حافظ مروارید عفاف
به بهانه سالروز ننگین کشف حجاب
غلامرضا گلى زواره
بذرهاى ابتذال
در شب 23 تیـرماه 1337 بـرابـر با 14 ژوئیه 1958 میلادى, سـرتیپ عبدالکریـم قاسـم, فرمانده نیروهاى کمکى عراق که براى اعزام به اردن جهت سرکوبى مخالفیـن رژیـم حاکـم بر عراق آماده مى شدند با همکـارى سـرهنگ عبـدالسلام عارف, رژیـم سلطنتـى هـاشمـى عراق را سرنگون ساخته و اعلام استقرار نظام جمهورى نمود. از برخى قرایـن مستند برمىآید که عبدالکریـم قاسـم مورد اعتماد انگلستان بود و زمان کـودتاى وى بـا منـافع استعمـار انگلستـان تطبیق مـى کـرد.
استعمار پیر علیه کـودتاگران هیچ اقدام عملـى انجام نداد و پـس از کـودتا نفـوذ کشـور مزبـور بر عراق تثبیت گردیـد. با پیروزى تشکیلات جدید کودتاکنندگان تحت پوشـش شعارهایى چون قهر انقلابى و سرکـوبى مرتجعیـن مخالف اصلاحات ارضى, روحانیت مبارز و متعهد را تحت شـدیـدتریـن فشارها قرار دادنـد و ارزشهاى دینـى و مظاهر و جلوه هاى مذهبى را به شدت آماج تهاجـم خویش ساختند و کمونیستهاى عراق به حمایت از رژیـم جدید وارد صحنه شده و به عنـوان بازوان اجـرایـى طـرحهاى انگلستـان به کـار گـرفته شـدنـد و بـا حمایت عبدالکریـم قاسـم براى سرکـوبى مسلمانان گروههاى مقاومت ملى را تشکیل دادنـد. جامعه روحانیت مبـارز عراق که نخستیـن تشکل بیـن روحانیون حـوزه علمیه نجف بود و در سال 1337 تشکیل شده بـود به پیروى از فتـواى مجتهدیـن, دست به مبارزه علیه کمونیستها زده و عبدالکریـم قاسـم را مجبور به ترک همکارى با ایـن گروهها کردند در حالى که دشمـن اصلـى یعنى انگلستان فرامـوش شده بـود.(1) در این زمان, استکبار جهانى با نقشه هاى شوم و فریبکارانه, قوانیـن پاک و محکـم اسلام را نوعى ارتجاع و کهنه پرستى تلقى کرد و برگشت به گذشته را خـرافـات جلـوه داد و سـرانجـام سیـاست, اقتصـاد و قـوانیـن استعمارى در عراق به نام تجـدد, آزادى, تمدن, ترقـى و دیگر الفاظ فریبنده و خالى از محتـواى حقیقى رواج داده شد. یکى از ایـن نقشه هـا که مجـرى آن در تـرکیه, مصطفـى کمـال معروف به آتاتـورک و در ایـران رضاخان بـود, مسإله کشف حجاب مـى باشـد و عبدالکریـم قاسـم به نام آزادى زن مسلمان, تساوى حقوق مرد و زن و دیگر الفاظ, مزورانه برهنگى و بى حجابـى را در عراق گسترش داد و بى بند و بارى را در کشـورى اسلامى که مشهد چندیـن امام شیعه و کانون بزرگ حوزه علمیه تشیع مى باشد حکمفرما نمود و ایـن برنامه آنچنان ماهرانه و حیله گرانه به اجـرا درآمـد تا کسـى ندانـد به کجا سـوق داده مى شـود و حق دفاع از حقوق خـود و آزادى واقعى را نداشته باشد. مسلمانان به تـدریج متـوجه شدند ایـن دشمنان قسـم خـورده تنها به ظاهرى از اسلام اکتفا مـى کنند و از هر سـو فرهنگ پـوچ غرب مـوجبات انحطاط جامعه اسلامى را پدید مـىآورد.
اما عالمان ربانـى و روحانیان بیداردل و شجاع که چراغ پرفروز جامعه هستند قیام کردند و با ایمانى استـوار و اعتقادى راسخ چون کوهى محکـم و فـولادى آبـدیـده از طـریق بیـان و قلـم دست از مبـارزه بـرنـداشتنـد.
مقـاومت در مقـابل شرارت
مرحـوم آیت الله علـوى همچـون دیگر دانشمندان شیعه و آگاه عراق, پى به ماهیت حکـومت جمهورى عبدالکریـم قاسـم برد و از اینکه وى جلـوه هایى از ارزشهاى دینى را مـورد یـورش وحشیانه خـویـش قرار داده و در صـدد رواج ابتذال و رونق فسـاد و فحشـاست به شدت بـرآشفت و در شب هفتـم محـرم سـال 1382ه$.ق در صحـن مطهر حرم کاظمیـن بر فراز منبر رفت و پـس از خطبه اى بلیغ, نظام حاکـم بر عراق را به باد انتقاد گرفت و قصیـده اى را که خـود سـروده بـود براى حاضران برخـواند و اوضاع نابسامان جامعه عراق را ناشـى از نقشه هـاى مزورانه وى دانست و از رواج فـرهنگ غربـى و ترویج بى حجابى به شدت انتقاد کرد و بدیـن گونه شعله جنبش اسلامى را در ایـن شهر شیعیان مشتعل سـاخت و حـامیـان عفـاف و حجـاب را علیه حاکمان ستـم تحریک و تهییج نمـود. شـدت تإثیر سخنان افشاگرانه وى علیه عبدالکریم قاسـم به حدى بود که آیت الله علوى را دستگیر نمـوده و پـس از چهار ماه شکنجه هاى سخت, محکـوم به اعدام کـرد.
