نویسنده

ستاره نجمه
((نگـاهـى درس آمـوز به زنـدگـانـى نجمه(س)))

ناهید طیبى

در استقبال از 11 ذىالقعده, سـالـروز ولادت بـاسعادت حضـرت علـى بـن موسـى الـرضا(ع) آینه تاریخ همـواره حقیقتهایـى را به تصـویر مى کشد که چـونان فانـوسـى فرا راه آدمى قرار گرفته و جدا کننده راه سعادت از شقـاوت هستنـد. ایـن حقـایق, اگـر چه گــاه تلخ و جانکاه و گاه شیریـن انـد; بـراى اهل بینـش و بصیرت که در ژرفاى وجود خویـش جز حقیقت نمى جویند راهنمایى بـس توانا خواهند بـود.
تاریخ و آمـوزه هاى زنـدگانـى ائمه(ع) از زیباترین و گـویاتریـن تصویرهاى ایـن آینه شفاف و درخشان است. شاید اندک تـوجه و نظرى به انـدیشه و عمل ایـن پیشـوایان راستیـن بتـوانـد انسان را از انحرافهاى فکرى و اجتماعى به ((راه مستقیـم هدایت)) رهنمون کند و به واقع چنیـن است. معرفت نسبت به اهل بیت(ع) در کتـــــابهاى گوناگـون به زیـور چاپ آراسته شده است. ظرف پرورش و تربیت ایـن بزرگواران, مادران وارسته اى هستند که الگـویى عملى براى مادران عصر ما مى باشند و ما با آشنا شدن به اندیشه و روحیات و چگـونگى رفتار و گفتار آنان, سـرمشقـى بـراى پـویـش راه کمال و سعادت و تـربیت فـرزنـدانـى امـام گـونه مـى یـابیم.
یکـى از بـانـوان بـرجسته تاریخ و مادران نمـونه ((نجمه)) مادر رضاى آفرینش, است. بانوى کنیزى که آزادتریـن عبد خدا را میزبان بـود و با عبادات و رفتارهاى پسندیده خـویـش در تاریخ زندگانـى ائمه(ع) وارد شـده و جـاودانه گشت.
((نجمه)) یکى از ستارگان روشـن و نورانى عصر خویـش بـود و خدا, خـود, او را برگزید تا در دامان مطهر او که جلـوه اى از ((ارحام مطهره(1))) است حجت خـدا بـر روى زمیـن پـرورش یـابد.
گفتنى است که هـر گاه چهره اى درخشان از انسانـى بـرجسته معرفـى شود در کنار او چهره خجسته دیگـرى مطـرح مـى شـود و آن ((مادر))
است. هـم او که شایستگى میزبانى او در بطـن خوى را داشته و لایق پـرورش او در دامـان تـربیت خـود مـى بـاشـد.
در کتابهاى گوناگون, مورخان پـس از ذکر نام هر امامى, شمه اى از زندگانـى پرافتخار مادران شایسته آنان را بیان مـى کننـد چنانچه در کتابهاى ارزشمنـد ((عیـون اخبـارالـرضا)), ((بحارالانـوار)), ((ارشاد)) و دیگـر کتب تاریخـى, بابـى تحت عنـوان ((ما جإ فـى امه)) آورده اند و برخـى از احادیث و مطالبـى که در باره مادران ائمه است در ایـن بـاب قـرار داده اند.
کتاب ((الفصـول المهمه)) مادر امام رضا(ع) را ایـن گـونه معرفى مى کند:
((امه فام ولـد یقال لها: ام البنیـن و اسمها اروى و قیل: شقرإ النـوبیه و هـو لقب لها(2))) مادر امام هشتـم, ام ولد[ کنیزى که از مولاى خـویـش صاحب فرزند مى شود] است که به او ام البنیـن گفته مى شـود (کنیه اش ام البنیـن است) و اسـم او ((اروى)) است و به او ((شقرإ النـوبیه)) نیز مـى گفتند و ایـن ((شقرإ)) لقب او است.

