دنیاى جوان قسمت 13ـ نگاه ، ولایت بر دختر

نویسنده


  دنیاى جوان (13)
نگـاه, ولایت بـر دختـر اختلاف عرف و شـرع, ازدواج مــوقت

آیت الله سیدمحمدحسین فضل الله
ترجمه: مجید مرادىرودپشتى

 

 

مقصـود از زینت ظاهر که در سخـن خداى تعالى آمده است ((ما ظهر منها))(1) چیست و به تعبیـرى دیگـر, آشکـار سـاختـن کـدام زینتها جــایز است؟
آیت الله فضل الله: مقصـود از ((مـا ظهر منها)) (زینتهاى آشکـار) صـورت و کف دو دست است که فعالیت انسان در متـن جامعه اقتضاى آشکار بـودن آن را دارد. شایـد رساترین دلیل بر ایـن که خداوند بر زن تکلیف نکرده است که صورت و کف دستـش را بپوشاند, ایـن است که پوشاندن صورت را در حال احرام در مراسـم حج, بر زن حرام نمـوده است. با آنکه حالت حج, حالتى عبادى است که زن را به پـوشـش کامل الزام مى کند تا مبادا حجاج مرد وسوسه شوند.
از برخى اخبار و روایات چنیـن در مى یابیم که زینتهاى آشکار[ که پوشاندن آن بر زن واجب نیست] علاوه بر صـورت و کف دست, زینتهایـى مثل انگشتر را که زن به دست مى کند یا سرمه خفیف و ساده اى را که به چشـم مى کشد و برخى زینتهاى معمولى اى را که طبیعت فعالیت زن, اقتضـاى آن را دارد, شـامل مـى شود.
بنابـرایـن مشخص کنیـد که زینت ظاهرى, وسایل تزیینـى است که زن از آن استفاده مى کند یا زینتهاى طبیعى جسم او؟
آیت الله فضل الله: زینت شـامل هـر دو قسـم مـى شـود.

