پرستوى پرهیزگاری


پرستوى پرهیزگارى
سیـرى در زنـدگـى و تنها نـوشته بـاهـره بنت العلـى علوى

غلامرضا گلى زواره

 

 

در دریاى دیانت
سال 3141ه.ش بـود. ایران درآتـش اختناق مى سوخت. مردم کشور عراق نیز تحت ستـم نظام عفلقى و رژیـم بعثـى سخت تریـن مصایب را تحمل مى کردنـد. آیت الله علـوى که نمـى تـوانست ایـن وضع را بپذیرد با بیان و بنان در ستیز بـا استبـداد حـاکمان عراق لحظه اى قـرار و آرام نداشت. در ایـن سال خداوند به ایشان دخترى عنایت نمـود که او را ((باهره))
نامید و دلیل ایـن نام آن بـود که جدش عبدالله باهر, فرزند امام زین العابدیـن(ع)
نام داشت و مشتاق آن بـود که در میان افـراد خانـواده ایـن اسـم تـداعى گـردد.(1)
باهـره در خـانـواده اى چشـم به جهان گشـود که وجـودشـــان را عشق به ولایت فروغهاى درخشان آسمان امامت فـرا گـرفته و به آنها صفا بخشیـده بـود, انسـانهایـى که تـاریخ زنـدگیشـان سـراسـر فضیلت, زهـد و پرواپیشگى است و اگر چه ایـن دختر در عصر جاهلیت ستمگران بعثـى متـولد گشت اما دوران کـودکـى خـود را در دامـن پرمهر و عطـوفت مادرى سپرى ساخت که از مـوهبت تقـوا و ایمان بـرخـوردار بـود و پـدرش با آن تـواناییهاى علمـى و فرازهاى فرزانگـى به پـرورش و تربیت این فرزند دلبندش همت گماشته و اهتمامـش بر ایـن بـود او را در جامعه اى که ارزشها را به فرامـوشى سپرده اند و بى حجابـى و مفاسد موج مى زند بر لب جویبار باطراوت عفاف و حجاب برده و ایـن عزیزش را با جـرعه هایى از حکمت اسلامـى و باورهاى دینـى آشنایـى دهد و چنیـن شد. خداوند در وجـود باهره موهباتى نیز نهاده بـود که در سایر دختران کمتر قابل مشاهده بـود. از همان سنیـن کودکى به پاکـى و خوش خـویـى و پاىبندى به ارزشها روى آورده و کمتر در میان دیگر دختران محله حاضر مى شد و گـویا نمـى خواست اوقات خـود را به بـازى کـردن بـا آنـان بگذرانـد. بـا وجـود آنکه اشتیـاق زایدالوصفى به دانـش اندوزى داشت اما به دلیل وضع نامطلوب مدارس دولتى در بغداد و نیز اوضاع آشفته مراکز آمـوزشى ایران در زمان قبل از انقلاب اسلامى, به خود اجازه نداد در چنیـن محیطهایى حاضر شـود و درس بخـوانـد. هشت ساله بـود که همـراه خانـواده طـى یک مهاجرت اجبارى برنامه ریزى شده تـوسط رژیـم بعثـى عراق به ایران آمـد و در قـم اقامت گزیدنـد. برادرش سیـدعمادالـدیـن کتب دوره ابتدایى را تهیه کرد و بتدریج این خواهر را با مطالب و مضامیـن آنها آشنا نمود و موفق گردید او را در خانه آمـوزش دهـد. باهره که از هوش سرشارى برخوردار بـود در مدت زمانى نسبتا کوتاه و در منزل با معلمـى برادرش دروس دوره ابتدایى را آمـوخت.
او که کمتر از خانه بیرون مى رفت و به ندرت سخـن مـى گفت به مـوازات این گونه آموزشها سخت مشغول مطالعه کتب غیر درسى هم بود و ایـن تـوفیق را به دست آورد که با کمک بـرادر دیگرش با مقـدمات دروس حـوزوى و جامع المقدمات آشنا شـود. آثار دینى و کتب معارف اسلامى را که به زبان عربـى بـودند, مـورد مطالعه قرار مى داد و در فهم واژه ها و برخـى مضامیـن مشکل از آن دو برادر استمداد مـى طلبید.
