کاتى در باره قصه نویسى (4)
مریم بصیرى
زاویه دید چیست؟
زاویه دید درونى
زاویه دید بیرونى
مزایـا و معایب زاویه دیـد اول شخص
مزایـا و معایب زاویه دیـد سوم شخص
زاویه دید نمایشى
تک گویى
زاویه دید چیست؟
زاویه دید از لحاظ معناى اصطلاحـى ایـن مفهوم را در بر دارد که ((راوى کیست؟)) و یا ((داستـان را چه کسـى تعریف مـى کنـد؟)) به بیانى دیگر, زاویه دید یا زاویه روایت, نمایـش دهنده شیوه اى است که نویسنده به آن طریق مصالح و مواد داستان خود را به خـواننده ارایه مـى دهـد و رابطه خـود را بـا داستـان نشـان مـى دهـــــد.
سازمان بنـدى داستان در گرو زاویه دید است و آن تإثیر مستقیمـى بر سایر عناصر داستان دارد.
در واقع, شخصیت پردازى, گسترش و تکویـن طرح یا پیرنگ, بافت کلام, شیـوه نگارش, تحـول و دگرگـونى, صحنه پردازى و غیره, تحت تإثیر انتخاب زاویه دیـد مشخصـى, پرداخت مـى شـود. به طـور کلـى زاویه دیـدهـا به دو بخـش درونـى و بیـرونـى تقسیـم مـى شـوند.
زاویه دید درونى
در ایـن زاویه دید, گـوینده یکى از شخصیتهاى داخلى داستان است, حال مـى خـواهد ایـن فرد, شخصیت اصلـى داستان باشد و یا شخصیتـى فرعى. در ایـن موارد داستان از زاویه دید اول شخص گفته مى شـود.
به طـور مثـال, جمله اى را از دیـد اول شخص ذکـر مـى کنیــم ((به آهستگـى وارد اتاق شـدم و روى صندلـى نشستـم ...)). حال احتمال دارد گـوینـده ایـن جمله قهرمان و شخص اول داستـان بـاشـد و یا شخصیت کـم اهمیت تـرى که فقط شاهـد وقایع داستان بـوده است و فقط مـاجـراى شخصیت اصلـى را بـراى خـواننـده تعریف مـى کنـــــــد.
برخـى از نـویسندگان در بخـش زاویه دید درونى, علاوه بر دید اول شخص, به زاویه دیـد دیگرى به نام دوم شخص نیز معتقـدنـد. البته اکثریت, ایـن زاویه دید را منتج از زاویه دید اول شخص مـى دانند و نام جداگانه اى به آن نمـى دهند, چرا که معتقدند در ایـن حالت, اول شخص فقط خودش را مخاطب قرار مى دهد و فاعل کار هـم, او است.
اگر بخـواهیم جمله پیشیـن را دوباره مثال بزنیم داریـم که ((به آهستگـى وارد اتاق شـدى و روى صندلـى نشستـى ...)) در جمله اول فاعل ((مـن)) است و در جمله دوم فاعل ((تو)) مى باشد. با انتخاب ایـن گونه زاویه دید, نویسنده به داستانـش حالتى مرموز و خیالى مى دهـد و جملات را از حالت مستقیـم گـویـى اول شخص خارج مـى کنـد.
گاه زاویه دیـد به راستـى همان اول شخص است و ایـن راوى است که دیگر شخصیتها را از دیـد دوم شخص تـوصیف مـى کنـد. ((به آهستگـى وارد اتاق شـدى و روى صنـدلـى نشستـى و مـن به چهره رنجـور تـو نگریستم.))
زاویه دید بیرونى
در ایـن نـوع زاویه دیـد, افکـار و اعمـال و ویژگـى شخصیتها از بیرون داستان تشریح مـى شـود. یعنـى فردى که هیچ گـونه نقشـى در داستان ندارد و در واقع خـود نویسنده است, مطالب را نقل مى کند.
به عبارت دیگر, فکرى بـرتـر از اشخاص داستان, از خارج, شخصیتها را رهبرى مـى کند. ایـن زاویه دید به دو بخـش, داناى کل معدود و دانـاى کل غیـر معدود یـا مـداخله گـر تقسیـم کرد.
