اخلاق معاشرت (22)
برخورد با سالمندان
جواد محدثى
برخلاف فرهنگ غرب, که وجـود سالمندان را در خانـواده ها, زائده اى مزاحـم مى پندارند و مى کـوشند براى آنکه آزادیهاى شخصى شان محدود نشـود و مزاحمى نداشته باشند, به نحـوى آنان را از محیط خانه و روابط خانـوادگى دور کنند, اسلام به آنان ارج مى نهد و حرمت قائل است و به رعایت حقـوق و احتـرام آنان سفارش کرده و به بهره گیرى از تجـارب و افکـار پخته آنـان تشـویق مـى کند.
در ایـن بخـش, شیـوه صحیح برخـورد با پیران و سالمندان را ـ چه پدر و مادر باشند, چه سالخوردگان دیگر ـ بر اساس تعالیـم مکتب, بررسى مى کنیم.
1ـ محور وحدت
مجمـوعه افراد یک فامیل, نسبت به بزرگ خاندان احترام مـى گزارند و در کارها بـا آنان مشـورت مـى کننـد و در اختلافـات, به رإى و حکمیت و داورى آنان ارج مـى نهند و گاهـى یک سخـن از سـوى آنان, آتـش فتنه اى را خامـوش مى سازد, یا تفرقه و کدورتى را به وفاق و همدلى و آشتى مبدل مى سازد.
نعمت وجـود بابرکت آنان, اغلب تا هستند, ناشناخته است. وقتى به جایگاه حساس و مهم و نقـش کارگشاى آنان پـى مـى برنـد که از دست بدهند. چه بسیار اختلافها و قهرها و نزاعهاى خانوادگى که پـس از درگذشت ((بزرگ خاندان)) چهره نشان مـى دهد و چه بسیار رابطه ها و رفت و آمدها که قطع مى شـود, یا به سردى مـى گراید, و علت آن فقط از دنیا رفتـن محـورى است که مایه دلگرمى, امید, انـس و معاشرت فامیل است.
رسـول خـدا(ص) فرمـود: ((البرکه مع اکابرکـم)).(1) بـرکت و خیر مـانـدگـار, همـراه بزرگتـرهـاى شماست.
در سخـن دیگر فـرمـود: ((الشیخ فى اهله کالنبـى فـى امته)).(2)
پیرمرد در میان خانواده اش, همچـون یک ((پیامبر)) در میان امتـش است.
ایـن اشاره به همان نقـش محـورى, فروغ بخشـى, صفاآورى, هـدایت و ارشـاد, تجمع و الفت است که در وجـود آنان نهفته است. پـس اگـر بزرگترها در فامیل و خانـواده, چراغ روشنـى بخـش و محـور وحدت و همدلى و عامل انـس و ارتباط و رفت و آمدهاى خانـوادگى اند, باید ایـن جایگاه, محفـوظ بمانـد و مـورد حراست و تقـویت قرار گیرد.
ب ـ حرمت بزرگترها
رعایت ادب و مقتضـاى حق شنـاسـى نسبت به عمـرى تلاش صـادقــانه و ایثـارها, گذشتها, دلسـوزیها و سـوختـن و ساختنها که بزرگان از خـود نشان داده اند, آن است که در خانـواده ها مـورد تکریـم قرار گیرند, عزیز و محتـرم باشنـد, به آنان بـى مهرى نشـود, خاطـرشان آزرده نگردد, به تـوصیه ها و راهنماییهایى که از سر سوز و تجربه مى دهند, بى اعتنایى نشود.
خود ((بزرگسالى)) و ((سـن بالا)) در فرهنگ دینى ما احترام دارد.
ایـن سخـن پیامبر خدا(ص) است: ((مـن عرف فضل کبیر لسنه فـوقره, آمنه الله تعالى مـن فزع یوم القیامه)).(3) هر کس فضیلت و مقام یک ((بزرگ)) را به خاطر سـن و سالش بشناسد و او را مورد احترام قرار دهد, خداى متعال او را از هراس و نگرانـى روز قیامت ایمـن مى دارد.
