تفسیر سوره نورـ قسمت یازدهم


  در مـحـضـر خـورشـیـد
درسـهایـى از تـفـسـیـر سـوره نـور
((قـسـمـت یـازدهم))

سـیـدضـیـإ مـرتـضـوى

 

 

یا ایها الذین آمنوا لا تتبعوا خطوات الشیطان و مـن یـتـبـع خـطوات الشیطان فانه یامر بالفحشإ و المنکر و لو لا فضل الله علیکم و رحمتـه ما زکى منکم من احد ابدا و لکن الله یزکى من یشإ و الله سمیع علیـم و لا یاتل اولو الفضل منکم و السعه ان یوتوا اولى القربى و المساکیـن و المهاجرین فى سبیل الله ولیعفوا ولیصفحوا الا تحبون ان یغفر الـلـه لـکـم و الـلـه غـفـور رحـیـم.
(آیـات 21 و 22)

اشـاره:
این چهارمین و آخرین بخش از مجموعه آیاتى است که به جوانب مختلف یک توطئه تاریخى, اجتماعى, که دسته اى از مسلمـانـان در دام آن افـتـادنـد مـى پردازد.
توطئه اى که از جانب برخى منافقان شکل گرفت و به سرعت با ساده لوحى و سهل انگارى جمع دیگرى از مسلمانان گسترش یافت و تبدیل به یـک مـعضـل در زندگى خانوادگى پیامبر اکرم(ص) و قهرا جایگاه اجتماعى آن بزرگـوار شـد جریان ((افک)) و تهمت زدن به همسر پیامبر(ص) توسط برخى منـافـقـان, نشان داد که هنوز بعضى از مسلمانان در برخورد با مـسـایـل و رخـدادهاى اجتماعى, بویژه مسایل پراهمیتى که به رهبرى جامعه اسلامى بـرمـى گـردد و داورى در باره آن, از حساسیت ویژه اى برخوردار است, رشد و بلـوغ لازم را نـدارنـد و بـه سـادگـى در دام دشـمـنـان گـرفـتـار مـىآیـنـد.
افشاگرى قرآن در این خصوص و توجه دادن مسلمانان به اهمیت مـوضـوع و عظمت این گناه و لزوم هشیارى در مقابل جریانهاى مشابه و آنگاه تإکیـد بر ضرورت جلوگیرى از گسترش و آشکارسازى و عمومى کردن مفاسد و گناهان و پخش شایعات و حتى بازگو کردن منکرات, بخشى از نکاتى بود که در سه قسمت گـذشـتـه ایـن مـجـمـوعـه آیـات, بـه آن پرداخـتـیـم.
در ایـن قـسـمـت بـه دو آیـه بـاقـى مـانـده مـى پردازیـم.
بر این اساس که این دو آیه نیز جزء آیات مربوط به جـریـان ((افـک)) است و با آنها نازل گشته است, چنان که مفسرین اشاره کـرده انـد و شـإن نـزول آن نـیـز مـویـد آن اسـت.
و پر واضح است آیات و سوره هاى قرآن, هر چند به مناسبتهاى خاص نـازل شده است و بسیارى از آنها در پى مسایل اجتماعى موجود در زمـانـى خـاص, آمده است, ولى مفاد و محتواى آنها اخـتـصـاص بـه آن مـورد خـاص نـدارد
شـرح کـلـى:
در این دو آیه نخست, به دنبال تذکرات و نکاتى که در خصوص جریان افک در آیات پیش بیان کرد, به عنوان یک اصل و هشدار کلى خطاب به مـومـنـان تإکید مى شود که از پیروى شیطان پرهیز کنند, چرا که فرمان شـیـطان بـه چیزى جز فحشإ و منکر نیست و تنها لطف و رحمت الهى است که زمینـه دورى از شـیـطان و پاک مـانـدن را فـراهم مـى سـازد.
آنگاه در اشاره به کسانى که از سر نادانى در دسیسه منافقان گرفتـار آمده و به همسر پیامبر(ص) تهمت زدند, از آن دسته از مسلمانان کـه پیـش از این, به اینان کمک خرجى مى دادند, مى خواهد که سخت گیرى نکننـد و ایـن کوتاهى را در آنان نادیده بگیرند و به جرم گناهى که آنها مرتکب شدنـد, کـمـکـهاى خـویـش را قـطع نـکـنـنـد و آنـان را بـبـخـشـنـد.
بنابراین, این دو آیه از یک سو به گونه اى کلى به همه هشـدار مـى دهد که گرفتار دام شیطان نشوند و از سوى دیگر در بـاره آنـانـى کـه در دام توطئه گرفتار شده و مرتکب تهمت به همسر پیامبر(ص) یا پذیرش آن شـدنـد, توصیه مى کند که بخشیده شوند و از مساعدت و همراهى مسلـمـانـان مـحـروم نـگـردنـد.

نـکـات ادبـى:
کـلـمـه ((خـطوات)) جـمـع ((خـطوه)) مـى بـاشـد.
و ((خـطوه)) بـه فـاصـلـه مـیـان دو قـدم گـفـتـه مـى شـود.
از این رو ((خطوات الشیطان)) را به ((گامها و مسیر شیطان)) مى تـوان مـعنـا کـرد.
