استعمار و استبداد, و هجوم به فرهنگ عفاف و حجاب تحلیلى تاریخى فرهنگى بر ماجراى کشف حجاب
قسمت اول
غلامرضا گلى زواره
سموم خزان
استکبار جهانى براى دستیابى به ذخایر انسانى و اقتصادى کشورهاى اسلامى, سد استوارى را در مقابل خود احساس نمود که ریشه در هویت دینى, ارزشهاى معنوى و بنیانهاى عقیدتى مسلمانان این نواحى داشت و براى جدا کردن مردم از چنین عامل عزت و اقتدار مذهبى, تصمیم گرفت فرهنگ و سنن مسلمین را مورد تهاجم و یورش تخریبى خود قرار داده تا سلطه سیاسى ـ اقتصادى خود را بر ملل مسلمان تإمین کند. به سستى کشانیدن اصالتهاى دینى, ترویج فرهنگ غرب و مسخ هویت اعتقادى, از ابزارهاى این حرکت تخریبى بود. عالى ترین مظاهر و ارزشهاى کشور مسلمان را مورد تعدى قرار دادن به اسم تمدن و تجدد و نیز سایه شوم بیگانگى فرهنگى را تیره تر ساختن و صداى منحوس بیگانگى را قوىتر نمودن بدون مقاصد سیاسى صورت نگرفته است. واقعه اسفبار و مخرب کشف حجاب که توسط استعمارگران انگلیسى برنامه ریزى شده بود, نتیجه تجربیات و سلطه سالهاى متمادى این غارتگران غربى در سرزمینهاى اسلامى به شمار مى رود زیرا یکى از موانع محکم در مقابل نیات پلید آنان, هویت مذهبى بود و حجاب از نشانه هاى ارزشمند آن محسوب مى گردید. این پوشش شرعى و مظهر پاکى با معناى ژرف خود, مانعى در مقابل دیدگان طمعکاران و گمراهان به وجود مىآورد و همچون زره محکمى از عفت زن دفاع مى کرد و عصیانى علیه شرک و کفر به شمار مىآمد. آنان مشاهده کردند این دژ استوار و نفوذناپذیر در مقابل وزش توفانهاى تیره و آلوده و اسارت زاى غرب, در زنان مسلمان مصونیت ایجاد کرده و تا زمانى که بانوان در سنگر حجاب و چادر هستند چنگال کرکسهاى استعمار بدانها نخواهد رسید و بر این اساس شیاطین و عوامل آن در صدد انهدام این دژ استوار افتاده و تخریب آن را با تبلیغات وسیع و همه جانبه جزء برنامه هاى اساسى خود قرار داده تا زن مسلمان را از سنگر حافظ ارزشها به دام اسارت استکبار غوطه ور نمایند.
به همین جهت مبارزه با حجاب زنان به طور همزمان در سه کشور ترکیه, افغانستان و ایران به مرحله اجرا در مىآید. امان الله خان, بانى نظام سلطنتى در افغانستان, همچون آتاتورک و رضاخان از سوى استعمار بریتانیا مإمور اسلام زدایى در افغانستان بود. وى در فاصله سالهاى 1305 و 1306ه$.ش سفرى زنجیره اى به کشورهاى سوئیس, آلمان, بلژیک, انگلیس, هلند, ترکیه, هندوستان و مصر نمود و به شدت شیفته مظاهر تمدن غرب گشت و روابط صمیمانه اى با رضاخان برقرار ساخت و در شانزدهم خرداد سال 1307ه$.ش به ایران آمد و پس از ده روز به کشورش مراجعت نمود. براى اصلاحاتى که وى بویژه در برداشتن حجاب زنان, منع تعدد زوجات, تحصیل دختران به روش اروپاییان, تغییر لباس مردان و زنان و امورى مانند آنها مى خواست انجام دهد در افغانستان به هیچ روى زمینه اى فراهم نبود و چون عناد خاصى با روحانیان مسلمان داشت و بى حجابى را در کشور مسلمان افغانستان ترویج نمود و فساد غرب را به این سرزمین باز گرداند, با مخالفتهاى عمومى مواجه شد و در آذرماه سال 1307 در سراسر افغانستان علیه وى شورش و طغیان آغاز گردید(1), و از این سال به تدریج قبایل مختلف افغانى علیه او به قیام برخواسته و در سال بعد در پى جنبش عمومى سرنگون گردید و تاجیکها در افغانستان قدرت را به دست گرفتند.(2) بدین گونه مردم این سامان به رهبرى و تشویق علماى اسلامى وى را از قدرت برکنار نمودند, او مخفیانه به قندهار رفت و از آنجا به هندوستان و سپس به ایتالیا گریخت.
