صحیفه دل وداعنامه اخلاقى و معنوى مرحوم زهرا حصاری


صحیفه دل
وداعنـامه اخلاقـى و معنـوى مـرحـوم زهـرا حصـارى

 

 

مرحـوم زهرا حصارى, معلمه فاضله اى بـود که همه عمـر با اخلاص به ائمه اطهار(ع) زیسته بـود و به قـول خـودش که مى گفت: ((با تمام وجـود, به شکرانه تـوفیقات خاصه حضرت منان, پیشانى مذلت به خاک مى سایم که چند صباحى از زندگیـم را با یاد معصومیـن نفس کشیدم, با یاد ائمه قلـم زدم, با خاطـره اهل بیت تفکر کـردم و نـوشتـم.
کتـاب ((سیماى ائمه در شـرح زیارت جامعه)) تـوسط ایشان تحقیق و تنظیم یافته و به چاپ رسیده است. همچنیـن تقریر ((دعاى ابوحمزه ثمالى)) و نیز چندیـن مقاله چاپ شده از ایشان باقـى مانده است.
زهرا حصارى در سحـرگاه 26 فـروردیـن 1344 در خانـواده مذهبـى و متدیـن دیده به جهان هستى گشود و در کانون پرمهر خانواده تربیت اسلامى و قرآنى یافت. او از همان دوران کـودکى بسیار باهوش بـود و زمینه اى مستعد بـراى فـراگیـرى علـم و دانـش داشت. وى پـس از گرفتـن دیپلم وارد حوزه علمیه همدان شد و بعد از پایان دروس به عنـوان یکى از بهترین و مـوفق ترین مدرسیـن در دبیرستان و حـوزه مشغول به کار شد. او در مدرسه به تدریـس اخلاق و درسهاى دینـى و عربـى مى پرداخت و در حـوزه, ادبیات عرب, اخلاق, اصـول اعتقادات, بـدایه الحکمه, تفسیـر و آمـوزش سخنـرانـى, تـدریـس مـى کـرد.
آن طـور که دوستان وى اظهار مـى کردند او در صراحت لهجه و لطافت بیان شهره بـود و با کلامى شیـوا و جذاب به تدریـس مى پرداخت. او قبل از اینکه با زبانش درس بدهد, با عملـش درس مى داد. وى عاشقى بـود که براى اعتلاى کلمه تـوحیـد و مکتب رسـول الله(ص) سر از پا نمى شناخت و شب و روز به مطالعه و تحقیق علـوم اسلامى مشغول بـود و آنچه را که مـىآمـوخت صادقانه و خـالصـانه به دیگـران تعلیـم مـى داد. بسیار صبور, شکیبا, خوشرو و خـوش صحبت بـود. همیشه وضـو داشت و هرگز بـدون وضـو بر سر سفره غذا حاضر نمـى شد. وى قبل از انقلاب در فعالیتهاى سیاسى و مذهبـى شرکت فعالانه داشت و در تمام مدت با آنکه ناتوان بود و از بیماریـش شدیدا رنج مى برد, ولى یک لحظه از مسایل انقلاب غافل نبود.
او در سحـرگـاه 21 آذرماه سـال 1374 در اثـر بیمارى قلبـى و در حالـى که در آخریـن لحظات زندگـى, نام ائمه اطهار(ع) را بر زبان داشت دار فانى را وداع گفت. آنچه آن مرحـوم به عنـوان وصیت نامه بر جاى گذاشته آمیخته اى است از نکات اخلاقى, تربیتى و معنـوى که از یک سو نشان مى دهد آن مرحـوم اهل معنا و تـوجه به خودشناسى و خـودسازى و اهتمام به مسایل معنـوى بـوده است, و از سـوى دیگـر نکات ارزنده اى را بـراى خـوانندگان خـواهـد داشت که مـى تـوانـد توشه اى براى علاقه مندان به شمار رود و همیـن انگیزه اى بـود براى انتشار قسمت عمـده وداعنامه مرحـوم زهرا حصارى. خـداونـد او را رحمت کند.

بسم الله الرحمن الرحیم
اکنون که ملک مقرب مـوکل بر قبض روح, به اذن پروردگار, روح مرا قبض نموده و از کنار جسمـم دور مى شوند جسـم مـن به صورت کالبدى سرد و فسرده و بى جانى در مىآید که بدون هیچ تحرکى بر روى زمیـن افتاده است و تا لحظاتـى دیگر از روى خاک برمـى دارنـد و بعد از طى مراحلى, در دل خاکـم مى گذارند و پـس از مدتى, همگى از کنارم دور مى شوند.