سیماى آسمانى
نام اصلى مادر بـزرگــــوار امـــام رضـــا(ع), ایـــــن تندیس رضایت حق ((تکتم)) است; بانویى از مغرب زمیـن که در دامان تربیت خویـش حجت خدا را پرورش داده و در شمار ((خیرات حسان(3))) قرار گرفت و جاودانه شد. براى ایـن پاکبانـوى خانه اهل بیت(ع) نامهاى زیادى وجود دارد که به تناسب شهرها و مکانهایى که بـوده است به ایـن نامها خوانده مى شد و با توجه به استحباب تغییر نام کنیزها و نیز بـرخـى علل دیگـر ایشـان نامهاى متعدد دارد.
آن گاه که ((حمیـده مصفا)) همسر آگاه و بیناى امام صادق(ع), او را خرید و به فرزند بزرگـوارش, امام موسى کاظم(ع), بخشید نامـش ((تکتـم)) بـود که از نامهاى دختـران در زبان عربـى بـوده و در اشعار عرب ایـن نـام به گـونه اى آشکـارا دیـده مـى شـود.
هنگامى که فرزند نـورانى او به دنیا آمد نام او را تغییر دادند و او را ((طاهره(4))) خطاب کردنـد که به واقع باید طاهره باشـد تا در زمره ((ارحام مطهره)) وارد شود و فرزند پاک و مطهرى چـون على بـن موسى(ع) را به عالـم هستى تقدیم کند. از دیگر نامهاى وى خیزران, سکینه نـوبیه, اروى, نجمه و سمانه مـى باشد.(5) اما نام مشهور ایـن بانو در کتابهاى روایى ((نجمه)) است چنانچه در کتاب ((عیـون اخبار الرضا)) روایاتـى نقل شـده است که در آنها وى را با نام ((نجمه)) ذکر کرده اند. همچنیـن در کتاب ((بحارالانـوار))
ایـن بـانـو را بـا نـام ((نجمه)) معرفـى کـرده اند.
گفتنـى است که بـرخـى از مـورخـان در مـورد زادگــاه و نژاد او مـى نـویسنـد: ((تکتـم یا طـاهـره زنـى فـرانسـوى است از مارسـى فرانسه(6) (البته با تطبیق با عناویـن جـدیـد کشـورها).(7) اگر ایـن سخـن را بپذیریـم و معانى ((شقرإ)) را هـم به عنوان موید ایـن مطلب قبـول کنیـم بـا تـوجه به نـام دیگــر او که ((سکینه النوبیه)) است با دوگانگى در شخصیت و چهره ایـن بزرگـوار مواجه خـواهیـم شـد که نـاشـى از محـدودیت مـدارک مـوجود است.
((شقرإ)) در لغت به معناى سرخ و سفید است. سفیدپـوستـى و آنکه سرخـى اش بر سفیدى او فزونى دارد; از دیگر معانـى آن است و واژه ترکیبى ((شعر اشقر)) به معناى مـوى بـور است.(8) به هر حال آیا نجمه, مادر ولى خدا, زنى سیاهپوست است یا سفیدپـوست و آیا شرقى است یا غربى و آیا ...؟ آنچه به عنـوان سندى قابل توجه مى تـوان ذکر کرد روایتـى است که جریان خریدارى نجمه را مطرح مـى کند. در قسمتى از روایت, فروشنده در مورد نجمه مى گـوید: ((اخبرک عن هذه الوصیفه انى اشتریتها مـن اقصى بلاد المغرب(9))). خبر دهم تو را از این جاریه مـورد نظر; مـن او را از دورتریـن سرزمینهاى مغرب خریدم.
در پاره اى از کتب تاریخـى هـم آمـده است نجمه از زنان اشـراف و عفیف و نجیب ایرانى بـوده است(10))). در نهایت مـى تـوان گفت که ایـن پاکبانـو چه بربـر باشـد چه فـرانسـوى و چه ایرانـى داراى ویژگیهاى خاصى بـوده است که به عنوان مادر امام برگزیده مى شود.