باهره تنها خـود را به آمـوختـن و علـم اندوزى قانع نمى کرد بلکه عاشق فضایل بـود و از طـریق نماز, دعا و تـوسل به اهل بیت(ع)
از تغذیه معنـوى و سیـر مـراحل ایمانـى غافل نبـود و مشغول تـدارک توشه اى نیکو براى سراى باقى بود و به سرعت در ایـن جهت نیز گام برمى داشت و مراحل آن را پشت سر مـى نهاد. متانت, وقار, خوش خـویى و حجب و حیاى باهره زبانزد اهل خانـواده و خـویشاونـدان بـود و حتى همسایگان از وجـود چنیـن مرواریـد معرفتـى در خانه آیت الله علوى خبر نداشتند و چون در سنیـن نوجـوانى به سراى باقى شتافت, آنان با شگفتـى و تحیر به مادرش مـى گفتند: مگر شما دختر شانزده سـاله هـم داشتیـد؟ او حتـى از شـدت حیایـى که داشت به مجـالـس روضه خـوانـى در خانه همسایگان نمـى رفت و دوست داشت تنها باشد و در کتابها به غور و تفحص بپردازد و خویشتـن را به دو بال علم و ایمان مجهز کنـد تا براى پرواز به سـوى پاکـى با مشکلـى مـواجه نباشد. از آنجا که لقب باهره, ((بنت العلى))
بـود با ایـن عنوان نیز خطـاب مـى گـردیـد.
به دلیل شـایستگیهاى ذاتـى, تــربیت خانـوادگـى و مطالعات مـداوم و خـواندن کتب آمـوزنده, باهره در حالى که سنیـن نوجوانى را مى گذراند و بهار نورستگى را طى مى کرد پنـدهایى به اطـرافیان مـى داد که گـویـى فـردى پنجاه ساله است.
عاقلانه و از روى تفکر سخـن مـى گفت, دوراندیشـى داشت و از شرایط آشفته اى که جـامعه قبل از انقلاب اسلامـى بـدان مبتلا بــــود رنج مى برد. بدون شک اگر این دختر عمر معمولى داشت و در سنیـن جوانى گل وجـودش پر پر نمى گشت با اندیشه هایى که داشت به عطرافشانى در میان خـواهران مسلمان مى پرداخت و به عنوان فردى فاضل و دانشور, جامعه را از فضل و دانـش خـویـش بـرخـوردار مـى ساخت. ادب وى در برخورد با والـدیـن, بـرادران, خـواهـران و خـویشاونـدان بسیار تحسیـن برانگیز و سرشار از متانت بود.(2)
2 یاقوت در تابـوت2 در شب 21 بهمـن 1357 بود که باهره با چند تـن از افراد خانواده شان در حالى که غسل شهادت کرده بـودند راهى جمکران مى شـود. غافل از اینکه پیک مـرگ در کمیـن است.
خانـواده چهار نفـرى که باهره نیز جزء آنهاست براى حضـور در مسجـد جمکران بـى صبـرانه راه طـى مى کنند. با دلى مملـو از عشق اهل بیت(ع)
تا اینکه در نزدیک مسجد در اثـر تصـادفـى که احتمالا عمـدى بـوده است آنان به خـون خـود مـى غلطنـد و به سـرمنزل مقصـود مـى رسند.
داغى بزرگ بر دل پدر بزرگـوارش که عالمى فرزانه بـود مى نشیند و ایـن داغ زخمى جانکاه در روح لطیف او ایجاد مـى کنـد. آن مرحـوم حزن و انـدوه جانگـداز خـود را در قطعه شعرى که سروده و نیز در نامه سرگشاده اى که بـراى فرزنـدان از دست رفته اش نـوشته منعکـس ساخته است.