نگاه حرام به زن
چگونه مى توان نگاه حرام به زن را مشخص و معیـن نمود و حکم نگاه کردن به زن در تصویرها و فیلمهاى مبتذل چیست؟
آیت الله فضل الله: وقتى نص قرآن کریـم را که به مسإله نگاه پرداخته است, مورد مطالعه قرار مى دهیم مى بینیـم اندیشه اى که مى توان از این نص قرآنى دریافت ایـن است که خداوند تعالـى مـى خـواهد احساسات و عواطف درونى مرد مـومـن نسبت به زن مـومـن و احساسات و عواطف درونـى زن با ایمان نسبت به مـرد با ایمان چنان پاک باشد که هیچ نیت بـدى که به دور از اخلاق است در آن راه نـداشته باشـد. و اگـر این طهارت وجود نداشته باشد, زن مومن و مرد مومـن در فضاى پریشانى روانى اى به سر خواهند بـرد که زمینه انحرافات آینده را فراهـم خـواهـد ساخت. خـداونـد از انسان مـى خواهد که از جنبه فکرى در درون خویشتـن خـویـش مصـونیت و عصمت داشته باشد تا ایـن عصمت[ درونـى و فکرى] وسیله اى باشـد براى رسیـدن به عصمت عملـى, زیـرا عمل ریشه در انـدیشه, فهم و احساس دارد.
بنابراین وقتى که ما این آیه کریمه را قرائت مى کنیم که: ((قل للمومنیـن یغضوا مـن ابصارهم و یحفظوا فروجهم, ذلک ازکى لهم, ان الله خبیر بما یعملون))(2) به مردان با ایمان بگـو: دیـده فرو نهند و پاکـدامنـى ورزنـد که ایـن بـراى آنان پـاکیزه تـر است, زیـرا خـدا به آنچه مـى کننـد آگاه است.
از تعبیر ((ازکـى لهم)) (پاکیزه تر است براى آنان) مى فهمیـم که خداوند خـواسته است طهارت درونى را زمینه اى براى تحـول به طهارت عملى قرار دهد و همچنیـن است آنجا که در مورد زنان مى فرماید: ((و قل للمومنات یغضضـن مـن ابصارهـن و یحفظن فـروجهن و لا یبـدیـن زینتهن الا ما ظهر منها))(3) و به زنـان بـا ایمـان بگـو:
دیدگان خود را[ از هر نامحرمى] فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خـود را آشکار نگـرداننـد مگـر آنچه که طبعا از آن پیـداست بـا استفاده از ایـن آیه و آیه اى دیگر که مربوط به شیوه سخـن گفتـن زن با مرد مى شود,[ یعنى این آیه که]: ((فلا تخضعن بالقـول فیطمع الذى فـى قلبه مرض))(4) پـس به ناز سخـن مگـویید تا آنکه در دلـش بیمارى است طمع ورزد; درمى یابیـم که خداوند اراده فرموده است تا زن به شکلـى طبیعى سخن بگـوید, و هر گاه با صدایى نازک و با ناز و کرشمه سخـن بگـویـد زمینه سـوءاستفـاده و انحـراف دیگـران را فـراهـم خـواهـد ســاخت.
نگاههاى دزدانه از آنچه گفته آمد, درمى یابیـم که نگاه مطلـوب آن است که طبیعى و دور از شبهه و اشکال باشد و نگاه مرد به زن به صـورتى که فضاى رغبت به حرام را در او پدید آورد, نگاه ((دزدانه)), نامیده مى شود. ایـن همان تعبیرى است که قرآن کریـم کرده است: یعلـم خائنه الاعیـن و ما تخفى الصدور.([ (5خدا] نگاههاى دزدانه و آنچه را که دلها نهان مـى دارنـد مـى دانــد.
و در دعایى مى خوانیم: اللهم طهر قلبى من النفاق و عملى من الریإ و لسانى مـن الکذب و عینـى مـن الخیانه, فانک تعلـم خائنه الاعیـن و ما تخفـى الصـدور بـار خـدایا! دلم را از نفاق و عملـم را از ریا و زبانـم را از دروغ و چشمـم را از خیانت تطهیـر فـرما که تـو چشمهاى خیانتکار و آنچه را که دلها نهان مـى دارنـد مـى دانى. بنابرایـن نگاه دزدانه, نگاهى است آگاهانه که در ژرفایـش خیانت خفته است و خیانت کنایه از رغبت به حـرام است و نیز تلاشـى که انسان در مسیر کجـروى مى کند. نگاه مشکوک و لذت بار, ممنوع به ایـن ترتیب ملاحظه مى کنیم که نگاه مطلوب آن است که از روى لذت جـویى نباشد, یعنى چنان نباشد که مرد به زن خیره شـود تا از زیبایى اش لذت ببرد. ایـن حالت گاه نتایج منفى اى را ـ هر چند به نسبت 10% ـ در پـى دارد. زیرا فرق است بیـن نگاه لذت بار به زن زیبا و نگاه لذت جـویانه از مناظر طبیعى. چرا که نگاه لذتآمیز به زیبایى زن به احساس جنسـى اى مى انجامد که او را به سوى زن مى کشاند. ایـن امر منجر به آثار منفى اى خواهد شد, در حالى که لذت بـردن از منـاظر طبیعى هیچ نتیجه منفـى اى ندارد.
از ایـن رو فقها در مـورد آنچه که نگاه, بـدان جایز است شـرط کرده انـد که نگاه باید بـدون لذت و غیر مشکـوک باشد و چه خـوب است که به بیتـى از امیرالشعرإ, احمد شوقى استشهاد کنیم که مى گوید:
نظره فابتسامه فکلام فسلام فمـوعد فلقإ نگاهى و آن گاه لبخندى و سخنى پـس سلامى و دیگر وعده اى و پـس از آن دیـدارى مقصـود از نگاه همان است که مراحل بعدى را برنامه ریزى مى کند. این همان نگاه مشکوک و لذت جویانه است. شاید بتـوانیـم ایـن مطلب را از ایـن حـدیث نیز استفـاده کنیـم که:
((النظره الاولـى لک و الثـانیه علیک)) نگاه نخست بـر تـو رواست و نگاه دوم به زیان تو است.
زیرا عادت چنیـن است که نگاه نخست طبیعى و اتفاقى است ولى اگر نگاه دوم و سوم را به دنبال داشته باشد, معنـى اش ایـن است که چیزى در درونـش ایجاد شده که او را بـا احسـاسـى دیگـر وادار به نگـاههاى پـى درپـى مـى کند.
همچنیـن از آیه اى که در باره شیوه سخـن زن با مرد ذکر شد, درمى یابیـم که اسلام نمـى پسنـدد که روابط زن با مـرد به لحـاظ اخلاقـى بازتـاب منفـى داشته بـاشـد.
بنابرایـن همان گونه که زن نباید چنان با مرد سخـن بگـویـد که بیماردلان را به وسوسه اندازد, مـرد نیز نبایـد به گـونه اى به زن نگاه کنـد که در دلـش وسـوسه افتـد. از ایـن مطلب مـى فهمیـم که انسان نباید به دلـش, بیمارى را راه دهد. و واژه ((بیمارى)) کنایه از نیتهاى زشت است. خـداونـد نمـى پسنـدد که انسـان نیت گناه به دلـش راه دهد و نیز نمى پسندد که فضا براى عملى شدن نیتهاى زشت فراهـم شـود. در نتیجه باید گفت که نگاهى که به اقتضاى طبیعتـش راه خیانت را مى گشاید از دید اسلام, حرام است. چشـم پـوشـى, حالتـى بازدارنده است
گاهى نگاه مشکـوک کارى ناخـودآگاهانه است, زیرا گاهى مرد در مـوقعیتهایى قرار مـى گیرد که بر او الزام مـى کنـد تا به زن همکار یا همـدرس خود بنگـرد و با تـداوم بـرخـورنها و دیدارهاى پى درپى چنیـن احساسى پدید مىآید. آیت الله فضل الله: پیدایى فضاى الفت بیـن زن و مرد گاهى حالت صمیمیتـى به وجـود مىآورد که در آن انسان به گـونه اى دیگـر ـ غیـر از آنکه در ابتـدا مـى نگـریست ـ به او نگـاه کنــد.
زیرا فرق بسیار است بیـن اینکه در ارتباط کارى و اقتضاى نـوع کار به او نگاهى کنـى یا او به تو نگاه کند و بیـن نگاهى که ناشـى از احساس دوستـى و رغبت تـو نسبت به او است, در حالت اخیر, نگاه را نمى تـوان حالتـى طبیعى شمرد بلکه حالت آماده سازى فضاى روانى براى قرار گرفتـن در وضعى معین است که چه بسا به انحراف بینجامد.
از این رو است که خداوند خواسته است که مرد مومـن چشمـش را فرو بپـوشد تا ایـن حالت, حالتـى بازدارنـده و پیشگیرانه از نتایج نامطلـوب باشـد. چنان که از زن مومـن نیز خواسته است که چشمـش را فرو بپوشد. از ایـن خواسته ها پى مى بریـم که لازم است زن و مرد مومـن هنگامى که با وضعیتهایى ایـن چنینى روبه رو مى شـوند در حالت آماده باش روحى باشند.
طبعا موضـوع حدیث مـواردى را شامل مى شـود که نگاه به آن جایز است اما در باره مـواردى که نگاه به آن جایز نیست, اسلام حدود و مقرراتى وضع کرده است. اسلام در موضـوع نگاه مرد به بعضى از اعضاى زن, حدودى قرار داده و همچنیـن نیز در باره نگاه زن به بـرخـى از اعضاى مـرد مقـرراتـى نهاده است تا ایـن نگاهها به لحاظ فرهنگ درونـى اى که براى رابطه دو جنـس پدید مـىآورد, چنان که بعد جنسـى در آن انبـاشته شـده است, پـایه و زمینه انگیزش نشــود.
از ایـن رو است که برخى از دانشمندان علـوم اجتماعى معتقدند که دشـوار مى تـوان دوستـى خـالصـانه بیـن زن و مـرد بیگـانه را پذیرفت.