تطاول به باغ معنویت
ضیإ گوکالپziyaokalp) ) که فردى ملحد بود و براى هگل و اسپنر احترام قائل مى شد اساس فکر وحدت ترکیه ملى را ریخت; بدون آنکه اسلام به عنوان مذهب رسمى دولت جدید این کشور معرفى شود, وى اصرار داشت ترکیه از گذشته اسلامى و مذهبى خود گسسته شده و با زیربناى تمدن غربى پى ریزى گردد(3). مصطفى کمال پاشا ملقب به آتاتورک که در اوایل قرن بیستم در نهضت ترکهاى جوان شرکت داشت, بابهره گیرى از افکار ضیإ گوکالپ طرفدار تمدن غرب گشت. وى در آنکارا حکومت مستقلى تشکیل داد و در سال 1303 (1924م) جمهورى لائیکى در ترکیه پدید آورد و خود رئیس جمهور آن گردید.(4)
آتاتورک براى نزدیک نمودن ترکیه به غرب و تجدد نوع اروپایى در اجراى اجبارى قانون تغییر کلاه از زورگویى استفاده کرد و براى رسیدن به این مقصد گروهى از علماى دینى را اعدام و برخى را تبعید نمود. وى آموزشهاى دینى را ممنوع اعلام نمود و مراکز مذهبى را تعطیل ساخت, حجاب زنان را برداشت, برهنگى و آزادى به شیوه غربى زنان و آموزش مختلط دختران و پسران را اجبارى نمود, حروف عربى را برانداخت و حروف لاتین را جایگزین آن ساخت و دستور داد اذان به زبان ترکى گفته شود! در سال 1304 (1925م) شیخ سعید نامى, انقلابى را علیه آتاتورک ترتیب داد که وى را همچون دادگاه تفتیش عقاید محاکمه و اعدام کردند. دیگر انتقادکنندگان به شیوه هاى باصطلاح اصلاحى این فرد ضد مذهب, به چنین سرنوشتهاى اسفبارى دچار شدند. (5)
در واقع آتاتورک اساس دیانت را تهدید نمود و دژهاى باورهاى عقیدتى را مورد تهاجم خویش قرار داد و تفکر مذهبى و سنتى مردم را آماج رفتار خشن خود ساخت. مصطفى کمال ارتباط بسیار قوى با رضاخان در ایران برقرار کرد و در تحولات ضد دینى وى, ارتش نقش بسیار مهمى را بازى مى کرد و اصولا انگیزه تإسیس ارتش توسط نامبرده, ایجاد تکیه گاه مناسبى براى سوق دادن جامعه ترکیه در جهت خواسته هاى منفى او بود. به همین دلیل از آن زمان تاکنون هر بار تظاهرات مسلمانان ترکیه در جهت احیاى ارزشهاى اسلامى و مخالفت با حکومت ضددینى شدت مى یابد نظامیان به بهانه دفاع از آرمانهاى عارى از هویت مذهبى مصطفى کمال به خیابانها ریخته و مردم را به جرم دفاع از حقانیت اسلامى به شدت سرکوب مى نمایند.(6) گفته مى شود مصطفى کمال پاشا مشهور به آتاتورک (پدر ملت ترک!!) اصلا یهودى و از اهالى سالونیک (از مراکز یهودىنشین ترکیه) بود و سپس عضو فعال فراماسونرى شد و رفته رفته سرسپرده اغراض غرب و سرمایه دارى صهیونیستى گردید و براى عملى نمودن مقاصدش انگلیسیها به نحوى عمل کردند تا او را قهرمان ملى و مبارزى وطن پرست جلوه دهند در حالى که وى از اسلامى که مردمان ترک بدان عقیده داشتند نفرت داشت(7) و مى کوشید مسلمانان ترکیه از باورهاى دینى جدا شوند و به تمدن غرب روى آورند و با اعتقادات و عبادات و احکام خداحافظى کنند!
غرب گرایى و تجددطلبى در کشور مصر نیز با کشف حجاب و دعوت به بى حجابى توإم بود. قاسم امین مصرى در آثارى چون تحریرالمرإه (آزادى زن) و المرإه الجدیده (زن امروز)(8) به تبلیغ فرهنگ غرب و تقلید از رسوم اروپایى پرداخت و ضرورت شباهت لباس, مسکن و آداب زندگى و تعارفات معمولى مصریان را با غربیها توصیه کرد و به دنبال آن نوشت: به این جهت است که ما اروپاییان را به عنوان نمونه شاهد آورده و از آنها تقلید کرده و در صدد آن هستیم تا افکار عمومى را نسبت به زن اروپایى متوجه سازیم.(9) کشور اسلامى تونس پس از استقلال از فرانسه در سال 1335 (1956م) حافظ منافع غرب شد و فضایى که بر این کشور حاکم گردید از بى حجابى و مبارزه با ارزشهاى دینى و مظاهر تدین حکایت دارد و مسلمانانى که در برابر این وقاحت پایدارى مى نمودند شدیدا شکنجه شده و یا در زندانها شرایط سختى را سپرى مى کردند.(10)
حبیب بورقیبه که پس از استقلال تونس, رئیس جمهور این کشور گردید قوانینى را به تصویب رسانید که بر اساس آنها زنان به شیوه اروپاییان از آزادیهاى سیاسى و اجتماعى برخوردار شدند. وى بر بى حجاب شدن بانوان تإکید کرد و برنامه هایى را به اجرا در آورد تا دختران و پسران همچون کشورهاى غربى در خیابانها و معابر با یکدیگر و در کنار هم دیده شوند و در محافل و مجالس عمومى به صورت مختلط با هم باشند. روزنامه لوموند پاریس به این واقعیت اعتراف کرد که: حبیب بورقیبه ترجیح مى دهد مظاهر بى دینى در تونس به تدریج در کشور رخنه کند و از این رهگذر اصلاحاتش با آتاتورک شباهت دارد.(11)
تجددطلبى و گرایش به مظاهر غربى حتى کشور اسلامى اندونزى را فرا گرفت و دکتر احمد سوکارنو رئیس جمهور سابق این کشور, سرزمین مذکور را که سالیان دراز با انگیزه هاى دینى به نبرد با استعمارگران مشغول بود با نقشه هاى حساب شده به سوى تقلید از ترکیه سرازیر نمود.
یورش علیه ارزشها
رضاخان بعد از بازگشت از ترکیه سعى داشت بیش از گذشته آداب و رسوم و خصوصیات کشورهاى غربى را در ایران رواج دهد و هر گونه مانعى را که بر سر راه این حرکت مى باشد از میان بردارد.(12) ارتشبد محمود جم در خاطرات خود مى گوید: شاه رو در روى من ایستاد و گفت: ((... این چادر و چاقچورها را چطور مى شود از بین برد؟ دو سال است که این موضوع فکر مرا به خود مشغول داشته از وقتى که به ترکیه رفتم و زنهاى آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار مى کنند دیگر از هر چه زن چادرى بود بدم آمده است, اصلا چادر و چاقچور دشمن ترقى و پیشرفت مردم ما است, درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نشتر زد و از بینش برد ...))(13)
مهدى قلى خان هدایت (مخبرالسلطنه) که شش سال و سه ماه و دوازده روز نخست وزیر بود و در 21 شهریور 1312 ه$.ش ناگهان از مقام خود برکنار گردید مى گوید: فکر تشبه به اروپایى از ترکیه به سر رضاخان پهلوى آمد. وى مى افزاید: در سالهاى 1306 و 1307 ه$.ش ملکه چادر را منع مى کرد.(14)
یحیى دولتآبادى نیز به تإثیر سفر ترکیه در تصمیم گیرى شاه به کشف حجاب تإکید دارد.(15)
صدرالاشراف مى نویسد: ((پهلوى با تشویق و راهنمایى چند نفر که از ابتدا به او نزدیک شده بودند, در درجه اول تیمور تاش و داور, و در درجه دوم نصرت الدوله پسر فرمانفرما و اشخاص دیگر معتقد شده بود که باید وضع ظاهر را از لباس و سایر امور تطبیق با اوضاع غربى نمود ...))(16)
پس از سفر رضاخان به ترکیه, فیلم مستندى از این سفر به طور نامحدود در سینماهاى تهران و شهرستانها به نمایش در آمد. کمترین چیزى که فیلم مزبور نشان مى داد این بود که در کشور همسایه (ترکیه) زنان بدون چادر و روبنده در خیابانها و معابر عمومى پدیدار مى شوند.(17) همزمان با سفر شاه به ترکیه, همسرش نیز سفر خود را به چندین کشور اروپایى آغاز کرد که در بازگشت به ایران, تمدن غرب را به ارمغان آورد و چند ماه پس از این مسافرت شوم, شاه و ملکه راهى خراسان شدند. شاه از راه قوچان و بجنورد, مشهد را ترک نمود ولى همسر وى جهت تکمیل نمودن نقشه هاى رضاخان در مشهد ماند و بعد از چند روز او نیز راهى تهران گردید. پیامد این سفر تعویض بهرامى استاندار خراسان بود که بعد از عزل وى پاکروان, وزیرمختار ایران در ایتالیا به سمت مزبور منصوب و با تشریفاتى ویژه وارد مشهد شد(18).