آیت الله سیدمحسـن حکیـم وقتى چنیـن خبرى را شنید خواستار آزادى آیت الله علوى شد و در تقاضاى وى از عوامل رژیم, چنیـن جملاتى به چشـم مـى خـورد: السید العلـوى جزء مـن کیاننا یصیبنا ما اصابه, یعنى: آقاى علـوى از ماست; آنچه به او برسد به ما رسیده است. و چـون از قدرت معنوى و نفوذ مردمى آن آیت الله حکیـم هراس داشتند ناگزیر شدند خـواسته ایشان را عملى سازند و آیت الله علوى را از زندان آزاد کنند.(2)
البته در زندان, مـوادى سمـى به ایشان داده بـودنـد که بـر اثر عوارض آن بـر روى تخت بـرانکـارد به خـانه انتقـال داده شد و تـإثیـر سـوء آن, قلب وى را بیمـار سـاخت.(3)
پگاه پاکدامنى
او که بـا بیـان در عرصه سیـاست به مبـارزه بـا عوامل فساد و بى حجابـى برخاست چـون از زنـدان بیرون آمـد قلـم به دست گرفت و کتابـى با نثـرى شیـوا و تعابیـرى زیبا در باره ضـرورت حجاب در جامعه اسلامى نوشت و چـون مخاطبیـن آن مردم عراق بـودند به زبان عربى نوشت و نامش را ((العفاف على مذبح التبرج)) تعییـن کرد. و چون کتاب جالب و مفیدى بـود فرزندش سیدعادل علوى به زبان فارسى بـرگـردانیـد و انتشارات کتـابخانه الامام علـى بـن الحسیـن(ع) و انتشارات عدل قـرآن کریم تصمیـم به طبع آن گرفت. آیت الله علـوى ایـن اثـر را به دختـران و پسرانـى که مـى خـواهنـد راه راست را برگزینند و به روشنفکرانـى که در جستجـوى زندگـى برترنـد اهـدا نمـوده است. وى در سبب تإلیف ایـن کتاب مـى گـویـد: از آنجا که مى دیدم زمان اقتضا مـى کند و بیشتر مردم نیاز دارنـد و مسلمانان از قرآن و آمـوزشها و احکامـش دور شده اند و امید مى رفت که ایـن نوشته نتیجه بخش باشد و ایـن را نیز مى دانـم که اگر حقایق آشکار گردد طرفـداران حق سزاوارتر به پیروى از حقند و از آنجا که امر به معروف و نهى از منکر روزى کسـى را نمى برد(4) و اجل انسان را نزدیک نمى کند اقدام به آن نمودم تا پرتـوى از نور درخشنده اسلام را به دلهاى عزیزان و فرزندان, اعم از پسر و دختر افکنـم, امید آنکه با گوش شنوا سخـن حق را پذیرا باشند و در پرتو ایمان قرار گیـرند و سپـس به سلامت مادى و معنـوى نایل گـردنـد.(5) آیت الله علـوى در ایـن اثـر غیر از آنکه منابع اصلـى قـرآنـى, روایـى و تفسیرى را ملاحظه کـرده از بـرخـى کتب که در دهه هاى اخیـر تـوسط دانشمنـدان مسلمـان به نگـارش درآمـده استفـاده کرده است.(6)
علفهاى هرز در بوستان جمال
در اواخر نوشتار به دختران و زنان جوان ایـن گونه توصیه مى کند:
شما اى دختران و زنان جـوان, شما اى بانـوان شریف و پاکـدامـن, تنها شما مـى تـوانید به اصلاح بعد اخلاقـى اجتماع بپردازیـد زیرا افراد هوسران چـون علفهاى هرز مى خـواهند در میان گلهاى بـوستان جمال, رفت و آمـد کننـد و از چنگ زدن به گلبـرگهاى عفاف و حجاب لذت ببرند. بر بینـش و دیده چنیـن افرادى پرده غفلت افکنده شده عوارض سوء این رفتار شوم را که هوا و هوس برایشان تعییـن مى کند نمـى بیننـد و جز آنکه تمایلات باطل بـر آنان حکـم مـى رانـد چیزى نمى شنوند. پیشرفت و تـوسعه در امـور علمى, صنعتى و رشد و گسترش اندیشه ها و بالندگى فکرى جامعه خـوب است; اما همیـن موارد باید اساس صحیح علمـى و بـرنامه ریزى هـدایت شـده اى داشته بـاشـد تـا ثمراتى خوب به ارمغان آورد. کسى با ایـن امور مخالفت ندارد اما آن طوفان مخربى که ارزشها را مورد هجـوم قرار مى دهد و مى خـواهد سنتهاى پاک اجتماعى را به فـرامـوشـى بسپارد و نـوعى بـرهنگـى, پرده درى و اختلاط جنسهاى مخالف و مانند آن, پدید آورد نمـى تـوان نام آن را ترقى گذاشت. تـو اى دختر و زن جوان! دیدگان خویـش را باز گشاى و گرگهاى درنده و خشمگینـى را که بشـرنمایـى مـى کننـد درست ببیـن و با تمام حواس اندیشه کـن اینها مى خواهند آهو شکار کننـد و منتظر آشکار شـدن طعمه لذیذى مـى بـاشنـد تا بـر آن دست یابند.
سـوگند به خداوند, ایـن طراوت و جمال نـوجـوانى ادامه ندارد و از این جهت بهره بردارى درست از آن کـن و بدان به دنبال ایـن بهار زندگى, پاییز پیرى و خمیدگى و چروک خـوردگى گـونه ها و صـورت را دارى که در آینـده به سـراغت مـىآینـد. آن وقت سارقان شادابـى نه تنها با تـو کارى ندارنـد بلکه نگاهشان با بیزارى و نفرت تـوإم است و هـویدا نمـودن زینت و زیـور و مروارید وجـود براى مردان به مخاطره افکنـدن شرف و آبرو را به دنبال مـىآورد.