((فحشإ)) چنان که در قسمت قبل اشاره کردیم عبارت است از هر گفته و کـارى کـه زشـتـى آن زیـاد بـاشـد.
و ((منکر)) به هر کارى که عقل صحیح یا دین, آن را زشـت مـى شـمـارد, گـفـتـه مـى شـود.
در واقع ((حسن)) آن کار از نظر عقل یا دین, مورد انکار قرار گرفتـه اسـت.
((ما زکى)), این تعبیر مرکب از دو کلمه ((ما)) به مـعنـاى نـفـى, و ((زکى)) از ریشه ((زکإ)) و ((زکو)) به معناى پاک شدن است و با تـوجـه بـه اضـافـه شـدن ((مـا)), بـه مـعنـاى ((پاک نـشـدن)) خـواهد بـود.
کلمه ((تزکیه)) نیز از همین خانواده است و ((یـزکـى)) نـیـز کـه در اولین آیه مورد بحث آمده, از همین ریشه و فعل مضارع مصدر ((تـزکـیـه)) مـى بـاشـد.
زکـات نـیـز از همـیـن ریـشـه مـى بـاشـد.
((لا یـإتـل)) فـعل ((نـهى)) و مـصـدر آن ((ایـتـلإ)) مـى بـاشـد.
از نظر معنا, هر چند معانى ((قسم خوردن)), ((کوتاهى کردن)) و ((ترک نمودن)) براى آن ذکر شده است, ولى به نظر مى رسد در اینجـا بـا مـعنـاى کـوتـاهى کـردن و تـرک نـمـودن تـنـاسـب بـیـشـتـرى دارد(1).

شـرح تـفـصـیـلـى
((یا ایها الذین آمنوا لا تتبعوا خطوات الشیطان و من یـتـبـع خـطوات الشیطان فانه یإمر بالفحشإ و المنکر)) این بخش از آیه شریفه, متشکـل از سـه نـکـتـه اصـلـى مـتـصـل بـه هم مـى بـاشـد.
نکته اول که جمله ((یا ایها الذین آمنوا لا تتبعوا خطوات الشیـطان)) عهده دار آن است, هشدار و تکلیفى مى باشد که متوجه مومنان مى کـنـد, و آن ایـنـکـه در جـاى پاى شـیـطان گـام نـگـذاریـد.
نکته دوم که جمله ((و من یتبع خطوات الشیطان)) به کمک جمله بعدى آن را مى رساند این است که هر کس دنباله رو گامهاى شیطان بـاشـد, گـرفـتـار فـحـشـإ و مـنـکـر مـى شـود.
آنچه در جمله یادشده آمده, فقط بیان شرط است و تصـریـح بـه جـواب و نـتـیـجـه ایـن شـرط نـشـده اسـت.
یعنى فقط گفتـه اسـت: ((و هر کـس گـامـهاى شـیطان را پیروى کـنـد)) اما اینکه, نتیجه این پیروى چیست, را با توجه به قرینـه سـومـیـن نکته آیه, باید فهمید, چرا که سومین جمله آیه, یعنـى ((فـانـه یـإمـر بالفحشإ و المنکر)) بازگو کننده مسیر حرکت شیـطان و گـامـهاى او اسـت پس کـسـى کـه پیـرو گـامـهاى او بـاشـد.
مـرتـکـب فـحـشـإ و مـنـکـرات خـواهد شـد.
به عبارت دیگر, با توجه به وجود سومین فراز, که گویاى نقـش شـیـطان است, نیازى به آوردن جواب جمله شرطیه در دومین فراز نبود و در واقع با جمله ((فانه یإمر بالفحشإ و المنکر)), هم نقش شیطان بیان شده اسـت و هم نـتـیـجـه پیـروى از گـامـهاى او.
از این رو, مفاد این بخش از آیه این مى شود که اى مومـنـان! گـامـهاى شیطان را دنبال نکنید و هر کس چنین کند بداند که شیطان بـه فـحـشـإ و مـنـکـر فـرمـان مـى دهد.
نتیجه اینکه اگر از شیطان پیروى کنید, مرتکب فحشإ و منکر خـواهیـد شـد.
((خطوات شیطان)) عبارت از آن دسته امورى مى باشد که در مقایـسـه بـا هدف شیطان, همانند گامهایى مى ماند که شخص هنگام حرکت به مقصد طى مى کند بنابراین, گامهاى شیطان عبارت از امورى مى باشد که زمینـه هاى شـرک و دورى از خداوند را فراهم مى سازد و از این رو کسـى کـه قـدم در جـاى پاى شیطان مى گذارد, زمینه شرک و مقدمه دورى از خداوند را تهیه مى کند و این هشدارى است به همه مسلمانان که به دقت و با اهتمام زیاد, از وسوسه ها و حیله هاى شیطان برحذر باشند; چرا که سیاست شیطان در منحرف ساختـن و دور ساختن آنان از خداى تعالى, سیاست گام به گام است و شیطان, این توقع را که یک انسان پاکدامن و باایمان را یکباره به فساد کامل بکشاند ندارد و تـلاش مـى کـنـد او را قـدم بـه قـدم بـه دام هلاکـت افـکـنـد.
