مشاور شما

نویسنده


  مشاور شما

دکتر زهرا آکوچکیان

 

 

این شماره:
خواهر م.ک ـ کرمان
خواهر پ.ز ـ نجفآباد
خواهر س.م.م - گیلان
خواهرA .SH ـ اردبیل
خواهر ل.ش ـ اصفهان
خواهر م.ک ـ اصفهان
خواهرL.A ـ قم
خواهر ش.ک ـ شهرضا
خواهر ه.ق ـ رشت

نقاط قوت و ضف زندگى من و شوهرم
خواهر م.ک ـ کرمان زنى 28 ساله هستم و در سـن14 سالگى با مردى که 12 سال از من بزرگتر بود ازدواج کردم. او جـوان خوب و قابل احترامى بـود. در 16 سالگى صاحب فرزند شـدم و چـون تحصیلاتـم را بـدون وقفه ادامه دادم و بعد از دیپلـم نیز در رشته مامایـى قبـول شدم فرصت زیادى براى رسیدن به زندگیـم نداشتـم و زندگـى ام بسیار آشفته و بى نظم بود و هنوز هم تا حدى ایـن وضع ادامه دارد. شوهرم کارمند است و او هـم در منزل هیچ کـارى انجـام نمـى دهـد.
فعلا مسـائل دیگـرى هـم بـرایـم مشکل سـاز شــده است:
1ـ با وجود استعداد خوبـم در ریاضى, فعلا دوره مامایى را به پایان رسانده در و استخدام زایشگاه هستـم. آیا اگر به دنبال علاقه ام, یعنى رشته ریاضى یا مهندسـى بروم, موفق تر نخواهم بود؟
2ـ احساس مـى کنـم بـرخلاف مادرهاى دیگر به فرزندان پسرم که 6 و 11 ساله هستنـد چندان علاقه نـدارم. در تمام دوره تحصیل و کارآمـوزیـم از صبح تا شب بچه ها نزد مادرم بـوده اند و البته هیچ کـم و کاستـى در زمینه مـراقبت مادرانه نـدارنـد.
3ـ هیچ گاه از خودم راضى نیستـم. همیشه خـود را سرزنـش مى کنـم که چرا نماز شب نمى خوانـم یا چرا بدون وضـو مى خوابـم. علاقه دارم کار خـوب انجام دهـم, مثلا به بیمارانم خدمت کنـم و ... ولى مى گویـم اینها همه براى ارضا حـس انسان دوستى ام است نه رضایت خدا, پس ارزشى ندارد.
4ـ بیشتـر وقتها هیچ احسـاس مسـوولیتـى در مـورد کـارهـاى خـانه نمـى کنـم.
نظمـى در زنـدگـى ام حاکـم نیست. همیشه خـانه ام بهم ریخته است. فقط وقتـى حـال کارکردن داشته باشـم به نظافت منزل مى پردازم یا غذا مى پزم. اگر شوهرم اعتراضى کنـد فـورى مـى گـویـم وظیفه شـرعى مـن نیست و ...
5ـ شـوهرم مرد صبـور, مهربان و باخدایـى است و واقعا تا حالا خیلـى خـوب مرا و زندگیمان را تحمل کرده است, ولـى چنـد عیب دارد. یکـى پرخـوابـى مفرط او است.
دیگر ولخرجیهاى بـى مورد در مـورد خرید اسباب بازى یا خـوراکى براى بچه هاست. او هیچگاه کارى در منزل انجام نمى دهد, حتى اگر مـن چند روز در منزل نباشـم. خیلى به کارهایـى که مربـوط به مرد در خانه مى شـود, تـوجه نشان نمـى دهد; مثلا تعمیر خـرابـى جزیـى بعضـى از وسـایل خـانه و یا ...
6ـ با تمام اوصاف بد خودم در مورد کدبانوى خوبى نبـودن, همیشه از نظر اقتصادى صرفه جـو بـوده ام و براى خودم کـم خرج مى کنـم ولى همسرم مدام مى گوید, چرا لباس خوب نمى پـوشى یا به خودت نمى رسى؟ او هیچ گاه خـودش برایـم چیزى نمى خرد یا حتى در روزهـاى خـاصـى, هـدیه اى به مـن نمـى دهـد و تـوجه زیـادى به مـن ندارد.
7ـ رفتار او بـا بچه ها مناسب نیست و تعادل نـدارد. مثلا گاهـى به خاطـر یک کار کـوچک شدیدا بچه را تنبیه مى کند و موقع دیگر اگر همان رفتار را بچه انجام دهد برخـوردى با او نمى کند. یا قـولهایـى به آنها مـى دهد که قادر به انجام دادنـش نیست.
8ـ و دست آخر, مهمتریـن خصلت ناخوشایند مـن نداشتـن تعادل در رفتار و برخـورد است. مثلا یک وقت هیچ کارى نمى کنم و وقتى اراده کنم کار کنـم به اندازه ده نفر کـار مـى کنـم و مـرتب وسـایل را بهم مـى ریزم و از نـو مـرتب مـى کنم.
به خاطر رفتارهاى خاص مـن و شوهرم, با وجـودى که دوستـش دارم و برایـش احترام قائلـم مرتب با هـم جر و بحث داریـم و یک روز تعطیل بدون دعوا سپرى نمـى شـود.
خـواهر گرامى! شاید بسیارى از نارساییهایى که شما در مـورد شناخت وظایفتان به]1;36;40m  عنوان یک زن, همسر و مادر دارید, به دلیل سـن پایین شما هنگام ازدواج باشد. و آنچنان که باید نقشهاى خـود را از اطرافیان و مادر فرا نگرفته اید. اما حالا که به بلـوغ فکرى رسیده اید و شعور و درکتان از خود, محیط, دیگران و نیازهاى خـود و اطـرافیـانتـان بـالا رفته دیگـر در اینجـا عذر تقصیـر مفهومـى ندارد.
شما هـم اکنون به خوبى قادرید نقطه ضعفهاى خـود و دیگران را بشناسید و عواقب آن را درک کنید. مهم, عمل کردن به دانسته هاست. ایـن عمل نکردن و بى اعتنایى نمودن به دانسته هـاست, که بـار مسـوولیت انسـان را سنگیـن مـى کنــد.
البته گاهى از ما قصورى سر مى زند و پـس مسائلى برایمان رخ مى دهد (فاصله زمانى آن مهم نیست). مشکل اصلـى ما ایـن است که با نظر دقت به آن قصـور و ایـن مشکل جدید که پاپیچ ما شده نگاه نمى کنیـم. یعنى تدبرى و عبرتى در کار نیست. آن وقت مثل یک کلاف هزار پیچ به دور خـود مـى چـرخیـم و نـاله مـى کنیم.
خـواهر گرامى, چنان که شما صمیمانه با ما سخـن گفتید, لازم دانستیـم ما نیز به صراحت با شما و بسیارى از زنان جـوان که مشکلاتى مشابه شما دارند, حرف بزنیـم.
شما نگران رابطه خـود با همسر و فرزندان و عدم احساس مسوولیت آنها بخصوص همسر در زندگـى زناشـویى هستید, آیا فکر نمى کنید شیـوه عملکرد و برخـوردهاى شما در ایـن وضع کـم تإثیر نبـوده است. ما به سالهاى ابتـداى ازدواج و بچه دارى و درس خـواندن کارى نداریـم. آنها را به حساب بـى تجربگى و فشار زودهنگام بار زندگـى روى دوشهاى کـوچک شمـا مـى گذاریـم, امـا حـالا چه؟
شوهرى که معناى تمیز بودن, منضبط بودن, حساس بـودن به نیاز همسر و فرزندان که حـداقل آن, نظافت و رفع نیازهاى روزمره خانه و زندگـى است را نفهمیده و مزه اش را نچشیده چطور مى تـواند نیاز فرد مقابل خود را درک کند. یا تمایلى به فعالیت و تلاش در چنین محیطى داشته باشد.
