زنـان در هفـدهمیـن جشنـواره تـاتـر فجـر, گـامـى بلند فریبا ابتهاج ـ شهلا اخترى
اشاره اى لازم:
هفـدهمیـن جشنـواره تئاتر فجر, امسال تـوانست از جمله با اضافه شدن بخـش بیـن المللى و ارائه نمایشهایى از دیگر کشورها, چهره اى متمایز پیدا کنـد. اما در برخـى نمایشهایـى که بر روى صحنه رفت صحنه هایى به نمایـش آمد که مصادیقى روشـن از هتک ارزشهاى اسلامى و خدشه دار ساختـن حرمت جامعه انقلابـى به شمار مـى رود. صحنه هایى که نشان از سهل انگارى برخـى دست اندرکاران جشنـواره دارد و بسـى مایه تإسف و حتـى جاى نگرانـى است که به کجا مـى رویـم؟! البته خـوش گمانى اقتضا مى کند ناپختگـى برخـى دست اندرکاران در نخستیـن تجربه بخش بین المللى را عذرى در ایـن کوتاهى آشکار بدانیـم اما نمایـش برخى صحنه ها هر چند به ندرت, چنان هتکآمیز و ناروا بوده است که ایـن خوش گمانى نیز چاره ساز قصور یاد شده نیست و دریغ از یک عذرخـواهـى و ابراز تإسف دست اندرکاران محترم که مـى تـوانست عذر تقصیر را مـوجه سازد و مـرهمـى بـر احساسات جـریحه دار شـده انسانهایى باشد که فیلـم و سینما و نمایش و تئاتر و جشنواره را همه و همه در خدمت ارزشهاى اسلامـى و انسانى و حفظ حرمت و شـوون جامعه اسلامـى مـى خـواهنـد و جز ایـن هـر چه باشـد (پشیزى) ارزش نمى گذارند. انتظار مى رود در جشنواره هاى بعدى نشان داده شـود که آنچه در جشنواره هفدهم رخ داد فقط معلول کـم تجربگى و سهل انگارى بـرخـى دست انـدرکـاران بـوده است و نه بیشتـر. ان شــإالله. و العاقبه للمتقین.
((پیام زن)) هفـدهمیـن جشنـواره تإتر فجر همزمان با بزرگـداشت بیستمیـن سالـروز پیـروزى انقلاب اسلامـى از اول تا 15 بهمـن ماه 1377 در ابعادى گسترده تـر از سالهاى پیـش و با استقبال چشمگیـر علاقه منـدان به ایـن هنر بـرگزار و مـوجب طـرح مباحث مختلفـى در مطبوعات و میان مردم شد.
در این جشنـواره که براى اولین بار به صـورت بیـن المللـى بر پا شد, حدود 100 گروه نمایشـى در بخشهاى مختلف شامل ویژه, مسابقه, تإتر خیابانى و نمایشهاى سنتـى ـ آئینـى شرکت کردنـد. گروههاى نمایشـى خـارجـى از کشـورهاى ایتالیا, هنـد, آلمان, ارمنستـان, ترکمنستان و تاجیکستان در ایـن جشنواره حضـور یافته و نمایشهاى آنـان نیز با استقبـال علاقه منـدان روبه رو شـد و البته بخشـى از حرفها, حدیثها و انتقادات نیز متوجه همیـن بخش از جشنواره بود.
بر اساس آمار ارایه شده از سـوى حسیـن سلیمـى مدیر مرکز هنرهاى نمایشى در مجموع 105 گروه در بخشهاى مختلف جشنواره امسال حضـور یافته و 240 اجراى نمایش در تالارها و 750 اجرا در بخـش خیابانى داشتنـد و در مجمـوع 250 هزار نفر از بـرنامه هاى ایـن جشنـواره دیدن کردند.
هفدهمیـن جشنواره تإتر فجر داراى ویژگیهایى بـود که اهـم آنها عبارت بودند از:
1ـ رویکـرد قـابل تـوجه به شـاهنـامه و مضـامیـن اسـاطیرى
2ـ حضور کیفى کارگردانان زن
3ـ دارا بودن بخش بین المللى
4ـ اجـراى تعداد قـابل تـوجهى نمـایـش خیـابـانى
5ـ استقبال قابل تـوجه مـردم ایـن گزارش سعى دارد بـا تـوجه به ویژگیهاى یاد شده, مرورى بـر جشنـواره تإتر اخیر داشته باشـد, با ذکـر ایـن نکته که به دلیل تعداد قابل تـوجه نمایشها, امکان دیـدن همه آنها وجـود نـداشته, بنابرایـن مـوضـوع ((کارگردانـى زنان)) در بخشهاى ((ویژه)) و ((مسـابقه)) جشنـواره محـور قـرار گـرفته و نمـونه هـاى ارایه شـده از ایـن دست خـواهنـد بود.
در بخـش ((ویژه)) از 26 نمایـش به اجـرا در آمـده 5 نمـایـش به کارگردانى زنان به صحنه آمد. در بخـش ((مسابقه)) از 24 نمایـش, 4 نمایش, در بخش تإتر خیابانى از 34 نمایش, 3 نمایش و در بخـش جنبـى نمایشهاى استان تهران نیز از 18 نمایش, 4 نمایـش را زنان کارگردانى کردند.
در نوعى تقسیـم بندى مى تـوان انـواع غالب تإترهاى امروز را تحت عناوین زیر معرفى کرد:
1ـ تـاتـر ارزشـى داراى ابعاد اسلامـى یـا حمـاسـى, ملى
2ـ تاتر سیاسى
3ـ بـرگردانهاى تإتر خارجـى در هفـدهمیـن جشنـواره تإتر آنچه مشهود به نظر مـى رسیـد تعداد قابل تـوجه نمایشهایـى بـا مضمـون حماسى, ملـى بـویژه الهام گرفته از داستانهاى شاهنامه فـردوسـى بـود و به همین علت برخـى معتقـدند که ایـن جشنـواره به بیانـى جشنـواره ((شـاهنـامه خـوانـى)) بـوده است.
