قسمت دوم
غلامرضا گلى زواره
ششم شعبان, مصادف بود با سالروز آزادى زنان مسلمان از اسارت سفارت روس به رهبرى روحانیت, در سال 1244 هـ.ق, یعنى 174 سال پیش و کشته شدن بسیارى از افراد متجاوز این سفارت از جمله وزیر مختار زورگوى روس, گریبایدوف. این مقاله در دو بخش تدوین شده بود که اولین بخش آن را در شماره قبل به مناسبت یاد شده آوردیم, آنچه مى خوانید بخش دوم این تحلیل است.
حکایت شقاوت
حوادث اسفناکى که توسط گریبایدوف و همکارانش روى داد از دید علما و مجتهدان دور نبود. مردم نیز در این طوفان سهمگین به آنان مراجعه کرده و براى حل مشکل, استمداد مى طلبیدند. موضوع مزبور در مساجد و محافل دینى نقاط مختلف تهران به طور رسمى مطرح شد و آوازه این پیشامد در شهرهاى دیگر نیز پیچید. به گونه اى که از هر شهرى علما عازم تهران گشتند تا براى استرداد زنان مسلمان و دفاع از حریم خانواده هاى مومنین اقداماتى به عمل آورند.(1) و در آن شرایط خفقان و خطرناک از این تعدى غیر انسانى و نفرت انگیز و پیامدهاى آن جلوگیرى کنند. روحیه مذهبى مردم و پیوند مستحکم بین ایشان و علماى شیعه موجب شد که ملت یکپارچه در مقابل این توطئه ایستادگى کرده و نقش درخشان خویش را شکوهمندانه نشان دهند. در نامه اى که عباس میرزا نایب السلطنه به خط میرزا ابوالقاسم قائم مقام, براى ژنرال پاسکیویچ فرمانده قواى روس نوشته, به این موضوع اشاره شده است. ((... گریبایدوف دست به پاره اى رفتارهاى ناهنجار زد ... که خلاف طریقه دین غراى اسلامیان بود و هیچ یک از اهالى شرع شریف, حوصله چنان خلاف شرعى را نمى نمود, رفته رفته کار از مصلحت دولت دارى گذشت و پیشوایان دین مبین را بنا بر رعایت شریعت جناب سیدالمرسلین نوبت دیندارى گشت, به جهت رعایت دین حرمت دولت فراموش کردند .. .))(2)
شهر تهران یکپارچه جوش و خروش گردید و حمیت مذهبى و تعصب دینى در این ماجرا, اقتدارى قابل تحسین به وجود آورد. مردم با روحانیت متحد شده براى خشکانیدن ریشه این تجاوز آماده شدند. روحانیت وظیفه خود دید که از شرف دینى در برابر آن شقاوت پیشگان دفاع کند. از نظر مقتضیات زمان طبیعى است که مردم به سراغ مجتهدى مى روند که مرجع امور مسلمین در امور شرعى و فقهى مى باشد و قبلا با سخنان و افشاگریهاى خود مخالفت خویش را با استبداد و تجاوز و سلطه اعلام کرده بود, و او کسى غیر از میرزا مسیح مجتهد(3) نبود. چون این فقیه دوراندیش که در تهران و نقاط شمال کشور و مناطق غربى نفوذ و اعتبار بالایى داشت و نسبت به حوادث آن عصر از بینش وسیع و آگاهى بالایى برخوردار بود و نقشه ها و توطئه هاى دشمنان را مى شناخت, و از طرف دیگر در اجراى احکام الهى از این قدرتهاى پوشالى پروا نداشت و با صلابت و ابهت در برابر تهدیدها مقاومت و ایستادگى مى کرد, مردم رهبریت و مشروعیت وى را پذیرفته بودند. این مرجع عالیقدر شیعه و فقیه وارسته که در انجام وظایف شرعى و امتثال اوامر معصومین(علیهم السلام) از هیچ گونه کوشش مضایقه نمى کرد موفق گردید شکوه مذهب تشیع را به استکبار نشان دهد و غبار شرم و درماندگى از رخسار مردم شکست خورده ایران بزداید.
