سلامت روان زن و زن الگو در نگرش دینی

نویسنده


سلامت روان زن
و
زن الگو در نگرش دینى

زهرا آکوچکیان

 

 

دغدغه زنان فـرزانه امروز, توسعه یافتگى است. اما تـوسعه یافتگـى تنها در قلمرو اجتماعى یا با چشـم پـوشى از تعالى روانشناختـى و تربیت درونى ممکـن نیست. و بـدون تـوجه به ایـن تربیت درونـى و تعالـى روانشناختـى, سلامت روانـى زن و نقشهاى چنـدگانه اى که در حیطه هاى مختلف زندگى خـود در جامعه ایفا مـى کند, تـوسعه یافتگـى محال مى نماید.
زنان به عنـوان اساسـى تـریـن عناصـر بنیادیـن جامعه, نقشـى بـس تعییـن کننـده در انگیزشها, خیزشها و شکل گیـرى شخصیت و رفتـــار جامعه خود دارند.
کـودکان امروز سازندگان جامعه فردا در زمینه هاى تربیتـى فراهـم آمده تـوسط زن رشد مى کنند, مـىآمـوزند و نقشهاى اجتماعى و فردى خود را برمى گزینند.
رنگ گرفتـن ایـن نقشها بستگى بسیار نزدیکى با نقش مادرى, همسرى و تـربیتـى زن دارد. غالب تحقیقات و بـررسیهاى روانشناختـى نیز تإییدکننده ایـن نکته است که سلامت روان کـودکان رابطه نزدیکـى با سلامت مادران آنها دارد. هر چند ایـن نکته مهم را بایستـى مد نظر قرار داد که زن را به عنوان مـوجـودى منفرد نمى تـوانیـم در نظر بگیریـم که بدون پیوستگى با محیط پیرامونش بتوان به بهداشت و سلامت او انـدیشید, یا براى آن برنامه ریزى نمـود. در هر مرحله از زنـدگـى او عناصرى که احاطه اش نمـوده, نقشـى مهم و کلیدى در سلامت و تعالـى وضعیت روانى او دارد. در واقع ارتباطـى متقابل و چند سـویه بیـن عناصر محیطـى (خانـواده پـدرى, همسر, فرزندان و جامعه) و زن برقرار است. بنابـرایـن در زمینه بهداشت روانـى زن بـایستـى به چنـد حیطه عمـده زنـدگـى او توجه داشت:
در خانه پدرى, دوران دختریـش نزد شوهر, به عنوان همسر در رابطه با فرزنـدان, به عنـوان یک مادر و در جامعه مـدیریت اجتماعى اش, که مـى تـواند در حرکتهاى کلـى جامعه تإثیر تام و عمیق داشته و حتـى نقشـى هـدایت کننـده را ایفـا کند.
الگـوبردارى(1) و همانندسازى(2) یکى از مهمتریـن نیازهاى رشدى, تربیتى انسان در طول دوره هاى رشد بخصوص دوران نوجوانى و جـوانى است.
نقـش الگوها در رشد و انسجام شخصیت انسان انکارناپذیر و یکى از ابزار مهم تربیتى او است. انسان الگوطلب است, به دنبال الگـوها حـرکت مى کند, مىآمـوزد, تقلیـد مـى کند و به آنها دل مـى بنـدد و چگونه بودن خود را رقم مى زند.
عناصر انسانى پیرامـون او مثل والدیـن, مربیان, شخصیتها (هنرى, ورزشـى, علمى, فرهنگـى, سیاسـى و ...) مى تـوانند الگـوى فرد در مراحل مختلف زندگى قرار بگیرند.
این الگـوها نقـش تربیتـى مهمى دارند. زیرا اگر ضعیف و دروغیـن بوده, یا دچار انحراف باشند نقـش تخریبى غیر قابل جبرانى را در سـاختـار روانـى و شکل گیـرى شخصیت انسـان خـواهند داشت.
روان جـامعه بشـرى از نظر روانشناسـى اجتمـاعى نیز چنیـن حـالت الگوخواهى را دارد و در نتیجه هم فرد و هـم جامعه در انگیزشها, سـوگیـریها و رفتارهاى فـردى و اجتماعى خـویـش از ایـن الگـوها متإثر مى شوند. لذا ارایه الگوهاى سالـم و کامل و پـویا از حیث تـربیتـى و انسانى اهمیتـى بسزا در رشـد صحیح روانـى, رفتارى و شخصیتى انسان دارد.
مضمون محـورى فرهنگ تـوسعه ما دیانت و اسلامیت است و هر نظریه اى براى آنکه تحقق عینى بیابـد بایستـى مبتنى بر تفکر دینـى باشد.
