دخترم! انسان باش, پاکدل و یکدل
نامه چارلى چاپلین به دخترش

 

 

آنچه مى خوانید, متن کامل نامه اى است که چارلى چاپلین هنرمند معروف تاریخ سینما, پس از تجربه اى طولانى و آوازه اى جهانى خطاب به دخترش, جرالدین نگاشته است. و این چنین است که مى توان در پس خنده هاى بیشمارى که چاپلین در جهان آفرید واقعیتها و بلکه حقایقى دیگر را نگریست.

دخترم جرالدین, از تو دورم. ولى یک لحظه, تصویر تو از دیدگانم دور نمى شود. تو کجایى؟ در پاریس, روى صحنه تإتر پرشکوه ((شانزه لیزه)) ...؟ این را مى دانم و چنان است که گویى در این سکوت شبانگاهى, آهنگ قدمهایت را مى شنوم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پرشکوه, نقش آن دختر زیباى حاکمى است که اسیر خان تاتار شده است.
جرالدین, در نقش ستاره باش و بدرخش, اما اگر فریاد تحسینآمیز تماشاگران و عطر مستىآور گلهایى که برایت فرستاده اند, به تو فرصت هوشیارى داد, بنشین و نامه ام را بخوان. من, پدر تو هستم. امروز نوبت توست که صداى کف زدنهاى تماشاگران, گاهى تو را به آسمانها ببرد. به آسمانها برو, ولى گاهى هم به روى زمین بیا و زندگى مردم را 2
در مورد نقش زن این فیلم, بیشتر از این ناراحتتان نمى کنم. به دل نگیرید, به این بخش ماجرا فکر کنید که چه دختر خوب و مادردوستى است که به خاطر رضایت خداوند در توجه به والده قصد این کار را کرده است. این همه انسان و اهل انسانیت؟!
البته, بگذارید پیش خودمان باشد که فیلم غریبانه با آن شخصیتهاى ارائه شده, عین عین که نه, اما یک خرده بفهمى نفهمى شبیه همان فیلمهاى دوران بچگى ما بود که ما فقط تعریفش را شنیدیم و ناخواسته چشممان به آن افتاده چیزى در مایه ((شب)) و ((امتداد)) و بازى گو گو ... بگذاریم. بقیه اش را نمى گویم تا باور کنید من فیلم در ((امتداد شب)) را ندیده ام!