مسـوولیت یک زن در خانه بسیار سنگیـن و مهم است. وقتـى مدیریت اجرایى و رهبرى زن در خانه قـوى باشـد, تک تک افراد خانه نیز در مقابل کـم و کاستیهاى زندگـى احساس مسوولیت خواهند کرد. بى تـوجهى شما به فرزندان همچون به بسیارى از مسایل دیگر خانه است. شما وقتـى با عشق و علاقه به کار خانه پـرداختیـد به تـدریج از ماحصل آن نیز احساس لذت و شادى خـواهیـد کـرد و به دنبـال آن رضایت همسـر نیز خواهد آمد. و مطمئنا همسرتان به تـوقعات شما از خودش بهاى بیشترى مى دهد و حتى تـوجهش در روابطـش بـا شمـا بیشتـر خـواهـد شــد.
خـداونـد زیبـا است و زیبـایــى را دوست دارد.
و حضرت على(ع) که آینه خدا در زمیـن است, سفارش و تإکید به نظم دارد و توصیه به تـداوم انجام یک کار, هر چند کوچک و ارزش ایـن کار کـوچک ولـى مستمر را از کارهاى بزرگ که بخـواهید یکجا انجام دهید و نتـوانیـد, بیشتر مـى دانـد. وقتـى شیطان در خانه اى باشـد دیگر جاى فـرشته ها کجاست. وقتـى در روایات وجـود گرد و خاک را و آلودگى را به آلـودگـى شیطان مثل مـى زنند, چـرا علاقه نـداشته باشیـد شیطان را برانید و با صداى بال زدن فرشتگان در محیط خانه چشـم و گـوش خـود را نـوازش دهید. شما زن کـم عاطفه و بـى مقـدارى نیستیـد بلکه بسیار هـم فهمیـده و باارزش و مهربانید. چـرا که در برابـر دیگـران و جایـى که مجبـوریـد با نظم و شخصیت کـار کنیـد, آن را به نمـایـش گذارده ایــد.
یک بـاغبـان, عاشق گلهاى بـاغ خـویـش است و هـر زردى در بـرگ گل, دل او را مى لرزاند. زیرا دستهایش از رسیدگى به آن گلها پینه بسته و در واقع, ایـن گلها بـا آن همه رسیـدگـى اش به آنها, جزئى از وجـود او و ادامه وجود او است.
گلهاى زنـدگـى شما نیز ایـن گـونه است. به میزانـى که بـرایشان وقت بگذاریـد و تیمارشان نماییـد آن گنجینه هاى مهر پنهان در قلبتان گشـوده خـواهـد شـد و لذت تـوجه به عزیزى وجـودتان را سرشار خـواهد ساخت. ایـن گلها فرزندانتان, همسر و خانه و کاشانه اتان است.
شما تـواناییهاى بالقوه اى دارید که خـود نیز به آن آگاهید و بیان کرده اید ولى متـإسفانه آن بهره اى که بـایـد از آنها بگیـریـد را نگـرفته ایـد و راکـدشـان گذاشته اید. حال خواهر گرامـى, خـود قضاوت کنید در چنیـن فضایى آیا جایـى براى سپاسگزارى همسر, حرف شنوى و یا احساس مسـوولیت شـوهر در مقابل شما باقى مى ماند یـا حتـى او رغبتـى در روابطـش بـا شمـا خـواهــد داشت.
حضرت امام صادق(ع) مى فرمایند:
((هر زنـى در خانه شـوهر به منظور خدمت, چیزى را جا به جا کند خـدا به او نظر رحمت کنـد وکسـى که منظور نظر حق شـد از عذاب او در امان است)).(1) ((هر زنـى جرعه آبى به دست شـوهر دهد بیـش از یک سال عبادت, که روزها روزه و شبها مشغول نماز باشد, ثـواب دارد)).(2) ((هر زنى غذاى گوارا براى شـوهر تهیه کند خدا در بهشت خوراکهاى گوناگون براى او خلق کنـد و گـویـد بخـور و بنـوش, در مقابل آن زحمتها که در دوران گذشته کشیـدى)).(3) اینهاکلام معصـوم است و محکمتریـن کلام, کلام ایـن قـرآنهاى نـاطق است, و هیچ تـوصیه اى بـالاتـر از آنها نیست.
در مورد وضعیت تحصیلى خویـش دو دل شده اید که چندان هـم مورد ندارد. شما سالها رنج کشیدید و در رشته اى مهارت لازم و کافى پیدا کرده اید که اگر آن هـوشمندى را که باید در این زمینه به کار بـریـد و درجات عالیتـرى در ایـن رشته تحصیلـى و شغلى خویـش را دنبال کنید مسلما موفق تر خواهید بود از آنکه دوباره بخواهید از نو شروع کنید. منتها به طور کلى توصیه اى از باب پیشنهاد خدمتتان عرض مى کنیـم.
اگـر بتـوانید در ابتـدا سامانـى به زنـدگـى خانـوادگـى تان بـدهیـد و سپـس با برنامه ریزى و انضباط کارى اهداف علمى خویـش را دنبال کنید, مسلما هـم خانواده تحت فشار قرار نمـى گیرند و هـم خود احساس آرامـش بیشترى که لازمه درس خـوانـدن است, خـواهید داشت. توقع شما از همسر براى تـوجه به شما و خریـد هـدیه دو بعد دارد و در ابتدا در باره بعد اول به تفصیل سخـن گفتیـم. یعنى بایستـى از جانب شمـا در شـوهـر, علاقه منـدى و رغبت ایجـاد شـود. محبت و علاقه دوســویه است.
بعد دیگـر ایـن نکته است که بسیارى از مـردان با وجـود علاقه به همسـر و تمایل ابـراز آن, روشهاى آن را نمى دانند و یا از بیان آن احساس خجالت مـى کننـد. هـر چند در حدیث است که ((با دادن هدیه هر چند ناچیز محبتها را افزون کنید)) ولـى خـوب, بسیارى از افراد یا نمى دانند یا نمى تـوانند. اگر شوهر شما ایـن نکته را نمـى دانـد و رعایت نمـى کنـد شمـاخـوداقـدام کنیـد.
امام باقر(ع) مى فرماید: ((سزاوار نیست زن بدون زیور باشد ولـو اینکه گردن بندى به گردن آویزد))(4), ((زن هر آرایشـى زن براى شـوهر بکنـد جایز است)).(5) سنت هدیه دادن را شما براى اهل منزل خـویـش انجام دهید ولو به وجـود هدیه اى بسیار کوچک باشد, و به صورت عملى همسر خـویـش را به انجام ایـن رفتار پسندیده تشویق نمایید. در مورد رفتار با فرزندان بهتر است با آرامـش, در ایـن مـورد با همسر به صحبت بنشینیـد و بـراى بهره گیرى بیشتـر به کتابهایـى که در ایـن مـورد است مراجعه نمایید و به همسرتان هـم نشان بـدهیـد تا او نیز آنها را مطالعه کنـد.
کتاب ((از فرزندان شنیدن به فرزندان گفتـن ـ راهنماى پدران و مادران, شیوه هاى برخورد با کـودکان)) تالیف محمدعلـى سادات, از منابع خـوبـى است که مى تـوانید استفاده کنید.
موفق باشید.
پى نوشت ها:

1ـ وسـائل الشیعه, ابـواب احکـام الاولاد, باب 67, ح1.
2ـ همان, باب 89, خ1.
3ـ نکاح المستدرک, باب 60, خ2.
4ـ وسـایل الشیعه, ابـواب مقـدمـات النکـاح, باب 85, خ1.
5ـ همان, باب 101, خ2.
خواهر پ.ز ـ نجفآباد
خـواهرى دارم که از هر مادرى بیشتر به پاى ما زحمت کشیده
است. مـن هـم اکنـون 27 سـاله ام و خـواهـرم 2 سـال از مـن بزرگتـر است.
در 16 سالگى مادر را از دست دادیـم و پدرمان بعد از فوت مادر ازدواج کرد و ما را تنها گذاشت. خواهر فداکارم مـن و سه برادر و یک خـواهرمان را همچـون مادرى مهربان حمایت کرد و به ثمر رساند. برادرانـم یکى دانشجـو, دیگرى معلـم و سومى دوم دبیرستان است.
خـواهر مهربانـم از دیانت و اخلاق هیچ کـم ندارد. مشکلى که مرا نگران کرده عدم
تمایل او به ازدواج است و به هر بهانه اى خواستگارانـش را رد مى کند. و چند سال است موردى براى مـن پیدا شده که به خاطر احترام به خـواهرم نتـوانسته ام به او جواب مثبت بدهم و از طرفى تحت فشار خانواده آن فرد براى پاسخ هستـم و خودم هم تمایل به ازدواج با وى را دارم ولى از روى خـواهرم شرم دارم که اقدامى بکنـم.
خواهر گرامى! ایـن همه قدرشناسـى شما نسبت به خـواهر عزیزى که سالهاى باارزشى از عمـر خـود را به پـاى شمـا و خـانـواده نثـار کـرد, جـاى تحسیــن دارد.
و اى کاش همه ما انسانها به ایـن درجه از فهم بـرسیـم که همیشه شاکر زحمتها و محبتهاى دیگران و قدردان آنها باشیـم. خـواهر شما به دلیل بـى مهرى پـدر و درس تلخى که از رفتار او گرفته ایـن تجربه را عمومیت داده و به طـور کلى از مردها و نامردمى برخى از آنها مى هراسد و ایـن هراس را با بهانه گیریهاى بى مـورد خـود در مورد خواستگارانش نشان مى دهد.
سعى کنیـد نه از باب نصیحت, که ازدواج کـن, چرا نمـى کنـى, چرا پا به بخت خـود مى زنى و ..., با او صحبت کنید. به او اجازه دهید در مورد احساسات خـود براحتى حرف بزند و درد دل کنـد و در ضمـن صحبت با او, او را از ایـن تصمیـم غلط آگاه کنید که, همه انسانها مثل هم نیستند. به جاى نفى احساس ترس و خشـم او نسبت به مردها از روى همدردى و هـم حسى با او, به حرفهایـش گوش کنید. و از او بخـواهید عمیق تر در ایـن مورد بیاندیشد. اگر او با بینـش بیشترى در امر ازدواج فکر کند و همزمان افراد فهمیده خویشان به او کمک فکرى دهند راحت تر خواهد تـوانست براى آینده اش تصمیم بگیرد.
در مورد ازدواج خـود نیز حتما سعى کنیـد با خـواهـرتان و افـراد مـورد اعتماد فامیل صحبت کنید. نظر خـواهرتان را هـم در ایـن مورد جـویا شـوید. صرف ازدواج نکـردن شما دلیل احتـرام به او نیست, بلکه چه بسا همفکـرى کـردن بـا او و نظر خواستـن از او برایش بیشتر مهم باشد. و دلیل سکـوت و امتناع خـویـش را هـم با صمیمیت به او بگویید, چرا که ایـن مسإله مى تواند بیشتر او را به فکر انداخته و در مـورد زنـدگـى خـویـش تصمیـم عاقلانه تـرى بگیرد.
موید باشید.