حامد الگار مى نویسد: بیش از همه آن ماجرا, مقابله اى میان مردم و حکومت تجلى مى کند که در آن علما مانند الهام دهندگان و رهبران احساسات عمومى و مدافعان شرافت ملى عمل مى کنند. اینکه این مقابله انگیزه مذهبى داشته و در وجود یک مجتهد مرکزیت یافته بود تصادفى نبود. حکومت بیش از پیش در مظان اتهام, خیانت و همکارى با قدرتهاى بیگانه نامسلمان قرار داشت.(4)
البته برخلاف ادعاى دروغین برخى از مورخان بویژه نویسندگان اروپایى, میرزا مسیح مجتهد براى آزادسازى زنان محبوس در سفارت روس, به طور مستقیم فرمان قتل صادر نکرد و چون زنان به او پیام داده بودند که ما را از این وضع ناهنجار نجات دهید برحسب وظیفه قرآنى, ابتدا توسط قاصدى از وزیرمختار روسیه خواسته بود که زنان را آزاد نماید تا از خطرات ناشى از آن ایمن باشد. در ((تاریخ منتظم ناصرى)), چنین آمده است:
((... آغایعقوب ارمنى به فتنه انگیزى پرداخته بعضى از نسوان گرجیه را که مسلمان شده و در حباله نکاح اشخاص و صاحب اولاد بودند اسیر نامبرده, گریبایدوف را به خواستن آنان محرک آمد و حرکات مشارالیه اسباب رنجش مردم و کدورت علما گردید و چندان که او را نصیحت کردند و بر خشونت و لجاجت افزود و یعقوب ارمنى و بعضى از مفسدین دیگر نیز در تحریک و اغواى گریبایدوف ساعى بودند. علما چون دیدند که پاى عرض و ناموس مسلمین در میان است و گریبایدوف هم در بدگویى و بدسلوکى مصر است و قبول نصیحت نمى کند در[ مسجد] جامع تهران اجماع کرده, حاج میرزا مسیح مجتهد را با خود متحد ساخته بر ضد ایلچى هم داستان شدند. بسیارى از اهل شهر چون مرید علما بودند دکاکین را بسته دور آنها جمع شدند. مقصود علما تخویف ایلچى روس و رد کردن زنان بود ...))(5)
محمدتقى خان سپهر نوشته است: ((علماى اثنى عشریه تکلیف خویش را چنان دانستند که کنیزکان گرجیه را که سالها کیش مسلمان داشتند, از گریبایدوف به هر نحو که توانند استرداد فرمایند و مردم شهر به یکباره شوریدند و در مسجدى که حاج میرزا مسیح تهرانى امام جماعت بود این غوغا فزونى داشت اما رإى علما در قتل ایلچى نبود بلکه غرض ایشان تهدید ایلچى و استرداد زنان مسلمه بود.))(6)
رضاقلى خان هدایت این واقعیت را چنین گزارش نموده است:
((... قضات, مشایخ سادات و مجتهدین با یکدیگر اتفاق گزیدند و به نزد گریبایدوف کس فرستاده پیغام دادند در امورات شرعیه و قواعد دین نتوانیم ساکت بود چه اگر بعد از این مصالحه(7) کار چنان بود که ایلچیان روسیه زنان اهل اسلام را به عنف و زور و زجر باز گیرند اولاد و احفاد مسلمانان در دست روسیه خواهد افتاد. پادشاه حفظ ملک خود را کرده با روسیه مصالحه فرموده ما پیشوایان این دین مبین و حامیان و مروجان شریعت حضرت سیدالمرسلینیم. بنا بر قواعد مذهب, مصالحه نتوانیم. صلاح در استرداد زنان مسلمه به صاحبان ایشان است. چون فرستاده علما به نزد ایلچى روسیه رفته و این گونه سخنان به میان آورده گریبایدوف برآشفته و به او دشنام گفته و به جوابهاى درشت و عتابهاى وقیح, فرستاده را بازگردانیده, علما و سادات در[ مسجد] جامع تهران اجماع کرده افضل الفضلإ و المجتهدین جناب حاج میرزا مسیح را با خود موافقت داده به مخالفت ایلچى هم داستان شدند ...))(8)
رابرت گرانت واتسون نوشته است: ((موضوع بردن زنان در سفارت, مردم تهران را عصبانى کرد ... این موضوع را مردم برآشفته تهران به رإى روحانیان واگذار کردند و مجتهد اعلم[ میرزا مسیح تهرانى] فتوا داد نجات دادن زنان مسلمانى که به خانواده مسلمین متعلق بودند از دست اجانب امرى قانونى به شمار مى رود))(9) در ضمن, در مکاتبه رسمى میرزا ابوالقاسم قائم مقام با ژنرال پاسکیویچ در تشریح حوادث سفارت روس که به کشته شدن اعضاى آن منجر گردیده آمده است که رإى علمإ در ابتدا قتل ایلچى نبود بلکه غرض ایشان استرداد زنان مسلمان و بانوان محجبه بود.(10)
سفیر روس نه تنها به تقاضاهاى مکرر و توإم با نصیحت میرزا مسیح اعتنایى نکرد و به درخواست وى وقعى ننهاد بلکه به خواسته هاى میرزا ابوالحسن خان وزیر امور خارجه ایران و تنى چند از مقامات دولتى نیز توجهى نکرد زیرا آنان به گریبایدوف پیغام دادند که از هیجان مذهبى و خروش مقدس مردم بترسد و زنان مسلمان را به خانواده هاى آنان برگرداند.