اى خـداوند! در آن هنگام که جسـد مرا در تابـوت مـى گذارند و به سوى گورستان روانه مى کنند بر من رحم کـن. یاور مـن! در آن لحظه که جسـدم را غسل مـى دهند و کفنـم مـى کننـد و بنـدهاى کفـن مـرا مى بندند بر مـن ترحم کـن. در آن موقع که عده اى از بندگان پاک و مخلص تو, بنا به فرمان تو, بر جسدم نماز مى گزارند و برایـم طلب آمرزش مى کنند صداى آنان را بشنو و دعایشان را در حق مـن گنه کار مستجاب کـن. بنده نوازا! در آن هنگام که جسـم بى جان مرا به سوى قبر مـى برنـد, در آن سـرازیرى قبـر, از مـن عاجز دستگیـرى کـن.
کریما! آن زمانى که بند کفـن مرا باز کرده و صورتـم را روى خاک مـى گذارنـد, در آن هنگام که سنگ لحـد را کار مـى گذارنـد, آه اى مولاى مـن! در آن لحظه که خاکها را تند و سریع رویم مى ریزند, در آن هنگـام که تمـام دوستـان و آشنایان حتـى نزدیکتـریـن افـراد خانواده, سریع مى روند و مرا تنها مى گذارند, اى انیـس جانـم! اى حبیب من! اى آقاى مـن در آن اولیـن شبى که غریب و بى کس و بى یار در زیر خروارها خاک, بدن بى جانـم افتاده است و به جاى نور جمال حضرتت, اعمال سـوء و گناهانـم به مانند حیوانى سبع و درنده خـوى وارد قبرم مى شـوند, به تنهایى و بى کسى ام رحـم کـن. مـن در ایـن هنگام ندارم جز تـو محبـوبـى به دوران. آرى در ایـن هنگام دفتر زندگیـم در دنیا بسته مى شـود و مـن یک زندگى دیگرى را در عالـم برزخ شروع مى کنـم ولى افسوس که حاصلى ندارم, حاصلـم را با آتـش هـواپرستى به خاکسترى مبدل کردم که آه و فغان و صد افسـوس براى آن دیگر اثرى ندارد.
سراسر حیاتـم جز گناه و بى حرمتى به ذات اقدس احدیت هیچ بار دیگرى نداشت. اى بـدبخت و مفلـوک, زهرا, با چه رویى پروردگارت را ملاقات خواهى کرد؟ در کوله بار خـود چه زاد و تـوشه اى دارى؟ در مزرعه حیاتت چه بذر خیرى کاشته اى تا در روز قیامت آن را برداشت کنى؟ رویت سیاه است. ایـن دست که قلم را به دنبال خود مى کشد در زیر هر سلولـش خاطره اى تلخ از گناه و معصیت نهفته است.
ایـن چشم و گوش و زبان و قلب که مجراى ذکر و عبادت خداست در تک تک سلـولهایـش یک بـار گنـاه سنگینـى مـى کند.
اما اى خداوند! اى که مهرت به سر من افسر مـن, در این هنگام که بـدون هیچ تـوشه و دست مـایه اى به سـوى تـو روانـم فقط به کـرم بیکـران و به رحمت واسعه تـو چشـم دوخته ام.
یا کریم! یا رب! در ایـن لحظه کسى را جز تو صدا نخواهم زد و به هیچ چیز جز کرم تو امید ندارم.
مگر مى شود مهمان فقیر, از میزبان و سلطان کریـم به غیر از کرمش طلب کند؟ و مگر مى شـود سلطان کریـم به گداى فقیر به غیر از کرم عطا کند؟
اى کریـم! اگر تـو با مـن عاصى روسیاه با کرمت و با فضلت رفتار نکنـى سزاى مـن بـا ایـن فضاحت و بـدبختـى جز آتـش دوزخ و غل و زنجیرهاى آتشیـن نخواهد بـود. استاد و شاعر تـوانا به زبان مـن این چنین سخن گوید:
یا رب چـکنم فضـاحـت محـشر را
در پیـشگهـت خجالت محـضر را
جز راه عذاب و هجر تو کى گیرم
از لطف مخواه بر من این معبر را
اى پروردگار! اگر عدل تـو این چنیـن اقتضإ کنـد که در پاره اى از آتش مخلد باشم سزاوارم اما تو با مـن عاجز و ناتوان با فضلت رفتار کن.
