دنیاى جوان قسمت 14 مواد مخدر، طهارت اهل کتاب

نویسنده


  دنیاى جوان (14)
مـواد مخـدر, طهارت اهل کتـاب مـوسیقـى, شطـرنج و پیشگـویــى

آیت الله سیدمحمدحسین فضل الله
ترجمه: مجید مرادىرودپشتى

 

 

حرمت دخانیات
نظر حضـرت عالـى در بـاره استعمـال دخـانیات چیست؟
آیت الله فضل الله: اصل در اشیـإ و امـورى که نص صـریحـى در باره آن در دست نداریـم, اباحه (مباح بودن) است, اما مـن به قولى نزدیکـم که وجهى مناسب براى حـرمت استعمال دخـانیات مـى بینـد و از ایـن آیه الهام مـى گیـرد که مـى گـویـد:
((یسإلـونک عن الخمـر و المیسـر قل فیهما اثـم کبیـر و منافع للناس و اثمهما اکبر مـن نفعهما))(1) در باره شراب و قمار از تـو مـى پرسنـد, بگـو: در آن دو, زیانـى بزرگ و سودهایـى بـراى مـردم هست ولـى زیانشان از سـودشان بیشتـر است.
پـس اگـر ((اثـم)) را به ((ضـرر)) تفسیر کنیـم یا به چیزى که زیانآور است, که چنیـن تفسیرى درست هـم هست, زیرا آیه در مقام نشان دادن اساس و علت تحریم است و اساس تحریـم این است که ((زیان)) بیشتر از ((سـود)) است, بنابرایـن قاعده اى که از این آیه به دست مىآوریـم ایـن است که: هر چیزى که نوعا زیانـش بیشتر از سودش باشد, حرام است.
استعمال دخانیات به گـواهى همه پزشکان, زیانـش بیشتر از سـودش است. از ایـن رو مى توان به قول به تحریـم نزدیک شد و اگر هـم به طور قاطع نتـوان رإى به حرمت داد, مسإله اقتضاى احتیاط مى کند.
در اینجا نکته اى قابل تـوجه است و آن ایـن است که اگر انسان بداند که استعمال دخانیات دیر یا زود به احتمال زیاد او را مبتلا به بیمارى کشنـده اى خـواهد کرد ـ ولـو بعد از 20 سـال ـ چنـان که بـراى پزشکـان نیز به وضـوح اثبـات شـود که استعمال دخانیات مـوجب هلاکت انسان است, در چنیـن شرایطـى, استعمال دخانیات بر انسان حرام است.
ما به هر انسانـى که مى خـواهد به چیزى عادت پیدا کند مـى گـوییـم که ضرورى است طبیعت و ویژگیهاى آن را بـا سنجـش و ارزیابـى نقاط منفعت و ضـرر آن کاملا لمـس کند. پـس از آن, اگر در آن عادت فایده اى نیافت و بلکه متـوجه زیانهاى آن شـد, مقتضاى عقلانیت ایـن است که خود را به آن عادت ندهد و اگر هـم به آن عادت کرده است, ترکـش کند. زیرا انسان عاقل خود را در زیان نمـى انـدازد و به خـود اجازه نمـى دهـد که عادت زیـانآور خـود را ادامه دهد.
هنگامـى که مسإله استعمال دخـانیات را بـررسـى مـى کنیـم هیچ مجـوزى بـراى آن نمى بینیم جز عادت, ایـن امر بر انسان ایجاب مى کند که از اعتیاد به آن بپرهیزد و اگر اعتیاد پیـدا کـرده است, بـر نفـس خـویـش مسلط باشـد و آن را رها کنـد.
مى بینید که مردم در باره کسـى که در قهوه خانه مى نشیند و دهانـش را باز مـى کند تا دود سیگار را بیرون کند چه مى گویند؟ مردم چنیـن شخصى را, به سبب اینکه دود را از دهانش بیرون مى کند مجنون مى دانند در حالى که فرقى بیـن او و کسى که دود سیگـار را به ریه هـاى خـود فـرو مـى بـرد نیست.