در فـرهنگ دینـى در همه حیطه هاى چهارگـانه حضـور زن, الگـوهـاى مطلـوب تربیتى و شخصیتى به صـورت عینى نه ایدهآل و ذهنى, ساخته و پرداخته شـده و در معرض نگاه زن و مرد مسلمان, بلکه همه زنان و مردان قرار مى گیرد تا چگونگى شکل گرفتـن هویت اجتماعى و فردى خـویـش, رفتار و شیوه زندگى کردن و تعامل با دیگران و حضـور در جامعه را از آنان بیامـوزند. و حتـى مـى تـوان از ایـن الگـوهاى مطلـوب به عنـوان یک مقیاس و یک معیـار هنجار از نـاهنجـارى در تحلیل روانشناسـى و شخصیت شناسـى انسـان بهره جست. بـراى نیل به ایـن مقصـود چنـد بحث محـورى مـورد نیـاز است که آنها را پـــى مى گیریم:
الف) بـررسـى نیازها و مسـایل مبتلا به دختـران و زنان ب) شناخت الگـوهاى مطلـوب زنانگـى و تبییـن شاخصه ها و جلـوه هاى رفتارى و تربیتى این الگوها ج) تدویـن اصـول کاربردى و شیوه هاى بهره گیرى از ایـن مدلهاى رفتارى و شناختـى, به منظور همانندسازى بهینه و الگوبردارى مـوفق د) استفاده از ایـن همانندسازى و الگـوپردازى در جهت افزایـش انگیزه ها, اصلاح رفتار, تغییر باورها و خودباورى و تقویت اعتماد به نفس و کفایت نفـس نسل جـوان و زنان و تقـویت مهارتهاى بیـن فـردى و مـدیریت اجتماعى و پذیـرفتـن نقشها الف)
برخـى از نیازها و مسایل زنان در بـرهه, دخترى, همسرى, مادرى و فعالیتهاى اجتماعى که در مطالعات روانشناختى و جامعه شناختـى به چشم مى خورند عبارتند از:
نیاز به محبت و نـوازش نیاز به پذیـرش نیـاز به امنیت نیـاز به حمایت نیاز به تقـدیر و تحسیـن نیاز به احترام نیاز به آزادى و استقلال نیـاز به عدالت نیـاز به روابط بـا دیگـران نیــــاز به خـودشکـوفایى نیاز به آگاهى و افزایـش حیطه هاى شناختـى نیاز به اقتـدار و انضباط نیاز به شناختـن نقشها و مهارتهاى ایفاى ایـن نقشها و ... و البته بـایستـى تـوجه داشت که اینها نیـازهـــاى انسانى هر یک از افراد جامعه مى باشد. و البته در هر دو جنـس زن و مـرد یکسـان است ولـى شـایـد تفاوت در انتظار افـراد در نـوع دریـافت و بیـان ایـن نیـازهـا بـاشـد.
مسایل بانوان را بایستى در دو حیطه زمانى عمده مورد تـوجه قرار داد: ـ یکـى مسایل مربـوط به دوران نـوجوانى و جـوانـى است ـ و دیگـر مسـایل بـرآمـده از وضعیت اجتمـاعى زنـان در دوره حضــور اجتمـاعى شـان مـى بـاشـد. بـرخـى از ایـن مسـایل عبـارتنــد از:

ـ رفتـارهـاى تبعیضآمیز به دلیل تفـاوتهاى جنسیتـى
ـ ارزیـابـى ناصحیح از تـوانـاییها و نقـش زنـان در جـامعه یـا خانـواده اشکال در انتخاب الگوها و الگـوپذیرى و مشکل هـویت در نـوجـوانان, به دلیل عدم ارایه الگـوهاى مناسب و عینى که مـوجب شـده است نـوجوانان و جـوانان براى انتخاب نقـش و کسب هـویت با ثبات و قـوى دچار یک سردرگمى و تضاد شـوند. ((ایـن سردرگمـى در زمان ما خـود را بارزتر نشان مـى دهد به طـورى که حتـى قهرمانان ورزشى الگوهاى ایدهآل دختران ما (حتى بیـش از پسران) شده اند.))
ـ نبـود آمـوزش صحیح به دختران در زمینه هاى مختلف مثل مهارتهاى اجتماعى, ایجاد روابط بیـن فـردى مناسب, شناخت درست از خـود به عنوان یک زن و شناخت مناسب تـواناییها و استعدادهاى ذاتى خـود, مهارتهاى مدیریتى عملکردى و ... و نتیجه ایـن بـى تـوجهى آن است که دختـران مـا اولا, نقشهایـى را که بـایـد به عهده بگیـرنـــد نمـى شناسند. و از سویى دیگر, به وظایف و مسـوولیتهاى متناسب با نقشهاى چنـدگانه خـود به دیدى تحقیرآمیز همراه با احساس انزجار و تنفـر نگـاه مـى کنـد. از ایـن رو پذیـرفتـن نقشهاى زنانگـى در حیطه هاى مختلف برایشان دشوار خواهد بـود و با پذیرش آنها احساس تحقیر, محدودیت, اجبار و مـورد ظلـم واقع شدن مـى کنند. و یا به دلیل عدم مهارت کافى براى ایفاى نقـش, احساس بـى کفایتـى, یإس, اضطـراب و افسـردگى و آشفتگـى درونـى و دلزدگـى خـواهنـد کـرد.
