حسن یوسف معرفى کتاب


معرفى کتاب 

 

 

حسن یوسف
نام کتاب: حسن یوسف
نویسنده: آیت الله سیدرضا صدر
نـاشـر: مـرکز انتشـارات دفتـر تبلیغات اسلامــى
نوبت چاپ: دوم / پاییز 276

زندگى حضرت یوسف, بارها و بارها از زبان نـویسندگان مختلف, کتب بسیارى را مزیـن کرده است. هر انسان معتقد و هنرمندى مى تواند به حقیقت به شایستگى و عظمت ایـن جـریان در تاریخ بشر صحه گذارد. راست است که مـى گـوینـد داستان یوسف بهتریـن داستان قرآن و داستان جهان است طورى که ((تولستوى)) نویسنده روسـى که بهتریـن رمانهاى دنیا را نگاشته است و کتاب معروف ((جنگ و صلح))
با هزار و چهارصد شخصیت اصلـى و فرعى, کار اوست, بعد از پانزده سال تحقیق اعتراف مـى کند که زیباتریـن قصه تاریخ ادبیات جهان, همانا داستان یـوسف و زلیخاى قرآن است که چهل موضـوع عبـرتآمـوز در آن جمع شـده است. وى بعد از خـوانـدن قـرآن, اطلاعیه اى منتشـر کـرده و مـى گـوید که ((جنگ و صلح)) و ((آنـاکـارنینـا))ى او چیزهـاى مزخـرفـى هستند.
کتاب ((حسـن یوسف)) نوشته مرحوم آیت الله سیدرضا صدر, که اخیرا چاپ دوم آن پـس از سالها تـوسط مرکز انتشارات دفتـر تبلیغات اسلامـى منتشر گشت, در سه بخـش به زنـدگـى حضرت یـوسف از دیـد قرآن و تـورات اشاره کرده و به تحلیل داستان پـرداخته است. بخـش نخست با عنـوان ((فرشته در پـوشـش بشـر)) آغاز مى گردد. در ایـن قسمت نـویسنده از ایام کـودکـى حضرت شروع کرده و تا تحقق یافتن خواب معروف او ادامه مى دهد.
((پـدرم! خداى مـن ایـن خواب را حقیقت داد, ستارگان بشرى و خـورشید و ماه انسانى, در برابر من به خاک افتادند. پدرم! خداى من به مـن نیکى کرد, مرا از چاه بیرون آورد, از بردگـى رهایم ساخت و آزادیـم بخشید. زندانـى بـودم نجاتم داد, و چنین مقامى به مـن عنایت کرد و شما را از صحرانشینى خلاص کرد و شهرنشین ساخت ...
برادران را که شرم فرا گرفته بـود, از شـدت حیا به یـوسف نگاه نمـى کردند.
مجسمه مهر و عطـوفت و بزرگـوارى بـدانها گفت: برادران من! شما افتخار مـن هستیـد, آمـدن شما به مصر, شرف را به مردم ایـن سامان نشان داد. آنان مرا بـرده اى مـى دانستنـد, اکنـون دانستنـد که مـن از دودمان پـاکـانـم و پسـر پیامبرانم و زاده نیکانـم, و ایـن شرف و افتخار را از شما دارم. از گذشته بگذریـد, اکنـون را بنگـریـد و آینـده دست خـداست.)) 2بخش دوم که ((از رهنمـودهاى قرآن)) نام گرفته است به تشریح و تفسیر وقایع جریان مـى پردازد و به اصولى که ایـن داستان بر آنها استـوار است اشاره دارد. اصـولى چـون, اصول فلسفـى و ایمانى, اصول انسانى و اخلاقـى, اصـول روانشناسـى, تاریخـى, اجتماعى و غیره. در ایـن قسمت با استناد به آیه هاى قـرآنـى, به علت وقـوع حـوادث ایـن موضوع و پیامهایى که از آن نتیجه گرفته مى شـود اشاره مى گردد.
تمامى رنجها و سختیهایى که حضرت یـوسف(ع) متحمل شده, شکافته شده و پندهاى لازم از آن دریافت مى گردد. به عنـوان مثال زندانى شدن یـوسف, شاید بر برخى گران آید و دور از انصاف باشد ولـى اصل قضیه ایـن است که پیامبر خدا خـود خواست که از شر زلیخا و بانوان مصر رها شود و به زندان برود, پـس دعاى او مستجـاب شـد و وى بـا زنـدانـى شـدن از تـوطئه نجـات یـافت.
ایـن مسإله نشانگـر آن است که اولیاى خـدا و مـردان نیک, مستجاب الـدعوه هستند و دعا و خواهـش آنان در حق خـودشان و دیگران پذیرفته مى شود. در اصل دیگرى نیز اشاره شده است که زیبایى جسمانى خـوشبختى نمىآورد و مصداق ایـن سخـن, زیبایى یـوسف است که باعث زندانـى شدن وى مـى شـود و بینـش او, باعث رهایى اش از زندان.
در قسمت آخر به سرگذشت یوسف از دید تورات پرداخته مى شود. ایـن بخـش ترجمه کتب عهد عتیق و عهد جـدیـد است و نـویسنده آرزو مـى کند که خـواننـده خـود بتواند در این میان به فرق دید قرآن و تورات پى ببرد و ما را همیـن بس که در قرآن آمده است; وقتـى برادران یـوسف به نزدش آمـدند تا از او گندم بخرند وى با آنکه آنها را شناخت ولى کینه اى از ایشان به دل نگرفت و برعکـس, عزت و احترام بسیارى بر آنان گذاشت, طورى که در باور برادرها نمى گنجید که عزیز مصر بخـواهد با چنیـن ملاطفتـى بـا آنـان رفتـار کنـد, ولـى در تـورات نقل شده است:
((یـوسف بـرادران را شناخت و خـود را بـدیشان بیگانه نمـود و با آنها بـا درشتـى سخـن گفت! از آنها پرسید: از کجا آمـده اید؟ گفتند: از زمیـن کنعان آمده ایم تا خـوراک بخریـم! یوسف گفت: شما جاسوسانید و به جهت دیدن عریانى زمین من آمده اید! گفتند:
نه یا سیدى, غلامانت به جهت خـریـد خـوراک آمـده انـد. ما همه پسران یک نفر هستیـم و مـردمـى صـادق هستیـم. یـوسف سخـن ایشـان را بـاور نکــرد ...))
نویسنده در ایـن اثر کـوشیده با نثر روانـش, به سادگى و با زبانى دیگر به سرگذشت حضرت یـوسف بپردازد و گاه چـون راوى داناى کل از تمامى مسایل نهان و آشکار سخـن به میان آورد و کاملا حـواس خواننده را به خـود معطـوف کنـد, طـورى که وى کاملا بتـواند به افکار و اندیشه هاى اشخاص ایـن داستان حقیقـى واقف شـود و به نیـات خیـر و شـر پـى ببـرد.