حکم مواد مخدر در اسلام چیست؟
آیت الله فضل الله: استعمال مـواد مخدر حرام است زیرا تإثیر آن بر عقل و سلامتى از شراب خطـرناکتـر است, زیرا علت تحـریـم شـراب, سکرآور بـودن آن است که عقل انسان را در مقطع زمانى مشخصـى مى رباید ولى کسـى که معتاد به مـواد مخدر است, علاوه بـر از دست دادن عقل, زیانهاى ویرانگرى از ابعاد جسمـى, روحـى, روانـى و ذهنى مى بیند.
O در باره بعضـى از انـواع مـواد مخدر مثل چاى عربستانى و تریاک نظرتان چیست؟
آیت الله فضل الله: مـن معلـومات چندانى در باره میزان تخدیر ایـن مـوارد ندارم ولـى اگـر آثـارش همـاننـد دیگـر مـواد شناخته شـده مخـدر بـاشـد, حـرام است.

منظور فقها از ((مسکـر غیـر مایع)) چیست؟
آیت الله فضل الله: مـوادى مثل حشیـش را فقها مسکـر (مستـىآور) مـى دانند.
حکم کشت این مواد چیست؟
آیت الله فضل الله: وقتـى که استعمال آن حـرام باشـد, پـس فروش و تجارت با آن و نیز کشت آن به خاطر فروش مجاز نیست.

سینما و تلویزیون
حـدود حلیت در مـوضـوع سینمـا و تلـویزیـون چیست؟
آیت الله فضل الله: سینما و تلـویزیـون دو دستگاه تبلیغاتـى براى انتقال تصاویر هستند.
حکم حلال و حرام بودن این دو, تابع ماهیت تصاویرى است که پخش مى کنند. اگر ایـن تصاویر, برانگیزاننده شهوت و فاسـدکننـده اخلاق و محرکـى براى گناه باشـد حرام است و اگر چنین نبود حلال است.

مصافحه با جنس مخالف
حکم مصافحه با جنس مخالف چیست؟
آیت الله فضل الله: اصل, عدم جـواز مصافحه مـرد بـا زن نامحـرم است. چـرا که در هنگام بیعت با پیامبـر اسلام(ص) وقتـى زنان آمـدند تا با آن حضـرت بیعت کننـد, پیامبر فرمود:
مـن با زنان مصافحه نمى کنـم و طشتـى را پر ازآب نهادند تا در یک طرف زنان دست خـود را در آن قرار دهنـد و از طرف دیگر پیامبر اکرم دست در آن نهد و به ایـن صورت بیعت انجام شد.
از یکى از معصـومان(ع) وارد شده است که فرمـود: ((لا یصافح الرجل المرإه التى لیست له بمحرم الا مـن ورإ ثیاب)) مرد نبایـد با زن نامحرم مصافحه کنـد جز از روى لباس.
اما اگـر دست نـدادن با زن نامحرم مستلزم حـرج زیانبار یا غیر قابل تحمل شـد, دست دادن با او جایز است.
O گاهـى طرف مقابل هنگامى که مى بیند با او دست نداده اید احساس مـى کنـد که شما تحقیرش کرده اید! آیت الله فضل الله: مى تـوان در چنیـن شرایطـى مبادرت به بیان مساله به شکل صریح کرد. مهم ایـن است که انسان در موقعیت حرج (سختى) شدیدى باشد که به سبب شرایط پیرامونش نتواند تاب بیاورد.
خداوند تعالى فرمـود: ((ما جعل علیکـم فـى الدین مـن حرج))(2) در دیـن بر شما سختى قرار نداده است.
اما سختـى چگـونه محقق مى شـود؟ ایـن امر نسبت به اشخاص و اوضاع مختلف, متفاوت است. گاهـى انسان در وضعى ویژه است که اگـر با زن نامحـرم دست نـدهـد, زنـدان مى شـود یا متهم به اتهامى خطرناک مى گردد, چنان که در دولتهایى که تلاش مـى کنند با مسلمانان رابطه بـرقـرار کننـد و از ایـن راهها آنان را بشناسنـد, مشاهـده مى شود.

طهارت اهل کتاب
نظر شمـا در بـاره طهارت اهل کتاب چیست؟
آیت الله فضل الله: مـن معتقدم که همه انسانها چه کافر و چه مسلمان پاکند. زیرا هیچ انسانى بذاته نجـس نیست. ممکـن است به لحاظ عقیده نجـش باشد یا احساسات و دریافتهایـش نجـس بـاشـد ولـى بنا به تحقیقاتـى که مـن داشته ام به ایـن نتیجه رسیـده ام که دلیل بـر نجـاست ذاتـى هیچ انسـانـى وجـود ندارد.
بنابـرایـن هـم مـومـن و هـم کافـر به سبب تلاقـى بـا نجاسات, نجـس مـى شـونـد.
شهید آیت الله محمدباقر صـدر(ره) نیز معتقـد به طهارت همه انسانها بـود اما در مـورد کـافـر غیـر اهل کتـاب به خـاطـر شبهه اجمـاع, احتیـاط مـى کــرد.