ـ مسإله دیگـر عدم آگاهـى مـردان نسبت به تإثیر نقـش خـود در تإمیـن سلامت روان دختـران و همسـر و یا خواهـران خـود است. به دلیل بى توجهى به آموزش این مهم, آنان رشد لازم را در ایـن زمینه پیدا نکرده اند.
احساس حقارت و اجبار زن نسبت به نقـش زنانگى خود, گاه او را به عصیان بر هویت جنسى خـود مى کشاند و براى فرار از نقشهاى متناسب با هویت جنسى اش به علایق, بازیها, پـوشـش و گرایشهاى جنسى مقابل خویـش روى مىآورد. مثلا دختر نوجـوان بیشتر ترجیح مى دهد لباسهاى پسرانه بپـوشد, موهاى خـود را کـوتاه کند, در بازیهاى پسرانه و رقـابتهاى آنچنـانـى شـرکت کنـد. و از هـر چه که یـادآور هـویت دخترانه اش باشد یا بخواهد نشانه اى از دختر بـودنـش باشد نفرت و اکراه داشته و بگریزد.
در فرم شدیدتر, تمایل به کسب هویت جنسى جنـس مخالف به طور کامل بروز مى کند به طـورى که تلاش مى کند حتـى تظاهرات ظاهرى و فیزیکى دخترانه خـود را تبـدیل به یک مرد کند. و داریـم مـواردى را که حتى با مصرف هورمونهاى مردانه یا جراحیهاى روى بدن خـود, مصرند به طـور کامل از هویت دخترانه و زنانه خویـش فرار کنند. و خـود را آن گـونه در انظار بنمایانند که در ذهـن خـویـش مى بینند. در ایـن شرایط حالتها و کنشهاى رفتارى مردانه نشان مـى دهند و حتـى نسبت به همجنسـان خـود تمـایلات مـردانه ابـراز مـى کنند.
و گاه به شکلـى دیگر ایـن دختـران و زنان در مقابل احساس حقارت زن بودن و احساس محرومیت و عقب بـودن از امتیازات انسانـى خـود در مقایسه با مردان, یکى از مکانیسمهاى دفاعى خـود را رقابتهاى تنگاتنگ با مردان در عرصه هاى مختلف اقتصادى, سیاسـى یا اجتماعى قرار مـى دهند و با نگرش مردمدارانه (که از کـودکـى آمـوخته اند)
سعى در اثبـات خـود دارنـد, که زن نیز مثل مــردان است و از او ناتـوان تر و حقیرتـر نیست. و با سعى در تبـدیل خـود به یک مـرد بـراى کسب امتیازاتـى که جامعه بـراى مـردها قایل است, در واقع عصیانى بر زن بـودن خـویش و ستایـش مردمدارى و مردسالارى دیگران نه نفـى و عصیان بـر نگرش غلط دیگـران نسبت به زن یا مـرد و نه ابـراز وجـود به صـورت انسانـى آگاه, با شعور و فهیـم و نگرشـى انسان سالارانه, مى کنند.
و گاه نقشهاى متناسب با هـویت جنسـى خـود را مـى پذیـرد ولـى با حالتـى منفعل و تسلیـم, تسلیمى نه از سر آگاهى که از سر ناچارى و همـراه بـا احسـاس بـى کفایتـى و حقارت. گاه بیزارى از نقشهاى زنانگى به شکل دیگر بروز مى کند. او زنى مى شـود پرتـوقع, آزمند, تنـوع طلب, مصـرف گرا با گرایشهاى زن سالارانه و ناتـوان از اجـراى نقـش همسرى که قادر به درک موقعیت پراهمیت خـود در برابر شـوهر نبـوده و از مفاهمه و ارتباط مناسب باهمسـر و مـدیریت خانـواده خود عاجز هستند.
و زمانى نقـش مادرى به اکراه پذیرفته مـى شـود و وجـود فرزند را تحمیلـى به زندگى و آزادگـى خـود تلقـى مى کند و به هر شکل براى رهایـى از این قید تلاش مـى کند. و ایـن تلاش به صـورتـى آشکار یا پنهان براى طرد مـوجـودى که به زنـدگـى او پا گذاشته است انجام مى گیـرد. و او مادرى مـى شـود سهل انگار و غافل از نیازهاى کـودک خـود و یا آزاردهنده جسمى و روانى فرزند. گاه ناتـوان از اجراى نقـش مادرى در مقابل فرزندان و تبـدیل شـدن به مـوجـودى در حـد سرویـس دادن به اعضاى خانـواده بـدون هیچ گـونه نقشـى تربیتـى, آموزشى و هدایتى. و در صـورت وجـود هر کدام از حالات فوق (مادرى طردکننده یا منفعل) مفهوم ((مادر به قدر کافى خـوب)) و ((تناسب مادرانه)) با نیازهاى فرزنـدان که قادر به درک نیازها و شـرایط فرزندان خود باشد و تـوانایى پاسخگویى مناسب به ایـن نیازها را داشته باشد, از دست مى رود.
