خانه حکمت و محبت قسمت 1


 

خانه حکمت و محبت
نگاهى به محیط پرورشى و رفتار خانوادگى متفکر شهید, استاد آیت الله مرتضى مطهرى
((قسمت اول))

غلامرضا گلى زواره

دوازده اردیبهشت, مقارن با سالگرد شهادت اندیشمند وارسته و متفکر به حق پیوسته, شهید والامقام و فرزند معنوى امام خمینى(قدس سره), آیت الله علامه شهید مطهرى است. همان انسانى که پیام انبیإ(ع) را صیانت نموده و دستورات قرآن و عترت را در زندگى عملى خویش پیاده کرد و از مصادیق بارز ((العلمإ ورثه الانبیإ)) گشت. همو که مواعظ نهج البلاغه در ژرفاى جانش نشسته و روانش با معنویت امیرمومنان(ع) پیوند خورده و با صحیفه علوى تنفس مى نمود.
نوشتارى که اینک از نظر خوانندگان مى گذرد و در دو بخش تنظیم شده از محیط باصفایى که این شهید در آن پرورش یافته سخن گفته و به ویژگیهاى اخلاقى والدین آن مطهر اندیشه ها اشاره نموده و سپس دوران شکوفایى این نهال مبارک و شجره طیبه را اجمالا از نظر خوانندگان گذرانیده است. در ادامه مقاله از تشکیل خانواده و رفتار متقابل شهید مطهرى با همسرش و نقش ارزنده ایشان که مدت 26 سال با ایشان بود سخن رفته است. در دومین بخش, خوانندگان با خلق و خوى آن شهید, فرزندان و توصیه هاى وى به آنان, دفاع شهید مطهرى از حجاب و حقوق زنان و نقش بانوان در نهضتهاى
قله قبیله ایمان
سخن از اندیشمندى سرخ صورت و سبزسیرت است که جویبارهاى باطراوت طهارت در روح و روانش جارى بود, استوارى اندیشه و صلابت ایمان را در وجود خویش فراهم ساخت و با چنین کیمیایى کرامت گونه, تا قله قرب و یقین طى طریق نمود و چون رداى شهادت بر تن کرد خون پاکش بر این صفاى معنوى مهر تإیید زد و آثارش که از بیان و بنان آن متفکر عرصه ایمان تراوش مى نمود عطر چنین روحانیتى را در فضاى اذهان مشتاق معرفت و حقیقت منتشر ساخت. به همین دلیل حضرت امام خمینى در فرازى از پیامشان به مناسبت شهادت این رادمرد تاریخ معاصر فرمودند: ((مطهرى که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود, رفت و به ملإ اعلإ پیوست, لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامى و علمى و فلسفى اش نمى رود ...))(1).
شهید مطهرى که عصاره موثر حوزه هاى علمیه و محصول صدها سال تجارب حاکم بر حوزه ها و حاصل عمر با برکت امام امت بود, در میدان نبرد با مکاتب و مسالک کفر, شرک و نفاق چون ستاره اى پرفروغ درخشید و جهانى را در پرتو این تشعشع روشن ساخت. مردى از تبار طلایه داران نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر که از نخستین روزهاى کودکى, روح و روان خود را با قرآن آشنا کرد و بعد در نهج البلاغه سیر نمود و با نگرشى عمیق بر نبوت و امامت از خرمن حکمت اسلامى خوشه ها چید و در پرتو آن علاقه مندان را با علوم اسلامى آشنا ساخت و آنان را به اندیشیدن در خاستگاه وجودى خویش و سیر آفاقى و انفسى و تإسى از انسانهاى کاملى چون حضرت على(ع) با آن جاذبه و دافعه ویژه خویش فرا خواند. او عاشق خاندان وحى و نبوت بود و در این مسیر ولإها و ولایتها را پذیرا گشت و کوشید تا سیره ائمه اطهار(ع) را به نگارش درآورد و از حماسه حسینى سخن گوید و تحریفات عاشورا را مشخص کند و قیام و انقلاب حضرت مهدى(عج) را براى جهانیان تبیین سازد. گفتارهاى معنوى و مقالات فلسفى این استاد حوزه و دانشگاه, الهام گرفته از جهان بینى توحیدى بود و در توضیح مطالب متنوع دینى, مقتضیات زمان را در نظر داشت.