حضرت امام خمینى(قدس سره) طى بیاناتى که به مناسبت فاجعه کشتار نوزدهم دىماه 1356ه$.ش بیان فرموده اند مى فرمایند: ((بهانه دومى که (رضاخان) باز به تقلید از آتاتورک بى صلاحیت, آتاتورک مسلح غیرصالح, باز انجام داد, قضیه کشف حجاب با آن فضاحت بوده, خدا مى داند که به این ملت ایران چه گذشت در این کشف حجاب ... ))(19)
شهید آیت الله سیدحسن مدرس(20) متوجه حرکات استعمار بود و همه حوادث و وقایعى را که پس از روى کار آمدن رضاخان روى داد پیش بینى کرد و به همین دلیل بدون هیچ گونه واهمه اى با کمال شهامت و نهایت شجاعت به افشاگرى چهره منحوس این جرثومه فساد پرداخت. او به این نکته اشاره کرد که اگر رضاخان زمام قدرت را در دست بگیرد, انتظام رشته هاى متفاوت حیات فرهنگى و هویت مذهبى مردم ایران از هم گسسته شده و مسلمان ایرانى کلیه خصایصى که بقاى فرهنگى اجتماعى او را سبب مى شود از دست خواهد داد, در پیامى که براى احمدشاه فرستاده و مربوط به قبل به از قدرت رسیدن رضاخان است فقراتى از پیش بینیهاى او را درباره رفتارهاى این دیکتاتور آورده است.(21) در بخشى از هشدار هوشیارانه مدرس مى خوانیم:
((در رژیم نوى که نقشه آن را براى ایران بینوا طرح کرده اند, نوعى از تجدد به ما داده مى شود که تمدن مغربى[ غربى] را با رسواترین قیافه تقدیم نسلهاى آینده خواهد نمود. ممکن است شماره کارخانه هاى نوشابه سازى روزافزون گردد اما کوره آهن گدازى و کارخانه کاغذسازى پا نخواهد گرفت. درهاى مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد اما سیلها از رمانها و افسانه هاى خارجى به وسیله مطبوعات و پرده هاى سینما به این کشور جارى خواهد شد به طورى که پایه افکار و اندیشه هاى نسل جوان ما تدریجا بر بنیاد همان افسانه هاى پوچ قرار خواهد گرفت, مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقى را در رقص و آواز و دزدیهاى عجیب آرس لوپن و بى عفتى ها و مفاسد اخلاقى دیگر خواهند شناخت ...))(22)
عقرب غرب
البته کشف حجاب که شاید بزرگترین اقدام رضاشاه علیه ارزشهاى مذهبى است و عوارض ناگوار فراوانى به دنبال آورد حرکت راهبردى استکبار بود که زمینه هاى آن از قبل فراهم شده بود. گرچه شعار عدم حضور زنان در سرنوشت کشور جزو شعارهاى غرب زدگان بود و کنار گذاشتن حجاب و اختلاط بین زن و مرد از نشانه هاى ترقى به شمار مىآمد اما گویا واقعیت تاریخى مبین آن است که زنان در صحنه هاى سیاسى اجتماعى با حفظ حجاب حضورى فعال داشته اند و در واقعه 1290ه$.ش که ایران بین روس و انگلیس تقسیم شد, زنان تظاهرات نمودند و به علامت اعتراض نقابهاى خود را پاره کردند(23).
مورگان شوستر در کتاب اختناق ایران مى گوید: درود و عزت بى حد به زنان روبسته ایران باد. وى به عزم ثابت سیصد زن شجاع اشاره مى کند که با چادر سیاه و نقاب سفید در حالى که بسیارى از آنان در زیر لباس طپانچه داشتند به مجلس رفتند تا نمایندگان را از تسلیم کشور به بیگانگان احتراز نمایند. آن بانوان شجاع به اعتراف این نویسنده آمریکایى اعلام داشتند اگر وکلاى مجلس در حفظ شرف و عزت ایران بخواهند تسامح به خرج دهند و یا تردید نمایند هم آنان و نیز شوهران و فرزندان خویش را خواهند کشت تا لااقل اجسادشان گواهى بر شرف ایرانى باشد.(24) بنابراین استعمار و عوامل آنان در پى مقصد دیگرى بودند و آن تبدیل نمودن ایران به جامعه اى فاقد هویت و غیر مولد که باید براى رسیدن به هدف مزبور آنان را از فرهنگ و ارزشهاى سنتى تهى نماید, لذا رواج بى دینى, ترویج فرهنگ غرب, بى اعتنایى و تحقیر نمادهاى دینى و سنن مذهبى در رإس برنامه هاى آنان قرار گرفت. یپرت بلوشر اروپایى در سفرنامه خود عنوان کرده است: ((... معاشرت با ایرانیها این نقطه ضعف را داشت که زنان از خانه خارج نمى شدند و خانمها منحصرا با یکدیگر نشست و برخاست داشتند ...))!(25)
خانم مریت هاکسmerritthawkes)) متولد نیویورک و تحصیل کرده انگلستان که در سال 1311ه$.ش به ایران آمده در خاطرات خود مى نویسد: ((... چادر نشانه اى از جداسازى دو جنس و زندانى کردن زنان و تجاوزکارى مردان است))!(26) مستر همفر ـ جاسوس انگلیسى در ممالک اسلامى ـ در خاطرات خود نوشته است: ((در مسإله بى حجابى زنان باید کوشش فوق العاده اى به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بى حجابى و رهاکردن چادر مشتاق شوند, ... پس از آنکه حجاب زن با تبلیغات وسیعى از میان رفت وظیفه مإموران ما آن است که جوانان را به عشق بازى و روابط نامشروع با زنان تشویق کنند و بدین وسیله فساد را در جوامع اسلامى گسترش دهند. لازم است زنان غیر مسلمان کاملا بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلم از آنان تقلید کنند ...)).(27)
در گام نخست, مطبوعات, کتابها و نظامآموزشى ابزار اصلى براى عملى نمودن این توطئه توفان زا بودند. حضور مسیونهاى مذهبى و تإسیس مدارس خارجى در آن ایام, بازگشت فرزندان خانواده هاى اشرافى از فرنگ پس از اتمام تحصیل, نشر برخى مطبوعات متإثر از فرهنگ غربى از جمله عواملى بود که زمینه اى براى اجراى سیاست کشف حجاب فراهم کرده بود.(28) مبلغان مسیحى در تهران مدرسه تإسیس نمودند و دختران مسلمان در این مراکز نام نویسى نمودند, از جمله آنها مدرسه دخترانه آمریکایى و مدرسه فرانکو پرسان بود که دختران مسلمان نیز به آن وارد شدند.(29) متجددانى چون عارف قزوینى, ایرج میرزا, لاهوتى و میرزاده عشقى پس از مشروطه زمینه هاى ذهنى و فکرى کشف حجاب را فراهم مى نمودند ولى به دلیل شرایط سیاسى فرهنگى خاص آن زمان, این تبلیغات شعاع کمى داشت تا آنکه با روى کار آمدن رضاخان, کشف حجاب در صدر برنامه هایش قرار گرفت.
