نویسنده

  زن و شـوهـر, تفـاوت سنـى زیـاد و مشکلات نـاشــى از آن

دکتر محسن ایمانى

 

 

مجله پیـونـد, وابسته به انجمـن اولیـإ و مـربیـان در آخـریـن شمـاره خود (شماره 223 ـ اردیبهشت 77) مقاله اى را در زمینه مشکلات ناشـى از تفـاوت سنـى زیاد میان زن و شـوهـر آورده است که با تـوجه به نکات یادشـده در آن و تجربه اى که نـویسنـده محترم در ایـن زمینه داشته است, مناسب دیده شد جهت استفاده خـوانندگان گرامى منعکـس گردد با این یادآورى که عنـوان مطلب تـوسط مجله انتخاب شـده است. بارها با ایـن سـوال مواجه شده ایـم که تفاوت سنى زوجیـن با یکدیگر باید تا چه حد باشد؟ در مـواردى فاصله سنى بیـن زن و شـوهر زیاد بـوده و مشکلاتى ایجاد کرده است. البته مواردى از ازدواجهاى موفق را هـم مى توان در ایـن نمونه از زندگانیهاى مشترک دید, اما مـوارد مشکلآفریـن در میان آنها فـراوانتـر است. لذا بهتـر است که فاصله سنـى زوجین زیاد نباشد. چنیـن به نظر مى رسد که فاصله سنى مناسب میان زن و شـوهر را مى تـوان 4 ـ 3 سال در نظر گرفت. البته ایـن بدان معنا نیست که اگر یکى دو سال به این سنیـن افزوده و یا از آن کاسته شـود, حتما نباید ازدواجـى انجام گیرد.
شاید بتـوان گفت که اگر تمام زمینه ها بررسى شده باشد و مشکل خاصى دیده نشـود, مـى تـوان فاصله سنـى را به دیـده اغماض نگـریست, ولـى در عیـن حال بهتـریـن و مناسب تریـن فاصله سنى مـى تـواند 4 ـ 3 سال باشد. طبیعى است که اگر سایر شرایط منـاسب نبـاشـد, بـاز هـم ازدواج نمـى تـوانـد مـوفق بـاشد.
بارها در کلینیک مشاوره, با خانواده هایى مواجه شده ام که فاصله سنى زوجیـن حتى به 25, 20, 15 و 13 سال و سالهاى بیـن ایـن ارقام بالغ مـى شـده و با یکـدیگـر مشکلات عدیـده اى داشته انـد, و حتـى گاه در مشاوره هاى قبل از ازدواج با مـواردى برخورد کرده ام که مثلا یک خانـم لیسانسیه قصد آن را داشت که با فردى که 15 سال از او بزرگتر بـود, ازدواج کند و یا آقایى با مدرک تحصیلى بالا خـواهان ازدواج با خانمـى بود که سـن و سال او 20 سال از وى کمتـر بـود. ایـن گـونه افراد از معایب و محاسـن چنیـن ازدواجهایى پرسش مى نمایند, لذا در اینجا به بررسى معایب ازدواجهایـى مـى پـردازیـم که فـاصله سنـى بیـن زن و شـوهـر در آنها زیاد است.
1ـ مشکل عدم درک مطلـوب یکدیگر وجـود فاصله سنى زیاد مـوجب آن مى شـود که زن و شوهر نتوانند به خوبى یکدیگر را درک نمایند. فردى با داشتـن 20 سال سن بیشتر, طبیعى است که مـى تـواند از تجارب بیشترى برخـوردار باشـد و گاه نیز ممکـن است چنین تجاربـى وجـود نداشته باشد, ولى فرد بزرگتر لااقل مى تـواند چنیـن احساسـى داشته باشـد. لذا داشتـن این تجارب و یا احساس داشتـن چنیـن تجاربـى, زمینه اى فراهـم مـى کند که یک شخص, ارزش لازم را به مسایل و نظریات فرد کـوچکتر نـدهد و همیـن مسإله, زمینه عدم تفاهـم را به وجـود مـىآورد که خـود سبب پـدید آمـدن مشکلاتى عظیـم در روابط زناشـویى خـواهد شد. اینان در وضع و مـوقعیتى هستند که توافق روحى ندارند و نمى تـوانند مسایل و مـواضع یکدیگر را درک کنند. ایـن امر گاهى ناشـى از اختلاف فاحـش سـن و تجارب, زمانى نشإت گرفته از تفاوت در دید و جهان بینـى و بالاخره گاهـى نیز مربـوط به اختلاف در سلیقه و تجـربه خاص زنـدگـى است.(1) روزى خانمـى به یکـى از مراکز مشاوره مـراجعه و اظهار داشت: ((همسـرم قصد طلاق مرا دارد, به رغم آنکه من با حسـن نیت با او زندگى مى کنم.)) او اضافه کرد: ((باید بـدانید که همسر من هیجده سال از مـن بزرگتر است.)) پـس از بحث و گفتگـو در باره مشکل و انجام راهنمایـى, از او خـواستـم که همسرش نیز به مرکز مراجعه کند. در جلسه بعد وقتـى که با شـوهر او به تنهایـى صحبت کردم, وى گفت:
((قبل از اینکه همسرم بیاید, باید نکاتـى را متذکر شـوم. مـن از حرکات او گاه خنده ام مـى گیرد. او رفتارهایى متناسب با سـن و سال جـوانى دارد, که دیگر ایـن فعالیتها براى من دل انگیز نیست. در ضمـن درک مشترکى هـم از همدیگر نداریم. به راستـى آدم بایـد با یک گیاه فـرق کنـد, فقط داشتـن حیات مهم نیست, بلکه شعور حاکم بر یک موجود زنده مهمتر است.
