دیباچه شخسیت قسمت اول

نویسنده


دباچه شخصیت
((پژوهشى نـو در باره نام, نامگذارى, فلسفه, ابعاد و آثار آن))
((قسمت اول))

احمد لقمانى

 

 

آغاز سخن
آغوش آفرینـش در وجـود خـود آفریده هاى بسیارى پرورش داده است و هـر یک را صحیفه اى از کتاب پـرعظمت هستـى مـى دانـد که خـداونـد مهربان خـود به خلقت آنان پرداخت تا جلـوه هایـى از صفات ارجمند او باشند.
در ایـن میان انسان, به سان نگینى درخشان بر فراز هستـى نمایان است و با برتریهاى روحانى و عقلانى خویش زینتى چشـم نواز و دلآرا به آفرینـش بخشیده است; آفـریـده اى که پـروردگار بزرگ از جان و هستى خویـش در وجود او دمید: ((نفخت فیه مـن روحى))(1) خلقت او را به تمامـى فرشتگان بازگـو نمـود: ((اذ قال ربک للملائکه انـى خالق بشرا مـن طین))(2) و سـرانجام, وى را در بهتـریـن جلـوه و عالـى تریـن چهره روح نـواز آفرید: ((لقد خلقنا الانسان فـى احسـن تقـویـم))(3) تـا در سختیها و کاستیها (لقـد خلقنا الانسـان فـى کبـد)(4) با سختکـوشـى و تلاش فـراوان خـود, بـار دیگـر به سـوى آفریدگار خویـش رهسپار شود: ((یا ایها الانسان انک کارح الى ربک کـدحـا فملاقیه))(5) و آرام و مطمئن, قـرار یـابـد: ((یـا ایتها النفـس المطمئنه ارجعى الـى ربک))(6).
آغاز خلقت تـا فـرجـام هستى در نگاه پیشـوایان فکرى فرهنگى, همانند آمـوزشگاهى است که بایـد دیـن و باورهاى پاک آسمان زاد در آن فـرا گرفته شـود و با روشنـى انـدیشه و دقتـى ژرف به کار آیـد تـا انسـان قائم مقـام پـروردگار در زمیـن شـود و ((خلیفه الله)) گـردد: ((اذ قال ربک للملائکه انـى جاعل فـى الارض خلیفه)).(7) بـدون شک, دستیابـى به ایـن مرتبه والا و بالا, نیازى جدى به تقـویت باورهاى دینـى, رشد بیشتر فکرى و پرداخت هـویت فرهنگـى دارد تا در پـرتـو ایـن تلاش ارزشمند, بنیانهاى ناب ارزشى در اعماق وجـود شکل گیرد, پاسدارى از مرزهاى فرهنگـى برترى روزافزونـى یابد و رسالت انسان در حفظ اصالت دینى خـود و دیگران بیش از پیـش شـود. از نمودهاى چشمگیر ایـن پاسـدارى و رسالت که در عرصه اجتماع و گذر زندگانـى تجلـى مـى کنـد, چگـونگـى گفتـار و بیان انسان در به کارگیـرى الفاظ و واژه هاست. زیرا سخـن آدمـى, نماینده انـدیشه و فکـر وى و سفیـر احساسات نهفته او است و همانند عنـوان کتابى است که چـون شنیده شـود فهرست صفـات و صحیفه ویژگیهاى شخص در صفحه ذهـن انســــان مى نشیند و به شخصیت نویسنده پى مى برد.
جلوه روشـن و شفاف این شخصیت دوسـویه که در صحنه هاى مختلف زنـدگـانـى نمایان مـى شـود; نهادن نام و استفاده از اسمهاى گوناگـون است که گاه بر افراد و فرزندان و زمانى بر مکانها, خیابانها, کـوچه ها و مـوسسات نهاده مـى شـود و نمایى گـویا از دستمایه هاى فکرى و فرهنگ ملـى خـواهد بـود.
... این نوشتار که چشـم اندازى این چنیـن را پى مى گیرد, بـر آن است با نگاهـى به تمـدن و فـرهنگ یک ملت و بـا اشاره به فـرهنگ دینـى مان, گذرى بـر ارزش نام و نامگذارى, تـإثیـر آن و ابعاد وجودى انسان در ایـن رهگذر نماید. تا در پى آن به گنجینه گرانقـدر معرفتـى خـود پـرداخته و افزون بـر سخنان معرفت افـروز خـداونـدى و پیشگـامـان الهى, از زنـدگـانـى و سیـره معصـومـان علیهم السلام بهره بریـم و همانند دانشآموزى شیفته, راههاى رهایى از خـودباختگى, شخصیت پردازى پـوچ و عنـوانآفرینى بى ارزش را فرا گیـریـم. مـرورى بـر ابعاد گـوناگـون نام در عرصه هاى فـرهنگـى, جامعه شناسى, روانشناسـى و هنرى مى نماییـم تا از نظرات برخـى از اندیشمنـدان روانشناس و جامعه شناس نیز بهره گیریـم. و سـرانجام به تجزیه و تحلیل مفاهیـم برخـى از نامهایى که با شعاعى چشمگیر از قـداست و عظمت, الگـوى امروز و فـرداى جامعه ما در نامگذارى است اشاره نمـوده و در پایان, کاروان فکر و انـدیشه خـود را در منزل جانان; حضـرت مهدى علیه السلام فرود مـىآوریـم تا از پـرتـو روشنى بخش نام آن امام نیز ره توشه اى بر گیریـم, با ایـن یادآورى که ایـن مقـاله در دو قسمت تقـدیـم مـى شود.