حد شرعى در جواز نگاه
بـا ایـن حـال فلسفه جـواز نگـاه به زن بیگانه چیست؟
آیت الله فضل الله: فتوایى که پرسـش شما آن را به میان کشیده است قابل تجزیه به دو فتوا است. فتـواى نخست در باره روا بـودن نگاه به زنانـى است که هر چند از بى حجابـى نهى شـوند, اعتنا نمى کنند. البته برخـى از علما در باره زنان مسلمان احتیاط روا مى دارند.
ایـن مسإله, بـرخاسته از فهم فقهى اى است که بـا ملاحظه بعضـى احـادیثـى که در مسإله نگاه به زن رعایت احترام به او را ضرورى مـى داند, پـدید آمده است. بنا بر ایـن نظر, هنگامى که زن قسمتى از بدن خود را مى پـوشاند, دیگر نگاه کردن به آن به معناى هتک حرمت و اهانت به آن است چرا که ایـن قسمت از قسمتهایى است که او مى خواهد بپوشاند. بنابرایـن او راضى نیست که کسى به آن بخـش از بدنـش نگاه کند و اگر متـوجه شـود کسـى دزدانه به او مـى نگرد مـورد سرزنـش و ملامتـش قرار مى دهد. حریـم پوشیدگـى انسان در مـورد آنچه که مـى خـواهد از او پـوشیده بماند داراى حریمى است. بنابرایـن موضوع نگاه کردن به بخشى که کسى مى خواهد بپـوشاند ـ صرف نظر از ایـن که مـوجب فریفته شدن باشد یا نباشد ـ از مسایل اساسـى است.
بر ایـن اساس اگـر زن بـراى انـدام خـویـش حـریمـى قـرار نـدهـد, یعنـى اعضاى تحریک برانگیز خویش را آشکار کند, دیگر آن بخـش از بدن او داراى حریمى نیست که انسان ملزم به رعایت آن باشد و از ایـن رو مرد نامحرم مى تـواند بدون قصد مشکوک یا لذت به او نگاه کند. ایـن از یک جهت, و از جهت دیگر عنـوان رفع سختى (حرج) از انسان در رویارویـى با واقعیات اجتماعى در جـوامعى که زنان, بـدحجاب ظاهـر مى شـوند و امکان فرو پـوشیدن چشـم از آنان وجـود ندارد, پیـش مىآید. در حدیثى آمـده است که: لا حرمه لنسإ اهل الذمه ان ینظر الـى شعورهـن نگریستـن به مـوى زنان اهل ذمه حرام نیست. با چنیـن حکمـى سختـى و دشـوارىاى که در جـوامعى مثل غرب, دامـن گیر مرد مسلمان مى شود, برداشته مى شود. این حکم از آن رو است که چنین زنانى خود به دست خویـش حریـم خود را شکسته اند. در عیـن حال مشکوک نبودن و از روى لذت نبـودن, شـرط اسـاسـى نگـاه به آنان است.
نگاه به تصویر زن اما فتـواى دوم که مربـوط به مسإله تصـویر مى شـود. در باره ایـن موضوع بعضى از فتاوا موجـود است که مى گوید: نگاه به تصویر زن حرام نیست.
البته در ایـن مسإله برخى از علما در باره تصویر زن محترم و باحجابى که راضى نیست کسـى حتـى از طـریق تصـویـر, به اندامـش بنگـرد, رعایت تحفظ نمـوده انـد.
برخى از علما نیز احتیاط واجب را در ترک نگاه به تصویر زن محجبه ـ در صـورتـى که نگاه کننده او را بشناسد ـ دانسته اند و ایـن کار را نوعى هتک حرمت به شخصیت آن زن مى دانند. چرا که وقتـى خود او مـى خـواهد تا ایـن حـد نیز از دید نامحرم پوشیده باشد نگاه به تصویر او در حقیقت دشمنى با آزادى و شکستـن حریم او است.
اما در خارج از ایـن دایره, چنانچه آن زن ناشناس باشـد یا از زنان بـدحجاب یا بى حجاب باشد, علمإ معتقدند ادله حرمت نگاه کردن شامل نگاه به تصـویر نمى شـود و تنها نگـاه به خـود آن زن مـدلـول ادله حـرمت است.
در عین حال ایـن مسإله را مقید مـى کننـد به اینکه در صـورتـى که نگاه بـى لذت باشد, نگاه کردن جایز است. با ایـن توضیحات متـوجه مـى شـویـم که حکـم نگاه به فیلمهاى جنسـى در ضمـن فتـواى پیشیـن نمـى گنجد, زیرا در محدوده لذت جـویى وارد مى شود و مربـوط به حالت روانى اى مـى شـود که گاه مـوجب ایجاد حالت میعان روحـى بـراى معتـادان به مشـاهـده ایـن نـوع فیلمها مـى گـردد.

