روشهاى تربیت قسمت ششم شیوه هاى دیگر سازى


  روشهاى تربیت (6)
شیوه هاى دیگرسازى

سیدمهدى موسوىکاشمرى

 

 

در نوشته هاى پیـش به روشهاى خـودسازى پرداختیـم. اکنـون به شیـوه هاى دیگرسازى مى پردازیم.
الف ـ بیان یکـى از ویژگیهاى زیستـى مـوجـودات زنده, اطلاع رسانى و انتقال پیام است. هر موجـود داراى حیات, چه روحانى همچون فرشتگان و چه حیوانى با همه تنوع و کثرت آن از این خصیصه برخوردار است.
در عالـم حیوانات, موضوع انتقال احساسات و پیام رسانى, خـود از شاهکارهاى خلقت و از ظرایف آن شمرده مى شـود. و از معجزات علمى قرآن کریـم نیز ایـن است که در عصر نزول خـود که به دوران جاهلیت بشر موسوم است, در ایـن خصوص سخـن گفت و از پیـام دادن مـورچه اى به مـورچگـان دیگـر خبر داد:
حتـى اذا اتـو علـى واد النمل قـالت نمله یـا ایها النمل ادخلـوا مسـاکنکـم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون.
هنگامـى که سلیمان و یارانـش از منطقه مـورچگان گذر کـردنـد, یکـى از آنها به همنـوعان خود گفت: در لانه هاى خـود داخل شـویـد تا پایمال سلیمان و لشکریان او نگردید.(1) ولى انسان که از یک طرف مـوجـودى روحانى و مجرد و داراى قابلیتهاى فـراوان در علـم و دامنه اى بـس وسیع و بـى کـران در فهم و انـدیشه است و ابزار محدودى که در اختیار سایر حیـوانات است, براى او کافى نیست و از سـوى دیگر به خاطـر جنبه مادى و طبیعى که دارد و روح بـا ابزار مادى قادر به انجـام کارهاى خـویـش است, در اطلاع رسانـى خـود محتاج وسیله اى است که قابلیت تحمل بـار عظیـم تبادل تمامـى مفاهیـم و معانى جاى گرفته در فکر بشرى را داشته باشد و در عیـن حال از عالم حس و طبیعت باشد.
خداوند متعال از بیـن همه وسیله ها بیان را برگزید و تعلیـم و الهام آن به بشر را پـس از ذکر خلقت انسان یاد کرده(2) که شایـد بیانگر ایـن نکته باشـد که در بین تمامى صفات و خصوصیات بشرى تنها ایـن خصیصه است که او را از سایر حیوانات و مـوجـودات ممتـاز ساخته است. و جالب ایـن است که واژه ((نطق)), که به معناى گویندگى و سخـن گفتـن است در تعریف اهل منطق و فلسفه از انسان, جزئى از ذات و ماهیت او شمرده شده و مى گویند انسان ((حیوان ناطق)) است, یعنى موجـودى است که مى تواند تمامى آنچه در ضمیر خود دارد و همه مقاصد و مفاهیـم ذهنى خویـش را در ظریف ترین و لطیف ترین صورت آن را بازگو کند و هیچ محدودیتى در ایـن راه ندارد.
خـداونـد متعال در آیه اى دیگـر ایـن تـوانایـى انسان و قـدرت او بـر خلق لغات گوناگـون و وضع واژه هاى متنوع را از آیات و نشانه هاى قدرت خـود ذکر کرده و در ردیف آفرینـش آسمان و زمین آورده است.(3) انسان با وجود ایـن قوه اى که خداوند در او به ودیعت نهاده پـس از تشکیل نهادهاى اجتماعى و مـدنیت به خاطـر ضـرورت حیـات رو به سـوى وضع لغات بـرد و سپـس خط را که علامتـى بــراى لفظ و کلام است اختراع کرد و در تحسین و تکمیل و تنظیـم آن کوشید و دانـش ادبیات را به همیـن منظور ایجاد کرد. هیچ ابزارى به قدر بیان در خـدمت بشر نبـوده و هیچ رشـدى جز در سایه آن حاصل نگردیـده است. تکامل فکر بشرى نتیجه بعثت پیامبران و انباشته شدن تجربیات و تلاش انسان در راه کشف اسرار جهان در طول هزاران سال بـوده است.