مـن به مسایل فکرى علاقه مندم, اما او هنـوز کـودکانه مـى اندیشـد. مثلا وقتـى که تلویزیون, ((هاملت)), نمایشنامه معروف شکسپیر را به نمایـش مى گذارد و مـن هـم با آب و تاب از هاملت تعریف مـى کنـم, او سخـن مرا رها کـرده, با بـى تـوجهى به سخنانـم به آشپزخانه مـى رود و ((املت)) درست مـى کنـد. آقا, هاملت کجـا و املت کجا! چقـدر بى خبـرى و نادانـى را مـى تـوانم تحمل کنـم؟ از دست او حسابـى خسته شده ام. مدت چند ماه است که با او زندگـى مى کنـم, ولـى هنـوز از او صاحب فرزند نشـده ام و به عبارت بهتر با او عروسـى نکرده ام تا با داشتـن سلامت, بتـواند از خانه ام برود و با دیگرى زندگـى کنـد. البته وقتـى بـى فکریهاى او را دیدم ایـن تصمیـم را گرفتـم. و گرنه به قصد زندگـى با او ازدواج کرده بـودم, اما حالا با ایـن معضل روبه رو شـده ام. او اهل مطالعه هـم نیست, در حالـى که مـن به مطالعه خیلى علاقه دارم. در مقابل خیلى از سوالهایـم جـوابى ندارد که بدهد. یک روز به او گفتـم: به چه نـوع کتابهایـى علاقه منـدى؟ گفت: به کتابهاى داستـانـى. از جا برخاستم و بلافاصله از بین کتابهایم چندیـن کتاب داستان را پیدا کردم و روى هم چیدم. به او گفتـم: کتابهاى مورد نظر تو را پیدا کردم, روى میز کتابخانه است, مى تـوانى آنها را بردارى و بخـوانى, ولـى با اینکه از آن زمان, روزها مى گذرد, تـاکنـون به هیچ یک از آنها دست نزده است, و ...)) هـر چنـد که در ایـن گـونه مـوارد تلاش مـى شـود که زن و مرد به درک مشترکـى از یکـدیگر نایل آیند, اما با راهنمایى خـوب در قبل از ازدواج, مى تـوان از بروز چنیـن مشکلاتى پیشگیرى نمود.
2ـ عدم تناسب در تـواناییهاى جسمـى وقتـى که فاصله سنـى بیـن زن و شـوهر زیاد باشد, هر یک در دوره اى از زندگانـى به سر مـى برند که به لحاظ قـوت و تـوان با همسر خـود تفاوتهاى عمده دارند. مثلا زنى که 30 سال دارد, در دوران جـوانـى به سر مى برد و همسر او که در 55 سالگـى است, به مرز پیرى نزدیک شده است. یکـى در اوج تـوانایـى و دیگرى در زمان افـول آن قرار دارد. یکـى در کارها غالبا فعال است و دیگرى زودتر خسته و در اوقاتى منفعل مى شـود, و گاه ایـن خستگى و انفعال از طرف همسر جوان به خوبى مورد تجزیه و تحلیل قرار نمى گیرد و به حساب کـم کارى گذاشته مـى شـود, و یا به عنـوان شانه خالـى کـردن از زیـر بار مسـوولیت مطـرح مى گردد, و وقتـى که با ایـن عنـوان مسإله را طرح مى نمایند, طبیعى است که طرف مقابل احساس ناراحتـى مى کند و ممکـن است ایـن امر, عاملى براى برانگیختگـى او شـود و در نتیجه محیط امن خانه تبدیل به فضایـى ناامـن و غیر قابل تحمل گردد.
در حالى که مرد مسـن قصـد شانه خالى کردن از مسـوولیت را ندارد, ولـى به دلیل ناتـوانى از عهده انجام همه مسـوولیتها برنمـىآید و آن وقت, متهم به تنبلـى و بى مسـوولیتى مى شود. از آنجا که در چنیـن مواردى مرد مسـن, تنبلى را نمى پذیرد, مجادلاتى در مى گیرد.
همسران چنیـن مردانى باید بدانند که هر چه مرد رو به کهولت مى رود, توان او در انجام کارها کمتر مى شـود و ایـن خـود یکـى از فلسفه هاى بازنشستگى است. مدیران شایسته وقتـى که قرار است کارى را بـر عهده فـردى بنهنـد, بایـد در نظر داشته باشند, که هر چه سـن فرد بالاتر مـى رود, کار سبکترى به او محـول نمایند و زنان آگاه نیز در زندگـى با چنین همسرانى از ایـن گـونه مدیران الهام مى گیرند, چه, آنان نیز مدیران خانه اند. سعدى مى گوید:
طرب نوجوان ز پیر مجوى
که دگر ناید آب رفته به جوى

3ـ انعطاف پذیرى کمتر فرد بزرگتـر وقتـى که دو نفـر جـوان با یکـدیگر زنـدگـى مى کنند, به دلیل جـوانـى, قابلیت انعطاف بیشتـرى دارند. هر چنـد که نمـى تـوان تشبیه کـاملـى بیـن انسـان و درخت نمـود, ولـى شـایـد بتـوان گفت که به لحـاظ انعطـاف پذیـرى, شبـاهتهایـى در خـور تـوجه, وجـود دارد.