آن مشعل فروزان اندیشه, درصدد آن بود تا ایمان و علم را با یکدیگر انس دهد و نقش امدادهاى غیبى را در زندگى آدمیان مطرح کرده و به آنان تفهیم نماید که دنیا
پیر پرهیزگار
محیط خانوادگى شهید مطهرى و بوستانى که این شقایق معطر در آن نشو و نما یافت, ممتاز و آراسته به پاکى بود. جد ایشان ((محمدعلى)) مشهور به آخوند, فرزند ((محمدرضا)) است. آخوند محمدعلى از مشاهیر عصر خود بوده و کتابى با عنوان ((وقایع الایام)) در 1005 صفحه از آن مرحوم باقى است. وى به سال 1334 ه.ق دار فانى را وداع گفت. مرحوم حاج شیخ محمدحسین ـ پدر شهید مطهرى ـ آن چنان سیمایى نورانى داشت که وقتى مإمور ثبت احوال به فریمان رفت تا نام خانوادگى افراد را معین کند با مشاهده آن چهره منور نام ((مطهرى)) را برایش برگزید.(2) شیخ محمدحسین پس از تکمیل تحصیلات علوم دینى در نجف و سامرا و مدتها اقامت در عراق, عربستان و مصر به زادگاه خویش در شهرستان فریمان از توابع استان خراسان بازگشت و عمر با برکت خود را در جهت ترویج و تبلیغ مذهب تشیع صرف نمود.(3) این انسان فاضل و پرهیزگار از شخصیتهاى مورد تکریم در بین اقشار گوناگون جامعه بود و شهید مطهرى از دوران کودکى, تطهیر قلب و صیانت نفس را از وى آموخت.
آن عالم ربانى در سحرها حال و هواى دیگرى داشت, راز و نیاز, اشک و آه, دعا و تلاوت قرآن مونس وى بود.(4) در این خصوص حضرت آیت الله خامنه اى اظهار داشته اند:
((... پدر ایشان[ شیخ محمدحسین مطهرى] جزو روحانیونى بود که از جنبه معنوى و زهد و تقوا یک فرد ممتاز بود. خود مرحوم مطهرى عمیقا به پدرشان ارادت مى ورزید و احترام پدرش را در حد زیاد و کم نظیر نگه مى داشت. ایشان جلوى پدرش هرگز من ندیده بودم شوخى کند. بارها اتفاق افتاده بود در جلساتى که ما در مشهد با آقاى مطهرى داشتیم پدر ایشان هم حضور داشت. ایشان در مقابل پدرشان به قدرى مودب برخورد مى کرد! این حاکى از این بود که عمیقا براى پدرشان احترام قایل بودند.
خود ایشان هم بارها مى گفت: من انس به عبادت و ذکر و اخلاق اسلامى را از پدرم یاد گرفتم ... ))(5) شهید مطهرى در مقدمه کتاب ((داستان راستان)) نوشته است: ((این اثر ناچیز را به پدر بزرگوارم آقاى شیخ محمدحسین مطهرى دامت برکاته که اولین بار ایمان و تقوا و راستى معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت اهدا مى کنم.))(6) در جاى دیگرى, آن شهید از پدر این گونه یاد مى کند: ((این مرد شریف هیچ وقت نمى گذاشت که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته, تإخیر بیفتد, حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهاى جمعه از سه ساعت به طلوع صبح بیدار مى شد و حداقل قرآنى که مطالعه مى کرد یک جزء بود و با چه فراغت و آرامشى نماز شب مى خواند. در سالهاى اخیر با وجود اینکه تقریبا صد سال از عمرش مى گذشت هیچ وقت ندیدم که یک خواب ناآرام داشته باشد. این همان لذت معنوى بود که وى را این چنین نگه مى داشت, یک شب نبود که پدر و مادرش را دعا نکند ...
