گفتگو با خانم بى غم، همسر سردار شهید محمد بروجردی

نویسنده


  گفتگـویـى بـا خـانـم فـاطمه بـى غم, همسـر سـردار شهیـد محمـد بـروجــردى

مریم حقیقت گو

 

 

در نگاهت سپیده جارى بود
لحظه هایت امیدوارى بود
در خزان غریب کـردستـان نـامت آواز هـر قنـارى بــود
سلام به مسیح کردستان, به ناجـى کـردستان, به شهیـدى که آواى ملکـوتـى اش هنـوز هـم از کوههاى سـر به فلک کشیـده و کـوچه هاى غریب کـردستان طنیـن انـداز است.
((گـوشه اى از مقـاله حسیـن بـروجـردى, فـرزنـد شهیـد محمـد بـروجـــردى))
در کوچه پـس کـوچه هاى شهرهاى ایران, کـم نیستند کسانـى که با شجاعت و رشادت به دفاع از اسلام و انقلاب پرداختند و با شهادت خود درسـى را براى فرزنـدان خـود و نسل آینده باقـى گذاشتنـد. و اینک در یکـى از کـوچه هاى باریک خیابان 15 خرداد تهران, به منزل شهید بروجردى مى رسیم; آنجا که همسر و دو فرزند ایشان اینک زندگـى مـى کننـد و گوشه گـوشه صحبتهایشان یادى از استقامت و ایثار شهید محمـد بروجردى, سردار رشیـد و پرافتخار کردستان است.
خانـم فاطمه بـى غم در سال 1352, با شهید محمد بروجردى ازدواج کرد و در طـى 10 سـال زنـدگـى مشتـرک بـا ایـن شهیـد, دو فـرزنـد از وى به یادگار مانـده است.
خانم بى غم در مورد همسرش مى گوید:
شهیـد بـروجردى در 17 سالگـى با مـن ازدواج کرد و یک سال بعد به سربازى رفت و چـون علاقه اى به خـدمت در ارتـش شاهنشاهـى نـداشت فرار کرد و به قصـد دیدار با امام, خـود را به مرز عراق رساند لیکـن در آنجا دستگیر شـد و 6 ماه در زنـدان بـود. و پـس از انجام خدمت اجبارى, مبارزات سیاسـى خـود را آغاز کرد, از همان ابتـدا سعى کرد با روحانیت خط امام تماس برقرار کنـد و سرانجام افتخار شاگردى در محضـر شهیـد حـاج مهدى عراقـى را کسب نمـــود.
وى تـا زمان پیـروزى انقلاب اسلامـى دایما در حال مبـارزه سیاسـى بـود و بعد از انقلاب, فعالیت شدیدى در جهت افشإ چهره پلید منافقین و مبارزه ریشه اى با ایـن جریان را آغاز نمود. او پـس از مدتى مسـوولیت سرپرستى زندان اویـن را به عهده گرفت و بعد از چندى همراه با چنـد تـن دیگر از برادران زیر نظر شـوراى انقلاب, سپـاه پـاسـداران انقلاب اسلامـى را بنیـانگذارى کـرد.
با شروع سنگ اندازیهاى ضد انقلاب در کردستان, پـس از فرمان امام جهت سرکـوب ضـد انقلاب عازم پـاوه شـد و پـس از سـرکـوب ضـد انقلاب و فـرار آنان به سـوى عراق, محمـدآقا در منطقه ماند تا از تجربیات گرانبهایـش در کردستان استفاده کننـد و پـس از چندى به سمت فـرمانـدهـى عملیات غرب کشـور منصـوب گردیـد. محمـدآقا به پـاکسازى مناطق کـردستـان ادامه داد و بـا رشادتهاى بـى شمار در آزادسازى ایـن منطقه از دست پلیـد ضـد انقلاب نقـش فعالـى داشت تـا جـایـى که تشکیل سـازمـان پیشمرگان مسلمان کرد را در شـوراى عالـى سپاه مطـرح کرد که پـس از تصـویب, با همکارى و استعانت دو تـن از اعضاى شـوراى انقلاب; شهید مظلـوم آیت الله بهشتى و حجت الاسلام و المسلمیـن رفسنجانـى, مسـوولیت تشکیل آن به وى محـول گردید. به هر حال سراسر زندگى محمد خدمت به اسلام و مسلمیـن بود و در مدتى که در منطقه بـود از هیچ خدمتـى در جهت حاکمیت اسلام و خدمت به مردم محروم کردستان دریغ نکرد تا اینکه در تاریخ اول خـرداد 1362, در مسیـر جاده مهاباد نقـده بـر اثـر انفجار میـن, همـراه بـا عده اى دیگـر از همـرزمـانـش به درجه رفیع شهادت رسیــد.

