اخلاق معاشرت (17)
برخورد کریمانه
جواد محدثى
همیشه عملهاى بزرگ و اقـدامهاى والا, از سـوى صاحبـان روحهاى بلنـد سـر مـى زنـد.
اینکه نیکى را به نیکى پاسخ دهیم و به لبخند دیگرى با لبخند پاسخ دهیـم, رفتارى عادى است.
بـرخـورد کـریمانه, نشان دادن نـوعى ((مناعت طبع)) و ((بلنـد همتـى)) و ((روحیه والا)) است که دیگران را هـم تحت تإثیر قرار مـى دهد. مثل آنکه بـدى را با نیکـى پـاسخ بگـویـى و قهر و خشـونت را, با محبت و عاطفه.
فتـوت و جـوانمردى در برخـورد, یکى از ایـن گونه ((بزرگوارى))ها در معاشرتهاست.
((خـود)) را ندیدن و براى ((دیگران)) در قاموس زندگى شخصى, جایى باز کردن و دلى به دست آوردن و تکیه گاهى براى یک بینوا گشتـن! ضعیفان و جوانمردان صاحبان دلهاى شکسته, در پى مرهـم گذار, چشـم به ایـن سو و آن سـو مى دوزند. غریبان بـى پناه, در تنگناهاى زندگى در سایه همت و فتـوت آزادمردان مىآرمند و مظلومان بلادیده, دل را با دست گرم و نـوازشگر جـوانمردان خـوش مى سازند و به حمایت و یارى آنان دلگرم و امیدوارند.
اگر در جامعه, افراد آزاده اى نباشند که عشق محـرومان و ضعیفان را در دل دارنـد, ستمگران روزگار آنان را سیاهتـر مـى کننـد و بـى دردان, تهیـدستان را به روز سیاه مى نشانند.
در عهد کهن, رمز و راز پیدایـش گروههایى از ((جـوانمردان)) و ((عیاران)), همیـن روحیه خـدمت به همنـوع و یارى بـى دفاع و پناه بـودن بـراى بـى پناهان بـوده است.
چه خوش سروده است مرحوم فیض کاشانى:
بیـا تـا مـونـس هـم, یـار هـم, غمخـوار هـم بـاشیم
انیس جان هم, فرسوده بیمار هم باشیم
شب آید, شمع هم گردیم و بهر یکدگر سوزیم
شـود چـون روز, دست و پـاى هـم, در کـار هـم بـاشیـم
دواى هم, شفاى هم, براى هم, فداى هم
دل هـم, جـان هـم, جـانـان هـم, دلـدار هـم بـاشیم
فتـوت و جـوانمردى, زیباتریـن آرایـش یک انسان است. به فرموده امیر مـومنان(ع):
((ما تزیـن الانسان بزینه اجمل مـن الفتـوه))(1) انسان به هیچ زینتـى, زیباتر از مروت و جوانمردى آراسته نشده است.
مفهوم فتـوت بى دردى و بـى خیالـى نسبت به وضع مردم و نیاز و محـرومیت و مظلـومیت آنان, از مردانگـى و از مسلمانـى به دور است. از آن سـو, غم مردم خـوردن و حامى مظلـوم بـودن و یـارى به بینـوا رسـانـدن, مسلمـانـى و مـردانگى است.
آییـن ((رادمردى)) حکـم مـى کند که صاحبان قـدرت و مکنت, دستـى هـم به سر و گـوش محـرومان بکشند و بازوى آنان را بگیرند و از زمیـن گیرى و خاک نشینـى بلند کننـد, عزت ببخشند و حرمت گزارند. ایـن, زکات توانایى و توانگرى است! ((مردانگى)), صفت بـرجسته و ارزشمنـدى است که به یک اجتمـاع زنـده آبـرو مـى بخشـد.
بزرگـوارى و کرامت نفـس در برخـورد با دیگران, خصیصه آزادمردانـى است که از روى فتـوت و جـوانمردى, اندیشه محـرومان را در سر مـى پـروراننـد و مهرشان را در دل.