اى خـداونـد! ما هـر چه داریـم منشعب از منبع فیـوضات لایتناهـى توست. پروردگارا! تو خـود به ما تعلیـم داده اى که چگونه با تـو استـدلال کنیـم; لذا به پیشگاه مقـدس و کبـریاییت عرضه مـى دارم:
خدایا! مـن این را اقرار و اعتراف مى کنم که بر نفس خود خیانت و ظلم کرده ام و سزاوار پاره هاى آتش سوزان دوزخـم اما بر مـن رحـم کـن. مـن ضعیف تاب تحمل این را نـدارم که مصـداق ایـن آیه قرار بگیـرم که از غصب و سخط تـو حکـایت مـى کند:
((خذوه فغلوه ثم الجحیـم صلـوه ثـم فى سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلکـوه)) او را بگیرید و در غل و زنجیر کشید تا بازش به دوزخ درافکنیـد آنگـاه به زنجیـرى که طـولـش هفتـاد ذرع است به آتـش درکشید.
الهى و مـولاى و ربى! در لجـن زار عفـن گناه و معصیت اسیرم, محبت دنیا, توجه به خواهش دل و هواهاى نفسانى روحـم و وجودم را کشته است. جرم گناه, لطافت قلبم را ربوده و زنگ معصیت, شفافیت قلبـم را مکـدر ساخته است. در عیـن حال یک لحظه امید خـود را از رحمت واسعه و کـرم بیکـران تـو قطع نخـواهـم کـرد.
وجـودم را تو خلق کـردى, گل محبت و عشقت را تـو در قلب و جانـم نشاندى, نور را تو در قلبـم تابانیدى. تو مـولاى منى, تـو ارباب منـى, ولـى در عین ایـن همه عطیه هایـى که به من احسان کردى مـن کفران نعمت تو را کردم.
هستى مـن! سپاس بیکران مخصوص تو خداى رووف است که با رإفتت از مـن دفع ضرر کردى, بـد کردم بخشیدى, جنایت کردم آمرزیدى, عیـوب فراوان داشتـم بر مـن پوشیدى. سپاس بیکران مخصوص خداى رحیـم که با رحمتت بـراى مـن جلب منفعت نمـودى, مرا از بیابان نیستـى به خیابان هستى آوردى و وجودم بخشیدى. بعد از وجـود با فیوضات خود به مـن بقإ همراه با احسان و نعمت بخشیدى. در ظلمتکده اى تاریک بـودم و در زندگى به نور تـو نیاز داشتـم نـورم بخشیدى, اما اى کاش قدر مى دانستـم و بـى حرمتـى به حریـم کبریایى و پاک و مقدست نمى کردم.
پروردگارا! اى محبوب من! اى معبود من! اى یگانه و عزیز مـن! تو مى دانى که دلم مجذوب توست. تـو خـود مـى دانى که در زوایاى دلـم نور محبت تو, سوسو مى زند. خداى مـن! تـو خـود مى دانى اگر گناهى هـم کردم آن طورى که بى خبران از تـو, گناه مى کنند تـن به معصیت ندادم. بالاخره آن چنان مرعوب جلالت بـودم که لذت گناه را برایـم ناخالص و مکـدر کرده و آن چنان مجذوب توحید تـو بـودم که همیشه خواهم گفت:
((ان ادخلتنـى النـار اعلمت اهلها انى احبک)).
معبود مـن! اگر به خاطر جرم و جریره هایم داخل آتشم کنى اهل آتش را خبـر خـواهـم کـرد که تو را دوست دارم.
اى خداوند! اى نور چراغ آفرینـش! تویى که در دوران زندگیـم دست آلـوده ام را گرفتـى و بر مرکب راهـوار هـدایت نشانـدى و نجاتـم دادى, پـس ((الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما کنا لنهتـدى لـو لا ان هدانا الله)).
اما بنا به سنت الهى که هر کـس بعد از خود وصیتى به جا مى گذارد مـن نیز به پیروى از این آیین, به عنوان اینکه در هنگام نوشتـن ایـن ورق پاره ها خود متذکر مطلب باشم مسایلى را بیان مى کنم; هر چنـد لیـاقت وصیت کـردن به بنـدگـان پـاک خـداونـد را ندارم:
1ـ زندگى خود را با ذکر و یاد خدا مزیـن سازید و هنگامى که خدا را یاد کردید
خـداونـد نیز متقابلا شما را یاد خـواهد کرد و ایـن از صریح آیه 152 سـوره بقره استفاده مى شـود که ((فاذکرونى اذکرکـم و اشکروا لـى و لا تکفـرون)) آرامـش و سکینه و وقار را به وسیله ذکر خـدا حاکـم بـر قلوب خـود کنیـد که ((الا بذکر الله تطمئن القلـوب)).