فتحعلى شاه قاجار در نامه اى که به فرزندش عباس میرزا نایب السلطنه نوشته, به خشم مردم و پیامى که براى سفیر فرستاده اشاره کرده و مى گوید: به او گفتم این زنها را که سالهاست مسلمان شده اند و هر جا اسیرى مشخص دارى اعلان دار تا بازیافته شود ولى این نامه در وى تإثیرى نبخشید.(11)
اجتماع کنندگان در مسجد جامع تهران تصمیم گرفتند هیإتى به نمایندگى مردم, نزد حاکم تهران بفرستند و به وى هشدار دهند که اگر سفیر روس زنان مسلمان را تسلیم نکند آنان شخصا وارد میدان عمل شده و به حساب گریبایدوف و کارگزارانش خصوصا آغایعقوب ارمنى خواهند رسید. حاکم تهران تقاضاى جمعى از مردم را به آگاهى سفارت روس رسانید اما وزیرمختار روس حاضر به اجابت این تقاضا نشد و چون اجتماع کنندگان در مسجد از بى اعتنایى سفیر روس نسبت به خواسته منطقى خود اطلاع یافتند جمعیت بسیار خشمگین شده و با تهییج و تشویق میرزا مسیح آماده شدند تا به سفارت رفته و نسبت به آزاد نمودن زنان محبوس اقدام کنند.(12)
کانون قیام
اجحاف و زورگویى و کارهاى خلاف قانون گریبایدوف, مردم معتقد تهران را آشفته نمود. از این جهت آنان با هدایت روحانیت و فتواى میرزا مسیح مجتهد در مسجد جامع تهران اجتماع کردند تا از این کانون توحید به لانه فساد و کانون شرارت گریبایدوف رفته و بانوان مسلمان را آزاد کرده و سفیر شقى و بدرفتار را متنبه سازند. جهانگیر میرزا که خود از مورخان و وابستگان قاجاریه است مى نویسد ((... حاج میرزا مسیح(ره) نظر به تکلیف مسلمانى طلب اناثیه[ زنان] اهل اسلام را که برده بود, نمود. ایلچى در جواب, سخنان درشت گفته[ فرستاده] مجتهد العصر و الزمانى را معاودت داد و اهل اسلام از دیدن این اوضاع پریشان شده محالات را خبر کرده و جمیع کسبه و رعایا از زن و مرد اسلحه پوشیده و اکثر نوکر باب دولتى نیز به جهت اسلام, ترک آمدن ارگ[ حکومتى] را کرده به دولتسراى مجتهد العصر و الزمانى جمع آمدند و میرزاى مجتهد را به مسجد جامع برده دروب اسواق و خانات را بسته به مسجد جامع مجتمع گشتند و کثرت و غوغاى عظیم از عامه و خواص در مسجد پیدا آمد. امناى دولت از شنیدن این اخبار ابواب ارگ را بسته و مستحفظ گذاشته, از غوغاى عوام محترز آمدند و مجتهد العصر و الزمانى کسان به نزد گریبایدوف فرستاده و از او دوباره خواهش استرداد اناثیه اسلام را نمودند و گریبایدوف نیز کسان خود را که قریب به دویست نفر بودند جمع آورده به حفظ خانه مشغول شده کسان میرزا مجتهد را به عتابهاى درشت و خطابهاى سخت مخاطب ساخته, معاودت داد)).(13)
در روز چهارشنبه, ششم شعبان سال 1244 هـ .ق مطابق با یازده فوریه 1829 میلادى, مردم تهران براى استیفاى حق مسلم خویش, در مسجد جامع بسیج شدند. جمعیتى که در مسجد اجتماع کرده بودند شور مذهبى و هیجان دینى داشتند و قیام آنان از ماهیت معنوى نشإت مى گرفت. نهضت عظیم عاشورا بر آن پرتوافشانى مى کرد و به آن قداست مى بخشید. نصایح و مواعظ خردمندانه میرزا مسیح به این جنبش مردمى نظم و انسجام مى داد.