تهیدست !
خـواهر س.م.م - گیلان
در خصـوص پرسـش شرعى شما, پاسخـى که از دفتر
حضـرت آیت الله فـاضل لنکـرانـى دریـافت کـرده ایـم این است:
((اگـر مطمئن هستید که از این وجـوه دریافت کـرده اید بایـد مبلغى را که یقیـن دارید از شرکت مزبـور اضافه گرفته اید به حساب شرکت واریز کنیـد یا به هر نحـو ممکـن به آن شـرکت بـرگـردانید و لازم نیست علت آن را اطلاع دهیـد)).25/2/77 در صـورتـى که مایل باشید مـى تـوانیـد با اعلام نشانـى, نسخه اى از متـن پاسخ دفتر معظم له را دریافت کنید.
با آرزوى موفقیت براى شما.
خـواهرA.SH ـ اردبیل
دخترى 16 ساله هستـم که خیلى زودرنج و حساسـم. مدتى است
در درسهایـم افت کرده ام ولى هـوش و حافظه ام بد نیست. از بى حـوصلگى رنج مى برم.
هیچگـاه مـوفق نشـده ام بـرنـامه ریزیهایـى را که کـرده ام انجـام دهم.
خـواهر گرامـى!
بعضـى از حالات عاطفـى در دوره نـوجـوانـى طبیعى و گذراست. مثل کـم حـوصلگى. گاهى تحریکات هیجانى زودگذر خشـم و عصبانیت, علاقه مفرط به کـس یا چیز خاص یا گرایشهاى فکرى مختلف و زودرنج بـودن و حساسیت روى بـرخـورد دیگران با خـود و ... که همه ایـن حالات با رشد بیشتر جسمى و روانى نوجـوان و شکل گیرى شخصیت او به وضع با ثباتـى درخواهد آمـد و به وى احساس آرامـش بیشترى خـواهـد داد. سعى کنیـد علائق خـود در هـر زمینه را دنبـال کنیـد و به دنبـال افزایــش مهارتهاى خود در زمینه هاى مورد علاقه خویـش باشید. با خـود عهد کنید تا یک کار را به خـوبـى انجام نـداده اید کار دیگـرى را دنبال نکنیـد. با مطالعه کتابهاى مناسب رشـد فکرى و ذهنـى خـود را بیشتر سازیـد و از مطالعه جملات یا روزنامه ها غفلت نـورزیـد. وقتـى دایره اطلاعات شما و آگاهیتان به مسائل روز بیشتر باشـد, توان شما را در ارتباطات روزمره افزون مـى کنـد و زمینه هاى فکـرىتان را تـوسعه خـواهـد داد.
مـوفق بـاشید.

