روشهاى تربیت (10)
روش غیر مستقیم

سیدمهدى موسوىکاشمرى

 

 

در نوشتار پیـش در باره محبت به عنـوان یکى از روشهاى مـوثر در باب تربیت پرداختیم و اینک یکى دیگر از آنها را بررسى مى کنیـم. از دیگر روشهاى مهم, در باب دیگرسازى و تربیت, روش ((غیر مستقیم)) است. گاهى سخـن غیر مستقیـم به ایـن معناست که پیام دهنده از گفتگوى رو در رو با دیگرى خـوددارى مى کند و ایـن یا به خاطر دشمنـى است که با او دارد و او را لایق براى سخـن گفتـن مستقیـم با خـود نمـى بیند ـ ماننـد بسیارى از خطابهاى قرآنـى در رابطه با کافـران که پیام الهى به واسطه پیامبـر(ص) و در خطاب با آن حضـرت به آنان ابلاغ گردیده است, برخلاف مومنان که به گونه مستقیـم مورد خطاب واقع شده اند که در یکـى از نـوشتارهاى پیـش بدان پرداخته شد ـ و یا بـدیـن جهت است که پیام دهنده خود را در مقامى بالاتر از مخاطب خـود فرض مـى کنـد و او را حقیر مـى شمـرد, و لذا بـراى حفظ مـوقعیت خـود و پاسـدارى از آن از راه ایجاد و تقـویت تـوهـم ایـن برترى در طرف مقابل, از کلام رو در رو با آن شخص پرهیز مى کند, و سخـن خود را با واسطه به او مى رساند و غالبا ایـن گونه عملکردها بیـن ریـاستمـداران و جـاه طلبان رایج است.
این گـونه پیام رسانى همراه با نوعى تحقیر و تـوهیـن به مخاطب است و پیغام رساننده از ایـن طریق, حقارت او و دشمنى خـود را نسبت به او نشان مـى دهد.
قسـم دیگر خطاب غیر مستقیـم, خـود از روشهاى تربیتى است که شخص مربى پیام خویـش را نه با صراحت بلکه به صورتى آن را به فرد یا گروه مورد تربیت خود منتقل مى کند که در عیـن حالى که آن شخص یا گروه خطاب را متـوجه خود احساس مـى کند از تحریک احتمالـى احساسات و عواطف آنها و احیانا مقاومت در پذیرش آن نیز جلوگیرى کرده است. اهمیت ایـن شیوه در تربیت وقتى نمودار مى شود که به کـم اثر بودن روش مستقیم بویژه در جهان امروز و نسبت به نسل جوان توجه داشته باشیم.

مصادیق روش غیر مستقیم
پیـام رسـانـى و تـربیت به شکل غیـر مستقیـم به چنـد صـورت است که بـدان مى پردازیم.