چنانکه بارها ملاحظه نمـودایـم, نهالهاى جـوان امکان تغییر فراوانى دارند, اما درختـان قـدیمـى و مسـن, مجـال کمتـرى بـراى تغییـر بـاقـى گذاشته انـد.
همیـن امکان تغییـر و تحـول است که ما را به یاد کلام گهربـار پیامبـر اسلام(ص) مـى اندازد که فرمـود: بیشتر کسانـى که به مـن ایمان آوردند, جـوانان بـودنـد.
وقتـى که دو نفر جـوان با هـم ازدواج مى کنند, براى دست یافتـن به سازگارى تلاش مى کنند به نظر دیگرى تـوجه نمایند و خـود را طـورى تطبیق مى دهند که مورد پسند دیگرى واقع شـوند و بـدیـن ترتیب رضایت طرف مقابل را جلب نمایند, حال آنکه با افزایش سـن, انعطاف آدمى کاهش مى یابد و همین امر در زندگانى مشترک, معضلآفرین است.
4ـ نگرانـى و استرس, بـراى فرد بزرگتـر بارها در کلینیک, شاهـد آن بـوده ام که مردانـى که همسران کـم سـن و سالتر دارند, نگران از دست دادن آنها هستند. مثلا نگـران آن هستند که مبادا همسـرشان روزى از آنان طلاق بگیرد و زنـدگـى آنان را متلاشى نماید.
همین امر, باعث مى شود که چنیـن افرادى دچار فشار و استرس بیـش از حدى بشـوند.
در همین زمینه به خاطره اى اشاره مى کنم.
روزى آقایـى مراجعه نمـود و گفت که مشکلـى دارد. پرسیدم: مشکل شما چیست؟ گفت:
با این تفاوتى که بیـن من و همسرم وجود دارد, مى ترسم که روزى از مـن جدا بشود و ایـن امر, مرا سخت تحت فشار قرار مى دهـد و مـدام فکرم را مشغول مـى کنـد. به مـوهاى سفیدم نگاه کنید, ایـن سفیـدى زیاد حاصل غصه هاى مـن است. ایـن مـوضـوع (امکان جدایى احتمالـى همسرم) همه آرامـش مرا گرفته است, تا جایى که خانـواده همسرم به او مى گـویند, تـو با این مرد چه مـى کنـى که ایـن قدر سریع شکسته شده است؟ در حـالـى که آنها از واقعیت قضیه بـى خبـرنــد.
از او پرسیـدم که آیا از همسرت فرزنـد دارى؟ گفت: بله, دو تا بچه از او دارم.
سـوال کردم: آیا او با تو مهربان است و با تـو ارتباط عاطفـى دارد؟ گفت: بله.
پرسیـدم: آیا به کارهاى منزل مى رسـد و به بچه ها هـم اظهار علاقه مـى کنـد؟ گفت:
بله. سوال بعدى ایـن بـود که آیا با فامیل تو رفت و آمد دارد؟ پاسخ داد: بله.
سـوال شد که آیا در باره آینده و تدابیر فردا با تـو سخـن مى گوید؟ جـواب داد:
بله. پرسـش دیگر ایـن بود که آیا به فامیل تو دلبستگى دارد و از آنها به نیکى یاد مـى کند؟ گفت: بله. پرسیدم: تا به حال از تـو تقاضاى طلاق کرده است و یا در خانواده او خواهرانـش طلاق گرفته اند, یا برادران او همسر خـود را طلاق داده اند؟
گفت: خیر. پرسیدم: او سرکار مـى رود؟ گفت: بله. گفتـم: آیا درآمـدش را در خانه خرج مى کند و یا خـودش پـس انداز مى کند؟ پاسخ داد: بله سرکار مـى رود و با درآمد هر دو زندگى مى کنیم. سوال شد: آیا از او چیزى دیده و یا شنیده اى که چنیـن ظنى را در تـو به وجـود آورده باشـد؟ گفت: خیر. و سـوالات متعدد دیگر. هر چه از او سـوال مى کردم, با پاسخهایى که مى داد, اطمینانـم راسخ تر مـى شد که همسر وى هرگز در فکـر جـدایـى از او نیست و ایـن نگـرانـى تنها از نـاحیه مـرد مـى بـاشــد.
در خاتمه جلسه مشاوره به او گفتم:
پاسخهاى شما همه حاکـى از آن است که همسرتان با شما زنـدگـى خـواهد کرد و شما حتـى یک دلیل هـم بر خلاف آن نتـوانستید اقامه کنید. اینها خیالات و اوهامى است که خود را بدان مبتلا کرده اید. او در پاسخ, تنها دلیل خـود را تفاوت سنـى زیاد ذکر کرد. به او گفتم: در زندگى شما ایـن فاصله سنى نمى تواند مخاطرهآمیز باشد, زیرا او به فرزندان شما علاقه دارد و با شما مهربان است. به امـور منزل مـى رسد و در باره آینده با شما سخـن مى گـوید که اینها نشان از دلگرمـى و علاقه مندى به تداوم زندگى دارد و ...