خویشاوندان و ذیحقان را از یاد نمى برد ...))(7) از استاد شهید مطهرى متجاوز از هفتاد نامه خطاب به پدرشان ـ در ایام طلبگى و پس از آن ـ به یادگار مانده که در تمامى آنها پدرش را با لفظ ((روحى فداک)) مورد خطاب قرار داده است.(8) چون خواهر بزرگ شهید مطهرى درگذشت و به سراى باقى شتافت, حضرت امام خمینى با آگاهى از این خبر طى نامه اى, پدر آن متفکر شهید را مشمول عطوفت و اظهار همدردى خویش قرار داد. حاج شیخ محمدحسین در یادداشتى که براى فرزندش نگاشته به این موضوع اشاره کرده است: ((نور چشمان محترم آقا شیخ مرتضى ادام الله توفیقاته و تإییداته ... نامه اى از طرف حضرت آیت الله آقاى حاجآقا روح الله دامت برکاته وجوده الشریف به دست مبارک رسید و به شرف مطالعه آن نایل شدم مشتمل بر بذل عطوفت و اعطإ تسلیت نسبت به حقیر بى بضاعت کمال تشکر را دارم و از خداوند مسإلت مى نمایم که مرا به شرف ملاقات و حضور مبارک نایل فرماید که آن را براى خود فوزى عظیم مى دانم.))(9) بعد از ماجراى قیام خونین گوهرشاد, در شهر فریمان تحرکى سیاسى در برابر برنامه هاى غلط رضاخان پدید آمد که پدر شهید مطهرى در آن دخالت داشت و چون آن مرحوم را دستگیر و زندان نمودند, طبق توصیه بازرس, وقایع را آن چنان صادقانه باز گفت که برخى از آنها به ضرر خودش بود و عوامل رژیم از این راستى و درستى شگفت زده شده بودند.(10) سرانجام در محرم سال 1392 ه.ق مقارن با آذرماه سال 1350 ه.ش شیخ محمدحسین مطهرى دار فانى را وداع گفت و میهمان قدسیان گشت و امام خمینى این ضایعه را به شهید مطهرى تسلیت گفتند.(11) محمد مطهرى, یکى از فرزندان شهید مطهرى, طى خاطراتى گفته است:
محمدحسین در سن صد و یک سالگى به رحمت ایزدى پیوست. در فوت وى پدرم با صداى بلند مى گریست. توفیق آن مرحوم در حدى بود که در شبى که فردایش رحلت نمود نماز شب را اقامه نمود و در روز فوت (هفتم شوال) سومین لقمه را در دهان گذاشته بود که به سراى باقى شتافت.(12)
پگاه پاکى
مادر شهید مطهرى که از بانوان محترم, با ایمان و فهیم بود, ((سکینه)) نام داشت. همان کسى که با یاد خدا دلى آرام داشت و قلبش از محبت نسبت به خاندان عصمت و طهارت مشحون بود. این زن باسواد که بسیار جالب و پرحرارت اداى سخن مى نمود در مورد چهارمین فرزندش یعنى مرتضى مى گوید:
زمانى که مطهرى را هفت ماهه آبستن بودم, شبى از شبها که آرام در بستر استراحت خفته بودم در رویایى راستین به سفر پرراز و رمزى رفتم و در عالم خواب مشاهده کردم محفلى نورانى و مجلسى روحانى برقرار است.
تمامى زنان اهل محل در مسجد محله اجتماع نموده اند, ناگاه دیدم آن مجلس جلوه و فروغ فزونترى یافت, بانوى مقدس و محترمى که مقنعه بر سر داشت وارد گردید, دو زن نیز وى را همراهى مى نمودند. آن خانم به همراهان توصیه مى نمود گلاب بپاشند.
چون نوبت به من رسید, جمله اى بر زبان جارى ساخت که شگفتى حاضران و خصوصا اعجاب مرا برانگیخت; زیرا اظهار داشت: سه مرتبه گلاب بپاشید!, با خود زمزمه نمودم چرا در باره دیگران گفت یک بار گلاب کفایت مى کند اما در مورد من باید سه بار تکرار شود؟ این تصور به ذهنم خطور کرد که شاید در قلبم غبار کدورت و تاریکى وجود دارد و شاید با این عمل آن سیاهى ها زدوده شوند. این پندار آرامش را از من سلب کرد و از این جهت با نگرانى و هیجان از آن بانوى بانوان دلیل این برنامه را جویا گشتم. او با شادمانى و نشاط پاسخ داد: به خاطر آن جنینى که در رحم شماست چنین کارى لازم بود. او آینده اى درخشان خواهد داشت و به جامعه اسلامى خدمات عظیم و سترگى خواهد نمود.