نگاه در شرایط ویژه پزشکى
بنـا به ملاحظاتـى طبـى, آیـا مـرد مـى تـوانـد به انـدام زن نگـاه کنـد؟
آیت الله فضل الله: مانعى ندارد که مرد[ پزشک] به اعضاى جنسـى زنى که از وضع او به لحاظ طبـى آگاه نیست نگاه کنـد, به شـرط آنکه به لحـاظ عملـى مشکلـى وجـود نداشته باشد. همچنیـن براى پزشک مرد جایز است که مریض زن را معاینه کند. پزشک زن هـم مى تواند به هر عضوى از اعضاى بدن مرد بیمار, در صورتى که درمانش متوقف بر نگاه کردن باشد, بنگرد. البته باید تـوجه داشت در صـورتى که مهارت و فایده درمان پزشک مرد بیـش از پزشک زن باشـد, زن بیمار مـى تـوانـد براى درمان به او مراجعه کنـد و بـراى مـرد پزشک نگاه کـردن به اعضایـى از زن بیمار که در حالات عادى حرام مـى باشـد, جایز است. در حـدیثـى از امام محمـد باقر(ع), در پاسخ به پرسشـى آمده است که راوى مى پرسد: آیا زن مسلمانى که دچار بیمارى یا شکستگى یا زخمـى از ناحیه عضـوى شـده است که نگاه کـردن مـرد نامحـرم به آن جـایز نیست, مى تواند در صورتى که مردى بهتر مى تواند درمانـش کند به او مراجعه نماید و آیا آن مرد, مجاز به نگاه به او هست؟ امام(ع) فـرمـود: اگر ناچار از مراجعه به او هستند, مى تـواند اگر بخـواهد درمانـش نماید. در روایتـى که على بـن جعفر(ع) از برادرش امام مـوسـى کاظم(ع) نقل کرده آمـده است که از امام(ع) پرسیدم: آیا زن مجـاز است زخمـى را که در ران یـا کفل مـردى پـدیـد آمـده, معالجه کند؟
امـام(ع) فـرمـود: اگـر عورت نبـاشـد, مـانعى ندارد.