مقصـود از نجـاستـى که قـرآن به آن اشـاره مـى کنـد چیست؟
آیت الله فضل الله: مقصـود از نجاست, همانا نجـاست شـرک و یا پلیـدى شـرک یعنـى پلیدى فکرى است. دلیل ایـن ادعا استدلالى است که در خـود آیه آمده است: ((انما المشـرکـون نجـس فلا یقـربـوا المسجـد الحـرام))(3) حقیقت ایـن است که مشـرکان نـاپـاکنـد, پـس نبـایـد به مسجـدالحـرام نزدیک شـونـد.
اگر مقصـود از نجاست در اینجا, نجاست ذاتى باشد, مى دانیـم که انتقال نجاست در صورتـى است که اینان به صـورت مـرطـوب وارد خانه خـدا شـونـد ولـى در غیر حال مرطوبیت, نجاستى منتقل نخـواهد شد و از سویى فقها حتى آنان که معتقد به نجاست کافر هستند, مى گـویند که به ایـن آیه استدلال نمى کنند زیرا مقصـود از نجاست در این آیه نجاست معنوى است.

بسیار خوب, اما خـوردن گـوشت حیـواناتـى که اهل کتاب, ذبح کرده اند چه حکمـى دارد؟ آیا حلال است؟
آیت الله فضل الله: بر مبناى اینکه حلال بـودن گـوشت, مشروط به یادکرد اسـم خـدا هنگام ذبح است, خیر. مشهور ایـن است که ذبح کننـده باید مسلمان باشـد. اما ما, در حکـم به حلیت ذبیحه اهل کتاب وجه نزدیکـى مـى بینیـم چنان که شهید ثانـى در مسالک چنین رإیـى دارد. بنابراین, چنیـن درمـى یابیـم که حکـم به حرمت در فرض یادشـده مبنـى بر احتیاط است چنان که مـوضع شهید سیدمحمدباقر صدر(قدس سره) نیز همین است.

موسیقى, حرمت و حلیت آن
 مـوسیقـى و همچنیـن غنا, محل تضارب آراى فـراوانـى قرار گرفته است. آیا نظر فقهى اى وجـود دارد که به ایـن نزاع پـایـان دهـد؟
آیت الله فضل الله: هنگامى که متـون فقهى اى را که به حرمت غنا به عنـوان پایه و مبناى بحث اعتماد کرده اند, مطالعه مى کنیم, مـى بینیـم که در ایـن متـون به آیه قرآن کریـم استـدلال مى کنند که مـى فرماید: ((و من الناس مـن یشترى لهو الحـدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علـم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهیـن))(4) و برخى از مردم کسانى اند که سخـن بیهوده را خریدارند تا[ مردم را] بـى[هیچ] دانشى از راه خـدا گمـراه کنند و[ راه خـدا] را به ریشخنـد گیـرنـد, بـراى آنان عذابـى خوارکننده خواهد بود.
و یا به این آیه استناد مى کنند که:
((واجتنبـوا قـول الزور))(5) و از گفتـار بـاطل اجتنـاب کنید.
گفتار باطل به عنـوان مصداقى براى غنا تفسیر شده است. بعضى از احادیث هـم غنا را در جایگاه باطل قرار داده است. احادیثى هم وجود دارد که در ضمن آنها, سخـن از مردى رفته است که به آوازخـوانـى کنیزکان همسایه گـوش فـرا مـى داد و به او دستور داده شد طلب مغفرت کند. با توجه به ایـن مباحث در مى یابیم که حکـم شرعى غنـا و مـوسیقـى بـرخـاسته از عنـاویــن ذیل است:
اینکه غنا به حسب لحـن و محتـوایـش بازدارنده از یاد خـدا و حامل عناصر تحریک باشد. ما در اینجا در مقام ذکر دلایل و پایه هاى فقهى ایـن بحث نیستیم, زیرا آن نیازمنـد بحثهاى طـولانـى است. اما معتقـدیـم که در مـورد مـوسیقـى اى که بـاعث برانگیختـن غرایز نباشد و در بر دارنـده محتـوایـى شهوت بـرانگیز نباشـد و سبب ایجاد حالت طربـى که انسان را از وضع طبیعى اش خارج مى کند نباشـد, مـى تـوان بر این اساس حکم به حلیت داد.
آنچه که هـم مـوسیقى کلاسیک خـوانده مى شـود اگر در همیـن شرایط باشد حلال است و همچنیـن موسیقى تصـویرى یا حماسـى و انـواع دیگـر مـوسیقـى که روان را به اوج مى کشاند و اعصاب را آرام مى کند و روح را بزرگى مى بخشد و اینها در صـورتـى است که شرایط یادشده بر آن منطبق باشد.
شاید فقهایـى که غناى حرام را غناى متناسب با الحان اهل فسق و لهو دانسته اند, در حـرمت غنا وجـود چنیـن فضایـى (فضاى مجالـس و الحان اهل فسق) را مـورد نظر داشته اند.
محتوا یا لحن؟

