نویسنده

اخلاق معاشرت (21)
صداقت

جواد محدثى

 

 

((اى جان فداى آن که دلش با زبان یکى است)) و ایـن همان ((گوهر صداقت)) است که هر جا یافت شود و در هر کـس تجلى یابد, نفیـس و ارزشمند است.
بسیارى از ناهنجاریهاى رفتارى و اختلافات خانـوادگـى و مشاجـرات میان دوستان و فامیلها, و حتـى تنشها و نزاعهاى سیاسى, پدیده اى است که از ((بـى صداقتـى)) و ((ناخالصى)) به وجـود مىآید. و مگر ((نفاق)) هـم نـوعى عدم صداقت نیست؟ ((فریب)) نیز, جلـوه دیگرى از ناراستـى در گفتار و رفتار است و ... کـم نیست ((طلاق))هایـى که ریشه در عدم صـداقت در مـــــراحل اولیه ازدواج در اظهارات, ادعاها, وعده ها, وانمـود کـردنها و پـاسخهاست. بـا ایـن حسـاب, صـداقت, استـوارتـریـن بنیـانـى است که دوستیها, مشــــارکتها, ازدواجها, مبارزات سیاسـى و ... بر آن استـوار مـى گردد و بـدون آن, همه ایـن بنیـانها در معرض فـروپـاشـى و گسیختگى است.

جلوه هاى صداقت
کسـى که در ((گفتار)), صادق و راست بـاشـد, از ((دروغ)) پـرهیز مى کند, چه به شـوخى چه جدى. کسى که در ((دوستى)) صادق باشد, به مقتضیات دوستـى پـاىبنـد است و ایثار و فـداکارى, گذشت نسبت به خطـاهـا, تحمل تنـدیها و جفـاهـا, همکـارى در گـرفتــــاریها و نیـازمنـدیها, همـدردى در مشکلات و غمها خـواهـد داشت.
کسـى که در ((ایمان)) صادق باشد, از نفاق و دورنگـى و ریا دورى مـى کند. آن که در ((زهد)), صادق باشد, ریاکارانه و از روى مردم فریبـى, تظاهر به زهد و ساده زیستـى و ترک دنیا نمى کند. به قـول سعدى:
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند
آن که در پند و موعظه و تبلیغ و ارشاد صداقت داشته باشد, عملـش آینه حرفـش و رفتارش شاهد گفتارش خواهد بود وگرنه به قول حافظ:
((توبه فرمایان چرا خـود, تـوبه کمتـر مـى کننـد؟)) و ((صـدق در عهد)) وفـاى به قـولها و قـرارهـا و تعهدات است.
اینگـونه صداقتها, معیار و ملاک مسلمانى و نشانه نزدیکـى فکرى و عملـى به صـاحب شـریعت, حضـرت رسـول(ص) است, که فـرمود:
((اقربکم منى غدا فى المـوقف اصدقکم فى الحدیث و اداکـم للامانه و اوفاکم بالعهد ...))(1) نزدیکترین شما به مـن در موقف قیامت, کسـى است که راستگـوتر, امانت دارتر و باوفاتـر به پیمان باشـد.
به فرمـوده پیامبر خدا(ص): راستى در گفتار, تعهد نسبت به امانت مردم و وفا به پیمان, نشانه ((صـداقت)) و معیار قرب به آن حضرت است و هر که دروغگـو, خائن و بـى وفا باشـد, از آن رسـول صـدق و امـانت و وفـا فـرسنگها فاصله دارد.

