فیلمنامه ((سیاره روح الله))

 

 

نام کتاب: سیاره روح الله (فیلمنامه)
نویسنده: رفیعه ملک زاده
ناشر: موسسه چاپ و نشر عروج
نوبت چاپ: اول, بهار 1377
((سیاره روح الله)) سومین اثر منتشر شده خانم رفیعه ملک زاده که نخستین تجربه هاى قلمى خود را مى گذراند مى باشد. اگر بخواهیم این سه کتاب را با هم مقایسه کنیم به نکات مشترکى خواهیم رسید که اصل آن تخیل و غرق شدن در دنیایى غیر واقعى است.
در ((سفرى به دنیاى سبز)) که اولین کتاب به چاپ رسیده خانم ملک زاده در سال 1369 است, چند دختر و پسر جوان که نسبت فامیلى با هم دارند براى کوهنوردى به بیرون شهر مى روند و سپس به غارى رسیده و از آنجا وارد دنیاى دیگرى مى شوند و مى توانند اشتباهات خود را بر روى پرده اى ملاحظه کنند. ((در روى کوه سفید هر کدام از بچه ها خود را در حبابى از شیشه حس مى کردند که شیشه هاى اطرافشان پیاپى تصاویرى از اشتباهاتشان را که در ((دنیاى سبز)) به آن واقف شده بودند, مى دیدند و همزمان با آن صدایى در گوش هر یک مبنى بر ((یاد دادن راه صحیح زندگى شان)) طنین انداخته بود. هومن با خود گفت: ((در موقع هر گونه خطایى و یا ناشکرى به یاد خواهم آورد سفرى به دنیاى سبز را.))
گفتگوهاى این کتاب بخصوص در بخش آغازین, گویا فقط براى بیکار نبودن شخصیتها به روى کاغذ آمده است و هیچ کدام در راستاى نشان دادن عمل داستانى و یا شخصیت پردازى آدمها نیست.
((الفبا را دریابید)), در سال 1371 توسط همین نویسنده جوان به چاپ مى رسد. این کتاب نیز به نوعى دیگر دنباله دنیاى سبز است. چند دختر دبیرستانى آغازکننده داستان هستند و چون کتاب اول, حرفها و کارهایشان در عین سادگى, تإثیرى در ساختار داستان ندارد و گفتن و نگفتنشان یکسان است. نویسنده کوشیده به ساده ترین شکل ممکن بارها و بارها با ذکر اسامى افراد و شهرهاى مختلف ایران, ایده ها و عقاید خود را به خواننده تزریق کند. ((آرتمیس, در حالى که پوزخند مى زد گفت: وسط سرش هم که تاسه, حتما اصفهانیه, پس هم خسیس هس هم ... . زهرا با نیم نگاهى به طرف او گفت: نه! اتفاقا تهرونیه. شما فکر نمى کنین این جور قضاوت کردن در مورد شهرها درست نباشه؟ چون اگه بخوایم هر صفت بدى رو به شهرى بچسبونیم, مطمئن باش که تمام شهرها و حتى گورهاى دنیا رو مى شه به نسبتهاى ناشایست خوند که این درست نیست. چون لااقل پنجاه درصدى هم هستن که داراى آن صفات بد, نیستن.))
در ادامه این دختران به همراه چند جوان فامیل ناگهان سر از باغى در مىآورند و باز همان دنیاى غیر واقعى پدیدار مى شود و آنها پا در سرزمینى عجیب با آدمهایى غریب مى گذارند. ((در این قسمت از سرزمین الفبا سى و دو نفر زندگى مى کنن ـ که شانزده تاى آنان زن و شانزده تاى بقیه مرد هستند و ملکه اشان یعنى آى با کلاه اینجانب مى باشم.)) سپس یک نگهبان, جوانان را با گارى به فلکه اى مى برد و آنها را دور مى گرداند تا هر یک درک خود را از دیدن آنجا و اطرافش بنویسند, فلکه اى که در طرف راست آن تابلویى بزرگ مثل تابلوى سینماهاى واقعى دیده مى شود, تابلو مستطیل شکل است و صفحه بزرگ آن, سفید مایل به آبى آسمانى است. در قسمت پایین آن, سمت چپ, یک بال پرنده به چشم مى خورد و در قسمت دیگر, نوشته شده است ((آل خدا)) کمى بالاتر, مابین بال پرنده و آن نوشته, کلمه ((على خو)) حک شده است و در بالاى صفحه, با خطى درشت نوشته شده ((یک کلمه)). زهرا جوهر قلم را چنین به کاغذ مى سپارد: ((راقم این سطور, هیچ گاه تا این حد باور نداشت که شما! اهالى سرزمین الفبا تا این مرحله در عرفان, حل شده باشید! جهان تنها فیلمى است و ما که بازیگران آن هستیم نباید بازیچه شویم. بلکه تنها فیلم واقعى ما, نامش هست! یک کلمه, که مایه سعادت است و وقتى کارگردانش را خواندى که ((على خو))ست بدان! باید اخلاق على گونه داشته باشى و این را هم به ذهن بسپار! که بازیگران این فیلم, ((آل خدا))یند, که از حضرت آدم و حوا حساب مى شوند تا الى آخر و چون بال پرنده اى را, در صفحه سفید مایل به آبى ـ که جز خوبى و معنویت مفهوم دیگرى ندارد ـ را مشاهده کردى, بدان; که باید به جایى برسى که آن قدر از مسایل دنیوى فارغ و سبک شوى, تا بتوانى پرواز کنى, به سوى آنکه منبع حقیقت است.))
سخن گفتن از دنیایى غیر حقیقى به طورى که قابل باور بنمایاند و ورود و خروج بدون مقدمه و پرداخت داستانى, به این دنیا و هماهنگى این دو فضاى متفاوت, خود از چیزهایى است که این دو کتاب از آن غافل مانده و به شکلى دیگر در کتاب ((سیاره روح الله)) تکرار شده است. ملک زاده در کتاب سومش, سیاره روح الله ماجراى دو دوست را نقل مى کند که روز 12 بهمن 57 با بالنى در آسمان تهران به پرواز در مىآیند و در بالاى برج آزادى به بشقاب پرنده اى برمى خورند و پس از آن, هیچ صحنه اى را به یاد نمىآورند تا اینکه خود را در سرزمینى جدید با موجوداتى عجیب مى یابند. ((هنوز قدمى از موشک دور نشده اند که موجوداتى شبیه انسان آنها را احاطه مى کنند, آن انسانها پنج انگشت دستشان به هم چسبیده و پاهایشان از قوزک به هم متصل است. آنها جفت جفت راه مى روند و انگارى بدنشان با لباسى که به شکل گل آفتاب گردان است, منجمد شده باشد, تگرگى به نظر مى رسد.))
آن دو در آنجا با آقاى فارسى, همسر و دخترش آشنا مى شوند که پیش از آنها به آن سیاره آمده اند و زندگى مسالمتآمیز را با انسان نماها در پیش گرفته اند. تا انتهاى فیلمنامه به درستى روشن نمى شود که این دو به چه دلیل قانع کننده اى به آن سیاره برده شده اند و چه هدفى را دنبال مى کنند؟ موجودات آن سیاره کارى به کار این دو دوست ندارند و آنها فارغ از خیال به اکتشافات علمى و ساخت کامپیوتر مشغول مى شوند و آن طور که باید و شاید در فکر کشور و خانواده خود نیستند. اصلا احساسشان در برخورد با آن فضا و آدمها مشخص نیست و کاملا خونسرد هستند و براحتى به سفرهاى خود, گرد کره خورشید و غیره مى پردازند. در طول ده سالى که آنها در آنجا حضور دارند مى توانند با دستگاههایى از اتفاقات جارى در ایران و خانه شان تا حدى مطلع شوند. پس از گذشت این سالها, یکى از آن دو جوان با دختر آقاى فارسى که حال بزرگ شده است ازدواج مى کند و همراه دوست دیگرش به ایران برمى گردد و آمدن آنها درست با ارتحال امام راحل مصادف مى شود.