1ـ ابهام.
گـاهـى لازم است مـربـى, بـراى انتقـال پیـام تـربیتـى و اصلاحـى خـود, صاحبان یک صفت یا کار زشت را که در مجلـس او حضور دارند به صورت مبهم ذکر کنـد و نامـى از کسـى به میان نیاورد مثل اینکه بگـویـد: ((برخـى از مردم داراى فلان صفت زشت اند و آنان چه بدمردمى اند ...)) و سپـس در تقبیح آن صفت و یا کار ناشایسته با آنها سخـن بگوید. و یا اینکه در حضور آنان دارندگان صفت متضاد با آنها را تحسیـن و تمجید کند مثلا بگوید: ((... بعضى افراد یا گـروهها داراى چنیـن ویژگـى هستنـد و خـوشـا به حـال آنان ...)).
از خصوصیات این صـورت ایـن است که شنـونـده بـرکنار از تإثیـرات و نفـوذ شخصیتها و جمعیتهاى خاص در قضاوت خود, آزادانه در باره زشتـى و یا خـوبـى یک رفتار خاص به داورى مـى نشینـد و نگاه خـود را تنها به خـود عمل معطـوف مـى دارد و نسبت به وجـود یـا عدم آن در خـود, به درستـى مـى انـدیشد.
در سیره رسـول خدا(ص) آمده است: ((هر گاه از کسـى کارى که در نظر آن حضرت ناخـوشآیند بـود صادر مى شد نمى گفت چرا فلان شخص ایـن کار را کرده است بلکه مى فرمود: چه شده است گروههایى از مردم را که این گـونه عمل مى کنند و ایـن چنین مى گـویند. بدیـن صـورت آن حضرت از آن کار نهى مى کرد بـىآنکه نامى از کننده آن عمل به میان آورد.))(1)
2ـ تطبیق.
نقل یک داستـان و یـا نمـونه تـاریخـى گـاهـى به منظور ارائه الگو و اسـوه است تا شخص مورد تربیت وضعیت روحى و اخلاقى خـود را با آن مـورد معرفى شده, تطبیق داده و همسـو کند ـ که در ایـن خصـوص در مباحث آینده سخـن خـواهیـم گفت ـ و گاهـى هـم به منظور انتقال پیام و رساندن یک حقیقت اخلاقـى و انسانى به دیگرى انجام مى پذیرد. در صـورت نخست, کار تطبیق به عهده فرد و یا گروه مـورد تربیت واگذار مـى شـود و کار مربـى صرفا نشان دادن نمونه مناسب است, ولى در صـورت دوم, نقل داستان و یا نمـونه تاریخى, ابزارى براى انتقال پیام است و شخص مربـى وضعیت رفتارى و منشـى شخص مـورد تربیت خـود را, بـر مـوضـوع و محتـواى آن تطبیق کرده و از ایـن طریق بـدو مـى فهماند که او نیز به آنچه در قصه آمـده گرفتار است و باید در وضع خـود تجدیدنظر کند.

3ـ عطف خطاب به مخاطب فرعى.
از صـورتهاى رایج ایـن نـوع از خطـاب این است که مربى براى رساندن آرإ و افکار تربیتى خود به شخص یا گروه مورد نظر خویـش وجهه سخـن خـود را متـوجه شخص سومى مى کند و با اینکه در حقیقت مخاطب اصلى دیگرانند او را در ظاهر به عنوان مخاطب برمى گزیند و از ایـن طریق, اصطلاحا به عنـوان ((ایـاک اعنـى و اسمعى یـا جـاره)) یـاد مـى شـود.
و این صورت به دو شکل عملى مى شود.
الف ـ اشتراک در وضعیت.
بدیـن صورت که سوژه تربیت خود را با مخاطب هم ردیف و از لحاظ روحى و اخلاقى مشترک مى داند و با عطف خطاب بدو از سوى مربى, در حقیقت خـود را هـم مخاطب او به حساب مىآورد گرچه به ظاهر و از جنبه دستورى روى سخـن را متوجه خویش نداند. ب ـ اولویت.
گاهى مربى به خاطر اهمیت یک موضوع و نشان دادن ایـن اهتمام به افراد مورد نظر خـود, شخصى را که در نظر آنان داراى منزلت رفیع و مقام والایى است, به فرض داشتـن فلان صفت زشت, مورد سرزنـش و عتاب خویـش قرار مى دهد, تا بدانان بفهماند که داشتـن آن صفت به قدرى زشت و در نظر او ناپسند و مردود است که حتـى اگر فرضا آن شخص بلندمرتبه نیز داراى آن باشد به تـوبیخ و مجازات او گـرفتار خـواهـد شـد, چه رسـد به اینکه سایـر افـراد ایـن گـونه بـاشنـد.
قرآن کریـم نیز, گاهـى در خطابهاى خـود از ایـن روش سـود جسته است, بـراى نمـونه مى فرماید: ((و لقد إوحـى الیک و الـى الذیـن مـن قبلک لئن إشرکت لیحبطـن عملک و لتکونن مـن الخاسرین)) به سوى تو و پیشینیان تو وحى کردیم که اگـر شـرک بـورزى عملت را تبـاه خـواهیـم ساخت و از زیانکاران خـواهـى بـود.(2) ممکـن است ایـن آیه شریفه همچنان که برخـى مفسران گفته اند(3) از همیـن باب باشد زیرا وقتى خداوند متعال پیامبر گرامى(ص) و دردانه آفرینـش را بر فرض کمترین شرکـى این چنین وعده زیانکارى و مجازات مـى دهد پـس ایـن عاقبت خسـارت بـار بـراى دیگـران به طـریق اولـى ثابت است.

