تاریخ ولادت صدیقه کبرا، فاطمه زهرا سلام الله علیها


تاریخ ولادت صدیقه کبرا فاطمه زهرا(س)

سیدضیإ مرتضوى

 

 

آنچه مى خـوانید پژوهشـى است کـوتاه در باره تاریخ ولادت حضرت صدیقه طاهره, حضـرت فاطمه علیهاالسلام که سالها پیـش انجام شـده است و اینک با اصلاحاتـى اندک تقدیم خوانندگان عزیز مى شود.
روشـن است که این مـوضـوع, پژوهشـى بیـش از این مـى طلبد, اما همیـن مقدار مـى تـوانـد تصـویـرى کلـى از ایـن مسـإله به دست دهـد.

مقدمه:
ایـن مقاله تلاش مى کند بررسى کـوتاهى پیرامـون تاریخ ولادت آن حضرت(ع) و در نتیجه سـن ازدواج و مـدت عمر شریفـش داشته باشـد. گرچه شخصیت ایـن بزرگان متکـى بر صحت و سقـم نتایج ایـن گـونه مباحث نیست, ولى نشان دادن واقعیات علمـى, حتـى اگـر هیچ اثـر مستقیـم علمـى نیز نـداشته باشـد, مطلـوب است.
اعمال خاص و ادعیه ویژه اى که معمـولا در تعظیـم چنیـن مناسبتهایى وارد شده است, و لزوم وحـدت رویه جامعه اسلامـى در بزرگـداشت و تجـدیـد عهد نسبت به اولیإ دین(ع), تإکیدى است بر مفید بودن ایـن دست مباحث. از میان هزاران شاهد گویایى که بر مظلـومیت اهل بیت(ع) گـواهى مى دهد, همیـن اختلاف نظرهایى است که در مـورد تاریخ ولادت و رحلت و مـدت امامت و عمر آن بزرگـواران بـر جاى مانـده است. ایـن نه یعنـى نادیـده انگاشتـن تلاشهاى طاقت فـرساى علماى متعهد و مورخین دلسوزى که خود از ایـن رهگذر دلى پردرد دارند, بلکه اشاره به ظلـم تاریخ و تاریخ پـردازانـى است که یک نگاه اجمالـى به تـإلیفاتشان نشان مـى دهـد چگـونه در وصف حـاکمان جـور و عمال آنان و خصـوصیات زنـدگـى شخصـى اشان, به تفصیل قلـم فـرسایـى کرده انـد و در تطهیر دستگاه ستـم آنان, سخنها رانده و تاریخ را بـر مذاق ستمکاران نـوشته انـد, ولـى از مظلـومیـن تاریخ و بـویژه از بزرگان شیعه یا سخنى نگفته اند و یا به اشارت رفته اند و یـا خـائنـانه دست به تحـریف چهره آنـان آلـوده اند.
اینجاست که دستهاى پیـدا و نهان سلطه را در محـو یاد و فکر و منطق و حتـى نام بزرگان شیعه بـویژه امامان معصـوم(ع) در گـوشه گـوشه تاریخ به خـوبـى مى تـوان دید. وقتى چهره اى چون امیرالمومنیـن(ع) که بعد از پیامبر اکرم(ص) اولین انسان کامل و زنـدگـى او پرجاذبه تریـن قطعه تاریخ است, قبر مبارکـش سالهاى سال از دیدگان عمـوم به جز خـواصـى چند, مخفى باشد و آوردن نام او بر زبان جرمى نابخشودنى به شمار آید تا جایى که کسى چون حسـن بصرى که خود در نظر حکـومت وقت, قرب و منزلتـى نیز داشت, بگـویـد که ما به علـى(ع) با کنیه ((ابـوزینب)) (پدر زینب) اشاره مى کردیـم. یعنى از