نویسنده

اخلاق معاشرت (18)
در مکتب جوانمردان و کریمان

جواد محدثى

 

 

فتـوت و جـوانمردى, یکـى از شاخصه هاى ((بـرخـورد کریمانه)) در معاشـرتهاى اجتماعى است. در بخـش گذشته, به طور مبسـوط به مفهوم فتـوت و نشانه هاى آن اشاره شـد. از آنجا که ذکـر نمـونه هاى عینـى در اخلاق و رفتار جـوانمردان, تإثیرگذارتر است, در ایـن قسمت, به چنـد نمـونه تاریخـى از رفتار اولیإ دیـن اشاره مـى شـود. اما باز براى اینکه ذهنیت آماده ترى داشته باشیـم, به کلامـى از حضـرت امیـر(ع) در ایـن مـورد استنـاد مـى کنیـم که فـرمــود:
((ثلاثه هـن المـروءه: جـود مع قله, و احتمـال مـن غیــر ذله و تعفف عن المسإله)). (1) مروت سه چیز است:
ـ بذل و سخاوت, در عیـن تنگدستـى ـ تحمل و بردبارى, بـدون ذلت و خـوارى ـ عفاف ورزیدن از سوال و طلب.
به قول صائب تبریزى:
دست طلب چو پیش کسى مى کنـى دراز
پل بسته اى که بگذرى از آبروى خویش
مساله مناعت طبع, دورى از سـوال و طلب و طرح نکردن نیازمندى با ایـن و آن نیز از نشانه هاى تعالى روح است و آنان که صـورت خـود را با سیلـى سرخ نگه مى دارند و فقر و تنگدستـى خـویـش را به خاطر حفظ آبرو, با دیگران در میان نمـى گذارنـد, از ایـن گـروهنـد. نمـونه هاى تاریخـى تاریخ اسلام و شـرح حال بزرگان, اندوخته هاى فراوانى از مروتهاى فرامـوش نشدنى به خاطر دارد که هر کدام درسى از ((فتـوت)) است و تابلویى است که چشـم دل را به سوى خـود جذب مـى کنـد. در ایـن بخـش به چنـد نمـونه اشـاره مـى شـود:

1ـ پیامبر(ص) و ((پیمان جوانمردان))
از فرازهاى برجسته دوران جـوانى رسـول خدا(ص) پیـش از بعثت, شرکت و عضویت او در پیمانـى بـود که عده اى از جـوانمـردان قـریـش بـراى دفـاع از حقـوق افتادگان و مظلومان بستند و به ((حلف الفضـول)) معروف شد. ایـن گروه, خـود را ملزم و متعهد مـى دانستند که به استغاثه و استمدادهاى بـى پناهانى که به حقشان تجاوز مـى شـود پاسخ دهنـد. پیامبر خـدا(ص) از ایـن پیمان به عظمت و نیکـى و بـا افتخـار یاد مـى کـرد و هـرگز حـاضـر نبـود به هیچ قیمت آن را بشکند.(2)
2ـ رسول خدا(ص) و ((عفو عمومى))
نمـونه دیگـر بزرگـوارى و مـروت و مـداراى پیـامبـر(ص), حتـى نسبت به دشمنان سرسخت خویـش, اعلان ((عفو عمومى)) بود که نسبت به مردم مکه داشت. در سال ((فتح مکه)) که مسلمانان پیـروزمنـدانه وارد مکه شـدنـد, با آنکه مکیان, آن حضرت و مسلمانان را بسیار آزرده بـودند و چندیـن بار براى نابودى اسلام, لشکرکشـى کرده بـودند و خود مشرکان نیز, خـویـش را مستحق هر گونه انتقامجـویى مى دیدند, اما انتظار کرم و بزرگـوارى هـم داشتند. رسـول خدا(ص) همه را بخشـود.(3) و با جمله ((اذهبـوا فانتـم الطلقإ)) ـ بروید, آزادید ـ همه را عفو کرد و آب عفو و گذشت بر آتـش کینه ها ریخت. ایـن گونه بـرخـورد بـا دشمـن نیز, نشـان روحیه والاى او بـود.