احترام به بزرگترها و ترحـم و مهربانـى نسبت به کـوچکتـرها, از دستـورالعملهاى اخلاقـى اسلام است و کانـون خانـواده ها را گـرم و مصفـا مـى سـازد و ایـن, تـوصیه امـام صـادق(ع) است که فـرمـود:
((لیس منا مـن لم یوقر کبیرنا و لـم یرحـم صغیرنا)).(4) کسى که بزرگ ما را احترام نکند و کـوچک ما را مورد شفقت و عطـوفت قرار نـدهـد, از ما نیست. ایـن سخـن را نیز از علـى(ع) به یاد داشته باشیم که فرمود:
((یکرم العالـم لعلمه و الکبیر لسنه)).(5) دانشمنـد را به خاطر علمـش و بزرگسـال را به خـاطـر سـن او, بـایـد احتـرام کـــرد.
اگـر جـوانان قـدر پیـران را نشناسنـد و به جـایگاه آنان حـرمت ننهند, هم رشته هاى عاطفى پیوندهاى انسانى از هـم گسسته مى شـود, هم از رإفت و عاطفه و تجربه سالخـوردگان محروم مـى شـونـد, هـم نشانه بى تـوجهى خود به ارزشها را امضا کرده اند. حضرت على(ع) در یکى از سخنان خویـش, ضمـن انتقاد از اوضاع زمانه و ناهنجاریهاى رفتارى مردم, از جمله بر ایـن دو مسإله تإکید مـى فرمایـد:
1ـ بـى احتـرامـى کـوچکتـرها نسبت به بزرگتـرها 2ـ رسیـدگـى نکـردن تـوانگران به نیازمنـدان:
((انکـم فـى زمان ... لا یعظم صغیرهـم کبیـرهـم و لا یعول غنیهم فقیـرهـم)).(6)
شما در زمانه اى به سر مـى برید که کـوچک به بزرگ تعظیم و تکریـم نمـى کنـد و ثـروتمنـد, به فقیـررسیـدگـى نمـى کند!
ج ـ نسبت به والدین
سالمندان به طـور عموم, از احترام برخـوردارند. اگر پدر و مادر باشند که این وظیفه, سنگیـن تر و مسوولیت مضاعف است. قرآن کریـم از تندى و پرخاش نسبت به پـدر و مادر پیر نهى مـى کند و به سخـن نیک و لحـن شایسته و خضوع و تواضع و گستردن بال رإفت در برابر آنان و خیرخـواهى و دعا در حق آنان دعوت مـى کند. فرمان خداوند, چنین است:
((اما یبلغن عنـدک الکبـر احـدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما, واخفض لهما جناح الذل مـن الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانـى صغیرا)).(7) هر گاه یکـى از آن دو (پـدر و مادر) یا هر دو نزد تـو به سـن پیرى و سالمندى رسیدند, به آنان اف مگو, آنان را طرد مکن و به آنان سخـن کریمانه بگو و بال فروتنـى را از روى رحمت و شفقت بـراى آنان بگستـر, و بگـو:
پروردگارا! همان گـونه که مرا در خردسالـى ام تربیت کردنـد, تـو نیز بر آنان رحمت آور.
ادب و احترام نسبت به پـدر و مادر بزرگسال, آن است که: آنان را به اسـم, صـدا نکنـى, به احترامشان برخیزى, از آنان جلـوتر راه نروى, با آنان بلنـد و پرخاشگرانه سخـن نگـویـى, نیازهایشان را برآورى, خـدمتگزارى به آنان را وظیفه اى بزرگ بـدانـى و از آنان در سن کهولت و پیرى مراقبت کنى.
در حدیث است که امام باقر(ع) فرمـوده است: پدرم به مردى نگریست که همـراه پسرش راه مـى رفتنـد و پسـر به بازوى پـدرش تکیه داده بود. پدرم تا زنده بود, با آن جوان (به خاطر ایـن بى حرمتى نسبت به پـدرش) صحبت نکـرد.(8) به همـان انـدازه که آزردن آنـــان و ((عاق)) شدن, حرام و نکـوهیده است و از آن نهى شـده است, دل به دست آوردن و جلب رضـایت و نیکـى به آنان سفارش شـده است و ایـن خـدمتگزارى, سبب بهشتـى شـدن فـرزنـدان به شمـار آمــــده است.