ادب و فرهنگ ملت; کتیبه شخصیت او
پیشینه یک ملت و هـویت مردم در آینه تمدن گذشته, پیشینه فرهنگى و آداب و رسـوم دیرباز او نمایان مى شود. آنجا که ایـن اصالت با آمـوزه هاى آسمانى و سیره سبز پیشـوایان دینى که سخنگـویان وحـى خـداوندى است, پیـونـد خـورد, عظمتـى جاودان و جلـوه اى فـراگیر مـى یابد که افـواج انسانهاى دیگر را به سـوى خـود پرواز داده و دلهاى بسیارى را از تابـش معرفت خویـش روشنایى مى بخشد. در پرتو تعالیـم ایـن مکاتب الهى, ابعاد عقلانى, عاطفـى, اجتماعى و حتـى جسمانـى افـراد نیز پـرورش یافته و هر یک پیشـرو دیگران گشته و نقشـى بسیـار مـوثـر و هـدایتآفـریـن ایفـا مـى کنند.
چنیـن انسان فرزانه اى, چنان عظمتـى مـى یابد که قرآن سخـن او را بسان طـوبـاى بـرکت, پاک و پیـراسته از هـر ناپـاکـى دانسته که ریشه اى استـوار داشته و شاخه اش در آسمان فراز مـى یابد و با اذن خـداونـد بزرگ میـوه اش را هـر دم پـدیـدار مـى سازد.(8) اما گاه پیشینه عرشـى و تمـدن افتخـارآفـریـن یک ملت ـ که در رفتــار و گفتـار, ظواهـر جـامعه و اشخـاص و عبـارات و واژه هـایــى که در گفتمانها استفـاده مـى شـود ـ در سنگلاخهاى بـى بصیـرتـى, بینشهاى منجمـد, استـدلالهاى چـوبیـن و یا نـوجـوییهاى روشنفکـرمآبانه و شخصیت جـویانه, دستخـوش تغییر و دگرگونى مى شود; پاره اى از فرهنگ خـود, پـوسته اى دانسته اند و برخى تمدن و فرهنگ را در اصطلاحات و واژه هاى بسته بندى شده از آن سـوى مرز مى یابند و در پـى آن لباس خود را با اشاره دیگـران تغییـر مـى دهنـد, آرایـش خـویـش را با دلخواه بیگانگان انجام مى دهند و حتى چگونگى خوراک و مسکـن خـود را با الگـوهاى آنان مـى پسندنـد. و سرانجام, در اثر حاکمیتها و نفوذ در قلمرو ارتباطها و خودباختگیها, ادب و فرهنگ دیـن باوران از فرهنگ بیگانه رنگ مى گیرد و گاه در برابر آنها رنگ مـى بازد و بـى اصالت و حباب گـونه مـى شـود.(9) با هـم سخنان مسیحاصفت رهبـر فـرزانه انقلاب را در ایـن بـاره به گـوش جـان مـى سپـاریـم تــا ارمغانهاى معرفتـى نصیب خـود سازیـم:
((بزرگتریـن بلا براى یک ملت ایـن است که بخشهایى از فرهنگ و تمدن خودش به مرور زمان از حافظه اش پاک شـود و اصلا آن را به یاد نداشته باشـد. ایـن خیلـى بلاى بزرگـى است و متـإسفانه غربیها بـا ما ایـن کار را انجـام دادنـد. سبک حـرف زدن, سبک نگـارش و افعال زبـانهاى خـارجـى را آوردنـد با معناهاى بسیار نامناسب کمکـى در داخل زبـان ما وارد کردند و حال اینکه خودمان زبان داریـم, مگر زبان فارسى با ایـن عظمت و وسعت زبان کـوچکى است؟ زبان فارسى یک خصـوصیتـى دارد که کمتر زبانى در دنیا مى تـواند ایـن خصـوصیت را داشته باشد و آن, خصـوصیت تـرکیب پذیـرى است ... حتـى زبانهاى وسیع دنیا مثل زبان عربـى هـم این خصـوصیت را نـدارد. آن وقت این زبان با ایـن همه وسعت را شما مـى بینید که تعبیرات و افعال کمکـى در آن آوردنـد.