ب) شناخت الگـوهاى مطلـوب زنانگـى و تبییـن شاخصه ها و جلـوه هاى رفتارى و تربیتى ایـن الگوها سوالى مطرح مى شود که نقـش زن الگو براى اصلاح این نگرشهاى منفـى زن به خـود و متقابلا نگرش والدیـن نسبت به دختـر, بـرادران نسبت به خـواهر, و شـوهر نسبت به همسر خود چگونه است.
سنت و تعالیـم صدیقه زهرا(س) و زینب کبرا(س) الگـوى مطلوب زن و زنانگـى را توضیح مى دهند. با شناخت ایـن سنت و زندگانى مى تـوان ابعاد مطلوب زن الگـو را شناخت. ایـن بانوان نگاهى کارشناسانه, تحلیلـى و نقـادانه به وضعیت فـردى و اجتماعى جـامعه زمان خـود داشته و راهبردهاى اصلاح, بازسازى و تعالـى را به دست مـى دهنـد.
فطـرت انسان در همه عصـرها و بـراى همه نسلها یکـى است. سنتهاى الهى و قوانیـن هستى که قواعد حاکـم بر زندگى انسان بخشى از آن است, همه ثابت و غیـر قابل تغییـرنـد. از ایـن رو الگـوى مطلـوب پیشنهادى همراه شاخصه ها و قانـونمندیهاى ثابتـش براى تـوضیح زن الگو قابل تغییر نیست.
ولى به دلیل تغییر و نو به نـو شـوندگى واقعیات و شرایط فردى و اجتماعى جـوامع مى تـوان معیارها, اصـول اساسى راهبردها و الگوى موضعگیرى در شرایط مشابه را از زندگى زنان الگو استنباط کنیـم.
براى ایـن برداشت موثر و کارآ از زندگى زنان الگو لازمست قدم به قـدم در بـرهه هـاى مختلف زنـدگـى, آنـان را دنبـال کنیم.
ـ فـاطمه(ع) در خـانه پـدر و مـادر, دختـر الگوست.
ـ بـا شـوهـرش همسـر الگـو و بـا کـودکـانـش مـادر الگــو است.
ـ و در مناسبات اجتماعى و در جامعه خویـش یک راهبر و مدیر الگو است.

بـانـوى الگـو نزد پـدر و مـادر در بـرهه دختـرى
تـولد او در شرایط اجتماعى و فرهنگى رخ مى دهد که وجـود دختر در یک خانواده بزرگتریـن تحقیر و ننگ محسـوب مى شود که جز به کشتـن یا زنده به گور کردن نوزاد دختر پاک نمى شود. با ایـن نگرش قومى و فشار اجتماعى رفتار الـدیـن بخصـوص پـدر الگو با دختـر الگـو چگونه است؟
اکرام کردن و بر جاى خود نشاندن یا در مقابلـش تمام قد ایستادن ((برآوردن نیاز به احترام و پذیرش دختر)) شانه و پیشانـى او را بـوسیـدن, بارها در جمع او را ستـودن و عزیز داشتـن ((بـرآوردن نیاز, به محبت و نـوازش است و ایجاد احساس امنیت در مقابل طـرد شـدن)) پـدر او را ام ابیها لقب مـى دهد و ریشه و اساس مإمـوریت عظیم بشرى خویش مى خواند.
((و ایـن تقویت عزت نفس و احترام به نفـس او است.)) رسول(ص) در بحرانهاى سخت سیاسى و اجتماعى به دختر خـود پناه مى برد و با او به درد دل مـى نشینـد و زینب(س) محرم راز مادر و بعد از او کنار پـدر و مقـدم بر برادران و در همه بـرهه ها شاهـد مـوضع گیـریهاى سیاسى, اجتماعى و اعتقادى مادر, پدر و برادران. و حتى ازدواجـش و پیمانـش با همسر, همسرى که در کرامت و بزرگوارى چون او جوانى نیست, که ((اگر بـرادرش حسیـن قصـد هجرتـى داشت با او باشـد)).
((و اینها همه یعنـى افزایـش سطح شناخت و آگـاهیهاى اجتمـاعى و نشـان دادن مسـوولیتهاى فـردى و اجتمـاعى و تـإکیـد بـــــــر مسـوولیت پذیرى, که رسالت مردان بر دوش زنان جاودانه مـى شـود.))
