راسم عقد و عروسى در شاهرود زن و خانواده، فرهنگ و آداب محلى قسمت 7


زن و خـانـواده, فـرهنگ و آداب محلـى (7)
مراسم عقد و عروسى در شاهرود

 

 

معمـولا مادر دامـاد, عروس آینـده اش را در مجـالـس روضه خـوانـى, عروسـى, عزا و ... انتخاب مـى کند. سپـس وضعیت اخلاقـى و جسمانـى دختر دلخـواهـش را از حمامى محل مـى پرسد. زمانـى که دختر مـورد قبـول خانـواده داماد قـرار گـرفت, مادر داماد به همراه دو, سه نفر به دیدن دختر مـى رونـد و با خانـواده دختر در زمینه ازدواج دخترشان صحبت مى کنند. یک تا دو مرتبه ایـن ملاقات ادامه مى یابد.
دفعه سـوم مادر و اقـوام مادر براى ((پسنـدیـدن عروس)) به منزل عروس مـى روند و زنان با دقت هر چه تمامتر کلیه رفتارها و وضعیت ظاهرى دختر را مـورد تـوجه قرار مى دهند. پـس از بازگشت از منزل عروس, مـادر دامـاد نظر یک یک زنـان را در بـاره عروس آینـده اش مـى پرسـد. زنان هر یک خصـوصیات مـورد تـوجه خـود را چنیـن بیان مـى کننـد: مـادر عاقلـى داره (دارد)
خانه شان قالى فرش به (بود)
دختره با حیا و حلیمیه
دختر نجیب و سر به زیره
دختر دست و پا داریه
دختر سبزه و بانمکیه
مادر داماد دختر مـورد پسندش را به پسر و شـوهرش معرفـى مى کند.
در صـورت تـوافق خانـواده داماد, مادر قاصدى مـى فرستـد و پیغام مى دهـد که ما عصـر فلان روز مـىآییـم. مادر داماد به اتفاق گیـس سفیدى به منزل عروس مى روند. پـس از پذیرایى, مادر داماد موضـوع خواستگارى را پیش مى کشد.
مادر دختر مى گوید: ((ما حرفى نداریـم, اما اجازه بدهید استخاره کنیـم.)) سپـس او موضوع را با شـوهرش در میان مى گذارد. در صورت تمایل, پـدردختـر با اقـوام خـود مشـورت کرده و در مـورد پسر و اقـوام او و نیز وضعیت اخلاقـى و خانـوادگـى وى از اشخـاص مختلف سـوالاتـى مـى کننـد. در صـورت مقبـول واقع گشتـن, خانـواده عروس استخاره مى کند. چنانچه استخاره خـوب آمـد جـواب مثبت مـى دهند و چنانچه داماد مناسب نباشد بـدون استخاره کردن پیغام مـى دهند که استخاره بـد آمـده است یا دختر کـوچک است; یا مثلا دختر علاقه مند است که به درسش ادامه دهد و ...
اما در صـورت مـوافقت خانـواده دختر, چند زن مسـن به خانه عروس مـى روند و در باره قباله و نقـدینه(1), شیربها و وسایل عروس با خانواده عروس صحبت مى کنند. پـس از حصول تـوافق, زنان کف مى زنند و مبارکباد مـى گـوینـد و دهانشان را با نقل و شیرینـى, شیـریـن مى کنند و خانـواده داماد مـى گـوینـد که مردان ما فردا شب بـراى ((حرف تمام کردن)) مىآیند.
ریـش سفیـدان و بزرگان فامیل داماد به اتفاق دو زن مسـن به منزل عروس مى روند. معمـولا چند نفر مرد از نزدیکان عروس هـم در مجلـس حضور مى یابند.
پـس از صرف چاى و شربت و شیرینى, موارد توافق شده میان زنان را در کاغذى نـوشته و چنـد نفر بزرگ فامیل از هر طـرف پاى کاغذ را امضا مى کنند. صبح روز بعد از طرف خانـواده داماد چند مـن شیر و یک بره سفید به خانه عروس مى فرستند. یک شب پیـش از عروسى یا شب دوم عروسـى, اقـوام عروس جهیزیه را در میـان مجمعه هـاى مســــى مى چینند و روى هـر مجمعه پارچه هاى رنگارنگـى مـى اندازنـد. ضمنا هدایایى براى مادر, خـواهر, برادر و پدر داماد در نظر مـى گیرند که اصطلاحا ((خلعتـى)) مـى نامنـد و بـاربـران مجمعه ها را به سـر مى گیرند. چند زن همراه جهیزیه به خانه داماد مـى روند. زنان پـس از صـرف چاى و شـربت و شیرینـى در اطراف جهیزیه دست مـى زننـد و شعرهایى مى خـوانند. میزان جهیزیه به وضعیت مالى خانواده عروس و نیز مقدار پـولى که به عنـوان شیربها گرفته مى شـود بستگى دارد.
