زندگی در عیش؟

نوع مقاله : مادرانه

10.22081/mow.2018.65932

مژده پورمحمدی

 

عموم پدر و مادرها، به‌طور طبیعی مایل‌اند که فرزندان‌شان متحمل سختی و تنگنا نشوند و اسباب عافیت و راحت برای آن‌ها فراهم باشد. این گرایش طبیعی، در حالت کلی مثبت است و موجب بقا و رشد فرزندان می‌شود؛ اما اگر والدین بخواهند فرزندانی متعادل پرورش دهند، باید تلاش کنند تا این گرایش را به‌قدر تعادل اعمال کنند و نگذارند که با افراط یا تفریط در بروز این حس، فرزندان‌شان دچار رفاه­زدگی یا احساس کمبود و حقارت گردند. آسیبی که در نسل امروز بیشتر به چشم می­آید، غرق‌شدن فرزندان در رفاهی‌ست که خانواده برای آن‌ها فراهم می­کند و این موضوع، لزوماً ارتباطی با سطح مالی خانواده نیز ندارد. یکی از دغدغه­های جدی برخی از والدین، این است چگونه فرزندانی تربیت کنیم که متکی به نفس باشند، شیرینی تحمل سختی­ها و پذیرش رنج­ها را چشیده باشند و بتوانند برای رسیدن به خواسته­ها و ماندن بر سر آرمان­های‌شان، استقامت و صبوری به خرج دهند.

درد بی­عشقی!

شاید برای برخی از پدر و مادرها این سؤال مطرح باشد که چرا ایجاد رفاه بیش از حد برای فرزندان، مذموم است و رفاه­زدگی واژه­ای با بار منفی‌ست؟ فرزندی که این‌قدر برای ما عزیز است، چرا سر تا پایش را طلا نگیریم و لای پر قو بزرگش نکنیم؟ در پاسخ باید گفت که یکی از تبعات منفی رفاه­زدگی، بی­تفاوتی به نعمت­ها و عادی‌شدن آن‌هاست؛ لذت‌نبردن از داشته­ها، ذوق‌نکردن از دست‌آورد­ها، دچارشدن به آرزوهای دور و دراز یا حتی بی­آرزو شدن. کودکی که از ابتدای بازکردن چشم، همه‌چیز را مهیا دیده و هرچه را خواسته با اندک فاصله­ای پاسخ گرفته، داشته­هایش برای او ارزشی ندارند و به‌مرور، هیچ هدیه­ای شادش نمی­کند، هیچ تشویقی برای او کارآمد نیست و هیچ خواسته­ای برایش ارزش تلاش و تکاپو ندارد. روبه‌رونشدن با سختی­های طبیعی زندگی، منیت و خودخواهی را در افراد بالامی­برد. فرد همواره در فکر تمایلات و خواسته­های بی­پایان خویش است و آمادگی­ای برای مسئولیت­پذیری، صبوری، هم‌دلی، درک متقابل و شاکربودن کسب نکرده است. ناگفته پیداست که چنین انسان ضعیفی، نمی­تواند در جبهه‌ی حق قرار بگیرد. او مقاومت همراه با لذت و رضایت در لحظات سخت زندگی را نیاموخته است.

ای خواهشی که خواستنی­تر ز پاسخی!