ولایت بر دختر
میزان سلطه ولى دختر بر او چقدر است؟
آیت الله فضل الله: هیچ گـونه ولایتـى بر دختر بالغ عاقل رشید وجـود ندارد. چنان که ولایتى بر پسر عاقل بالغ رشید وجـود نـدارد. زیرا وقتـى انسان به سـن بلـوغ رسید و رشید هـم بـود صاحب اختیار خویـش است. و ابتلوا الیتامى حتى اذا بلغوا النکاح فان آنستـم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم(6) و یتیمان را بیازمایید تا وقتـى به[ سـن] زناشـویـى بـرسنـد, پـس اگر در ایشان رشـد[ فکرى] یافتیـد, امـوالشان را به آنان رد کنید ایـن امر ویژه یتیمان نیست, بلکه همه قاصران را شامل مى شـود. اما در ایـن مسإله برخى از فقها با ملاحظه بعضى احادیث در مـورد دختر باکره رعایت تحفظ نمـوده اند و گفته اند که دختر باکره باید با پـدر یا جد پدرى خویـش مشورت کند و اذن او را کسب نماید. این تحفظ, نه به ایـن معناست که آنان ولایت (به معناى عام) را دارا باشند, چرا که پدر و جـد پـدرى نمـى تـوانند بدون رضایتـش او را به زوجیت کسى درآورند ولى مى تـوانند بچه نابالغ و قاصر را بدون رضایتـش به همسرى کسـى درآورند. ولى دختر بالغ رشید, تا راضـى نباشد پدر یـا جـد پـدرى نمـى تـواننـد او را به کسـى تزویج کننـد.
احتیاط در وضع دختر باکره در مسإله یادشده بنا به ملاحظه بـى تجربگى یا احتمال فریب یا نیرنگ خـوردن دختر, احتیاط شده است. بنابراین از منظر ایـن رإى, اذن پـدر, نـوعى احتیاطکارى براى تضمیـن سلامت رابطه زناشـویـى دختر با شریک آینده زندگـى اش به شمار مـى رود و به همیـن دلیل براى ازدواج غیر باکره نیازى به طلب اذن پدر نیست.
چه بسا برخى از مردم گمان کنند که ایـن مسإله (طلب اذن) دلایل دیگرى هم داشته است, مانند احترام پدر یا پدربزرگ بنا به آداب و رسـوم جـوامع شرقى اى که اسلام وارد آن شده است, چنان که دختر در ایـن جوامع بدون اذن پدر یا پدربزرگ ازدواج نمى کند. این مسإله در ایـن جـوامع به نـوعى احترام اجتماعى در احترام پدر یا جد تعبیر مى شود و چنیـن تحلیل مى کنند که چون وضع ناخوشایند دختر, تإثیر منفى بر پدرش مـى گذارد و وضعیت مثبتـش, تإثیـر مثبت بـر پـدر دارد, پـس پـدر صاحب اختیـار است تـا در بـاره دختـرش تصمیـم بگیــرد.
از این رو حتى همیـن فقهایى که اذن پدر را در مورد دختر باکره شرط مى دانند, در صـورتـى که دختر باکره, پـدر یا جدش را از دست داده باشد, اذن هیچ کـس را شرط نمـى دانند. خـود ایـن امر دلیل آن است که اشتراط اذن پدر به معناى ناشایستگـى دختر براى تصمیـم گیرىاش نیست, بلکه به عنوان نـوعى احتیاط براى آینـده دختر و یا نوعى احترام به پدر و جد است.

گروه دیگـرى از فقها هـم هستنـد که طلب اذن دختـر از پدر یا پـدربزرگ در امـر ازدواج را واجب نمـى داننـد, بلکه او را در کـار خـود آزاد مـى دانند.