((ابراهیـم بـن شعیب)) گـویـد: به امام صادق(ع) عرض کردم: پـدرم بسیار پیر و سالخـورده و ناتـوان شده است. هر گاه حاجتـى داشته باشـد او را برمى داریم و بـر دوش مـى کشیـم. حضـرت فرمـود: ((ان استطعت ان تلـى ذلک منه فـافعل و لقمه بیـدک, فـــــانه جنه لک غدا))(9) اگر بتـوانى عهده دار کارهاى او شوى چنیـن کـن, حتى با دستانت لقمه در دهان او بگذار, که ایـن فرداى قیامت, بـراى تـو بهشت (یـا سپـر از آتـش: جنه) خـواهـد بـود.
د ـ انتقال فرهنگ
از عمـده تـریـن راههاى انتقال یک فرهنگ به نسلهاى آینـده,رفتار پـدر و مادر و مربیان است. کـودکان, آنچه را در رفتار بزرگترها ببینند, از آن الگـو مـى گیرند. احترام به بزرگترها و رعایت ادب و تکـریـم نسبت به سالخـوردگان, اگـر در عمل و رفتـار ما تجلـى یابد, فرزندان ما نیز, این فرهنگ را مىآمـوزند و با همیـن آداب و سنـن بار مـىآینـد. کسى که انتظار ادب و معرفت و حق شناسـى از فـرزنـدانـش دارد, بـایـد همیـن حالت را نسبت به پـدر و مادر و بزرگتـرها نشـان دهـد, تـا کـوچکتـرهـا هـم از او بیـامـوزنـد.
ایـن یک سنت تاریخى و تإثیر و تإثر از اعمال و رفتار است. هر کـس چیزى را درو مـى کنـد که کشته است. اگر در حـدیث است که ((لا میـراث کـالادب)) هیچ ارثـى همـاننـد ادب نیست که از بزرگـان به فرزندان برسد, در ایـن مـورد هـم مصداق مـى یابـد. امام علـى(ع)
فرمود:
((وقروا کبارکم, یـوقـرکـم صغارکـم))(10) به بزرگانتان احتـرام کنیـد, تـا کـوچکتـرهـا هـم به شمـا احتـرام کنند.
امام صادق(ع) نیز فرموده است:
((بروا آبإکم, یبرکم ابناوکـم))(11) به پـدرانتان نیکـى کنید, تـا فـرزنـدانتـان هـم به شمـا نیکـى کننـد.
ایـن دقیقا برداشت محصول, از زراعتى است که انسان با رفتارش در زمیـن دل و لـوح جـان کـودکـان انجـام مـى دهد.
دهقان سالخورده چه خـوش گفت با پسـر کاى نـور چشـم مـن, بجز از کشته, ندروى! مهمتریـن درس تربیتى, آن است که با عمل داده شود.
کـودکان نیز مستعدتریـن شاگردانى اند که ((درسهاى عملـى)) را با دقت, از رفتار ما مـىآمـوزند. اگـر ما به سالمنـدانمان احتـرام نگذاریم, از خردسالان و نوجوانان چه انتظارى داشته باشیـم که با سالخوردگان و خود ما با احترام و تعظیم و تکریـم, برخورد کنند؟
ایـن ارتبـاط متقـابل در تإثیـرگذاریهاى رفتـارى را نمـى تـوان نادیده گرفت. به قـول معروف, اگر احترام امامزاده, توسط متـولى رعایت نشـود, از دیگران چه انتظارى است؟ ! جاى سالمنـدان, پیـش از آنکه در ((آسـایشگـاه))هـا بـاشـد, کـانـون گـرم و بــامحبت خانه هاست, تا چراغ خانه روشـن بماند و محـور تجمع و الفت افراد گردند. و از انـدیشه آنان نیز استفاده شـود. بالاخره آنان, حاصل یک عمـر, تجـربه و چشیـدن سـرد و گـرم روزگاراند و مـى تـواننـد ((مشاور)) خـوبـى در تصمیـم گیریهاى زندگـى باشند. آنچه در آینه جـوان بینـد پیـر در خشت خام, آن بینـد ایـن هـم بعد دیگـرى از برخورد با پیران است.
ه ـ تاثیر رفتار
همچنان که کـودکان و نـوجـوانان, از رفتار و عمل بزرگتـرها درس و الگـو مـى گیرند, سالخـوردگان نیز گاهى از نظر فکرى و قضاوت و دیدگاه, تحت تإثیر رفتار جـوانان قرار مـى گیرنـد. بسیار اتفاق افتاده است که خانـواده اى غیر متدیـن و بى تفاوت نسبت به ارزشها و پـاکیها, در اثـر مشاهـده رفتـار شایسته از جـوانشان, به راه آمـده اند. در واقع, جـوان پاکـدل پاک رفتار, با نحـوه عملـش بر بزرگترها هم تإثیر بگذارد.