اگر روزنه ها به روى افـراد متجاوز و آلـوده بسته شـود منحـرفان جرإت گستاخى ندارند و نیروى ایمان و شرف مى تواند در ایـن زمان به امداد ما بشتابد, پـس بپا خیز و بشتاب و خـود را از تزلزل و دستخـوش دستـان گـرگـان نـاپـاک رهـایى ده.
برخیز تا از حافظى امیـن (پروردگار) قوت بگیریـم و در پرتو لطف و عنایت خاص رب مجیـد خـود را از گزنـد بادهاى سمـى حفظ کنیـم.
به سـوى دیانت و پاکدامنـى رو کـن و بر قله انسانیت تکیه زن تا از ورطه حیـوانیت رهایى یافته و به سعادت ابدى برسـى. بشتاب به سوى حصار عفاف و از این دژ استوار نگه دارى کـن که قواى دشمن با سلاحهاى مـرگبـار و شمشیـرهـاى آغشته به زهـر بـراى هجـوم آماده اند.(7)
تیر تبرج
در نخستیـن مبحث, آیات حجاب(8) تـوسط نویسنده مـورد بررسى قرار گرفته است و در خصـوص مقصد آیه 59 از سـوره احزاب مى گوید: ایـن کلام متین بیـن زن آزاد و برده تفاوت قایل شـده است به اینکه زن آزاد, لباس سرتاسرى به خـود مـى پیچـد و در واقع زنان مـومـن با پـوشـش مـو, گردن و سینه خـود را معرفـى مـى کنند که جزو بردگان نمـى بـاشنـد تا بـدیـن وسیله از گزنـد فاسقان در امان بماننـد.
مفسرانى چون ابن مسعود, عبیده, قتاده, حسـن بصرى, سعید بـن جبیر, ابـراهیـم نخعى, عطإ خـراسانـى و بسیارى دیگـر گفته انـد جلباب ردایى است که بالاى روسرى قرار مـى گیرد و برخـى گفته اند پیراهـن سرتاسرى است که تمامى بدن را مـى پـوشاند. از عبارت ((ذلک ادنـى ان یعرفـن فلا یوذین)) (احزاب, 59) استفاده مى شود که تفاوت بیـن زن باشرافت و غیر آن, برهنگى و به عبارت دیگر, حجاب و بى حجابـى است. ایـن مطلب نیز استنباط مـى گردد که مسـوولیت مزاحمت افـراد آلـوده متـوجه زنهایى است که در پـوشـش خـود مراعات و دقت کافى نمـى کنند و افراد پست را به چشـم چرانى و نگاههاى خائنانه تهییج کـرده و بـى حـرمتـى خـود را سبب مـى شـوند.
نـویسنده از عبارت ((وقرن فى بیـوتکـن)) در آیه 33 سـوره احزاب چنیـن استفـاده مـى کنـد که زنـان بخشـى از امت اسلامـى هستنـد و قانـون گذار اسلام برایشان ارزشـى والا قایل شـده و بایـد جز براى رفع حاجات ضـرورى از وظیفه خـود یعنـى قـرار گـرفتـن در خانه و نوازش و دلجـویى کودکان و ایجاد آرامـش براى شویشان غافل نشوند اما اگر ضـرورت اقتضا کرد جایز است که در امـور اجتماعى حضـورى فعال داشته باشند و به تناسب تـواناییها ایفاى نقـش کننـد ولـى مـراقب باشند که شیاطیـن در محیط بیرون آنها را احاطه نکننـد و زیبـاییهاى خـود را بـراى غیـر محـرم آشکار ننماینـد. ((قتـاده بـن دعامه)) گـوید: راه رفتـن متکبرانه و با ناز و کرشمه, نـوعى تبرج است و ((مقاتل)) که یکى از مفسریـن است عقیده دارد زن اگر روسرى بر سر افکند اما آن را محکـم نکند تا گردن بند, گوشواره و گردنـش پـوشیده نشود و اینها پیدا شوند مصداق تبرج خواهد بـود.
عده اى ((جاهلیت)) را به نبودن دانـش و تمدن و پیشرفتهاى مادى و ارزشهاى فکـرى و روابط انسانى معنـى نمـوده انـد, بـرخـى شـرک و بت پرستـى, مفاسد اخلاقى و جنگ و ستیز و امثال آن تلقى نمـوده اند اما اگر به طـور عمیق و دقیق به بررسـى بپردازیـم جاهلیت عبارت است از حالت نفسانى که بر هر انسانـى عارض مـى گردد و آنچنان در غرور غرق مى شود که نفـس ناپاکـش از هدایت به سوى خداوند اجتناب مـى کند و به پایه اطمینان بخـش تمایل نـدارد و منکر فـرمان الهى مى گردد. یکى از نمونه هاى جهالت در عصر جاهلیت قبل از اسلام ایـن بـود که زنان از مرزهاى اخلاقـى بیرون آمده و به گـونه اى در راه رفتـن خودنمایـى مـى کردنـد که گـویا قـدمهاى خـود را بـر زمیـن نمـى گذارند بلکه بـر دل تماشاگـران مـى نهنـد و به همیـن شیـوه, دنباله رو گذشتگان بـودند تا آنکه اسلام پیروان خویـش را از ایـن تبرج بازداشت و خداوند به پیامبرش فرمان مـى دهد: بانـوان را به آداب اسلامى تربیت کـن تا خطرهاى شیطانى از آنها دفع شود و مردم از وسـوسه هاى نفسـانـى در امان بمـاننـد و در نتیجه امت اسلامـى جامعه اى پـاک و داراى فـرهنگ عالـى, اخلاق خـوب, زنـدگـى سالـم, اعتدال و عفتـى وقارآور گردد.