نوشته اى نورانى
بـاهـره وقتـى در مسـافـرتها به همـراه خـانـــواده عازم تهران مى گشت و در ایـن شهر آن وضع اسفبار بدحجابى و بى حجابى را مى دید و مشاهـده مـى کرد که مفاسـد و ابتذال رواج یافته خیلـى بر خـود فشار مـىآورد و از ایـن بابت در تب و تاب بـود که چرا بایـد در مـرکز حکـومت کشـورى شیعه نشیـن دست نشانـدگان استعمار و استکبار چنان برنامه ریزى کننـد که چنیـن وضعى پیـش بیایـد و زمینه براى رواج فساد و ارضاى هوسهاى عده اى جاهل و غافل پدید آید, از ایـن جهت بـر اساس مطالعاتـى که داشت و به استناد منابعى که از آنها بهره برد در سـن پانزده سالگى به نـوشتـن پرداخت و کتابى در سه بخـش: زن و مسإله حجاب, سیر تاریخـى زن, زن و سیاست, به نگارش درآورد که قـریب به یک سال گذشت تا آن را به پایان رسانیـد. یک هفته به فرا رسیدن 22 بهمـن 1357 مانده بـود که دست نوشته آن را تقدیـم پـدر نمـود. آیت الله علـوى پـس از تحسیـن به دخترش گفت:
فرزنـدم! مـوفقیت تـو را در ایـن سـن براى نـوشتـن کتاب تبـریک مـى گـویـم. کتاب دیگرى را آغاز کـن. باهره اظهار داشت اگر ایـن کتاب چاپ شـود و در دستـرس مردم قرار گیرد فایـده دارد; در غیر این صورت دست نویس متـن چه دردى را دوا مى کند؟ پدر در ایـن حالت بـراى ایجاد امیـد در روح فـرزنـد پـرتلاش و بـراى تقـویت ذوق و علاقه اش قـول داد به هر نحـوى شـده اثـر فرزنـد را منتشر سازد و علـویه بنت العلى هـم متعهد گردید ایـن برنامه را ادامه دهد اما چنـد روزى طـول نکشیـد که امیـد اهل خـانه به یإس مبـدل گشت و نویسنده نـوجـوان در سانحه اى اسف انگیز جان به جانآفریـن تسلیـم کرد.(3)
شاید براى برخى خـوانندگان ایـن مـوفقیت یک دختر جـوان قابل قبـول نباشد که کتابى ((پیرامـون زن))
بنـویسد و در آن از مإخذهاى گـوناگـون استفاده کنـد و نثـرى نسبتا پخته و مطالبـى آمـوزنده, خـواندنـى و مفید داشته باشـد اما ایـن روزها خبرهاى نـویدبخشى از ایـن قبیل تـوفیقها در جراید درج مى شـود که اعجاب افراد را برمـى انگیزد. به هر حال کتاب ((پیرامـون زن))
به قلـم بنت العلـى علوى, سه سال پـس از تإلیف, تـوسط آیت الله علـوى به چاپ رسید.

نه اعتزال و نه ابتذال
بنت العلى علوى در فرازى از تنها اثر خود(4)
مى نویسد: پوشـش زن یکـى از مهمتـریـن عوامل سعادت زن است. فلسفه مستـور کردن بـدن زنان, تحکیـم روابط زناشویى, محیط خانوادگى و زندگى باحیا, عفت و پاکـدامنـى است زیرا جلـو هـر گـونه معاشـرت بـى بنـد و بار و نکبت بار را مى گیرد و متقابلا خانه را مملـو از مهر و وفا مـى کند و یک نـوع صمیمیت بین زوجیـن پـدید مـىآورد. آزادى واقعى آزادى فکر و اندیشه است.
کسـى که مـى خـواهد با دلربایـى در میان مردم ظاهر شـود به طـور ناخودآگاه حلقه به گوش هوسهاى درونى و تمایلات جنسى خـویـش است.
شرف زن به فضایل انسانى و حیاى اوست ولى افسـوس که در کشـورهاى اسلامى ایـن شـرافت تـوسط استکبار و تمـدن جاهل از بیـن مـى رود.
خودنمایى ایـن موجـود بشرى و بى بند و بارى موجب رکود فعالیتهاى تربیتـى و بهم ریختـن اساس کانون خانـواده ها و انحطاط اجتماع و فلج کردن جامعه مى شود و بجاست مردان و مسوولیـن اجتماع نسبت به ایـن مـوجود لطیف, غیرت و جـوانمـردى ورزند تا از گزنـد خائنان مصون مانند زیرا هر گاه زن از حریـم عفاف دور شود محبـوبیت خود را از دست داده همچـون میوه اى فاسد شده بى ارزش مى گردد.(5)
کتاب آنگاه حجاب از دیدگاه قرآن را بررسى کرده و رهنمـودهاى ائمه(ع)
را در این مـورد از نظر خـوانندگان مى گذراند از جمله ایـن سخـن امام صادق(ع)
که فـرمـود: هر زنـى که خود را خـوشبـو کنـد و از خانه اش بیرون رود لعنت خـداونـد بر اوست.(6)
اسلام نه با اعتزال زن و تحجر او مـوافق است و نه اجازه مـى دهد ایـن قشر به ابتذال روى آورد. اسلام یک نـوع حد اعتدال را براى حفظ حرمت او و صیانت از کـانـون خـانـواده و سلامتـى اجتمـاع در نظر گرفته است.

