در حاشیه دیدارى با نویسندگان
قالى باف روستاى مارکده
گزارش ((زاینـده رود, سرود شکفتـن و نقـش زیبایـى)) در شماره 80 مجله, که مربوط به داستان نـویسان قالـى باف روستاى مارکده بـود, مـورد استقبال خـوب خـواننـدگان قـرار گـرفت. اول از همه اینکه دوستانى که از ایـن روستا برایمان داستان مى فرستادند چند برابر شدند و از سـویـى دیگر دوستان و همکاران در ایـن مـورد نظراتـى دارند و ...
اما نامه یک خـواننده محترم باعث شـد که یاد نـویسنـدگان جـوان ((مـارکـده)) بـار دیگـر در ذهـن مـا تـازه شود.
زهـرا, ج که کاردان بیهوشـى است و در حـال ادامه تحصیل در مقطع کارشناسـى, چندى پیـش نامه اى براى ما و نامه اى نیز براى صـدیقه شاهسـون فرستاد و خواست به ایـن نحـو همدلـى خـود را اعلام کند.
ایـن خواهر از شهر ((آباده)) برایمان نامه فرستاده, نوشته است:
((گزارش شما از روستاى مـارکـده و دیـدارتـان بـا نـویسنـدگـان قالـى باف بهانه اى شد تا پـس از مدتها بالاخره طلسـم را بشکنـم و بـرایتان نامه اى بنـویسـم. بـارها خـواسته ام بـرایتـان نـامه اى بفرستم.
مـى دانیـد دردهایم فراوان است. تمام نامه هایـم را که براى مجله نـوشته ام, نگه داشته و هیچ کدام را پست نکرده ام, ولـى ایـن بار تصمیـم قطعى گرفتـم. مى دانید با خـواندن گزارش و دیدن همت والاى ایـن دوستـان بـر خـود لـرزیـدم و خـودم را سـرزنـش کردم.
گرچه خیلـى از دردهاى مـن نیز از کمبـود امکانات است اما دیـدم مـن, حـداقل آزادى کامل, در رفت و آمد به مراکز مختلف را دارم, اما به ایـن حقیقت رسیدم که یک چیز ندارم یا حـداقل کـم دارم و آن همت است و غیرت. دلـم مـى خـواست چـون آن دختران اجازه بیرون رفتـن از خانه را نـداشتـم, آنگاه خیلـى از خطاهایـم را مـرتکب نمى شدم اما مى بینـم باز از بى ارادگى خودم است ... شاید بخواهید بدانید انگیزه مـن از نـوشتـن ایـن نامه چیست؟ بله به خاطر وجه مشترک خودم با ایـن دوستان در نویسندگى و بافتـن قالى مى خواهـم بیشتـر با آنها نزدیک شـوم به همیـن خاطـر نامه اى بـراى صـدیقه شاهسون نوشتـم ...)) ایـن خواهر گرامى در قسمتى از نامه خود به صدیقه شاهسون آورده است:
((خواهرم, صدیقه جان با خواندن گزارش شما اشک از چشمانـم سرازیر شد, باورت نمى شـود آن چنان حالـى به مـن دست داد که مى خـواستـم فریاد بزنم, داد بزنـم. مـى دانید معتقـدم کسـى که خـود اهل درد باشد سخـن دردمندان را خوب مى فهمد ... وقتى خوانه م که شما براى تحصیل چقـدر اهمیت قـائلیـد امـا از آن محـروم هستیـد, بسیــار اندوهناک شدم. از اینکه هنـوز جاهایى هست که ایـن گـونه دختران بااستعداد ما بـراى تحصیل با مشکلات روبه رو هستنـد. اما در عیـن حـال بـر همت والاى شمـا درود مـى فـرستم.
دوست خـوبـم, مـن مقطع کـاردانـى را در ((دانشگاه علـوم پزشکـى شهرکرد)) خـواندم. وقتـى فکر مى کنـم چقدر به شما نزدیک بـودم و چقـدر از شمـا دور, بسیـار تـإسف مـى خـورم.
صـدیقه جان, مگر نه اینکه اصفهان زیبایـى و نصف جهان بـودنـش را مـدیـون زاینده رود است و مگر نه اینکه زاینده رود با آن عظمت از استان شما سرچشمه مى گیرد, پس به عقیده مـن آن از قطره قطره عرق شمـا زحمتکشـان است. پـس بیـاییـد تلاش کنیـد و لااقل خـواهــر و بـرادرانتان را تشـویق به تحصیل در مـدارج بالا کنید تا با دیـد بازترى به اطراف خود بنگرند ...
اگر ایـن نامه به دستت رسیـد سلام گرم ما را به خانـواده و تمام دوستان نـویسنـده ات بـرسان.)) در کنار نامه ایـن خـواهـر عزیز, نـامه اى دیگـر از بـرادر غ.عرب از مارکـده به دستمـان رسیـد که نوشته بـود: ((در پى سفرى که به ایـن روستا داشتید و انعکاس آن در مجله, مـن را به عنـوان یک دانشجـوى رشته برق صنعتـى بـر آن داشت که از شما صمیمانه تقدیر و تشکر کنم, چون این اولیـن سفرى بـود که مسـوولان یک مجله به ایـن روستاى تقـریبـا دورافتاده از مسایل روز, کرده بـودند ... اما به نظر مـن شما مـى خـواستید از همیـن دخترانى که با آنها مصاحبه کرده اید, بپرسید که چرا ادامه تحصیل ندادند؟ خوب حتما خـواهید گفت پرسیـدیـم و جـواب دادنـد:
پـدر و مادر و یا حـرف مردم مانع کار است و یا محـدودیتها و یا کار قالى بافى. اما مـن مى خواستـم به ایـن جوانان تـوجه دهید که خـودتان مقصریـد ... اگر دخترى پرتلاش باشـد مـى تـوانـد در کنار قالـى, درس بخـواند و طـورى رفتار کنـد که حـرف مـردم پشت سـرش نباشد.
مگر مى شـود در حکـومت اسلامى حرف مردم مانع تحصیل دختران آن هـم در روستـا که فساد کمتـر است بشـود. اگـر دختـر بـا حجاب و طبق دستـورات اسلام رفتار کنـد ایـن مشکل حل است ... از شما خـواهـش مى کنم به این دختران بگویید اتحاد داشته باشند و در ضمـن مشکلات ایـن روستا را تا حدى به گوش مقامات و مراتب بالا برسانید ...)) به حتـم خـود ایـن برادر گرامى نیز در جریان هستند که ما تا چه حـد در زمینه ادامه تحصیل و مطالعه به ایـن عزیزان و خـانـواده آنها تإکیـد کـردیـم. در هر حال, باز هـم در همیـن جا به تمام نوجوانان و جوانان روستایى تـوصیه مى کنیـم, درس خواندن و ادامه تحصیل را جدى بگیرند و براى پیشرفت خود و همچنیـن سازندگى کشور تلاش کننـد. با این حال از ایـن دوستان گرامـى که بـراى ما نامه ارسال مى کننـد و نظراتشان را اعلام مـى دارنـد, تشکـر مـى کنیـم و امیـدواریـم تمـام جـوانـان ایـران در راه اعتلاى فـرهنگ خـود و کشورشان کوشا باشند.