در بین جمعیت کسانى دیده مى شدند که از جنگهاى ایران و روس زخمهاى عمیقى خورده بودند زیرا یا فرزندان و بستگان خویش را در این حادثه از دست داده و یا زنان آنان را به زور از خانه بیرون آورده و به سفارت روس انتقال داده بودند. زنان در تشویق و تحریض مردان جملاتى را بر زبان مى راندند و طنین الله اکبر مجتمعین در مسجد, چون عطرى معنوى مشام مومنین را نوازش مى داد و آنان را براى انجام وظیفه الهى خویش مصمم تر مى ساخت. سرانجام رود خروشان مردم با هدایت میرزا مسیح همچون سیلى توفنده به راه افتاد و در مسیر راه افراد زیادى به این جمع خشمگین پیوستند.
رابرت گرانت واتسن مى گوید: وقتى خبر هیجان عمومى به دربار قاجار رسید, شاه به وزیرخارجه دستور داد از نماینده روس تقاضا کند اوضاع را به گونه اى ترتیب دهد که خشم مردم فروکش نماید. گریبایدوف قبول کرد که در روز بعد ترتیب کار داده شود. ولى این تإخیر تإثیر شومى در سرنوشت وى داشت زیرا بین ساعت 8 و 9 صبح یازده فوریه 1829 میلادى اهالى با خشم و هیجان به سمت اقامتگاه سفیر روس هجوم بردند تا به دست خود قانون را اجرا کنند و زنان مورد بحث را آزاد نمایند و یعقوب خان خواجه را دستگیر سازند.(14)
اى.او. سیمونیچ (وزیرمختار بعد از گریبایدوف) در اینکه چرا مردم به سوى سفارت روس سرازیر گشتند طى خاطرات خویش نوشته است: گریبایدوف سخن خود را از پیش برد. اما در اینجا خطاى بزرگى مرتکب شد زیرا دستور داد زنان را به مقر خویش که سکنه آن تمام مرد بودند بیاورند. مصلحت در آن بود که زنان, قبل از اعزام به گرجستان, در یکى از خانه هاى مسلمانان بیتوته کنند. بدین قرار جنبش بر پا گردید و باید اعتراف کرد که در هر کشور دیگرى هم بود این وضع پیش مىآمد. زیرا شرط ادب نبود که گروهى زن با تعدادى مرد جوان در زیر یک سقف سکنى داشته باشند. تعصب مذهبى مردان تهران از یک سو و شرارتى که کارگزاران سفارت داشتند از طرف دیگر بر وخامت اوضاع افزود و در سطح شهر تهران سخن از این واقعیت بود که زنان مسلمان در انظار عمومى به دست افراد غیر مسلمان منفور افتاده و بدنام شده اند. گریبایدوف به آنچه مى گذشت اعتنا نمى نمود. و از فرط غرور ماجرا را درک نمى کرد در چنین وضعى مردم به هیجان آمدند و محل اقامت اعضاى سفارت امپراطورى روس را محاصره کردند. ابتدا داد و فریاد مى نمودند و استرداد خواجه سرا (آغایعقوب ارمنى) و زنان را خواستار بودند. (15)
وقتى گریبایدوف با مردمى خشمگین مواجه گردید به جاى آنکه بردبارى نشان دهد و تقاضاى منطقى آنان را عملى سازد, به مإمورین سفارت دستور داد مردم را از اطراف اقامتگاه خود پراکنده نموده و در صورت مقاومت به سوى آنان تیراندازى کنند. بر اثر این حرکت و اصابت گلوله یکى از محافظان سفارت, نوجوان چهارده ساله اى که بین جمعیت بود به شهادت رسید. تظاهرکنندگان آن نوجوان مقتول را به مسجدى که در آن حوالى بود بردند و بر سر نعش وى به سوگوارى پرداخته و بر اثر این حادثه, آتش خشم آنان به شدیدترین وجهى شعله ور گردید. لذا مصمم شدند به وسیله سلاحهایى چون خنجر, شمشیر و چاقو به سفارت حمله برده و ضمن آزادى زنان, انتقام خون به ناحق ریخته این نوجوان را بگیرند. چون خبر هجوم مردم به گوش فتحعلى شاه رسید, فرزند خود ـ على خان ظل السلطان ـ را که حاکم تهران بود مإمور ساخت از وقوع حادثه جلوگیرى کند. به دستور وى چند هزار مإمور در صدد پراکنده ساختن مردم برآمدند. اما مسلمانان خشمگین به مقابله با آنان برخاستند. مولف کتاب ((ناسخ التواریخ)) مى نویسد: ((ولى مردم با[ عوامل دولتى] سخن به خشونت باز کردند و گفتند آنجا که پاى دین در میان باشد ما از دولت دست باز داریم. اینک این تیغهاى آخته را از بهر دشمنان دین افراخته ایم, اگر شما حمایت دشمن کنید حشمت شما نگاه نداریم و نخست این تیغها را بر شما برانیم)).(16)