هـدف از ذکر ایـن مطالب اعتـراف به نکته هایـى است که در مکتب و شریعت مقدس اسلام آموختیم و پیامبر گرامى ما معلم ایـن آموزه هاى ارزشمنـد بـوده است و آن اینکه ملاک برتـرى انسانها بـر یکـدیگر تقـواپیشگى آنان است. اگر چه منکر تإثیرات فرهنگ خانـوادگى بر کودک نیستیم و نقش خانواده را به عنوان اولیـن مدرسه هر انسانى در ساختار شخصیتـى فرزندان نادیده نمى گیریـم ولى تغییرات ظاهرى و قـومـى و ملیتـى تنها بیانگر رشد و کمال شخص نیستند و بنا به بیان قـرآن کـریـم, ایـن تفاوتها وسیله اى بـراى شناخت افـراد و نژادهـا و قبـایل است. آنجـا که مـى فـرمـایـد:
((انا خلقنـاکـم مـن ذکـر و انثـى و جعلنـاکـم شعوبـا و قبـائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکـم.))(11) ما شما را از مرد و زنـى آفـریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گـردانیـدیـم تا یکـدیگـر را بشنـاسیـد. در حقیقت ارجمنـدتـریـن شمـا نزد خــدا پرهیزگارترین شماست.
آرى, شخصیت انسانهاى برجسته را مـى تـوان در آینه رفتار و گفتار آنان مشاهده کرد و در صفات آسمانى آنان مـى تـوان جاى پاى رشد و رویـش و کمال را نظاره کرد. انسانیت انسانها در بلنداى بینـش و بصیرت آنان و در افق اندیشه هاى عرشى آنان هـویداست نه در نام و نشـانها و رنگ و نقشهاى زمینى که:
اى برادر تـو همه انـدیشه اى مابقـى هـم استخـوان و ریشه اى اسلام دینـى است که زن و مـرد را از نظر کمالات معنـوى و ارزشها مساوى مى داند و اختلاف در حقـوق آن دو را ناشـى از اختلاف جسمى و تفاوت وظایف آنها مـى دانـد که لازمه تکامل جـوامع بشـرى به واقع همیـن اختلافات ظاهـرى است. ملاک ارزش گذارى اسلام انسـانیت و تعالـى روح انسانهاست. ((من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مومـن فلنحیینه حیاه طیبه))(12) و شریعت محمد(ص), آیینى است که هر گـونه تبعیض را منع کرده و سنتهاى غلط جاهلـى را که خـود بتهاى بزرگ نفسانى بـودند مى شکند. اگر به نگاه جاهلى, سیاهپـوستى عیب است, پیامبر گرامى اسلام از میان همه شیفتگان خـود ((بلال)) را برمـى گزیند تا بت تبعیض را به گـورستـان ((لات)) و ((هبل)) بفـرستـد. و اگـــر انـدبشه بـرتـرى عرب بـر عجـم وجـود دارد محمـد(ص), ایـن منجـى انـدیشه هاى خـاکـى, سلمان را ستـوده و مـى گـویـد: ((سلمـان منا اهل البیت)) سلمان از ماست.
و اگر زن مـورد ستـم قرار مـى گیرد, او مـدال ((کـوثر)) بر گردن فاطمه(س) مىآویزد; و اگر ...
و اگر ...
دین مبیـن اسلام شعار برابرى و برادرى را سرلوحه کار خویـش قرار مى دهد و پیامبر بزرگ اسلام(ص) ماریه قبطیه را که هدیه اى از سـوى پادشاه اسکندریه, مقوقس, بود(13) به همسرى خویـش در آورده و به جامعه آن روز تساوى انسانها را مىآموزد و نیز امیرالمومنیـن(ع)
کنیزانـى را به همسرى خـویـش درمىآورد و برخـى را آزاد مـى کند.
چنان که همسـر بـرخـى از امامان ما از کنیزان هستنـد که قابلیت میزبـانـى ایـن میهمان خجسته الهى را داشته انـد. گام دیگـرى که پیامبر اسلام(ص) در جهت شکستـن ایـن سنت جاهلى برداشت به ازدواج در آوردن دختـر عمه خـویـش ((زینب)) بـراى زیـد بـن حـارثه, غلام خـدیجه(س) که به پیامبـر اسلام(ص) بخشیـده بـود, است تا به ایـن وسیله شکاف طبقاتـى مـوجـود در مـدینه پر شـده و ماهیت انسانـى انسـانها در نظر گـرفته شود نه ملاکهاى بیهوده آن روز.