اگر بیان نبـود چگـونه دعوت انبیإ به بشر مـى رسیـد و از چه راهـى حاصل فکر و انـدیشه پیشینیـان به دورانهاى بعد منتقل مـى شـد؟
وظیفه عمـده انبیإ بلاغ و تبلیغ و تعلیـم و تربیت است و آیا ایـن هدف بزرگ جز با ابزار بیان محقق مى شود؟
استفـاده از ایـن ابزار در تعلیـم و تـربیت از دو طـریق امکـان پذیــر است.
الف ـ ارشاد و نصیحت نصیحت به معناى خیرخـواهى و ارشاد ارائه راه رشد و هدایت به سوى آن است. ایـن عمل از وظایف بزرگ پیامبران و امامان علیهم السلام و مطلوب اولیإ دین به شمار مى رود.
امام سجاد علیه السلام در فرازى از دعاى مکارم الاخلاق در مناجات خـود با خـداونـد عرض مـى کند: ((واجعلنـى من إهل السداد مـن إدله الرشاد)) بارپروردگارا! مرا از اهل صـواب و ملازمان حق و از راهنمایان به سـوى رشـد و فضـایل اخلاقـى قـرار ده.(4) و نیز در دعاى افتتاح, بنده سالک از خدا این چنیـن طلب مى کند: ((اللهم انا نرغب الیک فـى دوله کـریمه تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها مـن الـدعاه الى طاعتک و القاده الـى سبیلک ...)) ((پروردگارا! دولت کـریمه اى که اسلام و اهلـش را به وسیله آن عزت بخشـى و نفاق و منافقان را به خاک مذلت نشانى از تـو مى طلبیـم. و در آن حکومت ما را از داعیان هدایت گران به طاعت خویـش و از پیشـوایان دعوت کننـده به راه خـود قـرار ده)).(5) هـدف از ارشاد و نصیحت, ارتقاى سطح تربیت و فرهنگ و ترویج فضایل اخلاقى و تعظیـم شعائر است. گرچه برخاسته از ترک واجب یا ارتکاب کار حرامـى نباشـد یعنـى براى انجام ایـن عمل لازم نیست حتما از شخصى گناه یا ترک واجبى سر زند تا به خاطر جلوگیرى از آن این کار واجب شـود. بلکه بیشتـریـن هـدف از ایـن عمل, پیشگیـرى و ایجاد مصونیت در جامعه, نسبت به جرم و سرپیچى از وظیفه, محسـوب مى شـود. و همیـن نیز تفـاوت آن بـا امـر به معروف و نهى از منکـر است.
و ایـن کـارى است بـس شـریف که هـم شکـر زبـان است و هـم زکـات دانــش.
امام راحل(ره) در این باره مى گویند:
((نصیحت از واجبات است, تـرکـش شایـد از کبائر بـاشـد, از شاه گـرفته تا ایـن آقایان تا آخر مملکت, همه را بایـد علمإ نصیحت کننـد.))(6) باز همیـن رادمرد بزرگ مى نویسد: ((... خدا از سخـن گـویى و بیان و قلـم و نگارش تجلیل کرده و در سـوره ((الرحمـن)) مـى فرمایـد: ((علمه البیان)). بیان بـراى نشر احکام خـدا و تعالیم و عقایـد اسلام است. با بیان و نطق است که مـى تـوانیـم دیـن را به مردم بیاموزیم و مصداق ((و یعلمونها الناس)) شویـم)).(7) امام امت(ره) ضرورت ارشاد و مـوعظه را منحصر به صورت فساد و عدم صلاح امت نـدانسته, بلکه در هر صـورت بر لزوم آن پاى مـى فشارد: ((ارشاد مردم ولـو اینکه خـوب باشنـد یک امر راجح است.
خداى تبارک و تعالـى پیغمبر را نصیحت مى کند و امر به تقـوا مى کند...))(8) عمر پـدر ـ بى تـرحـم مى گذرد. بى اعتنا به تو و توقف تـو, بـى تفاوت او را مـى نگـرى؟
دخترم؟
مادر ـ پسرم, بـدون انـدیشیـدن و تفکر, عمر ما چون بـرف است. چـون رعد سریع و ناگهانى مى رود.
پـدر ـ دخترم, باید انـدیشه ات را پرواز دهـى ... تعمق داشته باشـى به آنچه که بـایـد بـاشـى و امیـد ..., امیـد در سـرفصل زنـدگیت بـدرخشد.
مـادر ـ پسـرم, مثل آب, شفـاف بـاش و بپـرهیز از لحظه هـاى بـى حـاصل.