بهرحال مجمـوعه نمایشهاى اجـرا شـده به تقسیـم بنـدى فـوق نزدیک بودند, بویژه 9 نمایش مورد نظر ایـن گزارش که در دو بخش ویژه و مسابقه اجرا شـد. بنابراین بر اساس همیـن تقسیـم بندى به معرفـى نمایشهاى مـورد نظر پرداخته, با ایـن تـوضیح که در پایان معرفى هـر دسته, به بـررسـى و نقـد نمایشهاى مشابه هـم مـى پـردازیـم.
1ـ تاترهاى حماسى
رستم و سهراب
کارگردان: پرى صابرى
با داستان رستـم و سهراب همه آشنا هستند. داستان غم انگیز پدر و پسرى پهلـوان که عمرى در آرزوى دیدن هـم سـوختنـد و عاقبت ایـن دیـدار در لحظه مرگ پسر به دست پـدر رخ داد, معروفتریـن داستان شاهنامه حکیـم فردوسى که قرنها زینت مجلس نقالان ایـن دیار بوده است.
جریره زنى براى سپیده دمان
کارگردان: منیژه دلدار گلچین
دو خواهر بازیگر, همراه با گروه نمایـش خـود در پـى سفارش کارى شروع به تمریـن کرده اند. یکـى از خواهران در زندگـى گذشته خـود مشکلاتى داشته است. خواهر دوم با اجراى نمایـش و تشبیه زندگى او با قهرمان زن شاهنامه که جـریره نام دارد, سعى مـى کنـد مشکل او را حل نمایـد. ایـن داستان در باره همسـر نخست سیاوش در تـوران زمیـن است. زنى که براى نجات جان شوهرش از مرگ, دست به فداکارى مـى زند و حتـى حاضـر به معامله جان خـود و فرزنـدش با افراسیاب براى نجات همسرش است. اما بالاخره سیاوش کشته و کوشـش زن از سوى افراسیاب به سخره گرفته مى شود.
فرود سیاوش
کارگردان: مریم معترف
ایـن داستان به مرگ ((فرود)) پسر سیاوش و شباهتهایى که با قصه پدر دارد مى پردازد. زندگى جریره در ایـن داستان دنبال مى شـود و سرنوشت تلخ او به عنوان زنى که محکـوم به شـوم بختى است در پیـش چشمان تماشاگران به تصـویر در مـىآیـد. جریره در آخر براى نجات حیثیت و دفاع از شرافتـش با هـم کیشان خود دست به خـودکشـى جمعى مى زنند.
اژدهاک
کارگردان: سپیده نظرىپور
اژدهـاک همـان افسـانه ضحـاک مـاربـدوش است. اژدهــــاک به سبب عدالت خـواهى به دست یاماى پادشاه یک شبانه روز شکنجه مى شود و دل شکسته از آن دیار مـى رود. امـا نـاگـاه به خـود آمـده و تصمیـم مـى گیـرد یاماى پـادشـاه را از بیـن ببـرد. بالاخـره اژدهاک بـا وفادارى به ارزشها تلاش مى کند تا بستر تاریخى نبرد دائمى خـوبـى با بدى را هموار سازد.
چهار نمایش فـوق در کنار چندیـن نمایـش دیگر در جشنواره هفدهـم داراى مضامیـن اسطـوره اى و حماسى بـودند و لذا براى بررسى آنها باید به نقد اسطـوره اى رجـوع کرد. در ایـن گونه نقد که در واقع نـوعى بررسـى روانشناسانه است, اثر ادبـى به امید کشف الگـوهاى نهفته بررسى مى شـود. زیرا اسطـوره به ضمیر ناخـودآگاه بشر و با نوع انسان ـ نه شخصیتهاى مخلـوق نـویسنـده ـ ارتباط دارد. مردم با کشف یا خلق اسطـوره ها به دنبال نـوعى رفتار و سلـوک انسانـى هستنـد که در همه اعصار, مکانها و فرهنگها بارز و الگـو باشـد.
از سـوى دیگر در یک اثـر ادبـى از جمله نمایشنامه مـى بایست پنج خصلت در نظر گرفته شود.
1ـ شکـوه و عظمت در عقیـده و دیـدگـاه
2ـ دقت و شدت در احساسات
3ـ استفـاده منـاسب از استعاره هـا و صنـایع کلام
4ـ کـاربـرد درست و هـم وزن در لغات و شیـوه ترکیب آنها
5ـ روشـن بـودن طـرح داستـان و پیام اصلـى آن در ایـن میان از تـراژدى به عنـوان زیبـاتـریـن اشکـال ادبـى یـاد مـى شـود.
ارسطـو 6 خاصیت عمـده بـراى تراژدى بیان مـى کند که عبارتنـد از ساختار, شخصیت, گـویـش, افکار, منظر و آواز. قهرمان تراژدى فرد والامقامى است که از اوج بلندى به پاییـن سقـوط مى کند اما نه به خاطر ضعف وجـودى و بـدى ذاتـى, بلکه به خاطر اشتباه سـرنـوشت و قضاوت تلخ تقـدیر. احساس ترس و شفقت تماشاچـى یا خـواننـده اثر نسبت به قهرمـان داستـان بـدیـن دلیل است که او مـرتکب اشتبـاه ناخواسته مى شود و محکوم سرنوشت شـوم خـویـش است. ساختار تراژدى ترکیب حوادث متـوالى مانند یک موجود زنده است که هیچ چیز در آن زائد نیست و هـر حادثه و عملى جاى خـود و هـدف اصلـى داستان را دنبال مى کند.
احساس رضایت مخـاطب از تـراژدى به دلایل مختلفـى چـون میل طبیعى انسان به شنیـدن اشعار و اعمال مـوزون و هماهنگ, روبه رویـى بـا تصـویرى هنرى از وقایع گذشته, روبه رویـى با معانـى تازه, احساس همدلـى و همـدردى با قهرمان داستان و ترس و شفقت با دیدن قـدرت سـرنـوشت و دردهـا و رنجهاى دنیـایـى, حـاصل مـى شود.