عصاره عفت
دومیـن مبحث کتاب دوشیزه باهره علـوى به سیر تاریخـى زن اختصاص دارد. وى مى نویسد:
نداى مغرضانه اى را به اوج رسانیدند که خـواهان پیشرفت زن هستند ولى با اندک مطالعه و تحقیق و نظر افکندن به صفحات تاریخ, ایـن حقیقت بـرایمان روشـن مـى شـود که ایـن بـار نیز ماننـد زمانهاى باستان و خصوصا قبل از اسلام, زن را به زمان جاهلیت و ستـم سـوق دادنـد و تنها اسلام است که زن را به تمـام معنـى نجــات داده و براى وى امتیازات و مزایایى قایل شده و حقوقى ویژه ایـن قشر از جامعه وضع نمـوده است. سپـس براى پـى بردن به اهمیت احکام اسلام از زبان تاریخ, وضع زنان را در جـوامع گوناگون و کشورهاى مختلف بررسى کرده و خاطرنشان نموده است: یونانیها زن را موجـودى زاده شیطان مـى دانستنـد. رومیان زنان را به علت فقـدان روح انسـانـى براى حشر در روز قیامت لایق نمى دانستند. در چیـن رسم بود که پاى دختران را در قالبـى از فلز قرار مى دادند تا نقصـى در عضـو بدن پدید آید و چـون دختر به حد بلـوغ مى رسید و مى خـواست به اجتماع گام نهد متـوجه نقص شده و فکر بیرون رفتـن از کاشانه را از مغز خـود بیرون مى کرد. در هند وقتى زنى دختر مىآورد, بلافاصله کـودک را در کهنه اى پیچیده و علامتـى بالاى سر در خانه مـىآویختند و از ایـن راه عزاى رسمى اعلام مى کردند. در مصر چـون آب نیل کـم مى شد سران قوم به حکـم قرعه دختران جـوانى را انتخاب کرده و صورتشان را زینت داده و در میان رودخانه رهایشان مـى کـردنـد. در ایـران بـاستـان زنان نزد کشاورزان از بهایـم هـم نازلتـر بـودنـد. در اروپاى قدیـم زن ارث نمـى برد و مالک نبـود, خنده نمـودن و مصرف گوشت برایـش ممنوع بـود. در فرانسه مردان به چشـم کراهت و نفرت به زن نگاه مـى کـردنـد. یهودیان شهادت و سـوگنـد زنان را قبـول نـدارنـد. تعلیمـات مسیح نیز مشکلـى را حل نکـرد و مجمع دینــى فرانسه در سال 586 میلادى گفت:
زن بـراى خـدمت نمـودن به مرد آفـریـده شـده است. قبل از ظهور اسلام در جزیـره العرب افــــراد خـانـواده از داشتـن دختـر عار داشتنـد و او را زنـده به گــور مـى کـردنـد. اما ظهور اسلام باران نیروبخـش بهارى بـود که مزرعه بشـریت را خـرم و شاداب ساخت و تمامـى یـوغها و زنجیـرها را از گـردن او بـرداشت و به جهانیـان اعلام کـرد زن انسـان است و جزو پیکر اجتماع محسـوب مى شـود.(7)
و باز با صداى رسا مى گوید: هرگز کـردار و اعمال شما مردان یا زنان را که بعضـى بهتـر از بـرخـى دیگـر است ضایع و بـى مزد نخـواهیـم گذاشت. و ایـن بیان, نشـانه آزادى اراده و استقلال عمل زن است و در همه مراحل زنـدگـى زن از دخترى تا شـوهردارى تا مادرى, برایـش قـوانیـن و دستـوراتى وضع نمـوده است. از باب مثال, راجع به عواطف دختـر, رسـول اکـرم(ص)
فرمود: هر کـس که از بازار متاع و تحفه اى به خانه آورد, اول به دختران دهـد, سپـس به پسران. هر آن کـس که دختران را شاد کنـد, گـویـى که از تقـواى الهى گریسته باشـد.
یعنـى همان مقام را دارد, اما راجع به بانوان, در آن وقتى که رسـول خدا(ص)
بر بستر احتضار قرار گرفت و در قالب کلمات مختصر, حساسترین و عمده تریـن مطالب را تـوصیه فرمود و به پیروان خویـش اندرز مى داد, خطاب به شـوهران چنیـن فرمـود: زنهار! از خدا غافل مباشید, پروردگار را فرامـوش نکنید. در باره زنان نیکى کنید و حقـوقشان را ادا کنید و ظلـم روا مـداریـد. اینان در خانه شما به سـر مـى بـرنـد و در کفالتتان هستنـد. با میثاق و پیمان, دوستـى و امانت و مـودت که خـداونـد به همه آنان امر فرمـوده آنها را به همسرى برگزیدیـد.