در صحنه اجتماع
قـوام هر جامعه, به اعتماد انسانها به یکـدیگـر است. آنچه ایـن بنیان را استـوار و مستحکـم مى سازد, صداقت انسانها نسبت به هـم است و اگر صـدق و راستـى از جامعه اى رخت بـربندد, زنـدگیها هـم دشـوار, نـاامـن, تلخ و نکبت بـار خـواهـد بـود.
آیـا شمـا همـانطـور که مـى نمـاییـد, هستید؟ آیا آنچه به دیگـران نسبت به افکـار و روحیات و زنـدگـى خـویـش ((وانمـود)) مـى کنید, ((بـود)) زنـدگـى شما هـم همان گـونه است؟ بایزید بسطامى گفته است: ((یا چنان نماى که هستـى, یا چنان باش که مـى نمـایـى!)) و ایـن, یعنـى ((صـداقت)).
اى درونـت برهنــه از تقوا
و زبــرون جـامه ریـا دارى
پرده هفــت رنــگ را بگذار
تو که در خانه, بوریا دارى
دوچهره ها نیز فاقد صداقت اند. آنان که ظاهر و باطنشان یکـى نیست و گفتار و رفتارشان به هـم نمـى خـورد و رو در رو و پشت سـر, با دیگران برخوردى متفاوت دارند. در ظاهر و پیـش رو, اظهار ارادت و دوستـى و اخلاص دارند, اما پشت سر, از غیبت و سخـن چینى و تهمت و افشاى عیوب و تحقیر و تـوهین, پروا ندارند. ایـن گر نفاق نیست, پس چیست؟ امام باقر(ع) فرمود:
((بئس العبد عبد یکـون ذا وجهین و ذا لسانیـن, یطرى اخاه شاهدا و یإکله غائبا))(2)
بـد بنده اى است آن که دوچهره و دوزبانه باشد, هنگامـى که برادر دینى اش را مى بیند, در حضـورش تعریف و تمجیدش مى کند, ولى پشت سر (بـا غیبت کـردن) او را مـى خـورد! دو رویـان, هـم در دنیـــــا بـىآبـروینـد, هـم در آخـرت, گـرفتـار عذاب الهى. زهــد دروغى, طاعت ریایـى, تـوبه غیر واقعى, انفاق و خـرج کردنهاى ریاکارانه, چرب زبانیها و تملقهاى مردم فریبانه, گندم نمایى و جـوفروشى و ...
همه نشانه هایى از فقدان ((گـوهر صداقت)) در زندگى اجتماعى است.
ادبیات غنـى فـارسـى, پـر است از شکـایتها و نـالیـدنها از دست ریاکاران و سالوس بازان و عوام فریبان و دورنگى ها. صـورت زیبا به کار نمىآید, سیرت زیبا مطلـوب انسانهاى کمال طلب است. حتـى آنان که چهره اى به ظاهـر بـاایمـان و مذهبـى دارنـد, امـا در رفتـار اجتماعى, از هیچ نیرنگ و تقلب و تخلف و دروغى پرهیز نمـى کننـد, آن طاعت و عبـادت هـم به کارشـان نخـواهـد آمـد. به گفته سعدى:
طـاعت آن نیست که بـر خـاک نهى پیشـانى
((صدق)) پیش آر,که اخلاص به پیشانى نیست
و ایـن مضمون حدیث است که: به رکـوع و سجـود طـولانى اشخاص نگاه نکنیـد, چـون به آن عادت کـرده است. بنگـریـد به راستگـویــى و امانت دارىاش.(3)
با صادقان
قرآن کریـم, فرمان مـى دهـد که ((با صادقان باشید)) (کـونـوا مع الصادقین).(4) از سـوى دیگر از برخـى بزرگان و انبیإ, با عنـوان ((صـدیق)) و ((صادق الوعد)) یاد مى کند.
لقب حضرت زهرا(ع) نیز ((صدیقه)) بـود. نعمت صداقت نیز, مـوهبتى است که از سـوى خـداوند به برخـى داده مـى شـود و ((صـدیقیـن)), همتـراز بـا شهدا و انبیـإ و صـالحـان به شمـار آمـده انــــد.
به فرمـوده امام صادق(ع), سرلـوحه دعوت همه پیامبـران در مسایل معاشرتـى و اخلاقـى, ((راستگـویـى)) و ((امانت دارى)) بـوده است:
((ان الله عزوجل لـم یبعث الانبیـإ الا بصـدق الحــــدیث و ادإ الامانه الـى البـر و الفاجـر)).(5) باز از کلام آن حضرت است که:
به حضرت اسماعیل, از آن رو ((صادق الـوعد)) گفتنـد که با کسـى در جایـى قرار گذاشت و تا مدتـى (یکسال هـم گفته اند) همانجا منتظر مـانـد. از ایـن رو خـداونـد او را صـادق الـوعد نـامید.(6)
صداقت سیاسى
صـدق, تنها به عنـوان یک خصلت فـردى, یا احیانـا در معاشـرتهاى خانـوادگى و دوستانه نیست. در صحنه اجتماع و فعالیتهاى سیاسى و عملکرد شخصیتهاى مشهور هـم مصـداق و مـورد پیدا مـى کنـد. گاهـى کسانى براى خودنمایى و شهرت طلبـى به مبارزه مى پردازند, تا خـود را به عنـوان چهره اى انقلابى بشناسانند. برخى هـم از روى تعهد و تکلیف و سـوز دینـى و شعور انسـانـى مبـارزه مـى کنند.