در داستـانهاى شـاهنـامه ایـن هـر سه, یعنـى خصـوصیات اسطـوره, خصلتهاى ضرورى آثار ادبى و پرداخت زیباى تراژیک وجـود دارد. از دیدگاه اسطـوره شناسى, حکیـم فردوسى شگفت تریـن آثار ادبى و هنرى را از میان داستانهایـى که در عصـر او مـوجـود بـوده, خلق کرده است. داستان پرآوازه رستـم و سهراب و کشتـن پسر به دست پـدر به طـور نـاخـواسته و داستـان سیـاوش و افـراسیــاب, عشق آن دو به یکدیگر, دشمنى گرسیوز و بپا کردن آتـش کینه و عداوت بیـن آن دو تا مـرز نابـودى, از زیباتریـن مضامیـن اسطـوره اى و تـراژدى در تاریخ ادبیات جهان است.
در جشنواره مورد بحث اتفاقا به ایـن دو داستان به خوبى پرداخته شـده بـود. نمایـش رستـم و سهراب به کارگردانـى پرى صابرى حاوى تمامى مضامیـن بالا بوده و با استفاده از نوآورى در اجرا, تلفیق شیـوه هاى مختلف نمایشـى چـون نقالـى, حرکات پهلـوانى و همسرایى توانست مخاطبین خود را تا حد ممکـن تحت تإثیر قرار دهد. نشانه ایـن ادعا بـویژه در اثبات خصـوصیت تـراژیک آن نشانه هاى لـرزان تماشاگـران مخصـوصا پیـرمردانـى بـود که بیـش از نسل امـروز با داستان رستـم و سهراب آشناینـد و هنـوز خاطـره نقل نقالان را از این قصه در ذهـن دارند. ایـن نمایـش که در امتداد اجراى قبل از جشنـواره, دو اجـرا در روزهاى اول و دوم در بخـش ویژه داشت بـا استقبـال علاقه منـدان روبـرو شـد, بطـورى که تمـامـى بلیطهاى آن پیش فروش شده بود.
کارگردان با استفاده از تـوان بازیگرى پدیدآورندگان نقـش رستـم (انـوشیـروان ارجمنـد), سهراب (حسیـن سحـرخیز) و بـویژه تهمینه (سهیلا رضـوى) در ایجاد حـس همدردى در تماشاگر مـوفق بـوده است. همچنیـن تناسب گفتگـوها بـا حـرکات و جـوش و خـروش پهلـوانـى و بهره گیرى از حـرکات مـوزون گـروهـى, که از عوامل مهم در خلق یک اثـر تـراژیک است, به خـوبـى در ایـن نمایـش صـورت گـرفته است.
طراحـى صحنه نیز از نقاط قـوت نمایـش رستـم و سهراب بـود. صحنه شامل دو اتاقک مخفـى و زیرزمینى بـود که بر روى آن سکـوى بلندى قـرار داشت و کارگردان با استفاده شایسته از آن, هر شخصیتـى را که قصد داشت مرکز تـوجه قرار دهد بر روى آن هدایت مى کرد. از دو اتاقک مخفـى نیز به نحـو زیرکانه اى به عنـوان محل نظارت دشمنان به ظاهـر دوست بـر اعمـال و رفتـار سهراب استفـاده شـده بــود.
بهره گیـرى از سکـوى متحـرک, استفـاده از اسلایـد, نـور و اجـراى موسیقى به صورت زنده بر جذابیتهاى ایـن نمایـش افزوده و بیانگر لزوم استفاده از روشهاى جدید در نمایشهاى حماسـى بـود که البته ایـن امـر به تجـربه و آگـاهیهاى کـارگـردان بستگـى تـام دارد. نمایـش بعدى ((جریره, زنـى براى سپیـده دمان)) به قصـد فـداکارى همسر اول سیاوش براى نجات جان همسرش مى پردازد; اگر چه نـویسنده میـان مشکلات یک زن بـازیگـر بـا دنیـاى جـریـره پلــى زده است.
در ایـن تـإتـر که از شیـوه نمایـش در نمایـش, تعزیه, نقالـى, موسیقى, آواز و حرکات مـوزون استفاده شده, افراسیاب براى آزادى سیاوش, فـدا کردن جان سه زن را شرط قرار مـى دهـد. جریره به رغم آنکه به تازگـى خبر همسرگزینـى مجدد سیاوش را شنیده و کارگردان سعى دارد با ترفندهایـى پریشان خاطرى و غمگینـى او را نشان دهد, براى نجات جان همسرش به تکاپـو پرداخته, ابتدا به سراغ فرنگیـس عروس تازه سیاوش مى رود, اما در مـى یابد که او باردار است. سپـس به سراغ سودابه که رسـوایـى عشقـش به سیاوش عالمگیر شـده رفته, اما سـودابه ادعا مى کند که بعد از سیاوش تنها مرده اى زنده نماست و تـوانـى بـراى نجـات او در تـن رنجـور و خسته اش نمـى یـابــد.
جـریـره بناچار نزد افـراسیاب رفته و از او مـى خـواهـد, خـود و فـرزنـدى را که در بطـن دارد قـربانـى کنـد. اما افـراسیاب جان فرزنـدش ((فرود)) را از وى طلب کرده و جریره در نهایت شجاعت به خاطـر عشقـى که به سیاوش دارد, مـى پذیرد. در ادامه صحنه هاى قتل سیاوش با واقعه کربلا و سوگوارى حضرت زینب(س) پیوند خـورده و در نهایت زن بـازیگـرى که گـرفتار مشکلات زنـدگـى بـود در مـى یابـد ((همسفر راه شـدن)) گاه مـى تـواند هدف والاترى از ((دستیابـى به هدف)) باشد.
در نقد نمایـش چگونگى پرداختـن به موضـوع, وحدت عناصر, ترکیب و تـوالـى حـوادث, تناسب بازیگران با نقـش خـود, شکل و روش بازى, گـویـش و ترکیب کلمات و شـدت و ضعف کلامـى در شخصیتهاى مختلف در عملکرد کارگردان قابل تإمل و بررسى است. در نمایـش درست مانند یک تابلـو نقاشـى, اجزإ باید با یکدیگر ارتباط منطقـى داشته و کارگردانى اثر با روش و دیدگاه نـویسنده هـم خـوانى داشته باشد.