سکینه با این نوید نورانى و روح افزا مشعوف گشت و در برابر خداوند بى نیاز سجده شکر بر جاى آورد و گونه خویش را به درگاه یگانه گذارد. او پس از این هجرت شبانه از خواب برخاست, از خوشحالى در پوست نمى گنجید, به سرعت وضو ساخت و در عالم بیدارى نیز جبین بر مهر سائید و سپاس خود را از حى یگانه با سجده اى خالصانه و نمازى آگاهانه آشکار ساخت. سرانجام این کودک با کرامت در دوازدهم جمادىالثانى سال 1338 ه.ق مطابق با سیزدهم بهمن ماه سال 1299 ه.ش در خانواده اى با اصالت که چشمه ایمان در آن جارى بود به دنیا آمد.(13) مرتضى در دوران کودکى با دیگران فرق داشت. مادرش مى گوید: در سه سالگى کت مرا به دوش مى انداخت و به اتاقى دربسته مى رفت و در حالى که آستینهاى آن لباس به زمین کشیده مى شد به نماز خواندن مى پرداخت.(14) آرى از همان دوران صباوت طراوت تقوا در قلب آن حکیم وارسته متجلى بود, فضیلت را دوست مى داشت و از رفتار ناپسند پرهیز مى نمود و نفرت خویش را از منکرات اعلام مى کرد. مى توان گفت از همین دوران دو عامل در تکوین شخصیت فکرى و معنوى او نقش موثر و بارزى داشته و ویژگیهاى منحصر به فردى در وى پدید آورده بودند; نخست هدایت رحمانى و الطاف پنهان الهى که شعله هاى عشق و ایمان را در درونش مشتعل ساخته و از او مدافعى خستگى ناپذیر براى فرهنگ اسلامى و جامعه دینى ساخت, دومین عامل که در جوهر معنوى این انسان مإنوس با حقیقت نقش اساسى ایفا نمود محیط خانوادگى وى مى باشد, نعمت زیستن در خانه اى آکنده از راستى, درستى و دانایى, اثرى بس خجسته بر این کودک نورسته نهاد. البته آن شهید قدردان والدین این چنین وارسته بود, زمانى به فرزندانش گفته بود: گهگاه که به اسرار وجودى خود و کارهایم اندیشه مى نمایم احساس مى کنم یکى از مسایلى که باعث خیر و برکت در زندگیم شده و همواره عنایت و لطف الهى را شاملم کرده احترام و نیکى فراوان است که به والدین خود کرده ام.
مجتبى مطهرى مى گوید: به خاطر دارم مادرم مى گفت: والده حاج شیخ مرتضى در میان عروسهایشان به من لطف و عنایتى خاصى داشت و این محبت به خاطر اشتیاق خاصى بود که به فرزند دلبندش داشت, اما این علاقه متقابل بود, در آغاز جوانى گله اى کوچک از مادر ایشان نمودم, استاد شهید به اندازه اى ناراحت شد که یک روز با من سخن نگفت. از آنجا به میزان احترام همسرم نسبت به مادرشان پى بردم, مجتبى افزوده است: به خاطرم مىآید هر گاه به زادگاه پدرى (فریمان) سفر مى کردیم, پدرم تإکید داشت ابتدا به منزل پدر و مادرش برویم و بعد از اقوام دیگر دیدن کنیم, در هنگام روبه رو شدن با والدین, دست آنان را مى بوسید و به ما نیز توصیه مى کردند که دست ایشان را ببوسیم.(15)
شرح اشتیاق
مرتضى با علاقه وافر نزد پدر به آموختن پرداخت ولى عطش فراوان او به دانستن بیش از آن بود که به این میزان فراگیرى اکتفا کند.
دکتر على مطهرى ـ فرزند شهید ـ اظهار داشته است: از امورى که در باره ایشان گفته اند این بود: در سنین شش الى هفت سالگى علاقه عجیبى به مکتب رفتن داشته اند.
یعنى بدون اینکه مثلا پدرشان به ایشان فشار بیاورند که باید به مکتب بروى خودشان خیلى علاقه مند بودند که به مکتب بروند. مى گویند در همان سنین یک روز صبح عبائى بر دوش مى اندازند و به طرف مکتب مى روند, چون مکتب بسته بوده در پشت در آن مى نشیند تا باز شود. اهل خانه مى بینند که مرتضى در خانه نیست, نگران مى شوند و هر چه دنبالش مى گردند او را نمى یابند, تا آن که مى روند, مى بینند پشت در مکتب هستند و به خواب رفته اند.(16) بیش از دوازده بهار از عمرش نگذشته بود که شور و شوق درونى وى را به سوى حوزه علمیه مشهد مى کشاند و با جدیت و نظم به تحصیل علوم اسلامى مبادرت مى ورزد.(17) و هر دم شعله علاقه به علوم دینى از اعماق وجودش زبانه مى کشد:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست در سال 1311 ه.ش که در مشهد فراگیرى دانش دینى را آغاز نمود اندیشه هاى مربوط به خداشناسى سخت این نوجوان را به خود مشغول داشت; به نحوى که خواب و استراحت را از وى باز گرفت, شک و حیرت وجودش را اشغال کرد ولى به اهمیت این افکار پى برد که اگر این مسایل برایش حل نشود و از این وادى حیرت به سرزمین یقین و ایمان پاى ننهد در هر موضوع دیگر اندیشه نمودن جز اتلاف وقت نخواهد بود. استاد شهید خود مى نویسد:
((تا آنجا که من از تحولات روحى خودم به یاد دارم از سن سیزده سالگى این دغدغه در من پیدا شد و حساسیت عجیبى نسبت به مسایل مربوط به خدا پیدا کرده بودم, پرسشها البته متناسب با سطح فکرى آن دوره یکى پس از دیگرى به اندیشه ام هجوم مىآورد.))(18) سرانجام پس از چهار سال تحصیل در حوزه علمیه مشهد در حالى که نوجوانى 15 ـ 16 ساله بیش نبود تصمیم مى گیرد عازم شهر مقدس قم گردد و به تکمیل معلومات بپردازد.(19) خود شهید به این ایام اشاراتى آشکار دارد: ((... در آن هنگام که پانزده, شانزده ساله بودم, در باره هر چیزى که فکر مى کردم و راضى نمى شدم الا تحصیل علوم دینى, آن وقتها فکر نمى کردم که با این اوضاع و احوال [مخالفت شدید رضاخان با روحانیت] این چه فکرى است, پانزده ساله بودم که به مشهد رفتم, بعد دوباره به محل خودمان برگشتم. در آنجا وضع سخت تر از جاهاى دیگر بود, پدرم که روحانى و پیرمرد هفتاد و هشتاد ساله بود او را به زور کشیدند و بردند و مکلایش کردند, او هم از پشت بام برگشت و چون لباس به تن مى کرد از خانه بیرون نمىآمد اما من پا را در یک کفش کرده بودم که باید به قم بروم ... مادر ما اصرار داشت که به قم نروم, چون فکرهایى داشت و مى خواست ما را نگه دارد, لذا دایى ما را که خود اهل علم بود و ده, بیست سال از من بزرگتر بود مإمور کرد تا ما را از رفتن منصرف سازد. او در سفرى که با هم مى رفتیم هر چه مى گفت من جواب منفى مى دادم و یک دلیل براى حق بودن اسلام همین است ... بچه اى پانزده ساله اصرار داشت که به علوم دینى بپردازد.))(20)
ستاره سعادت
به رغم مخالفت سرسختانه رضاخان با اسلام و روحانیت و برخلاف نظر دوستان و نزدیکان, شهید مطهرى در سال 1316ه$.ش در آن خفقان پهلوى به هجرتى سرنوشت ساز دست زد و زادگاهش را به قصد اقامت در قم ترک نمود, در حجره اى از مدرسه فیضیه سکونت اختیار کرد و زندگى ساده, عارى از تکلف اما سرشار از عزت و قناعت را پیش گرفت. اوضاع ظاهرى و چگونگى لباسهایش از فقر و مشکلات اقتصادى این طلبه جوان حکایت داشت, بعد از ازدواج نیز در روند مزبور تغییر مشهودى رخ نداد و تنها حجره خود را عوض کرده و در اتاقى استیجارى اسکان یافت و کتابهاى خود را به آنجا انتقال داد.(21) به رغم این دشواریها با نشاطى معنوى از محضر دانشوران حوزه قم که حضرت امام خمینى(قدس سره) در بین آنان چون خورشیدى فروزان پرتوافشانى مى کرد بهره مند گشت و روز به روز بر دانسته ها و آگاهیهاى علمى خودش افزود. آیت الله روحانى(ره) که عالمى بسیار فروتن, باتقوا و مدرس علوم اسلامى بود و از عالمان مشهور خراسان محسوب مى گشت در سال 1330ه$.ش به منظور زیارت مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) و ملاقات با برخى دوستان دانشور به قم مسافرتى نمود و در مدرسه فیضیه به حجره استاد مطهرى رفت تا از نزدیک با خصوصیات روحى و فضایل اخلاقى این جوان دانشمند که بسیارى از فضلا را از معنویت و دانش خود بهره مند ساخته آشنا شود. او در برخوردى کوتاه به اخلاق پیامبرگونه و دانش فراوان شهید مطهرى پى برد و شیفته شایستگیها و کمالات این نهال پربار گشت; تا آنکه در تابستان سال بعد استاد مطهرى براى زیارت و استراحت به مشهد مقدس عزیمت نمود و چون قصد ازدواج داشت پس از مشورت با والدین و برخى خویشان نزدیک, دختر آیت الله روحانى مذکور را خواستگارى نمود. چون خانواده شهید مطهرى به بیت این عالم براى منظور مورد اشاره آمدند, آیت الله روحانى در مقابل اکراه برخى افراد خانه ـ خصوصا همسر ـ اظهار داشت: سال گذشته در قم به حجره ایشان رفته بودم و با اخلاق و خصوصیات روحى این جوان آشنایى دارم و او را انسانى پاک سرشت مى دانم.