سه چهار شب پیـش از عروسى وسایلى از قبیل ((صابون, شیرینى, طلا, لباس عروس, قنـد, چاى, وسایل سفره عقـد, و وسایل آرایـش عروس))
را به خانه عروس مـى برند. خـواهر یا مادر داماد یک یک وسایل را به حـاضـران نشان مـى دهنـد و زنان ضمـن دست افشانـى ((هلـولـو))
مى کنند.
در گذشته نه چندان دور حنابندان رسـم بـوده است. حناى خیـس شده را وسط مجلـس مـى گذاشتنـد و عروس روى تختـى مى نشست.
خانـواده داماد مقدارى حنا در کف دست عروس مـى گذاشتند و یک صدا مى خواندند: ((حنا نمى بندد ایـن دست کچول (کـوچـولو) کف دست مى خـواد از مار (مـادر) عروس)) مـادر عروس سکه اى کف دست عروس مى گذاشت.
((حنا نمى بندد ایـن قرص قمر کف دست مـى خـواد از مال پدر)) پـدر عروس مقـدارى پـول کف دست عروس مـى گذاشت.
صبح روز عقد, مادر عروس ((پارچه سفیـدى)) در اتاق عقـدکنان روى فـرش پهن مـى کنـد و مـواد و وسـایل زیـر را روى آن مـى چینـــد: قـرآن, جـوز, بـادام, سبزى, رشته آش, کـاسه آب, نان سنگک, عسل, ماست, کندر, اسپنـد, چراغ روشـن, آرد برنج, تخـم مرغ, هل, میخک, نقل.
در سالهاى پیشیـن عروس را آرایـش نمـى کردند اما امروزه صبح روز عقد, نخ انداز ((آرایشگر)) صـورت عروس را بند مى اندازد و خـواهر عروس, عروس را به حمام مى برد.
عروس لباس سفید به تـن کرده و در اتاق عقدکنان رو به ضریح امام رضا(ع) مى نشیند.
میان انگشتان پاى عروس, هل و میخک مـى ریزند و قرآنـى در دامنـش مى گذارند و به وى مى گویند که سوره یاسیـن را قرائت کند. دو گیس سفید خـوشبخت از دو طـرف عروس و داماد بایـد در مجلـس عقـدکنان حضـور داشته باشـد. یکـى از آنان سـوزن و نخ به دست مـى گیـرد و دیگرى قیچـى. ضمنا اهالى بر ایـن باورند که اگر دخترى در مجلـس عقدکنان باشد بختـش براى همیشه بسته مى شود. دو نفر عاقد پشت در مى نشینند و صورت قباله را در دفتر مربـوطه مى نویسند و به اتفاق خطبه عقد را جارى مـى سازند. هنگام خـواندن خطبه عقد, زنـى نخ و سـوزن به پارچه سفید روى سر عروس مى کشـد و مـى گـوید: ((هنـدوزم هندوزم)) (مى دوزم و مى دوزم) زنان مـى پرسند: ((چى چـى هنـدوزى))
(چى چـى مى دوزى؟) آن زن مـى گـویـد: ((بـراى عروس و داماد)). زن دیگرى با قیچـى پارچه سفیـد روى سـر عروس را ریز ریز مـى کنـد و ریزه هاى آن را به سـر عروس مـى پـاشـد. دو زن ته دو کله قنـد را بالاى سر عروس به هـم مى سایند و مى گـویند: ((شهد شکر, خـوشبخت بشیـن)). هنگامى که خطبه خوان به صورت قباله مى رسد با صداى بلند خطاب به عروس مـى گـوید: ((عروس خانـم! آیا با ایـن قدر قباله و ... راضـى هستـى؟ )) عروس بله نمـى گـویـد.
گیـس سفیدى ندا مـى دهد که عروس خانـم از پدرش اجازه ندارد. پدر عروس اجازه مى دهد و عروس بله را مى گـوید. زنانى که حضـور دارند دست مى زنند و مبارکباد مى گویند. رسـم است در هنگام خواندن خطبه عقد, یک قورى ((مرزنگوش)) روى چراغ مى گذارند تا بجوشد; به ایـن نیت که دل عروس و داماد براى همیشه براى یکدیگر بجـوشـد. عاقـد دفتر را به خانه داماد مـى برد و پـدر داماد و داماد و چند شهود دفتـر را امضـا مـى کننـد. عروس چشمهایـش را روى هـم مــى گذارد.