در طول اجرا, اثر و مفاهیـم آن باید ساده, قابل انتقال و درک و مستدام بـوده و از جزئیات اضافـى پرهیز شـود. خصـوصیات شخصیتها باید واقعى و با مخاطبیـن خود هم خوانى داشته باشد. کارگردان در ارایه نمایـش و پیامها نبایـد عجله به خرج دهـد و تإثیر حقیقت پیام بایـد با متانت, شیرینـى و گیرایـى تلفیق شـود تا چاره ساز افتـد. همچنیـن شخصیتها و بازیگـران بایـد متناسب با نقـش خـود انتخاب شوند.
در نمایـش ((جریره, زنى براى سپیده دمان)) ضعفهایى از موارد فوق آشکار بـوده و از جمله آنکه بازى زنان در نقـش مردانى چون نقال و افراسیاب و به عبارت دیگر ایفاى حرکات خشـن و زمخت از یک زن, آن هـم در نمایشـى کلاسیک مانعى بـراى ایجاد ارتباط با مخاطب به شمار مى رفت. شاه جبارى چـون افراسیاب وضعیت جسمانى و گویـش خاص خـود را مى طلبد و نتیجه بکارگیرى یک زن در ایـن نقـش کمرنگ شدن اعتماد و اعتقاد تماشاگر به کل نمایـش است; نمایشى که قصد دارد باور سنگیـن عشق باعظمت جریره به سیاوش را به مخاطب منتقل کنـد و طبیعى است در ایـن چـارچـوب مشکل دوچندان است.
همچنیـن حرکات و صداهاى اضافى که گاه تا نزدیکى جیغ کشیدن پیـش مـى رود, نه تنها به انتقال پیام کمک نکرده, بلکه کار را مشکل تر مـى سازد. در حالـى که یک گفتگـوى کـوتاه و مـوجز اگـر بجا و با کارگردانـى خـوب ارایه نشـود بسیار بیـش از سر و صداهایى که به روح اثـر بـى تـوجه مـانـده انـد, مـوثـر است.
نمایـش ((فرود سیاوش)) به کارگردانـى مریـم معتـرف سرنـوشت تلخ جـریـره پـس از مرگ سیاوش است که مـرگ ((فـرود)) را نیز تجـربه مـى کنـد. او ((فرود)) را به فـرزانگـى بزرگ کرده و همراه او در انتظار آمـدن سپاهى از ایران بـراى خونخـواهـى سیاوش است, ولـى تقدیر که همسرش را به دست تورانیان به کشتـن داد, این بار پسرش را به دست ایرانیان و هـم کیشان شویـش مى کشد. جریره سپس به خاطر نجات شـرف و حیثیتـش با زنان دیگر دژ دست به خـودکشـى مـى زنـد.
کارگردان با استفاده از شیوه بازى در بازى به ایجاد شباهت بیـن سرنـوشت فرود و پدرش و بدخـواهـى بـدکاران پرداخته و ایـن پیام همیشگى را با مـوفقیت ارایه مى دهد که ریشه تمام نفرتها, کینه ها و بدیها در بخل, زیاده طلبى و جاه طلبـى است. اما بدخـواهى, نفرت و کینه اگر از عرصه هستى پاک کردنى بـود, با مرگ سیاوش از میان مى رفت. در حالى که خون فرود نیز نتـوانست ناپاکى ها را از وجـود انسانها بزدایـد ((او راه و آییـن سیاوش را پاس داشت, اما ریشه کین نسوزاند)).
داستان نبرد خوبى و بدى و مظلـومیت خـوبى همواره در تاریخ و به تبع آن در ادبیات تکرار مـى شـود. در نمایـش ((فرود سیاوش)) نیز مظلـومیت همیشگى سیاوش پیشگان در صدا, اجرإ و بازیها به خـوبـى جارى و به مخاطب منتقل شد, اما نکته اى که در ایـن نمایش و برخى دیگر از ایـن دست قابل نقد مـى باشد اینکه تلفیق ناهمگـون برخـى گـونه هاى نمایشى مانند تراژدى, سنتى, تعزیه, پهلوانى, زار و... که هر کـدام خصـوصیات ویژه خـود را دارنـد تبحـر و دانـش کافـى مى طلبد و علاوه بر آن هر کدام آنها مى تـوانند آنقدر جذاب, کافـى و جامع باشنـد که بـراى رسانـدن پیام, تـوسل به جمع آنها در یک مجموعه نیازى نباشد.
((اژدهاک)) دیگر نمایـش از مجموعه نمایشهاى اسطـوره اى و حماسى, ملى بـود که به کارگردانى سپیده نظرىپـور به اجرا در آمد. متـن این نمایش توسط دو کارگردان دیگر نیز در همیـن جشنواره به صحنه آمـده و در واقع ((اژدهـاک)) بـا سه کـارگـردانـى ارایه شـــد.
اژدهاک که قهرمانـى است عدالتخـواه با یاماى پادشاه به مبـارزه برمى خیزد تا اهورا در مقابل اهریمـن پیروز شـود. نظرىپـور براى اجراى این نمایـش که به شیوه برخـوانى روایت نـوشته شده, همیـن روش را دنبال کـرده, به گـونه اى که همه چیز بـر اسـاس بـازى یک بازیگر به تصـویر کشیده مـى شـود, بدون آنکه هیچ چیز دیگر در آن به خدمت گرفته شـود و خـود نیز به بازى در آن مـى پردازد. سپیده نظرىپـور که توانایى خود را بارها در ایـن گونه کار ثابت کرده, ایـن بار نیز در مقام کارگردان و بازیگر, نمایـش زیبایـى را به تصویر مى کشد.
2ـ تاتر سیاسى
شبى در طهران
کارگردان: گلاب آدینه
در فضاى نسبتـا بـاز سیاسـى پـس از بـرکنارى رضاخـان, یک گـروه تإتـرى تصمیـم به اجـراى نمایشـى در بـاره وقایع شهریـور 1320 مـى گیـرنـد. اداره نمایـش وقت اجـازه اجـراى نمایـش را به آنها نمى دهـد و گـروه تصمیـم مـى گیرد مخفیانه نمایـش را یک شب بـراى دوستان خـود اجرا کند. ماجرا در اداره شهربانـى اتفاق مـى افتد.