مثلا اینکه مى روم که ایـن کار را بکنـم! ... کسـى مى خـواهد برود حمام مى گـویند: برویـد یک حمامى بگیرد. مگر حمام را مـى گیرنـد؟
اینها هـم همان درد خودفراموشى است. ))(10)
استاد شهید آیت الله مطهرى ایـن پدیده شوم را از زاویه دیگرى نگریسته و با تـوجه به ابعاد ارزشمند مکتبـى و حفظ شعارهاى دیـن در چهره امر به معروف مـى فرماید: ((شعارهاى دیـن را زنـده نگهدارید, یکـى از شعارهاى دیـن اسمهاست. مـن نمى فهمـم اینکه مى گـویند فلان اسـم دمده شده, کهنه شده, یعنى چه؟ مگر اسم هـم نو و کهنه دارد. چـون اسـم فلان کلفت فاطمه است, پـس فاطمه اسـم کلفتهاست! خیلـى عجیب است! پـس دیگـر اسـم دختـرمان را فاطمه نگذاریـم! همیـن خـودش یک امر به معروف و نهى از منکـر است که: مـردم! بـر فـرزنـدانتـان اسمهاى اسلامى بگذارید ... براى مـوسساتتان نام اسلامـى بگذارید, نامهاى اسلامـى را زنده نگهدارید.
زبان اسلام را زنـده نگهداریـد, زبان عربى زبان یک قـوم نیست, زبان اسلام است ... از اهـم وظایف مـا ایـن است که ایـن زبـان را حفظ کنیـم.
هر فرهنگـى, هر تمدنى اگر بخـواهد زنده بماند باید زبانـش زنده بماند, اگر زبانـش مرد, خودش مرده است. ایـن مبارزه علنى را که با زبان عربـى مـى بینید ... مبارزه با اسلام است, با حروف الفبا که کسى مبارزه ندارد.
[ ...دشمنان مـى خـواهند] افکارشان را به ما تحمیل کننـد, تمـدن خودشان را به ما تحمیل کننـد, روح خـودشان را بـر روح ما تحمیل کننـد, بـراى اینکه روح مـا را خـرد کننـد.))(11)

نـام ونامگذارى; معنا و فلسفه آن
اسـم واژه اى است که دلالت بر شخص یاشىء و یا مکانى مــى کند و یا عـلامت و نـشان از مـــوردى اسـت که نام بر آن نهاده شـده است.
از ایـن رو, بسیارى از دانشمندان علم لغت,اسـم را از ریـشه(سمو) به معنـاى ارتفـاع و بلنـدى گـرفته ونامگذارى را مـوجب معـرفت, شناخت و علـو مقام هر چیز دانسته اند.
و از سـوى دیگر پاره اى نام را علامت و نشان مسمى دانسته اند زیرا ریشه آن را ((وسـم)) مـى داننـد.(12) به هر روى با بیان نام شخص یا شـىء, آن شخص یا شـىء در بـرابـر دیـدگان ذهـن آدمـى نمایان مى شود.
آنچه در عرصه پژوهـش و تحقیق در بـاره نـام و نـــامگذارى, مهم مى نماید, فلسفه ایـن عمل است که برخـى از آنها را مرور مى کنیـم تـا آشنـایـى بیشتـرى در ایـن بـاره پیـدا کنیم:
1. بـرقرارى ارتباط و آسان نمودن آن از آنجا که انسان مـوجـودى اجتماعى ـ مـدنـى الطبع ـ است و بـراى حضـور در جـامعه نیازمنـد ارتباطات اجتماعى است, بـراى رفع نیازهاى خـود و دیگـران ناچار به شرکت در صحنه هاى مختلف اجتماع است و براى آسان نمـودن حضـور خـود بایـد براى افراد و اشیإ نام و نشان قرار دهـد تا بـدیـن وسیله تبادل افکار و مقاصـد خـود را به انجام رساند. از ایـن رو هـم خـود باید داراى نام و نشانى باشد تا دیگران تـوان برقرارى ارتباط یابند و هـم دیگـران نیازمند به ایـن پـدیـده هستنـد تا ارتباط از این سو فراهم شود.
2. تنظیـم روابط اجتماعى افزون بـر اصل ارتباط و نیاز به تسهیل آن, انضبـاط روابط اجتماعى ایجـاب مـى کنـد, افـراد و اشیإ نام نشان داشته باشنـد تا هر فرد یا مـوسسه اى قادر بر ایجاد ارتباط بر اساس تدوین و تنظیـم این روابط, باشد و بدیـن وسیله از آنان نیاز خـود را طلب کنـد تا نیاز آنان را بـرطرف سازد. از ایـن رو حذف نام و نشـان از افـراد و اشیإ مایه بـى انضبـاطـى اجتماعى, تشـویـش, سرگردانى و سردرگمى در روابط اجتماعى شده و بسیارى از قـوانیـن را در مرحله اجرا دچار کنـدى و یا تعطیلـى مـى نمایـد.