و از آنجایـى که هر چیز در جهان هستـى پرتـوى از ذات اقدس الهى است و به نـور وجـود او وجـود پیـدا کـرده است که ((الله نور السمـوات و الارض)) و از آنجایى که همه چیز در جهان هستى مخلـوق اویند که ((الله خالق کل شىء)) پـس در ایـن جهان هستـى همه چیز عیـن فقـر و نیـاز به سـوى اوست و غنى مطلق فقط اوست.
مگر نه ایـن است که ((انتـم الفقرإ الى الله و الله هـو الغنى الحمید)); پـس دیگر چه جایـى مـى ماند که در قلب انسان محبت غیر او مإوا گزیند. پـس از هر چه غیر اوست منقطع و به سوى او متصل شوید.
وقتى دلى از محبت محبوبـى پر نباشد محبت محبـوب دیگرى در آن جا مى گیرد و بالاخره ایـن قلب, قلب مشرک مى شود و قلب مشرک حرم الله نیست چرا که:
((القلب حرم الله و لا تسکـن حرم الله غیر الله)) قلب حرم خداست و در حرم خدا, غیر خدا را مسکـن نده. ولى وقتى دل از محبت نسبت به خـدا پر شد غیر از یاد محبـوب در دل حبیب نیست و مصداق ایـن آیه کریمه قرار مى گیرد که ((والذیـن یذکرون الله قیاما و قعودا و علـى جنـوبهم ...))
2ـ از خـداوند حکیـم به علت حکمت بالغه اش کارى که عبث و بیهوده باشد صادر نمـى شـود و یقینا خلقت انسانها هـم بر اساس هدفى والا بـوده است و هدف از خلقت انسانها چیزى جز عبادت و طاعت نخـواهـد بـود زیرا ((و ما خلقت الجـن و الانـس الا لیعبـدون.))
انسان نیز بـایـد ایـن هـدف را به خـوبـى شناخته و عاشقانه به پرستـش و عبادت مولاى خـویـش بپردازد. اگر قرار باشد انسان در مسیر بندگـى خداوند قرار نگیرد, اگر قرار باشد از فعل و انفعالهاى زنـدگـى, از کـار کـردن, درس خـوانـدن فعالیتهاى اجتماعى و غیره و غیـره نـور محبت خـدا در قلبمان نتابـد, اگـر قرار باشد عبادتمان هر لحظه خاضعانه تر و همراه با خشیت نباشـد, اگر قرار باشد داغ بندگـى خداوند را بیش از پیـش بر پیشانـى حک نکنیـم, زهـى خسران و حسرت و پشیمانـى بـر ایـن زنـدگـى.
روح عبادت, تقـواست. اگر با معاصـى و گناهان خـود, روح عبادتمان را از بیـن بردیـم دیگر ظاهر و صـورت عبادت چه فایده اى دارد؟ تقوا از یک سـو محـور قبـولـى اعمـال است که ((انمـا یتقبل الله مـن المتقیـن)) و از طـرف دیگر محـور کرامت است; ((ان اکرمکـم عنـد الله اتقیکـم)) و از طـرف دیگـر بهشت بـریـن و حضـور در محضر بـارىتعالـى را به بهاى تقـوا به متقیـن مـى دهند.
3ـ و اما تنها عامل براى صعود اعمال از خاک به عالـم پاک, اخلاص است. تا خلوص نباشد و تا عمل از هر گونه عجب و ریا و خـودنمایى مبرا نباشـد به بالا نمـى رود. در عالـم بالا از انسان عمل خالص و پاک را مى خرند.
اى خـردمنـدان! اگـر عبـادت مـى کنیـد و اگـر بـراى طلب رضاى حق خدمتگزار مسلمین و بندگان خدا هستید ایـن اعمال صالحه را از هر گونه شرک جلى و خفى و از هر گـونه ریا و خـودنمایى خالص و طاهر کنید. مطمئن باشیـد کار خوب که از جان خـوب برخاست وجه الله است و اگـر وجه الله طبق آیه شـریفه ((کل شـى هـالک الا وجهه)) هلاک نمى شود پـس کار خـوب هرگز هلاک نمـى شـود و ابدا مرگ ندارد و کار خـوب جز کـار به عمل خـالصـانه نیست.
