بیایید من هاى منفرد را به ماهاى متحد تبدیل کنیم

نویسنده


  ((مقاله وارده))
بیایید ((من))هاى منفرد را به ((ما))هاى متحد تبدیل کنیم

ش.دانشور ـ مشهد

 

 

سردبیر محترم! احتراما, به تازگى احساس کرده ام جنگ بى حاصلى بین فمنیستهاى زن سالار و ماسکولنیستهاى مردسالار در گرفته است. درج این مقاله شاید التیامى باشد بر جراحتها و التهابهاى ناشى از این جنگ بى حاصل. یک نویسنده اسکاتلندى به نام ((ویلیام دراموند)) مى گوید: ((کسى که نمى خواهد منصف باشد یک قلدر گردنکش است; و فردى که انصاف را درک نمى کند نادانى بیش نیست.)) وفق نظر این نویسنده, که سخنش مطلع مناسبى براى این مقال است, سعى مى کنیم, ملاک بحث را بر اساس عدل و انصاف قرار دهیم و امیدواریم که تا پایان این سخن, از این مسیر, به خطا نیفتیم, ان شإالله.
در سه سال گذشته, و بویژه مقارن با آغاز به کار مجلس پنجم, بحثهاى متعدد و متنوعى پیرامون زن و میزان مشارکتهاى اجتماعى او, شدت یافته است و تشکلهاى سیاسى ـ اجتماعى زنان کشور, اغلب با برگزارى همایشها و فعالیتهاى مطبوعاتى در جراید خاص, در صدد ترویج و اشاعه چنین ایده اى در جامعه برآمده اند.
در لابه لاى چنین مسایلى, زمزمه هایى مبنى بر احقاق حقوق از دست رفته زنان و آزادى بى حد و حصر آنان, در لواى نام مشارکت اجتماعى او, مطرح گردیده و آنان که کمى شتابزده تر بوده اند صراحتا با دفاع از فمنیسم, که تا چندى پیش, حتى براى بانوان تحصیلکرده ما, واژه اى نامإنوس به حساب مىآمد, چنین گرایشى را تشدید و تغلیظ نموده و تار و پود اتحاد و یکپارچگى روانى نسلى را سست نموده اند.
در این میان برخى از قافله سالاران این نهضت, در مصاحبه هاى متعدد با رسانه هاى جمعى داخلى و خارجى, مدعى تبعیض جنسى در ایران بوده اند.
برخى از ارباب جراید, و بویژه دوستانى که پیرامون زنان به تحقیق مى پردازند, مدام در گزارشها و مکتوبات خود, سعى در بزرگ نمودن اختلافات موجود فى ما بین زوجهاى درگیر داشته و با ابتکارات ژورنالیستى, مواردى همچون ضرب و شتم برخى بانوان توسط شوهران بى تعهد و نابخردشان را علم نموده و مسوولان کشور را به دادخواهى و تظلم جویى فرا خوانده اند. در پیچ و خم این مسایل, چنین استنباط مى گردد که شاید اناث, طى سالهاى متمادى موجودات ستم پذیرى بوده اند که مردان, از روا داشتن هیچ ظلم و ستمى به آنان فرو گذارى نکرده اند.
بنابراین تمام این مسایل و تمهیدات ذهنى چنین اندیشه اى را به ذهن بانوان محترم و بویژه دختران جوان که به اقتضاى سن و سالشان, داراى اندیشه اى بکر و بىآلایش اند, متبادر مى سازد که حقیقتا شاید ظلم و ستمى در حق آنان روا داشته شده است و منافع ذیقیمتى از کف آنان رفته است, و ایشان از وجود آن منافع غارت شده! نامطلعند.
چنین تفکر نادرستى, ممکن است برانگیزاننده چنین نیرویى باشد که زنان را براى استیفاى چنین حقوق مبهمى به پا خیزاند و با این حساب, بیم آن مى رود که امروز و فردا شاهد به راه افتادن جنگ جنسیت هم, در جامعه باشیم.
