در محضر خورشید
درسهایى از تفسیر سوره نور
((قسمت دهم))

سیدضیإ مرتضوى

 

 

((و لـولا اذ سمعتمـوه قلتـم مـا یکـون لنا ان نتکلـم بهذا سبحـانک هذا بهتـان عظیـم یعظکم الله إن تعودوا لمثله ابـدا ان کنتـم مـومنین و یبیـن الله لکـم الایات و الله علیم حکیـم ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذیـن آمنوا لهم عذاب الیـم فى الدنیا و الاخره و الله یعلـم و انتـم لا تعلمون و لـولا فضل الله علیکم و رحمته و ان الله روف رحیم))
((آیات 16 ـ 20))

اشاره:
پنج آیه گذشته که در دو قسمت پیشیـن به آن پرداختیم, بخشى از آیاتى بود که به یک جریان تاریخى, اجتماعى در خصوص توطئه اى که منافقان براى مخدوش ساختـن چهره مبارک پبامبر اکرم(ص) چیدند مى پردازد.
جریان ((افک)) و تهمت زدن به یکـى از همسران پیامبر(ص), هر چند با دسیسه چنـد تـن از منافقـان شکل گـرفت, اما آنچه آن را به شکل یک مـوضـوع پیچیـده درآورد ساده پنـدارى و سهل انگارى جمعى از مسلمانان در بـرخـورد با ایـن جریان بـود که زمینه گسترش این شایعه را فراهـم کرد. بـرخـى ایـن دسیسه را در باره عایشه, و برخـى دیگر مربـوط به ماریه قبطیه دانسته انـد که شرح آن گذشت. به هر حال ایـن گناه بزرگـى بـود که برخـى از مسلمانان مرتکب شـدنـد و در مقابل ایـن تـوطئه, هشیارى و رشـد لازم را از خـود نشان ندادند. تـوجه دادن مسلمانان به عظمت ایـن گناه و لزوم هشیارى در مقابل جـریانهاى مشـابه, بخشـى از یادآوریهاى قـرآن در این خصـوص بـود که شرح آن را آوردیـم. آنچه اینک در سـومین بخـش از ایـن آیات مى خـوانید توبیخ مجددى است خطاب به آنانى که در دام تـوطئه افتادند و تإکیدى است بر دورى جستـن از تکرار آن, و هشدارى است به آنان که خواهان گسترش فساد و فحشـإ در جـامعه اسلامـى مـى بـاشنـد.
شـرح کلى:
در ایـن پنج آیه با سرزنشى دوباره خطاب به مسلمانان یادآور مى شود که چرا وقتى ایـن شایعه را شنیدید انکار نکـردیـد و نگفتیـد ایـن یک تهمت بزرگ است. آنگاه هشدار مـى دهد که مـواظب باشید دوباره مرتکب چنیـن کارى نشـوید. و در ادامه به صـورتـى کلـى به آن دسته از کسانـى که علاقه دارنـد در جامعه اسلامـى و در میان مـومنان, فحشإ و کارهاى ناپسند گسترش یابـد هشدار مـى دهد که اینها در دنیا و آخرت عذابى دردناک, خواهند داشت.
شرح تفصیلى:
((و لولا اذ سمعتموه قلتـم ما یکون لنا ان نتکلم بهذا سبحانک هذا بهتان عظیم))
این سـومین توبیخى است که در جریان ((افک)) متـوجه مسلمانان مى شود, بنابرایـن عطف بر آیه 12 ((لـولا اذ سمعتموه ظن المومنون و المومنات ...)) مى شـود. در آن آیه, نکوهش کرد که چرا مسلمانان با شنیدن ایـن تهمت, گمان نیک در باره یکدیگر نبـردند و آن را تهمتـى آشکار نشمـردند. سپـس با اشاره به اشاعه دهنـدگان ایـن جریان, یادآور شـد که اگر راست مـى گـوینـد چرا بر گفته خـود, شاهـد لازم (چهار شاهـد) نیاوردنـد. آنگاه یادآور مـى شـود که اگـر فضل و رحمت الهى شامل حالتان نبـود, به خاطر فرو غلتیدن در ایـن جریان عذاب بزرگـى سراغ شما مـىآمد چرا که ایـن تهمت را بر زبان مىآورید و چیزى را مى گویید که به آن آگاهى ندارید و کار کـوچکى مى پندارید در حالى که پیـش خداوند مـوضـوع بزرگى است. حال در ایـن آیه مجـددا تإکید مى ورزد که چرا هنگامـى که ایـن تهمت را در باره همسر پیامبر(ص) شنیدید نگفتید که ما مجاز نیستیم و چنین حقـى نداریـم که ایـن حرف را بر زبان آوریـم. ایـن تهمت بزرگـى است که دامان خانـواده پیامبر اکرم(ص) از آن منزه و مبـرا است. در بـاره کلمه ((لـولا)) پیشتـر تـوضیح دادیـم.