او راه را هموار و مسیر را صاف مى کند و گام به گام بـه کـام جـهنـم مى کشاند; چنان که امیرالمومنین على(ع) مى فرماید:((ان الشیطان یسنى لکم طرقـه و یـریـد إن یـحـل دیـنـکـم عـقـده عـقـده)). (2) ((شیطان, راههاى خویش را براى شما هموار مى کند و مى خواهد دیـن و ایـمـان شـمـا را گـره گـره بـاز کـنـد.)) چنان که آن حضرت(ع) در جاى دیگر مى فرماید:((و اعلموا ان الشیطان انـمـا یـسـنـى لـکـم طرقـه لـتـتـبـعوا عـقـبـه)). (3) ((بدانید که شیطان راههایش را براى شما هموار مى سـازد تـا او را دنـبـال کـنـیـد.)) قرآن به جز آنچه در این آیه با تعبیر ((لا تتبعوا خطوات الشیطان)) از پیروى شیطان برحذر داشته, در سه جاى دیگر نیز همین تعبیر را به کار برده است, از جمله این آیه شریفه:((یا ایها الناس کلوا مـمـا فـى الارض حلالا طیبا و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین, انما یـإمـرکـم بالسوء و الـفـحـشـإ و إن تـقـولـوا عـلـى الـلـه مـا لا تـعلـمـون)) (4) ((اى مردم! از آنچه در زمین است, حلال و گوارا بخورید و گـامـهاى شیطان را پیروى نکنـیـد, چـرا کـه او دشـمـنـى آشـکـار بـراى شـمـاسـت او شما را فقط به بدى و فحشإ فرمان مى دهد و به اینکـه نـسـبـت بـه خـداونـد چـیـزهایـى بـگـویـیـد کـه نـمـى دانـیـد.)) در همـه ایـن آیـات از تـعبـیـر ((جـمـع)) اسـتـفـاده شـده اسـت.
و ایـن گـویـاى همـان نـکـتـه اسـت کـه اشـاره شـد.
شیطان, هم از راههاى بسیار متعددى براى کشاندن افراد به مسیر خویـش بـهره مـى بـرد, و هم گـام بـه گـام بـه دنـبـال خـود مـى کـشـد.
هر درى که به روى او بسته شود از در دیگرى وارد مى شود و هر درى کـه بـسـتـه گـردد در دیـگـرى را بـه روى آدمـى مـى گـشـایـد.
در گامهاى نخست, تلاش زیادى را براى به انحراف کشاندن شخـص بـه کـار مى بندد اما گامهاى بعدى راحت تـر و بـا سـرعـت بـیـشـتـر طى خـواهد شـد هر گـنـاه یـک گـام بـه دنـبـال شـیـطان اسـت.
اگر به دنبال گناه, شخص اقدام به توبه و بـازگـشـت از راهى کـه بـه دنبال شیطان رفته است نکند, زمینه براى معصیت و انحراف بعدى همـوارتـر مى گردد و هر قدمى, مسیر باقى مانده را هموارتـر و پیـروى از شـیـطان را آسانتر مى سازد تا آنجا که انسان به ورطه اى از بدبختى و باتلاقى از گناه و انحراف و بى دینى مى افتد که امیدى به نجات او نخواهد بود و هر تـلاشـى در نـجـات او, چـه بـسـا بـر سـرعـت غـرق او خـواهد افـزود.
این است که نه تنها آیات الهى در او تإثیر مثبتى نخـواهد گـذاشـت, بلکه بر لجاجت و ضلالت و عناد او خواهد افزود و حتى آیـات الـهى را بـه اسـتـهزإ خـواهد گـرفـت.
این همان حقیقت هشداردهنده است کـه آن را در آیـه اى دیـگـر چـنـیـن مى خوانیم:((ثم کان عاقبه الذین إساووا السوآى إن کذبوا بآیات الله و کـانـوا بـها یـسـتـهزوون)).
(5) ((سرانجام کسانى که مرتکب بدى و زشتى شدند این بود که آیات الهى را تـکـذیـب کـردنـد و آنـها را بـه اسـتـهزإ گـرفـتـنـد.)) اینجاست که اهمیت و نقش توبه, در جلوگیرى از در افتـادن بـه ورطه هلاکت بیشتر روشن مى شود, و اینکه در پاره اى روایات تـإکـیـد شـده اسـت بلافاصله پس از ارتکاب معصیت, اقدام به توبه و جبران شود و حتى در جـهت تشویق به آن, در برخى روایات آمده است که گناه تا هفت ساعت ثبت نمى شود ناظر به این جنبه از تإثیر تخریبى گناه و هموار شدن مسیر شیطان نـیـز مـى بـاشـد.
سهل انگارى و تقصیرى که در جریان ((افک)), بخشى از جامعه اسـلامـى را در بر گرفت و عده اى با این کوتاهى قدم در مسیر شیطان نهادند, یـکـى از همین قدمهاى خطرناکى بود که تنها لطف و رحمت حق تعالى بود که شامل حـال آنان شد و از این دام نجات یافتنـد و از عـذاب الـهى رهایـى جـسـتـنـد بى شک, از خطرناکترین گامهاى شیطان, ایجاد تردید نسبت بـه قـداسـت و اهمیت جایگاه رهبرى جامعه اسلامى و سست کردن باورهاى عمومى نـسـبـت بـه پاکـى و مـنـزلـت رفـیـع آن اسـت.