3. جاودان نمـودن افـراد و اشیإ در تاریخ مانا بـودن و جاودان ماندن بر اساس نام افراد یا اشیإ است تا بدیـن وسیله از حافظه تـاریخ محـو نشـده و در صفحات آن همچنان درخشان بماننـد. شیـوه رسـول اکرم ـ صلـى الله علیه و آله و سلـم ـ در زندگانـى چنیـن بـوده که علاوه بـر انسانها, بـر اشیإ و لـوازم منزل نیز نام و نشان مناسب و مطلـوبى مى نهادند تا از نسیان و فراموشى و یا گـم شـدن, مصـون بماننـد. 4. ابزار بیان احساسات و تبادل عواطف حفظ ارتباطات و مشارکتهاى اجتماعى نیاز به شناختـن و شناساندن دارد و ایـن مرحله با همراهى نـوعى احساسات و عواطف عملى مى شـود. که نام, فامیل, لقب و مشخصات دیگر راهـى براى رسیـدن به ایـن هـدف ارزشمند است. پیامبر اسلام ـ درود خـداوند بر او و دودمان پاکـش بـاد ـ در سخنـى لبـریز از بصیـرت و احسـاس مـى فـرمـایند:
((هر گاه کسـى را دوست داشتید, از نام او, نام پـدرش و از منزل و جایگاهـش پـرسـش کنید, اگر مریض شـد از او عیادت کنیـد و اگر دچار گرفتارى شد به او کمک کنید. ))(13)
و در دیگر سخـن, پرسـش از نام جـد و طایفه او نیز مطـرح شـده است. پـس گام نخستیـن در ارتباط و استمرار تبادل عاطفـى و انسانـى, پـرسـش از نام فرد و نزدیکان او است.
عمل ارزشمنـدى که پـاره اى از دانشمنـدان آن را به عنـــــــوان ((ظریف ترین و عالى تریـن تعارفات)) در وجود آن شخص دانسته که در پـى آن رابطه اى اجتماعى آغاز مى شـود زیرا اسـم یک شخص براى او, شـریف تـریـن و مهمتـریـن صـدا در کلیه زبانهاست)).(14)
نام و ابعاد گوناگون آن
الف) فکرى فرهنگى
اسـم در آمـوزه هاى دینى, نشان از ابعاد روحى, معنـوى و شخصیتـى انسان در جامعه است و از چنان اهمیت و قداستى برخـوردار است که در برخى از آیات قرآن, خداوند از سوى خـود, نام بعضى از اولیاى محبـوب خویـش را تعییـن مى نماید, همانند نام عیسى علیه السلام که فرشتگان الهى از سـوى پروردگار بشارت فرزندى به نام عیسى را به حضـرت مریم علیهاالسلام دادنـد: ((اذ قالت الملائکه یا مـریـم ان الله یبشـرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسـى ابـن مـریـم وجیها فـى الـدنیا و الاخـره و مـن المقربیـن))(15) و یا در کریمه اى دیگر, خداوند نام یحیى ـ که در تاریخ بشریت چنیـن نامـى سابقه نداشته است ـ بـر فـرزنـد زکـریـا گذاشته و خطـاب به او مـى فـرمـایـد:
یـا زکـریـا انـا نبشـرک بغلام اسمه یحیـى لـم نجعل له مــن قبل سمیا(16) اى زکریا! همانا ما تـو را بشارت مـى دهیـم به فـرزنـد پسـرى به نام یحیـى که پیـش از او همنام وى وجـود نـداشته است.
آرى! نام و نامگذارى بـا فضایـى از ابهت و عظمت همـراه است; به گـونه اى که خداوند آغاز هر کارى را با نام خـود مىآمـوزاند. از ایـن رو در آغاز سوره هاى قرآن ـ به جز یک سـوره که فضاى آن رحمت الهى نیست ـ عبارت ((بسـم الله الرحمـن الرحیم)) بیان شده است و به هنگام خواندن و آمـوزاندن, تعلیـم مى دهد که بخـوان[ اما] به نام پـروردگارت که آفـریـد:
((اقرإ باسـم ربک الذى خلق))(17)
و در باره حضرت نـوح, سخـن او را به هنگام سـوار شـدن بر کشتـى بیان مى کند که به همراهان و رستگاران فرمود:
((ارکبوا فیها بسـم الله مجراها و مرساها ان ربـى لغفـور رحیـم))(18)
به نام خـدا بر آن کشتى سوار شوید و هنگام حرکت و تـوقف یاد او کنید که پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
گـویى کیمیاى نام خداوند, چنان تإثیرى دارد که وجـود ملکه سبا را شـرافتـى بخشیـد که هنگام بیان ماجـراى نامه حضرت سلیمان به اطرافیان خـود گفت: اى اشراف! نامه باارزشى به سـوى مـن افکنده شـده; ایـن نـامه از سلیمـان است و چنیـن مـى بـاشد:
((به نام خداوند بخشنده مهربان, پیام مـن این است که برترىجویى نسبت به من نکنید و به سـوى مـن آییـد در حالـى که تسلیـم (حق) هستید)).(19) گاهـى که فراتر از ایـن سخنان, در آیات دیگر قرآن غور و اندیشه نماییم مى یابیـم که هر معبـودى غیر از خـدا اسمـى بى مسمـى است و مشرکان, عابـدان اسـم بـى مسماینـد.(20) بیان نام خـداونـد از چنان ضرورتـى برخـوردار است که هنگام ذبح قربانـى, باید اسـم پروردگار برده شـود(21) و آن گاه که سگ شکارى براى به دست آوردن شکار فرستاده مـى شـود, واجب است نام خـداوند بر زبان جارى شـود تا شکار پاک و حلال بـاشـد.(22) جالب تـوجه آن است که چـون اعتراض فرشتگان بر آفرینـش آدم و گماردن ((خلیفه الله)) بر زمیـن به گوش رسید, خداوند ((اسمهایى)) به حضرت آدم آموخت, سپس آنها را بـر فـرشتگـان عرضه کـرد و فـرمود:
((اگر راست مى گویید, از اسامى اینها به مـن خبر دهید.)) در این هنگام ملائکه از عمل خویـش پشیمان شدند و خداوند را به دانایى و حکمت ستـودنـد.(23) اینک که در بـاره آثـار نـام و نـامگذارى و چگـونگى آن از بعد فرهنگى به بحث نشسته ایـم, نگاهى درسآمـوز به سخنان سعادت بخش معصومان علیهم السلام مى نماییـم تا از زلال حکمت و عصمت جـرعه هـایـى بـدرقه زنـدگـانـى خـود کنیم:
رسـول اکرم ـ صلى الله علیه و آله و سلـم ـ فرمود: نخستیـن نیکى پدر به فرزند خـود ایـن است که اسـم او را به اسمـى نیک و زیبا نامگذارى کند; پـس باید اسـم خـوبى بر فرزندانتان بگذارید.(24) در کلام دیگـرى مـى فـرماینـد: نام پسنـدیـده و نیکـو بـراى خـود برگزینید.
همانا شما روز قیامت با نامهاى خود خـوانـده مـى شـویـد[ و گفته مى شود] برخیز اى فلان فرزند فلان به سوى نور خـود برو و یا برخیز اى فلان فرزنـد فلان که نـورى بـراى تـو نیست.(25) بهتریـن نام و صادق تـریـن آنها در نظر امام پنجـم علیه السلام, نامـى است که با اطاعت و عبـودیت همراه باشد و برترین ایـن نامها, اسامى انبیإ رسـولان الهى است. (26) نکته قابل تـوجهى که نشـان از ارزش والاى نام افـراد در چگـونگـى حیات و زنـدگانـى آنان دارد, آن است که توصیه شـده کـودکان خـود را قبل از تـولد, نامگذارى کنید, گرچه فرزندانتان پیـش از به دنیا آمدن تلف شوند, زیرا آنان در صحراى قیـامت پـدر و مـادر خـود را ملاقـات مـى کننـد و از آنها پـرسـش مـى نمـاینـد که چـرا آنها را نـامگذارى نکـرده اند.
امیـر مـومنـان علـى علیه السلام پـس از ایـن سخـن, فـرمـودنــد:
به همیـن خاطر رسول گرامى اسلام ـ صلى الله علیه و آله و سلـم ـ فرزنـدى را که از فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ هنـوز متـولـد نشـده بـود به اسـم محسـن نام نهاد گـرچه مکـر و حیله ستمکاران اجازه نداد او از مادر به سلامت به دنیا آید و پیـش از تـولد او را به شهادت رساندند.(27) از شیـوه هاى ارزشمنـد پیامبر اسلام(ص) آن بوده که اسامى زشت و بـى معنا را که بر افراد و شهرها بـوده, تغییـر مـى دادنـد. از ایـن رو اسـم دختـرى که ((عاصیه)) بـود را ((جمیله)) نهادنـد.(28) از مجمـوع آیات و روایات در مـى یابیـم, نام نهادن بر اشیإ و افراد, کارى ارزشـى, آرمانى و گاه سیاسـى است که در پرتـو آن نـوعى اعتقاد و باور قلبى مقدس یا نامقدس و زشت نهفته است. نـامها, شعاعى از شنـاخت و معرفت خـانـــــواده نـامگذاران است و همـاننـد آینه اى روشـن و شفـاف, گستـره شخصیت آنان, نوع تربیت و چگونگى معرفت آنها را نمایان مى کند. از سـوى دیگر, تإثیر نامگذارى چنان بـوده که گاهى حکـومتهاى ستمگر جهت محـو نام پیشوایان دینى که نام و یادشان حرکت بخـش و شـورآفریـن تـوده هـاى دیـن بـاور بـوده, در صـدد حذف نام آنـان و تحقیـر آن بـوده اند; هماننـد حکـومتهاى اموى که نام امام امیـرالمـومنیـن على(ع) را مانعى جهت اهداف شوم خود دانسته و در صدد محـو نمودن آن برآمدند اما امام حسیـن(ع) که خـود از بصیرتـى ژرف و بینشـى عرشى بهره داشت از همیـن حربه استفاده نمود و نام سه فرزند خود را علـى گذارد (علـى اکبـر, علـى اوسط و علـــى اصغر) و در جمله اى پرپیام فرمـود:
((اگر براى مـن صد پسر هـم متـولد شـود, همه آنها را به نام علـى نامگذارى مى کنـم)). ویژگـى ارزنده اى که از طریق نام گذارى مـى تـوان به آن دست یافت, بیان تبعیت و اطاعت از اولیاى دیـن, اظهار ارادت به پیشگاه قدسـى آنان و اعلام وفادارى در پیمـودن راه آنهاست. همان که چـون مـردى خـدمت امام صادق(ع) رسیـد و گفت: ما فـرزنـدانمان را به نام شما و پـدرانتـان اسـم مـى گذاریـم, آیـا ایـن کـار بـراى مـا سودى دارد؟
حضرت فرمـودند: آرى به خـدا قسـم, ((و هل الدیـن الا الحب)) مگر دین چیزى غیر از دوستى است؟ پـس ایـن آیه شریفه را تلاوت و بدان استناد فرمودند که:
قل ان کنتـم تحبـون الله فاتبعونى, یحببکـم الله.(29)
بگـو, پیامبرم اگر دوستدار خدایید پـس تبعیت و پیروى کنیـد مـرا تـا خـدا دوستـدار شمـا گردد.