اگر به تهمت و افترإ, ((بهتان)) گفته مـى شـود به ایـن خاطر است که شخص مـورد اتهام با شنیـدن آن مبهوت و دچار شگفتى مـى شـود که چگـونه به او نسبتـى ناروا داده انـد که در او نیست! عظمت و بزرگـى ((بهتان)) در ایـن جریان که آیه شریفه با تعبیر ((بهتان عظیـم)) از آن یاد مى کند و مسلمانان را تـوبیخ مى کند که چرا به مجرد شنیـدن ایـن جـریان, عکـس العمل مناسب نشان ندادنـد و نگفتنـد ((بهتان بزرگـى)) است, از یک سـو به خـاطـر نـوع تهمت است که مسإله اى بسیار پـراهمیت مـى باشد و از سـویـى دیگر, در باره همسر شخصیتـى است که هر نـوع خدشه به ساحت مقـدس و مطهر او خـدشه به اسـاس هـدایت و رسـالت مـى بـاشـد.
البته در تفسیـر ((مجمع البیان)) عظمت آن را مـربـوط به عقاب آن شمـرده است که سخنى خالى از تکلف و اشکال نیست.
نکته مـورد بحث در ایـن آیه, تعبیـر ((سبحـانک)) است که آیـا صـرف تعجب را مى رساند؟ یعنى ایـن تعبیر در جایى به کار مى رود که انسان به تعجب افتاده و با ایـن تعبیر اظهار شگفتى مـى کنـد. اینجا نیز شنیـدن تهمتـى ناروا در باره همسر پیامبـر(ص), به راستـى که مـوجب شگفتـى است. از ایـن رو جـا داشت که بـا اظهار شگفتـى, انکـار تهمت, مـورد تـإکیـد صـورت گیرد.
برخـى همین معنا را براى ((سبحانک)) قائل شـده اند با این استـدلال که اصل ایـن تعبیـر مـربـوط به تسبیح خـداونـد تعالـى است که هنگام مشاهـده امـرى عجیب از مخلـوقات او صـورت مى گیرد. ولـى بعدا در سایر مـوارد نیز به کار رفته است. بر اساس این گفته, معناى آیه چنین مى شود:
((و چرا هنگامـى که این افترإ را شنیدید نگفتید که ما را نرسد که ایـن را بر زبان آوریـم, بسیار مایه شگفتـى است, چرا که ایـن افترایـى بزرگ است.)) برخـى احتمال دیگـرى را در بیان معناى کلمه ((سبحانک)) مطـرح ساخته انـد و آن اینکه, ایـن تعبیـر یک جمله معتـرضه است و همان معناى اصلـى خـویـش, یعنـى ((تنزیه)) خداوند را دارد و اینجا جاى تنزیه و تسبیح خداوند است زیرا ایـن روش و اسلـوب قـرآن است که هر جا سخنـى از ((تنزیه)) مى رود, تنزیه الهى نیز مطـرح مـى شـود; چنان که مرحـوم علامه طباطبایى در تفسیر خـویـش آورده است. بر اساس ایـن معنا, مى توان وجه تنزیه را ایـن گـونه نیز بیان کرد که ((خدایا! تـو منزهى از اینکه همسر پیامبرت زنى فاجر باشد. )) برخـى نیز در شرح ایـن تعبیر خـواسته اند میان ((تعجب)) و ((تنزیه)) را جمع کنند و بدیـن وسیله احتمال سومى را در معناى آیه مطرح سازند. یعنـى در عین حال که با ایـن تعبیر ((تنزیه و تسبیح)) الهى صـورت مى گیرد, ابراز شگفتـى نیز مـى شـود. ((یعظکـم الله إن تعودوا لمثله إبـدا ان کنتـم مومنین)) پس از تذکرات و توبیخهاى یادشده و با ایـن یادآورى که اگر فضل و رحمت الهى شامل حال مسلمانان نبـود گـرفتار ((عذاب بزرگـى)) مـى شـدنـد, بـا تعبیرى دلنشیـن و از سر مهربانى هشدار مى دهد که خداوند شما را موعظه مى کند که مبادا دوباره مشابه چنین کارى را مرتکب شوید. شما اگر مومـن باشید ابدا نباید چنین کارى را تکرار کنید. ایـن جریان خطرناکى بـود که برخى همداستان شده و از سر دشمنى و به انگیزه تخریب چهره پاک پیامبر(ص) به آن دامـن زدند و جمع زیادى از مـردم نیز از سر ناآگاهـى و با سبکسـرى, آن را پذیرفته و به گستـرش آن کمک کردند ولـى هر چه بـود به لطف خـداوند و با روشنگریهاى آیات الهى دوام نیاورد ولى باید درس عبرت و مایه تنبه مسلمانان باشد که در مـواجهه با چنیـن دسایسـى خویشتنـدارى کـرده و با درایت و تعهد خـویـش و با شناخت و ایمانـى که نسبت به جایگاه رسالت و رهبرى الهى جامعه دارند چنیـن توطئه هایى را در نطفه خفه کنند.
((یبیـن الله لکـم الایات و الله علیم حکیـم)) آنگاه با اشاره به اینکه خداوند آیات خویـش را براى شما بیان مى کند, آیاتى که از مقام علـم و حکمت او برخاسته است چرا که خداوند علیم و حکیـم است, یادآور مى شود که ایـن تذکرات و دستـورات نیز بخشـى از آیات الهى است و خداوند که آگاه به مصالح و مفاسد شماست و احکام و افعال او از سرچشمه حکمت تـراوش مـى کنـد, ایـن دستـورات و رهنمـودها را فرو مـى فرستد. از ایـن رو مـومنان باید به دیده اهتمام بنگرند و بهاى لازم را به آن بدهند.
((ان الذین یحبون إن تشیع الفاحشه فى الذیـن آمنوا لهم عذاب إلیم فى الدنیا و الاخره)) آیات گذشته مربوط به خصوص جریان ((افک)) بود, اما ایـن آیه, یک اصل بازدارنده در جامعه اسلامى را یادآور مى شـود که البته یکى از مصادیق روشـن آن, همان جریان ((افک)) و ایراد اتهام به همسر پیامبـر اکرم(ص) و گسترش ایـن تهمت در سطح جامعه مى باشد.
در ایـن آیه به شدت, آنانى که خواهان گسترش اعمال ناروا و زشت در جامعه هستند و شیـوع فحشإ ومنکرات مایه خـوشحالـى آنان مـى شـود را تهدیـد کرده و با بیان اینکه ایـن دسته از افراد در دنیا و آخرت عذابـى دردناک خـواهند داشت به آنان هشدار داده است. مـوضـوع اصلى در ایـن هشدار, ((علاقه به شیوع فحشإ)) در میان مسلمانان مـى باشد. کلمه ((تشیع)) که هـم خانـواده با کلماتـى چـون ((شیـوع)) و ((شایعه)) و ((اشاعه)) مـى باشـد, معنایـى روشـن دارد که چیزى جز همان گستـرش, شیوع و فراگیر شدن نمى باشد. ((فاحشه)) که هـم خانواده با کلماتى چون ((فحش)) و ((فحشإ)) مى باشد; عبارت از گفته ها و کرده هایى است که داراى زشتـى زیاد باشد.
بنابرایـن, از یک سو تعبیر ((فاحشه)) یا ((فحشإ)) در باره هر کار ناروایى به کار برده نمى شود و از سـوى دیگر اختصاص به امر بسیار ناروایى چـون زنا ندارد.
از ایـن رو آیه شریفه, دامنه گسترده اى دارد و شامل هر نـوع فحشإ و زشتى بزرگى خواهد شد.