رضاقلى خان هدایت نیز به این واقعیت اشاره دارد.(17)
خروش خونین
بدین ترتیب مسلمانان تهران پیوند معنوى و استوار خود را با روحانیان مبارز اعلام داشته و خروش خونین خود را بر سر حکومت استبدادى قاجار و روسیه تزارى فرود آوردند. گریبایدوف که تازه از خواب خرگوشى بیدار شده بود, دستور داد آغایعقوب ارمنى و زنان را از سفارت بیرون کنند. اعتماد السلطنه در این باره مى نویسد: ((ایلچى, یعقوب ارمنى را که نسبت به فرستاده مجتهدین سخنهاى کفرآمیز گفته بود از خانه بیرون کرد و عوام فورا او را به راه عدم فرستادند. زنان گرجیه مسلمان را از خانه بیرون نمود. گماشتگان علما آنها را به محلى که باید رسانیدند. ))(18)
در روضه الصفاى ناصرى آمده است: ((یعقوب ارمنى که مکرر با فرستاده مجتهدین سخنان مرتدانه پاسخ داده بود, متحیر شده به امر ایلچى بیرون آمد فى الفور تیغ تیز در او نهادند. اعضایش را دریدند و سرش را بریدند)).(19)
در درگیرى خونین بین مهاجمان مسلح سفارت روس به سرکردگى گریبایدوف و عده اى از مسلمانان معتقد که مى خواستند در راه دفاع از حق و شرف و اعتقادات ایستادگى نمایند هشتاد نفر از مردم به شهادت رسیده و سى و هشت نفر از ساکنان سفارت روسى کشته شدند.
بارون کلمنت اوگوستوس دوید ـ سیاح روسى ـ که در محدوده زمانى قتل گریبایدوف در سمت نایب اولى سفارت روسیه در تهران انجام وظیفه مى کرده, گرچه حقایق مربوط به فاجعه مزبور را به شکل دیگرى جلوه داده اما به این واقعیت اشاره کرده که مردم با دستور یک روحانى به منظور تحویل اشخاصى که در سفارت روسیه به سر مى بردند به محل اقامت هیإت نمایندگى روسیه آمدند, ولى یکى از قزاقهاى نگهبان به سوى مردم تیراندازى کرده که باعث مقتول گشتن یکى از آنان گشته و کشته شدن آن فرد, خشم و کینه مسلمین را به اوج هیجان رسانیده است.(20)
وزیر مختار بعد از گریبایدوف, در خاطرات خود نوشته است: اکنون به طور قطع ثابت شده که این حادثه ناگوار معلول قصد قبلى نبوده و مردم تهران پیرامون خانه سفیر روس گرد آمدند و اگر سفیر به پاسبانان دستور تیراندازى نداده بود جمعیت بدون انجام عملى که نباید انجام مى گرفت متفرق مى گردید.(21)
میرزا صادق وقایع نگار نوشته است: قنسول از دریچه هاى امارت مسکونى خود مردم را هدف گلوله قرار داد. این پیشامد باعث مقاومت شورشیان گردید و با اینکه درب قنسولخانه بسته و یارانش با اسلحه اطراف آن امارت را محافظت مى کردند, دفاع آنها فایده نبخشید و عده اى از دیوارهاى امارت بالا رفته و درب را باز کردند و اعضاى سفارت را به چنگ آورده و همه را کشتند; به علاوه تمام ساختمان را با خاک یکسان کردند. در آن گیر و دار, نایب قنسول (مالتسوف دبیر اول سفارت) از هنگامه جان به در برد و تقصیرات گریبایدوف را یک به یک اعتراف کرد.
سرانجام روز پرحادثه و خونین ششم شعبان 1244 هجرى قمرى به پایان رسید و مردم معتقد تهران با خشم مقدس خویش زنان مسلمان را به فتواى مجتهدى وارسته نجات داده و تجاوزگران را در برابر دیدگان حسرت بار دربار قاجار مدفون ساختند و زنان مسلمان را آزاد کردند.