چه منکرى بالاتر از تضعیف اعتقاد مردم نسبت به اساسى ترین رکن مدیریت و هدایت جـامـعه اسـلامـى, آن هم در سـطح نـبـوت و رسـالـت, وجـود دارد سست کردن رهبرى و مدیریت هدایت جامعه به مصالح آن, به هر بـهانـه و به دست هر کسى که باشد, پرواضح است از خطرناکترین گـامـهایـى اسـت کـه شیطان به آن فرا مى خواند و روشن است رهبران و مدیران جامعه اسلامى باید همواره به گونه اى حرکت کنند و به شیوه اى کاملا روشن عمل کننـد تـا هیـچ زمینه اى براى نقشآفرینى شیاطین و تإثیرگذارى آنان از این ناحیه وجـود نـداشـتـه بـاشـد.
((و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکى منکم من إحد إبدا و لکـن الـلـه یـزکـى مـن یـشـإ و الـلـه سـمـیـع عـلـیـم)).
این سومین بار است که در این سوره شریف و در آیات مربوط به جـریـات ((افک)) با تعبیر جمله شرطیه ((و لو لا فضل الله علـیـکـم و رحـمـتـه)) مومنان را متذکر فضل و رحمت الهى مى کند, با این تفاوت کـه در دو مـورد گذشته, همان گونه که در قسمت قبل توضیح دادیم, جواب جمله شرطیه بـیـان نشده است و فقط به ذکر خود شرط بسنده شده, در حالـى کـه در آیـه مـورد بـحـث, جـواب شـرط نـیـز بـه صـراحـت آمـده اسـت.
جمله شرطیه این است: ((و لو لا فضل الله علیکم و رحمته)) اگر فضـل و رحـمـت الـهى بـر شـمـا نـبـود.
و جمله جواب این است: ((ما زکى منکم من إحـد إبـدا)) هیـچ کـس از شـمـا, هرگـز پاک نـمـى شـد و صـالـح نـمـى گـشـت.
با توجه به اینکه عده اى از مسلمانان در جریـان افـتـراى بـر همـسـر پیامبر(ص) کوتاهى کرده و موجب دامن زدن به آن شدند, طبیعى بود از جانب دیگر مسلمانان بویژه پس از نزول این آیات توبیخ و سـرزنـش و حـتـى طرد گردند و چه بسا دسته اى دیگر نیز دچار غرور شوند که ما در ایـن تـوطئـه گـرفـتـار نـشـدیـم.
از سوى دیگر هشدارى کـه در آغـاز ایـن آیـه, مـبـنـى بـر پرهیـز از دنباله روى شیطان و گام نهادن در مسیرى که شیـطان بـراى انـسـان همـوار مى کند, این توهم را براى برخى پیش آورد که بدون توفـیـق الـهى و بـدون عـنـایـت و فـضـل او مـى تـوان از دام شـیـطان فـاصـلـه گـرفـت.
این است که به دنبال آیات گذشته که سخت مرتکبیـن ((افـک)) را مـورد سرزنش قرار داد و به دنبال این هشدار و با عنایت به اینکه نباید جمـعى از مسلمانان که از سر نادانى و قصور به ایـن ورطه افـتـادنـد از جـمـع مسلمانان رانده شوند و باید زمینه و فرصت برگشت و جـبـران بـراى آنـان فراهم باشد, به گونه اى ملاطفتآمیز و در عین حـال هشـدار دهنـده یـادآور مى شود که اگر فضل و رحمت الهى نبود, هیچ کدام از شماها نمى توانسـتـیـد طهارت روح و رفتار صالح را کسب کنید و در جرگه پاکان و صالحان در آیید فضل و رحمت خداوند مهربان است که مـنـشـإ هدایـت و پاکـى شـمـاسـت رهایى از گمراهى و در آمـدن بـه فـضـاى پاک روحـى و پاک شـدن و پاک مـانـدن, همـه و همـه بـه لـطف و فـضـل او مـى بـاشـد.
((ولـکـن الـلـه یـزکـى مـن یـشـإ)).
این خداوند مهربان است که هر کس را بخواهد هدایت مى کند و بـه پاکـى روح و عـمـل مـى رسـانـد.
این همان حقیقت است که قرآن در جایى دیگر از زبان بهشـتـیـان, ایـن گونه بازگو مى کند:((و قالوا الحمد لله الذى هدیـنـا لـهذا و مـا کـنـا لـنـهتـدى لـولا إن هدیـنـا الـلـه))(6) .
((بهشتیان گفتند: سپاس خدایى که ما را به این هدایـت کـرد و مـا هدایـت نـمـى شـدیـم اگـر خـداونـد مـا را هدایـت نـکـرده بـود.