زنـدگـى بـى حضـور چنیـن فـرزانگانـى, نه لذت دارد, نه زیبـایـى. جـامعه اى که از جـوانمـردان خـالـى بـاشـد, غبـار مـرگ بر چهره اش نشسته است.
ایـن سجیه و خصلت عملـى, ریشه در درون و انـدیشه دارد و از آنجـا به رفتـار و معاشـرت و بـرخـوردهـا سـرایت مـى کنـد. امـام علـى(ع) مـى فـرمـاید:
((بعد المـرء عن الـدنیه فتـوه))(2) جـوانمـردى, دور بـودن انسـان از پستـى و فرومایگى است.
و ... فرومایگـى چیست, جز زور و تحقیر, بـى حرمتـى و تکبر, خودخـواهـى و حق کشـى, کینه تـوزى و انتقام جـویى, بخل و حسادت, سخت گیرى و بـدرفتارى, بـى وفایـى و دروغ, نفاق و دو رنگى؟ ...
و مردانگى چیست, جز ایثار و گذشت, عفـو و مـدارا, بخشنـدگـى و نـوازش, صبـورى و تحمل, همت بلنـد و حسـن خلق, یکـرنگـى و وفـادارى, صـداقت و دلجـویى؟ ...
در دیـد شما, ((نامرد)) و ((پست)) و ((فرومایه)) کیست؟ و مروت و مردانگـى کـدام است؟
خواجه عبدالله انصارى گوید:
((اگر بر روى آب روى, خسى باشى, و اگر به هـوا پرى, مگسـى باشـى, دل به دست آر, تا کسى باشى!))(3) و خداوند, همیـن را مى پسندد و مى پذیرد و پاداش مى دهد, چرا که دلهاى شکسته, جلـوه گاه محبت خـدا و امیـد به درگاه او است و جـوانمـردى, آرامـش بخشیدن به آن دلهاست. به گفته مولانا:
هزار بار پیاده طـواف کعبه کنـى قبـول حق نشـود گـر دلـى بیازارى(4) در حـدیثـى, امیرالمومنین(ع) چارچوب و استخوان بندى مروت و جـوانمردى را ایـن گونه برمى شمارد که مـى تـوانـد معیـارى بـراى هـر شخص جهت ارزیـابـى میزان فتـوت خـویـش بـاشـد:
((نظام الفتـوه احتمال عثرات الا خـوان و حسـن تعهد الجیران.))(5) نظام مردانگى, تحمل لغزشهاى بـرادران و رسیـدگـى شـایسته به همسـایگان است.
برخى از نشانه ها نه فتـوت به ادعا است, نه جوانمردى به سخـن! رفتار و عمل, شاهد مردى و نامردى هر انسان است. فتـوت نیز تنها با عمل است که مهر تإیید مى خورد و مقبول خاطرها مى گردد, نه با حرف و شعار.
بعضـى از نشـانه هـاى رادمـردان که در روایـات آمـده, از ایـن قرار است:
1ـ عفـو و گذشت روحهاى بزرگ, ظرفیت بخشایـش و گذشت نیز دارند. اما افراد حقیر و فـرومـایه, به سـرعت در صـدد انتقـام بـرمـىآینـد. به فـرمـوده حضـرت على(ع):
((لیـس مـن شیـم الکـرام تعجیل الانتقام))(6) شتاب و سـرعت در انتقام گرفتـن, از اخلاق انسانهاى بزرگوار نیست.
باز هم از کلام حضرت امیر(ع) بیاموزیم:
((المبـادره الـى العفـو مـن اخلاق الکـرام, المبـادره الـى الانتقـام مـن اخلاق اللئام))(7) سرعت در عفـو, از اخلاق مردان بزرگوار است و شتاب در انتقام گرفتـن, از اخلاق فرومایگان.ادامه در صفحه 97 2ـ آغاز به نیکـى گاهـى کسـى از انسان چیزى مى طلبد, انسان هم پاسخ مى دهد.