یک نکته قـابل تـوجه در آیه ایـن است که آیه نه تنها ایـن هشـدار و عقـوبت را منحصر به ارتکاب فحشإ و اعمال ناروا نکرده, و حتـى محـدود به اشاعه و گستـرش تبلیغى آن نیز ننموده است بلکه با تعبیر ((یحبـون)) تهدید به عقوبت را تـوسعه داده و افـرادى که علاقه منـد به گستـرش و اشاعه فحشـإ در میـان جـامعه اسلامـى مى باشند, و رواج بـى بند و بارى و لاابالى گرى, و شکسته شدن حرمت حدود الهى مایه خـوشحـالـى آنان است را به عذاب دردنـاک الهى هشـدار داده است و مستـوجب عذاب شمرده است. اگر کسـى به صـورت پنهانى گناهى را مرتکب شـود و حدى از حدود الهى را زیر پا گذارد, البته کارى ناروا کرده و مستحق عقـوبت است و باید تـوبه کند ولـى روشـن است کسـى که به صـورت علنـى حدود الهى را هتک مـى کند و مرتکب گناه مـى گردد و یا رفتار او مـوجب ترویج گناه و کاهـش قبح آن و از میان رفتـن حیإ اجتماعى مـى شـود و به سست شدن مقررات و حـدود الهى در نگاه مردم و فراگیر شدن گناه و عادى شدن منکر مـى انجامـد, گناهـى به مراتب سنگیـن تـر مرتکب شـده است.
گستـرش فحشإ و منکرات و استقبال از آن, علاوه بـر آثار و عواقب سـوئى که خـود گناه دارد موجب زوال قبح آن و از میان رفتـن ابهت و احترام حدود و احکام الهى مى شود و به دنبال آن و در نهایت, ((منکر)) رنگ ((معروف)) را به خـود مى گیرد و ارتکاب گناه و انجـام منکـر به عنـوان یک ارزش و مایه اى بـراى افتخار به شمار خواهد رفت و حتى دعوت به آن خواهد شد.
ایـن آیه هـر چنـد به دنبال آیات ((قذف)) و نیز آیـات ((افک)) مـى بـاشـد ولـى ((تحـریـم)) اشاعه فحشـإ و ((تهدیـد)) نسبت به آن, اختصـاص به قذف و تهمت به معناى خاص آن ندارد. بر این اساس, این گفته برخى از مفسریـن که منظور از عذاب دنیـوى در آیه مورد بحث, همان حد قذف, یعنى هشتاد ضربه تازیانه مى باشد, مـورد خـدشه است. آثار سـوء و نتایج شـوم گستـرش فحشإ و تـوسعه منکرات و ایجاد حـس بـى اعتمـادى و بـدبینـى در جـامعه و تبعات تـرویج و تبلیغ بـى بنـد و بــارى و سبک انگارى حـدود الهى و احکام شرعى, خـود عذاب دردناکـى است که دامنگیر جامعه خـواهد شد. زوال قبح گناه, رواج بـى اعتمادى در جامعه, فراگیر شدن سـوءظن, سبک شدن حدود و حقـوقـى که روابط و مناسبات اجتماعى را تنظیـم مـى کند و رشد روحیه بـى اعتنایى به مقـررات اجتماعى و ضـوابط شـرعى, همه و همه عذابهایـى دردناک و تازیانه هایى طاقت فرسایند که بر پیکره جامعه فرود خـواهد آمد, حتـى اگر در هیچ محکمه اى ثابت نشـود و شخص خاصـى تازیانه نخـورد. البته مروجان فحشإ و مبلغان بـى بند و بارى و کسانـى که هتک حرمت جامعه اسلامى و مردم مسلمان مـى کننـد و به شایعه سازى و تهمت زدن مـى پردازنـد و یا آبرو و حیثیت افراد را برخلاف قانـون و ضوابط شرعى مى برند, به تناسب جرم و به فراخـور گناهى که مرتکب شده اند مستـوجب حد و تعزیر شرعى نیز مى باشند.