تبعید رهبر قیام
در حالى که مردم باایمان و خداجوى تهران براى پاس داشت شهیدان این فاجعه در تلاش بودند و رشادتهاى قهرمانان خویش را در دفاع از شرف و عزت معنوى ارج مى نهادند, دربار قاجار وحشت زده و مضطرب از تنها بازمانده سفارت روس یعنى مالتسوف, دلجوییهاى بیش از حد به عمل آورد و به جاى تقدیر از حماسهآفرینى هاى مردم به تملق گویى سیاستمداران روس مبادرت ورزید و خودباختگى خویش را به طور کامل آشکار ساخت. از نامه هایى که بین دربار ایران و تزار روس مبادله شده مى توان به عمق آشفتگى کارگزاران قاجار و عوامل حکومتى, نسبت به این رویداد پى برد.
در بخشى از نامه اى که توسط قائم مقام فراهانى به دستور فتحعلى شاه قاجار براى امپراطور روس نوشته و فرستاده شده چنین آمده ((... هر که را از اهالى و سکان دار الخلافه گمان مى رفت که در این کار و کردار ناسزا اندک مدخلیتى تواند داشت به اندازه و مورد استحقاق مورد سیاست و حد و اخراج بلد نمودیم. حتى داروغه شهر و کدخداى محله را نیز به همین جرم که چرا دیر خبردار شده و قبل از وقوع این حادثه ضابطه شهر و محله را محکم نداشته اند عزل و تنبیه کردیم. بالاتر از اینها همه سزایى بود که نسبت به میرزا مسیح وارد آمد. با مرتبه اجتهاد در دین اسلام و اقتفا و اقتدایى که زمره خواص و عوام به او داشته اند و به واسطه اجتماعى که مردم شهر هنگام حدوث غائله ایلچى در دایره او کرده بودند گذشت و اغماض را نظر به اتحاد دولتین شایسته ندیدیم و شفاعت هیچ شفیع و توسط هیچ واسطه در حق او مقبول نیفتاد)).(22)
همچنین قرار شد هیإتى به ریاست خسرو میرزا, پسر هفتم عباس میرزا, جهت عذرخواهى به دربار امپراطورى روسیه در پطرزبورگ برود که این هیإت در سه شنبه 15 ذیقعده 1244ه$.ق وارد تلفیس شد. دولت روسیه به دلیل آنکه با قواى عثمانى در حال ستیز بود و نیز چون مالتسوف به طور منصفانه گواهى داده بود که رفتار تحریکآمیز گریبایدوف این ماجرا را پدید آورده است, روش ملایمى در پیش گرفت.(23)
اما مقرر شد طبق درخواست روسها, دربار قاجار میرزا مسیح مجتهد را از ایران به عتبات تبعید کند. چون خبر تبعید شدن میرزا مسیح در تهران پیچید طوفانى از خشم در میان مسلمانان برانگیخته شد. تظاهرات وسیعى صورت گرفت و موج انسانها در کوى و برزن به راه افتاد و با اوج گیرى این حرکت, مزدوران قاجار به طور وحشیانه به سوى مردم حمله کردند. سرانجام میرزا مسیح را در هشتم صفر 1245ه$.ق به اجبار در مسجد شاه (مسجد امام خمینى(ره) کنونى) آوردند و مجبور نمودند که در انظار عمومى با مریدان و خانواده خود وداع کند, ولى به دلایلى که مقاومت مردم از جمله آن بود, زمان تبعید وى به تعویق افتاد و در روز بیستم صفر 1245ه$.ق میرزا مسیح مجتهد ایران را به قصد کربلا و نجف ترک نمود.(24)
میرزا مسیح مجتهد در یکى از آثار خطى خود به دوران تبعید در عتبات اشاره کرده و از سختیهایى که به دلیل بیمارى و جدایى از زن و فرزند بدان مبتلاست سخن گفته است.(25)
تصور نادرست