در دانـاى کل غیـر معدود, راوى همان نـویسنـده است که به تمـام مسایل و اتفاقات گذشته و آینده آگاهى دارد. وى حتى گاه در حکـم یک منتقد و یا مشـوق وارد داستان شـده و شخصیتها را مخاطب قرار مـى دهد و گاه حتـى دیگر شخصیتها نیز علاوه بر نـویسنده از زاویه دیـد خـود بخشـى از داستـان را روایت مـى کنند.
رمانهاى مشهور ((بابا گـوریـو)) اثـر بالزاک و ((کلیـدر)) اثـر محمـود دولتآبادى و یا ((جنگ و صلح)) اثـر تـولستـوى, بـا ایـن زاویه دید نوشته شده اند.
در داناى کل معدود, گرچه گـوینده داستان همان نویسنده است, ولى او با تمهیـدى خـود را پشت سر یکـى از شخصیتها پنهان کرده و از دید او داستان مى گوید و جنبه بى طرفانه اى به وقایع تلخ داستانـش مى دهد. در چنیـن حالتى راوى فقط مى تواند با استناد به دیده ها و شنیده هایـش سخـن بگـویـد و اجازه نـدارد چـون داناى کل نامعدود پراکنده گویى کند و از نادیده هایـش حرفى بزند. رمان ((سـووشون)) اثر سیمین دانشـور نمـونه اى از این نوع زاویه دید است. در ایـن رمـان خـواننـده از طـریق احسـاسـات و افکـار راوى, دیگـران را مى شناسد و با ماجرا درگیر مى شود. حال اگر بخواهیـم جمله پیشیـن را دوباره مثال بزنیـم, در زاویه دیـد سـوم شخص که فاعل ((او)) مى باشد, جمله به ایـن صورت در مىآید: ((به آهستگى وارد اتاق شد و روى صندلى نشست.)) حال راوى مى تـواند نویسنده و یا سـوم شخصى نـاظر و شـاهـد بـر مـاجـراى داستـان بـاشـد.
مزایـا و معایب زاویه دیـد اول شخص
وقتى بخواهیم داستانى عجیب و غریب بنویسیـم, طـورى که خـواننده حـرف ما را باور کنـد, از زاویه دیـد اول شخص بهره مـى جـوییـم.
در ایـن شکل, داستان از زبـان کسـى نقل مـى شـود که خـود نیز در ماجرا سهیـم است. در رمان ((روبینسون کروزو)) راوى همان قهرمان است و بالعکـس. از سویى دیگر, وقتى بخواهیـم تجربیات و احساسات هیجـان انگیز را از صمیـم قلب بیـان کنیـم و بـا صمیمیت تمــام, داستان را روایت کنیم از دید اول شخص, داستان را مى نویسیـم. در چنین روشى, ضمیر اول شخص ((مـن)) همچون سیمانى, در لابه لاى مصالح داستان, وحدت و هماهنگـى اثر را استحکام مى بخشد. به همیـن خاطر است که اغلب نـویسنـدگـان از ایـن روش استفـاده مـى کنند.
زاویه دیـد اول شخص و یـا مـن راوى, سخت تـریـن و در عیـن حــال زیباتریـن شیوه روایت است که مى تـواند مسایل عاطفى و احساسى را به خـوبـى بیان کنـد. به فرض, مـوفقیت اثر ((بابا لنگ دراز)) به خاطـر استفاده مناسب آن از زاویه دیـد اول شخص است. اگـر زاویه دید سـوم شخص بـود, هرگز خـواننده ایـن به اندازه احساس صمیمیت نمى کرد. و اما معایبى که این زاویه دید در بر دارد ایـن است که شخصیت فقط مى تـواند از عقاید و افکار خـود سخـن به میان آورد و از تشـریح خصـوصیات درونـى و انـدیشه هاى دیگـران عاجز است و یا اینکه فقط مـى تـواند آنها را حدس بزند. در واقع, اول شخص, هرگز نمى تواند به طور قطع نظر بدهد که فلان شخصیت چنیـن تصمیـم مشخصى دارد یا نه؟ زیرا که وى بر جسـم و روح او تسلط نـدارد و فقط از روى کردار و گفتارش مـى تـوانـد به افکارش پـى ببـرد. پـس ایجاد محـدودیت و عدم تحلیل افکار دیگران از عیبهاى مشخصه ایـن زاویه دید است.