با ایـن سخـن, فلسفه گفتار رسـول اکرم(ص) به روشنى آشکار مى شود که فرمـود:
کسـى که چهار فرزنـد (پسر) به دنیا بیاورد و هیچ یک را به اسـم مـن نامگذارى نکنـد به مـن جفا کـرده است.(30) ارزش دیگـرى که در حسـن سلیقه مـا, در نـامگذاریها پـدیـدار مـى شـود بزرگداشت شعائر دینى و قداستهاى مذهبـى است تا آشناسازى نسلهاى بعدى بـا آداب آسمـانـى مذهب, زنـده نگه داشتـن نـام الگـوهـاى هدایت بخـش و گسترش ارزشهاى والاى مذهبى به دیگر جـوامع در پرتـو آن ایجاد شـود. علت بـرگزارى نماز جمعه و نمازهاى جماعت, حضـور در محافل مذهبـى و مجالـس بـاشکـوه دینـى, اقامه عزادارى بـراى امامان معصـوم(ع), فریاد موذن در خـواندن اذان و یا تلاوت زیباى قرآن تـوسط افراد, حفظ شعائر دینى و برافراشتـن بیرق سرفرازى و عظمت مسلمـانان بـراى همیشه و نشـان دادن شکـوه غیـر قـابل وصف آمـوزه هاى مذهبى به دیگران خـواهد بـود و نام گذارى نیز از ایـن نوع است.
برخـى از اندیشمندان و عالمان بـر ایـن باورنـد که پشت کردن به ایـن ارزشها ـ و استفاده از نامهاى غیر مذهبـى که هیچ پیامى در بر ندارد و از سـوى دیگر آثار تخریبـى فراوانى به دنبال خـواهد داشت ـ نـوعى ((جنگ بـا شعارهـاى دیـن و پیشـوایـان معصـــــوم علیهم السلام)) است. مـرحـوم شهیـد آیت الله مطهرى در ایـن بــاره مى فرماید:
((به خـدا تمام اینها مبارزه با اسلام است, میـرانـدن اسلام است, شعارهاى دین را زنده نگهدارید, یکـى از شعارهاى دیـن اسمها است همیـن خـودش یک امر به معروف و نهى از منکر است)).(31) آنان که در نامگذارى خـود اعتقاد راسخـى به تقإل و فال نیک زدن دارند, با انتخاب نام خجسته و مبارکى براى فرزند یا مـوسسه خـود آرزوى مـوفقیت, کامیابـى و پیروزى او را در تفإل به ایـن نام دارند.
اسمهایـى هماننـد بهإالـدیـن, آیت الله, عمادالـدیـن, روح الله, فاضل, علامه و صدرا از ایـن نوع محسوب مى شوند. بسیارى نام فرزند خـود را روح الله مى گذارند تا در فرداى زندگـى همانند حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ ناخداى کشتى خداجـویان شده و افـواج مردم را به سـاحل نجـات و رستگـارى رهنمـون شود.

ب) جامعه شناسى
راجر پرایـس در کتاب ((چه اسمـى براى کـودک انتخاب نکنیـم)) با اشاره به بـرخـى از اسمهاى متـداول, در باره شخصیت مرتبط با هر نام تـوضیح مى دهد که بى تردید اسامى مستعار, اسامى کـوتاه شده و یا هـر اسمى که روى کـودک نـوزاد گذاشته مـى شـود, مقصـدى را که والدیـن براى کودک انتخاب کرده اند مشخص مى سازد; و اگر کـودک در مـراحل بعدى زنـدگـى خـود بخـواهـد ایـن سـرنـوشـت و مقصــد را تغییــر دهـد بـه تـلاش سختـى نیـاز دارد.(32) دکتـر اریک بــرن در کتـاب ((بعد از اسلام چه مـى گـوییـد؟)) مـى نـویسد:
اغلب اوقات اسامى به عنوان شاخصهاى وجـودى افراد, ابعاد تازه اى مـى یابد و ایـن زمانى است که آنان با مطالعه اسطـوره ها و تاریخ به معنـاى بسیـارى از اسـامـى پـى مـى بـرنـد امـا در عیـن حـال همشاگـردیهاى ستمگـر بچه ها هـم همیشه حاضـرنـد تا معانـى پنهان اسامـى را به آگاهـى صاحبان آنان برسانند. ایـن چیزى است که در حیطه اختیـار پـدر و مـادر است و چه بهتـــــر که آن را از قبل پیش بینى کنند.