بردن نام حضرت باک داشتند, و وقتى پاره تـن پیامبر(ص) با آن منزلت و مقامى که نزد پدر خویـش داشت و فاصله رحلت پدر بزرگـوارش تا شهادت او به صد روز نیز نمى رسد, حتـى در مورد محل خاکسپارىاش, نظرى قاطع نمـى تـوان داد, آن وقت در مـورد سایـر حضرات ائمه(ع) مطلب پرواضح خواهد بود. اگر نبـود فداکارى و تلاش همه جانبه عالمان و راویان و فقیهان شیعه, امـروز مـا جز انـدکـى از زوایاى زنـدگـى امـامـان شیعه(ع) و بزرگـان اهل بیت(ع) نمـى دانستیم.
تلاش حاکمان جـور و واعظان دربار و تاریخ نویسان قلـم بمزد در از میان بردن نقـش و نام و یاد اهل بیت(ع) را, از ایـن جمله علـى(ع) به خـوبـى مـى تـوان دریافت: ((کل حقد حقدته قریـش على رسول الله(ص) إظهرته فى و ستظهرها فى ولـدى مـن بعدى. مالـى و لقریـش؟! انما و تـرتهم بامر الله و امر رسـوله, افهذا جزإ مـن اطاع الله و رسـوله ان کانوا مسلمیـن؟))(1) ((همه کینه اى را که قریش نسبت به رسول خدا(ص) داشت در مورد مـن آشکار ساخت و آن را بعد از من نسبت به فرزندانـم نشان خواهد داد. مرا با قریش چه کار! مـن فقط به دستـور خـدا و پیامبرش از اینان انتقام گرفته و بـرخـورد کـردم. آیا اگـر اینان مسلماننـد, ایـن پاداش کسـى است که اطاعت خـدا و پیامبرش را نمـوده است؟!)) و یا سخـن دیگر امیرالمومنین(ع) که پیامبر(ص) حتى اگر فرزند پسرى نیز بعد از خـود داشت, حکـومت را به او نمى دادند, چـون از پیامبر اکرم(ص) دل خوشى نداشتند و در صدد محو چهره او و اهل بیتـش بودند.(2) ایـن در حالى بود که آنان براى وصول به اهداف شوم خویـش حد و مرزى نمى شناختند و حتى از افترإبستن به رسـول خدا(ص) و جعل حدیث و ساختـن چهره اى دلخواه براى خـود یا ناصالحانـى که تـإمیـن کننـده خـواست آنان بـودنـد دریغ نمـى کـردنـد.
اختلاف نظرى که در باره مـدت عمر حضرت فاطمه(س) وجـود دارد بیشتر ناشـى از اختلاف در تاریخ ولادت آن حضرت(س) مـى باشـد; زیرا گرچه در خصـوص تاریخ دقیق شهادت حضرت(س) نیز نظرات مختلفـى ابراز گردیده ولـى فاصله اى که میان ایـن نظرات هست, چنـدان نیست و حداقل و اکثر آن به یک سال نمـى رسـد (حـداکثر 8 ماه و حـداقل 45 روز), ولـى اختلافآرا در سال تـولد آن حضرت(س) زیاد است و فاصله حداقل و اکثر آن به حدود 17 سال مـى رسـد. یعنى حـداقل سنـى که براى حضـرت(س) هنگـام رحلت ذکـر شـده 18 سـال و حـداکثـر 35 سـال مـى بـاشد.
این گفته ها با محور قرار دادن تاریخ بعثت پیامبر(ص) در سـن 40 سالگى و 13 سال قبل از هجرت, به دو بخش تقسیـم مى گردد. عده اى ولادت حضرت(س) را پیش از مبعث مى دانند و دسته اى بعد از آن.