از سویى دیگر, راوى اول شخص فقط مى تـواند از درون خودش به خارج نگاه کند و هرگز نمـى تـوانـد و نباید از بیرون روى خـودش قضاوت کند و خصـوصیات ظاهرى خـویـش را توصیف کند. وى فقط مى تـواند با اعمال و افکارش خـواننده را متقاعد کند که چگـونه شخصیتى دارد.
از جهتى دیگر, ایـن سوال نیز براى خواننده ایجاد مى شود که چطور راوى مى تـواند به این خـوبى و با ایـن نثر رسا داستان را حکایت کند, مخصوصا اگر راوى کودک باشد و یا بى سواد و یا کـم عقل. زیرا در چنین مـواقعى بعید به نظر مـى رسد که چنیـن شخصـى بتـواند با زیبـاتـریـن جملات و تـوصیفـات داستـان سـرایـى کنـد.
از دیگر سو, اگر راوى اول شخص, خود قهرمان اثر نباشد, خـواننده در حیـن روایت داستان, دلـش براى او نمى سوزد و اگر خود وى دچار مشکلى شود بى تفاوت از کنارش خـواهد گذشت, چرا که مرکزیت داستان به عهده قهرمان است و خـواننده فقط با او همذات پندارى مـى کنـد.
مزایـا و معایب زاویه دیـد سوم شخص
در ایـن زاویه دید بـرعکـس دیـد اول شخص, مـى تـوان از درون همه اشخاص مطلع شد, چرا که راوى به عنـوان شخصیتى بـى طرف از بیرون, به شخصیتها و وقایع داستان مى نگرد. پس برخلاف زاویه دید پیشیـن, در ایـن گـونه داستـانها مـى تـوانیـم از افکـار و تصمیمـات همه شخصیتها آگاه شـویـم و در طـول داستـان همـراه راوى به مکانهاى مختلفـى برویم و با اشخاص جـدیـدى آشنا شـویـم. در حالـى که در زاویه دید اول شخص فقط مى تـوانیـم به محله هایـى که او مـى رود و آدمهایـى که وى مـى بیند اشاره کنیم و حق نـداریـم در هنگام عدم حضـور راوى در یک محل, وقایع آنجا را تعریف کنیـم. اشکال عمـده این زاویه دید هـم ایـن است که چون مثل عقل کل حکـم مى کند و از بیـرون به اشخـاص مـى نگـرد, در نتیجه احساس نزدیکـى به واقعه و شخصیتها از بیـن رفته و صمیمیت فـدا مـى شـود.
زاویه دید نمایشى
علاوه بر ایـن دو روش کلى زاویه دید, روشهاى دیگرى هم براى بیان داستان وجـود دارد. شیوه ((داستان در داستان)), در قالب نامه و یا دفترچه خاطرات و غیره, که در ایـن میان زاویه دید نمایشـى و یا زاویه دید عینـى مهمتر از بقیه مـى باشـد. در ایـن شکل راوى, سـوم شخص, عقاید و نظرات خـودش را در داستان دخالت نمى دهد و به تجزیه و تحلیل روانـى شخصیت نمـى پـردازد; بلکه اشخاص چـون صحنه تئاتـر بـا گفتگـوهایشان خـود را معرفـى مـى کننـد و حتـى دیگـر نمـى توانند تـوضیحـى بر گفتارشان بیفزایند و به منظور و یا طرز تلقى خـود اشاره کنند. هر چه هست باید در کلام طرفیـن گفته شود.
در این روش, نـویسنده در حکـم دوربیـن فیلمبردارى است که وقایع را انتخاب کرده و نشان مى دهد, ولى دیگر قادر به تـوضیح و تفسیر حـوادث نیست. ایـن زاویه دید, به عمل داستانـى سـرعت بخشیـده و حرکت داستان را بیشتر مـى کند. ((ارنست همینگـوى)) از ایـن دسته نـویسنـدگـان بـود و دخـالت نـاچیزى در روایت داستـان داشت. وى مى گذاشت که شخصیتها با اعمال و گفتارشان همچـون یک نمایـش خـود را نشـان بـدهنـد; درست بـرعکـس زاویه دیـد دانـــاى کل, که به روانشناسـى شخصیتها مـى پردازد و نـویسنده کلـى در باره اشخاص و رفتـار آنها سخـن مـى رانـد.