چنان که در خصوص تإلیف قلوب میان مومنان, به همین نکـتـه اشـاره مى کند که آنچه میان آنان الفت ایجاد کرد, خداونـد بـود و پیـامـبـر(ص) نمى توانست آن را با خرج اموال ایجاد کند:((و هو الذى إیدک بـنـصـره و بالمومنین و إلف بین قلوبهم, لو إنفقت ما فى الارض جمیعا مـا إلـفـت بـیـن قـلـوبـهم و لـکـن الـلـه إلـف بـیـنـهم انـه عـزیـز حـکـیـم))(7).
((و او کسى است که تو را با نصرت خویش و با کمک مومنان تإیـیـد کرد و میان دلهاى آنان الفت ایجاد کرد, اگر تو همه آنچه در زمیـن اسـت را خرج مى کردى نیز نمى توانستى میان دلهایشان نمى توانستى ایجـاد الـفـت کنى و لکن خداوند میان آنان ایجاد الفت کرد, که او است عزیز و حـکـیـم خداوند تعالى, علاوه بر ارسال انبیإ(ع) و فرو فرستـادن شـرایـع و احکام و دادن نیروى عقل و توان تشخیص حق و باطل, و مصلحت و مفسـده, در ادامه نیز تکوینا و از سر لطف خویش, عهده دار هدایت و تزکیه انسان اسـت و پرواضح است خواست و مشیت او در این خصوص, بى حساب و بى ملاک نیست, بلکه این انسان است که زمینه شمول هدایت و لطف و مرحمت حق تعالـى را در جـهت تزکیه و دور شدن و دور ماندن از سلطه شیطان را با مجاهده و تلاش خـویـش فراهم مى کند و با هر گامى که در مسیر حق مى گذارد, زمینه و شایـسـتـگـى عـنـایـتـها و الـطاف بـعدى خـداونـد را بـراى خـویـش فـراهم مـى سـازد اینکه هدایت الهى به چه معناست؟ و اینکه خواست او در هدایت یافـتـن برخى و گمراه شدن برخى دیگر, چنان که آیات متعددى بیان مى کند, بـر چـه اساس است؟ و با مسإله اختیار و اراده انسان که امرى مسـلـم اسـت و در آیات متعدد دیگر آمده, چگونه جمع مى شود؟ و اینکه به عنوان مثال, از یک سو در همین آیه مورد بحث مى گوید: ((و لکن الله یزکى من یـشـإ)) و بـا این بیان, تزکیه را مربوط به خداوند مى داند و از سوى دیگر ((تزکـیـه)) را مثلا در آیه ((قد افلح من زکیها))(8).
مربوط به خود انسان مى شـمـارد, اینها را چگونه باید جمع کرد؟ همه مباحثى ارزشمند و دقیق است که اینـک از حـوصـلـه ایـن نـوشـتـه بـیـرون اسـت.
در پایان, این آیه با جمله ((و الله سمیع علیم)) به صفت شنـوایـى و آگاهى خداوند اشاره مى کند و همان گونه که مرحوم علامه طبـاطبـایـى, بـه عنوان یک اصل بر آن تإکید دارد, همواره اوصافى که در پایان آیات براى خداوند ذکر مى شود, به تناسب نکات و موضوعاتى است, که در آیه آمده اسـت در دو آیه گذشته که سخن از فضل و رحمت الهى رفتـه بـود دیـدیـم کـه اوصاف ((تواب حکیم)) و ((رووف رحیم)) آمده بود اما در این آیه از صفـت ((سـمـیـع)) و ((عـلـیـم)) سـخـن رفـتـه اسـت.
و این به تناسب موضوعى است که در جواب جمله شرطیه آمـده و سـپس بـه صـورت یـک اصـل کـلـى, ((تـزکـیـه)) را از آن خـداونـد شـمـرده اسـت.
ولى خداوند در این لطف و فضل خویش بى حساب و بى ملاک عمل نـمـى کـنـد و همان گونه که کلام بندگان را مى شنود و به رفتار و کردار آنان آگاه است, سخن فطرت آنان را نیز مى شنود و به مصالح و نیازهاى آنـان آگـاه اسـت و خواست قولى و عملى طالبان تزکیه را مى شنود, و به حال افراد مـسـتـعد و لایـق تـزکـیـه, آگـاه و دانـاسـت.
((و لا یإتل اولو الفضل منکم و السعه إن یوتـوا اولـى الـقـربـى و المساکین و المهاجرین فى سبیل الله)) بر این اساس که این آیه نیـز بـه دنبال آیات ((افک)) نازل شده و در ارتباط با همان جریان است و با توجه به آنچه برخى از مفسرین در شإن نزول آیه بر شمرده اند, آیه نشان مى دهد که عده اى از مسلمانان به دنبال قضیه افک, تصمیم گرفتند کمـکـهاى مـادى خود را به برخى از کسانى که در این جریان دخالت داشتند و مرتکب افترإ به همسر پیامبر(ص)شده بودند, قطع کنند و ظاهرا بر این تصمیم خود نـیـز سـوگـنـد خـوردنـد.