بعضى اشکال مى کنند که حرمت غنا در صـورتى است که همراه با موسیقى باشد, نظر حضرت عالى چیست؟
آیت الله فضل الله: نظر مشهور فقها ایـن است که حـرمت غنـا نـاشــى از طبیعت مـوسیقیـاى آن است و اگر غنا به لحاظ محتـوایى مشتمل بر حرامـى باشد, آن حرام دیگرى است.
بعضى از فقها مثل ملامحسـن فیض کاشانى(ره), معتقدند حرمت غنا متإثر از محتواى آن است و نه لحـن آن. اما غالب فقها ایـن نظر را نمى پذیرند. زیرا وقتى موضـوع غنا را بررسـى مى کنیم درمى یابیـم که تإثیر غنا, ناشـى از لحـن است و اگر هـم محتـوا در آن تإثیرى داشته باشد اما تإثیر اساسـى از آن لحـن مـوسیقیایى آن است. مـن در ایـن مسإله قایل به احتیاط هستـم که چه بسا با رإى فقیه یادشده (فیض کاشانى) مطابقت داشته باشد. و آن ایـن است که هنگامى که مـوسیقـى متضمـن مدایح نبـوى یا اشعار عرفانى یا خوشآهنگ خوانى قرآن باشد و لحـن آواز هـم چنان باشد که نفس را به وجد آورد, ایـن موارد را لهو یا باطل نمى دانیم زیرا لحـن و محتوا در ایـن زمینه همآهنگند و آهنگ کلام, محتوا را بسیار موثرتر از القإ به شکل عادى به جان و روان آدمى مى نشاند.

استعمال آلات لهو در حلال
نسبت به حـرمت استفـاده از آلات لهو نظرتــان چیست؟
آیت الله فضل الله: احادیثـى داریـم که از حرمت استعمال آلات لهو سخـن مـى گـوید.
منظور از لهو در ایـن احـادیث لهو حــرام است.
برخـى از فقها حتـى معتقدند استعمال آلات لهوى که بیشتر در مـوارد حرام به کار برده مى شود تا در موارد حلال, حتى در موارد حلال, حرام مى باشد. اما ما معتقدیـم که مـانعى از استفاده آلات لهو در مـوارد حلال نیست چه استفـاده از آن در حـرام غلبه یـافته بـاشـد و چه به طـور مسـاوى در هـر دو به کــار رود.
در مـورد ابزارهـایـى که نغمه هـاى غمنـاک دارد مثل نـى, چه نظرى داریـد؟
آیت الله فضل الله: ملاک در ایـن مسـإله, ایجـاد غم یا شـادى نیست. زیـرا گاهـى صداها و آهنگهاى حزین نیز ممکـن است در انسان حالت طربى ایجاد کند که در عیـن حزن, لهو هـم باشـد. بنا بـر رإى مشهور فقیهان بـایـد در ایـن مسـإله رعایت احتیاط را کرد.

آوازخوانى شعرهاى عرفانى
شعرهاى عرفانى غالبا مضامینى عاشقانه دارند, خواندن ایـن نوع شعرها به صورت آواز چه حکمى دارد؟
آیت الله فضل الله: اگر شعرى به لحاظ عمقـش عرفانـى باشـد اما شکل و محتـواى آن عاشقانه باشـد طـورى که مردم نیز همیـن بعد عاشقانه و زمینـى را مـى فهمند, در دایره حلال قـرار نمـى گیرد زیـرا مقصـود, کیفیت اثـرى است که بـر روان انسانها مى گذارد.

موسیقى کلاسیک
 بـار دیگـر به مـوسیقـى کلاسیک بـرمـى گـردیـم و نظرتـان را جـویا مـى شـویـم.
آیت الله فضل الله: مـن اطلاع چندانى از دنیاى مـوسیقى ندارم که بتـوانـم انـواع موسیقى را از یکدیگر بازشناسـم اما مشهور است که مـوسیقى کلاسیک بیشتر از آنکه ایجاد فضاى لهو و طرب کند به اندیشه وادار مى کند. اگر چنیـن باشد حکم به جواز آن آسان است.