پدر ـ دخترم, از کـوره راههاى تاریک جهل, با مشعل روشـن عقل باید گذشت. آسمانى براى آینده بساز, با رنگ مقدس آرزو.
مـادر ـ پسـرم, در بـاغچه عمـر, گل بکـار. ببیـن, همه چیز را, همه کـس را.
پـدر ـ دخترم, هر روز, در هنگامه تـولـد طبیعت, نهالـى تازه در چشمانت بنشان.
مادر ـ و پسرم, شیـواتریـن تفسیر را بـراى گذر عمر بیاب.

ب ـ امر به معروف و نهى از منکر اهمیت امر به معروف و نهى از منکر در فرهنگ قرآنى و فقه اسلامـى و نقـش بى بدیل آن در سالـم سازى و تإمیـن امنیت جامعه و تحکیـم عدالت اجتماعى و تهذیب و تـربیت دینـى مـردم, بـر کسـى پـوشیده نیست.
ارشاد و نصیحت, گرچه در رشد و حرکت جامعه به سـوى ارزشهاى انسانى و دینى نقشى بزرگ دارد ولـى سنگینـى و اهمیت آن به پـایه امـر به معروف و نهى از منکـر نمـى رسد, زیرا غالبا مقام مـوعظه و نصیحت, مقام برخـورد و مقابله رو در رو با عوامل انحراف نیست و همان طور که پیش از ایـن گفتیم غرض از آن, تعلیم و ارشاد جاهل و بالا بردن سطح فـرهنگ دینـى و اخلاقـى جامعه است. بـرخلاف امر به معروف و نهى از منکر که تکلیفى است که در مواجه با ارتکاب گناه و یا ترک واجب از سـوى شخصى بر دیگران واجب مى شـود و با مراحلى که فقهاى بزرگوار دین براى آن تعییـن کـرده انـد بـرخـورد مستقیـم بـا جـرم و عامل آن است.
حساسیت و سنگینى کار نیز در همین نقطه است و ارزش والاى آن را نیز در همیـن جا باید جستجـو کرد. و نیز بدیـن خاطر است که بسیارى از انجام دادن آن شانه خالى مى کنند و رفته رفته آن را به دست فرامـوشـى و نسیان مى سپارند و بسیارى نیز به شـدت بـا آن دشمنـى مـى ورزنـد و آن را مخـالف بـا آزادى قلمـداد مـى کننـد.
امروزه برخـى مبناى دین را بر تساهل و تسامح معرفـى مـى کنند و ایـن از خطاهاى بزرگ و از اشتباه بین سهولت و تساهل است. اینکه دیـن و احکام شریعت, ((سهله و سمحه)) است و قوانین شاق و حرجى ندارد; امرى است و سهل انگاشتـن و ترک مقابله با گناه و عوامل انحـراف و مسامحه در آن امـر دیگـرى است و اساسا بـا امـر به معروف و نهى از منکر که از محکمات اسلام است در تضاد است. اینکه کسـى بخـواهـد تسامح و تسـاهل را به نـام سهل بـودن شـریعت معرفـى کنـد مغالطه اى بیـش نیست.
کار خـداونـد در تشریع و تکـویـن یکسان است. قانـون گذارى او در تشـریع همچـون قانون گذاریـش در طبیعت است, زیرا قانون گذار واحد است و آهنگ تمامى مظاهر هستى از انسان و جهان به سـوى او است و ایـن وحـدت مقصـد, نظامـى هماهنگ و ساختارى واحد مى طلبد; گرچه در عالم طبیعت به صـورت غریزى و فطرى و در عالـم انسانى به گـونه تشـریع و اعتبـار و به اراده بشـر نهاده شده است.
بر ایـن اساس, وقتـى به دل طبیعت مى نگرید مشاهده مى کنید که اصل و قاعده در آن بر صلاح و اتقان و عدل است. اگر مـوجـود مزاحمـى بخـواهد درون آن راه پیدا کند مجموعه اجزإ طبیعت بسیج مى شوند تا آن را از ساحت خـود دور کنند و اگر غیر از ایـن بـود کـار جهان پـس از مـدتـى به اختلال و فسـاد مـى کشید.