خواهر ل.ش ـ اصفهان
خـواهر گـرامـى, ازدواج مسإله ساده اى نیست. تنها عواطف و احساسات نمى توانند تعیین کننده انتخاب ما باشند. حال که به دلایلى که ممکـن است چندان هـم غیر منطقى نباشد موردى برایتان مطرح شده و مـورد دیگر نفى شده است, سعى کنید عاقلانه تر بینـدیشید و از رفتارى که پیـش گرفته اید حذر کنیـد. قبل از آلـوده شـدن به خطـا و بـا تـوکل به خـداونـد ازدواج نمـاییـد.مـوفق بـاشیـد.

خـواهر م.ک ـ اصفهان
شما هـم اکنـون در شرایط سنى هستید که قادر به تصمیـم گیرى
عاقلانه و منطقى در مـورد ازدواج و یا انتخاب صحیح افراد نیستید. بهتر است فعلا ذهـن خود را بى دلیل با این افکار مغشوش ننمایید. چرا که این گونه درگیرى ذهنى, دیگر جایى براى تمرکز حـواس روى دروس نخواهد گذاشت و آن وقت یادگیرى مطالب را بخصـوص وقتـى نیـاز به تجزیه و تحلیل و یـادآورى مکـرر مطـالب بـاشـد را مختل مـى سازد. یادگیرى درس فیزیک نیز مثل هر درس دیگـر نیازمنـد تمرکز و دقت کافـى هنگـام تـدریـس معلـم و یـا هنگـام مـرور مطـالب آن تـوسط شما دارد.
براى آموختن هر مطلب چند کار لازم است:
1ـ دقت کافى هنگام تدریس استاد.
2ـ مرور مطالب در منزل بلافاصله بعد از اتمام کلاس درس, تا مطالبـى که استاد یا معلـم بیان نمـوده با مطالب کتاب هماهنگ شـده و بخـوبـى در ذهـن ما ثبت شـود.
3ـ تکرار مطالب بخصـوص یادآورى آنها بدون مراجعه به متـن درس و سپـس هر کاستى که هنگـام یـادآورى داشتیـم بـا مـراجعه مجـدد به کتـاب آن را اصلاح کنیـد.
4ـ نهایتا تکرار و تمریـن مـداوم که هر یادگیرى را آسان مـى کنـد. شما هـم سعى کنید مسائل و تمرینهاى بیشترى را حل نمایید. آن وقت مى بینید ایـن درس هـم مثل بقیه درسها بـرایتـان قـابل درک و شیـریـن خـواهـد بود.
موفق باشید.

خواهرL.A ـ قـم
خـواهر گرامـى, شما در مـورد ازدواج, انتخابتان را کرده ایـد,
دیگر دلیل تردیدتان چیست؟
چنانکه گفته اید خانـواده نیز در جریان کامل بـوده و با نظر آنها انتخاب نهایى خود را انجام داده اید. قرار و مدارهاى خـود را هـم با خانـواده همسر آینده تان گذاشته ایـد. پـس دیگر گـوش به حـرفهاى ایـن و آن نـداده و خـود را دل مشغول آن نکنید. چرا که اغلب آنها حرفى و حتى گاه فریبى بیش نیست; اگر هـم واقعاe نیـن باشد و از علاقه فرد دیگر به خـود مطلع شده باشید, دلیلـى براى مردد شـدن و یا احساس گناه نمودن در مورد او ندارید.
نجابت خویش را حفظ نمایید و به حرفها اعتماد نکنید و گوهر وجـود خـویـش را به آنکه باید, بسپارید. با والدیـن خـود بخصـوص مادر در مورد مسایلى که رخ مى دهد صحبت کنید و از تجـربه و همفکرى آنان بهره منـد شـویـد. در ضمـن حضـور خـواهرى بزرگتر در منزل نیز دلیلـى بـر عدم اقـدام شما به ازدواج نیست. و جاى نگرانـى براى ایشان نمى باشد, بخصوص که گویا خانواده نیز حساسیتى در ایـن مورد ندارند.
خداوند یاورتان باد.