در این میان, حامیان زن سالارى در صددند تا با دامن زدن به اختلافات زن و مرد, موجبات تشجیع روحیه زنان را علیه مردان فراهم آورند و با عده گیرى و صفآرایى و تسلیح فکرى آنان در جبهه اى به نام ((فمنیسم)), اذهان زنان را نسبت به جنس مذکر, مخدوش سازند و نام این عمل را, تلاش براى احقاق حقوق از دست رفته بنامند.
صد البته شایسته است, اهل قلم نیز برحسب رسالت مطبوعاتى خویش به این موضوع بیندیشند و به این نکته مهم واقف باشند, که مکدر نمودن قلوب زنان نسبت به مردان, نه تنها هیچ پیامد خوشى براى این دو گروه ندارد, و بلکه هیچ آب رفته اى را به جوى باز نمى گرداند.
((تحقیقات جمعیتى در کشور نشان مى دهد که حداقل 32 میلیون نفر از جمعیت کشور زیر سن 20 سال قرار دارد.))(1) و به یقین همین دختران و پسران جوانى که هنوز مجرد مانده و متإهل نشده اند, در آینده اى دور و نزدیک, سرنوشتشان با یکدیگر گره خواهد خورد و همسران آینده همدیگر خواهند بود; پس به دور از انصاف است که عملکرد نادرست معدود مردان و زنانى را که به دلایل متعدد, در انجام وظایف زوجیت خویش اهمال و سستى مى نمایند ملاک قرار داده, و این موضوع را به همه جامعه تعمیم و تسرى بخشیم و موجبات دلزدگى این دو جنس را از یکدیگر فراهم آورده, و کینه و نفاق را جایگزین محبت و مودت آرمانى این فلسفه بنماییم.
در این میان جا دارد به اصل آفرینش زن و مرد در آیه 21 سوره روم بپردازیم و دریابیم که طبق این آیه شریفه زنان, مایه آرامش و سکونت روح مردان تلقى شده و هدف از خلق اجناس ذکور و اناث از سوى خداوند, چیزى جز اشاعه مکارم اخلاقى, همچون مودت, رحمت و آرامش روح این دو جنس نبوده است.
با دقت در اصول مطروحه فوق, درمى یابیم هدف آفرینش زن و مرد تنش زدایى بین ایشان و در عوض تحکیم مبانى تفاهم و محبت بین آنها مى باشد, و فى الواقع عمل پسندیده اى همچون ازدواج نیز, الحاق دو موجود متنوع و منفرد, به منظور دستیابى به کمال, در همه ابعاد زندگى است.
در این میان جا دارد, این تشویش ذهنى و برداشت ناصائب را, از اندیشه دختران و بانوان گرامى به دور داریم که اصولا در هیچ کجاى اسلام, زن مورد بى مهرى قرار نگرفته است که اکنون آنان در صدد احیاى شخصیت از دست رفته خویش برآمده اند و خواسته و ناخواسته سوداى فمنیسم و تحقق آرمانهاى آن را در سر مى پرورانند.
پیامبر اکرم(ص) زنان را مایه افزایش و روزى و برکت زندگى مردان مى داند و در سخنى دیگر, از آنان به عنوان چشم و چراغ خانه ها یاد مى کند و احترام و محبت به آنان را نه تنها سیره ائمه معصومین و بلکه از اخلاق جمیع پیامبران و رسل برگزیده خدا مى داند.(2) و نامگذارى برخى از سوره هاى قرآن به نام ایشان نیز مصداق دیگرى از تکریم مقام والاى زن در اسلام است; در حالى که در کمتر مواردى از قرآن و حدیث, به چنین تکریم مشابهى از رجال برمى خوریم.