آزاد کـردن بـردگان به عنـوان کفاره گناهان و حـرامها نیز یکـى دیگـر از مظاهر مبارزه با بـرده دارى در جهان اسلام بـوده و چهره منطقـى و ظلـم ستیزى آن را به جهانیـان نشـان مـى دهـد.
در قـرآن کریـم نیز به ایـن مـوضـوع پـرداخته شـده است آنجا که مى فرماید:
((و لا تنکحـوا المشرکات حتى یومن و لامه مـومنه خیر مـن مشرکه و لـو اعجبتکـم))(14) و بـا زنان مشـرک ازدواج نکنیـد تـا ایمـان بیاورنـد. قطعا کنیز بـاایمـان بهتـر از زن مشـرک است هـر چنـد [زیبـایـى او] شما را به شگفت آورد.

سیناى صفات
ویژگیهاى والاى انسـانهاى بـرجسته, بیانگـر شخصیت آنـان بـوده و آنها را به عنـوان یک الگـو و اسـوه عملـى, نه اسطـــوره و دست نایافتنى, در اختیار بشـریت قـرار مـى دهنـد. از صفات آسمانـى و والاى نجمه مـى تـوان به علـم و معرفت, اخلاق شــایسته, ادب و اهل معنویت بودن وى اشاره کرد.
در روایتى معتبر از على بـن میثم که خود عالمى بزرگوار است آمده است: ((اشترت حمیده المصفاه ـ و هى ام ابى الحسن موسى بـن جعفر و کانت من اشراف العجـم ـ جاریه مولده و اسمها تکتـم, و کانت مـن افضل النسـإ فـى عقلها و دینها و اعظامها لمـولاتها حمیـــــده المصفاه ...)) حمیده مصفا, مادر امام مـوسى کاظم(ع) که خـود از اشراف غیر عرب بود, کنیزى غیر عرب را خرید که نام او ((تکتـم))
بود و از نظر عقل و دیـن و احترام به مولاى خود, حمیده مصفا, با فضیلت تریـن زنان بـود و ...(15) و در روایت است که وقتـى حمیده ایـن بـانـوى عفیفه را به امام کاظم(ع) بخشیـد به او گفت: ((یا بنـى ان تکتـم جاریه ما رإیت جاریه قط افضل منها و لست اشک ان الله تعالـى سیظهر نسلها ...(16))) پسـرم! تکتــم کنیزى است که هرگز کنیزى بهتر از او ندیـده ام و شک نـدارم که خـدا بزودى نسل او را ظاهر مـى کنـد.
در روایت دیگر از قـول یکـى از زنان اهل کتـاب در بـاره ((تکتـم)) نقل شـده است:
((ان هذه الجـاریه ینبغى ان تکـون عنـد خیــر اهل الارض فلا تلبث عنـده الا قلیلا حتـى تلـد منه غلامـا یـدیـن له شــــــرق الارض و غربها(17))) این کنیز باید نزد بهترین مردمان زمیـن باشد و چند روزى بیشتر نزد او نخـواهد بـود که پسرى از او متـولد مى شود که شـرق و غرب زمیـن وامـدار او خـواهنـد بود.

عقل و اندیشه
عقل نـورى معنـوى است که نفـس انسـان به وسیله آن علـوم را درک مى کند.
و نیز گفته اند: عاقل کسى است که نفـس خود را در بند مى کشد و آن را از هواها و هوسهاى نفسانى دور مى سازد.(18) پـس عقل به معناى درک و فهم و معرفت است; و در قـرآن هـم بـا ایـن معانـى آمــده است.))(19) با تـوجه به معانـى لغوى عقل مـى تـوان گفت عقل همان بینـش و بصیرت است که همواره مـورد نظر پیامبر گرامى اسلام(ص) و اهل بیت(ع) بـوده است; چنـانچه در روایتـى آمـده است:
((مـا عبـد به الـرحمـن واکتسب به الجنـان))(20) عقل آن است که انسان تـوسط آن بندگى خدا را مى کند و بهشت را با آن کسب مى کند.
پس عقل, بینش است و علـم, دانـش, و آدمى با ایـن دو بال به سوى کمال پـرواز مـى کند. انسانها تـوسط عقل مـى تـواننـد به حقیقت و ملکـوت اشیإ دست یافته و با چـراغ معرفت حـرکت کننـد و بـدیـن وسیله مشمول سخـن رسول حق شوند که فرمود: ((على بصیره انا و من اتبعنى))(21) مـن و پیروانـم در دیـن خود بینش و بصیرت داریـم.