خواهر داماد به برادرش تـوصیه مى کند هنگام ورود به اتاق عقد با شست پاى راست خـود, به شست پـاى سمت چپ عروس فشار وارد کنـد تا زبـان عروس بـراى همیشه کـوتـاه شـود! سپـس به اتفاق نزد عروس مـى روند. داماد هدیه اى به عنـوان رونما به عروس مى دهد. عروس قرآن را مى بـوسد و روى سفره عقد مـى گذارد.
داماد کمـى عسل به دهان عروس مـى گذارد و همیـن طـور عروس. مادر عروس سفره عقـد را جمع مى کند و به سر دختران دم بخت مـى تکاند تا بختشان باز شـود. گیـس سفیدى اطراف قیچى را نخ محکمى مى بندد تا عروس و داماد را جـادو نکننـد. ناگفته نمانـد در شب عروسـى, زن مسنى تخـم مرغهاى سفره عقد را ((خاگینه)) درست مى کند و به عنوان ((ازدیاد نسل)) به عروس و داماد مـى دهـد. ضمنا رشته, آرد برنج, نمک, گردو, اسپنـد و نخ و سـوزن را همراه جهیزیه به خانه داماد مـى فرستنـد. در میان زنان رسـم بر این است که عروس اولیـن لباس بچه اش را بـا همـان سـوزن و نخ ((سفـره عقـد)) مـى دوزد.
یکى دو ساعت که از شب گذشت گروهى از اقـوام داماد به منزل عروس مى روند.
پـس از صـرف چـاى و شیـرینـى و شـربت, زنـان ((اقـوام دامـاد))
دسته جمعى خطاب به عروس مى گویند: سر نگهدار اى عروس
سرور نگهدار اى عروس
تو که مال مردمى
سرور نگهدار اى عروس
اقوام داماد به عروس مى گویند: ((گل وخى بلبل وخى (برخیز)
چـادر به سـر کـن حـالا میل رفتنه (رفتن است)))
زنان اهل عروس: من نمیرم (نمى روم) من نمیرم
خانه بابا بهتره (بهتر است)
خـانه بـابـا نـن (نـان) پسته هخـورى (مـى خورى)
خـانه شـوهـر غم و غصه هخـورى (مـى خورى)
عروس از پـدرش اجازه مى گیرد و بلند مـى شـود. برادرش چادر به سر عروس مى اندازد و قرآنى زیر بغلـش مـى گذارد و پارچه اى را محتـوى پنیـر, سبزى, نان و دو تـا قاشق(2) به کمـرش مـى بنـدد. در ایـن هنگـام, اهل دامـاد دسته جمعى کف مـى زننـد و مـى خـوانند: چه خوب شد
مال خود شد
عروس مال خود ما شد
زنـان اهل دامـاد به اهل عروس مـى گـوید: گل ما که بهتره (بهتر است)
سمبل (سنبل) ما که بهتره
عروسان به خود منازید (ننازید)
داماد ما بهتره
اهل عروس در جواب مى گویند: سر نگه مى دارم سرور نگه مى دارم
خانه شویر (شوهر) مى روم شومار
(مادرشوهر) نگه مى دارم
اهل داماد: سر نگه دار اى عروس
سرور نگه دار اى عروس
خانه شویر هروى (مى روى)
شویر نگه دار اى عروس
اهل عروس: سر نگه مى دارم سر نگه مى دارم
خـانه شـویـر مـى روم شـومـار نگه مى دارم
اهل دامـاد خطـاب به عروس مـى خـواننـد: باز آمدم باز آمدم
از نزد داماد آمدم
مرغ زرد پرپرى
بر دور حجلت مى پرید
آفرین بر مادرى
همچه (همچـون) دختـر پلـورویـد (پرورده است)
مـرغ زرد چمنـى لب لب جـو پـرواز کن
شـوپیـر (پـدرشـوهـر) خـوب دارى عروس تـا مـى تـوانـى نـاز کــن
مـرغ زرد چمنـى لب لب جـو پـرواز کـن
شـوبـرار (بـرادرشـوهـر) خـوب دارى عروس تا مـى تـوانـى ناز کـن
مرغ زرد چمنى لب لب جو پرواز کن
شوخویار (خواهرشوهر) خوب دارى
عروس تامى توانى ناز کن))