یکی از محورهای بحث رفاه، نحوه‌ی پاسخ­گویی به خواسته­ها و نیازهای کودکان است. پدر و مادر می­توانند براساس میزان حقیقی یا کاذب‌بودن یک نیاز و میزان فوریت آن، درباره‌ی نحوه‌ی پاسخ‌گویی به آن، تصمیم­گیری کنند. گاهی باید پاسخی کامل و سریع برای کودک آماده کرد؛ همچون زمانی که کودک بسیار گرسنه است. گاهی می­شود پاسخ را به تأخیر انداخت؛ برای مثال کودک طلب کفش جدید می­کند و کفش قبلی او هم نسبتاً فرسوده شده است. والدین می­توانند بعد از مدت‌زمانی، این خواسته را تأمین کنند؛ اما در مواردی، کودک خواهان چیزی‌ست که آثار سوء فرهنگی دارد یا از توان مالی خانواده خارج است و یا به‌تازگی خریدهایی برای او انجام شده و خواسته‌ی کنونی‌اش، ضرورتی ندارد. در این موارد، پدر و مادر باید به شیوه­ای صحیح، درخواست کودک را رد کنند. خوب است که والدین درباره‌ی خواسته­های کودک، با بی­تفاوتی برخورد نکنند و حتی اگر خواسته­ای را نابجا می­دانند، با خود بیندیشند که کدام مسیر غلط تربیتی یا کدام غفلت، موجب شده تا اکنون فرزندشان، چنین درخواستی از آن‌ها داشته باشد. باید دقت داشت که گاهی کودک، مطالبه­ای دارد که به لحاظ زیستی به آن احتیاجی ندارد و به لحاظ روانی نیازمند است؛ مانند کودکی که داشتن فلان اسباب­بازی گران‌قیمت، آرزوی عمیقش شده و یا کودکی که مدت­هاست دوست دارد رفتن به رستورانی خاص را تجربه کند. ما می­توانیم گاهی پیش از آن‌که فرزندمان بر سر خواسته­اش اصرار بورزد، خود برای رفع آن پیش­قدم شویم تا دچار احساسات منفی نگردد. البته در پاسخ به خواسته­های کودکان، باید مواظب باشیم که در دور باطلی نیفتیم؛ چراکه انتهایش همچون سراب است و هرگز رضایت و شادمانی را به ارمغان نمی­آورد. در این دور باطل، ما به اشتباه فکر می­کنیم که اگر به نیاز کودک پاسخ دهیم، او به شادمانی و رضایت می­رسد؛ اما بلافاصله پس از این پاسخ، نیاز بعدی سربرمی­آورد و همین‌­طور سلسله‌درخواست­هاست که پایانی ندارد. معمولاً مشکل در جای دیگری‌ست و کودک نیازی عاطفی ـ روانی دارد؛ اما والدین به اشتباه می­خواهند با پاسخ مادی، آن را جبران کنند.

فرمایش به روی چشم!

وقتی از رفاه­زدگی حرف می­زنیم، مجموعه‌ی عوامل مختلفی را باید کنار هم ببینیم. یکی از این موارد ـ چنان‌که بحث شد ـ مدیریت نادرست نیازها و خواسته­های فرزندان است؛ وضعیت کودکانی که خواسته­های‌شان عموماً بدون هیچ تلاشی از جانب آن‌ها و بلافاصله اجابت شده است. موقعیتی را تصور کنید که مادر به‌تنهایی، سفره‌ی غذا را آماده کرده و اکنون در حین غذاخوردن، فرزندان مدام مادر را مورد خطاب قرار می­دهند: «مامان! لیوان کمه»، «مامان، نوشابه نداریم؟»، «مامان! قاشق برای سالاد»، «مامان! ته‌دیگ» و مادر پیوسته در حال رفت و آمد است تا تقاضاهای فرزندانش را جواب‌گو باشد. یا حال و روز خانواده­ای که هر روز با درخواست جدیدی از سمت فرزندشان روبه‌رو هستند و پیوسته باید در پی تهیه‌ی لیست­های خرید او باشند، چه کوچک و چه بزرگ؛ از یک اسباب‌بازی یا لوازم‌التحریر ساده گرفته تا تبلت، پلی‌استیشن و لباس­های گران­قیمت.

ور نَبُود مشربه از زر ناب!