زن گـوهر گرانبهایى است که بایـد در صـدف حجاب قـرار گیـرد تا شخصیت او حفظ شـود و عفافـش تـإمیـن گـردد. حجـاب مانع از آن نیست که زن از لذتهاى ممـدوح بهره منـد شود, البته در حـدى که از شـوونات شـرعى و عرفـى خارج نشـود. لباس عفت و فضیلت و عامل تشخص زن, خـود, مى تـواند به وى نشاط درونى دهد, اگر اهل دیانت و تقوا باشد. پوشـش بانوان آنان را از نشـر نیشهاى زهـرآلود شهوت و غرایز آلـوده به هـوس مصـون مى سازد. نیشهایـى که عرض و آبرو را به تحلیل مى بـرد. اسلامـى که بر بنیادهاى خردمندانه و معقـول استـوار است روا نمى داند انسان در پرتگاه دره هاى هوسرانى و شهوت پرستى قرار گیرد و این قوانیـن را وضع کرد تا در پرتو آن, بر فراز ایـن قله اخلاق و مکارم عالى و فضایل معنـوى, تکیه زنـد و از انحطاط اخلاقـى و عقب گرد رهایـى یابد.
تساوى توإم با عزت
نویسنده در بخـش دیگرى به حضور فعال و سازنده زنان صدر اسلام در جامعه و جهاد مى پـردازد و مـى نـویسـد: از نظر اسلام زن و مرد در تسـاوى قـرار دارنـد به لحـاظ آنکه از یک اصل و طینت آفـریده شده اند و در بسیارى از شوون زندگى شریک همند و تـوسط مفاهمه با یکـدیگـر به رفع مشکلات و نابسامانیها مـى پـردازنـد. تاریخ اسلام گـواه زنهاى مسلمان, قهرمان و مسـوولـى در مـوارد مختلف است که دوش به دوش مـردان به حمـایت از کیـان اسلام پـرداخته اند.
نسیبه دختـر کعب مـازنـى در جنگ احـد حضـور داشت و آن مـوقع که عده اى فرار کردند باقـى مانـد. این زن بـراى مـداواى مجـروحیـن همراه رسـول خدا در نبردها و غزوات شرکت مـى کرد. در ماجراى احد فرزندش نیز مشاهده مى شد و چـون خـواست فرار کند به وى حمله کرد و گفت: به کجا مى گریزى؟ مـى خـواهى از نزد رسـول خدا بگریزى! او را به صحنه آورد و چـون تـوسط مـردى کشته شـد, شمشیـر پسـرش را برداشت و به قاتلـش حمله کرد و بر اثر ضربه اى که به رانش زد او را هلاک نمود.
پیامبر فرمـود: اى نسیبه! تبریک خدا بر تـو باد! نسیبه با تمام وجـود از حریـم نبـوت حمایت مـى کرد و در ایـن راه زخمهاى زیادى برداشت.
شخصى به نام ابـن قمئه ضربه اى به گردن رسول اکرم(ص) وارد آورد و نعره کشید به لات و عزى محمد(ص) را کشتـم. رسول اکرم(ص) به مردى از مهاجران که سپرى در دست داشت و در حال گریز بـود فرمود: سپر را بینداز و به سـوى آتـش فرار کـن. او قبـول کرد پیامبر(ص) به نسیبه فـرمـود سپـر را بـرگیر. او چنیـن کـرد و به جنگ مشـرکان پـرداخت. چـون بـرگزیده رسـولان الهى منظره دفاع نسیبه را دیـد, فرمود موقعیت و مقام نسیبه امروز از فلان و فلان (برخى متـواریان از جنگ) بالاتر و بـرتر است.(9) اى زن! تـو بنگر به ایـن بانـوى مسلمان که چگـونه وقتـى احساس مسـوولیت مـى کنـد از خانه بیـرون مىآیـد, لباس و پیراهـن بر خـود مـى پیچـد و بـراى دفاع از حصار رسالت, دوش به دوش مـولى على(ع) با دشمـن به نبرد برمى خیزد; آن هـم در جنگى که مردان از آن مى گریزند و برخى که تنها نام شجاعت و عنوان دلیرى را از آن خود نموده اند بر زمیـن زانو ساییده اند.
واقدى صاحب کتاب مغازى مى گـوید: نسیبه در ایـن جنگ بزرگ, مشکـى از آب بـر دوش گـرفته بـود تا به مجـروحان بـرسانـد و خـود نیز قهرمانانه جنگید و صدماتـى را متحمل شـد; چنانچه بـدنـش دوازده زخـم از نیزه و شمشیـر خصـم برداشت.
آن افراد متجدد که تصـور مـى کنند تلاش زنان در عرصه هاى گوناگـون دوشادوش مردان چیز جدیدى است و ارمغان آزادى نـوع غربـى مى باشد به ایـن فرازهاى تاریخـى از زنان تربیت شده اسلام تـوجه کنند اما آن تساوى که اسلام از آن سخـن مـى گـوید عزت, عظمت, و سربلنـدى و حفظ شـوونات بانوان در آن نهفته ولـى در تساوى نـوع ساخته بشـر فـریب, رذات, رسـوایـى و سقـوط دیـده مـى شود.