3ـ على(ع) در میدان نبرد خندق
رادمـردى علـى(ع) در تاریخ, نمونه است و نمـونه هایـش نیز فـراوان. در جنگ خندق, وقتـى با رقیب شجاعى همچـون ((عمرو بـن عبدود)) در افتاد و او را به هلاکت رسانـد, چـون خـواهر ((عمرو)) کنار کشته بـرادرش آمـد و دیـد که زره قیمتى او بر تنـش باقى است, پرسید: قاتل او کیست؟ گفتند: على بـن ابى طالب.
آنگـاه گفت: او را همـاوردى بزرگـوار و جـوانمـرد کشته است. سپـس در سـوگ برادرش اشعارى خـواند, به ایـن مضمـون: اگر کشنده عمرو, کسـى جز ((علـى)) بـود, همواره بر برادرم مى گریستـم; ولى چه کنـم که قاتل او کسى است که از قتل او, عیب و عارى بر ((عمرو)) نیست.(4) 42ـ مروت علـى(ع) با قاتل خـود2 امیرالمومنیـن(ع) با آنکه مى دانست قاتلش ((ابـن ملجـم)) است, اما متعرض او نشـد و قصاص قبل از جنایت نکرد. مردانگـى را به حـدى رساند که به فرزنـدش امام مجتبى(ع) فرمـود: او که اکنـون در اختیار شماست, با او مدارا کنید و اگر مـن از دنیا رفتـم, تنها یک ضربت به او بزنید. و دستـور داد از شیر و غذاى خـودش به او هـم بدهند.(5) ایـن گـونه حتى دشمنان و اسیران را مـورد محبت و مـروت قـرار مـى داد. به قـول شهریـار:
بجز از علـى که گـویـد به پسـر که: قـاتل مــن
چـو اسیـر تـوست اکنـون, به اسیـر کـن مــدارا
همیـن فتوتهاى على(ع) بود که او را ملقب و مفتخر به ((لا فتى الا على ...)) ساخت.

5ـ با سپاه معاویه
در جنگ صفیـن, وقتـى سپـاه معاویه بـر نهر فـرات دست یـافتنــد, یاران على(ع) را از برداشتـن آب جلـوگیرى کردند. خطر بىآبـى سپاه حضرت را تهدید مـى کرد. با سخنان پرشـور آن حضرت, سربازان اسلام بر دشمـن تاختنـد و فرات را تصرف کردند. آنان مـى تـوانستند مقابله به مثل کنند و سپاه معاویه را با تشنگـى به هلاکت برسانند. اما على(ع) فرمـود تا جایى را باز بگذارند تا لشکریان معاویه هـم بتـوانند از آب فرات بردارند.(6) ایـن نیز نمونه اى از جـوانمردى مولى, حتى در برخـورد با لشکریان متجاوز شام و دشمنى همچـون معاویه بود.

6ـ عاشورا, جلوه گاه مروت
حمـاسه عاشـورا, سـراسـر درس کـرامت و بزرگــوارى و جلـوه اى از برخـوردهاى کریمانه اهل بیت(ع) با دیگران بـود. وقتى سپاه تشنه حر آمدند و راه را بر امام(ع) بستند, حسیـن بـن علـى(ع) دستـور داد همه آن گروه هزار نفرى و حتى اسبهایشان را هـم سیراب کنند.(7) روز عاشورا, همیـن حر بن یزید, وقتى تصمیـم گرفت از سپاه باطل جدا شـود و به حسیـن بـن على(ع) بپیـونـدد, امام او را پذیرفت و خطاى گذشته اش را نادیده گرفت. حر به آغوش جـوانمردى امام حسیـن(ع) پناه آورد و توبه کرد, تـوبه اش هـم قبـول شد.(8) حسین بـن علـى(ع) به سپاه کـوفه فرمـود: ((اگر دیـن نـدارید, لااقل آزادمرد باشید.)) خود او که روح بلند و خصلت جوانمردى داشت, دشمن را هم به داشتـن مردانگـى و پـرهیز از هجـوم به زنان و کـودکان بـى دفاع, فـرا مـى خـوانـد.
علمـدار رشید و وفادارش حضرت ابـوالفضل(ع) نمـونه اعلاى فتـوت و جـوانمردى بود, بـویژه آنجا که لب تشنه بـر فرات وارد شـد و مشک را از آب پـر کرد و خـواست از آب زلال آن بنـوشد که یاد تشنگـى امام حسیـن(ع) و کـودکان خیام, مانع از آن شد و به خود خطاب کرد: اى نفس! پـس از حسیـن زنده نباشى! او و یارانـش در آستانه مرگ و شهادتند و تـو مى خـواهى آب سرد بنوشى؟ ... آب را بـر روى آب ریخت و لب تشنه از فرات بیرون آمـد و به شهادت رسیـد.(9) حضرت ابـوالفضل, پهلـوانـى در میدان فتـوت و نامآورى از دودمان غیرت و رادمردى بود.
به دریـا پـا نهاد و خشک لب بیـرون شـد از دریــا
مـروت بیـن, جـوانمـردى نگـر, غیـرت تمـاشـا کــن