4ـ عمل.
از مـوثـرتـریـن روشهاى غیـر مستقیـم تـربیت, عمل است.
دعوت عملى به سوى خـوبیها از دعوت زبانى, بسیار موثرتر و نتیجه بخـش تر است و در روایات معصـومان(ع) به طـور مکرر بـدان تـوصیه و بر اهمیت آن تإکید شده است. در حدیثى امام صادق(ع) فرمودند: ((کـونوا دعاه الناس بإعمالکـم و لا تکونوا دعاه بالسنتکـم)) به وسیله عمل و رفتار پسندیده خـود, مردم را دعوت به سـوى خـوبیها کنید و دعوت گر زبانـى نباشیـد.(4) البته دعوت عملـى داراى ویژگیها و جنبه هاى دیگـرى نیز هست که در جاى خـود با تفصیل بیشتـرى بدان خـواهیـم پرداخت و اشاره بـدان در اینجا از جنبه خاص مربـوط به ایـن مبحث است. براى مثال, کسـى بـراى درست کـردن و اصلاح رفتار دیگـرى در قبال والدیـن خود که به آنان ستـم مى کند و حق آنها را محترم نمى شمارد, دست پدر یـا مـادر خـود را در نزد او ببـوسـد و نسبت به آنها اظهار ادب کند.
یا براى تـوجه دادن به اشتباه کسى که حق همسر خـویـش را رعایت نکرده و به او به دیده خـدمتگزار مـى نگرد, در حضـور او به همسر خـود احترام کند و در کار خانه به او کمک و مساعدت نماید. در ایـن مـوارد و مانند آن, بیان عمل بسیار گـویاتر و بلیغ تر از بیان زبان است و در انتقال پیام, بسیار سریعتر و مطمئن تر نقش خود را ایفا مى کند.

5ـ هنر.
بـاز از مصـداقهاى واضح روش غیـر مستقیـم, زبـان هنـر است. البته مقصود از هنر در اینجا, جلوه هایى از آن است که به گـونه غیر مستقیـم با مخاطبان خـود سخـن مى گوید, از قبیل فیلـم, نمایـش, نقاشى و طراحى و ... که تإثیر تعییـن کننـده و وسیع آن در گـروههاى مختلف مـردم قـابل انکـار نیست.

موارد دیگر:
آنچه گفتیـم از مـوارد بـارز انتقـال پیـام به صـورت غیـر مستقیـم بود.
اقسام دیگرى نیز در این زمینه مى توان ذکر کرد که گرچه از مصادیق روشـن آن نیست ولـى آن را از همیـن مقـوله مـى تـوان به حسـاب آورد.

الف ـ نصیحت در پنهانى.
بـرخـى از مـردم وقتـى کـار خطـایـى و یـا عیبـى را از کسى مشاهده مى کنند, پیـش چشـم دیگران آن را براى او بازگـو مـى کننـد و در جمع مردم به او تذکر مى دهنـد. ایـن کار, گذشته از اینکه آبروى او را مـى برد و سایر افـراد را که ممکـن است متـوجه خطاى او نشـده انـد از عمل و رفتار او آگاه مى سازد ـ و چنیـن امرى شاید از مصادیق اشاعه فحشا هـم به حساب آید ـ نصیحت و تذکـر را بـى اثـر ساخته و ممکـن است مـوجب دشمنـى و عداوت او نیز بشود. در حالى که صرف نظر کردن از آن در آن مجلـس و یادآورى به او در خارج از آن و در پنهانى, تإثیر سخـن را چندیـن برابر خواهد کرد, زیرا مربى با ایـن عمل, صـداقت و دلسـوزى خـود را ثابت مـى کنـد و با جلب اعتماد او, به مقصود تربیتـى خـود نزدیک مـى شـود. این نکته بخصـوص در ارتباط والدیـن با فرزنـدان خود از اهمیت بسیارى بـرخـوردار است زیرا پـدر و مادر از هر کـس بـدین امر سزاوارترند که در عیـن دلسـوزى و مراقبت از حال فرزندان خـود و هدایت و تذکر بموقع خطاهاى آنها, عیب پوش جوانان و نوجوانان خویـش باشند و نقـایص و خطـاهـاى آنـان را, نزد هیچ جمعى بـرملا نکننـد. امـام عسکـرى(ع) فرمودند: ((من وعظ إخاه سرا فقد زانه و مـن وعظه علانیه فقد شانه)) هر کس برادر دینى خـویـش را در پنهانى پند و اندرز دهد مایه زینت او شده و کسـى که او را در حضـور دیگـران انـدرز دهـد مـایه خـارى او شـده است.(5)