عبادت را بـراى کسـى انجام دهیـد که به شما تـوفیق عبـادت داد.
خلاصه اینکه گل عبادت را در لجـن زار ریا نکارید که خسران و زیان است.
4ـ آنجا که خـداونـد مـى فرمایـد ((لقـد خلقنا الانسان فـى احسـن تقـویـم)) خـداونـد خبر از جمال و جلال حقیقت انسانـى و خبـر از جـامعیت روح او که منسـوب به خـودش مـى بـاشـد مـى دهـد.
اما باید اندیشه کرد که چه چیزى باعث شده بگـوید. ((ثـم رددناه اسفل سافلیـن)) چه چیزى باعث شـد که او از اوج عزت به حضیض ذلت سقوط کند؟
این مسإله حکایت از ایـن معنا مى کند که با قرار گرفتـن روح در بـدن مـادى و یـا محجـوب بـودن او به وسیله حجـاب بـدن و دیگـر حجابهاى مادى و آلوده گشتـن روح به تعلقها و اسارتها و خصلتهاى ظلمانى و رذایل عقیدتـى و عملى و خلقـى, حقیقت اصلى او از بیـن مى رود و او از خداوند دور مـى شـود. پـس خداوند عالـم از ما دور نیست, ما با اعمالـى که داریم از او دوریـم, زیرا ذات اقـدس او با همه مـوجـودات است. گفتـم که روى خـوبت از ما چرا نهان است؟
گفتا تو خود حجابى ورنه رخـم عیان است پـس خودیت را بکشید و از بین ببرید حجاب بیـن شما و خداى عالم برداشته مى شود و لذا رویت جمال و جلال او میسـور مى شود. 5ـ همیشه و در همه حال به یاد مرگ و آخرت باشید. وقتـى یاد مرگ و سفر آخرت زیاد شـد محبت به دنیا و دل بستـن به ایـن سراى فانى کم خواهد شد و به عبارت دیگر, به یاد دار بقـا بـودن, جـایـى بـراى دل بستـن به لهو و لعب دنیـا نمـى گذارد. تمام مصیبتها و خطـاها از دل بستـن به دنیا سـرچشمه مـى گیـرد که ((حب الـدنیا رإس کل خطیئه)). لذا از ایـن دنیـاى فانى منقطع شـوید و همیشه به یاد قیامت و سفر آخرت باشید. آنان که از مـرگ وحشت دارند تصـور مـى کننـد به هنگام انتقال از ایـن جهان, دچار الـم و دردى مى شـوند که در دنیا بى نمونه بـوده است; اولا امکـان نـدارد خـداونـد کـریـم یک لحظه کـرم و لطفـش را از بندگانـش قطع کند, ثانیا بهترین و مهمتریـن ساعات مـومـن هنگام خـروج از ایـن جهان و ورود به جهان دیگـر است. اصلا مگر لذت برخـورد با الطاف معشوق و شـوق لقاى حضـرتـش زمینه اى بـراى درد مـى گذارد؟ امام صادق(ع) فـرمـود: ((مرگ نسبت به اهل ایمان شبیه بیرون آمـدن گـوهرى از صنـدوق و یا پـریـدن مرغ از قفـس است.))
6ـ از ارکان اصلـى پایه هاى اساسـى دیـن, اصل ولایت است. حضرت حق سبحانه و تعالـى با آیه مبارکه ((اطیعوالله و اطیعوا الرسـول و اولـى الامر منکـم)) وظیفه انسانها را مشخص نمـوده و انسان باید بداند هر عمل حسنه اى که انجام مى دهد باید در لـواى ولایت باشد.
باید انسان مطیع بـى چـون و چراى حضرت بارىتعالـى باشـد که ولایت مطلقه از آن حضـرت حق است. انسـانـى که در حیطه سلطنت و قدرت خداوند وجـود پیدا کرده است از خود چیزى ندارد تا به آن تکیه و اعتماد کنـد, لاجرم بایـد تحت ولایت مطلقه او باشـد و اگر در تحت ولایت غیـر خـدا باشـد خسـران و زیان است. اگـر خـداونـد در آیه کریمه اى, افرادى که ولایت غیر خـدا را اتخاذ کرده اند به عنکبـوت مثال مى زند و در ادامه مى فرماید: ((همانا خانه عنکبوت سست تریـن خانه هاست)) پـس معلـوم مـى شـود سست تریـن ولایت, ولایت غیر خداست.