بـا ایـن احسـاسهاى غریب و دوگـانه ام چه کنــم؟

خواهر ش.ک ـ شهرضا
دخترى تقریبا 20 ساله هستـم و قرار است در کارشناسى بهداشت
عمـومى ادامه تحصیل دهـم. مدتـى است احساس تشـویـش, دلهره و احساس اندوه و غم آزارم مى دهد.
یکى از دلایل مهم آن ایـن است که مـن بعد از آنکه به افرادى که به خواستگاریـم مىآیند و جواب منفى مى دهـم, خیلى برایشان ناراحت مى شوم. نمى دانـم که جـواب رد دادن به فـردى که به من علاقه دارد گناه است یا نه. مشکل دیگر مـن ایـن است که یک مـورد بعد از جـواب منفى مـن و ازدواج آن فرد با دیگرى, به سختـى ناراحت و پشیمـان بـودم. بـا ایـن احسـاسهاى غریب و دوگـانه ام چه کنـم؟ آیا به دلیل سست ایمانى ایـن طور شده ام؟
خواهر گرامى!
حالات روحى که بعد از جریانات اخیر در شما رخ داده اگر چه همراه با احساس افسردگـى و اندوه یا اضطراب است ولى به آن بیمارى افسردگى اطلاق نمى شـود. شما دچار نوعى از آشفتگى روحى شده اید که معمـولا به دنبال حادثه هاى استـرسآمیز و اتفاقاتـى که بـراى فرد بار هیجانـى دارد, رخ مى دهد و از نظر علـم روانپزشکى به آن اختلال سازگارى مى گوییم. یعنى بروز شرایط استرسآمیز و اشکال در کنار آمـدن فـرد با آن استـرس و ناتـوانـى از انطباق با فشارهاى مـوجـود. البته ایـن عدم انطباق و سازگارى مـى تـوانـد بـراى فرد حالات عاطفـى, هیجـانـى و رفتـارى نـاراحت کننـده اى را فـراهـم کنـد.
احتمالا شما دخترخانمـى هستیـد با روحیه حساس و عاطفـى و در بـرخـورد با مسایل پیرامـون خویش بیـش از آنکه از عقل و منطق خـود بهره بگیرید با مسائل, احساسى برخـورد مـى کنیـد. هیچ گاه انتخاب نکردن یک فرد براى ازدواج یا عدم انتخاب در زمینه هاى دیگر زندگى گناه نیست مگر آنکه ایـن انتخاب نکردن تمرد از فرمان خدا و زیر پا گذاشتـن قـوانین الهى باشـد. بنابـرایـن شما با انتخاب نکردن یک فرد براى ازدواج, هر چند ایشان اظهار علاقه زیاد نمـوده باشد, گناهى مرتکب نشده اید چرا که شما قصـد بازى دادن دیگرى و آزردنـش را نـداشته اید. ازدواج امر ساده اى نیست که با دلسـوزى و تـرحـم و تنها پاسخ مثبت به ابـراز علاقه اى انجام پذیرد.
ازدواج مرحله اى مهم از زندگـى هر فرد است که باقیمانـده سالهاى عمر و جـوانـى خـویـش را معامله مـى کنـد که حضـور در کنار فـردى دیگـر بـا بسیارى تفاوتها و شباهتها را بپذیرد و در هر شـرایطـى بـر ایـن پیمان وفادار بماند. زنـدگـى چه دشـوار و چه آسـان در کنـار همسـر خـویـش را بـا بزرگـوارى تحمل کنــد.
بنابراین در این امر بسیار حساس سعى کنید عاطفى برخـورد نکنید. در ایـن صـورت هم از اندوه ((نه)) گفتن آسوده خاطر خواهید بود و هم از اضطراب ((نه)) گفتـن و پشیمان شدن. هر مورد را با دقت بررسـى کنید, با والدیـن مشـورت نمـوده و آنها نیز تحقیقات لازم را بنمایند و دست آخر با تـوکل به خدا تصمیـم نهایى خویـش را بگیرید. وضعیت روحـى شما, با تغییر دیدگاههاى منفـى تان نسبت به خـود و دیگران مثل عدم اطمینان و اعتماد به دیگران یا سرزنـش کردن خـود و احساس گناه بى مورد و ارزشیـابـى صحیح از خـودتـان, بهبـود خـواهـد یــافت.
یکـى از عوامل مهم افسـردگـى در جـوانان نـداشتـن خـودباورى, اعتماد به نفـس, دگرگونى الگـوها براى همانندسازى و رشد شخصیتشان, سردرگمى هویت و نقشهاى فردى و اجتماعى آنها و عدم تـوجه برخـى از والدیـن به نیازهاى درونـى و واقعى آنان است. با تبلیغاتى که اخیرا در زمینه بها دادن به نوجوانان و جـوانان مى شـود و صحبت از حمایت آنها و برآوردن نیازهایشان است, برخـى از والدیـن تصـور مى کنند اگر همه امکانات را براى فرزندان خویـش فراهـم کنند و دائما نقـش بخشنده براى آنها داشته باشند, بـىآنکه تـوقعى (حتى در زمینه هاى تربیتى و شخصیتى) از آنها داشته باشند بهتریـن کار را براى رشد فرزند خـویـش کرده اند! ولى دریغا که راه به بیراهه برده اند. با ایـن روش, احساس مسـوولیت, قدرشناسـى و بخشندگـى را در آنها به زوال مى کشانند و مـوجـوداتـى پرتـوقع, ناسپاس, بدون احساس مسـوولیت و دردشنـاس, مصـرف گـرا و تنـوع طلب به بـار مـىآورنــد.
براى آنکه جـوانانى شاداب, قوى, بااراده و باایمان داشته باشیـم بایستى پدران و مادران دیروز, امروز و فردا را چنان تربیت کنیـم که آنها قادر باشنـد چنیـن عناصر مهم تربیتـى را که همه نهفته در تربیت دینـى است, در رشد و تربیت فرزند خـویـش به کار گـرفته و آنها را به سـوى رشـد و کمال سـوق دهنـد. ان شإالله.
پیروز باشید.