در واقع عملى ساختن برنامه مذکور نخست نیاز به یک زمینه فرهنگى اجتماعى براى پذیرش لباس غربى داشت و در درجه بعد محتاج عاملى بود که زور داشته باشد و به ارزشهاى معنوى پشت پا نهد. عامل دوم رضاخان مإمور سرسپرده دولت استعمارى انگلیس بود که وظیفه داشت براى اجراى این مإموریت به اجبار لباس مردان را متحدالشکل کند و بر سر همه آنان کلاه پهلوى بگذارد و چادر از سر زنان بردارد(30). در تلگرافى که از سوى وزارت خارجه انگلستان براى لورین, وزیرمختار آن کشور مخابره شده, آمده است: ما باید از رضاخان حمایت کنیم.(31)
ریپورتر در وصیت نامه محرمانه خود که سى و پنچ سال بعد از مرگش انتشار یافت گرچه سعى مى کند رضاخان را فردى مستقل و اقداماتش را نتیجه ابتکارات و سیاستهاى مستقل او معرفى کند, ولى ناگزیر به اعتراف مى شود: ((رضاخان بدون کمترین تردید و ابهامى مورد استقبال و حمایت انگلستان بود)).(32) براى قهرمان سازى از رضاخان, روشنفکران غرب باور و خودباخته تلاش مذبوحانه تبلیغى وسیعى را انجام دادند و او را برگرده مردم رنج دیده و زخم خورده ملت ایران سوارکردند. ذکإالملک فروغى و على دشتى از این گونه افراد معلوم الحال بودند.(33)
رضاخان که قبل از رسیدن به سلطنت و کسب کامل قدرت سیاسى ظواهر شرع را رعایت مى کرد و به مقدسات اسلامى احترام مى گذاشت و در اعلامیه ها خود را مجرى احکام شرع معرفى مى کرد و در دسته هاى سوگوارى محرم شرکت مى نمود, بر سر خود به علامت عزادارى گل مى ریخت و مجالس روضه خوانى و تعزیه دارى ترتیب مى داد, وقتى به قدرت رسید با مجالس سوگوارى مخالفت کرد و بین سالهاى 1314 تا 1320به ممنوع نمودن این مراسم مبادرت ورزید(34) و به منظور تضعیف ایمان مردم و بیگانه نمودن آنان با معتقدات اسلامى و بدبین نمودن به روحانیت در سال 1305ه$.ش تدریس شرعیات و قرآن در مدارس را که تا آن روز معمول بود, منع کرد و اقامه نماز نیز موقوف گردید. از این سال تغییرات عمده اى در وزارت عدلیه (دادگسترى) روى داد و على اکبر داور(35) ـ از متجددین تحصیل کرده ـ این وزارتخانه را از وجود قضات روحانى پاکسازى نمود و به جاى آنان حقوقدانان غیر روحانى و متجدد گماشت(36). یکى از شگردهایى که به همین منظور به کار رفت, ممنوع گردیدن پوشیدن لباس روحانیت در دستگاه قضایى بود که از زمان اجراى آن در عدلیه تا تصویب مجلس, دو سال به طول کشید که دلیل بارز آن حضور شهید مدرس در مجلس بود و چون وجود این عالم عامل و وارسته را مانع بزرگى بر سر راه خود مى دیدند تصمیم به ترور و تبعید و شهید نمودن وى گرفتند. طى بخش نامه اى که در دوم شهریور 1306ه$.ش مطابق 27 صفر 1346ه$.ق از سوى نخست وزیر وقت انتشار یافت روحانیت از برنامه سازنده امر به معروف و نهى از منکر باز داشته شدند. در این اعلامیه جلوگیرى از اعمال ناروا توسط علما به عنوان یکى از عوامل الغإ نفاق و اختلاف و برهم زننده وحدت ملى معرفى شده بود! چنین بخش نامه اى, روحانیت منتفذ و مشهور را به فکر فرو برد و نخستین واکنش جمعى روحانیان به اقدامات قلدر مابانه رضاخان توسط علماى اصفهان در سال 1306 صورت گرفت که در رإس آنها چهره معروفى چون حاجآقانورالله اصفهانى(37) قرار داشت. آنان به عنوان اعتراض به قم آمدند و دو ماه در این شهر مقدس ماندگار شدند و خواسته هاى خود را به نمایندگان دولت اعلام داشتند که عبارت بود از انتخاب پنج نفر از علماى طراز اول از طرف مجلس, طبق اصل دوم متمم قانون اساسى, تعیین ناظر شرعیات در کلیه ولایات, جلوگیرى از منهیات و فعالیت محاضر شرع طبق گذشته.(38) با رحلت ناگهانى و مشکوک حاجآقانورالله در رجب 1346ه$.ق که گفته مى شود توسط طبیب مخصوص شاه به قتل رسیده بود اجتماع دو ماهه روحانیون مهاجر بر هم خورد و دولت موقع را مغتنم شمرد و خواسته هاى آنان را به بوته فراموشى سپرد.(39)
نهى از منکر