بعضـى فـریبکارانه شعار مـردم دوستـى و حمایت از خلق و دفاع از مظلومین و محرومیـن مى دهند. برخى هم به راستى قلبشان براى مردم مى تپد و صادقانه به مردم عشق مـى ورزند و براى نجات و رستگارى و بهروزى آنان مى کوشند.
بـرخـى بـراى جلب حمـایت مـــردم و جذب ((آرإ)), به وعده دادن مى پردازند و مردم را جذب مـى کنند, برخـى هـم صادقانه براى اداى وظیفه و خـدمت به جامعه در عرصه ((انتخابـات)) شـرکت مـى کننـد.
چه بسیار از جـوانانـى که فریب ((شعارهاى سیاسـى)) و ((حـرفهاى داغ و انقلابـى)) را خورده و مى خـورند و جذب کسانـى مـى شـوند که فاقد صداقت اند. فعالیتهاى گروهکها در اول انقلاب در جذب جـوانان و چهره بظاهر انقلابـى برخى سران احزاب و سازمانهاى فلسطینى نیز شاهدى از همین نیرنگ بازیهاست.
((صـداقت سیـاسـى)), آن است که عملکـردهـا, شعارهـا, اهــداف و جهت گیرى فعالان سیاسـى, برخاسته از ایمان و الهام گرفته از تعهد و براى کسب رضاى الهى باشد و از هرگـونه ((سیاسى کارى)) و دروغ و جعل و تهمت و کتمان حقایق پرهیز شـود و استقامت بر سر مـواضع حق, دستخـوش کشـاکـش منفعت طلبـى و خـودمحـورى نگردد.
کسى که اهداف اصلى خـود را در یک عمل سیاسـى از دید مردم پنهان مـى کنـد و بـا ((مـرحله اى عمل کـردن)), از جـو صـداقت عمـومــى سـوءاستفاده مـى کنـد و موقعیت مـوجهیـن را وجه المصالحه امیال و اهـداف خـویـش مـى سازد و در نهایت, به ((خـود)) بیـش از ((حق)) مـى اندیشد, ((صادق)) نیست. صداقت سیاسى آن است که کسـى از شعار و منطق ((هدف, وسیله را تـوجیه مى کند)) بهره نگیرد و در عملکرد سیاسـى خـود به چارچـوب شـرع و حق و معیارها و ارزشها پـایبنـد باشد.
تفاوتـى که میان ((سیاست علـوى)) و شیـوه معاویه بـود, ریشه در همیـن مسإله داشت. معاویه براى رسیدن به مقاصد خود از هیچ خلاف شـرع و دروغ و تزویر و خیانتـى ابا نـداشت. اما آنچه دست حضـرت علـى(ع) را بسته بـود که نمى تـوانست همچـون امـویان رفتار کند, ((تقیـد و تعهد به شرع و حق)) و ((صـداقت سیاسـى)) بـود و آنچه سبب شد آن امام راستیـن, حتى یک روز هـم بر سر کار بودن معاویه را تحمل نکنـد و علـى رغم مصلحت انـدیشیهاى بـرخـى, او را کنــار بگذارد, همان صداقت سیاسى بـود, وگرنه مى تـوانست تا محکمتر شدن پایه هاى حکـومتـش با معاویه ((معامله سیاسـى)) کند, سپـس او را برکنار کند.
داشتـن ((مواضع شفاف)), البته در عمل نه فقط در شعار, و پنهانى زد و بند نداشتـن, از نمودهاى دیگر صداقت سیاسى است. على(ع) به نیـروهـاى نظامـى خـویـش نـامه مـى نـویسد که:
وظیفه مـن در مقابل شما آن است که (جز در مسایل نظامـى و اسرار جنگ) رازى را از شما پنهان نکنـم و شما را بى بهره نگذارم و حقى را از جـاى خـودش تـإخیـر نینـدازم. شمـا هـم تکلیف اطــاعت و فرمانبردارى داریـد.(7) صدق در گفتار و صـداقت در کردار, انسان را محبـوب دلها و مـورد اعتمـاد مـردم مـى گـرداند.
برعکس, تصنع و تظاهر و ریا و نفاق و دروغ, هـم فرد را در جامعه بى اعتبار و نزد خداوند, مطرود مى سازد, هـم پیوندهاى اجتماعى را مـى گسلانـد و جـو بـى اعتمـادى پـدیـد مىآورد.
گذشته از آنکه خـود انسانهاى دور از صـداقت, دچار شخصیت دوگانه و تضاد شخصیت مـى شـوند و هنگام برملا شدن دروغ و نفاق و ریاکارى آنان, گرفتار رنج و عذاب ابدى وجدان مـى شـوند. اما افراد صادق, درستکار, بااخلاص, هم آرامش وجدان دارند و هـم مطمئن اند که چیزى جز آنچه ((مـى نمایند)), نیست, تا از فاش شدن آن ((چهره پنهان)) و ((خبث درون)), نگران باشند.
آن را که حساب پاک است, از محاسبه چه باک است! ...ادامه دارد.
پى نوشت :
1ـ لئالى الاخبار, ج5, حدیث 253.
2ـ بحارالانوار, ج73, ص203.
3ـ اصول کافى, ج2, ص105.
4ـ توبه, آیه 120.
5ـ اصول کافى, ج2, ص104.
6ـ همان, ص105.
7ـ نهج البلاغه, صبحـى صـالح, نامه 50.