جنبه‌ی دیگر این موضوع، سبک زندگی تجملاتی و برتری­طلبانه است؛ هدیه­های گران‌قیمت، لباس­های مارک، غذاخوردن در رستوران­های لوکس، تفریحات و سرگرمی­های بالاتر از سطح عرف. پدر و مادر باید دقت داشته باشند که حتی اگر وضعیت مالی خانواده اجازه‌ی چنین شیوه‌ی زیستی را به آن‌ها می­دهد، این سبک زندگی بدون تجربه‌ی محرومیت و تحمل ناکامی، نتیجه‌ی تربیتی مطلوبی در پی ندارد. البته پرواضح است که آنچه مهم است، منظومه‌ی سبک زندگی یک خانواده است و بعضاً رفتارها در آن، یک‌دیگر را جبران و خنثا می­کنند؛ برای مثال اگر خانواده­ای پالتوی گران­قیمتی برای فرزندش خرید که جنس خوبی دارد، ظاهرش تجملاتی نیست و می‌توان مدت طولانی و حتی برای فرزندان بعدی هم استفاده کرد، این خرید احتمالاً آسیب­زا نیست.

اولین مربی­ها

یکی دیگر از قطعات این پازل، سبک رفتاری والدین و نحوه‌ی مواجهه‌ی آن‌ها با جهان پیرامون است. مادری که به اسراف حساس است و مصرف خانواده را طوری مدیریت می­کند که به بهینه­ترین وجه از مواد و لوازم استفاده شود، پدری که پیش از دورانداختن اشیای معیوب و مستعمل به فکر تعمیرشان است، مادری که تنها در صورت احتیاج خرید می­کند، حتی اگر کالایی ارزان‌قیمت به او عرضه شده باشد، پدری که رفت‌وآمد با خانواده­های مستضعف را کسر شأن خانواده‌ی خود نمی­داند و...، درس­های خوبی از زندگی همراه با قناعت، تلاش­گری و نوع‌دوستی به فرزند خود می­دهند.

نان گندم در دست مردم!

گاهی نشست و برخاست با خانواده­های بسیار مرفه، کودک را به تنوع­طلبی و ریخت و پاش متمایل می­کند. اگر والدین خود مقهور سبک زندگی این افراد نشوند و در جمع خانوادگی­شان از جذابیت زرق و برق­های چنین زندگی­ای سخن نگویند و رفتارشان در برابر خانواده­های فقیر و غنی علی­السویه باشد، به این تمایل مقطعی کودکان دامن زده نمی­شود.

ناقص زیباست!

از دیگر ریشه­های ایجاد خوی عافیت­طلبی در فرزندان، شخصیت والدین آن‌هاست. برخی از پدر و مادرها، شخصیتی وسواسی و کمال­گرا دارند. آن‌ها نمی­توانند کارها و وظایف خانه و زندگی را به فرزندان خود محول کنند؛ چراکه قوانین و چارچوب­های ذهنی سخت و غیرمنعطفی دارند و هرکسی نمی­تواند از پس عمل به آن‌ها برآید. این پدر و مادرها، خود دائم در حال فعالیت هستند تا استانداردهای بالای­شان را در همه‌چیز عملیاتی کنند؛ اما اجازه‌ی فعالیت، آزمون و خطا و تلاش به فرزندان­شان نمی­دهند. در نتیجه فرزندانی متوقع، کم­مهارت، نازپرورده، وابسته و طلب‌کار پرورش می­دهند که اعتمادبه‌نفس انجام هیچ کاری را ندارند و نمی­توانند در برابر تندبادهای روزگار از خود مقاومت نشان دهند.