مادرم مرا مجبور به پوشیدن چادرمى کند
خواهر ه.ق ـ رشت خـواهر گرامى! به خاطر ایمان و اعتقادتان و اینکه در شرایطـى
که بسیارى از همسالان پیرامون خود را آلوده به گناه و خطا مى بینید, خـودتان را حفظ کرده و بر ایمان خویش استوار مانده و دست رد به وسوسه هاى شیاطیـن زده اید, تبریک مى گوییم.
مشکلات اصلى خـود را در نوع رابطه با مادر بیان کرده اید و از تنهایى که تا حدى به خـاطـر عقیـده تـان به آن دچـار شـده ایـد شکـوه کـرده ایــد.
در مورد نوع رابطه تان با مادر گویا مشکل اصلى اصرار مادر بر چادر پـوشیدن شما و جانبـدارى زیاد او از بـرادر هنگام درگیرى بیـن شما دو نفـر و یا گلایه منـدى مفرط او از شما در مقابل پـدر است. درست است که در اسلام تإکید عمده بر رعایت حجاب و حفظ زینت زن از نگاه حـریص نامحـرم شـده است ولـى داشتـن حجاب تنها با پوشیدن چادر نیست و شما حتما بح ایـن استدلال از اصرار مادر براى پـوشیدن چادر عصبانى مى شوید. حال مـن مى خـواهـم به مسإله چادر از بعد دیگر نگاه کنید. آیا هیچ گاه به آن انـدیشیـده ایـد. و آن را وراى عرف و سنت و عادت جـامعه در ذهـن مورد مطالعه قرار داده اید.
خـواهر محترم, بسیارى از زنان فعال جامعه ملبـس به چادر هستنـد ولـى نه از سر عادت و سنت اجتماعى, بلکه چـون آن را نماینـده یک طـرز تفکـر خـاص اجتمـاعى و سیاسى و فرهنگى مى دانند. به پوشـش چادر به عنـوان یک وسیله پـوشاننده بى بند و بارى یا دست و پا گیر نگاه نکنید, چرا که زنانـى که از آنها سخـن رفت, نقشهاى اجتماعى خویـش را چابک و با مهارت ایفا مـى کنند. به چادر خـود به عنـوان سمبل عشق, ایمان, ایثـار و جهاد که یادگار زنان شیـردل و میـراث خـون پـاک آنها در کوچه پـس کـوچه هاى خیابانهاى شهرها است نگاه مـى کننـد. اینان با چادر در مجامع علمى, هنرى, چه داخل یا خارج از کشور ظاهر مى شـوند و همان گونه که یک چینى در خودنماییهاى بیـن المللى اصرار دارد لباس مشخصه فرهنگ خـویـش را بپـوشد حتى با تعصب و عشق و بصیرت بیشتـر با چنیـن پـوششـى آزادى, وقار, متانت و اقتـدار زن مسلمان شیعه را به نمایـش مـى گذارنـد. اگـر به ایـن چادر سیاه به عنـوان حافظ قلبهاى سفید و روحهاى عاشق و اراده هاى آهنیـن و استوار نگاه کنید, آن را دیگر نه از سر اجبارهاى مادر که با علاقه و آگاهـى برخـواهید گزیـد و روزى حتـى اگر مادر یا هر کـس دیگـر به اصـرار و اجبار بخـواهـد آن را از شما بگیرد, به هیچ قیمت آن را از کف نخـواهید گذاشت. اگر با ایـن دیـد و با اعتقادى عمیق و اخلاص چادر بپـوشید, همه حرکات و ظاهر شما بر ایـن امر گواهى خـواهند داد که شما نه آدمـى سنتـى هستید که از سر عادت آن را برگزیده اید و نه از پیروان مد که چندى است آن را به عنوان مدى جدید به شیوه اى خاص مى پـوشند, هستید بلکه دخترى مخلص, عاشق و مومـن و قوى براى پاسدارى از حریم ولایت فاطمه بر زنان و دختران خواهید بود. خواهر عزیز, مسائلى که بیـن شما و مادر رخ مى دهد مطمئن باشید دلایلى دیگر به جز نفرت او از شما دارد. هیچ مادرى هر چند خشـن, از فرزند خـود متنفر نیست بلکه ممکـن است به دلیل آزردگى خاطر از فرزندش یا خستگـى مفرط روزانه به خاطر کار زیاد باشد. فاصله سنى شما و مادر که زیاد, نیست, مى تـوانید مثل دو خـواهر با هـم دوست و رفیق باشید. کمى خود را جاى مادر بگذارید. شاید همان تنهایى که شما را آزار مـى دهـد او را نیز ناراحت کرده است علاوه بر آن مسـوولیتهاى متعدد منزل, اداره بچه ها را نیز دارد. او در سنین پاییـن ازدواج کرده و مسـوولیتهاى یک زندگى را قبـول نمـوده و مادر شده است. یعنى تقریبا همیـن حدود سنى که شما داریـد. اینها همه در فـرسـودگـى او تـإثیــر دارد.
پـس سعى کنیـد با درک مشکلات او کمـى تـوقع خـود را کاهـش دهیـد. با او همکارى بیشتـرى داشته بـاشیـد و به او احتـرام بگذاریـد.
مطمئنا چـون شما دختر و فرزند اول مادرتان هستید برایتان آرزوها داشته و نیاز به همزبـانـى شما دارد. احتـرام و محبت, محبت متقابل مـىآورد. پـدر و مادر از فـرزند خـود انتظار اطاعت و احتـرام دارنـد و چیز دیگر. حتـى اگر ایـن را هـم دریافت نکنند باز هر آنچه از دستشان برآیـد براى فرزندانشان مـى کنند. هر چنـد گاه ممکـن است محاسبه شان در بـرآورد نیاز فـرزنـدشان درست نباشـد و نتـواننـد برخـورد مناسب داشته باشند ولـى هیچ گاه به عمد, قصـد آزار فرزندان و شیره هاى جانشان را ندارند. پـس با احترام به مادر و اطاعت از او, محبت خود را به مادر نشان داده تا او هـم آرامـش خاطرى یافته و از فشار روحى که گرفتار آن است دمى بیاسـایـد و فشـارهاى جسمـى را راحت تـر تحمل کـرده و متقابلا بتـوانـد ارتبـاط مناسبترى با شما داشته باشد و بهتر بتـواند نیازهاى درونى شما را درک کند. چه کسـى از مادر براى دوستـى و جـدا شـدن از تنهایـى آزاردهنـده تان, بهتر و قابل اطمینان تر. به عنـوان دختر بزرگتر, شما در نگاه پـدر و مادر با دیگر خـواهر و برادرتان متفاوتید. بنابرایـن توقعشان از شما بیشتر است. از طرفى مى توانید به عنـوان فرزند ارشد در کنترل و آرام بخشى محیط خانه و برقرارى صمیمیت با خـواهر و برادر نقش فعالترى داشته باشید.
رفتار شما در خانه الگـوى رفتار خواهر و برادرتان نیز خـواهد بـود. بایستى به گـونه اى رفتار کنیـد که به عنـوان یک منبع حمایتـى خـوب, خـواهـر و بـرادرتان بتـوانند به شما اعتماد کنند و در مشکلات خود از شما کمک بخـواهند نه آنکه شما را دشمن خویش بدانند.
شما خوب مى فهمید و احساس قوى دارید; پـس از این تواناییها بهتریـن بهره بردارى را داشته باشید.
موفق باشید.