تنها در صـورتى مى تـوان منظور از ((عذاب دنیوى)) در آیه را همان حد قذف دانست که اولا ((الف)) و ((لام)) در کلمه ((الفـاحشه)) را در اشـاره به گنـاهــى مشخص دانست (الف و لام عهد), و ثـانیا منظور از ایـن گناه را همان ((قذف)) شمـرد, و ثالثا ((علاقه به شیـوع فاحشه)) را کنایه از تصمیـم بـر ارتکاب قذف و نقل ایـن تهمت به دیگران دانست; ولـى اینها احتمالاتـى است که چندان با ظاهر آیه مناسبت ندارد. علاوه اینکه ((قذف)) یعنـى متهم ساختـن به زنا, به مجرد تحقق, مـوجب حد شرعى مى شـود و مقید ساختـن آن به ((قصد شیـوع)) وجهى ندارد. در روایات نیز در نکوهـش اشاعه فحشإ و تحریـم آن به معناى عام, به ایـن آیه استشهاد شده است و منحصر به قذف نگشته است. نکته قابل توجه در آیه ایـن است که حرمت گسترش فحشإ به تهمت زدن و علاقه مندى به پخش شایعات دروغیـن و یا مشکوک اختصاص نیافته است, بلکه به صـورت کلى تمایل به شیوع بى بند و بارى و شکسته شدن ترس و واهمه جامعه از ارتکاب گناه, و پرده درى و ترویج نادیده گرفتـن حدود الهى, به هر وسیله, از جمله نقل و بازگـویى آن تحریـم شده است. بنابرایـن, در مـواردى که حتى قطع به ارتکاب گناه نیز وجـود دارد, نباید با بازگـو کردن و علنى نمودن و عمومى کردن آن حتى توسط خود شخص گناهکار و مجرم, به گسترش آن و جرإت یافتـن دیگران دامن زد.
البته روشـن است رعایت مصالح مهمتـرى چـون حفظ نظام اسلامـى, حفظ جـان و مال و امنیت مردم, شهادت در دادگاه, تنبیه علنى مجرم در برخى جرایـم بر اساس قانـون و تشخیص محکمه صالحه, آگاه ساختـن مسـوولیـن ذىربط از واقعیات جامعه و مواردى از ایـن دست, مسایلى است که هر یک ضوابط و مصالح خاص خویـش را دارد و احکام و شرایط ویژه اى را مـى طلبد; اما قطعا صرف جلب تـوجه دیگران, شهرت طلبـى, افزایـش بیننده و شنـونده, افزایـش خـواننده, ارضإ حـس کنجکاوى, انتقامجـویى, تحقیر, تسویه حسابهاى شخصى و گروهى, و انگیزه ها و عواملى از ایـن دست, نمى تواند مجوز پـرده درى و لکه دار نمـودن حیثیت و شخصیت افراد در جامعه از یک سـو, و ترویج و تبلیغ گناه و فحشإ و جرى ساختـن جامعه بر ارتکاب گناه باشد. و ایـن مسـوولیت سنگینـى است که بـویژه متـوجه رسانه هاى جمعى اعم گفتارى و نـوشتارى مـى باشـد.
با توضیحاتـى که گذشت مى تـوان گفت ((اشاعه فحشإ)) عنـوانى عام است که مصادیق مختلفـى دارد; از جمله شـایعه سـازى, پخـش دروغ و تهمت, ایجـاد مـراکز فسـاد و فحشإ, فراهـم کردن تسهیلات گناه, توسعه زمینه روىآورى جامعه به بى بند و بارى, و تشـویق مستقیم یا غیر مستقیـم جامعه به آن, ارتکاب علنى گناه, عدم جلـوگیرى از آن, میدان دادن به افراد فاسـد و منحرف, اعتراف گرفتـن و تشـویق به اعتراف در ((حقـوق الله)) و یـا تلاش بـراى پـى بـردن به آن, و نشــر گزارشها, عکسها, فیلمها و صحنه هایـى که به ارتکـاب گناه دامـن مـى زنـد, اینها همه جزء مصـادیق ((اشـاعه فحشـإ)) و نشـان دادن علاقه به گسترش آن است.