وى مى افزاید: راههاى تإثیر اسـم کـوچک بر شخص و زندگى او چهار نوع است:
1ـ عمدى
2ـ اتفاقى
3ـ غیر عمدى
4ـ اجبارى.

1ـ عمدى:
ممکـن است کسـى به دلیل بخصـوصـى اسمى روى فرزندش بگذارد مانند آنکه اسامى دانشمندان مشهور و فیلسـوفان شهیر را به عنوان اسـم کوچک نوزاد خـود برگزیند. پـس از مدتى آن کـودک در صدد برمىآید سبک حرف زدن و طرز زندگى خـود را با کسى که پیـش از او به ایـن نام شهرت داشته, یکسان کنـد. گـاهـى که اسـامـى نامناسب گزینـش مى شود و نام افرادى که جایگاه ارزشمندى ندارند انتخاب مـى شـود, با دلخورى و حتى اعتراض شخص همراه مى شود و سایه ایـن دلخورى به خـاطـر به یـدک کشیـدن ایـن نـام تـا آخـر عمـر مـى مـانـد.

2ـ اتفاقى:
ممکـن است اسمى را که پدر و مادر براى نوزاد خود برمى گزینند تا مقطع سنى خاصى تـولید اشکال نکند و یا در شهر و روستایـش مطلوب باشـد اما فراتـر از آن تـوجه همگان را به خـود جلب کند ماننـد آنکه نام پسرانه بر دختر گذاشته شـده و یا نام دخترانه بـر پسر نهاده شده است[ و در برخـى اوقات نامهایـى تنها در سـن طفـولیت زیبا و پراحساس است و در سـن نوجوانى, جـوانى و میانسالى بسیار زشت و ناهنجار خواهد بود].

3ـ غیر عمدى:
گاه پدر و مادر سهوا اسامى مخصـوص حیوانات دستآموز خانگى را بر فـرزنـدانشـان مـى گذارنـد که بعدا دردسـرسـاز مـى شـود.

4ـ اجبارى:
نام خانـوادگى نامى اجبارى است که پدر و مادر از پدربزرگشان به ارث گرفته اند و بر فرزندانشان مـى گذارند. ابعاد زشتـى برخـى از ایـن نامها در جلسات, محافل عمـومـى و مجامع شلـوغ که همگان با نام خانـوادگـى انسان روبه رو مى شونـد, نمایان مـى شـود.(33)
نکته ارزشمندى که در انتخاب نامهاى افراد و اشیإ قابل تـوجه به نظر مـى رسـد آن است که باید همیشه در مقیاس کلان اندیشید و در مقیاس خـرد عمل نمـود. در نـوع انتخـاب خـود دورنگـرى داشت و از درون خانـواده به برون آن فکر کرد و حتـى فراسـوى کلان را نیز, مـورد نظر و تإمل قرار داد.(34)
واقعیت تلخـى که پیشتـر بـدان اشاره شد آن است که پاره اى از افراد و خانـواده ها اجتماعى بـودن, کسب شخصیت در جامعه اظهار فراگیرى هنجارهاى شخصیتى و نمایـش دانایى باورهاى والاى اجتماعى را در نـوع انتخاب نامهاى دور از فرهنگ و اصالت دینى مـى دانند و در صدد جلـوهآرایى با نامهاى بیگانه اند.
تا بدیـن وسیله تصویرى از شخص خـود را در آینه اى زنگار گرفته و قاب منیت و خـودبرتربینـى به رخ دیگران کشیـده و در نقشـى بازى کنند که خـود را بزرگ جلـوه دهند و ویژگـى شخصیتـى یابنـد.(35) فـردریک پـرلز بـا تـوجه به ویژگیهاى روحـى اخلاقـى ایـن افـراد مى نویسد:
((دیوانه مى گوید: مـن آبراهام لینکـن هستـم و عصبى مى گوید: کاش من آبراهام لینکـن بـودم و آدم سالـم مـى گـوید: مـن منـم و تـو تویى))(36)
از مجموع آموزه هاى ناب دینى در ایـن باره درمى یابیم که رجـوع به اصـالت خـویشتـن, درک ارزشهاى واقعى و ضـد ارزشها, تقـویت و بالنـدگـى بنیانهاى فکـرى, قـرار گرفتـن در مسیر صحیح زندگى اجتماعى, بـى اعتنایى نسبت به عنـوانها و الفاظ پـوشالى و پـوچ و دورى از نماسازى بـر شخصیت خـود با کیف و عینک و لباس و ... موجب خویشتـن یابى و استحکام معیارهاى اصیل و ارزشى در وجود انسان خواهد بود.ادامه دارد.
پى نوشت :
1ـ حجـر, آیه ;29 رک: تفسیر البـرهان, ج2, ص;329 المیزان, ج12, ص;154 مجمع البیان, ج6, ص335.