اگر کسى ولایت اولیإ الهى را قبـول کرد گویا در حیطه ولایت الهى قـرار گرفته است, لذا لحظه اى عصیان و گردن کشـى از اوامر اهل بیت تصـور نـدارد زیرا طغیان در برابـر اوامـر آنان, فـرار از حیطه ولایت الهى محسـوب مـى شـود. در نتیجه بایـد مطیع محض ذوات مقـدس ائمه طاهرین(ع) بود.
بـراى اینکه از حیطه ولایت الهى خارج نشـویـم اکنـون که در زمان غیبت حجت خدا در روى زمیـن حضرت ولى عصر(ع) قرار داریم باید از انقلاب عزیز اسلامـى و دستاوردهاى اصیل آن محـافظت کنیـم تـا بـا توفیقات و تإییدات خداى تعالى ایـن انقلاب به انقلاب جهانى امام زمان(ع) متصل شـود. ایـن انقلابى که با خـون هزاران شهید از جان گذشته و با رهبـرى بـى نظیر امام و قائد راحل, اسطـوره مقاومت و شجـاعت, ایمان و تقـوا و عرفان, مخـاطب ((ارجعى الـى ربک راضیه مرضیه)) و خلاصه, مستجمع همه خـوبیها و زیباییها زعیـم و مجاهـد یگانه مرحـوم امام خمینى بارور شده است حافظ و پشتیبان مى خواهد و حافظ و یاور این انقلاب تمام انسانهایـى هستند که در ایـن خطه زندگـى مـى کننـد.
شکـر نعمت عظماى انقلاب را به جا آوریـد و آن چنان عمل کنیـد که از خط صحیح اسلام و شـرع مقـدس قـدمـى منحـرف نشـویـد تـا به خـوبـى پـاسـدار خـون شهدا بـاشیـد.
7ـ یکى از وظایف خطیر مسلمین, اصلاح جوامع طبق موازیـن اسلام ناب محمـدى است و امـا از آنجایـى که جـامعه را خـانـواده هـا تشکیل مى دهند لذا براى اصلاح جامعه باید خانواده ها اصلاح شـوند. پـس اى بندگان خدا! در اصلاح خانـواده و اهل بیت خـود بیش از پیـش کـوشا بـاشیـد. خـداونـد خانه اى را دوست دارد که در آن خانه یاد خـدا همیشه زنده باشـد. خـداونـد مـى خـواهد شب و روز هر خانه اى, فقط تسبیح باشد و تنزیه, تهلیل باشد و تکبیر, تقدیـس باشد و تحمید.
اى مومنیـن! با تعلیـم شعایر الهى, شعور اسلامى را در خانواده ها حاکم کنید و نداى دلنشیـن محبوبتان را از لابه لاى خطوط منور قرآن بشنوید که ((یا ایها الذیـن آمنـوا قـوا انفسکم و اهلیکـم نارا وقودها الناس و الحجاره)) اى کسانى که ایمان آوردید خـود و اهل بیت خـود را از آتشى حفظ کنید و برهانید که آتـش گیره و هیزم آن خود مردم هستند.
چقدر بیدار و آگاه و با هـوش و ذکاوت و چقدر با درایت است کسـى که قبل از آمـدن حضـرت قابض الارواح, علیه الصلاه والسلام و قبل از فرو نشستـن عرق مرگ بر بدنـش, از خواب غفلت بیدار شده و دست از معصیت و گناه شسته و به فکر آخرت خویـش بوده و توشه ها برچیند و از ایـن دیار سفـر کنـد. آرى, یک انسان صاف و پاکـى که در تمام مـوقعیتها, در شـادى و غم, در عزا و عروسـى تـن به ذلت گنـاه نمـى دهـد, ایـن انسان کریم است و کریـم متقـى است و بهشت را به بهاى تقـوا به متقین مى دهند: ((ان المتقیـن فى جنات و عیـون)).
اما خـواهران عزیز بدانند اصلاح و افساد جامعه بستگـى به اصلاح و افساد آنان دارد زیرا زنان ریشه اصلى اجتماع هستند پـس بکـوشید بـا اصلاح خـود جـامعه را به سـوى صلاح و فلاح صلح سـوق دهید.