دسته اول: پیش از بعثت
حـداکثـر تـاریخـى که در ایـن بخـش از نظرات, یعنــى ولادت فاطمه(س), پیـش از بعثت, وجـود دارد, 12 سال است(3) که به دیـن ترتیب عمر حضرت(س) به 35 سال مى رسد! بعضى آن را سال هفتـم قبل از مبعث دانسته اند(4)
که بنابراین سـن حضرت(س) هنگام شهادت 30 سال خواهد شد, و عده اى دیگر رحلت فاطمه(س) را در 29 سالگى یعنى 6 سال پیـش از بعثت شمرده اند.(5) برخـى نیز تصـریح به 28/5 سال مـى کـرده انـد که البته قابل جمع بـا 29 سال و 28 سـال مى باشد. برخى نیز 25 سال را ذکر کرده اند.(6) ولى آنچه که در میان مورخیـن اهل سنت, بیشتـر شهرت دارد سال پنجـم قبل از مبعث است. و عده اى تصـریح به همزمـانـى آن بـا سـال تجـدیـد بنـإ کعبه یعنـى سـال پنجـم پیـش از مبعث نموده اند.(7) بر طبق ایـن قول, سـن حضرت(س) هنگام وفات 28 سال بـوده است.
بـرخـى نیز سـن 27 سـال را ذکـر کـرده اند.(8)

دسته دوم: بعد از بعثت
ایـن بخـش از نظرات ولادت فـاطمه(س) را مـربـوط به بعد مبعث دانسته انـد, و تقـریبـا در ایـن دسته, سه قـول وجـود دارد:

سال نخست بعثت:
ایـن گفته, مـربـوط به عده اى است که سـال نخست بعثت را سـال تـولـد قـرار داده اند(9) و هـر چنـد بعضـى آن را در 41 سالگـى سـن شـریف رسـول خـدا(ص) نـوشته اند ولى ظاهرا مرادشان همان سال اول بعثت مى باشد, چـون برخـى اینان تصریح کرده اند که در رإس 41 سالگـى بـوده است و لذا خـود نتیجه گرفته اند که بر ایـن اساس سـن حضرت فاطمه(ع) هنگام رحلت 23 سال بوده است. البته ما در میان صـاحب نظران شیعه کسـى که ایـن قـول را پذیـرفته بـاشـد نیافتیـم.

سال دوم بعثت:
قـول دوم که طـرفـداران بزرگـى چـون شیخ مفیــد دارد, ولادت را در 20 جمادىالثانى سال دوم بعثت مى داند. چنان که مرحـوم سید بـن طاووس به نقل از کتاب حـدائق الـریاض شیخ مفید آورده است.(10) و نیز خـود مرحـوم مفیـد در رسـاله ((مسـار الشیعه)) به ایـن مطلب تصـریح کـرده است:
((و فى الیوم العشرین منه سنه اثنتین مـن المبعث کان مولد السیده (مولاتنا خ.ل) الزهرإ فاطمه بنت رسـول الله(علیهماالسلام) و هو یوم شریف یتجدد فیه سـرور المـومنیـن و یستحب فیه التطـوع بـالخیـرات و الصـدقه على المساکیـن)).(11) ((ولادت حضرت فاطمه زهرا, دختر رسـول خدا که سلام بر آنها باد در روز بیستم از ایـن ماه (جمادىالثانى) در سال دوم مبعث بوده است. و آن روز شریفـى است که خـوشحالى مـومنین تجدید مى شـود و در ایـن روز انجام خیرات و پرداخت صـدقه به تنگدستان مستحب است.)) کفعمـى نیز در کتاب مصباح خود همیـن قول را ترجیح داده است و قـول سـوم را که خـواهد آمـد با تعبیر ((قیل)) بیـان کـرده است.(12) شیخ طـوسـى در ضمـن بیـان منـاسبتهاى مــاه جمادىالثانى این عبارت را آورده است:
((فـى الیـوم العشرین من جمادى الاخره سنه اثنتیـن مـن المبعث, کان مـولـد فاطمه(ع) فى بعض الروایات, و فى روایه اخرى سنه خمـس مـن المبعث و العامه تـروى ان مـولـدهـا قبل المبعث لخمـس سنیـن)).(13)
((ولادت فـاطمه(ع) بـر اسـاس بـرخـى روایـات, روز 20 مــاه جمادىالثانى از سال دوم مبعث آمده, و در روایتـى دیگر, سال پنجـم ذکر شده است و اهل سنت روایت مـى کننـد که ولادت حضـرت(س) 5 سال پیـش از مبعث بـوده است.)) مـرحـوم شیخ عبـاس قمـى, ایـن قـول را ظاهـرا نظر اکثـر علمإ شیعه مـى دانـد.(14) بنابراین, تنها شیخ مفید است که با جزم به ایـن قـول تصریح کرده است, و بـر اساس آن, حضـرت فاطمه(س) در 21 سالگـى رحلت فرمـوده است.