براى نمـونه, تنها کافى است نگاهى به کیفیت مقابله بدن با میکربها و ویروسهاى مضر بیندازید که چگونه با ورود یک عنصر مزاحـم کار عادى و طبیعى بدن, سربازان مدافع که به گلبـولهاى سفید مـوسـومند, با قدرتى تمام پا به میدان مى گذارند و با بسته شدن منافذ بـدن و ارتعاش جلدى, میزان حرارت آن بالا مـى رود تا در سایه گرماى زیاد بدن و تلاش خستگـى ناپذیر جنـود محافظ آن, مایه هاى فساد سـوخته و از ساحت آن دورگردند.
نظیر ایـن در سایر پـدیـده هاى هستـى نیز جارى است و طبیعت هیچ مـوجـودى, تحمل نگه دارى نیـروى مزاحـم سلامت و صلاح خـود را ندارد.
امر به معروف و نهى از منکر در حـوزه تشریع, همان قانون عمومى دفاع و برخـورد با عناصر مزاحم در طبیعت است.
جامعه انسانـى در حرکت خـود به سـوى کمال مطلق, تابع مقرراتـى است که خـداوند تعییـن و بیان مـى کنـد و شیطانهاى پیـدا و پنهان, هماننـد ویـروسهاى خطـرناک, دشمنان و مخالفان ایـن حـرکت انسانـى و مقـدس انـد که با مجمـوعه نظام جهان در تضادند. و لذا در دعایى که پـس از زیارت حضرت رضا(ع) قرائت مـى شـود این چنیـن آمـده است: ((سیـدى لـو علمت الارض بذنـوبـى لساحت بـى إو الجبـال لهدتنـى او السمـوات لا ختطفتنـى إو البحـار لاغرقتنـى ...)).
((آقاى من! اگر زمیـن بداند مـن چه گناهانى کرده ام مرا در خـود فرو مـى برد! و اگر کوهها بدانند مرا در هـم خـواهند کوبید و اگر آسمانها بدان آگاه شوند مرا خـواهنـد ربـود و چنانچه دریاها بـدان واقف شـونـد مـرا در خـود غرق خـواهنـد کرد)).(9) بنابـرایـن, امـر به معروف و نهى از منکـر حق طبیعى صالحان و وظیفه حتمـى آنهاست تا در سایه آن صلاح جامعه رو به فساد نرود و عناصر مخرب و مفسـد, طهارت و امنیت معنـوى آن را به غارت نبرند و سلامت و اعتدال آن را بر هـم نزند و در غیر ایـن صـورت, اختلال و فساد و حاکمیت اشـرار بـر جامعه نتیجه طبیعى آن خـواهد بـود. محمد بـن عرفه مى گـوید: از امام رضا(ع) شنیدم مـى فرماید: لتإمرن بالمعروف ولتنهن عن المنکـر, إو لیستعملـن علیکم شـرارکـم فیـدعو خیارکـم فلا یستجاب لهم)). باید امر به معروف و نهى از منکر کنید. در غیر ایـن صورت عناصر شرور و فاسـد اجتماع غلبه خواهند کرد. آن گاه هرچه خـوبان شما دعا کننـد و دفع شـر آنـان را بخـواهنـد پـاسخـى از خـدا نخـواهنـد شنیــد.
اکنون به نقل حدیث دیگرى از امام باقر(ع) مى پردازیـم و شما را به تإمل هر چه بیشتر در آن دعوت مى کنیم.
((یکون فى آخر الزمان قوم ینبع ((یتبع خ ل)) فیهم قـوم مراوون ((الى إن قال:
)) و لو اضرت الصلاه بسائر ما یعملـون بإموالهم و ابدانهم لرفضوها کما رفضـوا إسمـى الفرائض و إشـرفها. ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر فـریضه عظیمه بها تقام الفـرائض; هنـا لک یتـم غضب الله عز و جل علیهم فیعمهم بعقـابه فیهلک الابـرار فى دار الاشـرار والصغار فـى دار الکبار. ان الامـر بالمعروف والنهى عن المنکر سبیل الانبیإ و منهاج الصلحإ فریضه عظیمه بها تقام الفـرائض و تإمـن المذاهب و تحل المکـاسب و تـرد المظالـم و تعمـر الارض و ینتصف من الاعدإ و یستقیـم الامر)). ((در آخر الزمان, مردمـى خـواهند آمـد و در بیـن آنها گروهـى ریاکارنـد, ـ تا آنجا که فـرمـود: ـ اگـر نماز هـم به سایر کارهاى تـولیـدى و اقتصادى آنان صـدمه اى بزند آن را رها مـى کنند; همان گـونه که بلندمرتبه تریـن و شریف ترین واجبات الهى را ـ به همیـن خاطر ـ ترک مى کنند. همانا امر به معروف و نهى از منکر, فریضه بزرگـى است که سایر فرائض به واسطه آن برپا داشته مى شـود.