در صـورت شک در حلال و حـرام بـودن یک آهنگ, راه حل چیست؟
آیت الله فضل الله: در صورت شک, حکـم به حلال بودن مى شود زیرا قاعده اى داریـم که مى گـوید: ((کل شىء لک حلال حتى تعرف انه حرام)). هر چیزى براى تـو حلال است مگر آنکه بدانى حرام است.

به طـور مشخص مـراد از الحـان و آهنگهاى اهل فسق چیست؟
آیت الله فضل الله: مراد از آن, آهنگهایـى است که رقصآور, طربآور و شهوت برانگیز باشد.

آوازخوانى زن براى شوهرش
آیـا زن مجـاز است بـراى شـوهـرش آواز بخـواند؟
آیت الله فضل الله: غناى حرام در هر صـورت حرام است و حتى زن مجاز نیست به ایـن شیوه براى شـوهرش آواز بخوانe. بلکه بالاتر از ایـن, وقتى غنا یا آوازخـوانى اى حرام شد و مصداق قول باطل یا سخـن بیهوده شد, انسان مجاز نیست حتى براى خـودش چنین آوازى بخواند.

آوازخوانى در مجالس عروسى
در مـورد غنـا در مجـالـس عروسـى نظرتـان چیست؟
آیت الله فضل الله: ظاهرا احادیثى وجـود دارد که غنا در مجالـس عروسى را مستثنا مـى کنـد, اما در باره استعمال ابزارهاى لهو چیزى ذکر نشـده است و احادیثـى که حلال بـودن غنا در عروسیها را مطرح کرده, قیـود یادشـده را ذکر نکرده است; اما طبیعى است که کلام نباید حرام باشد ولـى ممکـن است لهوى باشـد و یا اینکه لحـن غنا طربآور باشد.

شعرخوانى زن در مجلس مردان
آیـا بـراى زن جـایز است شعرهـاى اسلامـى بـراى نـامحـرمـان بخـوانـد؟
آیت الله فضل الله: آیه اى فرا رو داریـم که مـى فرمایـد: فلا تخضعن بالقـول فیطمع الذى فى قلبه مرض (5).
پـس به نـاز سخـن مگـوییـد تـا آن که در دلـش بیمارى است, طمع ورزد.
معناى ایـن آیه آن است که نازک کـردن صـدا و نرم سخـن گفتـن زن در برابـر مرد بیگانه, شرعا حرام است, زیرا به نتایج منفى اى منجر مى شـود که آیه به آن اشاره مى کند.

مشکل تحریک
آیـا ایـن نظر شمـا مطلق و در همه مـوارد است؟
آیت الله فضل الله: این مسإله مرتبط با جنبه انگیزشـى و تحریک است. بنابـرایـن اگر زن شعر یا سرودى بخـوانـد نه به صـورتـى که مـوجب تحریک شـود, حرام نیست.
اشکـال در جـایـى است که صـداى زن سبب تحـریک شــود.
چه بسا زنى سرودى بخـواند ولى سبب تحریک نشـود. زیرا برخى از زنان داراى چنان آهنگ صدایى هستند که به صـورت طبیعى صدایشان را به عنصر انگیزشى تبدیل مى کند.
ایـن مطلب را از آیه یادشـده در مى یابیـم که مـى فرماید: فلا تخضعن فـى القـول.
پس به ناز سخن مگویید.

برخـى مـى گـوینـد: ((صـوت المراه عوره)) صـداى زن عورت است. نظر شما چیست؟
آیت الله فضل الله: ما چنیـن نظرى نداریم زیرا زنان با پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) سخـن مى گفتند و سیره متداول زنان ایـن بـوده است که با علما دیدار و از آنان سـوال مى کرده اند بـىآنکه ایـن کار از هیچ جهت دینى اى احتیاطى را علیه صداى زن برانگیزد.
صاحبان نظر یادشده مى گویند که سخـن زن با مرد, باید محدود به ضروریات شـود.
آیت الله فضل الله: ما معتقدیـم که سیره رایج, محدود به موارد ضرورى نبوده بلکه در شـرایط عادى جـریان داشته است. زیرا در باره عصر پیامبـر اکرم(ص) که زن به طور طبیعى و معمولى در جامعه حضـور و فعالیت داشته, چنیـن چیزى نق نشده است.
زنان حتى براى بیعت با پیامبر بزرگـوار(ص) حضـور یافتند. به مدینه هجرت کردند و خداوند تعالى مردان مسلمان را به آزمـودن ایمان ایـن زنان فرا خـوانده است.
در اینجـا هـم هیچ اسـاسـى بـراى فـرضیه ضـرورت در ایـن زمینه نمـى بینیـم.
زنان صدر اسلام با پیامبر اسلام(ص) به سـوى صحنه هاى جهاد مـى شتافتند تا مجروحان را مـداوا کنند و تشنگان را سیـراب کننـد و از ایـن قبیل کارها را که اختلاط و گفتگـوى بـا مـردان را ایجـاب مـى کنـد انجـام مـى دادند.