سال پنجم بعثت:
قـول سـوم که به نظر مـى رسـد مشهور بیـن علمإ شیعه است, (البته بعضـى علماى اهل سنت نیز قایل به آن شده اند)(15) و روایات چندى نیز بر آن دلالت دارد, سـال پنجـم بعد از مبعث را هنگـام ولادت مـى دانـد.(16) در میان معتقدین به ایـن نظر, از شخصیتهایى چون ابـن ابى الثلج بغدادى, متوفاى 325 هجرى(17), مرحوم کلینى متوفاى 328 یا 329, محمد بـن جریر طبرى امامى, صاحب کتاب ((دلائل الامامه)), ابـن شهر آشـوب در کتاب ((المناقب)), علامه طبرسى در ((تاج المـوالید))(18) و شیخ بهایى در ((توضیح المقاصد))(19) مـى تـوان نام بـرد. نتیجه اینکه, اکثـریت مـورخیـن اهل سنت, تاریخ ولادت را قبل از بعثت مى دانند ولـى مصادر شیعى آن را مربـوط به بعد از آن دانسته اند و در هر دو دسته, سال پنجـم قبل از مبعث یا بعد از آن, از شهرت بیشترى برخوردار است.

ارزیابى گفته ها:
آنچه گذشت اشـاره اى اجمـالـى به نظرات مطـرح شـده در بـاره تــاریخ ولادت فـاطمه(س) بـود. امـا اینکه کـدام یک از گفته هـاى یـادشــده به واقع نزدیکتـر است پـرسشـى است که در ایـن بخـش به اجمـال به آن مـى پـردازیـم.
ابتـدا باید روشـن شـود که آیا ولادت, قبل از مبعث بـوده است چنان که مفاد نظرات دسته اول بود یا بعد از آن؟
چنان که ملاحظه شـد کسـانـى از اهل سنت که در ایـن زمینه سخـن گفته انـد جز معدودى از آنـان, معتقـدنـد وقـوع آن قبل از بعثت بـوده است.
برخى نـویسندگان شیعه نیز این قـول را ترجیح داده و در تإیید آن به ایـن مسإله فقهى اشاره کرده اند که حـد اکثر سـن باردارى زنان 50 سالگـى است و اگر تاریخ ولادت را مربـوط به بعد از مبعث بـدانیـم, در آن برهه, سـن حضرت خـدیجه(س) به حـدود 60 سـال مـى رسیـده است.
اینکه علت این اتفاق نظر در میان اکثریت مـورخیـن اهل سنت چه بـوده است و چرا تاریخ ولادت را قبل از بعثت مى دانند؟ خـود مسإله اى است قابل بحث. آیا صرفا یک نقل تاریخـى است که آنان بازگـو کرده اند؟ یا استنباطى است که مثلا با توجه به همین فرع فقهى داشته اند؟
به هـر روى, ایـن دسته از گفته هـا را نمـى تـوان تصـدیق کـرد زیرا:
نخست اینکه, اختلاف و تنـاقضـى که بیـن آنهاست مـوجب ضعف آنها مـى شـود.
دوم اینکه, به مصداق ((اهل البیت ادرى بما فى البیت)) طبیعت چنیـن قضایایى ایجاب مـى کند که گفته فرزنـدان و نزدیکان خـود حضـرت(س) ملاک قرار گیرد, و چنان که خـواهـد آمـد مفـاد روایات وارده از اهل بیت(ع) غیـر از ایـن است.
سـوم اینکه, در مـوارد متعددى از متـون تاریخـى و روایى گزارش شده است که حـداقل بعضـى از فـرزندان خـدیجه(س), بعد از مبعث متـولـد شـده انـد(20) و مـى دانیـم که حضـرت زهـرا(س), آخـریـن فـرزنـد خـدیجه(ع) بوده است.