برخى به دلیل آنکه از تحلیل درست این جنبش شیعى و نهضت مذهبى عاجز مانده اند با برداشتهاى مغرضانه خود کوشیده اند قیام مزبور را از تحرکات دولت انگلیس بدانند.(26) این در حالى است که مدارک موجود, از جمله نامه اى که وزیر مختار انگلیس خطاب به وزارت امور خارجه ایران در باره قتل گریبایدوف نوشته است ادعاى مزبور را منتفى مى سازد زیرا در این نامه وزیر مختار انگلیس از چنین حادثه اى به شدت اعلام انزجار نموده و از کوتاهى اولیاى دولت قاجار انتقاد کرده و افزوده است باید دولت ایران به هر نحوى که بتواند خود را از این بى اعتبارى نجات دهد و راضى نبودن به آن کافى نیست و باید تلافى نماید و در پایان اظهار مى دارد: اگر عوامل حکومتى نمى توانند اثبات نمایند که در این ماجرا دخیل نبوده اند, دولتهاى جهان با آنان دشمن خواهند بود.(27)
ابراهیم تیمورى در مقاله اى که در نشریه وزارت امور خارجه درج شده, مى گوید: اینکه برخى عامل اصلى قتل گریبایدوف را مإموران انگلیس مى دانند صحیح نیست زیرا به دلایلى از جمله جلوگیرى از نفوذ روسها در ایران و درگیرى مشترک روس و انگلیس با دولت عثمانى به خاطر یونان, سیاستشان ایجاب مى نمود که بین ایران و روسیه صلح و صفا برقرار باشد.(28) پیترآورى, با وجود آنکه حقایق این قیام را به گونه اى دیگر تحلیل کرده ولى اعتراف مى کند که: ((در واقع انگلستان نمى بایستى از این ماجرا خرسند باشد زیرا موجب تجدید مخاصمات ایران و روسیه مى گردید.))(29)
گروهى براى تحریف این قیام باشکوه و کمرنگ ساختن تإثیر آن, شیوه اى دیگر پیش گرفته و اظهار داشتند: چون اللهیارخان آصف الدوله ـ سیاستمدار معروف زمان فتحعلى شاه قاجار ـ با ولایتعهدى عباس میرزا مخالف بوده این حرکت را ایجاد کرده تا جنگ سوم ایران و روس را پدید آورد و عباس میرزا را ساقط کند. پیترآورى مورخ انگلیسى که به تحریف این وقایع پرداخته, میرزا یعقوب را از اسراى ارمنستان معرفى مى کند در حالى که نامبرده سالیان دراز قبل از وقوع جنگهاى ایران و روس در دربار فتحعلى شاه بوده است. وى در جایى دیگر مى نویسد: دو زنى که از خانه اللهیارخان آصف الدوله به سفارت روسیه پناهنده شدند یکى ارمنى و دیگرى آلمانى و هر دو متولد ایروان و مسلمان شده بودند. رفتار این دو زن به گونه اى بود که مقصود واقعى خویش را از بازگشت به ارمنستان بازگو نمى کردند. لذا این نظر استوار وجود دارد که از سوى اللهیارخان آصف الدوله مإمور این کار شدند.(30) در صورتى که اگر چنین بود گریبایدوف مى توانست از اول این زنان را از سفارت بیرون کند و جلو قیام مردم را بگیرد. و نیز طبق مدارکى که بدانها اشاره کردیم و حتى در منابع مورخین وابسته به قاجاریه مندرج است عوامل گریبایدوف تمامى زنان گرجى و قفقازى را که حاضر نبودند کانون خانواده را ترک کنند و به مقر گریبایدوف بیایند از خانه هاى خودشان بیرون مى کشیدند.(31) حتى سرپرسى سایکس که یک مورخ انگلیسى است و در ایران به تحرکات سیاسى و برنامه هاى استعمارى مشغول بوده, اعتراف مى کند: چون گریبایدوف تقاضاى تسلیم زنان مسلمان را رد کرد باعث تحریک احساسات و هیجان مردم شد و فتواى رئیس مجتهدین که نجات زنان را از دست کفار واجب مى دانست قیام بزرگى را بر پا کرد.