و چنان که در شرح برخى از کلمات آیه آوردیم, کلمـه ((ایـتـلإ)) کـه مصدر ((لایإتل)) مى باشد, هم به معناى سوگند خوردن آمده و هم به معنـاى کوتاهى کردن و ترک کردن, و هر کدام باشد با آیه مورد بحث تنـاسـب دارد ولى با توضیحاتى که گذشت در اینجا بیشتـر مـنـاسـب مـعنـاى دوم بـاشـد مفاد آیه این است که آنان که از برترى مالى و گشایش زندگى برخوردار هستند, در پرداخت و کمک به خویشان و درماندگان و مهاجران در راه خـدا, کـوتـاهى نـکـنـنـد و ایـن کـار را رها نـسـازنـد.
خطاب آیه متوجه ((اولوالفضل منکم و السعه)), یعنى دارندگان سرمایـه و آنـهایـى از شـمـا کـه دسـتـشـان بـاز اسـت, مـى بـاشـد.
و موضوع آیه ((کمک مالى)) است و اشاره به نوع کمک یا مقدار آن نشده است تا اطلاق آن شامل هر نوع و هر مقدارى که خود افراد مناسب مى دانـنـد گـردد.
از سه دسته نیز به عنوان دریافت کنندگان کمک و مساعدت نام برده شـده اسـت: خـویـشـاونـدان, فـقـرا و مـسـاکـیـن, و مـهاجـریـن در راه خـدا رابطه خویشاوندى و مساعدتها و رسیدگیهایى که به مقتضاى ایـن رابـطه صورت مى گیرد نباید دستخوش برخى کوتاهیهاى طرف دیگر, حتى شرکت در جریان خـطرنـاکـى چـون قـضـیـه ((افـک)) گـردد.
طرد این دسته خویشاوندان نوعا زمینه انحراف بیشتر را در آنان فراهم مى سازد; در حالى که حفظ و تقویت رابطه و مهربانى و توجه بـه نـیـازهاى آنان, زمینه جبـران ضـعفـها و خـطاهاى آنـان را نـیـز فـراهم مـى سـازد دسته اى از مسلمانانى که از سر جهالت و سادگى در این جـریـان آلـوده گناه شدند, معلوم مى شود جزء درماندگان و کسانى بوده اند که نیازمند کمک دیـگـران بـوده انـد.
اینان نیز هر چند خود را آلوده این جریان کردند, اما نبایـد تـنـها گـذاشـتـه شـونـد و گـرسـنـه بـمـانـنـد.
توطئه ((افک)) و تهمت زدن به همسر پیامـبـر(ص) و نـاراحـتـى شـدیـد پیامبر(ص) در این جریان, هر چند بر مسلمانان گران بود و برخى از آنـان از سر ناراحتى, تصمیم بر قطع کمکهاى مالى خود به کـسـانـى کـه در ایـن جریان شرکت داشتند گرفتند, اما عطوفت اسلامى و گذشت و بزرگوارى و ایجاد زمینه بازگشت و جبران کوتاهى توسط آنان که فریب شیـطان را خـورده انـد, اصلى است که باید بر جاى جاى جامعه اسلامى حاکم باشد و انتـقـام گـیـرى, واژه اى است که در فرهنگ برخورد با دشمنان سرسخت اسلام باید آن را جـسـت در کنار ((خویشاوندان)) و ((مساکین)) از ((مهاجرین)) نیز نام بـرده شده است و این نشان مى دهد که برخى از آنان نیز خود را آلوده این جریان کرده بودند ولى به خاطر سابقه و ارزش ((هجرت)) که آنان کسب کرده بودند و براى حفظ دین و در یارى پیامبر اکرم(ص), به جمع مهاجـریـن پیـوسـتـه بودند, خداوند تإکید مى ورزد که نباید از کمک دیگران باز بماننـد و در مـعیـشـت دچـار تـنـگـنـاى بـیـشـتـر شـونـد.
کار اینان در این قضیه کاملا اشتباه, بود و فریب شیـطان را خـوردنـد اما با یک اشتباه نباید همه فضیـلـتـهاى آنـان نـادیـده گـرفـتـه شـود آنان همین که به عمق جریان پى ببرند و آگاه شوند چه کوتاهى بـزرگـى کرده اند, بویژه با سرزنشهایى که در آیات گذشته صورت گرفت, بـراى آنـها بـس اسـت.
و این درس بزرگى براى جامعه اسلامى و مسلمانان است که فضـیـلـتـها و فداکاریها و خدمات و سوابق پسندیده و گذشته نیک افراد, نباید بـه صـرف یک اشتباه یا انحراف یا گناه کنونى, کاملا به فراموشى سپرده شـود و یـا حـتـى مـورد انـکـار قـرار گـیـرد.
پیش از پرداختن به ادامه آیه, یادآور مى شود که بر طبق حدیثى که على بن ابراهیم قمى در تفسیر خود از حضرت امام باقر(ع) نقل کرده, منـظور از ((اولى القربى)) در اینجا, همان خویشان و نزدیـکـان پیـامـبـر اکـرم(ص) مى باشد که بر این اساس معلوم مى شود حتى برخى از خویشان پیامبر(ص) نیـز از این جریان که سلسله جنبان آن برخى از منافـقـان بـودنـد بـر کـنـار نماندند, ولى آیه شریفه به خاطر جایگاه ویژه اى که آنان داشتند, توصیـه مـى کـنـد آنـان همـچـنـان از کـمـک و مـسـاعـدت بـرخـوردار بـاشـنـد.