ـ خانـم بـى غم, با ایـن تـوضیحاتـى که شما دادید; شهید بروجردى پـس از ازدواج دایمـا در سفـر بـودنـد, آیـا شمـا هـم ایشـان را همـراهـى مـى کـردیـــد؟
ـ در ابتـدا بله; اما بعدا وقتـى بچه دار شـدم کمتر. فرزند اولـم که دنیا آمـد شهید بروجردى سوریه بـودند و چون ارتباطى با هـم نداشتیـم اصلا از تـولد فرزند خـود باخبر نشدند. پسرم روز عاشورا به دنیا آمد و او را حسیـن نامیدیـم. وقتى دختـرم به دنیا آمد, محمـدآقا سخت درگیر کردستان و پاوه بـودنـد و از به دنیا آمـدن سمیه هـم اطلاع پیدا نکردند. آنقـدر درگیر بـودند که دو سه ماه از ایشان خبـر نـداشتیـم.

ـ شمـا ایـن دورى و تنهایـى را چگـونه تحمل مـى کـردیــد؟
ـ اگر صبر نمى کردم او هرگز موفق نمى شد; مـن در همه زمینه ها به او کمک مى کردم.
برایش مشکل تراشى نمى کردم.
ایشان را آزاد مى گذاشتـم و همه امکانات را در اختیارشان قرار مـى دادم. پـدر و مـادرم نیز او را درک مـى کـردنـد و بـا ایشـان همکـارى مـى کـردنـــد.
حتـى خـواهر 8 ساله مـن در کارها به ایشان کمک مى کرد. و میهمانان ایشان را که به منظور کارهاى سیاسـى به منزل مـىآمـدند از جایـى که قـرار داشتنـد به خانه مـىآورد. همکـارى مـن و خـانـواده ام عاملـى بزرگ در مـوفقیت ایشـان بـود.

ـ خانـم بى غم, شما که خانـوادگى در خدمت مردم کردستان بـودید مردم کردستان را چگـونه دیـدیـد و چه خـاطـره اى از مـردم آنجـا داریـــد؟
ـ آنان مردمى مهمان نواز و شجاع هستند.
شهید بروجردى آنقدر از مردم کردستان تعریف مـى کرد که مـن علاقه مند شدم به آنجا بروم.
وقتـى به آنجا سفـر کـردم مهربانـى و خـوبیهاى آنان را از نزدیک دیـدم. شایـد خیلـى ها از اینکه ایـن مردم باعث شـدند تا همسرشان از آنها جـدا بشـود ناراحت باشند; اما مـن این طور فکر نمى کردم. محبتى که شهید بروجردى به مردم کرد داشت در دل مـن هم جا باز کرده بـود و مـى دیـدم که متقابلا مردم کرد هـم بروجردى راخیلـى دوست دارنـد.

ـ اهـداف و آرزوهاى شهیـد بـروجـردى در کـردستان چه بـود؟
ـ هدف بـروجـردى در کردستان, نجات کـردستان از دست ضـد انقلاب بـود. هـدف دیگر بروجردى در کردستان جـدا کردن صفـوف مردم کرد از صف ضـد انقلاب بـود چرا که آن زمان ضد انقلاب در کردستان نفـوذ کرده بـود و مرتب اعلام مـى کردند که تمام مردم کـرد با انقلاب, مخالف هستنـد. بـروجـردى با تشکیل پیشمـرگان کـرد مسلمان ایـن تبلیغات را خنثى کرد.
بروجردى توانست ذهنیت غلطى که در مورد کرد ایجاد شده بود را از بیـن ببرد; آن ذهنیتى که موجب شد عده اى تصمیم داشتند, در منطقه کردستان سرزمیـن سوخته را به وجود بیاورند. باور کنید اگر بروجردى در کردستان نبـود آنان سرزمیـن سوخته را در کردستان ایجاد مى کردند.