ولـى اخلاق جـوانمردانه آن است که حفظ آبروى دیگران کنـى و پیـش از سـوالشان, در رفع نیازشان بکـوشـى که ایـن خصلت, مردانگـى و فتـوت است و نشانه کرامت روح. به تعبیر حضرت علـى(ع): ((الکریم مـن بـدء باحسانه))(8) کریـم, کسـى است که آغازگر نیکى باشد و شروع به احسان کند.
3ـ پاسخ بدى با نیکى ایـن رفتار نیز, روحیه اى والا و عفـوى بزرگ مى خـواهد که اگر دیگران بدى کردند و ناسزا گفتند و بى اعتنایـى نمـودند, تـو خـوبـى کنـى و ادب و احترام نشان دهـى و اگر از تو بریدند و قطع رابطه کردند, تـو قطع رابطه نکنـى و پیوندها را نگه دارى. در اینجا هـم مناسب است ایـن کلام علوى آویزه گوشمان باشد:
((الکریـم مـن جازى الاسائه بالاحسان))(9) جـوانمرد, کسـى است که بدى را با نیکـى پـاسخ دهـد. آرى ... در عفـو, لذتـى است که در انتقـام نیست.
4ـ عفـو با قدرت جـوانمرد کسى است که وقتـى قدرت دارد و مى تـواند انتقام بگیرد, درگذرد و عفـو را پیشه خـود سـازد. علـى(ع) فـرمـود:
((الکریـم اذا قـدر صفح و اذا ملک سمح و اذا سئل انجح))(10) جـوانمرد و بخشنـده کسى است که:
ـ وقتـى قدرت یابد, درگذرد و ببخشاید ـ و چـون تـوانمند و مالک گردد, عطا کند و ببخشـد, ـ و آنگـاه که چیزى از او خـواسته شـود, نیـاز را بـرآورد.
5ـ غمخـوارى محرومان جـوانمردان به نیازمنـدان رسیـدگـى و نسبت به آنان حمایت و دلجـویـى مـى کننـد و خـود را در راحت و رنج دیگـران شـریک مـى شمـارنـد.
به قول سعدى:
تو کز محنت دیگران بى غمى
نشاید که نامت نهند آدمى
((پـوریاى ولى)), از پهلوانان نامدار و عارفى که از مردانگى او حکایتهاى بسیارى زبـانزد مـردم است,(11) در یک ربـاعى چنیـن سروده است:
گر بر سر نفس خود امیرى, مردى
ور بر دگرى نکته نگیرى, مردى
مردى نبود فتاده را پاى زدن
گر دست فتاده اى بگیرى, مردى(12)
جـوانمردى همان خوشخـویى, بخشندگى, مردم نوازى و رسیدگـى به بینـوایان است و همه اینها به شکـرانه قـدرت و تـوانـى که پـروردگار عطـا کـرده است. به گفته حـافظ:
اى صاحب کرامت! شکرانه سلامت
روزى تفقدى کن, درویش بینوا را
تمـاشـاى جلـوه هـاى فتـوت و بزرگـوارى و ((بـرخـورد کـریمـانه)) در آینه رفتـار بزرگـان و اسـوه هـا, تمـاشـایـى تـر است. در بخـش آینـده, نمـونه هـایـى از این رفتـارهـاى زیبـا و نمـونه هـاى تـاریخـى تقـدیـم شمـا خـواهـد شـد.
ادامه دارد.
پى نوشت ها:
1ـ غررالحکم (چاپ دانشگاه), ج6, ص96.
2ـ همان, ج3, ص260.
3ـ منـاجـات, خـواجه عبـدالله انصـارى (بخـش مقـالات) ص35.
4ـ کلیات شمس, جزء 6, ص298.
5ـ غرر الحکم, ج6, ص185.
6ـ همان, ج5, ص81.
7ـ میزان الحکمه, ج8, ص367.
8ـ همان, ص365.
9ـ همان.
10ـ غررالحکم, ج7, ص346.
11ـ فرهنگ فارسى (معین), بخش اعلام.
12ـ چکیده اندیشه ها, ج2, ص257.