خدیجه(س) در واپسیـن دم حیات, پدر را به دختر مى سپارد, و فاطمه پدر و برادران را به زینب(س) ((تقـویت و تإکید بر مسـوولیتهاى زن بـودن و تعهد در آینـده)) بانـوى الگـو در بـرهه همسـرى: به مسـوولیتهایـش, آرد کـردن جـو, وصله کـردن لباس و کفـش همسـر و فرزندان, کـم از وعظ و سخنرانى و بحث و درس عبادت بها نمى دهد و در چشمـش حقیر نیست. همه را در جایگاه خـود ((حق)) مى بیند و حق هیچ گاه نزد او خـوار و بـى مقدار نیست. رابطه اش با همسر از روى ((درک)), ((فهم)) و ((شعور)) و آکنده از ((محبت)) و ((یکرنگـى)) است. هیچ وقت همسر خـود را آزار نمـى دهـد و متـوقع نیست, به خاطر نـداریها و محـرومیتها همسرش را سـرزنـش نکرده و بـى صبرى نمى کند و شرمگیـن و خجالت زده اش نمى سازد و ((شـوهرش نیز چنین است)). سفارش پدر در آخریـن لحظه هایى که در خانه او بود و آماده رفتـن به خانه شوهر, همین بـود. ایـن زن حتى درگیر و دار بحران سیاسـى بعد از رحلت پیامبـر(ص) که مـورد ضرب و شتـم قرار مى گیرد و از درد ضـربه ها به خود مـى پیچـد, آن را از همسـر خـود پنهان مـى کنـد تا بیش از پیـش بـر رنج او نیفزایـد, چـرا که او مـى داند شـوهرش براى او چه قدر و ارزشـى قایل است و همسرى دارد مسوول که با دانستـن این امر تا قصاص نکند آرام نمى گیرد و قصاص نیز با کدام شرایط و کدام فضا. و هـم آنکه چـون چنیـن شوهرى در مقابل خود دارد نیازى نـدارد براى بیان حضـور خـود و تحریک حـس مسـوولیت همسرى او, از حربه نالیدن و شکایات جسمى بهره بگیرد و بسیارى انگیزه هاى خـرد و کلان دیگـر ... . او آنقـدر غناى روحـى دارد و شـوهـرش نیز بـا او چنان رفتـارى دارد که نیازى به بیان نیازها و دردهـاى جسمـانـى اش به همسـر نـدارد تـا از او تـوجهى دریافت کنـد. بلکه با تـوجه به درگیـریهاى سیاسـى و اجتماعى آن زمان و مصلحت دیـن و ولایتـش ترجیح مـى داد نگرانى و اشتغال ذهنى دیگرى براى شوى خویش فراهـم نیاورد.
فاطمه(س) از پدر و مادر آمـوخته است و حسنیـن(ع) و زینب(س) نیز از علـى(ع) و فـاطمه(س) مىآمـوزند که ارتباط یک زن و مرد با یکدیگر چگـونه باید باشد و هر دو از هـم بایستى چه توقعاتى داشته باشند و خواسته هایشان از هم چه باشد. و تصویرى که از زن یا مرد مقابل خویش باید در ذهـن خـویـش ترسیـم کنند, چگونه باید باشـد.
بانـوى الگـو, مادرفاطمه(س) همزمان با انجام وظایف مادرانه اش, بـا شیـوه زیستـن,سلـوک با همسـر و فعــالیتهاى اجتماعى بـراى فرزنـدان خـود درسهادارد.
به نهایت به فـرزنـدانـش عشق مى ورزد.
حتى شیـوه صدا کردن و پاسخگـویى به فرزندانـش (به آنها در کمال آرامش و مهر مى گوید:
((علیک السلام ... سلام بـر تـو اى نـور چشمـم و اى میـوه دلــــم ...))(3) براى ما آمـوزشها دارد. در برابر دختر به نقـش زنانگى خویش بها مى دهد.
هماهنگى زنـدگى خانـوادگـى با فعالیتهاى اجتماعى و شیـوه انجام ایـن فعالیتها را به ما مىآموزد که با حفظ حریـم خود و خانواده مى توان در جامعه نیز نقـش مربى و تربیتى داشت و همزمان از وصله کردن لباس اهل خانه و آسیا کردن جـو و بازى با کـودکان نیز ابا نداشت.
رفتار و سلـوک با دیگران را به دختر خـود مىآموزد, کارهاى خانه را بیـن خـود و کسى که براى کمک در اختیار دارد, تقسیـم مى کند, تا او نیز براى عبادت و رشد فکرى فراغتـى داشته باشـد. فرزندان (و دختـران ما و زنان ما نیز) از زن الگـو, تعامل با یکـدیگر و با دیگران را مىآموزند.
در چنین خانواده اى با چنیـن سیره و سلوک هیچ گـونه آثار آشفتگى و از هـم گسیختگـى و نابسامانى دیده نمى شـود. و مسلما اگر چنیـن الگـوى زندگـى مـورد تقلیـد قـرار گیـرد و بـراى هماننـدسازى و الگـوبردارى مقابل چشـم زنان و دختران ما قرار گیرد فضایى حاکى از رشـد و تعالـى و آرامـش در خـانـواده ها را فـراهـم مـىآورد.

آنچه مىآموزیم:
1ـ مسـوولیتهاى زن بـودن زنان در ایـن دو خانـواده با اکـرام و احتـرام آمیخته است نه بـا احسـاس تحقیـر و بـى ارزشــى.