زمان وقـوع آن همزمان با دستگیـرى افـرادى است که به هنگام منع رفت و آمـد در حکـومت نظامـى به شهربانـى وقت جلب شـده اند و... ((شبـى در طهران)) نمایشى استخـواندار و پر جاذبه است که مانند همه آثار ادبى, هم به خودى خود داستانى شیریـن و پر کشش دارد و هـم در پشت حوادث نمادیـن آن حقایق عظیـم ترى از استعمارگران صد چهره, جهالت بسیارى از مردم و مظلـومیت اقشار تحصیل کرده مذهبى پنهان است. ایـن نمـایـش, طنز تلخـى را حـاوى واقعیتهاى جـامعه ایرانى در شهریور سال 1320 به تصـویر کشیده و آنچه را که تـوسط خـودیهاى جاهل و ناآگاه و بیگانگان استعمارگر بر سر مردم ایران آمده بیان مى کند.
مکان کـوچک اداره شهربانـى که داستان در آن روى مـى دهد به تمام مکانهاى ادارى, نظامـى و خـارجـى قابل تعمیـم است و اوضـاع بهم ریخته عمدى صحنه و حتى عذرخواهى مدیر سالـن نمایش از تماشاچیان به دلیل تإخیـر در اجـرا دلیلـى بـر اوضاع آشفته جامعه آن روز است. شهیـن خانـم و آقانباتـى در یک شهربانـى دور افتاده مشغول پختـن آبگـوشت هستند و یک زندانـى به نام آقاتقـى دارنـد. ورود میهمانان سرزده و دستگیرى افراد غریبه که در مدت حکـومت نظامـى و خارج از شهربانى بودند, باعث بـوجـود آمدن حـوادث و گفتگوهاى پى درپى مى شـود. غریبه ها نمایندگان حکومتهاى استعمارگر انگلیـس, آمریکا, آلمان و شـوروى هستند که هر کـدام به دنبال منافع خـود بـوده و دیالـوگهاى مجرى رادیو خط اصلى داستان را دنبال مى کند. سرهنگ مى گوید:
((بهتـر است بـا همه ایـن خـارجیها بسـازیـم, چـون معلـوم نیست کدامشان بعدا اختیاردار ما مـى شـوند)). چهره آمریکا, انگلیـس و آلمان به خوبى پرداخته شده, چنانچه سیندرلا در نقـش آمریکا ظاهر شـد, و اصرار دارد قبل از 12 شب باز گردد. او در ایـن حال کفـش خـود را به نشانه حضـور در ماجراهاى شهریور 1320 جا مى گذارد تا سالهاى بعد حضور جدىترى داشته باشد. برعکـس سیندرلا, انگلیـس به بعد از ساعت 12 شب فکر مـى کند و همه چیز را به آن موقع مـوکـول مـى نمایـد. او به دنبال خـون پاک (نفت سیاه) است. سینـدرلا همان رویاى آمریکاست که خیلیها را چـون سیندرلا مجذوب خود مى کند, اما به همان اندازه دست نیافتنى و دروغ است که سیندرلا شدن غیر ممکـن است. زنان در باره آن روزگار نیز نقـش دو خـواهر ناتنـى سیندرلا را بازى مـى کنند, به همان انـدازه متکبر, مبتذل و خرافه پرست که زنان دربار بـودند. بازیگر نقـش آلمان نیز شکست خـورده, زخمى و مجروح از جـوش آمـدن خـون انسان احساس رضایت و زیبایـى مـى کند.
در ایـن نمایـش در حالى که رادیو خبر تشکیل اجلاس دیگر کشـورهاى متفق را در مـورد حاکمیت سیاسـى و اقتصادى ایران, اعلام مـى کند, غفلت مردم ار اوضاع به زیبایـى و جذابـى مبنى بر یک کارگردانـى قوى به نمایـش گذاشته مى شود. جاه طلبیها و سطحى بینى هاى مردم در مقابل فساد دربار با شخصیتها, اسامى و گفتگـوهاى درست به خـوبى به تصـویر کشیده شده و وضعیت زنان جامعه آن روز معرفى شده است. در آخـر داستان نیز آقاتقـى که نماد مردم جاهل و ساده لـوح است مـى بایست نعش مرده شاهـى فاسد و هـوسباز را به دوش کشیده و بار رژیم آلوده را تحمل کند.
ایـن نمایـش که به لحـاظ ساختـارى بـى عیب به نظر مـى رسیـد, بـا تـوانایـى قادر به القاى پیامهاى سیاسـى در قالب طنز به مخـاطب بوده و با وجـود طولانى بـودن تا لحظه آخر تماشاگر را سر حال بر صندلى مى نشاند. ایـن خـود ارزشـى والا و غیر قابل انکار است اگر تإتـرى بتـوانـد در قالبـى جذاب وضعیت و مسایل سیاسـى پیـش از انقلاب را بـویژه براى نسل جـوان به تصـویر بکشـد, اما در مـورد نمایـش شبى در طهران, شاید عدم به کارگیرى برخى حرکات و الفاظ, اگرچه طبیعتا در اقشار مـورد اشاره وجـود داشته, مـى تـوانست بر بـار ارزشـى آن بیـافزایـد. بهرحـال شبـى در طهران نشـانگــــر تـوانـاییهاى خـانـم گلاب آدینه در عرصه تـإتـر کشـــــور است.
3ـ برگردانهاى تإتر خارجى
مسافر بى توشه
کارگردان: منیژه محامدى
مردى که بعد از جنگ جهانـى اول حافظه اش را از دست داده و سالها در آسایشگاه بـوده, به وسیله خانواده واقعى خـود حافظه اش را به دست مىآورد, اما آن را انکار مـى کنـد و به پسرک تنها و کـوچکـى مى پیوندد. زیرا خانواده بیـش از اینکه به بـودن با او بیاندیشد به حقـوق ماهیانه گزافـى فکر مى کند که نگهدارى یک سرباز از جنگ باز گشته براى آنها دارد.