خـواهران عزیز! مگر نه ایـن است که عالـم جلـوه اى از ذات اقـدس الهى است, مگر نه ایـن است که عالم محضر خداى بینا و سمیع است, پـس سزاوار نیست در محضـر او که خبیـر و بینا و سمیع است معصیت کنیـم. اى جـوانان عزیز! به هـوش بـاشیـد و آگاه, دینتان را به دنیاى پست و فانـى نفروشید, قید و بندهاى مادى را از گردن خـود رها کنیـد تا به خـوبـى به عبـادت و طاعت آقایتـان بپـردازیـد.
8ـ اولین چیزى که از ایـن عالـم از ما سوال مى شود راجع به نماز است زیـرا نماز رکـن اساسـى و ستـون و پایه دین است و به همیـن دلیل فـرمـوده انـد: ((ان قبلت قبل مـا سـواهـا و ان ردت رد مـا سواها)). بنابراین باید همچـون متقیـن اقامه نماز کرد که اقامه نماز غیـر از خـوانـدن نماز است. اقامه از ((قیام)) است و قیام در اینجا در مقابل اعوجاج و انحراف است; یعنـى کسـى که نماز را اقامه مـى کنـد هم نمازش مستقیـم و پایدار است و هـم نماز به او آنچنان ایستادگـى مى دهد که ابـدا در کنار معصیت قرار نمـى گیرد.
مگر نه ایـن است که ((ان الصلاه تنهى عن الفحشإ و المنکر)). پس اگـر ایـن خصـوصیت نمـاز است که از فحشـا و منکـر نهى مـى کند نمازگزار یقینا معصیت نمى کند و اگر قرآن مى گـوید نماز را اقامه کنید یعنى این حقیقت را ایستادگى ببخشید و حقیقت نماز هـم ایـن است که جلـوى همه مفاسـد را مـى گیرد.
الا اى بنـدگان خـدا! با اقامه نماز گرد و غبار و زنگ معصیت و گناه را از وجـود خود پاک کنیـد. صحیفه دل و قلبتان را بـا گناه پـر نکنیـد. قلبـى را که گفته انـد عرش الـرحمـن است بگذاریـد عرش الـرحمـن بمـاند.
خلاصه اینکه, کل خیـرات را در نماز جستجـو کنیـد و بـراى به اوج رسیدن به عالـم ملکـوت به آن ارزش و بها دهید و در ایـن رابطه, اول وقت نماز خـواندن را زنده کنید چرا که زیباترین و مهمتریـن و دل انگیزتریـن لحظات یک عاشق هنگام دیدار و ملاقات و خلـوت با محبـوب و معشـوقـش است. و انسان کامل و عاشق واقعى کسـى است که هنگام فرا رسیدن وقت نماز به کار بگـویـد: نماز دارم. نه اینکه به نماز بگـوید: کار دارم. در هر کجا هستید, در اداره, مـدرسه, دانشگاه, در منزل, در حضر و سفر و در هر مـوقعیتى که هستید اول وقت نماز خـواندن را زنده کنید. دست از کار بکشید و اقامه نماز کنید.
9ـ اینک سخنـى با دوستان دارم, دوستانـى که در اوان جـوانـى به شـوق معرفت خالق و طاعت و عبـادت خالصانه او قلبشان تپـش دارد.
عزیزان! خود به خوبى مى دانید انسان موجـودى است که در غرایز با حیـوانات مشتـرک است. اما اگـر تمـام فعالیتهاى انسـان و فعل و انفعالها و نیـرو و قـواى او صـرف در ایـن جنبه شـود پـس دیگـر امتیاز بیـن او و حیـوانات فایده اى نخـواهد داشت. و با کمى دقت خواهید دید که در ماوراى این تـن خاکى و بعد مادى و حیوانى, یک بعد معنـوى و روحانـى وجـود دارد که او را تا مقام خلیفه اللهى ارتقإ داده است. و از خلیفه اللهى مقامـى اراده خـواهد شـد که از مقام تمام فرشتگان بالاتر است چرا که به فرشتگان امر شـد بـر آدم سجده کنند که امر به سجده در واقع براى تکریـم انسان است و ایـن سجـده بـراى مقام انسانیت انسان است نه سجـده بـر شخص آدم بـاشـد; لذا انسـانیت انسـان مسجود ملائکه الله است.
و اگر ما مإمـوریـم تا خـداى منان و رب الارباب خـویـش را عبادت کنیـم, عبادت بـدون شناخت, هیچ ثمره اى نـدارد. لذا براى امتثال امـر مـولـى قبل از عبادت او بـایـد شناخت و معرفت پیـدا کـرد.