2ـ مـادران (الگـو) در مقـابل فـاطمه(س) و زینب(س) هیچ گـاه زن بـودن خـود را پست نمى شمارند, بلکه با نگرشـى انسان مدارانه به وظایف انسـانـى خـویـش در مقـابل دیگـرى (همسـر) عمل مـى کننـد.
3ـ مادران (الگـو) حقیر و زبـون همسـر نیستنـد, بلکه عزیز او و حامى و همراه شـوهران خـود هستند. چه در عرصه خانـواده و چه در عرصه فعالیتهاى اجتمـاعى همسـرانشان, شـانه به شـانه آنها و در کنارشان قدم برمى دارند. در این شیـوه ارتباط ایـن زمان هیچ گاه احسـاس حقـارت و بـى کفـایتـى نخـواهنـد کرد.
4ـ آنچه در این خانواده ها (الگو) در روابط بیـن اعضاى آن, یعنى پدر و مادر با یکـدیگر, مادر با فرزندان و پـدر با آنها, حاکـم است, بهتـریـن نـوع ارتبـاط بیـن افـراد را مشـاهـده مـى کنیـم.
آنچه در ایـن روابط مـى بینیـم, درک و مفاهمه درست از یکـدیگـر, احتـرام به عقـایـد و آرمـان یکـدیگـر, و رابطه اى پـر از گذشت, صمیمیت, عشق و محبت بر محـور ارزشهاى خـدایـى است. چنانکه مادر فاطمه(س) وقتـى همه جامعه همسـرش را طـرد کردنـد حمایتـش کرد و وقتى از او دریغ کردند همه دنیایـش را به پاى آرمان همسر ریخت.
و فاطمه(س) نیز براى ادامه آرمان پـدر که جارى شـدن ولایت حق بر مـردم بـود, از همه تـوش و تـوان خـویـش استفاده کـرد حتـى رنج تازیانه و درد ضـربه هاى شکننـده بـر سینه اش را تحمل کـرد بـدون آنکه نزد همسر بنالد و یا بر او منت گذارد و مضطربـش سازد و یا شرمگینـش کند.
5ـ ایثار و وفادارى, تحمل سختـى, به رخ نکشیـدن محـــدودیتها و محـرومیتها به همسـر و ...
6ـ آموخته مهم دیگرمان از زندگى نمونه ها, ایـن است که براى نضج گرفتـن دختر الگـو (فاطمه(س) یا زینب(س))و سلامت و تعالـى روانى او, افراد مهم زندگیـش, یعنـى پدر و مادر عمده تریـن نقـش را بر عهده دارند. چنانکه مى بینیـم حتى با وجـود فساد حاکـم بر جامعه یا آشفتگیهاى اجتماعى و عقیـدتى آن زمان, عناصر تربیتـى و نقـش الگـویـى پـدر و مادر و بخصـوص رفتار پـدر در رابطه بـا تقـویت نقشهاى فردى و اجتماعى دختر, از آن چنان قوتى برخـوردار است که حتـى شرایط فریبنده و آلـوده محیط نمـى تـواند تغییرى در منـش و شخصیت دختر ایجاد کند.
و حال چـرا پـدر و مادرهاى ما سبب همه انحرافها, اختلال شخصیتها و اختلال منـش و آشفتگیهاى رفتارى و عاطفـى فرزنـدان خـود را بر عهده جامعه (محیط اجتماع, مدرسه و همسالان) مـى گذارند و به نقـش والدیـن در تربیت و بهداشت روانى فرزندان کمتر تـوجه مى کنند. و حتـى پـدران نقـش کمتـرى در محیط خـانـواده در تـربیت و هـدایت فرزندانشان چه دختر و چه پسر براى خـود قایلنـد. گرچه در زمینه مسایل تربیتـى اغلب پدران فکر مـى کنند نقـش عمده اى براى دختران خود نمى تـوانند ایفا کنند. و ایـن نکته عمیق و ظریف و مهمى است که در تربیت فرزندان بخصـوص دختران از دید حتى مسـوولان تربیتـى مخفى مى ماند.
در زندگى دختر الگـو حتى بعد از ازدواج حضـور اقتدار پدرانه را در جهت تربیت مى بینیـم, مثل واکنش منفى رسول اکرم(ص) به آویزان بـودن پـرده گرانبها بـر سر در خانه دخترش, چیزى که هـدیه همسر فاطمه(س) از سهم بیت المال به او بـود. یا فرستادن سائل به خانه دخترش در حالى که مى داند او هیچ ندارد به جز گردنبندى. در ایـن رابطه غنـى بیـن دختر و پدر مـى بینیـم رفتارهاى تربیتـى پدر در کنـار همه محبتها, نـوازشها و اعزارهـا ادامه دارد.