نامه اى به پدرم پدر!
من دختربچه ات هستم که صدایت مى زنم.

سالیان بگذشته و روزگاران غبار جـدایـى بر قلب ما افکنـده است. پـدرجان, ایـن نـامه ام از تـار و پـود یک زنـدگـى سـر بـاز کـرده است.
پـدرجـان, مـن امیـدوارم نـامه ام تـو را به زنـدان تفکـر بینــدازد.
مـن امیـدوارم چنان در تفکر فـرو روى که متـوجه آمـدن شب نشـوى تا بـدانجا که ستـاره هـایـى را که در دلهایشـان قطـرات روشنـایـى جمع کـرده انـد ببینــى.
پـدرجـان, چقـدر دلـم مـى خـواست دکه اى داشتـى پر از عاطفه.
چقـدر دلـم مى خـواست چـوب بلندى داشتى, سر آن دستمالـى مـى بستـى و زنگارها را مى روبیدى.
پـدر مـن, مـن مـى گـویـم, مـادر مـن سـرود محبت است.
مـن مـى گـویـم, مـادر مـن, نسیـم جـارى و مـداوم رحمت است.
مادر من, لبریز از صفاست.
گل خنـده اش, گل خنـده خـورشیـد و قصه اش خـالـى از غصه هـاى سنگیــن.
پـدرم, مـن و مادرم آب راکـد نیستیـم تا به فـرامـوشـى سپـرده شـویـم. ما سبز پایداریم, من مى گویم.
پـدرم! ایـن همان دختربچه ات است که دستـش را دراز مى کند و صـدایت مـى زنـد. در برابر تو مى ایستد و از تو جدا نمى شود. مـن و مادر سایه تـو هستیـم. سایه اى که چشـم به راه یک لبخنـد, یک دست نـوازشگـر بـراى عوض کـردن شــرایط است.
پـدرم! اگـر پیام مـرا دریافتـى آن چیز را که مـن در دل دارم و تـو از آن دور بـوده اى بـراى رضـاى خـدا در دل دار!منتظــرم
دختــرت

کدام داماد؟
پـدر ـ کدامیـن را پسند خواهیم کرد؟ بیا مکنـونات قلبـى خـود را باز گـوییـم.
مـادر ـ تـو دانـى که ارجح مـن کسـى نیست به جز کـامــران.
پـدر ـ و مـن حـامـد را همسـر دختـرمان دانسته ام.
مـادر ـ کـامـران بـا اعتبـار و مکنت است و بلنـدپـایه.
پـدر ـ و حـامـد مـردى درستکـار, خـوش قلب و ظریف طبع.
مـادر ـ وقـار و صلابت از چهره کـامـران هـویداست.
پدر ـ و دل حامد از حجب و توکل سرشار.
مادر ـ او همیشه لباسهاى خاص روز مـى پـوشـد, خوش پـوش و خـودآراى. دختـرمان را شوهرى باید در منتهاى توانگرى.
پـدر ـ شـوهـرى بـایـد او را که در قلبـش زنـده بـاشـد.
مادر ـ شایسته دختـرم خانه اى است مجلل بـا بـرنزها و آینه کاریها و میهمانیهاى همیشگى و هر آنچه را من محرومش بوده ام.
پدر ـ واى خداى مـن! ایـن چیزها که تـو مى گویى زاییده حسادتى است که از رقابت سطحى آدمیان تنگ نظر سرچشمه مى پذیرد.
مادر ـ در خانه اى فراخ, با پیراهنهاى پـرزرق و بـرق و جامه هایـى به رسـم روز.
پـدر ـ اما کامران مـردى است تنـومنـد و بى قـواره با چشمانـى بغایت بـى فـروغ.