به زندگى خود ادامه خواهیم داد
زن :پـدر, مادر! مى دانـم به پایـم زحمت کشیده ایـد. مـى دانـم به گردنم خیلى حق دارید.
اما, باید اجازه بدهید راه زندگیـم را خودم پیدا کنـم. باید به من اجازه بدهید تا خـودم تصمیـم بگیرم. نظر شما براى مـن محترم است. اما ایـن زندگى مـن است!
مرد : پدر, مادر! مى دانم تا مرا به اینجا رسانـدید چه خون دلهایـى خـورده اید! اما منـم حق دارم راهـم را خودم انتخاب بکنـم. چنان که شما راه زندگیتان را پیدا کرده اید.
زن :چنـد تا خـواستگار داشتـم. اما به علت علاقه اى که به او پیـدا کـرده بـودم پیشنهاد ازدواجـش را پذیرفتـم. پـدر و مادرم مخالف بودند. چون پسرعمویم هـم خواستگارم بود. آنها خیلى سعى کردند نظرم را عوض بکنند.
اما مـن تصمیم خودم را گرفته بودم. ناگزیر با ازدواج ما موافقت کردند.
مرد : پـدر و مادرم مـى خـواستنـد با دختـرعمه ام ازدواج کنـم. اما وقتـى به ازدواج بـا او اصـرار کـردم به شـدت ناراحت شدند.
زن :عروسـى ما در محیطى ساده و بـىآلایـش برگزار شد و ما زن و شوهر شدیم.
اوایل به دلیل دانشجو بدون ((او)) دچار مشکلاتى بودیـم اما خیلى زود با کمک یکـدیگر بر مشکلات فایق آمـدیـم و زندگـى ما به روال عادى برگشت.
مرد :روزها مـى گذشت و ما به شـدت به هـم علاقه منـد بـودیـم.
2 زن :روزها مـى گذشت اما کینه اى که پـدر و مـادرم به دلیل ازدواج نکردن مـن با پسرعمـویـم از ما به دل گرفته بـودند باعث شـده بـود تا مدام در زندگـى ما دخالت کنند و بالاخره باعث جدایـى مـوقت ما پـس از ده ماه زندگـى شدند.
مرد :پدر و مادرم مرتب از همسرم بدگویى مى کردند و در گوشـم مى خواندند.
زن :آنها مرا تحریک کردند تا دادخواست طلاق بدهـم.
مرد :مـن ناخواسته به دادگاه مراجعه و درخواست طلاق دادم.
زن :در دادگاه همه بـودند.
همه با هـم روبه رو شدیم. حقایق آشکار شد.
مرد :معلوم شد پدر و مادرها مـى خـواسته اند میان ما را به هـم بزنند. حرفهایـى را که هرگز ما نزده بودیـم به ما نسبت داده بـودند. اما, خـدا را شکر که همه چیز روشـن شد.
زن :ما با هـم زندگى خوبى خواهیـم داشت.
شریک زندگـى مـن کسـى است که با او تفاهم دارم
مرد :ما با هـم زندگى سعادتمندانه اى خواهیم داشت. دیگر نخـواهیـم گذاشت کسى در زندگى ما دخالت بکند. ما با هم تفاهـم داریم و اجازه نخـواهیـم داد زنـدگیمان به آشـوب کشیـده شـود. پـدر و مادرهایمان نیز به اشتباه خـود پـى برده اند. آنها فهمیـده انـد سعادت بچه هایشان در زنـدگـى مشتـرک مـن و اوست.