او با شنیدن این دلایل و نکات دیگر گفت:
خیالـم راحت شد. پس به نظر شما او زن زندگى مـن است؟ پاسخ دادم: بلى. و او با داشتن احساس رضایت رفت.
پس اگر فاصله سنى بین زوجین کمتر باشد, ایـن گونه دغدغه هاى خاطر به ندرت پیدا مى شود.
5ـ پیدا شدن سوءظن گاه وجـود فاصله هاى سنى زیاد باعث مى شود که برخى از مردان, سوءظن هایى نسبت به همسر خود پیدا کنند و ممکـن است حتى نتوانند دلایلى هم براى ایـن گـونه افکار, اقامه نمایند. البته گاه مشکلاتـى هـم ممکـن است پـدید آمده باشد, مثلا خانمى با داشتـن سى سال سـن و همسر 55 ساله, به مرکز مشاوره مراجعه نمـود و گفت: ((از دست همسرم خسته شـده ام, او مـدام مرا متهم مـى کند و به مـن گفته است که داماد ما نباید به خانه ما بیاید, مـن این را چیز خوبى نمى دانم و فکر مـى کنـم که نسبت به تـو نظر سـوئى دارد. اگر شـوهرم بفهمـد که در غیاب او دخترم به همراه شـوهرش به خانه ما آمده است, قیامت بر پا مـى کند. حتـى یک بار به طـور مستقیـم به دامادمان گفت که دیگر به خانه ما نیایـد و ایـن حـرفها در زندگانى دخترم هـم مشکل درست کرده است.)) مـورد دیگر, پیرمردى بـود که مستخدم یکـى از دانشگـاهها بـود. او بـا همســرش مشکل داشت.
اولیـن بار همسر او مراجعه کرده بـود که با شوهرش بیست و اندى سال, تفاوت سنى داشت. او مى گفت: همسرم به من سوءظن دارد, در حالى که مـن مشکلى هـم ندارم. از او خـواستـم که به همسرش بگوید به مـن مراجعه نماید. وقتى شـوهرش آمد پرسیدم:
مـوضـوع چیست؟ گفت: ((مـن او را یک بار در حال مکالمه با فرد جـوانى دیده ام و لذا به او مشکوک شده ام.)) وجـود افکار پارانوئیدى[ جنون ناشى از سـوءظن شدید] در آنجا که فاصله سنـى زن و شوهر زیاد است, بیشتـر ملاحظه مـى شـود, و نـوعى از سـوءظن هایى که در اختلال شخصیت پارانـوئید دیده مـى شـود, تردید داشتـن نسبت به وفادارى دیگران ـ مثلا همسر ـ است. در نتیجه به او اعتماد نـدارد و لذا حساس و بـدگمان به نظر مـى رسـد.(2) 6ـ عدم ارضاى غرایز یکـى از اهـداف ازدواج, ارضاى غرایز است و ایـن خود مى تـواند عامل موثرى در تداوم زندگى خانوادگى باشد. اما نـوعا مردان در سنیـن بالا, به لحاظ غریزى افـول مـى نماینـد, به نحـوى که دیگر نمى تـوانند موجبات رضایت همسر را در روابط زناشویى تإمین نمایند و همیـن امر ممکـن است مـوجبات درگیرى را فراهـم آورده, محیط خانـواده را متشنج کند. ایـن مسإله در مـوارد چشمگیرى به بروز افسردگى در زنان جـوان مى انجامد و در برخـى از زنانى که خـویشتـن دار و با تقوا نباشند, گرایـش به انحرافات و لغزشها دیده مـى شـود. در اینجا به حکایتـى از گلستـان سعدى اشاره مـى نماییـم که به ازدواج نـامـوفق مـردى مسـن بـا زنـى جـوان پـرداخته, مـى نـویسـد:
پیرى حکایت کند که دخترى خـواسته بـودم و حجره به گل آراسته و به خلـوت با او نشسته و دیـده و دل در او بسته. شبهاى دراز, نخفتمـى و بذله هـا و لطیفه هـا گفتمى, باشد که مـوانست پذیرد و وحشت نگیرد. از جمله شبـى مـى گفتـم بخت بلندت یار بـود و چشـم دولتت بیـدار که به صحبت پیـرى افتـادى, پخته, پـرورده, جهان دیده, آرمیده, گرم و سـرد چشیـده, نیک و بد آزمـوده که حق صحبت بـدانـد و شرط مـودت به جـاى آرد, مشفق و مهربـان, خـوش طبع و شیـریـن زبــان.
تا توانم دلت بدست آرم
ور بیازاریم نیازارم
ور چو طوطى شکر بود خورشت
جان شیرین فداى پرورشت

نه گرفتار آمدى به دست جـوانى معجب خیره راى, سرتیز سبک پاى که هر دم هـوسى پزد و هـر لحظه رإیـى زند ... خلاف پیران که به عقل و ادب زندگانـى کننـد, نه به مقتضاى جهل جوانى.