بازگشتى نیست
کارگردان: گلچهره سجادیه
روز تـولـد رادى فاستر فرزند مفقـودالاثر خانـواده فاستر است که بى خبر وارد خانه مى شـود. کسى او را نمى شناسد و او نیز خانـواده خـود را باز نمـى شناسـد. چشمان زیبا و خاکسترى رنگ رادى در جنگ نابینا شـده و در اثر مـوج انفجار حافظه خـود را از دست داده و به همان انـدازه از چشـم و دل اعضاى خانـواده ـ جز مادر ـ رفته است. مادر امشب حال غریبـى دارد, اما زمزمه مـى کند: ((بازگشتـى به گذشته نیست)).
رکوئیم
کارگردان: پردیس افکارى
هنرمندى که مىآفریند تا زنده بماند و زنده مـى ماند تا بیافریند نماد هنرمندان راستین است. موسیقى دانى از ایـن دست, پریشان حال و درگیـر با وسـوسه هایـى که او را به سـوى مـرگ, شهرت یا ثـروت مى خوانند, به سختى مبارزه مى کند. در ایـن راه همسر موسیقى دان و مشهور او نیز نگرانـش است, اما ظاهرا نمـى تـوانـد کارى بـرایـش انجام دهد.
پارک نبش خیابان
کارگردان: افروز فروزنده
مى گـویند ازدواج شترى است که در خانه هر کـس مى خـوابد. حالا اگر ایـن شتـر در پـارکهاى شهر دربه در دنبـال شما راه بیافتـد, آیا اجازه خوابیدن به او مى دهید؟
ایـن نمایـش فضایى طنزآلود, انتزاعى و تا حدى پـوچ انگار دارد و سعى شـده با به کارگیرى نشانه هاى مختلف در طراحـى صحنه و لباس, فضاى مورد نظر القا شـود. توانایى نمایشهایى که از متـون خارجى برگردانده مـى شـونـد, در برقرارى ارتباط با مخاطب نسبت به سایر نمایشها ضعیف تـر است. ریشه هاى فـرهنگـى, نـوع نگاه به زنـدگـى, ارتباطات انسانى و... زمانى که داراى اشتراکات کمتر بـوده و یا به بیانـى دیگر فاقـد زبان مشترک باشـد, میزان ارتباط با مخاطب را کاهـش داده و اساسا یکى از عواملى که تإتر نـو را در ایران از مردم دور کرده و سالهاى سال جدایى میان ایـن هنر و مخاطبانش را رقم زد, رویکرد, نمایشنامه نویسان ایـن دیار به متونى بود که کمتریـن درد و زبان مشترک را با عامه مردم داشت. خـوشبختانه در چند سال اخیر به ایـن مشکل از سـوى هنرمندان تإتر تـوجه شده و امروز در برگردانهاى خارجى بیشتر با متونى روبه رو هستیـم که تا حد امکان توانایى برقرارى ارتباط و یا طرح نمادیـن مسایل مشترک جـامعه بشـرى در آنها مـدنظر قـرار گیرد.
دو نمایـش ((مسافر بى توشه)) و ((بازگشتى نیست)) از ایـن جهت که هر دو به مـوضـوع بازگشت بازماندگان جنگ مى پردازند, داراى نقاط مشتـرکـى با جامعه ما هستند که در روزگارى نه چنـدان دور درگیر جنگى تحمیلى بـود, اما باز هـم در طـى داستان, به خـوبـى تفاوت دیدگاهها روشـن مـى شـود. با این حال کارگردانى ایـن نمایشها از سطح خوبـى بـرخـوردار بـوده, داستان روان و بازیها در حـد قابل قبـولى ارایه شده است. ((مسافر بى توشه)) داستان سربازى فرانسوى به نـام ژاک است که طـى جنگ حـافظه اش را از دست داده و پــس از بیست سال هنوز در پى یافتـن خانواده خود است. در ایـن نمایش که در بردارنده حقایق تلخـى در باره چهارصد هزار سرباز گمشـده جنگ جهانى است, حقـوق ماهیانه قابل تـوجهى براى خانواده اى که سرباز بدان تعلق دارد, در نظر گرفته شده و در غیر ایـن صـورت وى باید باقـى عمر را در آسایشگاه مخصـوص بگذرانـد و کارى جز مطالعه یا نظافت اتاقها انجام ندهد. خانواده ژاک که به طمع حقـوق ماهیانه پـس از دو سال او را یافته انـد, سعى دارنـد با یادآورى خاطـرات گذشته, حافظه از دست رفته را به وى باز گردانند و بـدیـن ترتیب او را به خانه بیاورند. طى ایـن نمایش شخصیت ژاک و تک تک افراد خانـواده از طـریق یادآورى گذشته ها و خاطـرات مـورد شناسایـى و ارزیابـى قرار مـى گیرد. آنچه از زبان مادر, برادر, همسر برادر, دختر خدمتکار و دوست ژاک بیان مى شـود همگى خاطرات منفـى و حاکى از شخصیتى خشـن, گستاخ, شهوتران و عارى از عاطفه است که ژاک را نسبت به گذشته اش متنفـر مـى ســـــــازد. او خسته و دلزده از آن رفتارهاى سبکسرانه, حاضر نیست به گذشته باز گردد, گـویى پـس از جنگ تـولـدى دوباره یافته و زنـدگـى دیگـرى را آغاز کـرده است.
او احساس تنهایى مى کند, ولى هنوز به خاطر پیوند خونى بیـن خـود و خانواده اش مردد است. با وارد شدن خانـواده دیگرى به نمایـش و وجـود کـودکى در آن بیـن که او را به یاد پاکى دوران کـودکـى اش مـى انـدازد, سیر ماجـرا تغییر یافته و او زیستـن کنار آن پسـرک کوچک را به پیوند خـونى موجـود ترجیح مى دهد. ((مسافر بى تـوشه)) نگـاهـى به شخصیت و فطـرت انسـانـى در مقـابل روح آلـوده او از پـس کوره راههاى منفعت طلبى, شهوت و دروغ دارد و بیان ایـن حقیقت که انسان هـرگاه بتـوانـد در تـولـدى تازه پاکیها را به بـدیها ترجیح مى دهد. ایـن نمایش با بازى خـوب شخصیت اصلـى نمایـش یعنى ژاک, همچنیـن وکیل و دختـر خـدمتکار ارتباط لازم را با تماشاگـر بـرقـرار کرد و تـوانست خمیرمایه فطـرت انسانها را آشکار سازد, اما در بخـش نـوع روابط در خانـواده ها با فـرهنگ ملـى ما احساس غریبگى داشت.