اولین سوالى که براى مخاطب پیش مىآید این است که آقاى فارسى در سیاره روح الله نماد چیست؟ اصلا او در آنجا چه کار مى کند و چگونه مى توان حضور او و دیگران را که از سال 1342 به آن سیاره رفته اند توجیه کرد؟
از آن جایى که این کتاب, به صورت فیلمنامه نگاشته شده است, به نظر مى رسد اصول و قواعد سناریونویسى نیز به طور کامل در آن رعایت نشده و خلق و تصویر کردن این دو فضاى متفاوت در ایران و در آن سیاره احتیاج به پرداختى بیشتر دارد.
نویسنده سعى داشته به نحوى وقایع سال 42, انقلاب و پیروزى آن, جنگ, حمله به حجاج ایرانى در عربستان, مظلومیت مردم فلسطین و ارتحال امام را در مجموعه اى گرد آورد, اما قهرمان کتاب به هیچ وجه نقشى در این وقایع ندارد و در سیاره اى نامعلوم فقط از این جریانات مطلع مى شود و بیشترین هم و غمش به اختراعات فیزیکى و دنیاى خودش است.
مشخص نیست که قصد اصلى نویسنده پرداختن به وقایع ایران بعد از انقلاب است, یا نشان دادن کهکشان و فضاى پیرامون ما و ارایه دادن فرضیه هاى علمى؟ در کل چنین به نظر مى رسد که غیر واقعى بودن وقایع آثار این نویسنده و ارتباط نادرست آن با دنیاى واقعى, خواننده را به طور کامل مجذوب نمى کند و او کاملا به این امر واقف مى شود که هرگز چنین چیزى وجود ندارد; اما اگر این دنیاى غیر واقعى بیش از اینها ملموس و قابل باور بود, طورى که هر شخصى وجود آن را در زندگى خودش حس مى کرد, موفقیت آثار و نحوه ارتباط درست با مخاطب و هم ذات پندارى او با آدمهاى داستان تضمین شده بود.
با این همه, سه کتاب مذکور نشان از ذهن خلاق و تخیل قوى نویسنده دارد. به امید رویت آثار برتر خانم ملک زاده.