حکم شطرنج
اکنون خـوب است وارد بحث از احادیثى شویـم که در باره شطرنج سخـن گفته است.
آیت الله فضل الله: هنگامى که احادیث مربـوط به شطرنج را در کتابهاى شیعه و سنى بررسى مى کنیم, درمى یابیـم که ایـن احادیث به حرمت شطرنج اشاره دارند, و آن را فسق شمرده و از آن نهى کرده اند. اما برخـى احادیث دیگر را هـم مى یابیـم که به ایـن موضـوع پرداخته است. مثلا شخصى از امام سـوالى مى کند که حکـم شطرنج چیست؟
امام مى فرماید: اگر خداوند بخـواهد به وسیله ایـن ابزار, حق و باطل را از هـم متمایز کنـد شطرنج در کـدام سـو خـواهد بـود. مـى گـوید: در صف باطل است. امام مى فـرمایـد: پـس تـو را با باطل چه کار؟ شخص دیگرى از شطـرنج مـى پـرسـد, امام مى فرماید: ارزشى ندارد. حدیث دیگرى هـم مى گوید: ان الخائض فى الشطرنج کالخائض فـى لحـم الخنزیـر. قـال: مـاذا یفعل قـال: یغسل یــده.
کسى که سـرگـرم شطـرنج مى شـود ماننـد کسـى است که در گـوشت خـوک فـرو مـى رود.
مخاطب گفت: چکار کند. امام(ع) فرمود:
دستـش را مـى شـویـد. (کنـایه از شـدت تنفـر از ایــن عمل).
احادیث یادشده بیـش از آنکه دلالت بـر حرمت داشته باشـد, اشاره به کراهت دارد.
اما بـرخـى از احادیث را مـى یابیـم که در تفسیـر آیه ((فاجتنبـوا الـرجـس مـن الاوثان,))(6) پـس از پلیدى بتها دورى کنیـد; مراد از آن را شطـرنج دانسته انـد اما ظاهر آن است که تحریم در اینجا مطلق نیست بلکه قدر متیقـن از آن صورتى از بازى شطرنج را شامل مى شود که در آن برد و باخت (قمار) شـود. زیرا تطبیق عنوان ((میسر)) بـر شطرنج, اشاره به همیـن مطلب دارد زیرا میسـر حامل مفهوم قمار یا برد و باخت است.

شطرنج در دایره حلیت
آیـا مـى تـوانیـم در قـول به حلیت شطـرنج تـامل کنیم؟
آیت الله فضل الله: امام خمینى(ره) معتقد بـودند در صورتى که قول به حرمت شطرنج به اعتبار آلت قمار بـودن آن باشـد, اگر شطـرنج دیگـر ابزار قمار نباشـد, حلال خـواهد بـود. ایـن نظر را برخـى از احادیث هـم تإیید مى کنـد که مـى گـوید: ان الشطرنج مـن المیسر شطرنج نـوعى قمار است. منظور ایـن حـدیث آن نیست که معناى قمار بر شطرنج ـ حتـى اگر بدون برد و باخت باشد ـ تحمیل شده باشد. در حالى که مـى دانیم قمار در جایـى است که عوض و سـودى در کار باشـد. اگـر تـوانستیـم از احـادیث چنیـن استنبـاط کنیـم که ملاک حـرمت شطـرنج, ابزار قمار بـودن آن است, مى تـوانیم با نظر امام خمینى(ره) در قول به حلیت شطرنج موافق باشیـم; اما اگر نتوانستیم چنیـن استنباط کنیم باید در حکـم به حلیت آن احتیاط نماییم چنان که در حکم به حرمت نیز باید رعایت احتیاط را بکنیم. زیرا ایـن مسإله نیازمند به کـاوش بیشتـرى است. امـا قـول به حلال بـودن شطـرنج دور از صــواب نیست.