آنگاه خشـم خداوند متعال بر آنان تمام شده و عقاب او همه را فرا مى گیرد. سپـس نیکان در خانه اشرار و کـودکان در خانه بزرگان به هلاکت مـى رسند. امر به معروف و نهى از منکـر, راه انبیا و مسیر صالحان و فـریضه بزرگـى است که به وسیله آن واجبات دیگر عملى مى شـود. راهها امنیت یافته و کسبها حلال و حق مظلـوم به او رد شده و زمیـن آباد و دشمنان خاضع و کارها سامان مى یابد)). (11) امر به معروف و نهى از منکر از احکامـى است که نیروى بـرخـورد با مظاهر فساد و استکبار را در مسلمانها به وجـود آورده و افزایـش مى دهد و حساسیت آن نیز در همیـن امر نهفته است. دشمنـى دنیامـداران و دلباختگان فرهنگ بیگانه و بـى مهرى بـرخـى خـودیهاى کج انـدیـش با آن را نیز در همیـن نکته باید جـوییـد. همچنان که اعراض عملـى و بى توجهى نسبت به آن در بین بسیارى از اقشار متدین نیز در همیـن است, زیرا عمل بدین حکـم غالبا همراه با برخورد مستقیم با عامل جرم است و آنان با ایـن خیال که عمل به آن مـوجب زحمت و زیان مى شـود آن را کنار مى گذارند. در حالى که اولا:
هیچ تکلیفـى خـالـى از نـوعى زحمت نیست و ارزش کار نیز در همیـن استE. پـدر ـ دختـرم, فـرتـوتـى خـاک را از رخ گلـدان روح بزدا, تـو مـى تـوانــى.
مادر ـ و پسرم, تو جوانى. با همه شور زیستـن. بى تلاطـم بودن, شایسته موج نیست.
پـدر ـ دخترم, با نگاهـى نـو: نیلـوفرها را ببیـن که چترى از بنفـش مـى بافند.
مادر ـ و امید و نرگـس با عطرى بى نهایتـش! پدر ـ و پرستو که نغمه اى به نام تو به قاصدکهاى حیات آموخته.
مادر ـ پسرم, خـورشید مى گـوید: قصه تـو, عبـور از طایفه بـى ریشه یإس باشد که مى گذرى و یإس مى کارى.
پدر ـ دل تو ضریحى است سپید, دخترم.
مادر ـ آفریـن بر عزم و اراده ات. باید که امیـد در سرفصل زنـدگانـى بـدرخشـد.
خـویـش را در خـویـش پیـدا کـن, کمـال ایــن است.
پـدر ـ دست شیطان را بگیر و چنان از خانه ات بـران که هرگز روى بازگشت نـداشته باشد, دخترم.

ثـانیا: انسـان عاقل و هـوشمنـد بسیارى از ضـررها را بـر جـان مـى خـرد تـا از زیـانهاى بزرگتـر در امان باشـد و همان گـونه که از زبـان مبـارک حضـرت امـام باقر(ع) ذکر شـد, تـرک ایـن فریضه عظیـم, خطـراتـى را به دنبال دارد که بـراى پیشگیرى از آن هرگونه سرمایه گذارى و جهاد جا دارد. قیام امام حسیـن(ع) و نهضت عاشورا نیز در همین راستا بوده است.
ثالثا: امیر مومنان(ع), ضمـن خطبه اى فرمود: ((... واعلموا ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر لن یقربا اجلا ولـن یقطعا رزقا.)) ((بدانید که امر به معروف و نهى از منکر هرگز اجل کسى را نزدیک و روزى او را قطع نمى کند)).(12) ممکـن است سـوال شـود بسیار اتفاق افتاده که کسانى به ایـن کار مبادرت کرده اند و به کار خلاف بـرخـى از مسـوولان و یا همکـاران خـود در یک اداره و یـا غیـر آن اعتـراض کـرده انـد و در نتیجه دسیسه آنان شغل خـود را از دست داده انـد و یا ممکـن است مواردى باشد که آمر به معروف و ناهى از منکر در ایـن راه جان خود را نیز داده باشد. پاسخ ایـن است که اولا: امر به معروف و نهى از منکر نظامـوار و قانونمند است. شیـوه و روش دارد, مراتب و مراحل دارد و اوضاع زمانى و مکانى در آن دخیل است و بـر هـر شخص مسلمان واجب است ابتـدا آن مسایل و شیـوه ها را یاد بگیرد و سپـس به این حکـم عمل کند. بسیارى از ایـن پىآمدهاى ناگوار, حاصل بد عمل کردن بدین دستـور نـورانى قرآنى است نه خـود آن و چه بسا ایـن بد عمل کردن نه تنها مـوجب تقـویت دین نگردیـده بلکه به تضعیف جایگاه و ارزش ایـن قانـون مترقـى و نجات بخش در انظار مردم منجر شده است.