البته برخى مورخین اهل سنت, رقیه را کـوچکتریـن آنها شمرده اند, ولى مـولف تـاریخ الخمیـس, در ضمـن دلیلـى که مـىآورد ولادت رقیه را قبل از ام کلثـوم مى داند, در نتیجه حضرت زهرا(ع) آخریـن فرزند خواهد بود, چون ولادت ام کلثوم قبل از آن حضرت(س) بـوده است. چنان که ابـن عبدالبر نیز همیـن را در کتاب استیعاب در شـرح حـال خـدیجه(س) آورده است.
البته در اینکه زینب و رقیه و ام کلثـوم, واقعا دختران پیامبر(ص) بـوده اند یا بزرگ شـده در خانه حضـرت(ص), بـرخـى بحث و مناقشه کرده انـد.(21) چهارم اینکه, برخـى از علماى اهل سنت نیز چنان که گذشت تاریخ آن را بعد از مبعث مى دانند. و پنجم اینکه, این موضوع را بسیارى از محدثین و مورخیـن اهل سنت نیز آورده اند که انعقاد باردارى حضرت خـدیجه(س) بعد از آن بـود که پیامبر اکرم(ص) در معراج از میوه بهشتى میل نمود.(22) لذا نویسنده تاریخ الخمیـس بعد از ذکر پاره اى از این روایات مـى گـوید: مقتضاى آنها ایـن است که ولادت فاطمه(س) بعد از بعثت بـوده است, زیـرا معراج بعد از بعثت واقع شـده است.
برخـى چنان که اشاره شـد, به استناد نظریه فقهى کسانـى چـون شهید صـدر که حداکثر سـن باردارى را براى عموم زنان, بدون تفاوت بیـن قرشى و غیر قرشى, 50 سال دانسته است(23) سال پنجـم قبل از مبعث را ترجیح داده اند, ولى ایـن نیز تنها مى تـواند یک استنباط علمـى باشد, زیرا گرچه عده اى از فقهإ شیعه همیـن نظریه فقهى را در باب حداکثر ابتدا زمان یائسگى قایلند, ولى اکثریت فقها ایـن مبـدإ را بـراى زنـان قـرشـى 60 سـالگـى مـى داننـد.
علاوه اینکه, ایـن اشکال در صورتى است که بپذیریم حضرت خدیجه(س) در چهل یا 45 سالگـى با رسـول خـدا(ص) ازدواج کرده است; چنان که مشهور نیز همان چهل سالگـى است, و الا ایـن استبعاد به کلـى جایـى نخـواهد داشت, زیرا گفته هاى دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد و برخى سنیـن 25, 28, 30 و 35 سالگى را سـن ازدواج خدیجه(س) شمرده اند.(24) اینها همه در صـورتى است که نخـواهیـم حضـرت خـدیجه(س) را به عنـوان استثنـایـى ذکـر کنیـم و الا تنها بـراى رفع استبعاد باردارى در چنیـن سنینـى, یادآور مـى شـویم که قـرآن کریـم بعد از اینکه به همسر ابراهیـم(ع) بشارت ولادت اسحق(ع) و یعقـوب(ع) را مـى دهد, از زبان وى که از روى تعجب سخـن مى گفت, نقل مـى کنـد که: ((قالت یا ویلتـى إ إلد و إنا عجـوز و هذا بعلـى شیخا)).(25) ((گفت: اى واى! آیا مـن داراى فرزنـد مـى شوم در حالـى که پیرم و ایـن شـوهرم نیز مسـن است!)) البته باز تکرار مـى کنیم این را تنها براى رفع استبعاد آوریـم. بنابراین, ایـن دسته از گفته ها که محـورشان ولادت قبل از مبعث بود, قابل قبـول نیست و بایـد آن را ناشى از اشتباه در محاسبه و یا نقل و یا تـوهـم انطباق با یک فرع فقهى و یا علل دیگرى دانست, و آنچه صحیح به نظر مـى رسـد و تقـریبا مـورد اتفاق بین مـورخیـن و محـدثیـن شیعه است, ولادت بعد از مبعث است که سه احتمال در مـورد آن ذکـر شـد; سـال اول, سـال دوم و سـال پنجـم.