تنها نسیبه نیست; دهها زن همچـون او داریـم که همگام با مردان, چـون شیر بیشه شجاعت غریدند و ایستادگـى کردند مانند هنـد دختر عمر بـن خزام, معاذه غفاریه, امیه دختر قیـس, ام منیع دختـر عمر بـن عدى, مهمتر از همه اینها دختر رسول خدا(ص), بانوى بانوان دو سـرا, همتاى ولایت و دامـن پـرمهر یازده فروغ امامت یعنـى فاطمه زهـرا(س) به حمـایت از همسـرش علـى(ع) پـرداخت و فـرمود:
خلوا ابـن عمى او سإکشف للدعا رإسى و اشکـو للاله شجـونى یعنى:
عمـوزاده ام را رها کنیـد و گرنه بـراى نفریـن پـوشـش را از سرم بـرمـى دارم و حزن و انـدوهـم را به سـوى خـدا مـى بـرم.
عقیله بنى هاشـم که چون آفتابى در حجابـش مى درخشید همراه برادرش حماسه ساز کربلا در برابـر ستـم ایستاد و نه تنها از خونخـوارى و جنـایات امـویان و کـوفیان در کـربلا نهراسیـد بلکه بـر شجـاعت, شهامت, ایستـادگـى و حمایت از ولایت بیفزود.
قرآن کریـم نیز در سوره احزاب, آیه 35, از زنان همراه و همردیف مـردان سخـن آورده و مـى فـرمـایـد: ان المسلمیـن و المسلمـات و المومنین و المـومنات ... بنابـرایـن اختلاف پنـدارى زن و مرد در کجاست؟ البته باید دانست که هر کدام از زن و مرد داراى حقـوقـى هستنـد و بـر حسب اقتضاى فطـرى و طبیعى و واقعیتهاى ذاتـى, لازم است امـورى را که شرع معیـن کرده مراعات کنند و تساوى زن و مرد در ایـن نیست که زن بى حجاب شود یا جلوه جمال خـویـش را در معرض نگاههاى زهرآگیـن و آلـوده قـرار دهـد یا در اجتماعى از مـردان سبک مغز شرکت یابد که شرم و حیا در بینشان دیده نمـى شـود و وقار اجتماعى را به تحلیل برده اند. چه تصـور باطل و مـوهومى که برخى جـوانان دارند و بر اساس آن فکر مـى کنند اگر همسران و خـواهران آنان آزاد و رها باشنـد تا آبرو و عفت آنها به لجـن کشیده شـود روشنفکر و مترقـى خواهند بـود! ایـن چه خـودباختگـى است که مرد مسلمان همسرش را در خانه براى محیط بیرون آماده مـى کند و به او اجازه مى دهد انواع آرایش را انجام دهد و با چنیـن حالتى خود را بـروز دهـد. استمـرار ایـن وضع باعث از هـم گسیختگـى نظام مقـدس خانواده مى شـود و به همیـن دلیل در جـوامع غربى بسیارى از آنان که ازدواج کرده اند به شـوون و ضوابط ازدواج پاىبند نیستند. آیا آنها نمـى بیننـد سیل ویرانگر فساد, زنهاى غرب را با خـود بـرده است. با این وجود, باز هـم باید در مسیر ایـن سیل طغیانگر قرار گیـرنـد و از وضع اسف بـار آنان عبـرت نگیـرنـد! البته که انسان متـدین و متعهد که احساس مسـوولیت مـى کنـد از ایـن اوضاع اظهار نفرت مـى کند و جـوان معتقد به ارزشهاى دینـى, اجازه رواج چنیـن ابتذالـى را نمى دهد و مـى کـوشـد آسایش همسرش را بیـش از دیگران فراهـم کنـد و چشمه صفا و عاطفه را در خانـواده جارى سازد و با الهام از دستورات آسمانـى اسلام نسیـم فـرحزاى آرامـش را متـوجه خانه اش کند.
کوششهاى شایسته
حضـرت علـى(ع) به زنـانـى که در جـریان هجـرت از مکه به مـدینه همراهـش بودند احترام کرده و به آنان بذل محبت مى نمود, در کنار قافله بانـوان آرام آرام قدم برمـى داشت تا مبادا زنها نتـوانند با سرعت راه روند و به زحمت بیفتند. گاه و بیگاه به هـودج آنان سرکشى کرده تا از سلامتى آن بانـوان مطلع شده و اگر نیازى دارند براى بـرآوردن آنها اقـدام کنـد, اگر خـواهان استـراحت در مسیر حـرکت بـودنـد, حضـرت(ع) وسایل آسایـش آنان را فراهـم مـى ساخت, کـاروان را متـوقف مـى کـرد, غذا و آب و امکـانـات دیگر را در اختیارشان مى گذاشت.
کـوششهاى شایسته و آمیخته به مهر و محبت و صفاى حضرت على(ع) که نسبت به گروه زنان مهاجر انجام مـى داد به ایـن حقیقت راهنمایـى مى کند که اسلام و خصـوصا مذهب تشیع که مولـود طبیعى آییـن محمدى است بـراى عنصـر زن در تمـامـى جـوامع انسـانـى اهمیت و ارزش فـوق العاده اى قایل است تا آنجـا که مـرد جهت تـإمیـن آسایـش و تـوسعه خوشبختى زنان, استراحت را بر خـود حرام کرده و تمامى شب را به حـالت بیـدارى به سـر مـى بـرد و آسـوده سـر بـر زمین نمـى گذارد.(10) در هـر حال آییـن اسلام در رعایت احتـرام زنان و تـوجه به نیازهـاى واقعى آنان در همه شـوونـات زنـدگـى فـردى و اجتمـاعى بـر همه ادیان و مذاهب و مکتبهاى متفـرقه تفـوق دارد.