دومینو و تاس چه حکمى دارند؟
آیت الله فضل الله: نظر اجتهادى ما ایـن است که بازى بـا آلات قمار یا شبه آن در صـورتى که در آن برد و باختـى نباشد, حلال است. مـن با نظر معروف بیـن علما که بازى با آلات قمار را حتـى بدون برد و باخت حرام مـى دانند و حکـم به حرمت مجرد بازى با آن را مى دهند, موافق نیستـم. نظر مـن حلیت بازى[ و نه برد و باخت] با آلات قمار و نظایر آن از آلات جـدید است. بر ایـن اساس بازى با ورق و ماننـد آن حـرام نیست. مـن در ایـن نظر با یکـى از علماى بزرگ ایران, آیت الله سیـداحمـد خوانسارى هم رإى هستم.

آیا رفت و آمـد به اماکنـى که در آن بـازى قمار و ماننـد آن انجـام مـى شـود اشکالى دارد؟
آیت الله فضل الله: گاهى رفت و آمد به ایـن اماکـن عنوان ثانوى مى یابد. یعنى در اثر ایـن رفت و آمدها, انسان به طرف قمار سوق داده و جذب آن مى شود و یا زمینه کارهاى حرام دیگرى فراهـم مـى شـود و گاهـى مـوجب هتک حـرمت یا اهانت به شخصیت مومنى مى گردد.
در چنیـن وضعى حکـم چنیـن آمـد و شـدهـایـى حــرمت است.
بلى, اگر بنا به ضرورتـى یا نیازى ـ مثل گفتگـو با کسـى ـ بخـواهد وارد چنیـن مکانهایـى شـود بـىآنکه ایـن کار او را در معرض اتهام و هتک حرمت قرار نـدهد, بلامانع است.

پیشگویى
در میان جـوانان مجلاتى منتشر مى شـود که مساله آگاهى از آینده (پیشگـویى) با وسایل مثل فال ستاره (برج), کف خـوانـى و فال فنجان و ... را مطرح مـى کننـد. در ایـن باره دو سـوال مطـرح است. نخست, نظر اسلام در ایـن باره چیست؟ و دوم آنکه رابطه پیشگـویـى یـا غیبگـویـى بـا سحـر چگونه است؟
آیت الله فضل الله: اعتقاد به اینکه ایـن وسـایل ابزارهایـى بـراى شناخت غیب یا آینده هستند هیچ پایه درستـى نـدارد. زیرا ایـن ابزارها, هیچ کـدام با حـوادث انسانـى یا حـوادث طبیعى رابطه اى ندارنـد و چه بسا اساس اعتقاد به فال بـرج و ستاره و فلک ریشه در برخـى عقاید غیر اسلامـى گذشته داشته باشـد که انسانهایـى ستارگان را در سرنـوشت انسان و حـوادث طبیعى مـوثر مى دانسته اند و ایـن اعتقاد آنان را به فراگیرى به اصطلاح علـم فلک شناسى کشانده بـود و فکر پیشگـویى را به آنـان القـإ کـرد که مثلا ایـن ستـاره یـا آن ستـاره فلان خــاصیت را دارد.
ایـن عادت در جـوامع مـا هـم بـروز پیـدا کـرده است چنان که بسیارى از مجلات و روزنامه ها صفحاتـى را به سـرگرمـى خـواننـدگان به ایـن مطالب که مثلا صاحب فلان ستاره (برج) داراى فلان مزاج یا وضعیت و یا سرنـوشت خـواهـد بـود مـى پردازنـد.
گذشته از اینکه ما هیچ پایه اسلامى اى براى چنیـن کارهایى نیافته ایـم, بلکه حتى احادیثى داریم که از استفاده از علـم نجوم براى اطلاع از غیب نهى شده است. نقل شده است که یکى از امامان معصوم(ع) به کسى که از علـم نجوم چنیـن استفاده هایى مـى کـرد پـرسیـدنـد: آیـا تـو سـرنـوشتها را معیـن مـى کنـى؟! گفت: آرى.
فرمود: کتابهایت را بسوزان.
اما در باره مسإله فال فنجان یا احضار ارواح بایـد گفت که اینها مسایلـى است که انجام دهندگان آن, دلیلـى بر حقیقت داشتـن آن در اختیار ندارند. ما در صدد نفى مطلق نیستیم چرا که تحقیق و مطالعه کافى, بـراى نفـى آن انجام نـداده ایـم اما تجربه هایى که مردم از آن خبر مى دهند ردپایى از راستى و راستگـویى در ایـن کارها نشان نمى دهد. اینها مسایلى است که اگر بخـواهیـم نسبت به انجام دهندگان آن حسـن ظن داشته باشیم بایـد جزء تخیل و اوهامشان به حساب آوریـم و اگر ایـن ابزارها در بعضـى مـوارد خبر درست داده باشند ناشـى از طبیعت آن نیست بلکه از روى تصادف و اتفاق است. درست ماننـد اینکه بـرخـى از مـردم در آغاز هـر سالـى پیشامدهایى را خبر مى دهند[ یا حدس مى زنند] و برخى از ایـن پیشگـوییها درست از آب در مـىآیـد و بقیه غلط. و[ جالب آنکه] مردم, آنچه را که اتفاق نیفتاده است به خـاطـر نمـىآورنـد و تنها آنچه را که اتفـاق مـى افتـد به یـاد مـى سپـرنـد.
شاید ایـن حـدیث هـم گـویاى مطلب فـوق است که یکـى از معصـومان فرمـود: ((کذب المنجمـون و لـو صـدقـوا)) منجمـان دروغ گـوینـد هـر چنـد راست گفته بـاشنـد.
یعنى چنین راست گـوییها به خاطر استفاده از ایـن ابزار و قـواعد آن نیست; بلکه اتفاقى و تصادفى است.