دختر آن عالم که بعد به عقد ازدواج شهید مطهرى درآمد و بدین گونه ستاره سعادت بر بام زندگیش طلوع نمود, در این ارتباط خوابى هم دیده بود:
یازده ساله بودم که شبى در عالم رویا مشاهده کردم به اتاق پدرم رفته ام, در اتاق والدم بر روى زمین ورقى کاغذ افتاده بود. چون آن را برداشتم دیدم بر روى آن نوشته است:
فلانى (یعنى من) براى مرتضى در روز بیست و نهم ماه عقد مى شود! از دیدن چنین رویایى خیلى تعجب کردم و با کسى آن را در میان ننهادم تا آنکه مدتى گذشت.
خواستگاران متعددى مىآمدند ولى مادرم مى گفت: تا دیپلم نگیرد شوهرش نخواهم داد.
سیزده ساله بودم و در کلاس هفتم ـ نظام قدیم ـ درس مى خواندم که آقاى مطهرى برحسب سابقه آشنایى با پدرم براى خواستگارى به خانه ما آمدند که با مخالفت شدید مادرم روبه رو شد, چند بار دیگر هم ایشان مراجعه نمودند, اما مادرم موضوع درس خواندن را مطرح نمود.
شهید مطهرى فرمودند: اشکالى ندارد و مى توانند درسشان را ادامه دهند. سرانجام در بیست و سوم ماه موافقت مادرم اعلام گردید و همان روز آقاى مطهرى اظهار داشت روز بیست و نهم ماه براى عقد زمان مناسبى است و در این روز به عقد ایشان در آمدم و در آن وقت حقیقت خوابى که دیده بودم برایم روشن گردید.(22) شهید مطهرى با تشکیل زندگى مشترک به قم گشت و زندگى جدید را با وضع مشقت بارى آغاز نمود زیرا گاه مجبور مى گردید براى امرار معاش کتابهایش را در معرض فروش بگذارد و یا از دوستان مبالغى قرض کند, ولى آن چنان مناعت طبع داشت که حتى همسر را از این ماجرا مطلع نمى نمود و نه تنها در برخورد با او, روى در هم نمى کشید بلکه با چهره اى متبسم و شاداب با وى سخن مى گفت به نحوى که همسرش متوجه مشکلات او نمى گردید.(23) همسر جوان در کنار این انسان روشن روان فراگیرى زبان عربى و دروس حوزوى را آغاز کرد و بعد از آن به درسهاى دبیرستانى پرداخت, با آنکه استاد مطهرى سخت به حوزه علمیه قم علاقه مند بود و تا آخرین روزهاى حیات دنیوى آرزوى بازگشت به آن محفل مقدس را داشت اما در سال 1331ه$.ش به دلایلى که در رإس آنها مشکلات اقتصادى بوده, به تهران هجرت مى نماید(24). پس از مهاجرت استاد, خلإ ناشى از دورى ایشان براى طلابى که از وجودش بهره مى بردند بیشتر مى شد و مشتاقان را در غم و اندوهى زیاد فرو برده بود. البته این مهاجرت نیز از جهاتى مفید و ثمربخش بود و بعدها چون جویبارى که از کوهستان حوزه سرچشمه گرفته بود در دانشگاه جارى گشت و استاد در مساجد و محافل دینى به تبیین معارف قرآن و عترت مبادرت ورزیده و جوانان را مشتاق حقایق تشیع نمود.
در تهران, در خانه محقرى واقع در کوچه دردار مسکن گزیدند. به تهران که آمدند همسر شهید مطهرى خطاب به استاد گفت: اجازه بدهید تحصیلاتم را ادامه بدهم و دیپلم بگیرم.
ایشان پاسخ دادند: بخوان و به طور متفرقه و با حجاب کامل اسلامى برو امتحان بده. ایشان مى افزاید: تا کلاس هفتم درس خوانده بودم که به منزل استاد آمدم و موفق شدم درسم را ادامه داده و دیپلم بگیرم.(25) استاد مطهرى به محض ورود به تهران نورافشانى در آن محیط ظلمانى را آغاز کرد و تدریس در مدرسه مروى را براى جویندگان حکمت جزو برنامه هاى علمى خویش قرار داد. سخنرانیهاى آموزنده استاد نیز
همسر فداکار
شهید مطهرى یکى از بازوهاى توانمند فکرى رهبرى انقلاب به شمار مىآیند. چنان که رهبر معظم انقلاب در این باره فرموده اند: ((آقاى مطهرى در پیروزى این انقلاب بلکه در به وجود آوردن این انقلاب هم نقش داشتند, اما در مورد حراست از مرزهاى ایدئولوژیک و حفظ نه شرقى, نه غربى و بخصوص التقاطزدایى از اندیشه اسلامى آقاى مطهرى یک فرد بى نظیر بود.))(27) بدون شک نمى توان نقش ارزنده و موثر همسر آن شهید را در چنین برنامه هایى نادیده انگاشت و آن شرایط آرام بخش و تقویت کننده اى را که این بانوى فداکار در خانواده آن فیلسوف پدید آورد, در موفقیت شهید مطهرى در عرصه هاى گوناگون فکرى و سیاسى بسى موثر نبوده است. وقتى استاد در مسجد آذربایجانیها سخنرانى داشت و به تبیین حقایق و افشاى مسایل مشغول بود, با آنکه همسرش سخت در ناراحتى به سر مى برد, از ناگوارى خود چیزى بر زبان نیاورد که مبادا ایشان از تلاش تبلیغى و فکرى خویش باز بماند.