برخلاف ایـن تصـور باطل که مى گویند جـوان مسلمان به دلیل تقیدات دینى نمى تواند موجبات خوشبختى زن را فراهـم سازد باید گفت ایـن سخنها از بافته هاى مزورانه روزگارى است که دشمنان به نام تمـدن و تجـدد به وسیله رسـانه هـا و از راه آمـوزش مغرضـانه به زنـان خوش باور القا نموده اند. وقتى خصـم دون صفت با حالت کینه به حجاب مى نگرد و از آن تصویر زشتى ترسیـم مى کند و نوعى زندانى براى زن مى داند و با قلـم مسموم خویش, مطالب ملامتآمیزى در باره خواهران باحجاب به نگارش درمـىآورد, زن روز در ایـن فضاى آلـوده فریادش بلند مى شـود که حجاب و عفاف مانع خـوشبختـى و سد راه سعادت مـن است. اما زنـى که به اسلام علاقه دارد فریب ایـن تبلیغات پـوچ را نمى خـورد و مـى دانـد زنان متجـدد محروم از حجاب, وضع مرارت بارى دارند و در گـرداب بـدبختـى غوطه مـى خـورنـد و دورى از ارزشهاى اخلاقـى برایشان نگرانى و افسردگـى به ارمغان مىآورد و گـویى در محیطى زندگى مى کنند که از هر طرف پلنگهاى وحشى به سـویشان پنجه مى افکند و یکى از آنان را در هر یـورش شکار مى کند. ایـن وضع نه تنها خـوشبختـى نیست بلکه از ناامنـى, هراس و تشـویـش خاطر خبر مى دهد.
مرداب آلوده یا چشمه پاکى
این نـویسنده دردمند در دومیـن مبحث کتاب ((انتقاد خرده گیران))
بر دستـورات شرعى را چنیـن مطرح کرده که زن باید در کمال آزادى از زندگى لذت ببرد و از خوشیهاى روزگار بهره مند شود. هیچ کـس و حتـى والدیـن او اجازه ندارند او را زیر سلطه و مطیع خـود قرار دهند.
سپـس پاسخ ایـن شبهه را با سـروده اى عربـى از اشعار خـودش آغاز مـى کنـد و در مضـامینـى از آن مـى گـویـد:
متإسفانه در جـوامع غربى و حتى در برخى کشـورهاى اسلامى دختران با وضع زننده و آرایـش کرده در بیـن جوانان عبـور مى کنند و آنان با نگاههاى پر, بر ایـن مرواریدها خیره مى شوند. اگر با چشم حیا و دید خـواهرى بر آنها بنگرند, ناظران مورد خنده و استهزا قرار مى گیرند و چـون برخى اراذل درخـواستهایى از چنیـن افرادى دارند در جواب مى گوید: مـن دامنى آلوده ندارم بلکه مى خواهـم از قید و زنجیر حجاب آزاد باشـم و نه به دستورات دینى اعتنایى دارم و نه پیرو قوم و قبیله ام هستم.
حجب و حیا بـوى ارتجاع مى دهـد و نمـى خـواهـم به عقب بـرگـردم و دیگران را به ایـن آشکارى و برهنگى فرا مى خوانم. آنگاه مى گوید:
به خـدا سـوگند از ایـن شیـوه بسیار متحیر شدم که اى دختر! آیا واقعا تو آزادى و خود را رهانیده اى یا با دست خویشتـن در مرداب فساد غوطه مى خورى و ناخـواسته به دره ناپاکى سقوط مى کنى. البته آزادى سخـن خـوبى است و هیچ کـس نمى تـواند آزادى دیگران را سلب کند اما آزادى بـدون حد و مرز در حکـم عدم است و امکان ندارد و به قـول ژان ژاک روسـو, عوارض تمدن جـدید و اشکال دروغیـن آن در حقیقت انسان را در چنگال خـود افکنـده و گرفتارش ساخته و او را از آزادى راستیـن که در مسیر فطرت و اقتضاى طبیعت او است محروم نمـوده است. قـداست آزادى به ایـن است که بـا ویژگیهاى سـرشتـى انطباق داشته و از سـویـى قـوانیـن و سنتهاى اجتماعى را محتـرم بشمارد.
پـرورشهاى اخلاقـى, خـودسـازى, اصلاح اجتمـاعى آزادى انسـانها را تقـویت مـى کند نه آنکه محـدودیت پـدید آورد. کسـى که از شعور و بصیرت ایمانـى جدا گردید و در پلیدى, بردگى و آلـودگـى فرو رفت دیگر از فطرت اصیل خویـش که آزادى نهاد وجـودش را تضمیـن مى کند بهره اى ندارد. بر همیـن اساس, به فساد کشیده مى شـود و آن گـوهر اصیلى که در درونـش به ودیعت نهاده شده در لجـن آلـودگى مفقـود مى شود و چـون از آن منجلاب بدبختى سر بیرون مىآورد از مسیر فطرى و عقلانى خویش دگرگون شده و از شیوه آفرینـش و ناموس خلقت منحرف مى گردد و بدیـن جهت نمى تـواند آزادى خـود را آن گونه که شایسته انسانیت است حفظ کند و با کمال آزادى نمـى تـواند به خـواسته هاى خود جامه عمل بپـوشاند.(11)
جامعه نیز براى حفظ شـوون خـویـش قید و بنـدهایـى وضع کرده که صلاح فردى و اجتماعى را در بر دارد و ایـن اصلاحات اجتماعى, آزادیهاى افـرادى را که مـى خـواهنـد با رفتار خـود و ارضاى امیال و هـوسها, نـوعى بـى بند و بارى پـدید آورند محدود مى کند. همان گـونه که قـوانیـن راهنمایى و رانندگى براى رانندگان به نفع جامعه و افراد مـى باشـد و اگر اجرا نشـود مصایب بزرگ و غیـر قابل جبـرانـى به بار مـىآورد, بایـد از بام آمیخته به غرور آزادى مطلق فـرود آمـد و ایـن تخیل را از ذهن بیرون کرد تا به آزادى مشـروع دست یافت. البته آزادى در فکـر و رإى, عقیده, آمـوزش و امثال اینها نباید در دایره تنگ نظریها و تنگناها محصـور گردد چرا که تفکر و اندیشه مزاحمتى براى اجتماع و قضایاى جامعه ندارد ولـى حدودى که شرع و عرف معیـن مى کند لازم است باشد. عقیده اسلامـى از نـوع آن اندیشه هاى غلطـى نیست که زن را ((ملعبه فرمانبـر)) و یا ((وسیله محکـوم)) کنـد. هرگز چنیـن نیست و براى زن, همان حق مرد هـم وجـود دارد; مگر در مواردى که با اقتضاى زنان تناسبـى نـدارد یا حیثیت بانـوان را در مخاطـره مـى افکند و ایـن استثنإ قایل شدن به خاطر حفظ احترام و شرف او است. زنان چـون دیگران آزادنـد ولـى نباید در هنگام استفاده از ایـن حق طبیعى, آزادى دیگـران را سلب کـرده و یـا آنکه صلاح اجتماعى را نادیده انگارند.