اما امورى هست که ایـن وسایل آنها را کشف مى کنند و به نظر مى رسد که درست هم باشد و در واقعیت هم تحقق مى یابد.
آیت الله فضل الله: مـن تصور مى کنم که ایـن امور انسان را قانع نمى کند که ابزار کلى اى باشد که مصداقـش در درونـش دیده شود. بعضى از مردم داراى فراست و زیرکى فوق العاده اى مى باشند و مى تـوانند بعضى از عناصر شخصیت فرد را دریابند, و طبعا کسى که ایـن کار را پیشه خـود کرده تجربه هاى فراوانى اندوخته است که مى تـواند با بهره گیرى از آن, خصـوصیات گروههاى مختلف مردم را بشناسـد و بـدانـد که مرد مجرد یا معیل و یا زن مجرد و یا ازدواج کرده چه خواسته هایى دارند, از ایـن رو چنان سخـن مى گـوید که انسان گمان مـى کنـد خبرهاى او پایه و اساس درستـى دارد.
ما ایـن مسایل را به طـور مطلق نفى نمى کنیـم زیرا نفـى نیازمند دلیل است. اما آنچه که ما بـدان رسیـده ایـم و از ایـن تجارب دریافته ایـم چیزى نیست که ادعاى دارندگان این حرفه ها را تإیید کند.

سحر, حالتى تخیلى است
آیـا شمـا معتقـدیـد بیـن ایـن ابزارهـا و سحـر رابطه اى وجــود دارد؟
آیت الله فضل الله: ما اعتقاد نداریـم که سحر حقیقت داشته باشـد. زیرا خـداونـد سبحان وقتـى که با ما در قـرآن از سحـر سخـن مـى گـویـد آن را منفـى و ناحـرست مى خـواند: ((ما جئتـم به السحر ان الله سیبطله))([ (7مـوسى گفت]: آنچه را شما به میـان آوردیـد, سحـر است. به زودى خـدا آن را بـاطل خـواهـد کرد.
قرآن به ما مى گوید که سحر, حالتى تخیلى و پندارى است نه حالتى حقیقى. در ضمـن داستان دو فرشته, هاروت و ماروت در قرآن آمده است: فیتعلمون منهما ما یفرقـون بین المرء و زوجه(8).
و[ لى] آنها از آن دو[ فرشته] چیزهایى مىآمـوختند که به وسیله آن, میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند.
بنابراین, چنیـن چیزى ضرورتا سحر نیست و گرنه چه کسى مى تـواند بگوید که هاروت و ماروت در روى زمیـن ماندند تا ایـن جماعتـى که به نادانـى و عقب مانـدگـى در بیشتـر حـالات خـویـش شناخته شـده انـد از آنان سحـر یاد بگیـرنـد؟!ادامه دارد.
- پى نوشت ها:
1ـ سوره بقره, آیه 219.
2ـ سوره حج, آیه 78.
3ـ سوره توبه, آیه 28.
4ـ سوره لقمان, آیه 6.
5ـ سوره احزاب, آیه 32.
6ـ حج, آیه 30.
7ـ یونس, آیه 81.
8ـ بقره, آیه 102.