شور شیرین

گاهی گل هندوانه را به فرزندتان بدهید و گاهی آن را به عدالت تقسیم کنید. گاهی رأی و نظر او را در دستور کار قرار دهید، گاهی برخلاف میلش عمل کنید و صلاح‌دید خود را در پیش بگیرید. گاهی اول برای او خرید کنید و گاهی خرید برای پدر یا مادر را اولویت بدهید. اجازه دهید هم بداند که دوستش دارید و هم بفهمد که همیشه بر دیگران ترجیح ندارد. به او فرصت دهید تا لذت تلاش برای رسیدن به خواسته­ها و بهره­مندی از دست‌رنج خودش را بچشد؛ برای مثال در فرصت­های فراغت، کیک خانگی یا شربت سنتی درست کند و در پارک بفروشد. با چرخ خیاطی سرویس آشپزخانه بدوزد و به زنان فامیل هدیه دهد و یا به آن‌ها بفروشد. معرق و خراطی بیاموزد و گاهی برای هدیه‌دادن به فامیل، شما تابلوهای او را بخرید و به دیگران کادو بدهید. مغازه­ها و کارگاه­هایی را شناسایی کنید که محیط سالم دارند و در ایام تابستان، او را برای مهارت­آموزی، کسب درآمد و مواجهه با ناملایمات طبیعی زندگی، برای شاگردی یا دستیاری به این مکان­ها بفرستید. در مواقعی که شرایط فراهم است، با وسایل نقلیه‌ی عمومی در شهر جابجا شوید و همیشه خودروی شخصی یا آژانس را برای رفت و آمد انتخاب نکنید. جابجایی با این وسایل علاوه بر آسودگی کمتر، هنگام استفاده از آن‌ها فرصت خوبی فراهم می­شود تا گذشتن از خود و اولویت‌دادن به بزرگ‌ترها و ناتوانان را از شما بیاموزد. با کوه­نوردی و طبیعت­گردی، به فرزندتان طعم سختی­های شیرین و خوش­عاقبت را بچشانید. دسته­جمعی به اردوی جهادی بروید و بهره­مند شوید از آثار تربیتی آنچه فرزندتان در آن‌جا می­بیند و آن‌چه با دیگران انجام می­دهد. با هم برای سرکشی به خانه‌ی ایتام و نیازمندان بروید و اجازه دهید تا از نزدیک، حقیقت فقر و استضعاف را درک کند. گاهی موقعیت‌هایی خلق کنید که همه‌چیز در آن بر وفق مراد نیست و لازم است افراد با بعضی کاستی­ها سازگار شوند؛ برای مثال در گردشی خانوادگی یا دوستانه،­ غذا به‌اندازه‌ی کافی همراه‌تان نباشد، یا محل استقرارتان در سفر امکانات کامل نداشته باشد و یا گاهی غذای معمول برای یکی از وعده­های روزانه در خانه موجود نباشد و همه خوراکی بسیار ساده­ای بخورند.

بر مسیر تعادل

بسیار مهم است که نتیجه‌ی تلاش شما برای پرهیز از رفاه‌زده‌شدن فرزندتان، به آسیب دیگری نینجامد که همانا ایجاد عقده­های روانی‌ست. پای‌بندی به اصل تعادل، در این‌جا نیز مثل همه‌جا، بسیار حائز اهمیت است. شخصیت و روحیات فرزندتان را در نظر بگیرید و براساس آن برایش تدبیر کنید. ممکن است یک میزان از سختی، بچه­ای را در هم بشکند و بچه‌ی دیگری را شکوفا سازد. فرزندی که ظرفیت سختی زیاد یا ناگهانی را ندارد، در صورت رفتار نسنجیده والدین، ممکن است در آینده به این سبک تربیتی برای فرزندانش برسد که هرچه خواستند فراهم کنم تا حسرت هیچ‌چیز به دل‌شان نماند؛ اما فرزند دیگری که مستعد دست‌وپنجه نرم‌کردن با دشواری­هاست، خود نیز در آینده تصمیم می­گیرد تا فرزندش را غرق در رفاه و آسایش نکند و او را نازپرورده بارنیاورد؛ بنابراین باید تفاوت­های فردی افراد را لحاظ کرد و آهستگی و پیوستگی مسیر را به‌گونه­ای تنظیم کرد که آسیب­های تربیتی­ای همچون خیال­پردازی­های مخرب، دزدی، احساس حسرت، حسادت و... در فرزندان ایجاد نشود.