دختر, صاحب انتخاب
رإى حضرت عالى چیست؟
آیت الله فضل الله: نظر مـن ایـن است که دختر اگر رشید باشد, در کار خـود و مال خود صاحب استقلال است.
چـرا شـرط اذن پـدر ـ بنا به قـول فقهى یادشـده ـ منحصر در زن است و شامل مرد نمى شود؟
آیت الله فضل الله: زیرا مردى که بیشتر با زندگـى اجتماعى سر و کار دارد, تجربه بیشترى در امر ازدواج و فهم واقعیات زناشویى مى اندوزد و چنیـن فرصتى براى مرد بیشتر از زن فراهم است.
این از یک جهت, و از جهتى دیگر نیز چنیـن تفسیر مى شود که اگر مردى در ازدواجش فریب بخورد مى تـواند همسرش را طلاق دهد, در حالى که اسلام حق طلاقى براى زن قرار نداده است و از ایـن رو, زن باید در کار خـویـش دقت و احتیاط بیشترى بنماید تا مبـادا در وضعى قـرار گیـرد که نتـوانـد به راحتـى از آن رهـایـى یـابــد.

سن رشد
چگونه مى تـوانیم سـن رشد دختر را مشخص کنیـم و به تعبیرى دیگر, دختر چه زمانى رشید مى شود؟
آیت الله فضل الله: رشد, به لحاظ سنى, زمان مشخص و معیـن شـده اى ندارد. دخترانـى را مى بینیـم که در سن 11 یا 12 سالگـى به مرحله رشد مـى رسند و گاهى تا سـن 20 سالگى هم به مرحله رشد نمى رسند.

مفهوم اجتماعى رشد چیست؟

آیت الله فضل الله: مفهوم اجتماعى رشـد, از راه ذهنیتـى که دختـر یا پسر به دست مىآورند و در سطحى قرار مى گیرند که مى تـوانند امـور مالى خـویـش را بدون تصرف سفیهانه, اداره کنند, مشخص مى شود.

امر به معروف, ولایت نیست
آیـا پـس از آنکه دختـر ازدواج کـرد ولایت پـدر بـر او سـاقط مـى شود؟
آیت الله فضل الله: اصـولا پـدر بر دختر بالغ و رشیدش ولایتـى ندارد, اما چنان که گفتیـم[ شرط اذن پدر در ازدواج دختر] صرفا نـوعى تحفظ و احتیاطکارى در ازدواج او است و گرنه در ابعاد و جـوانب دیگر, پـدر هیچ ولایتـى بر دخترش نـدارد. مثلا فرض کنیم پدرى که دخترى دارد, در تعلیـم و تصرف او در مالـش ولایتى ندارد, مگر آنکه او منحرف شـود و در ایـن صورت نیز مسإله از حالت پدر و فرزندى خارج است و عنوان دخالت مومنى در کار مومـن دیگر به عنوان انجام امر به معروف و نهى از منکر پیدا مـى کند. و در امر به معروف و نهى از منکر ولایتـى براى پـدر بر دختر چه در پیـش از ازدواج و یـا پـس از آن ثابت نیست.
آیـا پـدر حق نـدارد مثلا دختـرش را به حجـاب مجبـور کند؟
آیت الله فضل الله: نه به عنوان پدر یا شـوهر بـودن. بلکه به عنوان مسلمان باید امر به معروف و نهى از منکر نماینـد. و هنگامـى که دختر با التزام به حجاب از پدرش اطاعت مـى کند به عنـوان اینکه او پدرش هست و یا احترام پـدر چنیـن ایجاب مى کند از او فرمان نمى برد, بلکه به عنـوان اینکه او خیرخـواه و راهنما و واعظ او است, از او اطاعت مى کند.
خـوب است که بدانیـم فرایند اجبار, گاه به خلق عقده هاى روانـى اى مـى انجامد که تإثیرات منفى اى به مراتب بیـش از خود مشکل در پى دارد. اما رعایت شرایط شرعى در امـر به معروف و نهى از منکـر واجب است.

اختلاف عرف و شرع
گاه نظر عرف بر حکم شرعى تقدم مى یابد.
آیت الله فضل الله: عرف هیچ گاه نمـى تـواند بر احکام شرعى مقدم شـود. نقـش عرف, همانا فهم نصوص دینى از کتاب و سنت در زمینه هاى مربـوط به عرف است. گاهى ریشه اختلاف شـرع و عرف در طبیعت گوناگـونـى فضاهاى عرفـى با یکـدیگر نهفته است. به عنوان نمونه, فتاوایى هست که مى گویند:
((جایز نیست که مـردان لبـاس زنان را بپـوشنـد و بـراى زنان نیز جایز نیست که لباس مردان را بپـوشند.)) بنابرایـن اگر فرض کنیـم که نوعى لباس ابتدا مخصـوص مردان باشد ولى استفاده از آن فراوان شـود تا جایى که مثل شلـوار, لباس مشترک شـود. در چنین حالتى اگر عرف پیشـدستـى کرده و ایـن لباس مخصـوص را تبـدیل به پـوششـى مشترک کنـد, در حقیقت مـوضـوع را تغییر داده است و پـس از آن, اگر زن شلوار بپوشـد لباس مردان را نپـوشیـده است, زیرا دیگر شلـوار به لباسـى مشترک تبدیل شده است. بنابرایـن گاه عرف, دخالت و تصرف مـى کند و مـوضـوعات را تغییر مى دهد اما هیچ گاه نمى تـواند حکـم شرعى را تا زمانى که مـوضـوع آن ثابت باشد, تغییر دهد.