ثانیا: در سخـن مـولا(ع) این نیست که چنیـن شخصـى شغل خـود را از دست نمـى دهد.
ایـن کار ممکـن است بلکه آن چه نفـى شـده است ((روزى)) است. شغل خـاص که خـود وسیله اى بـراى رزق است ممکـن است از کف بـرود, ولـى اصل آن قطع شـدنـى نیست و خداوند سبب ساز است.
خدا گر ز حکمت ببندد درى
ز رحمت گشاید در دیگرى

بنابرایـن, امر به معروف و نهى از منکر چنانچه مـوجب شـود کسى شغل خـود را از دست بـدهد خـداونـد روزى او را از راه دیگرى مقرر خـواهد کرد. و چه بسا اهمیت دادن به ایـن تکلیف الهى خـود سبب شـود تا شخص در کارهاى آینـده اى که بر عهده مـى گیـرد تـوفیق و رشـد بیشتـرى از خـود نشـان دهـد.
و اگـر در مـوارد بسیار نادرى, عمل به ایـن وظیفه ـ گـرچه با رعایت قانـون آن صورت گرفته باشد ـ به مرگ کسى منجر شـود ایـن بدان معنا نیست که امر به معروف و یا نهى از منکر, اجل او را رسانده باشد بلکه عمر و خاتمه آن به دست خـداست.
در خاتمه ایـن بخـش, به سخنـى از امام راحل(ره) در اهمیت ایـن قانـون دینـى و انسـانـى مـى پـردازیـم. ایشـان در ایـن بـاره مـى فـرمـاید:
((... ما الان مکلفیم, همه مان مسوولیـم, نه مسوول براى کار خـودمان, مسـوول بر کار دیگران هـم هستیم. ((کلکم راع و کلکـم مسوول عن رعیته)). ((همه باید نسبت به هم رعایت کننـد ... مسوولیت من هم گردن شماست, مسـوولیت شما هـم گـردن مـن است, اگر مـن پایـم را کج گذاشتـم شما مسـوولید اگر نگـوییـد چـرا پایت را کج گذاشتى. باید هجـوم کنید. نهى کنید که چرا؟
اگر خداى نخـواسته یک معمـم در یک جایـى پایـش را کج گذاشت همه روحانیـون باید به او هجـوم کننـد که چرا بر خلاف موازیـن عمل مى کنى؟
سایر مردم هـم باید بکنند, نهى از منکر اختصاصى به روحانى ندارد, مال همه است. امت بایـد نهى از منکر و امر به معروف بکنـد ...))(13) و باز مـى فـرماید: ((وظیفه سنگین است و مسوولیت سنگیـن و همه تان مسـوولیـد, اگر یکـى تـان یک کـارى بکنـد, دیگـرى سـاکت بـاشـد آن هـم مسوول است)). (14) .
پى نوشت ها:
1ـ سوره نمل, آیه 18 2ـ سوره رحمن, آیه 4.
3ـ سوره روم, آیه 22.
4ـ صحیفه سجـادیه, دعاى 20, مکــارم الاخلاق.
5ـ مفـاتیح الجنـان, اعمـال شبهاى مـاه رمضـان, دعاى افتتـاح.
6ـ صحیفه نور, ج1, ص21.
7ـ ولایت فقیه, ص196.
8ـ صحیفه نور, ج17 ص220.
9ـ مفـاتیح الجنـان, دعاى بعد از زیـارت امـام رضـا(ع).
10ـ وسـائل الشیعه, ج11, ص394, ابـواب الامـر والنهى ... بـاب 1, حــدیث 4.
11ـ همان, حدیث 6.
12ـ همان, ص395, حدیث 7.
13ـ صحیفه نور, ج8, ص47.
14ـ همان, ص60.