ز خود بهترى جوى و فرصت شمار
که با چون خودى گم کنى روزگار

گفت چندین به ایـن نمط بگفتـم که گمان بردم که دلـش بر قید من آمد و صید مـن شـد. نـاگه نفسـى سـرد از سـر درد بـرآورد و گفت:
چندیـن سخن که بگفتى در ترازوى عقل مـن وزن آن سخـن نـدارد که وقتـى شنیدم از قابله خـویـش که گفت: زن جـوانـى را اگـر تیـرى در پهلـو نشینـد به که پیـرى.
7ـ امر و نهى پیـوسته فرد بزرگتر در چنیـن خانـواده هایـى فرد بزرگتـر به دلیل داشتـن تجربه, خود را ملزم به آن مى داند که مدام به همسر خود امر و نهى کند و امر و نهى بیـش از حد ـ که همیشه مبتنى بر حق نیست, بلکه سلیقه نیز در آن سخت مـداخله مـى کنـد ـ مـوجبـات نـاراحتـى همسـر فـرد را فـراهـم مــىآورد.
فرد بزرگتر احساس مـى کند که بایـد همسر کـوچکتر را تـربیت کنـد و حال آنکه او انتظار دارد که با همسر زندگـى کند, نه آنکه همسر وى نقـش پـدر یا مادر او را بر عهده گرفته, به امر تربیت وى مبادرت نماید. این سخـن نافى آن نیست که زن و شـوهر باید براى تکامل و تعالى یکدیگر تلاش نمایند و در مواقع ضرورى به امر به معروف و نهى از منکر بپردازند.
8ـ رودربایستى با همسر یکى از مسایلى که در ایـن گونه خانواده ها دیده مى شـود, ایـن است که فرد کوچکتر دچار نوعى رودربایستى رنجآور است و نمى تواند به راحتى مشکلات خـود را بـا همسـر خـویـش در میان بگذارد. لذا حـرفهاى نـاگفته در ایـن خانـواده ها بسیار است و مجال مناسبى براى طرح آنها وجـود ندارد. سخنان ناگفته بر دل فرد رنجیده سنگینى مـى کند و گاه به فضاى بیرون از خانه کشیده شده, براى دیگران مطرح مى شـود و ایـن امر, مورد قبـول و پذیرش فرد بزرگتر نیست. زیرا او فکر مى کند که همسرش اسرار خانـواده را به بیرون از خانه برده, براى ایـن و آن نقل مى کند و ایـن خـود مـوجب بروز اختلافات تازه اى مـى شـود. و اگر فرد کـوچکتر دردها را بازگـو نکند, آنها بر روى هـم انباشته شده, او را افسرده مـى کند. در حالـى که درددل کردن به آرامـش فرد کمک مى کند و او از اینکه همسرى دارد که به درددلهاى وى گوش مى دهد, احساس آرامـش مى کند, زیرا خـوب شنیدن درددلها بخشى از تسکین آلام است و بدیـن ترتیب فرد به ((پالایـش روانـى))(3) دست مـى یابد. وجـود چنیـن فضـایـى در خـانـواده, ضـامـن سلامت و ((بهداشت روانـى))(4) زوجیـن است.
وجـود رودربایستى زیاد و رنجآور, مانع بیان دردها شده, چـون تخلیه روانى صورت نمى گیرد, سلامت روانـى فـرد کـوچکتـر در معرض خطـر قـرار مـى گیـرد. در یکـى از فیلمهایى که از یک زندان تهیه شده و با زن جـوانى مصاحبه اى به عمل آمده بـود, فرد مورد مصاحبه مى گفت: در اثر جر و بحث با همسرم و زد و خـورد با او, سکته اى به حیات وى پایان داد. او مـى گفت: همسرم سالها از من بزرگتر بـود و مـن همیشه با وى رودربایستى داشتم.
مصاحبه گر از وى پـرسیـد: تا کـى با همسرت رودربایستى داشتـى؟ او گفت: ((تا دو ساعت قبل از مرگ شوهرم.)) 9ـ دادن امتیازات بیش از حد در ایـن نوع خانواده ها, معمولا مشکل دیگر ایـن است که فرد بزرگتر براى اینکه فرد کـوچکتر را جذب کند و زنـدگانـى تـداوم یابد, باید مـدام به او امتیازاتـى بـدهـد که وى را به دوام زندگانى دلگرم کند, اما هر کـس قادر نیست که مدام چنیـن امتیازاتى بدهe, زیرا گاه دادن ایـن نـوع امتیازها, بـراى فرد بزرگتر غیر قابل تحمل و یا غیر ممکـن مى گـردد و بـدیـن تـرتیب از انگیزه طـرف مقابل بـراى ادامه زنـدگـى مـى کاهـد.
از سـویى, طرف کـوچکتر که از نقطه ضعف همسر خـویـش اطلاع حاصل مى کند نیز در صدد اخذ امتیازهاى بیشترى بـرمـىآیـد و تقاضاهاى فراوان از طرف جـوانـى پرانرژى و توانا از یک سو و ناتوانى در تإمین چنیـن خواستهایى از طرف فرد مسـن و تکیده از سـوى دیگر, اختلافات خانـواده را تشـدید و جـو ناامنـى را بر خانه حکـم فرما مى کند و بدیـن ترتیب خانـواده اى نابسامان شکل مى گیرد که کشمکشهاى ناشى از آن, از ارزش والدیـن در نزد فرزندان مـى کاهد و در نتیجه تإثیرات تربیتـى آنها را نیز کاهـش مى دهد.