اینک آن پیمانها را از خاطر مبـریـد. و اما مقام مادر در اسلام, بسیـار عزیز و بـاارزش است و همیـن عبـارت کـافـى است که رسـول خدا(ص)
فرمود: بهشت زیر پاى مادران است.
بحر بـن حکیـم از جدش بازگـو مـى کند که از پیامبر اکرم(ص)
پرسیدم: کـدام کـس در میان خلایق, نسبت به من به نیکى و حسـن معاشرت سزاوارتر است؟ حضرت(ص)
فـرمـود: مـادرت. پـرسیـدم: پـس از وى؟ فـرمـود: بـاز هــم او.
بار دیگر پرسیدم: پـس از مادر؟ فرمود: باز هـم مادر و چون براى چهارمین بار پرسیدم فرمود:
آنگـاه پـدرت.(8) زن مسلمان از آزادیهاى معقـول و تسـاوى حقـوق بهره مند است و همچـون مرد عبادتهاى اسلامى را با اندک تفاوتى از نظر انـدازه, به جاى مـىآورد. زن در این آییـن, استقلال اقتصادى دارد و حق تحصیل ثـروت و مـالکیت به وى داده شــــده است. اسلام هزینه سنگیـن نفقه زنـدگـى را به خاطـر حمایت از زن به دوش مرد گذاشت. از نظر اسلام زن و مرد در سرشت انسانى و شخصیت حقـوقـى و معنـوى با هـم یکسانند ولى به دلیل خصایص ویژه خـود, تفاوتى با جنـس مقابل خود خـواهـد داشت.(9)
سـومین و آخـریـن بحث کتاب به موضـوع ((زن و سیاست)) اختصاص دارد, چـون مطالب پیـش از پیروزى انقلاب اسلامـى نـوشته شـده, ایـن فصل بـا مقتضیات زمان و فـرهنگ بـرهنگـى که در آن وقت رواج داشت مطـابقت دارد و نـویسنــده از ایران پس از پیروزى انقلاب اسلامى و نداى حق رهبر ایـن نظام مقدس اطلاعى نداشت. او هر چند در تظاهرات میلیـونـى زنان مسلمان براى برچیدن کاخ ستـم حضورى فعال داشت اما شهد پیروزى را نچشید و در آستانه طلوع خـورشید پرفروغ انقلاب اسلامى به سراى باقى پر کشید.
از نکات جالب این بخش ایـن است که نویسنده, نظرات متفکران غربى را در خصوص زن مورد بررسى قرار داده و منابع متعددى را در ایـن خصوص مطالعه کرده تا تـوانسته به چنیـن نکاتى دست یابد. دوشیزه علـوى از هفدهـم دیماه به عنـوان روزى نام مـى برد که نغمه شـوم آزادى زنان در ایران به گـوش مسلمیـن رسید و فلاکت به جامعه روى آورد و استثمار به صـورت دیگـرى نمـایـان گشت.
روزى بـود که فاتحه تدین و التزام به ارزشها را در ایـن کشور خـواندند. آرى, باید حقیقت را گفت و از شلاق خوردن و زندان رفتـن و بر چـوب دار آویزان شـدن, هراسـى به دل راه نـداد بلکه ایـن صـراحت گـویـى و مخالفت با رذالت مـوجب مبـاهات ما است و افتخار مـى کنیـم که در راه حقیقت و اقامه عدالت که در دیـن اسلام تجلـى و تبلـور یافته شکنجه ها ببینیم و یا شهید شـویـم. آنان که به مخالفت با حجاب و عفاف برخاستند, حقیقت مطلب را درک نکردند که ایـن نداى شـوم را از حلقوم کثیفشان برآوردند.(10)
پى نوشت :
1ـ بنا به اظهارات حجت الاسلام و المسلمین سیـدعمادالـدیـن علـوى.
2ـ بـرگـرفته از سخنـان حـاجآقـا سیـدعادل علوى.
3ـ پیـرامـون زن, مقـدمه آیت الله علوى.
4ـ کتاب, پیرامـون زن قبل از پیـروزى انقلاب اسلامـى به نگارش در آمده است.
5ـ اقتباس و مإخـوذ با انـدکـى تغییر در عبارات از صفحه 10 تا 17 کتاب.
6ـ به نقل از کتـاب حکمه الحجاب, ص186.
7ـ از آیه اول سوره نسإ و آیه 13 سـوره حجرات چنیـن بـرداشتـى مى شود.
8ـ نک: پیرامون زن, ص34 ـ 35.
9ـ همان مإخذ, ص43.
10ـ پیرامون زن, ص13.