اختلاط در خانواده ژاک و نوع نگاه سلطه جویانه مرد باعث شده بـود که به زنان و دختران تنها به عنـوان وسیله خـوشگذرانـى نگریسته شود و حتى برادر در غیاب برادر بتـواند خود را مالک همسر برادر بپندارد و بـدتر اینکه خانـواده به خاطر پـول اجازه دهد که فرد خاطى دوباره به خانه باز گردد. اما ایـن بار ژاک تغییر یافته و تصمیـم گرفته بـود که براى همیشه در مسیر اخلاق انسانى با گذشته خـود وداع کند. نمایـش ((بازگشتى نیست)) نیز به موضـوع سربازان جانباز از جنگ بـازگشته مـى پـردازد و در خلال داستـان نگاهـى به وضعیت اقتصادى, اجتماعى جـوامع پـس از جنگ دارد. سالگرد تـولـد ((رادى)) پسـر خـانـواده است و هنـوز پـس از چنـدیـن سال مادرش نتـوانسته غیبت او و جاى خالى اش را فراموش کند. اما پدر به نظر مـى رسـد از رادى دل کنـده و معتقـد است وضعیت آشفته کنـونـى در کارخانه به دلیل تـوقعات بیـش از حـد سـربازانـى است که در جنگ شرکت کرده و اکنون بدون تـوشه اى و سرمایه اى به جامعه بازگشته و قصـد اغتشاش و عصیانگـرى در کارخانه را دارنـد. ایـن سـربـازان مخالف سرمایه داران و متمـولینـى هستند که چه در دوران جنگ و چه حـالا همچنـان در اقتصـاد و سیـاست پیشتـاز مـى بـاشنـد.
دیگر کسـى در انتظار ((رادى)) نیست. وقتـى او با چشمانى نابینا به طور اتفاقى و تنها به خاطر استشمام بـوى گلهاى باغ که او را به یاد کـودکـى اش انداخته, وارد خانه مى شـود, تنها ژانت خـواهر کـوچکش متـوجه حضـورش شده, سعى مـى کند با آوردن غذاى گرم کمکـش کند.
برادر کوچکـش با دادن اسکناسى به زعم خود نهایت لطفـش را ابراز داشته و او را از سـر بـاز مـى کنـد. رادى بیهوده مـى کـوشـد بـا استفاده از حرارت شمع که مادر به یادبـود سالگرد تـولـدش روشـن کرده به گذشته بازگردد. برادر و خـواهر تلاش مـى کننـد که پـدر و مادر بـا او روبه رو نشـونـد. چشمان خاکستـرى نابینا و حافظه از دست رفته رادى به آنها کمک مـى کند. بالاخره مـوفق شده و رادى را از درب دیگر خانه به بیرون هدایت کرده, در حالـى که پدر متـوجه سایه اى مى شـود و با داد و بى داد از مزاحمت غریبه اى شکوه مى کند. مادر نیز هرگز او را نمـى بینـد, اگـرچه بـراى لحظه اى بـویـش را احساس مى کند و بعد براى همیشه تنها و محزون و عزادار پسر باقـى مـى ماند. ((بازگشتـى نیست)) با پایانى تلخ نقطه افتراق نگاه ما به جانباز و خانواده او و نگاه منفى گرایان پـس از جنگهاى جهانى در غرب به این گروه است. ما هـرگز ایـن گـونه به ایثارگـرانمان نیانـدیشیـده ایـم, اما بهرحال عبـرت گرفتـن کار عقلإ است. ایـن نمایـش نیز با کارگردانى خوب گلچهره سجادیه, توان ایجاد ارتباط با مخاطب را دارا بـوده و ثابت کـرد که کارگـردان قادر است روح اثـر ادبـى را در قـالب نمـایـش بـر صحنه جـارى کند.
((رکـوئیـم)) که داستان آن به آشفتگیهاى درونى یک مـوسیقى دان و مبارزه او با آفتهاى هنـر باز مـى گـردد, بیـش از سایر نمایشهاى فـوق دچار قالبى غربـى و غیـر خـودى است و به همیـن نسبت ایجاد ارتباط با آن بویژه تا نیمه هاى نمایـش سخت است. ((رکوئیـم)) از هنرمندان بزرگى سخـن مى گوید که در ازاى جان و مال و خوشى خـود, خالق آثـار عظیـم و جاودانه شـدنـد و به همیـن علت آنها ((یکـى همچون دیگران)) نبوده اند; عبارتى که همسرایان, نمایـش را با آن آغاز مى کنند. ایـن هنرمندان از روبه رویى با دلسوزان کج اندیش که نداى همکارى و حمایت سر مـى دهند و از سـودجـویان که با پیشنهاد ثروت یا شهرت آفاق به دنبال منافع شخصى خـود هستند, مى گریزند و گاه حتى نزدیکتریـن کسان مانند همسرى که خـود موسیقى دانى مشهور است, نمى تـواند به آنها کمک کند. در ایـن نمایـش مـوسیقى دان از درون با دو نماد عشق و مرگ و از بیرون با دو تـن که واسطه شهرت و ثروت بـراى اوینـد روبه رو است. استفاده از سمفـونیهاى قـوى و نـور آبـى و قرمز, در کنار عبارات یا کلماتى چـون سیال مـوزون, نـواى پیچیـده و ناشناس درون, ژرفاى جهان, ژرفتـر از روز و لذت ژرفتر از محنت, همه نشاندهنده عمق مبارزه درونى هنرمند با خـود است. در نهایت او بـر سر خلق بهتریـن اثرش جان خـود را در نـور آبى از دست مى دهد و ایـن کنایه اى از مـوفقیت و تسلط خـوبیها بر ناپاکـى و تاریکیهاست, در حالى که لحظات جدال با بدیها در نـور قرمز اجرا مـى شد. پرده آخر نمایـش که به مرگ مـوسیقـى دان منتهى شد, استفاده از قطعات سمفـونى مشهورى به خـوبى کارگردانى شده و اوج شکـوه جان کندن یک هنرمند را در حالـى که به هنر خـویـش در مقابل لذایذ دنیـوى وفادار مانده به مخاطب منتقل مـى کند و شاید زیباترین و قابل فهم تـریـن پرده ((رکـوئیـم)), همان پـرده آخـر باشـد. در جشنـواره هفدهـم تإتر فجر اگرچه بیشتریـن جـوایز به نمایش ((نیلـوفر آبى)) اختصاص یافت, و به عنوان برتریـن نمایـش اعلام شـد و جـوایز کارگردانـى هاى بـرتر نیز به کـوروش زارعى به خاطـر کارگـردانـى ((آینه تـوى سقف)) و محمـد یعقـوبـى و محمـد رحمانیان به خـاطـر نمـایشهاى ((رقص کـاغذپـاره هـا)) و ((مجلـس نامه)) اعطا شـد, لیکـن ستاد بـرگزارى پـرى صابـرى را به خاطـر کارگـردانـى نمایـش رستـم و سهراب شایسته لـوح سپـاس و تنـدیـس جشنـواره دانست و نمایـش او به عنـوان نمایـش اختتـامیه در جمع مسـوولیـن, علاقمنـدان و بـرترینها به صحنه رفت.