نجمه با ایـن نعمت والاى الهى خـود را شناخت و راه را از بیراهه تشخیص داد و در مسیر حق قـدم گذاشت. بینـش و بصیـرت نجمه, مادر رضایت حق, به قدرى بـود که صـداى تسبیح فرزند عزیزش را از درون شکم مى شنید. روایت شده است از نجمه که به مادربزرگ على بـن میثم چنین گفته است:
((لما حملت بابنى ((علـى)) لـم اشعر بثقل الحمل و کنت اسمع فـى منامـى تسبیحا و تهلیلا و تمجیـدا مـن بطنـى)).(22) آنگاه که به پسرم على(ع) باردار شدم سنگینى حمل را احساس نمى کردم و همـواره در خـواب صـداى تسبیح و تهلیل (لا اله الا الله) از درون رحــــم مى شنیدم.
به راستـى اگر آدمـى داراى بینـش عمیق نبـوده و گـوش او شنـواى سروشهاى غیبى نباشد هرگز نمى تـواند صداى تسبیح و تهلیل موجودات را بشنـود. نجمه در ایـن صفت برجسته با حضرت خـدیجه(س) که صداى تسبیح فـرزنـد خـود, فاطمه زهـرا(س) دخت آفتـاب, را مـى شنیـد و همچنین با حضرت زهرا(س) که صداى تسبیح حسیـن(ع) را از درون رحم مى شنید, تشابه دارد. همانگونه که در پنهان بـودن دوران باردارى چـونان مادر ابـراهیـم(ع), مادر مـوسـى(ع) و مادر امام زمان(ع)
بوده است.

مروارید ادب
یکـى از صفـات پسنـدیـده آدمـى ادب و احتـرام نسبت به معلــم و آموزگاران خوبیهاست.
در واقع ((ادب)) یکى از ظریفکاریهاى عالـم هستى است و انسان هر چه به کمال و پـویایـى نزدیکتـر شـود ادب در رفتار و گفتـار او نمایانتر خواهد بـود. وجود ایـن صفت در نجمه به گونه هاى متفاوت آمـده است. ابن بابـویه از علـى بـن میثـم روایت کرده است: حمیده مصفا, مادر فرزانه امام کاظم(ع) که خود یکى از اشراف عجـم بـود جاریه اى خرید و اسـم آن کنیز تکتـم بـود. وى در ادامه مى گـوید:
آن ((کنیز)) از نظر عقل و دیـن و ادب و احتـرام نسبت به مـولا و صاحبـش حمیده مصفا از بهتریـن زنان بـود به گونه اى که از زمانى که کنیز او شـد به خاطر احترام و تعظیـم به حمیـده هرگز نزد او ننشست.
به نظر مـى رسـد احتـرام نجمه نسبت به حمیـده مصفا تنها به خاطر این نبود که این بانو صاحب و مولاى وى بـوده بلکه از ایـن رو است که حمیده همسر امام ششـم, پیشواى علـم و فقاهت, بوده و از طرفى مادر بزرگـوار امام مـوسـى کاظم(ع) مـى باشد و نجمه با تـوجه به تـدین و دیـن باورى که در حدیث فـوق نیز به آن اشاره شده است در واقع همسـر امام و مادر امام را تجلیل مـى کـرد و نه فقط صاحب و مولاى خـود را. اگرچه احترام به مولا و سرور نیز مى تـواند نشانگر ادب و بزرگوارى افراد باشد.
صفات شایسته ایـن بانـوى برجسته به حـدى است که حمیـده مصفا به فرزند خود در باره وى مى گوید: ((یا بنى! ان ((تکتـم)) جاریه ما رإیت جـاریه قط افضل منها.)) ((پسـرم! ایـــن کنیزى است که به واقع مـن بهتـر از او کنیزى ندیـدم.)) و سپـس او را به فـرزنـد بزرگوار خـویـش, امام هفتـم, مى بخشد و در باره او سفارش مى کند:
((و قد وهبتها لک فاستوص خیرا بها)) او را به تـو مى بخشـم و از تو مى خواهم که به او نیکى کنى.