همان گونه که اشاره شد براى ستیز با هویت دینى امت مسلمان ایران و رواج فرهنگ غرب و تجددطلبى در ایران, رضاخان برگزیده شد. امام خمینى(قدس سره) در این مورد فرموده است: ((... نه مردها آزاد بودند و نه زنها ... اسمش را گذاشته بودند آزاد مردان و آزاد زنان! این اساسى بود که از اول رضاخان که انگلیسها ـ خدا لعنتشان کند ـ ... او را آوردند به ایران و او را وادار کردند به این مسائل و بعدش هم دنبالش شعراشون و نمى دانم نویسندگانشون و رسانه هاى گروهیشون را, همه اینها در خدمت این بود که این ملت را تهى کند از اون چیزى که خودش دارد, زن توجهش را به همین عشرتها و به همین بساط لهو و لعب بکند ...))(40)
سرادموند آیرونساید ـ فرمانده قواى انگلیس ـ در خصوص ملاقات و مذاکرات با رضاخان نوشت: ((... او به واقع همان مرد درستى است که دنبالش بوده ام, به او گفتم که قصد دارم کم کم نظارت خودم را از او منقطع کرده و امکان بدهم تا بر روى پاى خود بایستد ...)).(41) قراین و مدارک دیگر نیز نشان مى دهند تغییراتى که رضاخان در زمینه هاى اجتماعى ـ فرهنگى خصوصا در مورد کشف حجاب در نظر داشته در واقع در شمار امورى بود که انگلیسیها و روشنفکران غرب زده به او القإ مى کردند و حتى فرمان مى دادند. یحیى دولتآبادى پدیده رفع حجاب از زنان و حضور دختران در مدارس را از قدمهاى موثر رضاخان دانسته و افزوده: این موضوع در ترقى و تعالى مملکت تإثیر شدید دارد و دیر یا زود باید انجام گیرد. این نویسنده روشنفکرمإب, موضوع آزادى زنان و رفع حجاب را جزو آرزوهاى تجددخواهان دانسته است.(42) وى از جمله افرادى مى باشد که زمینه هاى فرهنگى و فکرى را براى حجاب زدایى رضاخان فراهم آورد.
عالم مجاهد و روحانى وارسته, حاج شیخ محمدتقى بافقى (1292 ـ 1361ه$.ق) بنا بر وظیفه الهى خویش با دیکتاتورى رضاخان پنجه درافکند و با نامه هاى تند و صریح وى را از اعمال زشت برحذر مى داشت و چون از سوى دولت امر به معروف و نهى از منکر طبق اعلامیه اى قدغن مى گردد اهالى شهر مقدس قم را دعوت به تجمع مى کند. چندین هزار نفر در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) گرد هم مىآیند تا ببینند شیخ محمدتقى بافقى, علیه رضاخان چه مى گوید؟ وى طى بیاناتى اجراى امر به معروف و نهى از منکر را بر هر فردى خصوصا علما و طلاب واجب دانست و دولت حاکمه را جابر, ظالم و جاهل خواند و حکومت رضاخان را به تشکیلات فراعنه تشبیه نمود و همین افشاگرى موجب آن شد تا دولت اعلامیه مبنى بر منع امر به معروف و نهى از منکر را حداقل در شهر قم جمعآورى کند.(43)
در عید نوروز سال 1306ه$.ش که مصادف با 27 ماه مبارک رمضان سال 1346ه$.ق بود, زوار بسیارى از نقاط مختلف به سوى شهر قم روى آوردند تا هنگام تحویل سال در حرم حضرت فاطمه معصومه(س) حضور داشته باشند. کثرت جمعیت به حدى بود که در صحن, حرم و رواقها جاى سوزن انداختن نبود. تاج الملک همسر رضاخان ـ مادر محمدرضا, شمس و اشرف پهلوى ـ و تنى چند از اعضاى این خاندان منحوس که به قم آمده بودند در غرفه بالاى ایوان آئینه بدون حجاب نشسته بودند و چگونگى نشستن آنان به گونه اى بود که جلب نظر مى کرد و صداى اعتراض مردم را از هر سو بلند ساخته بود و شیعیان عصبانى, این طرز حضور در مکان مقدس مزبور را بى احترامى نسبت به حضرت فاطمه معصومه(س) مى دانستند ولى کسى جرإت نمى کرد قدم پیش نهد و به آنان اعتراض کند. یک روحانى به نام سیدعبدالله ناظم واعظ, مردم را به امر به معروف و نهى از منکر فرا خوانده و از مردم مى خواهد جلو این رفتار زشت را بگیرند. خبر مزبور به حاج شیخ محمدتقى بافقى رسید و او به خانواده دربار پهلوى پیام فرستاد که اگر مسلمان مى باشید نباید با این وضع در چنین مکانى حضور یابید و اگر مسلمان نمى باشید حق ندارید در این جایگاه بیایید. پیام موثر واقع نمى شود و آن روحانى بزرگوار و مشهور شخصا به حرم مىآید و به خانواده رضاخان شدیدا اخطار مى نماید و از آنان مى خواهد یا سر و صورت خود را بپوشانند یا آن مکان مبارک را ترک کنند(44).