موضوع عرف در مورد ازدواج موقت
تا از موضـوع عرف خارج نشدیـم فرصت را غنیمت شمرده و به مساله ازدواج موقت یا متعه منتقل مى شـویـم. عرف, در بسیارى از جـوامع, ازدواج موقت را نوعى تحقیر و اهـانت به زن مـى دانـد تـا آنجـا که به ایـن عمل, همـاننـد زنـا مـى نگـرنــد.
آیت الله فضل الله: در باره ایـن مـوضـوع اساسا نمـى تـوانیـم نظر عرف را محتـرم بشماریم; چرا که اسلام آمده است تا مفاهیم را تغییر دهد. بنابرایـن اگر عرف به ایـن مـوضـوع معترض باشد و آن را ننگ و عار به شمار آورد, در حالى که اسلام آن را امـرى طبیعى و بـى عیب مـى دانـد, مـا نمـى تـوانیـم جـانب عرف را بگیـریــم.
اما مـوضع منفـى عرف در برابر چنیـن مسایلى, آن را به نـوعى کراهت وارد مى کند زیرا نگاه برخاسته از دشمنـى عرف, آن را سبب ننگ و عار بـراى زن و مـرد قـرار مى دهد و گاه انسان دوست ندارد که خـود را در چنیـن وضعیتهایى قرار دهد و براى خود دردسر فراهم کند.
از ایـن رو, در احادیث ما آمـده است که ازدواج مـوقت با دختران باکره ـ هر چند پـدر و جدش را از دست داده باشد ـ مکروه است, زیرا ایـن کار مهر ننگ جامعه را بر پیشانى شخص مى زند.
چه بسا ملاحظه مى شـود که عرف, مـوضـوع عار و ننگ را بسیار گسترده مـى کنـد. مثلا برخى از جـوامع عشایرى عقب مانده را مى بینیـم که در صـورت ازدواج دخترى با غیر از پسرعمـویـش یا ازدواج با فردى خارج از فامیل, او را مجازات مـى کنند و ایـن کار را براى خـود ننگ مـى شمارند و نیز نگاهـى منفـى به ازدواج مجـدد زنان طلاق گرفته یا بیوه دارند.
اسلام آمده است تا عرف, دید خـود را نسبت به مسایلـى تصحیح کند. اما هنگامى که عرف به حـدى برسـد که عنوانـى ثانوى ایجاب کند, حکـم شرعى نیز از ایـن عنـوان ثـانـوى تبعیت مـى کنـد که گـاهـى کـراهت و گـاه حرمت و...است.

ازدواج موقت, سپرى در برابر انحراف
در زمینه ازدواج موقت سـوال دیگرى نیز پیـش مىآید و آن ایـن است که آیا اسلام, آن را به عنـوان حقى طبیعى براى انسان قرار داده است که هر گاه بخـواهد به آن اقـدام نمایـد یا آن را بـراى شـرایط ویژه اى مقرر نمـوده و یا اینکه آن را به عنـوان راه حلـى بـراى مشکلـى معیـن وضع کرده است؟
آیت الله فضل الله: اگر بخـواهیـم به نص قرآن که معتقدان به ازدواج مـوقت به آن استناد مى کنند, مراجعه کنیم آن را نصى مطلق مى یابیم. ((فما استمتعتـم به منهن فآتوهن اجورهن فریصه))(7).
و زنانـى را که متعه کـرده اید مهرشان را به عنـوان فـریضه اى به آنان بـدهیـد.
و هنگامى که موضوع متعه را مورد مطالعه قرار مى دهیم درمى یابیـم که ایـن موضوع گاه براى اجابت ضرورت و گاه به عنـوان پاسخى براى نیازى و گاهى نیز راهى براى برآوردن رغبتـى است. زیرا مشاهده مـى کنیم که ازدواج دایـم در طـول تاریخ و در همه تمدنها و ادیان نتـوانسته است به طور کامل مشکل انسان را حل کند یا او را از انحراف باز دارد. چنان که در مـورد قـوم لـوط ملاحظه مى کنیـم. تحقیقا روابط غیر شرعى همچون زنا, در طول تاریخ دوشادوش ازدواج دایـم وجود داشته است. ایـن امر به آن دلیل است که ازدواج دایـم گاه براى مردى که در حالت افراط جنسـى به سر مـى بـرد و بیشتر از زن رغبت به تعدد دارد, بسنـده نیست, از ایـن رو اسلام به مـرد اجازه داده است تـا چهار همسـر[ دایـم] اختیار کنـد و بـراى پیشگیـرى از انحراف او اجازه متعه ـ هر انـدازه که بخـواهـد ـ به او داده است. بنابـرایـن ازدواج موقت محدود به زمان معینى نیست.