نجمه پیـش از آنکه در اختیار امام کاظم(ع) قـرار گیرد از محضـر حمیـده مصفا, اصـول و کمالات اسلامـى و اخلاقـى را آمـوخت. حمیـده مى گوید:
((وقتـى نجمه به خانه ما راه یافت پیامبـر(ص) را در عالـم خـوب دیدم که به مـن فرمود: ((اى حمیده! نجمه را به پسرت موسى ببخـش که به زودى بهترین فرد روى زمین از او متولد خواهد شد.)) و مـن چنیـن کردم و نجمه را همسر فرزنـدم نمـودم و از او حضرت رضا(ع)
به دنیا آمـد.))(23) از این رو, ایـن بانـوى کریمه که شکـوفه هاى ادب و تـواضع در سرزمیـن وجـودش شکـوفا بـودند همواره حمیده را اکرام مى کرد و با تواضع و احترام ویژه در مجلـس او شرکت مى جست.

کیمیاى بندگى
عبادت و عبـودیت مرواریدى است که تنها در صدف وجـود آدمـى یافت مى شـود و همـواره جـوانه هاى عبـودیت در سبزه زار پیکره انسان به رویـش مى نشنید و به یقین, یکى از هدفهاى خلقت بشر همیـن عبودیت و بندگى است.
چنان که قرآن فرمود: ((ما خلقت الجـن و الانس الا لیعبدون)).(24)
انسان و جـن آفریده نشده اند مگر براى بندگـى و عبـودیت خـداوند متعال.
یکـى از مظاهر بندگى, عبادت و استفاده از اذکار و اوراد ویژه اى است که انبیإ و ائمه(ع) به ما آمـوخته اند. تسبیح و تحمید و هر نـوع ذکرى, انسان را به مرحله والاى بندگـى مى رساند اگر آگاهانه باشد! یکـى از ویژگیهاى ایـن بانـوى بافضیلت تـوجه به عبادات و نمازهایـى بـود که از هدایتگران جاویـد, ائمه هـدى(ع), آمـوخته بـود. او همواره خود را به ذکر و ثنإ مشغول مى ساخت به گونه اى که در روایت آمـده است: فلما ولـدت له الـرضا(ع) سماها الطاهره قـال: کان الـرضـا(ع) یـرتضع کثیـرا و کـان تـام الخلق فقـالت:
اعینـونـى بمـرضعه. فقیل لها إنقص الـدر؟ فقالت:
لا اکذب, والله ما نقص ولکـن علـى ورد صلاتـى و تسبیحـى و قد نقص منذ ولدت.))(25) آنگاه که امام رضا(ع) متـولد شـد امام کاظم(ع)
نام نجمه را ((طاهـره)) نهاد و ((رضا)) بسیار شیر مـى نـوشیـد و ایـن در حالى بود که جثه کاملى پیدا کرده بود. پس نجمه گفت: با یافتـن دایه اى مرا یارى کنید. پرسیده شد: مگر شیر تـو کـم است.
گفت:
((سـوگند به خدا دروغ نمى گـویـم; شیرم کـم شده است ولى ذکرها و نمازهایـى براى مـن وجـود داشت که از هنگام تـولد و شیردادن به ایـن نوزاد کـم شده است.)) در واقع با توجه به بزرگ بـودن جسـم حضـرت رضا(ع) مادر بزرگـوار ایشان بـراى ادامه عبادات و نمازها دایه اى را مى طلبد.
شاید ایـن بانوى کریمه از نظر وظیفه پرورشى ویژه مادران, خویـش را تا حدى فارغ مى دانسته است و به هرحال روحیات پاک ایـن بانـو به گـونه اى است که حتـى اجازه نمـى دهـد محبت فـرزنـدش و کارهاى مربوط به پاره تنـش, موجب کاهـش برنامه هاى عبادى وى شود و ایـن امتیازى است بس والا و ارزشمند.
از سوى دیگر, عظمت ایـن بانوى نورانى به حدى است که صداى تسبیح و تهلیل فرزند را از درون شکـم مـى شنـود و ایـن نمایانگر طهارت باطنـى او است. وقتـى گـوش انسان از شنیـدن سخنان بیهوده و غیر الهى پاک بماند, به یقیـن شنـواى سروش غیبى خـواهد بـود و صداى ملائکه الهى و همچنیـن تسبیح مـوجـودات عالـم را مـى شنــــــود.