ـ چه خاطره اى از شهید بروجردى دارید؟
ـ خاطرات زیاد است اما من زیباترین خاطرات که در واقع درسى براى مـن و سایرین نیز هست را بازگـو مى کنـم: هیچ وقت ندیدم نمازش قضا شـود. شبـى نبـود که قرآن نخـواند و حتـى ندیدم که در سخت تریـن شرایط لبخند از چهره اش رخت بربنـدد. هیچ وقت ندیدم سختـى کار, او را خسته کنـد و یا از پا درآورد. در طـى ایـن ده سال مبارزه هیچ وقت ندیدم که به خود ببالـد, و یا برخوردى داشته باشـد که بخـواهد خـود را مطـرح کنـد. یادم هست که هرگاه دوستان شهیـد از سختـى کار در کردستان خسته مى شدند بروجردى به عنـوان سنگ صبور آنها بـود. بارها سردارانى چـون ناصر کاظمى و احمد متوسلیان که خود کوهى از صبر بـودند وقتى از مشکلات کردستان خسته مـى شـدنـد خـدمت بـروجـردى مـى رسیـدنـد و به قـول خـودشان روحیه مـى گـرفتنـد.
مهمترین خاطره اى که از ایشان دارم خاطره آخریـن دیدار مـن با بروجردى بود. آن زمان ما به تهران آمده بودیم و قرار بـود مدتى در تهران بمانیـم اما گـویا به شهید الهام شـده بـود که باید به سـوى حق بشتابند. به ما زنگ زدند و گفتند هر چه سریعتر به کردستان برگردید و ما هـم به کردستان برگشتیم و مـن توانستـم یک روز قبل از شهادتـش او را زیارت کنم و آخریـن نگاههاى ملکـوتى اش را حـس کنـم.
هنـوز هـم آن آخـریـن تبسـم ملکـوتـى را به خـاطـر دارم.
خـدا رحمتـش کنـد. کـم حرف بـود اما در نگاهـش کتابـى از حـرفهاى نگفته داشت.

ـ شما چه درس زندگـى را مى توانید به خـواننده ها بدهید با تـوجه به اینکه همسر یک سردار شهید هستید؟
ـ مـن و شهید بروجردى هر دو ایـن طور فکر مى کردیم که ظواهر زندگى, عامل سعادت نیستنـد. مهم ایـن است که انسـان وظیفه اش را در مقابل خـدا خـوب انجـام دهـد.
مـن فکر مى کنـم درسـى که دیگران از زندگى ما مى گیرند درس صبر و استقامت است و درس نقـش حسـاس زنـان در فعالیتهاى اجتمـاعى است که آنـان نه تنها عامل رکـود نیستند بلکه باعث پیشـرفت مـردان و رشـد آنها هـم هستند و مـى تـوانند باشنـد.
ما در واقع چند سال بعد از انقلاب را در ماشیـن زندگـى کردیـم و هیچ مشکلى هـم نداشتیم. هـر کجا اذان مى گفتند پیاده مـى شـدیـم نمازمان را مـى خـوانـدیـم, از روستـاهـاى سـر راه نـان مـى خـریـدیـم و مـى خـوردیم.
ما سعى کردیم در زندگى مان حضرت فاطمه(س) را الگو قرار دهیم البته نتـوانستیـم و نمى تـوانیم به ایشان برسیـم اما براى همیـن زندگـى هـم, فردا باید جـوابگـوبـاشیـم.

ـ خـانـم بـى غم, چه پیـامـى بـراى خـانـواده هـا داریـد؟
ـ اگر همه در هر شرایطـى تقـوا پیشه کنند مشکلات کمتر به نظر مى رسد. باید ساده زنـدگـى کـرد و به اصـول و فـروع دیـن تـوجه کـــرد.
خانـواده ها الان که در آرامـش زندگـى مـى کنند باید شکرگزار باشند و قدر انقلاب, جنگ و خون شهدا را بدانند.

ـ چه توصیه اى براى بانوان دارید؟
ـ به نظر مـن زنان دو امر خطیر را به عهده دارند; یکـى خـوب شـوهردارى کردن و دیگـرى خـوب تـربیت کـردن; یعنـى ایجـاد جـامعه اى سـالـم و صالح.
سمیه بـروجـردى نیز در پیـامـى چنیـن مـى گـویـد:
ما به عنـوان یک شیعه بایـد تابع و پیرو ولـى فقیه باشیـم و فاطمه زهرا(س) را الگو قرار دهیـم. زنان مسلمان باید خود را براى رسیدن به تـوفیقاتى که لایق آن هستند آماده کنند.
خـود مـن هـم سعى مـى کنـم حتـى الامکان در زمینه حفظ قـرآن, فعالیتهاى سیاسـى ـ اجتمـاعى, شـرکت در بسیج و امثـال آن شـرکت کنم.
سمیه بروجردى در آخر صحبت خود گفت:
درخـواستـم از نشریات ویژه بانوان ایـن است که از یکنـواختـى دربیاینـد و روى مسایل زنان تحقیق کنند و بعد هـم راه حل ارائه دهند, راه حلهاى عملى که بتـواند مشکلـى از مشکلات بـانـوان جـامعه مـا را حل کند.
با آرزوى سلامتـى و تـوفیق مستمـر براى خانـواده ارجمنـد شهیـد بـروجـردى و به امیـد رسیـدن به آرزوهـاى شهدا و خـانـواده هـاى آنـــان.