ارزیابى گفته هاى بخش دوم
سال اول بعثت:
این گفته, افزون بر اینکه برخلاف مفاد برخـى روایات است که از اهل بیت(ع) وارد شده است و در ادامه خـواهیـم آورد, مخالف آن دسته از روایاتى است که تإکید دارد حضرت خدیجه(س) پـس از خـوردن میـوه بهشتى توسط پیامبر(ص) در معراج, باردار شد. تـوضیح اینکه هر چند در تعییـن دقیق سالى که پیامبر(ص) به معراج رفت اختلاف نظر وجـود دارد ولـى تقریبا میان علماى اسلام اتفاق نظر وجـود دارد که معراج, بعد از مبعث بـوده است و کمتـریـن سالـى که ذکر شـده است سال دوم بعثت (15 ماه بعد از بعثت) مى باشد.(26)

سال دوم بعثت:
وجه مشترک این نظر با قـول سـوم در ایـن است که هر دو تصریح دارند که روز ولادت 20 جمادىالثـانـى بـوده است, و فقط اختلاف در سـال ولادت است. لذا بـا تـوجه به اینکه در گفته هاى گذشته تـا آنجا که مجـال بـررسـى بـود نفیا یا اثباتا, اشاره اى به روز ولادت نشـده است, مـى تـوان با اطمینان گفت که ولادت حضرت(س) در 20 جمادىالثانى بـوده است و اختلاف نظرى که بیـن نظر دوم و سوم وجود دارد فقط از نظر سال تولد است. ایـن قول نیز هر چند شخصیت بزرگى چون شیخ مفید و برخـى علماى دیگر شیعه چنان که گفته شد, قایل به آنند و منابعى که تاریخ معراج را سال دوم بعثت ذکر مى کند, مـى تـوانـد شاهـدى بر صـدق آن باشد ولى با ایـن حال قابل قبول نیست, زیرا: نخست اینکه, مدرک و مستند آن ذکر نشده است. البته شیخ طـوسـى در کتاب ((مصباح المتهجد)), آن را مستفاد از پاره اى روایات مـى داند ولـى آنها را ذکر نکرده است. دوم اینکه, بسیارى از بزرگان شیعه, حتـى پیـش از مرحوم مفید, هماننـد مرحـوم کلینـى و عالـم معاصر وى,مرحـوم ابـن ابى الثلج بغدادى, آن را نپذیرفته و قول سوم را قبـول کرده اند. سوم اینکه, برخلاف ادعاى شیخ طـوسى که قول سـوم را تنها مستند به یک روایت مـى داند, ولـى چنان که خـواهد آمد, حداقل در سه روایت, تصریح به قول سـوم شده است, و به نظر مى رسد عمده دلیل در این بحث همیـن روایات است که ظاهـرا معارض قابل اعتمادى نـدارد. البته ابـوالفـرج اصفهانـى در کتاب ((مقاتل الطالبییـن)) چنان که اشاره شـد نظریه 5 سـال قبل از بعثت را نیز به امام صادق(ع) نسبت داده است ولى نقل وى از نظر موازیـن صحت سند, چندان قابل اعتماد نیست, بـویژه که روایاتـى حتـى با سنـد صحیح داریـم که با آن معارض است. چهارم اینکه, تـاریخ معراج نیز چنان که گذشت مـورد اختلاف است.
علاوه اینکه, صـریح پاره اى از روایات است که پیامبـر اکرم(ص) دو بار معراج داشته اند و آیات نخست سوره ((والنجـم)) نیز چنان که مرحـوم علامه طباطبایى گفته است(27) موید آن مى باشد. پیشتر آوردیـم که یکى از علماى اهل سنت نیز همین گفته سـوم را پذیرفته است. البته با ایـن استنباط که آن را تطبیق با سال تجدید بنإ کعبه نمـوده است در حالى که تجدید بنإ, مربـوط به قبل از مبعث است.