شنیدن صداى تسبیح و ذکر نوزاد از درون رحـم نیاز به گوش شنوایى دارد که همـواره با ذکـر تسبیح و تهلیل همراه بـوده باشـد. اگر انسان دایـم الذکر باشد در عالـم و هستى, هـم حقایق را مى بیند و هـم آنها را مـى شنـود. و براى رسیدن به ایـن مقام والاى انسانـى همواره باید با عبادات و اذکار و حضور در محضر حق مإنوس بـود.
2 رویاى صادق2 در سخنـى از امام کاظم(ع) آمده است: به خدا قسـم ایـن جاریه خریده نشد مگر به امر خدا. و مـن در عالم رویا جد و پدرم را دیدم در حالـى که همراهشان پارچه اى ابریشمى بـود که در آن عکس ایـن کنیز بود. پس آن دو به مـن فرمودند: ((اى موسى! هر آینه بهترین اهل زمین بعد از تو, از ایـن کنیز خواهد بود. )) و امر کردنـد که هر وقت آن مـولـود مسعود به دنیا آمـد نام او را ((على)) گذارم. (26)
ایـن بانـوى باعظمت از سـوى خـداوند متعال برگزیده شده بـود تا جایگاهى براى پرورش و تربیت امام و هدایتگر جامعه اسلامـى باشد.
پـس از گذشت زمان کـوتـاهـى نجمه بـاردار شـد در حالـى که مـدت باردارى وى به گونه اى پنهان بود تا به واسطه ظلـم خلفاى عباسى, این شجره طیبه قطع نشـود و همـواره حجت خـدا بر روى زمیـن زنده بماند. زندگـى مشترک نجمه و امام هفتـم با مبارزه علیه ظالـم و دفاع از حقوق مظلوم همراه بود.
کشتار دسته جمعى شیعیان و بریـدن سرهاى سادات علـوى و فجیع تریـن اعمال تـوسط خلفاى بنـى عباس و مإمـوران آنها نسبت به شیعیان و به ویژه سادات صـورت مى گرفت و این بانـوى گـرامـى در تمام ایـن لحظات در کنار همسر ایستادگـى و مقاومت کرده و به تربیت فرزنـد دلبندش مشغول بـود و در مدت اسارت امام موسى بـن جعفر(ع) با صبر و بردبارى حـوادث تلخ روزگار را تحمل مـى کرد. ثمره تابناک امام کاظم(ع) از نجمه تـولد دو نور و دو نگیـن سبز شریعت اسلام بـود.
تولد حجت و ولى خدا امام رضا(ع) و نگیـن قـم, فاطمه معصومه(س).
طبـرى شیعى از مادران همه فرزنـدان امام کاظم(ع) به صـراحت نام برده تا آنجا که مى گـوید: ((حضرت على بـن موسى الرضا(ع) با حضرت فاطمه معصـومه(س) از یک مادر هستنـد. ))(27) و براى نجمه, مادر بزرگـوار امام رضا(ع), جز ایـن دو فـرزنـد در کتب تـاریخـى نام دیگرى ذکر نشده است.
دفـاع از ولایت و امـامت از ویژگیهاى ایـن بزرگـوار بـوده است و ارمغان گرانسنگ او بـود که دختر معصوم خود, پاکبانوى کرامت, بر جـاى گذاشت. ابعاد گـونـاگـون شخصیت کـریمه اهل بیت(ع) حضــــرت معصـومه(س) خـود نیاز به بحث و بـررسـى جـداگـانه دارد. به نظر مى رسد با ورود نجمه, ایـن کنیز آزاده, مبارزات امام کاظم(ع) به شکل رسمـى آغاز شـد. زیرا امامت و رهبـرى امام هفتـم که بعد از شهادت امام صادق(ع) به عهده ایشـان نهاده شـد از سـال 148 ه.ق مى باشد.(28) و تـولد امام رضا(ع) نیز در همیـن سال بـوده است و بـا تـوجه به روایات فـاصله راه یـافتـن نجمه به زنـدگـى امـام کـاظم(ع) و تـولـد فـرزنـدشـان زمـان کـوتـاهـى بـــــوده است.