تک گـویـى
تک گویى صحبت یک نفره اى است که ممکـن است مخاطب داشته یا نداشته باشد.
تک گویى به سه بخـش, تک گویى درونى, تک گویى نمایشى و خـودگویى یا حدیث نفس تقسیم مى شود.
تک گـویـى درونـى, یکـى از شیـوه هاى ارائه جریان سیال ذهـن است.
تک گـویى درونى بیان اندیشه هنگام بروز آن در ذهـن است, پیـش از آنکه پـرداخت شـده و در مغز انسـان شکل بگیرد.
خـواننده به طور غیر مستقیـم در جریان افکار شخصیت و واکنـش وى نسبت به محیط قرار گرفته و سیر اندیشه هاى او را دنبال مـى کنـد.
البته در ایـن شیـوه, سخنى به زبان نمىآید و هر چه هست در ذهـن شخص مى گذرد.
جـریان سیال ذهـن نیز در ادامه به کل آگـاهـى و واکنـش عاطفـى, روانى فرد اشاره مى کند.
در واقع در لحظه اى معیـن, ترکیبى از تمام سطوح آگاهى, احساسات, افکار, خاطرات و تـداعى معانـى و غیره به وجـود مـىآید و جریان سیال ذهـن شکل مـى گیرد. رمانهاى ((خشـم و هیاهـو)) اثـر ویلیام فاکنـر و ((شـازده احتجـاب)) از ایـن دست هستنـد و زمان مشخصـى نـدارنـد. آنها فقط به افکار و احساسـات شخصیت در گذشته و حـال مى پردازند و خـواننده ناآگاه را دچار بلاتکلیفـى در زمان و مکان مشخصى مى کنند, چرا که نویسنده حق خود مى داند با ایـن روش مرزها را بشکند و وقایع را بدون ترتیب بیان کند. در تک گـویى نمایشـى, شخصـى مـورد خطاب قرار مـى گیرد, برعکـس تک گـویى درونى که مخاطب نـدارد. در تک گـویـى نمایشـى ما از صحبتها و کـارهاى شخصیت پـى مى بریـم که او کیست و در کجاست و در چه زمانى زندگى مى کند و چه کسـى را در داستـان مـورد خطـاب قـرار داده است. مـاننـد رمـان ((سقـوط)) اثر آلبرکامو.
در خـودگـویى و یا حدیث نفـس, شخصیت افکار و احساسات خود را به زبان مـىآورد تا خـواننده از مقاصـد او مطلع شود. کاربرد ایـن روش بیشتر در نمایشنامه است. در حدیث نفـس خصـوصیتهاى روانـى راوى نیز بـر مخـاطب آشکـار مـى شـــود.
تفاوت حدیث نفس با تک گـویى درونى در ایـن است که در حدیث نفـس, شخص با خـودش حرف مى زند ولـى در تک گـویى درونى, گفته هاى وى فقط در ذهنش مى گذرد.
فـرق حـدیث نفـس و تک گویى نمایشـى نیز ایـن است که در تک گـویـى نمایشـى, شخصیت, مخاطب مشخصـى براى گفته هایـش دارد ولى در حدیث نفـس بدون اینکه از وجود مخاطب مطلع باشد, براى خودش حرف مى زند و روى سخنش با شخص خاصى نیست.
هر کدام از ایـن سه روش تک گویى مى تـواند به تنهایى و یا با هـم داستان را روایت کنـد. ولى تغییر زاویه دید از دو شکل کلـى اول شخص به سـوم شخص و بـالعکـس کـارى غلط است و فقط بـرخـــــى از نـویسندگان به صلاحدید اثرشان و بنا به برخى دلایل در میان رمان, زاویه دیـد خـود را تغییر مـى دهنـد. اما در داستان کـوتاه هرگز نباید زاویه دید را تغییر داد.
البته تعاریف بسیارى براى زاویه دید و انـواع آن وجـود دارد که مـا بـا تـوجه به کلـى بـودن آن بـا استنـاد به تعاریف ((جمـال میـرصادقـى)) خـالق کتاب ((عناصـر داستـان)) بحث زاویه دیـد را شکافتیم.ادامه دارد.