10ـ ترس و ناامنى در مواردى هـم دیده مى شـود که فرد کوچکتر, از همسر خـود که بزرگتر است دچار ترس و وحشت مى شود و ایـن هنگامى اتفـاق مـى افتـد که مـرد خـانـواده از سـن و سـال بیشتـرى بـرخـوردار است.
خانمـى در مراجعه به مرکز مشاوره, با اینکه چنـد ماهـى از مـرگ همسـرش نگذشته بـود, اما چندان متإثر هـم به نظر نمى رسید. او وقتـى از اختلافات خانـوادگى و تإثیرات منفـى آن بر روى فرزندانـش سخـن مـى گفت, به تفاوت سنـى زیاد خـود با همسرش اشاره کرد و گفت: ((روزى که ازدواج کردم 13 سال بیشتر نداشتـم, در حالى که شـوهـرم در آن روزها 33 ساله بـود و مـن از دیـدن او سخت دچـار وحشت شـده, پیوسته از او مى ترسیدم و ایـن ترس و ناامنى تمام وجـودم را پر کرده بـود و تا زمان مرگ او نیز وجود داشت, ایـن ترس شدید همه آرامـش مرا سلب کرده بود.)) پس اگر فاصله سنـى میان زوجین زیاد نباشـد, ایـن گـونه ترسها کمتر دیده مـى شـود.
11ـ نتایج نامطلـوب دیگر تفاوت سنـى زیاد بین زوجیـن مشکلات دیگـرى نیز در پـى دارد که در دوره هاى پایانى زندگانى رخ مى دهد و از آن میان مـى تـوان به مـوارد ذیل اشاره کرد:
1ـ احساس پشیمانى در غالب موارد, ایـن نوع ازدواجها با پشیمانى همراه مى شـود, زیرا مشکلات فراوان ناشـى از ایـن نـوع ازدواجها به قدرى زیاد و غیر قابل تحمل است که در اکثـر مـوارد, مـوجبـات پشیمـانـى را فـراهـم مـى کنـد.
2ـ بروز مشکلات غیر منتظره پیدایى مشکلات غیر قابل انتظار, پىآمد نامطلـوب دیگر چنین ازدواجهایى بوده است.
خانمى که همسرش را از دست داده بـود و با او تفاوت سنى زیادى هـم داشت, اظهار مـى کرد که به دلیل عدم درک یکـدیگر, زنـدگانـى ما سراسر پـر از مشاجره و دعوا بـود. او در مـورد عاقبت زنـدگـانـى اش بـا همسـر بزرگتـر از خـود مــى گفت:
((حالا که او مرده, پسر بزرگـم مرا رها نمى کند و پیوسته به مـن مى گوید: بالاخره با آن همه دعوا و جار و جنجالهایـى که به راه مـى انداختـى کارى کردى که پـدرم بمیرد و در واقع تو پدرم را کشتى. و مـن هر چه مى گویـم دعواهاى ما چه ربطى به مرگ او دارد, او از من نمى پذیرد(5) و حالا هـم او با مـن سر ایـن موضوع درگیرى پیدا کرده است, یعنى تا وقتـى که همسرم بـود, با او دعوا مى کردیـم و حالا پسرم جاى او را در دعوا و مشاجـره گـرفته است و ...)) 3ـ جـرم زایـى فـرزنـدان مشکل دیگرى که در این گـونه ازدواجها دیده مـى شـود, ایـن است که امکان جرم زایـى در فرزنـدان آنها بیشتر از مـواردى است که زوجیـن فاصله سنـى مناسبـى با یکـدیگر دارند. روزى که به همراه مراقبیـن تربیتى به زندان قصر رفته بودم, با تنى چند از زندانیان مصاحبه اى داشتـم که از آن میان یکى از معتادیـن تـوجهم را به سوى خـود جلب کرد. وقتى که علت حضـور وى را در زندان پرسیدم, او گفت: ((فاصله سنى پدر و مادرم خیلى زیاد بود و پدرم بیـش از بیست سال از مادرم بزرگتر بـود. او تا در قید حیات بود مرا از نشست و برخاست با دوستان بد نهى مى کرد, اما پـس از مدتـى مرگ او فرا رسید و اینجا بـود که به یکباره کاملا احساس آزادى کردم و با همه کسـانـى که او در مـورد مصاحبت با آنها به مـن هشـدار داده بـود, ارتبـاط بـرقرار کردم و به دلیل انحرافات و اعتیاد آنها, در منجلاب تباهـى سقـوط کردم, در حالى که اگر او سالیان بیشترى در قید حیات بود, مرا هـم بیشتر کنترل مى کرد تا به سـن تشخیص مـى رسیـدم و با بـرخـوردارى از فهم و درک بیشتـر, کمتـر دچار انحراف مـى گردیدم.)) تحقیقات انجام شده و دیدگاههاى صاحب نظرانى که در کتابهاى ((جـرم شناسـى))(6) منعکـس شـده, حاکـى از آن است که یکـى از علتهاى جـرم زایـى فرزندان, فـوت یکى از دو والد و یا هر دوى آنان است و در خانـواده اى که تفاوت سنـى بین زوجیـن زیاد است, مرگ فرد بزرگتر زودتر فرا مـى رسـد و ((خانـواده تک والدى))(7) خـود مى تـواند به عنـوان علتـى زمینه ساز براى بروز بزهکارى قلمداد شـود. البته علامه طباطبایى(ره) نیز در باره ازدواج با مرد پیر مى نـویسد: یکـى از عیبهاى ازدواج بـا مـرد پیـر ایـن است که به واسطه عدم تعادل و تقارب سـن, عادتا شـوهر پیـش از سن پیرى زن مى میرد و زن در سـن جـوانى بیـوه مـى ماند.