((ولیعفوا ولیصفحوا إلا تحبون إن یغفر الله لـکـم و الـلـه غـفـور رحیم)) در پایان آیه, به این دسته از مسلمانان که کـمـکـهاى مـالـى در اختیار نیازمندان مى گذاشتند, دوباره تإکید شده است که عـفـو و گـذشـت کنند و لغزش آنان را نادیده بگیرند و به عبارتى, این پرونده را مختومه تـلـقـى نـمـایـنـد.
اینان گناهى کردند و خطایى را مرتـکـب شـدنـد و قـضـیـه تـمـام شـد همان عذاب وجدان, و همان پى بردن به اینکه در چه دامى گرفتار آمـده بـودنـد و همـان سـرزنـشـهاى قـرآن, آنـان را بـس اسـت.
دیگر اقدام عملى, از جمله قطع کمکهاى مالى, علیه آنان صورت نگیرد و بدین گونه است که آیه شریفه این دسته از مسلمانان را ترغیب بیشتـر بـه ادامـه احـسـان و نـیـکـى مـى کـنـد.
سپس قضاوت در باره حسن و ارزش این گذشت و تإکید قرآن بر آن را بـه وجدان خود آنان و یا جامعه اسلامى واگذار مى کند و با جمله ((إلا تحبـون إن یغفر الله لکم)) آنان را بر سر این پرسش وجدانى وا مى دارد که آیـا دوست ندارید خداوند شما را ببخشد؟ اگر دوست دارید, که طبعا نیز چنـیـن است, پس, از لغزش آنان بگذرید تا خداوند نیز شما را مشمول مغفرت خویـش گرداند; و خداوند بخشنده و مهربان است و رحمت و غفرانش شامل حال شما و آنـان خـواهد شـد.
((والـلـه غـفـور رحـیـم)).
در مجموع, این آیه شریفه در مقابل واکنش شدید جمعى از مسلمانان, در پى روشن شدن قضیه, نسبت به کسانى که مرتکب این رفتار ناشایست در بـاره خانواده پیامبر اکرم(ص) شدند, به گونه اى ظریف و با لطافت تمام, خواهان خوددارى از زیاده روى و پرهیز از حرکت انتقامجویانه مى شود تا این توطئه بیش از این نتواند به وحدت و همدلى و روابط و مناسبـات احـتـرامآمـیـز متقابل در جامعه خدشه وارد کند و پرونده این حادثه ناگوار, حال که بـه خـوبـى پایـان یـافـتـه, بـسـتـه شـود.
تـرجـمـه:.
با شرحى که گذشت, اینک مى توانیم دو آیه پایانى جریـان افـک را ایـن گونه ترجمه کنیم:((اى کسانى که ایمان آورده اید! گامهاى شیطان را دنبال نکنید و هر کس گامهاى شیطان را پیروى کند, مرتکب فحشا و منکر شده است, چرا که شیطان دستور به فحشإ و منکر مى دهد, و اگر فضل و رحمت خـداونـد بـر شـمـا نـبـود, هیـچ یـک از شـمـاها هرگـز پاک نـمـى شـد.
و لکن خداوند هر کس را که بخواهد پاک و صالح مى گردانـد, و خـداونـد شـنـواى دانـاسـت.
آنانى از شما که داراى برترى مالى و گشایش زندگى اند, در پرداخت بـه نزدیکان و بیچارگان و هجرت گزیدگان در راه خدا, کوتاهى نکننـد و بـایـد عفو کنند و صرف نظر نمایند; آیا دوست ندارید که خداوند شما را ببخشاید؟
و خـداونـد بـخـشـنـده مـهربـان اسـت)).

روایـات:
طبیعى است نکات کلى این دو آیه در روایات نیز از جنبه هاى مـخـتـلـف مورد توجه قرار گرفته است که اینک جاى پرداختن به آنها نیسـت, امـا از آنچه در خصوص قسمت پایانى آیه دوم آمده, و در آن, به آیه نـیـز اشـاره شده است, دو مورد را که یکى مربوط به عمل امیرالمومنین(ع) و دیگرى بـه عنوان سیره امام زین العابدین(ع) مى باشد, به عنوان پایان بخش این قسمـت بـازگـو مـى کـنـیـم.
1ـ امیرالمومنین(ع) پس از جراحت شدیدى که بر اثـر ضـربـه شـمـشـیـر ابن ملجم, لعنه الله علیه, برداشتند و در بستر شهادت افتادنـد, در ضـمـن وصیتى که ظاهرا خطاب به بازماندگان حضرت(ع) مى باشد, از جمله فرمودنـد:
((إنا بالا مس صاحبکم, و الـیـوم عـبـره لـکـم, و غـدا مـفـارقـکـم ان إبق فإنا ولى دمى, و ان إفن فالـفـنـإ مـیـعادى, و ان إعـف فالعفو لى قربه, و هو لکم حسنه, فاعفوا, إلا تحبـون إن یـغفـر الـلـه لـکـم))(9).
من دیروز همنشین شما بودم و امروز مایه عبرت شمایم و فردا از شـمـا جـدا خـواهم بـود.