خود آصف الدوله از بازداشت بى مورد دو زن خویش توسط سفارت روس عصبانى بوده و براى رهایى آنها به طور مخفى به سفارت انگلیس نامه اى نوشته و از آنجا استمداد طلبیده که نتیجه اى نگرفته است. در بخشى از نامه اى که سفارت انگلیس در تهران به وزیر امور خارجه انگلیس ارسال نموده چنین آمده است: ((فشار فوق العاده اى که [ گریبایدوف] براى باز گردانیدن دو کنیز گرجى از خانه آصف الدوله آورد سبب شده که او از ما کمک بخواهد. گرچه آصف الدوله همیشه جانب ما را در همه امور حفظ مى کند لکن متإسفانه در این امر ما نمى توانیم به او کمکى بنماییم ...))(32)
مورخان روسى خواسته اند مغرضانه این خیزش عمومى و حرکت دینى را به تحریک هواخواهان دربار قاجار نسبت بدهند و چنین مطرح نموده اند که شاه براى رهایى از این وزیر مختار بدرفتار و متکبر باید شورش و بلوایى راه انداخته و مردم را وادار به سر و صدا کند.(33)
اما نامه ادارى گراف ((نه سه لرود)) به گراف پاسکویچ در مارس 1829 میلادى خلاف این ادعا را ثابت مى کند: ((اینکه گارد ایرانى محافظ وزیر مختار گریبایدوف در مقابل شورشیان مقاومت به خرج داده و تعداد کثیرى از نفرات آن گارد و نفرات نیروى اعزامى دربار بر اثر خشم و نفرت مردم به شهادت[ ؟]! رسیده اند حاکى از آن است که دربار ایران هیچ گونه نیت خصمانه علیه ما نداشته است ...))(34)
حامد الگار مى گوید: نمى توان ادعا کرد که رجال حکومتى در این ماجرا دست داشته اند و این مقابله میان مردم و حکومت قاجار هم بوده است.(35) حتى شاه در صدد بوده که زنانى را که گریبایدوف به اسارت گرفته بود نجات دهد ولى موفق نشده است. على خان ظل السلطان, حاکم تهران خطاب به مالتسوف دبیر اول سفارت روس که تنها بازمانده اعضاى سفارت مزبور بوده چنین گفته است: ((سعى کردم غائله را بخوابانم ولى مورد ناسزا و دشنام قرار گرفتم, به طرف من تیراندازى کردند ... نگران جان اعلى حضرت[ فتحعلى شاه] بودم. قصر در معرض خطر قرار داشت. من دست و پاى خود را گم کرده بودم. فورا به دفاع از قصر پرداختم, این یک بلوا بود.))(36)
پى نوشت :
1ـ تاریخ جنگهاى ایران و روس, ص293.
2ـ ناسخ التواریخ, همان, ص30.
3ـ در مورد شرح زندگانى وى نگاه کنید به کتاب میرزا مسیح مجتهد و فتواى شرف, از نگارنده.
4ـ نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت, ص143.
5ـ تاریخ منتظم ناصرى, اعتماد السلطنه, تصحیح محمداسماعیل رضوانى, ج2, ص1595.
6ـ ناسخ التواریخ, همان, ص27.
7ـ منظور مصالحه قاجاریه با سفارت روس است.
8ـ روضه الصفاى ناصرى, ج9, ص708.
9ـ تاریخ اجتماعى ایران از ابتداى قرن نوزدهم تا سال 1858 میلادى, رابرت گرانت واتسن, ترجمه وحید مازندرانى, ص234.
10ـ جهاد دفاعى و جنگهاى صلیبى ایران و روس تزارى, على ابوالحسنى (منذر), ص161.
11ـ رک: احوالات سفر میرزا مسعود.
12ـ تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران, سیدجلال الدین مدنى, ج1, ص226 ـ 227, پاورقى.
13ـ تاریخ نو, ص122.
14ـ تاریخ ایران از ابتداى قرن نوزدهم تا سال 1858م, ص235 ـ 236.
15ـ خاطرات وزیر مختار, اى. او سیمونیچ, ترجمه یحیى آرین پور, ص112 ـ 113.
16ـ ناسخ التواریخ, ص27.
17ـ روضه الصفا, ج9, ص709.
18ـ تاریخ منتظم ناصرى, ج3, ص1596.
19ـ روضه الصفا, همان, ص709.
20ـ سفرنامه لرستان و خوزستان, بارون دوبد, ترجمه محمدحسین آریا, ص19.
21ـ خاطرات وزیر مختار, ص235 و نیز ص113 ـ 114.
22ـ این نامه در ربیع الاول سال 1245ه$.ق تحریر گردید.
23ـ تاریخ روابط خارجى ایران, عبدالرضا هوشنگ مهدوى, ص240.
24ـ نقش روحانیت پیشرو, ص142.
25ـ رساله فى تحقیق ان العقود و الایقاعات هل تحتاج الى اللفظ ام لا؟
26ـ مهدى بامداد و نویسندگان روسى چون اى. او سیمونیچ, چنین نظرى دارند.
27ـ حقوق بگیران انگلیس, ص177 ـ 178.
28ـ مجله وزارت امور خارجه, شماره 3, دوره سوم, ص137, مقاله ابراهیم تیمورى.
29ـ تاریخ معاصر ایران از تإسیس تا انقراض قاجاریه, پیترآورى, ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى, ج اول, ص109.
30ـ همان مإخذ, ج اول, ص104.
31ـ میرزا مسیح مجتهد و فتواى شرف, ص164.
32ـ حقوق بگیران انگلیس, ص172 به نقل از اسناد وزارت خارجه انگلیس.
33ـ نک: خاطرات وزیر مختار, ص111 ـ 112.
34ـ قتل وزیر مختار, ص672 ـ 673.
35ـ نقش روحانیت پیشرو, ص143.
36ـ قتل وزیر مختار, ص657 ـ 658.