(8) نتیجه آنکه پدران مسـن تا در قید حیات هستند, چندان نمى تـوانند فرزندان خویـش را راهنمایى و تربیت کنند و ارسطـو در ایـن باره مى نویسد: ((نکته دیگر در وضع قـوانیـن زناشـویى, اختلاف سنى میان فرزندان و پدر و مادر است. از یک سـو باید کارى کرد که ایـن اختلاف بسیار نباشد, زیرا پدران پیر نمى توانند فرزندان خویـش را درست راهنمایـى کننـد.(9) علاوه بـر آن نیز با مرگ خـویـش زمینه بزهکارى در فرزندان, بیشتر فراهـم مـى شـود. پـس باید زمانى به تـولید نسل پرداخت که فرد, فرصت تربیت فرزند را در خـود مثبت ارزیابـى کند. نه آنکه وظیفه تربیت فرزندان بر دوش دیگران سنگینى کند.)) یکى از مـولفان مى نویسد: ((رفته رفته باید اختلاف سـن و سال بیـن زن و شـوهر را در ایران به حالتـى مناسب بـرسانیـم و گرنه اگر پیران با دختران نـورس ازدواج کنند, نه تنها تربیت نسلها دچار مشکل مـى شـود ـ زیرا پـدر پیـر حـوصله تـربیت فـرزند را نـدارد ـ بلکه اساسا بـر شمار یتیمها افزوده مـى شـود و همیـن یک مشکل اجتمـاعى به بـار مـىآورد.))(10) 4ـ طلاق معضل دیگرى که گاه در خانـواده هایـى که تفاوت سنـى زوجیـن زیاد است دیـده مـى شـود, مسإله عدم تحمل یکـدیگر و وقـوع طلاق است و در نهایت مـى تـوان گفت که مشکلاتـى نظیر عدم درک یکـدیگـر, نـداشتـن تفاهـم, عدم انعطاف پذیـرى کافـى و عدم ارضاى غرایز, گاه به عنـوان مـوانعى جدى بر سر راه تداوم ازدواج تلقى مى شـوند و طلاق را مرگ اجتماع کـوچک دانسته اند. سعدى نیز در بیان حکایت ازدواج آن مرد مسـن و زن جـوان, مساله جدایى آن دو را مطرح مى کند و در ادامه مى نـویسد: ((فى الجمله, امکان موافقت نبود و به مفارقت انجامید. چون مدت بر آمد, عقد نکاحـش بستند با جوانـى تند, ترشروى, تهیدست و بـدخـوى. جـور و جفا مى دید و رنج مـى کشید و شکر نعمت حق همچنان مـى گفت حه الحمدلله که از آن عذاب الیم برهیدم و بـدیـن نعیـم مقیـم بـرسیـدم))
بـا ایـن همه جـور و تنـدخـویـى
بارت بکشم که خوب رویى
با تو مرا سوختن اندر عذاب
به که شدن با دگرى در بهشت(11)

رویه غالب بـا بـررسـى مسـإله سـن ازدواج در میـان قشـرهـاى مختلف و جــوامع گوناگون, درمى یابیـم که غالبا سـن مردان در جریان ازدواج, بیشتر از زنان است.
آلـن ژیرار مـى نـویسد: ((آگاهیهاى جمعیت شناسانه در باره سـن همسران به هنگام ازدواج آموزنده است و مى دانیـم که بیشتر اوقات, افرادى با هـم پیوند زناشویى مى بندند (با اندک تفاوت در مـورد زنان که در سـن کمترى ازدواج مى کنند) که از لحاظ سنى به هم نزدیک باشند.))(12) از ایـن رو همسانـى سنـى را بایـد به عنـوان یک ضـریب مهم همسان همسـرى که در جـامعه هـاى بـاختـرى از اهمیت والایـى بـرخـوردار است در نظر بگیـریـم.
رویه اغلب افراد نشان مـى دهد که مردان از همسران خـویـش بزرگتر هستنـد و راسل دیـویـس نیز در اثر خـود به ایـن امر اشاره کرده, مـى نـویسد: ((حـدود 80 درصد شـوهران مسـن تر از همسران خـود هستند.))(13) در اینجا رویه غالب مـى تـواند به عنـوان ملاکـى بـراى انتخـاب همسـر, مـد نظر بـاشــد.
دیـدگاه دینى از نظر اسلام ازدواج کردن با تفاوت سنـى زیاد, امر نامشروعى نیست و آنچه در سنت پیامبر(ص) دیده مى شود, حکایت از مشروعیت ایـن نوع ازدواج دارد.