7ـ امام حسن(ع) و مرد شامى
مردى شامى که در اثر تبلیغات معاویه, دشمـن اهل بیت(ع) بود, در مدینه امام مجتبـى(ع) را دید و شروع کرد به ناسزاگـویى و لعنت و ... آن حضرت نیز هیچ نمـى گفت. سخنانـش که تمام شـد حضـرت رو به او کرد, سلام داد و لبخنـد زد و فرمـود: گـویا غریب هستـى! اگر از ما چیزى بخـواهى مى دهیـم, اگر راهنمایى بخواهى, رهنمـون مى شـویم, اگر بخـواهـى بارت را به مقصـد مـى رسانیـم. اگر گرسنه اى, سیرت مى کنیم, اگر بـرهنه اى, تـو را مـى پـوشانیـم, اگر نیازمنـدى بى نیازت مى کنیم, اگر رانده شده و بى پناهى, پناهت مى دهیـم, اگر حاجتى دارى بر مـىآوریـم, اگر به منزل ما بیایـى, تا وقتـى که بخـواهـى بروى, مهمانت مى کنیـم و ... مـرد شامـى که این سخنان را شنید و ایـن بـرخـورد را دیـد, گریست, و گفت: شهادت مى دهـم که تـو جانشیـن خدا در زمینى. خدا داناتر است که رسالت خـود را کجا قرار دهد. تـو و پدرت در نظر مـن منفـورتریـن اشخاص بـودیـد, امـا اینک تـو محبـوب تـریـن فـرد در نظر منى.
آنگـاه به خـانه امام(ع) رفت و تـا بـود, مهمـان او بـود و از دوستـداران اهل بیت(ع) گردیـد.(10) ایـن معجزه رفتار کریمانه است که حتـى دشمـن را به دوست تبدیل مى سازد.

8ـ امام سجاد(ع) و جوانمردى
هشـام بـن اسمـاعیل, یکـى از دولتمـردان امـوى و حـاکـم مدینه بود که در دوران حکومتـش ستمهاى بسیار بخصوص بر علویان و بزرگ آنان امام سجاد(ع) کرده بـود. وقتـى عزل شد, به فرمان حاکـم جـدید او را جلـوى خانه ((مروان حکـم)) نگه داشته بودند که هر کـس از او ستـم دیده یا ناروا شنیده است, بیاید و تلافى کند.
شهید مطهرى مـى نـویسد: ((خـود هشام, بیـش از همه نگران علـى بـن الحسیـن و علـویـون بـود. با خـود فکر مى کرد انتقام على بـن الحسیـن در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگـوارش کمتر از کشتـن نخـواهد بـود.
ولى از آن طرف, امام به علویون فرمود: خوى ما بر ایـن نیست که به افتاده, لگـد بزنیـم و از دشمـن پـس از آنکه ضعیف شـد انتقـام بگیـریـم.
بلکه بـرعکـس, اخلاق مـا ایـن است که به افتـادگـان کمک و مسـاعدت کنیــم.
هنگامى که امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بـن اسماعیل مىآمد, رنگ در چهره وى باقـى نماند. هر لحظه انتظار مرگ را مى کشید. ولى برخلاف انتظار وى, امام طبق معمول که مسلمانى به مسلمانـى مـى رسد, با صداى بلند فرمـود:
((السلام علیکـم)) و بـا او مصافحه کـرد و بـر حال او تـرحـم کـرده, به او فـرمـود: اگـر کمکـى از مـن سـاخته است, حـاضـرم.
بعد از این جریان, مردم مدینه هم شماتت به او را موقوف کردند.))(11) سخـن از جـوانمردى و رفتار کریمانه با دوست و دشمـن, بـویژه در سیره پیشـوایان مکتبـى و اصحـاب آنان دامنه اى وسیع دارد.
ایـن بحث را بـا فـرازى از دعاى امام سجاد(ع) در صحیفه سجـادیه به پـایان مـى بـریـم که نشانگر روح بلنـد آن حضـرت است و تجلـى شخصیت کریمانه که در نیایـش او مشهود است: ((خـدایا! ... بـر پیامبـر و دودمانـش درود فـرست و تـوفیق ده و یارى کـن در برابر کسى که با مـن ناراستى مى کند, خیرخـواهانه رفتار کنـم, کسى را که از مـن دورى مى گزیند, به نیکى پاداش دهـم, و هر که مـرا محـروم مـى سازد, به او عطا و بخشـش کنـم, و هـر که با مـن قطع رابطه مى کند, صله رحـم کنم, هر که مرا غیبت مى کند, نیکیهایـش را یاد کنـم, نعمت را سپاس گویـم و از بدیها در گذرم ...))(12) امید است که گـوشه اى از ایـن گـونه رفتار کـریمانه و اخلاق و منـش بزرگـوارانه و فتـوت و جـوانمـردى در زندگیهاى ما نیز جلـوه یابد و چهره جامعه و معاشرتهاى مردم را زیبا سازد.
ادامه دارد.
1ـ میزان الحکمه, ج9, ص113.
2ـ فروغ ابدیت, ج1, ص151.
3ـ مغازى واقدى, ج2, ص835.
4ـ زنـدگـانـى حضـرت محمـد, رسـولـى محلاتـى, ص453.
5ـ بحارالانوار, ج42, ص289.
6ـ شرح ابن ابى الحدید, ج3, ص331.
7ـ حیاه الامام الحسین, ج3, ص74.
8ـ اعیان الشیعه, ج1, ص603.
9ـ مقتل الحسین, مقرم, ص336.
10ـ مناقب, ابن شهر آشوب, ج4, ص19.
11ـ داستـان راستـان, ج1, ص74 (داستـان: لگـد به افتاده).
12ـ صحیفه سجـادیه, دعاى20 (مکـارم الاخلاق) ... سـددنى لان اعارض ...