ارتشبد حسین فردوست مى گوید: زن رضاشاه برایم تعریف کرد پس از رفع حجاب براى زیارت به قم رفته بودند ولى در آنجا به دستور روحانیان آنان را در اتاقى محبوس کردند و گفتند حق ندارید وارد حرم مطهر شوید.(45) این حادثه منجر به قیام مردم شد, بلافاصله گروهى با تحریکات سوء از طریق شهربانى محل به شاه خبر مى دهند. رضاخان شخصا با یک واحد موتوریزه به قم آمد و با چکمه وارد صحن مطهر گردید و خود براى دستگیر نمودن مرحوم بافقى و آقاسید محمدباقر مرعشى تهرانى, معروف به سیدعبدالله ناظم وارد عمل شده و به آستان مقدسه حضرت فاطمه معصومه(س) هتک و توهین نمود, و تیمور تاش خائن به دین و ناموس مردم را براى احضار آن روحانى زاهد فرمان داد. این مإمور گستاخ به مسجد بالاسر رفته و شیخ بافقى را که در حال موعظه و نصیحت بود, با حالتى از جسارت و بى احترامى بیرون کشید و در ایوان آینه نزد آن ظالم شقى آورد. به محض آنکه چشم رضاخان بر قیافه آن استوانه تقوا افتاد عمامه را بر گردنش انداخت و با عصاى ضخیمى که در دستش بود به سر و صورت آن عالم عامل مى نواخت تا آنکه نقش بر زمین نمود و با کلمات وهن انگیز که بوى کفر و الحاد مى داد لگدهاى زیادى بر پهلو و شکمش مى زد و شیخ که:
نیست بر لوح دلش جز الف قامت دوست
چه کند حرف دگر یاد نداد استادش
مدام فریاد مى زد: یا امام زمان(عج) به فریادم برس, و چون رضاخان از غیظ شیطانى خویش خالى شد امر داد وى را به تهران جلب نموده و در زندان شهربانى محبوسش نمایند.(46) زعیم وقت شیعیان و موسس حوزه علمیه قم مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى که با هوشیارى شگرفى در آن عهد خفقان, این توطئه ها را زیر نظر داشت با اقدامات مستمرى که انجام داد, موثر واقع شد و پس از حدود شش ماه آیت الله بافقى از زندان آزاد شد. البته استقامت و استوارى آن مرحوم و تإثیر اخلاق پیامبرگونه اش بر افسران جوان در محیط زندان نیز در تسریع استخلاص وى نقش عمده اى داشت ولى کینه رضاخان فزون از آن بود که بگذارد حاج شیخ به قم مقدس مراجعت نماید و لذا وى را به شهر رى تبعید نمود.(47) وى تا زمان سقوط رضاخان (سال 1320ه$.ش) در جوار حضرت عبدالعظیم حسنى زندگى کرد و در سال بعد که مطابق 1361ه$.ق بود در شهر رى وفات یافت. پیکر مطهرش را با شکوه تمام به قم آورده و پس از تشییع شکوهمندى در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) به خاک سپردند.(48) موضع گیرى تند و کفرستیزانه آیت الله بافقى موجب گردید تا طرح حجاب زدایى از زنان جامعه ایران به تعویق افتد اما طى هشت سال, یعنى از سال 1305 تا 1314ه$.ش روحانیت در معرض شدیدترین حملات روانى و یورشهاى تبلیغاتى قرار گرفت.
وقاحت و شرارت
در 26 شهریور سال 1312ه$.ش که فروغى(49) مغز متفکر رضاخان, رئیس دولت شد, برنامه هاى ضد دینى دیگرى توسط وى به اجرا در آمد. از جمله اقدامات مترقیانه وى تغییر کلاه پهلوى به کلاه شاپو بود! یادآور مى شود در جلسه چهاردهم مورخ چهارم دىماه 1307ه$.ش (مطابق 12 رجب 1347ه$.ق) طرحى قانونى با قید دو فوریت به مجلس آمد که پس از دو جلسه مذاکره به تصویب رسید. طبق آن کلیه اتباع ایران مکلفند با لباس متحدالشکل, کلاه پهلوى و نیم تنه بافته شده در ایران ملبس شوند.(50) بنا به نوشته مخبرالسلطنه هدایت, دو سه سال قبل از کشف حجاب در ایران و در زمان صدارت وى, دستور خرید کلاههاى زنانه از خارج داده شد و نیز در سال 1311ه$.ش ((کنگره زنان شرق)) در ایران و با شرکت تعدادى از زنان تجددخواه کشورهاى اسلامى در تهران برگزار شد.(51)
به دنبال دستور فروغى, مطبوعات که تا قبل از آن در خصوص فلسفه لباس ملى و کلاه پهلوى جنجال فراوانى به وجود آورده بودند, دعاوى گذشته خویش را به بوته فراموشى سپرده و در ستایش این برنامه مقالات و گزارشهایى درج کردند.
در یکى از شبهاى جمعه سال 1353ه$.ق در که به دستور وزیر معارف وقت, على اصغر حکمت(52), در مدرسه شاهپور شیراز جشنى بر پا گردید که طى آن ناگاه گروهى از دختران جوان به روى صحن آمدند و حجاب خود را برداشته, گیسوان خویش را به عموم حاضران نمایانده و به رقص و پایکوبى پرداختند! دلایل و اهداف این عمل براى بسیارى از مردم و روحانیان شیراز و دیگر شهرها مشخص نبود. متعاقب این حرکت وقیحانه عده اى جشن را ترک کردند و فرداى آن روز در مسجد وکیل شیراز تظاهراتى بر پا شد. مردم مى خواستند بدانند که در مقابل این توطئه عظیم و بى احترامى به ارزشهاى معنوى چه باید بکنند؟ در این میان آیت الله سیدحسام الدین فال اسیرى فرزند حجت الاسلام سیدمحمد فال اسیرى و نوه حاج سیدعلى اکبر فال اسیرى معروف که روحانى متعهد و مبارزى بود بر فراز منبر قرارگرفت و در حاکمیت جو اختناق و زور, رفتار توهینآمیز جشن هنر شیراز را محکوم نمود و مسوولین حکومتى از جمله على اصغر حکمت را به باد انتقاد گرفت و به مردم هشدار داد که مواظب توطئه ها باشند. زبان سرخ و سخنان افشاگرانه این عالم فرزانه موجب آن گردید که وى را به مدت چهل روز در خانه خودش محبوس نمایند. سپس نامبرده را به مشهد تبعید نموده و قریب دو سال در آنجا اقامت اجبارى داشت.(53) چند روز بعد على اصغر حکمت که برگزارکننده این جشن نامیمون بود, طى یک سخنرانى عنوان کرد: طبق امر همایونى باید کشف حجاب صورت گیرد و اعلى حضرت میل دارند که طبقه نسوان به آن درجه از کمال و ترقى برسند که با نسوان کشورهاى راقیه برابر باشند!(54)