در نهضت مقدس اسلامى که از 15 خرداد 1342ه$.ش به رهبرى امام خمینى آغاز شد, روحانیت مبارز نقش ویژه اى در آن به عهده داشت و به همین دلیل طى آن, گروه زیادى از علما و طلاب و واعظان در این ماجرا دستگیر شدند. وقتى عوامل رژیم دنبال شهید مطهرى آمدند, شب عاشورایى بود و ایشان طى یک سخنرانى به منبریها گفته بود: باید واقعیت را بگویید و در مقابل هر حادثه اى و گرفتارى از خود ایستادگى نشان دهید. همسرش طى خاطره اى مى گوید: در ساعت نیم بعد از نیمه شب, شهید مطهرى به خانه آمدند, منزلمان در کوچه دردار بود, آن روز بچه اى دو ماهه نیز داشتم. طبق معمول که یک ذره پنیر یا کره مى خوردند, همان شام مختصر را از من طلب کردند و من رفتم شام بیاورم, درب حیاط به صدا در آمد و استاد براى گشودن آن به سوى حیاط رفتند. نیروهاى رژیم شاه بودند, دایم ایشان را مى کشیدند و آن شهید در صدد بود لباس عوض کند که آنها اجازه نمى دادند. من آمدم جلو, به من گفتند: لباسهایم را بیاور. در جیب قباى ایشان اعلامیه هاى زیاد, دفتر تلفن و مدارک زیاد دیگرى بود. در همان لحظه قباى دیگرى برایشان آوردم. آن شب استاد را دستگیر نمودند و نزدیک دو ماه زندانى کردند.(28) بعد از مدتى که آزاد شدند گفتند: کار تو خیلى به من کمک کرد زیرا اگر اسنادى که در جیبم بود به دست ساواک مى افتاد به دوستانم لطمه بسیار زیادى وارد مى شد با این حساب خیلى زرنگى کردى.(29) در ماجراى انقلاب و حکومت نظامى نیز عده اى از علما و یاران شهید مطهرى که تحت تعقیب بوده و از دست رژیم شاه متوارى بودند به خانه شهید مطهرى مىآمدند. البته شهید مطهرى در میهمان نوازى اجازه نمى داد به اهل خانه و خصوصا همسرش زحمتى وارد شود و عقیده داشت پذیرایى از میهمان خوب است اما شرعا حق نداریم به زنى که در خانه ما هست فشار و زحمتهایى را تحمیل کنیم و اسمش را میهمان نوازى بگذاریم و بگوییم در خانه ما باز است! او بر این باور بود که این جنبه از عاطفه انسانى و نوع دوستى اگر مستلزم اذیت به همسر باشد و در وى خستگى و مرارت به وجود آورد نه تنها ثواب ندارد بلکه تجاوز به حقوق خانواده هم به شمار مىآید و انسان براى انجام وظایف اجتماعى و خدمت به دوستان باید ملاحظه امور دیگر را نموده و مراعات حال همسر و فرزندان را بنماید.(30) آن شهید فرزانه خانواده را نسبت به مسایل سیاسى آگاه مى نمود و با فرزندان در باره گروههاى فکرى موجود سخن مى گفت و اذهان آنان را در این خصوص روشن مى ساخت تا با شناخت کج فکرى و انحطاط اخلاقى و عقیدتى آن فرقه ها, مراقب بوده و از تعفن انحراف و لغزشهاى چنین تشکلهاى فاقد تزکیه, برحذر باشند. البته شهید مطهرى برخى مسایل حساس را حتى با اهل خانه در میان نمى گذاشت و به عنوان مثال با وجود آن که ریاست شوراى انقلاب را عهده دار بود به دلیل سرى بودن مسإله, خانواده اش از آن خبر نداشتند.(31) با توجه به نظرات فکرى و سیاسى آن استوانه اندیشه, و انتقادى که از گروههاى التقاطى مى نمودند و سیاهیهاى آنان را افشا مى کردند در این اواخر دائما مورد تهدید این فرقه ها و خصوصا گروه فرقان بودند که به صورت تلفن و نامه و در حد کشتن بود و چون شهادت جزو آرزویش محسوب مى گشت بدون هراس به کارش ادامه مى داد ولى چنین وضعى براى خانواده و خصوصا همسر نگران کننده بود.