ب ـ فرصت یابى.
گاهى از کسـى گفته و یا عملى صادر مى شـود که مربـى لازم مى داند خطاى او را گوشزد و فکر او را اصلاح کند ولـى زمان و یا مکان صـدور آن به گـونه اى است که مربـى باید در یک فرصت مناسب تر بـدیـن کار اقـدام کند تا نتیجه اى بهتر حاصل شـود. براى مثال, فرض کنید جـوانى به عادتى ناپسند مبتلاست و اراده و همت ترک آن را در خـود نمى بیند. در ایـن صورت مربى باید منتظر فرصت بماند تا در مـوقعیت مناسب, از خود او اقرار بر تـوانایى خـود بگیرد, مثلا زمانى سخـن از اعتیاد به مـواد مخـدر به میان آورد و مضـرات خـانمـانسـوز آن را یادآورى کند و ضرورت ترک آن از سـوى معتاد را گـوشزد کند همیـن که آن فرد با مربى همراه و هـم عقیده شد, به او بگـوید تـو که معتقدى باید شخص معتاد به هروئین خـود را از دام آن نجات بخشد با اینکه ترک چنیـن اعتیادى بسیار سخت و پررنج است پـس چگونه بر ترک عادت زشت خود تصمیـم نمى گیرى و در قبال آن از خود ضعف نشان مى دهى؟

ج ـ قبول فرضى.
از نمـونه هـاى دیگـرى که مـى تـوان آن را از مقـوله روش غیـر مستقیم شمرد این است که مربى صفت خوبى را که در شخص مورد تربیت خود نمى بیند ایـن چنیـن وانمود کند که معتقد است آن صفت در او موجود است مثلا بگوید مـن خبر دارم که تو داراى این صفت خوب هستى ان شإالله این خبر درست باشد در ایـن صورت به تـو تبریک مى گویـم. سپـس در زمینه خوبیهاى آن صفت و یا کار با او سخـن بگوید. و همچنین اگر آن شخص داراى صفت و یا عمل بدى است, اعتقاد عکس آن را در باره او ابراز کند, آن گاه در مذمت آن با او به گفتگـو بنشینـد.
آنچه در اینجا آمد, نمونه هایى از این روش بود که اینک به نظر آمد و ممکـن است مصـداقهاى دیگـرى نیز بـراى آن باشـد که با تتبع بیشتـر به دست آیـد.
بى تردید تـوجه و روىآورى به ایـن روش, بخصوص در تربیت نسل جوان و در جهان امروز, از ضرورتهاى هر نهاد تربیتى است, که چنیـن اقبالى نتایج خـوبـى در صحنه تـربیت به بـار خـواهـد آورد.
ادامه دارد.
1ـ کحل البصر فى سیره سیـدالبشر, محـدث قمـى, انتشارات الرسـول المصطفـى, ص66.
2ـ سوره زمر, آیه 65.
3ـ تفسیر سیـدعبـدالله شبـر, چاپ بیروت دار احیإ التـراث العربـى, ص438.
4ـ سفینه البحار:2 78.
5ـ تحف العقول, چاپ بصیرتى قم, ص368.