همچنیـن در بخش تإتر خیابانى, لوح نخست تقدیر هیإت داوران به سوسـن رحیمى به خاطر نمایـش ((مسابقه)) داده شد. در بخـش طرح و ایده نمایشـى نیز رحیمـى رتبه دوم را به خاطر همیـن نمایـش کسب کرد. اگرچه در ایـن گزارش به بخش نمایش خیابانى نپرداختیم, اما لازم بـود که تلاش خانـم رحیمـى مـدنظر قـرار گیـرد. با اذعان به اینکه تإتر خیابانـى حرکتـى بسیار مثبت است که مـى تـوانـد سهم عمـده اى در آشتـى مردم با تإتر ایفا نمایـد. ایـن دست نمایشها امسال در سطح وسیعى اجـرا شـده و مـورد استقبال قـرار گرفتنـد. تإتر خیابانـى شایـد به خاطر سر و کار داشتـن با مردم کـوچه و بازار بیش از انواع تإترها داراى خصوصیات مردمى است. هفدهمیـن جشنـواره تإتـر فجر بـراى نخستین بار از بخـش بیـن المللـى نیز برخـوردار بـوده و ایـن حرکتى مثبت محسوب مى شود. اما متإسفانه ایـن بخـش حرف و حدیثهایى را سبب شد که مى توانست تلاش بسیارى از دست انـدرکاران را مخـدوش سازد. پـر واضح است که کار تإتر چـون سینما و تلویزیون قابل کنترل دقیق نبـوده و از آنجا که به صورت زنده اجرا مى شود, ضریب حوادث غیر قابل پیـش بینى در آن بالاتر از سینما و تلـویزیون است. از سـوى دیگر براى گروههاى تإتر خارجى بـویژه غربیها منطبق شـدن بـا ارزشهاى ما کار آسانـى نیست, لذا بـراى بـرگزارى یک جشنـواره بیـن المللـى تـإتـر دقتها, کارهاى تـوجیهى و ظرافتهاى مضاعفى لازم است که به طـور طبیعى در سالهاى دوم, سـوم و بعد, بیـش از سال اول که فاقـد تجربیات عملـى است, مـدنظر قـرار مـى گیـرد. در مقابل ظرفیت و سطح فـرهنگ مخـاطبیـن نمایشهاى بخـش بیـن المللى نیز باید مورد تـوجه قرار گیرد. امرى که عدم تـوجه به آن در جشنـواره هفـدهـم مـوجب بـروز صحنه هــاى ناخـوشاینـدى از دست زدنهاى بیجا, ازدحام, سخـن گفتـن, خـوردن و نـوشیـدن در سالـن نمایـش شـده و ارزشهاى بـرگزارى یک جشنـواره بیـن المللـى را به سخـره گرفت. امیـد است در سالهاى آینـده, با انجام تمهیـدات لازم ایـن مشکلات برطرف شـده و ویژگـى بسیار خـوب جشنـواره اخیـر, یعنـى بیـن المللـى بـودن آن حفظ شـود.
پیـش از آنکه به آخریـن نکته اشاره شـود لازم مـى داند از همکارى روابط عمـومى تإتر شهر و مسـوول محترم آن آقاى بهرامى به خاطر همکـاریهایـى که در تهیه ایـن گزارش نمـود, تشکـر نمـاید.
همچنین از مسـوولیـن مرکز هنرهاى نمایشى در مورد پـوستر و نشان اصلى این جشنواره سوال نماید که در جشنواره اى بیـن المللى بویژه آنکه در جمهورى اسلامى ایران برگزار مى شود, چرا پـوستر مورد نظر ایـن چنیـن تیـره و سیـاه طـراحـى شده است؟
اما نکته آخر خطاب به کارگردانان زن جشنـواره هفـدهـم, همچنیـن همکـارانشـان است که در ایـن جشنـواره اثـرى نـداشتنـد, اما در سالهاى بعد خواهند داشت:
زنان در ایـن عرصه نیز ماننـد سایر عرصه ها لیاقت و تـواناییهاى خـود را نشـان دادنـد و گـام بلنـدى بـرداشتنـد, امـا در میـان نمایشهاى موجـود جاى نمایشهایى خالى بـود که به چهره تـوانمند, بااستقامت, بـاایمان و خستگـى ناپذیـر زن ایـرانـى طـى بیست سال گذشته بپردازد.
بـى شک زیباتـریـن قصه ها با مضامینـى جاودان, امـروز در زنـدگـى بسیارى از زنان مـا جـارى است و چه کسـى بهتـر از کـارگـردانان پـرتـوان زن بـراى به تصـویـر کشیـدن آنها؟