به هرحال, از زمان امامت امام, همـواره خانواده بزرگـوار ایشان مورد نظر جاسوسان دربارى بوده اند و ایـن محدودیتها اگرچه زندگى خانوادگى را دچار بحران و اضطراب مى کند ولى انسانهایى که بینـش عمیق و بصیرت دارند از ایـن ناملایمات براى نزدیک شدن به خداوند متعال استفاده مـى کنند و هـرگز دل به زنـدگانـى کـوتاه دنیایـى نمى بندند. زندگى آنان صحنه جهاد و مبارزه فرهنگـى, علمى و حتـى نظامى خـواهـد شـد و اخلاص در چنیـن خانـواده هایـى جان مـى گیرد.
مورخان مى نـویسند: ((امام کاظم(ع), بنا به نقل مـورخان, دو بار تـوسط هارون الرشیـد به زندان افتادنـد که مرتبه دوم از سال 179 تا 183 ه.ق بـود و چهار سال طـول کشید و در نهایت به شهادت آن حضرت منجر شد. ))(29) بـدیهى است که نجمه در مدت اسارت حضرت با صبر و استقامت که شایسته چنیـن بانـویى مـى باشد در مقابل مشکلات ایستادگـى کرده و از آرمانها و اعتقادات امام و ولـى خـویـش در مـوقعیتهاى گـونـاگـون به دفـاع پرداخته است.
از تاریخ وفات و محل دفـن این بانوى ادب و فضیلت سند معتبرى در دست نیست ولـى او در همه زمانها و مکانها الگـویـى برجسته براى بانـوان شایسته خـواهـد بـود و زیارتگاه دو فرزنـد عزیزش هماره یادمان مزار ناپیداى او است.
پى نوشت :
1ـ برگرفته از زیارات ائمه(ع).
2ـ الفصـول المهمه, ابـن صبـاغ المـالکى, ص244.
3ـ الرحمن, آیه 70.
4ـ ریاحیـن الشریعه, رسـولى محلاتى, ج3, ص21 و بحارالانوار, ج49.
5ـ همان.
6ـ یکـى از نامهاى نجمه ((خیزران مرسیه)) است و مرسـى چند معنا دارد:
1ـ شهر ((مرسیه)) در اسپانیا 2ـ بنـدر ((مـرسـى)) در سـاحل شـرقـى الجزایـر 3ـ بنـدر معروف مـرسـى (مـارسـى) در جنـوب فـرانسه 7ـ سیماى زن, زهرا گـواهـى, ص91 به نقل ازترجمه اعلام الـورى از عزیز الله عطاردى, کـریمه اهل بیت(ع), علـى اکبـر مهدىپـور, ص84.
8ـ مجمع البحـریـن, و فـرهنگ بزرگ جـامع نـویـن, حرف((ش)).
9ـ عیون اخبار الرضا, ج1, ص14.
10ـ زنـدگـانـى چهارده معصـوم ((تـرجمه اعلام الـورى)), حسیـــن غمادزاد, ج2 و 1, ص1009.
11ـ حجرات, آیه 13.
12ـ سوره نحل, آیه 97.
13ـ سیماى زن, ص93.
14ـ سوره بقره, آیه 221.
15ـ عیون اخبار الرضا, ج1, ص13.
16ـ همان.
17ـ بحارالانوار, ج49, ص5 ـ 4.
18ـ همان.
19ـ قـامـوس قـرآن, سیـدعلـى اکبـر قـریشى, ج5, ص28.
20ـ کافى, ج1, ص11.
21ـ یوسف, آیه 108.
22ـ عیـون اخبـارالـرضـا, ص14 و ص17.
23ـ اعلام الـورى فـى اعلام الهدى, طبـرسـى, ص302.
24ـ سوره ذاریات, آیه 57.
25ـ بحارالانوار, ج49, ص5.
26ـ منتهى الامـال, شیخ عبـاس قمــى, ص862.
27ـ دلائل الامامه, ص309.
28ـ حیات فکرى و سیاسـى امامان شیعه, رسـول جعفـریان, ج2, ص11.
29ـ همان, ص30.