2ـ همـان, آیه ;28 رک: تفسیـر الکشـاف, ج2, ص;557 اطیب البیان, ج8, ص;28 طبرى, ج14, ص22.
3ـ تین, آیه ;4 رک: تفسیر التبیان, ج10, ص;376 منهج الصادقیـن, ج10, ص;290 نمونه, ج27, ص144.
4ـ بلد, آیه ;4 رک: تفسیر ابـن کثیر, ج4, ص;512 انـوار التنزیل, ج5, ص;186 البرهان, ج4, ص462.
5ـ انشقـاق, آیه ;6 رک: تفسیـر اطیب البیان, ج14, ص;49 الـدرالمنثـور, ج67 ص;329 الکشاف, ج4, ص726.
6ـ فجـر, آیه ;28 رک: تفسیـر البحــــر المحیط, ج8, ص;472 اطیب البیـان, ج14, ص;114 التبیان, ج10, ص348.
7ـ بقـره, آیه :30 رک: تفسیـر البـرهان, ج1, ص;73 التبیان, ج1, ص;128 المیزان; ج1, ص;119 نـورالثقلین, ج1, ص48.
8ـ ابراهیـم, آیه 25 و 24 (الـم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه, کشجره طیبه,اصلها ثابت و فرعها فى السمإ, توتى اکلها کل حین باذن ربها ...) 9ـ نک: فرهنگ غلطهاى رایج, حسـن عرفان, ص5 تا 7 و غلط ننویسـم, غلامحسین نجفى.
10ـ فـرهنگ و تهاجـم فـرهنگى, ص106.
11ـ حمـاسه حسینـى, استـاد مطهرى, ج2, ص80 و [ 81بـــا تلخیص].
12ـ پیام قرآن, ناصر مکارم شیرازى و جمعى از نـویسنـدگان, ص;37 مجمع البحرین, طریحـى, ج1, ص;424 فرهنگ بزرگ جامع نـویـن, احمد سیاح, مجلـد1, ص669.
13ـ نک: محجه البیضإ, ج3, ص322.
14ـ رک: آییـن دوست یـابـى, دیل کـارنگـى, ص123.
15ـ آل عمـران, آیه ;45 نک: تفسیرالتحـریـر, ج28, ص;183 تفسیـر ابن کثیر, ج1, ص31.
16ـ مـریـم, آیه ;7 نک: تفسیر التحـریـر, ج21, ص249 (ذیل آیه 1 احزاب).
17ـ علق, آیه ;1 نک: تفسیـر انـوار التنزیل, ج5, ص;190 صـافـى, ج57 ص;348 المراغى, ج30, ص198.
18ـ هـود, آیه ;41 نک: تفسیـر بیـان السعاده, ج2, ص;328 تقـریب القرآن, ج12, ص;42 المیزان, ج10, ص229.
19ـ نمل, آیه 29, 30 و 31 (قالت یا ایها الملا القـى الـى کتـاب کریم, انه من سلیمان و انه بسـم الله الرحمـن الرحیـم الا تعلـوا على و آتونى مسلمین).
20ـ یـوسف, آیه 39 و ;40 رک: تفسیـر ابـن کثیـر, ج1, ص;31 جـامع الاحکام, قرطبى, ج9, ص199.
21ـ حج, آیه 34 و ;36 انعام, آیه 119.
22ـ مائده, آیه ;4 انعام, آیه 119.
23ـ بقره, آیه 30 تا 33. رک: تفسیر ابـن کثیر, ج1, ص;111 پرتـوى از قـرآن, ج1, ص;117 البیان, ج1, ص22, 138 و 139.
24ـ بحـارالانـوار, علامه مجلسى, ج104, ص130.
25ـ میزان الحکمه, ج4, ص556.
26ـ بحارالانوار, ج104, ص129.
27ـ نک: محجه البیضإ, ج3, ص133.
28ـ میزان الحکمه, ج4, ص557.
29ـ رک: بحارالانوار, ج23.
30ـ نامها و نامگذاریها, ص10.
31ـ حماسه حسینى, ج2, ص65 و 66.
32ـ رک: چه اسمـى بـراى کـودک انتخـاب نکنیـم, راجـر پـرایــس, نیویورک, 1904.
33ـ بعد از اسلام چه مـى گـوییـد؟, دکتر اریک بـرن, متـرجـم مهدى قـراچه داغى, ص95 تـا 97
34ـ برنامه ریزى استراتژیک در نظام آمـوزشى, تإلیف راجر کافمـن و جرى هرمـن, ترجمه دکتر فریـده مشایخ و دکتر عباس بازرگان, ص5 تا 8 (با تلخیص فراوان).
35ـ نک: درآمـدى به جامعه شناسـى, بروس کوئن, ترجمه محسـن ثلاثى, ص75 تا 80.
36ـ براى موفقیت و خوشبختى آفریده شده ایـم, دکتر موریل جیمز و دوروتى جنگوارد, ترجمه دکتر حسن قاسم زاده, ص42.