دو پاره از یک پیکر
در ایـن کتـاب سـومیـن مبحثـى که به آن پـرداخته شـده بـررسى دیدگاههاى دانشمندان علوم زیستى در خصـوص تفاوتهاى فیزیولـوژیک زن و مرد است که با برشمارى مواردى از تفاوتهاى مـوجـود تإکید شـده که اینها پاسخ علمـى و منطقـى براى افرادى است که از جنـس لطیف و موجودیت عاطفى زن مى خواهند مردى خشـن و قدرتمند بسازند.
در پایان ایـن نوشتار مـولف سخنى از سلیمان کتانى(12) را آورده که چیکده اى از آن چنین است:
از زمـانهاى گذشته در خصـوص زن و مـرد, بـر اسـاس مقیـاسها و معیارهاى بخصـوصى بحث مى شـود و در طول تاریخ تا به امروز با آن همه امتیازاتـى که به او رسیده ارزشـش با وزن بدن, طـول قامت و مانند آن سنجیده مى شود.
بىآنکه به ایـن واقعیت تـوجه شـود که او جزیى از مرد و همدوش و هـم صنف و داخل در زندگـى او باید باشد. حق ایـن است که زن نیست مگر امتداد و مکمل شخصیت مرد که آن در پرتـو همدوشى و همجـوشـى صمیمى آن دو به دست مىآید و ارزش ایـن دو موجـود به هـم وابسته بـوده و امتیازاتشان نسبت به هـم ارزیابـى مى شـود. وقتـى از زن خـواسته شـد که فکـرى ژرف تـر و آگاهـى بیشتـر, اخلاق با متانت و پرکارى داشته باشد, راستى, درستى و خـوبـى را پیشه کند, سزاوار است ایـن صفات حتـى به شکل قـوىتر در مرد هـم باشد تا از تکمیل خـوبیها کمالات انسـانـى پـدیـد آیـد. مـرد و زن دو پـاره از یک پیکرند;
نگاههاى زهرآگین
نویسنده با استناد به آیه سى ام از سـوره نور (به مردان باایمان بگو چشـم خود را ـ از نگاه به نامحرم ـ فرو خـوابانند.) مى گوید با انجام ایـن دستـور, دردهاى خانمان سـوز درمان یافته و خطرهاى ریشه برانداز محو مى شود. دستـور فروخوابانیدن چشـم از نامحرم به جامعه قـوام و پاکـى مـى دهد. کجایند افراد باایمانى که از گـوش خود صداى ملکـوتـى مى شنـوند و نفـوس خـود را تربیت مى کنند و بر هـوسهاى خـود غالب مـى شـونـد و جلـو هجـومهاى شهوانـى را بـا فروخوابانیدن چشم از دیدن زیباییهاى صورى مى گیرند و دامـن خویش را از تیرهاى زهرآلـود فتنه حفظ مـى کنند. در روایات آمده شخصـى از پیامبر اکرم(ص) در باره نگاه ناگهانـى پرسید, رسـول خـدا(ص)
فـرمـود: چشمـش را در همـان لحظه بـرگـرداند.
بـر اساس آیه بعدى ایـن سـوره, بـراى رعایت کامل عفت و تإمیـن غیرت, به زنان باایمان فـرمان داده شـده که دیـدگان خـود را از نگاه بیگانه فرو خـواباننـد تا بـر اثر ایـن عارضه افکارشان به غیر همسرانشان متـوجه نشود و رشته محبت و مودت بیـن زن و شـوهر با تیغ تیز طغیان برانگیز هـوس از هـم نگسلـد. در روایتـى که در داستان ابـن ام کلثـوم نابینا آمـده, پیامبر اکرم(ص) به ایـن جهت تـوجه کرد زیرا وقتـى ام سلمه و میمـونه (همسران رسـول خـدا)(ص)
گفتند ایـن مرد نمى بیند, فرمـود: آیا شما نیز او را نمـى بینید.