سال پنجم بعثت:
بـا تـوجه به ارزیـابـى گفته هـاى پیشیـن, اینک مـى تـوانیـم به گـونه اى روشنتر, سال پنجـم بعثت را, همان گـونه که از شهرت بیشترى نیز بـرخـوردار است, به عنـوان سال ولادت حضرت فاطمه(س) ذکر کنیـم. و ایـن نظریه علاوه بـر شـواهـدى که پیشتـر آوردیـم مستنـد به روایاتـى قـابل اعتماد از خـانـدان پیامبر(ص) است. این روایات تا آنجا که در حـوصله ایـن بررسى بـوده است از ایـن قرار مى باشد: 1ـ در بخشى از حدیث مفصلى که مرحـوم کلینى با سند صحیح به نقل سعیـد بـن مسیب از امـام سجـاد(ع) آورده ایـن چنیـن مـى خـوانیم:
((فقلت لعلى بـن الحسین(ع): فمتى زوج رسول الله(ص) فاطمه مـن على(ع)؟ فقال:
بالمـدینه بعد الهجـره بسنه و کان لها یـومئذ تسع سنیـن)).(28) ((به علـى بـن الحسیـن(ع) عرض کردم, چه وقتـى رسـول خدا(ص) فاطمه را به همسرى على(ع) درآورد؟ حضرت فرمـود: در مـدینه, یک سال بعد از هجرت, و آن زمان, فاطمه 9 ساله بود.))