چندى بعد شبیه این شرارت در تهران روى داد و در میدان جلالیه این دیار جشنى در ادامه برنامه شیراز برگزار شد. حرکتى کاملا سازمان یافته و مشخص براى مقصد استعمارگرانه. در جشن مزبور اکثر دختران شرکت کننده از طبقات مرفه و کارکنان دستگاه ادارى به حالت بى حجاب بودند. ذکإالملک فروغى در مراسم مورد اشاره حضور داشت و على اصغر حکمت طبق دستور استعمار نطق مفصلى ایراد نموده و طى آن تإکید نمود کشف حجاب باید با شدت و حدت صورت گیرد و ما با خشونت علیه مخالفین رفتار مى کنیم.(55)
حوادث مزبور براى مردم و روحانیت این اندیشه را پدید آورد که چنین حرکات توإم با هتک و اهانت به ارزشهاى مذهبى و سنتى, عادى و بدون مقدمه چینى نبوده و قطعا زمینه ساز وقاحت دیگرى است که همان کشف حجاب زنان خواهد بود, لذا علماى نواحى گوناگون کشور جلساتى تشکیل دادند و به اقدامات جدید دولت معترض شدند. به اصرار امام خمینى(قدس سره) حاج شیخ عبدالکریم حائرى تلگرافى براى رضاخان مخابره نمود و طى آن او را از این کار منکر برحذر داشت.(56) چون در تهران پاسبانها در خیابان متعرض چادر زنها مى شوند و موجبات سلب امنیت و آرامش زنان باحجاب را فراهم مى کردند, میرزاعبدالله تهرانى که از نوادگان مجتهد مشهور میرزامسیح استرآبادى تهرانى(57) بود طى نامه اى از نخست وزیر وقت خواست جلو اقدامات فوق گرفته شود.(58)
زنان مسلمان تهران در برابر چنین باتلاقى که دست نشاندگان استعمار پدید آورده بودند مقاومت کردند و عده اى از آنان براى مدت پنج سال از منزل بیرون نیامدند براى آنکه مجبور بودند بى حجاب بیرون آیند و با وجود آنکه در خانه حمام نداشتند از رفتن به حمامهاى عمومى اجتناب کرده و در زمستانهاى سرد و سخت به وسیله دیگ, آب گرم مى نمودند و استحمام مى کردند. در مقابل, زنانى هم بودند که با نهایت گستاخى در مجالس مردان با حالت بى حجابى به رقص و پایکوبى مى پرداختند.(59)
در شهرستان خوى سرهنگ زالتاش از همسر رئیس فرهنگ خوى و خانم افراسیاب خان رئیس مدرسه نسوان تقاضا کرد در طرفین وى قرار گیرند ولى آنها گوش نکردند و در آن مجلس که به عنوان جشن کشف حجاب برگزار شده بود, سرهنگ زالتاش بناى داد و فریاد را گذاشت و هیاهو به راه انداخت و به فرمانده لشکر تلگراف زد که این دو بانو علیه قشون دولتى تبلیغات منفى نموده اند.(60)
در کرمان پس از انتصاب اردلان به عنوان حاکم این خطه کویرى, از تهران دستور رسید زنان باید چادر را کنار بگذارند و با حالتى عارى از حجاب در معابر رفت و آمد کنند, خانواده هاى متدین و متعصب از این برنامه عصبانى شده و تا مدتها اجازه نمى دادند زنان و دخترانشان از خانه بیرون آیند و چنانچه براى استحمام و کار ضرورى مجبور به بیرون آمدن از منزل مى شدند کلاه گیس بر سر مى گذاشتند و موهاى خود را در چاقچور مخفى مى کردند.(61) مردان کرمانى حتى در روستاها و آبادیهاى کوچک نسبت به استعمال کلاه لبه دار و لباس متحدالشکل مخالفت خود را بروز دادند. با وجود آنکه در قانون مجازاتى براى تمرد از این برنامه در نظر گرفته شده بود, در سند محرمانه اى که مربوط به 26 مرداد سال 1313ه$.ش وزارت داخله ایالت کرمان است مى خوانیم: چون شیخ فضل الله و شیخ مهدى ساکنین انار نسبت به استعمال کلاه لبه دار مخالفت نموده و اهالى را در مورد اجتناب از بر سر نهادن آن تحریک کرده اند, آنان را به حالت تبعید روانه کرمان نمایید.(62)
در شهر زواره ـ زادگاه نگارنده ـ ظاهرا در شب عاشوراى سال 1353ه$.ق که مردمان مشتاق اهل بیت این سامان در حسینیه بزرگ شهر جهت سوگوارى براى حماسهآفرینان کربلا اجتماع نموده بودند, حکام محلى و عوامل دولتى با یکدیگر تبانى نموده و دربهاى حسینیه را بسته و در بحبوحه مراسم عزادارى, ضمن سد نمودن راه بازگشت اهالى به آنان یورش برده و به پاره کردن لباسهاى سنتى و چادر زنان پرداخته و در این ماجرا گروهى را که با زحمت اقدام به تهیه تن پوشى نموده بودند از لباس محروم کردند. متولى حسینیه که از سادات طباطبایى این شهر بود وقتى مى بیند مإموران دولتى در خانه متعلق به امام حسین(ع) این چنین جسارتى کرده اند سیلى محکمى بر گونه یکى از مإموران ژاندارمرى مى نوازد. بار دیگر در رمضان همین سال که مردم در شبستان مسجد جامع شهر مشغول اجراى مراسم لیالى قدر بوده اند به محل اجتماعشان هجوم برده و چادر زنان و لباس سنتى مردان را مى درند. چون دو تن از روحانیان محلى با حادثه مورد اشاره مخالفت مى کنند به وسیله خبرچینى حکام محلى دستور جلب آنان مىآید که با وساطت مرحوم حاج سیدعلى رضا نیرى طباطبایى که از افراد خوش نام محل بوده از این مهلکه رهایى مى یابند. در هر حال گروهى از بهائیان مقیم این شهر و نیز خوانین در خانه یکى از ملاکین جشنى به علامت تإیید کشف حجاب بر پا مى کنند و عده اى از زنان مسلمان را به جبر و عنف در آن مجلس مىآورند که آنان در این جشن جز اشک و ناله و زارى کارى نمى کنند و چون به خانه هاى خود مىآیند, برنامه مذکور را به مجلس شام و اسارت زنان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تشبیه مى کنند.(63)
پى نوشت :
1ـ مشاهیر سیاسى قرن بیستم, احمد ساجدى, ص51.
2ـ تاریخ بیست ساله ایران, حسین مکى, ج5, ص120.
3ـ در باره وى بنگرید به کتاب نبرد ایدئولوژیک, سیدابوالحسن ندوى, ترجمه و اقتباس سیدمحمد ثقفى و على اکبر مهدىپور, ص70 ـ 84.
4ـ سرزمین اسلام, از نگارنده, ص165 و در باره افکار و رفتارش نگاه کنید به مإخذ قبل, ص90 ـ 96.
5ـ همان مإخذ, ص166.
6ـ آشنایى با کشورهاى مسلمان نشین (ترکیه), مجله رشد جوان, سال ششم, آبانماه سال 1368, ص80.