اگر ماندم که خودم ولى دم خـود خـواهم بـود, و اگـر مـردم کـه مـرگ وعده گاه من است, و اگر عفو کنم, عفو براى من قربـت اسـت و بـراى شـمـا حسنه; پس قاتل را عفو کنید, ((آیا دوست ندارید خداوند شما را ببخشایـد؟
2ـ ابن شهر آشوب این موضوع را جزء مناقب و فضیـلـتـهاى حـضـرت امـام زین العابدین(ع) آورده است که روش حضرت(ع) چنین بود که وقتى ماه رمضـان سر مى رسید, خطاها و نافرمانیهاى غلامان خـویـش را نـسـبـت بـه هر کـدام یادداشت مى کرد تا آخرین شب ماه که آنها را صدا مى زد و بعد آن نوشته را بیرون مىآورد و آنان را یکى یکى خطاب مى کرد و مى فرمود: فلانـى! چـنـیـن کـارى کـردى ولـى مـن تـو را تـنـبـیـه و تـإدیـب نـکـردم.
همـه آنـها اعـتـراف مـى کـردنـد.
آنگاه حضرت(ع) در میانشان مى ایستاد و به آنان مى فرمود: صداهایـتـان را بلند کنید و بگویید: ((اى على بن الحسین! همان گونه که کارهاى ما را شماره کردى, پروردگارت اعمال تو را همگى شماره کرده و داراى کتابى است که به حق سخن مى گوید و هیچ کوچک و بزرگى را فروگذار نـکـرده و همـه را ثـبـت نـمـوده اسـت.
پس به یاد آور, درماندگى و ذلت ایستادنت در مقـابـل پروردگـارت را, پروردگارى کـه ذره اى سـتـم نـمـى کـنـد و خـداونـد در گـواهى, بـس اسـت لذا ببخش و صرف نظر کن تا خداى توانا از تو درگذرد, بـه خـاطر ایـن گفته اش: و لیعفوا و لیصفـحـوا إلا تـحـبـون إن یـغفـر الـلـه لـکـم)) حضرت(ع) این جملات را به آنان مىآموخت تا تکرار کنند و آنگـاه خـودش گـریـه مـى کـرد و نـالـه سـر مـى داد.
مـتـن ایـن روایـت شـریـف چـنـیـن اسـت:.
((و کان اذا دخل شهر رمضان یکتب على غلمانه ذنوبهم حتى اذا کان آخر لیله دعاهم, ثم إظهر الکتاب و قال: یا فلان! فعلت کـذا و لـم إودبـک؟
فیقرون إجمع; فیقوم وسطهم و یقول لهم: ارفعوا إصواتکم و قـولـوا:یـا على بن الحسین! ربک قد إحصى علیک ما عملت, کما إحصیت علینا, و لـدیـه کتاب ینطق بالحق لا یغادر صغیره و لا کبیره, فاذکر ذل مقامک بین یدى ربک الذى لا یظلم مثقال ذره و کفى بالله شهیدا, فاعف و اصفح یعف عنک الملیک لقوله تعالى ((و لیعفوا و لیصفحوا إلا تحبون إن یغفر اللـه لـکـم)) و یـبـکـى و یـنـوح)). (10)

ادامـه دارد
پى نوشت ها:
1ـ کلمه ((لایإتل)) چنان که در متن اشاره شد, فعل ((نهى)) و از باب ((افـتـعال)) مـى بـاشـد.
و از آنجا که باب ((افتعال)) معمولا از ثلاثى مجرد اشتقاق مى یـابـد و نه از باب ((افعال)), لذا معناى کوتاهى کردن و ترک نمـودن مـنـاسـب تـر مـى نـمـود.
توضیح اینکه, همین ریشه لغت در باب ((افعال)) که مصدر آن ((ایـلإ)) مى باشد, به معناى سوگند خوردن است و ((ایتلإ)) اگر به مـعنـى سـوگـنـد خوردن باشد, لازمه اش این است که از باب ((افـعال)) مـشـتـق شـده بـاشـد علاوه اینکه, اگر در این آیه به معنى ((سوگند خوردن)) گـرفـتـه شـود باید یک ((لا))ى نافیه را براى فعل ((یوتوا)) در تقدیر گرفت و گـفـت در واقع ((لایوتوا)) بوده است, در حالى که اصل اولى در جملات, عدم تـقـدیـر اسـت, مـگـر ایـنـکـه دلـیـلـى بـر آن بـاشـد.
2ـ نـهج الـبـلاغـه, صـبـحـى صـالـح, خـطبـه 121, ص178.
3ـ همـان, خـطبـه 138, ص196.
4ـ سوره بقره, آیه 168, دو مورد دیگر, یکى در همین سوره, آیـه 208, و دیـگـرى سـوره انـعام, آیـه 142.
5ـ سـوره روم, آیـه 10.
6ـ سـوره اعـراف, آیـه 43.
7ـ سـوره انـفـال, آیـه 62 و 63.
8ـ سـوره شـمـس, آیـه 9.
9ـ نـهج الـبـلاغـه, صـبـحـى صـالـح, نـامـه 23.
10ـ مناقب ابن شهر آشوب, ج4, ص158, تصحیح سیدهاشـم رسـولـى مـحـلاتـى و نـیـز: نـورالـثـقـلـیـن, ج3, ص584.