7ـ زینب(س) خـواهرى است بر زانـوان پـدر و مقـدم بر بـرادران و محرم مادر, برادران از پدر مىآموزند که خـواهر را گرامى و شإن او را پاس بـدارند و از مادر مـىآمـوزند که خـواهر نقطه امـن و آرامـش آنها باشـد. پـدر و مادر چنان رفتار مـى کنند که برادران احترام و محبت به خواهر را فرامـوش شدن خود و ضایع شدن حق خـود نمى بینند.
8ـ آرامش حاکم بر رفتار والدین نسبت به یکدیگر, حتى در بدتریـن شـرایط اقتصـادى, اجتمـاعى بـا تکیه بـر ایمـان, اتکـإشـان به خـداوند, صبورى آنها, محبتشان به یکدیگر و مطرح نبودن زن بـودن یا مرد بودن در خانه, تفاضلى بیـن خود قایل نشدن در تقسیم حقوق انسـانـى, احتـرام متقـابل, اعتمـاد و گذشت زن و مــرد نسبت به یکدیگر, خـواهران و برادران را نیز به ایـن گـونه پرورش مى دهد.
9ـ در ایـن خـانه رقابت بـر سـر کسب محبت یا امتیازى بیشتـر از والـدیـن مطـرح نیست, چـرا که همه اینها به تسـاوى در اختیــار فرزندان هست. حتـى در نـوع پاسخگـویى به آنها یا صدا زدنشان به یک صـورت و با یک آهنگ پاسخ داده مـى شـود. (... یا قره عینـى و ثمـره فـوادى, ... اى نـور چشـم و میـوه دلم)
10ـ در ایـن خانه فـرزندان یاد مـى گیرنـد قبل از آنکه به خـود و منافع خـود فکـر کنند, به دیگـران و نیازهایشان اهمیت بـدهنـد.
مادر بـراى دیگـران بیشتـر دعا مـى کنـد و نان خـود را با وجـود روزه دارى به سائل مى بخشد و ...
11ـ در ایـن خانه دختـر به آسانـى و با عشق نقشهاى خـود را فرا مى گیرد و آنها را با افتخار مـى پذیرد. در چنیـن شـرایطـى, دیگر دختر خانه دچار بحرانى نخـواهد شد. نیازهایـش به محبت, احترام, پذیرش, نوازش و امنیت و ... بى پاسخ نمانده است که براى جبرانـش به خارج از محیط خانه پناه ببرد یا بر والدیـن بیاشـوبـد. پدر, مادر و برادران همه در ایجاد این آرامـش سهیـم هستنـد. در ایـن فضـا هـویت فـرد شکل مـى گیـرد و انسجـام مـى یـابـد.
از آنجا که در ایـن خانـواده الگـو, محـور همه رفتارها کنشها و واکنشهاى پـدر و مادر ایمان و اعتقاد دینـى آنهاست, از کـودکـى هـویت دینـى در وجـود فرزنـدان نضج گرفته و بـراى ایفاى نقشهاى گوناگـون خـود آماده مى شـوند و دیگر بحران هویت و سردرگمى نقـش معنایى نخـواهد یافت. فرزندان بخصـوص دختر در ایـن خانـواده از مادر مىآمـوزد که چه مى خواهد, هدفـش چیست, که مى خـواهد باشد, و که باید باشد, چگونه انتخاب کند و چگـونه عمل نماید و چرا باید چنین و چنان رفتار کنـد. در چنیـن شرایطـى, سلامت روان دختـر از بدیهى تریـن عناصر موجود در سیستم خانواده و سلامت زنان در جامعه است.
12ـ با تـوجه به رشـد و پـرورش آگاهیها و شناخت دختـر الگـو در خانـواده که زمینه هاى آن تـوسط پدر و همسر براى فاطمه(س) و پدر و مادر و برادران براى زینب(س) فراهـم شده است, در بحرانى تریـن شـرایط سیاسـى, اجتماعى مقابل پـدر و همسـر و بـرادران, مـوضعى آگاهانه و نقادانه در برابر جریانهاى سیاسى و فرهنگى عصر خویـش اختیار مى کنند.
مـدیریت اجتماعى زن الگـو بـر اساس بینـش عمیق و شناخت وسیع او نسبت به جریانات گوناگون جامعه خـویـش است. حضور در جامعه بدون بینـش, آگـاهـى و شناخت و شعور همه جـانبه نتیجه اش ((فتنه جمل)) است, و زن را بازیچه تمایلات دیگران مـى سازد. و ایـن بازیچه شدن به دلیل نقـش اساسـى و حیاتـى و غیر قابل انکار زنان در جامعه, مى تواند حتى جـوامع را دستخوش بحران سازد. ایـن بحران مى تـواند در همه عرصه هاى جامعه یعنـى عرصه هاى اجتماعى, فرهنگـى و اخلاقـى حتى اقتصادى و سیاسى باشد.
13ـ حضور سربلند, استـوار و پرقدرت زینب(س) در یکى از سخت تریـن و پـراضطـراب تـریـن حـادثه هـاى تـاریخ بـراى مـــا درسها دارد.