((و الله یعلـم و انتـم لا تعلمـون)) آیه در پایان, با ایـن جمله که ((خـداوند مى داند و شما نمى دانید)), بدون ذکر متعلق علـم, اهمیت و عظمت موضـوع را مـورد تإکید قرار مـى دهد و ایـن خـود شاهـد است که فراز یادشـده تنها به دانستـن و نـدانستـن غضب الهى واستحقاق عقـوبت اشاره نـدارد چنان که منحصـر به اسـرار و نهفته هاى قلبى افراد در زمینه تمایل و علاقه به شیـوع فحشإ نیز نمى باشد. بلکه ایـن خـداوند است که آگاه به مصالح و مفاسـد جامعه و انسان است و بر اساس آن, احکامـش را نازل مى کند, و ایـن او است که مى داند درون سینه ها چه مى گذرد, و چه کسـى علاقه منـد به گستـرش فحشإ و منکر است, و ایـن او است که آگاه به عواقب و ابعاد مختلف ایـن گنـاه در دنیـا و آخـرت مـى بـاشـد و شمـا نمـى دانیـد.
((و لولا فضل الله علیکـم و رحمته و إن الله روف رحیـم)) ایـن آیه, مشابه آیه دهم است که در قسمت هفتـم, شماره 69 مجله گذشت; با ایـن تفاوت که در اینجا دو صفت ((رووف)) و ((رحیم)) به جاى ((تـواب حکیـم)) آمده است. و همان گونه که در آن آیه تـوضیح دادیـم جـواب ایـن جمله شرطیه, محذوف است. آنچه در آیه ذکر شده ایـن است که ((اگر فضل و رحمت الهى بـر شما نبود و اگـر نبـود اینکه خـداونـد داراى رإفت و رحمت است)) ولى ادامه اى براى آن به عنـوان جـواب نیامده است. و ایـن مـى تـواند اشاره به الطاف و نعمتهاى تکـوینى و تشریعى خداوند باشد که در آیات پیش, به آنها اشاره شده است.
این تنها فضل و رحمت و رإفت الهى است که انسان را چنیـن برخوردار از احکام و قوانیـن منطبق بر مصالح او کرده است و در صورت انحراف و فاصله گرفتـن از آنها راه را براى بازگشت او باز گذاشته و شتابى در تنبیه و عقـوبت او نمى کند. ایـن ناشى از رإفت الهى و رحمت ایزدى است که هشدارهاى خویـش را متوجه جامعه مى کند تا از فرو افتادن در فساد و هلاکت پرهیز کنند و جهالت و بى تقـوایى, مـوجب زوال سعادت دنیا و آخرت آنان نشود.

روایات:
در زمینه ((اشـاعه فحشـإ)) بـا تـوجه به معنـاى عام و گستـرده اى که بـراى آن آوردیم و به تناسب عناوین چندى که مرتبط به ایـن موضوع مى باشد, روایات بسیارى وجود دارد که در ایـن فرصت و به تناسب بحث, گزیده اى از آنها را بازگو مى کنیم.
1ـ محمد بن فضیل مى گـوید به امام موسى بـن جعفر(ع) گفتـم: فدایت شـوم, در مـورد مردى از برادران مسلمانم خبر ناخوشایندى به مـن مى رسد. از او در باره آن پرسش مى کنـم, ولى او آن را انکار مى کند; در حالى که افرادى مـورد اطمینان, آن مطلب را در بـاره او به مـن گفته انـد. حضـرت(ع) فـرمود:
((یا محمـد! کذب سمعک و بصـرک عن إخیک و ان شهد عنـدک خمسـون قسامه و قال لک قولا فصدقه و کذبهم و لا تذیعن علیه شیئا تشینه به, و تهدم به مروته, فتکون مـن الذین قال الله عز و جل: ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذیـن آمنوا لهم عذاب الیـم فى الدنیا و الاخره))(1) ((اى محمد! گـوش و چشمت را در مورد برادرت تکذیب کـن و اگر پنجاه نفر هـم پیـش تو با قسـم خوردن شهادت دادند ولى او حرف دیگـرى گفت, او را تصـدیق کـن و دیگـران را تکذیب نما, و هـرگز چیزى را که به واسطه آن, او را بدنام و رسـوا کنى و جـوانمردى و شخصیت او را بشکنى, علیه او منتشر نکـن, و الا جزء کسانـى خـواهى بـود که خداى عز و جل در موردشان فرمـوده است: ان الذیـن یحبون ان تشیع الفاحشه ...)) روشـن است مسایل حقوقى و آنچه در محکمه در چارچـوب ضوابط شرعى و بر اساس خواست و روال صحیح قضاوت انجام مى شود, خارج از موضوع این روایت است.