از آنجا که بخش مهمى از فعالیتهاى آن شهید به مطالعات و تحقیقات مى گذشت همسرش کارهاى منزل را به خوبى انجام مى داد تا محیط خانه براى چنین امورى مهیا باشد, البته پرداختن به چنین تلاشهاى ژرف فکرى و پژوهشى به هیچ عنوان آن متفکر را از مسایل خانواده باز نمى داشت و وظایف یک انسان مسلمان را در قبال همسر و فرزندان عملى مى ساخت, مى کوشید فرزندان پس از شناخت موضوعى با تمایل درونى موضوعى را پذیرا شوند و هیچ گاه اجبار و اکراهى در نصیحت به آنان در کار نبود در مورد فرایض دینى اهتمام ایشان بسیار دقیق بود و افراد خانه را به انجام آنها تشویق مى نمود.(32) ادامه دارد.
پى نوشت ها
1ـ صحیفه نور, چاپ جدید, ج4, ص104, 12 / 2 / 58.
2ـ سرگذشتهاى ویژه از زندگى شهید مطهرى, ج3, ص158 و 160.
3ـ ویژه نامه استاد شهید مرتضى مطهرى, مقاله مجتبى مطهرى, ص14.
4ـ ناصح صالح (شرح زندگانى حاج میرزا علىآقا شیرازى), متن دست نویس, از نگارنده, ص239.
5ـ مجله پیام انقلاب, 12 اردیبهشت 1360, سال دوم, شماره مسلسل31, ص32.
6ـ داستان راستان, شهید مطهرى, ج اول, مقدمه.
7ـ احیإ تفکر اسلامى, شهید مطهرى. ص95.
8ـ لمعاتى از شیخ شهید, انتشارات صدرا (تهران), ص22.
9ـ همان مإخذ, ص21.
10ـ شهید مطهرى این ماجرا را در دروس فلسفه تاریخ, ج اول, ص128 آورده است.
11ـ این تسلیت نامه در تاریخ سیزدهم محرم سال 1392 ه.ق تحریر گردیده است.
12ـ سرگذشتهاى ویژه ... ج3, ص159.
13ـ خوشایند زندگى خویشاوند مرگ, از نگارنده, ص365, به نقل از مطهرى مطهر اندیشه ها, محمدحسین واثقى راد, ج اول, ص18 و 19, ج2, ص655, همچنین بنگرید به سرگذشتهاى ویژه ... ج2, ص105 ـ 106.
14ـ سرگذشتهاى ویژه, ج2, ص106.
15ـ همان, ج2, ص150 ـ 151.
16ـ مطهرى مطهر اندیشه ها, ج اول, ص19 ـ ;20 شهید مطهرى مرزبان بیدار, محمدخردمند, ص22.
17ـ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى, ج اول, ص9.
18ـ علل گرایش به مادیگرى, استاد شهید مرتضى مطهرى, ص8 ـ 9.
19ـ سیرى در زندگى استاد مطهرى, انتشارات صدرا, ص32.
20ـ جلوه هاى معلمى استاد مطهرى, سازمان پژوهش و برنامه ریزى آموزشى وزارت آموزش و پرورش, ص21.
21ـ یادواره استاد شهید مرتضى مطهرى, سیدحسین شفیعى دارابى, ص40.
22ـ سرگذشتهاى ویژه ..., ج دوم, ص106 ـ 107.
23ـ یادواره استاد شهید مرتضى مطهرى, ص40.
24ـ مجله پیام انقلاب, همان شماره, ص33.
25ـ سرگذشتهاى ویژه, ج2, ص108.
26ـ مجله تربیت, سال هفتم, شماره هشتم, ص16.
27ـ لمعاتى از شیخ شهید, ص27.
28ـ مطهرى مطهر اندیشه ها, ج2, ص656, ویژه نامه استاد مطهرى, ص20.
29ـ مجله تربیت, همان مإخذ, ص20.
30ـ در این مورد بنگرید به کتاب انسان کامل, شهید مطهرى, ص296 ـ 297.
31ـ سرگذشتهاى ویژه, ج2, ص115.
32ـ یادنامه شهید مطهرى, ص290.