عروس با پدر و مادرش خداحافظى مـى کند. زنى با یک سینـى که درآن آینه, قـرآن, کـاسه آب, دو سه عدد نـان, و مقـدارى بـرنج و آرد گذاشته شده نزد عروس مـىآید. عروس به عنـوان بلاگردانـى دست روى برنج و آرد مى گذارد و قرآن را مـى بـوسـد بـدون اینکه به پشت سر خـود نگاه کنـد از زیر سینـى رد مـى شـود. مردان, پیشاپیـش حرکت مى کنند. در بعضى مواقع, مردى مدح مولا على(ع) را مى گـوید. برادر عروس آینه اى جلـو خـواهرش مـى گیرد و زنان در پشت سر عروس حـرکت مى کنند. زنان معمولا بدون سر و صدا به راه خـود ادامه مى دهند تا به منزل دامـاد بـرسنـد. هنگـامـى که عروس از محله شـان مـى گذرد دوستانـش یک صـدا مـى خـوانند: از کـوچه ببـردنـد بلنـد باریک
از گوشه چادرت شکر مى پاشید
تا کى بنشینم که شکر آب شود
دشمن به غمت کور شود اىشااله
زنان یک صدا مى گویند: اىشااله
ازین کوچه ببردند ماه ماه را
گل خوشبو خاطرخواه ما را
الهى هر که برد خیرش ببیند
پریش (پریشان) کرده احوال ما را
هنگامـى که عروس وارد محله داماد مـى شـود, همسـایگـان دسته جمعى چنین مى خوانند: در کوچه ما کلاه, کلاه پیدا شد
در زیر کلاه یک قرص ماه پیدا شد
قربان کریمى خدا گردم من
امشب شب مه نبود و مه پیدا شد
زنـى یک مشت نقل به سـر عروس مـى پـاشـد و مـى گـویـد: ((آشباش)) زنان اهل داماد روى سر عروس نقل مى پاشند و مى گـویند: این حیاط و آن حیاط
مى پاشند نقل و نوات (نبات)
بر سر عروس و داماد
اى یار مبارک بادا
اىشااله مبارک بادا
سـى چهل قـدم مـانـده به منزل دامـاد, عروس مـى ایستد.
پـدر دامـاد جلـو مـىآیـد و خطـاب به عروس مـى گـوید: خوش آمدى
صفا آوردى
قدمت روى چشمانم
بپاى هم پیرها باشین (بشوید)
عروس فلان قطعه زمیـن, پـاى انـدازت, دو قـدم بیـا جلـوتر
زنـان ضمـن ریختـن نقل به سـر عروس مـى گـوینـد: ((آشبـاش)) در ایـن مـوقع عروس دو سه قـدمـى جلو مـىآید.
پـدر دامـاد عروس و دامـاد را دست به دست مـى دهـد و به پســرش مى گوید: ((بیا بابا ایـن امانتى را که از مـن خـواستى تحـویل بگیر)).
سپس شادمانه مى گوید: شب زفاف کم از تخت پادشاهى نیست
به شـرط آنکه پسـر را پـدر کنـد دامـاد
سپـس مادر, دایـى و عمـوى داماد نزد عروس مـىآینـد و پـاانـداز مى دهند. زنى به عنـوان دفع چشـم زخـم, اسپند و کندر دود مـى کند.
گوسفندى جلـوى پاى عروس ذبح مى شـود و عروس از روى خـون گـوسفند ذبح شـده مـى گذرد و وارد خـانه داماد مـى شـود. مـادر دامـاد به پیشباز عروس مىآید و مى گوید: خوش آمدى که خوشم آمد ز آمدنت
هزار جان گرامى فداى هر قدمت
اگر از آمدنت خبر داشتم
سر راهت گل چمن مى کاشتم
برآمدى که تو جان منى
گل بر تو بپاشم که تو مهمان منى
گل بر تو بپاشم که گلاب در عقبت
به لله که تـو نـور هـر دو چشمـان منى
پـس از صرف شام, اقـوام دور و آشنایان مجلـس را تـرک مـى کننـد.
داماد وضـو مى گیـرد و نماز حاجت مـى خـواند تا هـر چه آرزو کنـد خداوند مرادش را برآورده سازد.

منبع: فـرهنگ مردم شاهرود, پژوهـش و تإلیف سیـدعلـى اصغر شـریعت زاده, ص275 ـ 262
پى نوشت : 1ـ به شیربها در اصطلاح محلى ((نقدینه)) گفته مى شـود. مادر عروس با نقـدینه وسایل زنـدگـى مـى خرد و همراه جهیزیه به خانه داماد مى فرستـد, اما برخـى از خانـواده ها شیربها نمـى گیرنـد و در عوض انتظارى نـدارنـد. به قـول شـاهـرودیها: هیچ بگیـر بـا هیچ بـده کـاریـش نى ى (نیست).
2 ـ در نزد مـردم مـوارد زیـر سمبل چیزى است: پنیر: مایه کار
سبزى: عروس زود سبز شـود و آبستـن گـردد
نان: خیر و برکت دو تا
قاشق: نشانه سفیدبختى است