او حـادثه هاى زیادى را پشت سـر گذاشته است, ((که هـر کـدامشـان فشار و اضطراب فروپاشنده محسـوب مى شـوند. و در افراد مواجه شده بـا فشـارهاى روانـى و اضطـراب, پـاسخهاى روانشناسـى و رفتـارى ویژه اى را به دنبـال خـواهـد داشت که منجـر به بــــروز اختلالات روانشناختـى متعددى در فـرد مى شـود.)) از او مـى تـوان شیـوه هاى مقابله با استرس, مداخله در بحران, شیـوه هاى مدیریت استرس و به طـور کلـى عناصـر بنیادیـن شیـوه هاى مقـابله و سـازگارى و حتـى بهره گیرى از مولفه هاى مربـوط به استرس براى مقابله با استرس را آموخت.
حضـور و سلوک زینب(س) در عاشورا و در جریانهاى پـس از عاشـورا, که تضمیـن کننده بقاى آن قیام بـود, گـواه روشنى بر تـوانایى و تـوانمنـدى زینب(س) در برابر شـدیدتریـن فشارهاى روانـى, جسمـى وارده ممکن, به یک انسان است.
ج ـ شیـوه هـاى بهره گیـرى از الگـوهـا در سـازنـدگـى و جهت دهــى ـ تبییـن هر چه روشنترالگوهاى رفتارى ـ شناختـى زنان الگـو, تا زنان و دختران ما ببینند که در زندگـى عینى و روزمره خـود و در بستر دیـن مى تـوانند نمونه هایى را بیابند که چراهاى اکنون آنها و چگـونه بـودنشان را از آنها بگیرند و اینکه گذشت زمان هر چند طولانى نمى تـواند اصول اساسى فطرت انسان را به فراموشى بسپارد و معیارها و شاخصهایى که بر اساس فطرت انسانى ارایه مـى شـوند هیچ گاه رنگ کهنگى به خود نمى گیرند.
ـ ارایه جنبه هاى عملـى و عینـى الگـوى مطلـوب زنانگـى به وسیله الگـوهـاى پیـرامـون, مثل مـادر, مـربیان و ...
ـ تسهیل و تشویق همانندسازى نوجوانان و جوانان با ایـن الگوهاى مطلوب.
ـ مورد بحث قراردادن موضـوع و از طریق مباحثه واداشتـن به تفکر در مـورد همـاننـدسـازى بـا الگـوهـاى مطلوب.
ـ براى آنکه عینى بودن و امکان پذیر بـودن ایـن همانندسازى براى جـوانان ما و هـم والـدیـن و افراد جامعه بیشتـر مشخص شـود, از مقایسه عملکردها و سـوگیریهاى خـود با الگـوها و سپـس تإمل در برابر عملکردها و موضعگیریها در مقایسه با زن الگو مى تـوان سود جست.

آخر کلام اینکه:
مـا به سلامت واقعى روان و رفتـار زنـان و دختـرانمــــــان دست پیدانمى کنیم مگر آنکه روش را از الگـوها بگیریـم. و حتى کاملتر بگوییـم: نه تنها از زنان الگو, که باید گفت از انسانهاى الگو, چه تربیت صحیح روانى و رفتارى یک دختر, یک زن میسر نخواهد بـود مگـر آنکه بسترى که او در آن تربیت مى شـود بستـر سالمـى باشـد.
پـس فـرزنـدانمان را بـر اساس نقشـى که از زنان و مـردان الگـو مى گیریم تربیت کنیم. و نگذاریـم با فراموش کردن بهتریـن اسوه ها و الگـوهاى تاریخ بشریت, نـوجوانان و جـوانان امروز و فردایمان به دلیل ایـن خلإ مهم که از نیازهاى تـربیتـى و رشـدى در رونـد تکامل شخصیت آنهاست (همانندسازى), به دام مبتذلتریـن مـدلهایـى که نامردمان و فاسقان عصر تبلیغ مـى کنند, بیفتند. آزادگـى, اگر حتـى دیـانتـى هـم نبـاشـد چنیـن حکـم مـى کند.
و به گفته مرحوم استاد شریعتى فاطمه یک ((زن)) بـود آن چنان که اسلام مـى خـواهد که ((زن)) باشد. وى در همه ابعاد گوناگـون ((زن بـودن)) نمـونه شـده بـود. مظهر یک ((دختـر)) در برابـر پـدرش.
مظهر یک ((همسـر)) در بـرابـر شـوهـرش.
مظهر یک زن ((مبـارز و مسـوول)) در بـرابـر زمـانـش و سـرنـوشت جامعه اش. وى خـود یک امام است. یعنـى یک نمـونه مثالـى, یک تیپ ایـدهآل براى زنان, یک ((اسـوه)) الگـوى, یک ((شاهـد)) براى هر زنـى که مـى خـواهـد ((شـدن خـویـش)) را انتخـاب کند.
پى نوشت :
1ـModeling
2ـIdentification
3ـ حـدیث کسإ. (علیک السلام یا ولـدى و یا قـره عینـى و ثمـره فوادى).