چندزنى
آیا چنـدزنـى, مسـإله اى طبیعى است یـا بـراى حل مشکلـى مشخص مقـرر شـده است؟
به تعبیر دیگر آیا انسان مـى تـواند در ابتـداى راه با چهار زن ازدواج کنـد یا اینکه بـراى حل مشکلـى از مشکلات زنـاشـویـى اختیـار چنـدزنــى دارد؟
آیت الله فضل الله: ظاهـر ایـن است که مسإله به لحاظ ضرورت و عدم ضـرورت, مطلق است. زیـرا نهایت چیزى که بـر انسـان لازم مـىآیـد ایـن است که در صـورت چنــد همسـرگزینـى تـوانـایـى دادن نفقه آنـان را داشته بـاشــد.
کسانى بـر مساله چندزنـى خرده مى گیرند ـ مثلا در اروپا ـ و مـى گـوینـد که ایـن مسإله مـوجب پریشانى یا فروپاشـى بنیاد خانـواده ها و درگیرى و اختلاف در درون خانواده ها مى شود.
آیت الله فضل الله: مـا معتقـدیـم پـریشـانـى و آشفتگـى اى که در درون زنـدگیهاى زناشـویـى مختلف و به طـور طبیعى در آمریکا و اروپا و بیشتـر نقاط جهان وجـود دارد, بیشتـر به سبب تعدد روابط غیـر شـرعى یا غیـر قـانـونـى است تـا به سبب چندزنى. طبیعى است که چندزنى بارهاى منفـى اى داشته باشد چنان که تک زنى نیز از ایـن قاعده مستثنا نیست. چرا که قانـونى وجـود ندارد که هیچ بار منفى اى در پى نداشته باشد. اما مسإله ایـن است که هنگامى که بار مثبت یک موضـوع, بیشتر از بار منفى آن باشد, حلال و در صـورتـى که بار منفـى اش بیشتر باشـد, حرام خـواهد بـود. ما معتقدیـم قانـون چندزنى, رغم نقاط منفى اى که در بر دارد, داراى نقاط مثبت فراوانى است.

استحباب ازدواج زودهنگام
در مـوضـوع ازدواج زودهنگام یا دیرهنگام, آراى گوناگـونى وجـود دارد. برخى از مردم شق نخست را مى پسندند و برخـى دومى را مناسبتر مى دانند. در ایـن میان نظر حضرت عالى چیست؟
آیت الله فضل الله: ازدواج زودهنگام در اسلام مستحب شمـرده شـده است. زیرا اینکه انسان خویش را از گناه باز دارد و در برابر حرام, پاکدامنى خویـش را حفظ کند, بسى مطلـوب است. همچنین تردیدى در ایـن مطلب نیست که ازدواج زودهنگام (بموقع) مـوجب ارضاى غریزه جنسـى انسان مى شـود. و ارضا نشدن ایـن غریزه چه بسا گرایـش انسان را به سوى انحراف, شتاب ببخشد.
مـا ملاحظه مـى کنیـم که اسلام نص صـریحـى در ایـن زمینه نــدارد بلکه ازدواج را رابطه اى ویژه مـى دانـد که رغبت انسان را بـرآورده مـى کنـد و غریزه اش را اشباع مـى نمـایـد و اضـافه بـر ایـن, ابعاد و جـوانب دیگـرى هــم دارد.
اگر ازدواج زودهنگام مشکلاتـى را براى زن و شـوهر در پـى داشته باشـد, حل ایـن مشکلات به وسیله اطـرافیان امکان پذیـر است و البته ازدواج دیـرهنگام نیز مشکلات فـراوانـى بـراى جـامعه به بـار مـىآورد.ادامه دارد.
پى نوشت ها:
1ـ آیه (و لا یبـدیـن زینتهن الا مـا ظهر منها) سـوره نور, آیه 31.
2ـ سوره نور, آیه 30.
3ـ سوره نور, آیه 31.
4ـ سوره احزاب, آیه 32.
5ـ سوره غافر, آیه 19.
6ـ سوره نسإ, آیه 6.
7ـ سوره نسإ, آیه 24.