سپـس خداوند در آیه فوق پاکدامنى را تذکر داده و آن را صرفا در راه حلال و بر اساس خـواست فطرت و در فضاى پاکیزه قرار داده است تا فردا کودکانى که از ایـن دامـن برمى خیزند در برابر اجتماع و زندگـى شرمنده و سرافکنده نباشنـد. و نگهدارى کامل دامـن جز از راه حجـاب میسـر نمـى شـود. آیه مـى افزاید که:
((زینتهاى خـود را جز آنکه قهرا آشکـار شـود بـر بیگـانه ظاهـر نسازند.)) خـداوند ایـن دستـور را صادر کرده تا آبروى اشخاص از انحـرافـات حفظ شـود و منظور از زینت در آیه, آرایشهایـى چون زیـورآلات و لباس و امثال آن است که زنان استفاده مـى کنند. قرآن زینت را نهى نکرده و ایـن کار در حـد معقـول منعى ندارد و محبت بیـن همسـران را افزایـش مـى دهـد و با رعایت عفت و حیا, آرایـش اشکالـى نـدارد. البته براى غیر آن کسانـى که در آخر آیه آمـده نباید آشکار سازند.
دستـور مزبـور بـراى زنان زنجیـر اسارت پـدیـد نمـىآورد و بلکه اسلحه اى است که با آن مى تـوانند از چنگال گرگان آدم نما و طغیان هوسهاى جنسى حفظ شوند. اگر بخواهد زن زینت خـود را در معرض دید نامحرم بگذارد تابلـویـى هنرى خـواهد شـد که بر دیـوار حقارت و پستـى آویخته مـى شـود و مگسهایـى بـر اطـراف آن جمع مـى شـونـد.
قرآن با عبارت ((الا ما ظهر منها)) خـداونـد حـدى از آشکار شـدن زینت را روا دانسته تا همراه مرد در به سامان بردن مشکل زندگـى و پیمودن راه سعادت سهیـم شـود اما در دنباله آیه براى بار دوم از آشکار کردن زینت نهى کرده و مـى فرماید زینت خـود را جز براى شـوهران آشکار نسازند. در واقع چهار دستـور در آیه مزبـور آمده که در یکـى تسامح شده و قدرى تخفیف براى زنان قایل شده و در سه تاى دیگر شدت به عمل آمده است تا مبادا برخـى بر عبارت ((الا ما ظهر منها)) تکیه کرده و با تفسیـر به رإى و نگـرش روشنفکـرانه که بـوى تجدد مى دهد به زنان بگویند آشکار کردن زینتها در مقابل انظار نامحرم اشکالى ندارد.
غروب یک ستاره
آیت الله علـوى مبارزه خـود را با عبدالسلام عارف طاغوت عراق نیز ادامه داد و از طـریق قلـم, خطـابه و شعر به افشـاى ماهیت وى مبادرت نمـود و در جامع هاشمى کاظمیـن با قرائت قصیده اى پرشـور ایـن حاکـم ستمگر را شرور و مخالف ارزشها و ترویج دهنده فساد و بى حجابى و ابتذال معرفى کرد.
با روى کار آمدن نظام عفلقـى در عراق مبارزات وى شکل جدىترى به خـود گـرفت تـا آنکه در ششـم ذیقعده 1391ه.ق به طـور اجبـار به ایران هجرت نمود و در قـم سکونت گزید و مورد تـوجه علمایى چـون آیت الله مرعشـى نجفى قرار گرفت(13). در ایران نیز اختناق حاکـم به همراه بـرنامه هاى مخرب اجتماعى و رواج منکرات و گسترش فرهنگ برهنگى وى را آسوده نگذاشت. سرانجام ایـن دانشور دلسـوز پـس از عمرى تلاش علمى و حضـور فعالانه در عرصه سیاست در تاریخ 28 شعبان سـال 1402ه.ق, مطـابق 31 خـرداد 1361ه.ش, در سـن 55 سـالگـى در بیمارستان شهید مصطفى خمینى تهران در اثر عارضه قلبى رحلت نمـود و در شب اول ماه رمضان در مسجـد علـوى قـم به خـاک سپـرده شـد.
پى نوشت :
1ـ تـاریخ سیـاسـى عراق, شـوراى نـویسنـدگـان, ص88 ـ 90.
2ـ الکـوکب الـدرى فـى حیـاه السیـد العلوى, ص21.
3ـ بنـا به اظهارات فـرزنـدش سیـدعمـادالـدیـن علوى.
4ـ در باره ایـن اصل اسلامـى, ایشان کتـابـى بـا عنـوان ((الامـر بالمعروف و النهى عن المنکر)) نـوشته است که با اشـراف فرزنـدش سید عادل علوى در سال 1411ه.ق تـوسط انتشارات گلستانه قـم چاپ شده است.
5ـ عفت بر کشتارگاه تبرج, آیت الله سیـدعلـى علـوى, سخـن مـولف, ص10.
6ـ برخى از این منابع عبارتند از: العفاف بیـن السلب و الایجاب, محمدامین زین الدیـن; الحجاب, ابـوالاعلى مودودى; بطـوله المرإه المسلمه; نظریه العلاقه الجنسیه فـى القـرآن الکریـم, محمـدمهدى آصفـى; المـرإه فـى المجتمع الاسلامـى, محمـدتقـى مـدرسى.
7ـ عفت بـر کشتـارگـاه تبـرج, ص97 ـ 98.
8ـ سـوره احزاب, آیه 59 و آیه ;33 سـوره نـور آیـات 30 و 31.
9ـ بـا استفـاده از سیـره ابـن هشـام, ج3, ص;29 شـرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج3, ص377.
10ـ در ایـن زمینه بنگـریـد به کتاب ((الزهـرإ)), عبـدالزهـرا عثمان محمد.
11ـ نک: حقیقه الحـریه, محمـدمهدى آصفى.
12ـ وى کتابـى نـوشته به نام ((فاطمه زهـرا, زهـى در نیام)) که نـویسنـده از آن استفـاده کرده است.
13ـ مختصرى از بیـوگرافـى آیت الله علـوى, سیدهادى غضنفرى, ص10.