بنابـرایـن در تحصیل علـم و معرفت کـوتاهـى کـردن هـرگز جایز و سزاوار نیست اما علم به تنهایـى ملاک نیست. علـم اگـر همـراه با عمل صالح, اخلاص, تقـوا, تزکیه و خشیت نباشـد ارزش نـدارد و اگر علـم تحصیل شـود و به علوم متنوعه و نافعه ارزش و بها داده شد, اما در کنارش تقـوا و خشیت عمل صالح نبـود خسـران و زیان است و بنا به فرمایـش گهربار امام راحل و قائد عظیـم الشإن حضرت امام خمینـى خیلـى ها عرفان خـواندند اما همیـن عرفان آنها را جهنمـى کرد. جهتـش ایـن است که در کار علـم, تقـوا و اخلاص نبـوده است.

دوستان بزرگوار! بیشتریـن اوقات خـود را صرف فراگیرى قرآن عزیز کنید و قرآن را زیاد تلاوت کنیـد. چشمـى که به خطـوط منـور قرآن بیفتـد دنبال گناه نمـى رود. در مفاهیـم آن تعمق و تفکـر کنیـد, تفاسیـر مختلف را مطـالعه و در بـاره مفاهیـم کلـى و عمیق آیات الهى از اهل قرآن سـوال کنید و از آنجایى که خداوند فرمود: ((و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شـىء)) پـس با فراگیرى عمیق قرآن و غور در آن, معضلات عقیدتى, اخلاقى و عملى خـود را حل کنید. جان کلام اینکه, بیشتریـن اوقات خـود را صرف فراگیرى اصـول و مبانـى اسلام عزیز و اعتقادات کنید و از تحصیل معارف خستگـى و سستـى به خـود راه نـدهید و در راستاى اوج فکرى و فـرهنگـى و عقیـدتـى و تعالى بعد معنوى از حضور اساتید گرانمایه و عالـم و فاضل, کمال استفـاده را کنیـد. زانـوى ادب به پیشگاه با عظمت اسـاتیـد بـا مکـرمتـى بزنیـد و در محضـرشان تلمذ نماییـد که به خاطـر تشعشع نـورشـان که از مصبـاح علمشـان متلالا است خـورشیـد بـر آنها رشک مى برد. از اقیانوس مواج علـم و ادب اساتید و دانشمندانى خود را سیـراب سازیـد که خامه و مـدادشان در مقابل خـون پـرارزش و پاک شهداى اسلام وزیـن تـر است که ((مـداد العلمـإ افضل مـن دمـإ الشهدإ)).
خداوندا! به محمد و آل محمد رحمت فرست و همچنیـن رحمت واسعه خود را شامل حال آنانى کـن که در طول زندگانى بر ما اثـر گذاشته انـد که هر وقت یادشان مـى کنیـم و هـر مـوقع به یاد پنجره هاى معرفتـى که با زحمت و رنج فراوان به قلب منقبض و بسته مـا گشـودنـد و هنگـامـى که به یـاد مصـابیح نـورانـى که در دل تاریکیان افروختنـد مى افتیم, سپاسشان مـى گزاریـم و هزاران درود نثار روح پاک و وجـود گرانقـدرشان مـى کنیـم. خـواهران عزیز! اى دلباختگان معرفت الهى! ما هر چه که از جهت علمى وزیـن هم باشیم باز هـم از وجـود روحانیت مطلع و دانشمنـد, متخلق به اخلاق الله, وارسته و در خط امام و انقلاب, مستغنـى نیستیـم. پـس بـراى بـالا بـردن سطح معلـومات و معنویات خـود, زانـوى ادب به پیشگاه آنان زنیـد و از بـوستان علـم و ادب و تقـوایشان خـوشه ها بـرچینیـد.
علماى وارسته که به مانند ستاره اى درخشان خـوش درخشند شناسایـى کنیـد و به دیگـران نیز بشناسـانیـد و از آنـان مستفیض شـویـد.

هزاران بار شکرگزار آستان مقدس ربوبى هستـم که به مـن گنهکار و روسیاه تـوفیقـى عنایت فرمـود تا از وجـود با برکت ایـن بزرگان استفاده کنم.
خداوندا! بر محمد و آل محمد رحمت فرست و رحمت بى انتهاى خـود را شامل حال اجداد و گذشتگان کن.
والسلام علیکـم و رحمه الله و بـرکاته
زهرا حصارى 18 / 3 / 74
برابر با 9 محرم الحرام 1416
تاسوعاى حسینى