نقل این نمونه تاریخى جالب است:
جوانى به نام ((زکریا بـن ابراهیـم)) مسیحى بـود. چون مسلمان شد به سفر حج رفت. در ایـن سفـر, امام صادق(ع) را دیـدار کـرد. از جمله سوالاتـش از امام ایـن بود که: پدر و مادر و بستگانـم هنوز نصرانـى اند. چه کنـم؟ مادرم نیز نابیناست. آیا با آنان باشـم و با آنان غذا بخورم؟
امام صادق(ع) پرسید: آیا گـوشت خوک مى خـورند؟ گفت: نه, اصلا دست به آن نمى زنند. امام فرمود: با آنان باش و به مادرت رسیدگى کـن و اگـر از دنیا رفت, خـودت کارهاى مـربـوط به کفن و دفـن او را انجام بده و به دیگران واگذار مکـن. زکریا پس از بازگشت از سفر حج, به تـوصیه امـام صـادق(ع) به مـادرش بسیـار نیکــى و ملاطفت مى کرد, به او غذا مى خـوراند, لباس و سر و وضع او را تمیز مى کرد و در خدمت وى کوشا بـود. مادرش از ایـن تغییر رفتار, سـوالى به ذهنش رسید, پرسید:
پسرم! قبلا که نصرانى بـودى با مـن چنیـن رفتارى نداشتى, چه شده که پـس از هجرت و مسلمان شدن چنیـن شده اى؟ گفت: یکى از فرزندان پیـامبـر ایـن دستـور را به من داده است.
مـادر پـرسیـد: آیـا او پیـامبـر نیست؟ پسـر گفت:
خیـر, او پسـر پیـامبـر است. مادر اصـرار داشت که نه, او حتمـا پیامبر است, چـون ایـن گونه تعلیمات, از تعالیـم پیامبران است.
پسرش جـواب داد: خیر, پـس از پیامبر اسلام, پیامبرى نخواهد آمد.
او یکـى از فرزنـدان آخریـن پیامبر الهى است. مادرش گفت: پسرم! بهترین دین را برگزیده اى. به مـن هم ارایه بده و آن دیـن را بر من عرضه کن.
فرزند, تعالیم اسلام را بر مادر مسیحى خویش عرضه کرد. او هـم به اسلام گرویـد و مسلمان از دنیا رفت.(12) ایـن شاهـدى بـر تإثیر عمل به ((دستـورهاى دین)) در مـورد نحـوه معاشرت با والـدیـن و برخـورد با سالمندان است که یک مسیحـى را به اسلام جذب مـى کند و نور هدایت را در دل او مى تاباند. بر ایـن اساس, با ادب نسبت به بزرگان و گرامیداشت خاطر سالمندان و تحـویل گرفتـن آنان و نیکى و مـراقبت از آنان, جامعه اى خـوب و خانـواده اى باصفا و روابطـى مستحکـم و عاطفـى داشته باشیـم. و نیز ... قدر نعمت جـوانـى را بدانیـم که ایـن گوهر, همیشه با ما نیست. و چه نیکـو سروده است ملک الشعراى بهار:
سحـرگـه بــه راهــى یکــى پیــر دیــدم
ســوى خــاک, خــم گشـته از نــاتــوانى
بگفتـم: چــه گــم کـرده اى انـدرین ره؟
بگـفتا: جـــوانـى, جـــوانى, جـــوانى
ادامه دارد.
پى نوشت :
1ـ بحارالانوار, ج72, ص137.
2ـ همان.
3ـ همان.
4ـ همان, ص138.
5ـ غررالحکـم (چـاپ دانشگـاه), حـدیث 11007.
6ـ همان, حدیث 3857.
7ـ اسرإ, آیه 23 و 24.
8ـ بحارالانوار, ج71, ص64.
9ـ همان, ص56.
10ـ غررالحکـم, چـاپ دانشگـاه, حـدیث 10069.
11ـ بحارالانوار, ج71, ص65.
12ـ همان, ص52.