2ـ امـام صـادق(ع) ایـن گفته را از پیـامبـر اکـرم(ص) نقل مـى کند:
((من إذاع فاحشه کان کمبتدیها و مـن عیر مومنا بشىء لا یمـوت حتى یرکبه)).(2) ((کسى که کار ناپسندى را پخـش و افشإ کند, همانند کسـى است که مرتکب آن شـده است و کسى که مـومنى را به امر ناپسندى سرزنـش و تحقیر کند, نمى میرد تا اینکه خودش گرفتار و مرتکب آن شود.)) 3ـ امـام صـادق(ع) در سخـن دیگـرى فـرمــوده است:
(مـن قـال فـى مـومـن مـالا راته عینـاه و لا سمعت اذنـاه کـان مـن الذین قال الله عز و جل:ان الذین یحبـون إن تشیع الفاحشه فى الذیـن آمنوا ...)).(3) ((کسى که در مورد مـومنى چیزى را بازگو کند که چشمانـش ندیده و با گـوشهایـش نشنیده, جزء کسانى خـواهـد بـود که خـداى عز و جل در بـاره آنـان فـرمــوده است:
((ان الذیـن یحبـون إن تشیع الفاحشه ...)) 4ـ چنان که حضرت(ع) در روایت دیگرى, همیـن مطلب را در باره کسانى فرمـوده است که حتى گناه یا عیبى را با چشمان خود دیده و با گـوشهاى خـود شنیده اند و براى دیگران بازگو مى کنند:
((مـن قـال فـى مـومـن مـا رإته عینـاه و سمعته اذنـاه فهو مـن الذیـن قـال الله عز و جل: ان الذیـن یحبـون ان تشیع الفاحشه ...)).(4) 5ـ عبـاس بـن هلاک ایـن سخـن را از امـام رضـا(ع) شنیده است:
((المستتـر بـالحسنه تعدل سبعیـن حسنه و المذیع للسیئه مخذول, و المستتــر بالسیئه مغفـور له)).(5) ((نیکـى کسـى که انجام آن را پنهان مـى سازد مساوى با هفتاد برابر است, و آن که بـدى را افشإ مـى کند دچار خذلان شده و خداوند او را به حال خـود وا مى گذارد, و کسـى که بدى را مـى پـوشاند مشمـول مغفرت است.)) 6ـ عبدالرحمن بـن سیابه نقل مى کند که این سخـن را از امام صادق(ع) در باره غیبت و تهمت شنیده است: ((الغیبه إن تقـول فـى اخیک ما ستره الله تعالى علیه, و اما الامـر الظاهـر فیه مثل الحـده و العجله فلا, و البهتـان إن تقـول فیه ما لیـس فیه)).(6) ((غیبت, عبـارت است از اینکه در بـاره بـرادر مسلمــانت آنچه را که خداوند تعالـى بر او پـوشانده است بر زبان آورى, و اما کارى که آشکار است مثل تنـدى و شتابزدگـى در او, نه, ایـن غیبت نیست. و بهتـان آن است که آنچه در او نیست را در باره او بگویى.)) 7ـ چنان که داود بـن سرحان در باره ماهیت غیبت از محضـر امـام صـادق(ع) پـرسـش کـرد. حضـرت(ع) فـرمــود:
((هو ان تقـول لاخیک فى دینه ما لـم یفعل و تبث علیه امرا قد ستره الله تعالى علیه لـم یقـم علیه فیه حد)).(7) ((غیبت آن است که در مـورد شخصیت دینى برادرت چیزى بگـویـى که مرتکب نشـده است و به ضرر او مطلبـى را منتشر و پخـش کنـى که خداوند تعالـى آن را پـوشانده است و حـدى در آن خصـوص بر او جارى نشده است.)) روشـن است بخـش اول روایت, عنوان ((غیبت)), در معناى عام خویش, براى بهتان به کار رفته است.
ادامه دارد.

پى نوشت ها:
1ـ کـافـى, ج8, ص147, و ثـواب الاعمــال, ص295.
2ـ ثواب الاعمال, ص295.
3ـ نور الثقلین, ج3, ص583.
4ـ کـافـى, ج2, ص357, و نـور الثقلیــن, ج3, ص583.
5ـ ثواب الاعمال, ص213.
6ـ کافى, ج2, ص358.
7ـ همان, ص357.