و اما از سویى دیگر, چه خوبست معدود مردانى که پا را از محدوده خویش فراتر گذارده اند, موضع تفکر و تإمل اختیار نمایند و با غور در فلسفه وجودى خلقت زن, حقوق شرعى و عرفى او را به رسمیت بشناسند و با اعمال غیر منطقى خویش و انتساب جعلى آن به اسلام, موجبات تشجیع و تکدر خاطر آنان را, فراهم نیاورند و به این جنگ بى حاصل, بیش از این, دامن نزنند که این امر به مثابه هرز رفتن نیروهاى شگرفى است که در صورت اتحاد و مودت با یکدیگر, موجب بروز کمالات مادى و معنوى در ساختار خانواده و جامعه است و در صورت تقابلى با همدیگر, نیرویى به نهایت مخرب و منفعل, به شمار مىآید.
همان گونه که در مطلع کلام متعهد شدیم, مى خواهیم از موضع انصاف خارج نشویم, و جلوس خویش را بر کرسى حق, همچنان دوام بخشیم, و این معضل را مورد کنکاش قرار دهیم.
به یقین چه مردسالارى و چه زن سالارى, هر دو محکوم به شکست است زیرا سالارمندى یک گروه, نافى بخش عظیمى از جامعه انسانى, به شمار مىآید و چه بسا عقب ماندگى و بى سوادى زنان کشور و بویژه زنان روستایى از پىآمدهاى منفى مردسالارى در دهه هاى اخیر بوده است و افزایش سن ازدواج و بالا رفتن نرخ طلاق در چند سال اخیر, با گسترش آزادیهاى غیر ضرور به زنان و استقلال مالى آنان و گسترش فمنیسم, نامرتبط نبوده است.
اکنون که بدین جا رسیدیم این سوال پیش مىآید که, در این وادى چه کنیم و چه موضعى را اختیار نماییم؟ در پاسخ به این سوال, شاید بهترین راه, آن باشد که نظام شایسته سالارى را با تکیه بر تواناییهاى فطرى و الهى و سپس توانمندیهاى اکتسابى زن و مرد, جایگزین دو روش فوق بنماییم.
اگر داعیه ((الرجال قوامون على النسإ)) را سر مى دهیم اما احترام به دنیاى پرراز و رمز و احساسات ظریف و لطیف زنان را به فراموشى نسپاریم.
در این نظام هر کس, در مرتبه خویش قرار مى گیرد, موضع حقیقى خویش را مى شناسد و بر روحیه تعدى و سلطه جویى خود افسار مى زند. آنگاه که روابط زنان و مردان بر پایه حق مدارى استوار گردد, تعصب و قضاوتهاى مغرضانه هیچ وجاهتى نمى یابد. در این رویه, هر کس وظایفش را مى شناسد و احترام به آرإ و عقاید جنس مخالف را, نه یک امتیاز, و بلکه یک وظیفه, تلقى مى کند. و اینجاست که روحیه بدهکارى و بستانکارى, بین زنان و مردان به کلى منتفى مى گردد.
در این نظام فکرى, بسیارى از اختلافات موجود بین زوجین نه در سایه قانون و محکمه و قاضى و بلکه در سایه اخلاق و تفاهم در حصار خانواده حل مى شود و حرمت بین زن و مرد همچنان به قوت خود پایدار مى ماند.
و بالاخره آنکه, در صورت نضج گرفتن چنین تفکرى در جامعه, ((فمنیسم)) و ((ماسکولیزیم)) (مردسالارى) ماهیت نه چندان مستحکم خود را از دست خواهند داد و موجبات آرامش نسبى افکار متلاطم و مغشوش بسیارى از زنان و مردان و بویژه جوانان مهیا مى گردد که ((هو الله الواحد القهار)).
پى نوشتها:
1ـ دکتر مرندى, علیرضا, وزیر بهداشت
و درمان, گردهمایى ((جمعیت و توسعه)), تهران, 20 / 4 / 76.
2ـ حب النسإ من اخلا ق الانبیإ.