اما ناگفته نماند که تفاوت سنـى پیامبر(ص) با حضرت خـدیجه(س) بانـوى بزرگـوار جهان اسلام 15 سال بـود. از سـویى, کمالات پیامبر(ص) به عنـوان انسانـى کامل به حدى بـود که به خـوبـى با حضرت خدیجه زندگانى کرد و در آن زندگانـى معضلـى به خاطر تفاوت سـن و سال دیده نمـى شد و از سـوى دیگر خـدیجه نیز که زنـى ثروتمند بود, تمامى ثروت خـود را در راه تبلیغ اسلام صرف نمود و اولیـن زنى بـود که به پیامبر(ص) ایمان آورد و حتى در شعب ابـى طالب و با دیدن تمامى مشقتها, به دلیل علاقه اى که به اسلام و پیامبـر(ص) داشت, همه آنها را تحمل کـرد و پـس از مـدتها تحمل شرایط محاصره اقتصادى جان به جان آفریـن تسلیم کرد. او فاطمه(س) را براى پیامبر(ص) به یادگار گذاشت. پیامبـر(ص) نیز به عنـوان همسـرى باوفا هر گاه که نام خدیجه را مى شنید اشک در چشمان مبارکـش حلقه مى زد, به نحوى که اطرافیان آن حضـرت, تـإثـر او را به خـوبـى لمـس مـى کـردنـد.
نتیجه آنکه فقط کسانى مى تـوانند در ایـن نوع ازدواجها موفق باشند که از رفتار پیامبـر(ص) و خـدیجه(س) به خـوبـى متإثـر بـاشنـد. در غیـر ایـن صـورت, غالب ازدواجهایى که با تفاوت سنى زیاد بین زوجیـن صـورت مى گیرد و از مشى پیامبر(ص) و خدیجه(س) فاصله دارند, دچار مشکلات زیادى هستند که براى پرهیز از بروز چنیـن مشکلاتـى, مـى تـوان از انجام آنها پیشگیـرى نمـود. هـر چنـد که به تعبیـر علامه طباطبایـى(ره) هیچ دلیلـى بر ممنـوع بـودن ایـن رویه ازدواج جـوان با مرد پیر نداریم. در پایان تإکید مى کنیم که ضمـن رفع مشکلات چنیـن خانواده هایى از طریق خانـواده درمانى, باید به دختران و پسرانى که قصد ازدواج دارند, آمـوزش داد که فاصله سنى بین آنان بین سه یا چهار سال و یا حداکثر هفت سال باشد و ایـن چیزى است که بـایـد در مـوقع راهنمایـى قبل از ازدواج بـراى آنان تشـریح نمـود تـا دریابند که با فاصله سنى کمتر, مشکلات کمترى نیز خـواهند داشت, مشروط بر اینکه به سایـر جنبه هاى لازم بـراى ازدواج مـوفق نیز تـوجه کافـى مبذول بـدارنـد.
پى نوشت ها:
1ـ خانواده و مسایل همسران جوان, ص99.
2ـ گیلـدر, مایکل و دیگران, روانپزشکـى خانـواده, ترجمه نصرت الله پـورافکارى, ص179.
3ـCATHARSIS
4ـMENTAL HEALTH
5ـ معمـولا یکـى از علتهاى مـرگ و میـر, ممکـن است حـالتهاى هیجـانــى و عصبانیت شدید باشد.
6ـCRIMINOLOGY
7ـONE PARENT FA MILY
8ـ محمـدحسیـن طبـاطبـایـى, بـررسیهاى اسلامـى, ص142.
9ـ ارسطو, سیاست, ص320.
10ـ پـوربـاقـر, ایـرج, عقـده هاى روانـى, تهران, انتشـارات آسیا, 1350, ص775.
11ـ گلستان سعدى, ص143.
12ـ ساروخانى, باقر, مقدمه اى بر جامعه شناسـى خانـواده, تهران, انتشارات سروش, 1370, ص52.
13ـPRENARITAL DIR ECTION
فهرست منابع:
1ـ سعدى, مصلح الدین, گلستان.
2ـ طبـاطبـایـى, محمـدحسیـن, بـررسیهاى اسلامى.
3ـ راسل دیـویـس, دیرک, درآمـدى به آسیب شناسـى روانـى, ترجمه دکتـر نصـرت الله پورافکارى.
4ـ گیلدر, مایکل و مـدیـو, ریچارد, گات, دنیـس, روانپزشکـى, جلـد اول, تـرجمه نصرت الله پورافکارى, تبریز, 1369.
5ـ قائمى, على, خانـواده و مسایل همسران جـوان, تهران, انتشارات امیرى, 1370.
6ـ ارسطو, سیاست.
7ـ شـاملـو, سعیـد, اصـول بهداشت روانـى, تهران, انتشـارات رشـد.
8ـ هى لى, جـى. روان درمانى خانـواده, ترجمه ثنایى, تهران, انتشارات امیرکبیر, 1362.
9ـ پـوربـاقـر, ایـرج, عقـده هـاى روانـى, تهران, انتشـارات آسیا, 1350.
10ـ کـى نیا, مهدى, مبـانـى جـرم شناسـى, جلـد دوم, چـاپ دوم, تهران, انتشـارات دانشگاه تهران, 1369.
11ـ ساروخانى, باقر, مقدمه اى بر جامعه شناسـى خانـواده, تهران, انتشارات سروش, 1370.