2ـ مرحـوم کلینى در روایت دیگـرى با سنـد معتبـرى از حبیب سجستانـى آورده است:
((سمعت اباجعفر(ع) یقـول: ولدت فاطمه بنت محمد(ص) بعد مبعث رسـول الله خمـس سنیـن و تـوفیت و لها ثمـان عشـره سنه و خمسه و سبعون یـوما))(29).
((از امـام بـاقـر(ع) شنیـدم که مـى فـرمـایــد:
فاطمه دختر محمد(ص) 5 سال بعد از مبعث رسول خدا متـولد شد و در حالى وفات کرد که 18 سال و 75 روز داشت.))
3ـ محمـد بـن جریر طبرى امامـى در کتاب دلائل الامامه خـود با سند متصلـى از امام صادق(ع) اینگونه نقل مى کند:
((ولدت فاطمه فى جمادى الاخره, الیوم العشرین منها, سنه خمس و اربعیـن مـن مـولد النبـى(ص) فإقامت بمکه ثمان سنین و بالمدینه عشر سنیـن و بعد وفات ابیها خمسا و سبعیـن یوما و قبضت فى جمادى الاخره, یوم الثلاثإ لثلاث خلـون منه, سنه احدى عشره من الهجره))(30).
((فـاطمه در بیستـم جمـادى الثـانـى سـال چهل و پنجم ولادت پیامبر(ص) متـولد شـد و 8 سال در مکه و 10 سال در مدینه اقامت داشت و بعد از وفات پدرش 75 روز زنده بود. و در سه شنبه, سوم جمادىالثانى سال یازدهـم هجـرت رحلت کرد. )) چنانکه ملاحظه مـى شـود, ملاک تعیین تاریخ ولادت, در ایـن روایت, سـن مبارک پیامبـر اکرم(ص) قـرار داده شـده است و لذا از ایـن جهت احتمـال تصحیف یـا اسقـاط در آن نمـى رود ولـى ذیل روایت که تـاریخ وفــات حضرت(س) را بیان مى کند, ظاهرا داراى تهافت است, و ایـن خود شاهد خـوبى بر این مدعاست که تشابه خطى بین ((سبعین)) و ((تسعین)), باعث ایـن اختلاف شده است که آیا رحلت حضرت فاطمه(س) 75 روز بعد از وفات پیامبر(ص) بـوده است و یا چنان که بـرخـى روایات صحیح دلالت دارد بـر 95 روز. تهافت ذیل روایت از ایـن جهت است که وفـات حضـرت(س) را هماننـد روایات دیگـر, در سـوم جمـادى الثانـى مـى دانـد, در حالـى که فاصله 28 صفـر که بنا بـر مشهور, روز رحلت پیامبر(ص) بوده است, تا این تاریخ به 95 روز مى رسد. و ایـن البته خود بحث مستقلـى را مـى طلبـد. نتیجه اینکه ولادت صدیقه طاهره, حضرت فاطمه زهرإ(س) روز جمعه 20 جمادى الثانـى سال پنجـم بعثت بـوده است, و سـن آن بزرگـوار, هنگام ازدواج 9 سال, و مدت عمر شریفـش بنا بر اینکه در سـوم جمادىالثانـى سال 11 هجرت رحلت فرمـوده باشد (چنانکه به نظر مى رسد همیـن گفته نیز صحیح است) طبق محاسبه تقریبا 18 سال, 17 روز کـم بـوده است; گرچه با ذیل روایت دوم, انطباق ندارد.
1ـ شـرح نهج البلاغه, ابـن ابـى الحـدید, ج20, ص328.
2ـ همان, ص298.
3ـ تـاریخ الخمیـس, ج1, ص278, و ذخـائرالعقبـى, ص52.
4ـ همان.
5ـ از جمله مقتل الحسیـن, خـوارزمى, ج1, ص83, و تاریخ الخمیـس, ج1, ص278, و ذخائرالعقبى, ص52.
6ـ مشکل الاثار, طحاوى, ج1, ص47.
7ـ تاریخ الخمیـس, ج1, ص277, و ذخائرالعقبـى, ص52 و مقاتل الطالبییـن, ص48.
8ـ مقتل الحسین, خوارزمى, ج1, ص83.
9ـ از جمله نک: تـاریخ الخمیـس, ج1, ص277, و ذخـائرالعقبــى, ص52, و بحارالانوار, ج43, ص8.
10ـ اقبـال الاعمال, ج3, ص162, نشـر مـرکز انتشـارات دفتـر تبلیغات اسلامـى.
11ـ مسار الشیعه, ص54, نشر کنگره جهانـى بزرگـداشت هزارمیـن سال وفات شیخ مفید. 12ـ بحارالانوار, ج43, ص9.
13ـ همان.
14ـ منتهى الامال, ج1, ص168, باب دوم.
15ـ نک: تـاریخ الخمیـس, ج1, ص278, و ذخـائرالعقبى, ص52.
16ـ نک: بحارالانوار, ج43, صص6 ـ 10.
17ـ تـاریخ الائمه, ضمـن مجمـوعه نفیسه, ص 6, نشـر بصیـرتـى.
18ـ تـاج المـوالیـد, ضمـن مجموعه نفیسه, ص97.
19ـ تـوضیح المقـاصـد, ضمـن مجمـوعه نفیسه, ص526.
20ـ نک: البـدء و التـاریخ, ج5, ص16, و تـاریخ الخمیس, ج1, ص272.
21ـ نک: الصحیح مـن سیـره النبـى, جعفـر مـرتضـى, ج4, ص28.
22ـ نک: بحـارالانـوار, ج43, صص3 ـ 6, و نیز تـاریخ الخمیس, ج1, ص277, و ذخـائرالعقبـى, ص36, و لسـان المیزان, ج1, ص134.
23ـ الفتاوى الواضحه, ج1, ص138.
24ـ نک: الصحیح مـن سیره النبى, ج1, ص126, و بحارالانـوار, ج16, صص12 و 19, و تاریخ الخمیس, ج1, ص264.
25ـ سوره هود, آیه 72.
26ـ نک: الصحیح مـن سیره النبى, ج1, صص269 ـ 270. و نیز بحارالانـوار, ج18, صص302, 319, 380 و 381.
27ـ نک: المیزان, ج13, ص31.
28ـ کافى, ج8, ص340.
29ـ همان, ج1, صص457 ـ 458.
30ـ بحارالانوار, ج43, ص9.