7ـ خاورمیانه و جنگ جهانى اول, شمس الدین رحمانى, مجله رشد جوان, سال ششم, اسفندماه 1368, ص63.
8ـ کتاب نخست در سال 1899 میلادى و کتاب دوم به سال 1900 میلادى در مصر به طبع رسیده است.
9ـ نک: المرإه الجدیده, ص185 ـ 186.
10ـ سرزمین اسلام, ص357.
11ـ نبرد ایدئولوژیک, ص385.
12ـ تاریخ سیاسى معاصر ایران, دکتر سیدجلال الدین مدنى, ج1, ص120.
13ـ اروپاییها و لباس ایرانیان, سیدحسام الدین شریعت پناهى, ص292, به نقل از تاریخ بیست ساله ایران, ج6, ص258 ـ 262.
14ـ خاطرات و خطرات, مهدى قلى خان مخبرالسلطنه, ص405 و 407.
15ـ حیات یحیى, دولتآبادى, ج4, ص431.
16ـ خاطرات صدرالاشراف, محسن صدر, ص291.
17ـ نگاهى دیگر به نخستین دوره فیلمسازى در ایران, نام فیلم خانه ملى ایران, سال دوم, شماره دوم, زمستان 1369, ص33.
18ـ مجله پانزدهم خرداد, ص46 و 47 به نقل از کتاب وقایع خاور ایران, ج2, ص112 و نیز روزنامه آزادى ;1313/7/26 1312/7/18 و 1313/8/5.
19ـ صحیفه نور, ج اول, ص269.
20ـ در باره این عالم شهید نک: شهید مدرس ماه مجلس, از نگارنده.
21ـ مدرس دیانت در عرصه سیاست, از نگارنده, مجله پاسدار اسلام, سال سیزدهم, شماره 156, ص35.
22ـ اسرار سقوط احمدشاه, رحیم زاده صفوى, ص85 ـ 86.
23ـ زن ایرانى از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید, بدرالملوک بامداد, ص36.
24ـ اختناق ایران, مورگان شوستر, ترجمه اسماعیل رائین, ص241.
25ـ سفرنامه بلوشر, ترجمه کیکاووس جهاندارى, ص207.
26ـ ایران افسانه و واقعیت, مریت هاکس, ترجمه محمدحسین نظرىنژاد و ..., ص200 ـ 201.
27ـ خاطرات همفر, ترجمه دکترمحسن مویدى, ص84.
28ـ واقعه کشف حجاب, به کوشش سازمان مدارک فرهنگى و انقلاب اسلامى و ..., ص23.
29ـ اروپاییها و لباس ایرانیان, ص284.
30ـ فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى, دکتر غلامعلى حداد عادل, ص47.
31ـ شیخ خزعل و پادشاهى رضاخان, سرپرستى لوزین, ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى, ص7.
32ـ زندگى نامه سیاسى امام خمینى, محمدحسن رجبى, ج اول, ص64.
33ـ بنگرید به کتاب پنجاه و پنج, على دشتى, ص121 و نیز مقالات فروغى, ج2, ص231.
34ـ ارزیابى سوگواریهاى نمایشى, از نگارنده, ص53 ـ 54.
35ـ در باره وى بنگرید به کتاب بازیگران عصر طلایى, ابراهیم خواجه نورى, ص10 ـ 28.
36ـ زندگى نامه سیاسى امام خمینى(قدس سره), ص42.
37ـ در باره این روحانى مبارز نگاه کنید به کتاب اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاجآقا نورالله اصفهانى, موسى نجفى.
38ـ تاریخ بیست ساله ایران, ج4, ص399.
39ـ نک: تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر, سیدمصلح الدین مهدوى, ج2, ص145 ـ 198.
40ـ در جستجوى راه از کلام امام, دفتر سوم (زن), ص40.
41ـ انگلیسیها در میان ایرانیان, سردنیس رایت, ترجمه اسکندر دارم, ص361.
42ـ حیات یحیى, ج4, ص432 ـ 434.
43ـ قیام گوهرشاد, سینا واحد, ص28.
44ـ تاریخ بیست ساله ایران, ج4, ص262 ـ 263.
45ـ ظهور و سقوط پهلوى (خاطرات حسین فردوست), ج اول, ص68.
46ـ مجاهد شهید آیت الله حاج شیخ محمدتقى بافقى, ص93 ـ 94.
47ـ شرح زندگانى حاج شیخ محمدتقى بافقى, على موسوى گرمارودى, ص32 ـ 33.
48ـ در مورد قیام بافقى و فرجام وى بنگرید به فصلنامه یاد سال چهارم, شماره 14, بهار 1368, ص108, روزنامه شرق در سال 1325ه$.ق در این مورد مقاله مفصلى نوشته که خلاصه آن در تاریخ بیست ساله ایران, ج4, ص265 ـ 267 درج گردیده است.
49ـ در باره وى نگاه کنید به تاریخ بیست ساله ایران, ج4, ص23 ـ 27 و نیز جلد دوم ظهور و سقوط پهلوى.
50ـ تاریخ بیست ساله ایران, ج5, ص162 ـ 163.
51ـ زندگى نامه سیاسى امام خمینى(قدس سره), ج اول, ص56.
52ـ در باره وى بنگرید به کتاب وزراى معارف ایران, احمد عبدالله پور, ص118 ـ 120.
53ـ دورنمایى از سیماى یک مجاهد, سیدفخرالدین فال اسیرى, ص113 ـ 114.
54ـ اروپاییها و لباس ایرانیان, ص296 ـ 297.
55ـ تاریخ بیست ساله ایران, ج6, ص262, قیام گوهرشاد, ص38 و ص123.
56ـ مجله یاد سال اول, شماره چهارم, ص47 و نیز سال چهارم, شماره چهاردهم, ص105 و 106.
57ـ در باره این فقیه فرزانه بنگرید به کتاب میرزامسیح مجتهد و فتواى شرف از نگارنده.
58ـ خشونت و فرهنگ (اسناد محرمانه کشف حجاب), مدیریت پژوهش و آموزش اسناد ملى ایران, ص81.
59ـ خاطرات سیاسى بهلول, ص13.
60ـ اروپاییها و لباس ایرانیان, ص297.
61ـ کرمانشهر, شش دروازه تهران, ص133.
62ـ نک: سیماى کرمان, قلمرو مقاومت, از نگارنده, بخش پنجم شکوفه هاى شرافت.
63ـ زواره آرمیده بر کرانه کویر, یادداشتهاى دست نویس نگارنده, ج اول, ص88 ـ 89.