نویسنده

 

مشاور شما
مشاور این شماره:
دکتر زهرا آکوچکیان

 

 

این شماره خواهر م.ب ـ مشهد
برادر على.ب.ى ـ گنبدکاووس
خواهر هما.ق ـ رشت
خواهر ز.ذ ـ گلستان
خواهر مریم.م ـ ماکو
خواهر ف.س ـ بروجن

یادآورى:
1 ـ خواهران و برادرانـى که مایل به دریافت کتبـى پاسخهاى خـود در اولیـن فرصت مـى باشنـد لازم است نشانـى کامل خـود یا یکـى از دوستـانشـان را همـراه طـرح مشکلات خـویـش درج نمـایند.
2 ـ آن دسته از نامه هایـى که به خـاطـر فقـدان یا نقص نشـانـى, امکان ارسال پاسخ بـراى آنها نیست, پـس از آماده شـدن پـاسخ در اولیـن شمـاره مجله منتشـر خـواهـد شـد.
3 ـ بخـش مشـاوره مجله خـود را امـانت دار نـامه هـا و مطـالب آن مـى داند و حـداکثر دقت را در حفظ اسرار و مسایل خصـوصـى صاحبان نامه ها خواهد نمود و با رعایت ایـن مهم, طرح مشکلات و پاسخها را بـراى عمـوم خـواننـدگـان مفیـد و حتـى راهگشـا مـى داند.
4 ـ در صـورتـى که مایل به درج نام کامل خـویـش در مجله نیستید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تقاضاى ما ایـن است که از درج حـروف لاتیـن اجتنـاب شود.
5 ـ لطفـا در نـامه هـاى خـود از یک طـرف کـاغذ استفـاده کنیـد.
مشکلات جسمـى بسیار و طـولانـى مرا افسـرده و خانه نشیـن کرده است

خواهر م.ب ـ مشهد
دخترى بیست و چهار ساله هستم. از سـن یازده سالگى عضلات پا, دست و عضلات دیگر بدنـم به تدریج دچار سستى و ناتوانى شدند. با وجود یک عمل جراحـى و سپـس پیـونـد سلـولهاى عضلانـى سالـم, به مناطق معیوب, تإثیرى در بهبـودى مـن نداشت. روز به روز با گذشت زمان ایـن ناتوانى و تحلیل عضلات بدنم تشدید یافت به طورى که حالا اگر در حالت درازکـش باشـم نمى توانم بنشینم یا گردنم را نمى تـوانـم بالا ببرم, راه بروم یا حتى به سختى روى صندلى چرخدار مى نشینـم. تـازه قـادر به حـرکت دادن چـرخها هـم نیستم.
وضع روحـى بدى دارم دچار وسـواس شده ام. حـس مى کنـم اگر در جمعى باشم ممکـن است خود را آلوده کنم. دچار اضطراب زیادى مى شوم. هر کارى که بخواهم بکنم حالـم بد مى شود. حالت دل پیچه, تهوع, اسهال و اضطراب شدید آزارم مى دهد. با وجود زحماتى که والدینـم برایـم متحمل شده اند خیلى پرتـوقع شده ام. به خاطر ناراحتیهایى که دارم چندیـن سال است به خانه هیچ کس نرفته ام. از رفتـن به طرف تلفـن یا نامه نوشتـن هم هراس دارم چـون حالـم بد مى شود. در خانه هـم حتـى حـوصله هیچ کـدام از خـواهرها و برادرهایـم را ندارم و با آنها جنگ و دعوا مـى کنـم. دوست دارم تنها بـاشـم. و حتـى وقتـى مادرم بخواهد سفره را در اتاق مـن بیاندازد که دور هم باشیم از او مى خـواهـم غذاى مرا تنها بیاورد ... احساس پـوچـى و افسردگى شدید مى کنم. دلـم مى خـواهد فریاد بکشـم یا گریه کنـم. از آینده مى ترسـم که چه بر سرم خواهد آمد. کارهاى هنرى را دوست دارم اما اضطرابـم به مـن ایـن اجازه را نمـى دهد و هـم اینکه از هر کارى خیلـى زود خسته مـى شـوم. مـى خـواهـم درس بخـوانـم امـا چگـونه.
تـا پنجـم درس خـوانـده ام. دوست دارم دیپلـم بگیــرم و در رشته کامپیوتر تحصیل کنـم. حالا تنها کارى که در تمام شبانه روز انجام مى دهم تماشا کردن تلویزیون است که حتى با دیدن فیلـم, هیجان زده شده تحریکات گـوارشى ام شدید مى شـود. و احساس اجابت مزاج به مـن دست مـى دهد و ایـن حالت در انجام هـر کارى به مـن دست مـى دهـد.
یکى از خـواهرانـم بعد از ازدواج دچار افسردگى شدید شد. هر چند درمان شد, ولى روى مـن اثر منفـى زیادى داشت. مدتـى است خـواهر کوچکترم هـم به سختى از جاى خـود بلند مى شـود, مثل همان روزهاى اول من, اما فکر اینکه او هـم مثل مـن باشد دیـوانه ام مى کند. و فکر مى کنـم اگر پزشکى او را ببیند و ایـن مسإله را تإیید کند پدر و مادرم را هم از دست خواهـم داد. علاوه بر ناراحتیهاى قبلى که گفتـم به تازگى دردهاى پراکنده اى در بدن خود در ناحیه قلب و پشت حـس مـى کنم. سردرد نیز مـدتـى است به جانـم افتاده است. به خـاطـر کمـى تحـرک خیلـى چـاق شـده ام. اشتهایـم نیز زیـاد است.
بخصوص وقتى عصبى مى شـوم, پرخـورى مى کنـم. آیا ناراحتى جسمى مـن ارثى است, درمان دارد, آیا ممکـن است دچار جنـون شده و خـودکشى کنـم. هر چنـد یک بار تحت نظر روانپزشک بـوده ام و مقـدارى دارو مصرف کرده ام, ولـى مفیـد نبـوده است. با حرفهاى دیگران که براى انجام هر کارى از طرف مـن, مى گویند: ((چطورى, چرا, نمى تـوانى)) چه کنم؟
علت دردهاى جسمـى ام چیست؟ دلیل ایـن ناراحتـى که با هـر استـرس کوچکى دچار دل پیچه و اسهال مى شوم چیست؟ چه کنـم تا توقعاتـم را کم کنم. چگـونه وزن خـود را کـم کنـم. آیا ازدواج به مـن کمکـى مى کند. خـواهر گرامـى! با تإملـى بر نامه شما و آنچه از شرایط خـود گفتید ایـن طـور برمىآید که همه ناراحتیهاى شما از بیمارى نیست که به آن مبتلا شده اید.
بلکه افسـردگى و احساس ناامیـدى و درمانـدگـى مسـوول بسیارى از نـاراحتیهاى جسمـى و روحـى و رفتـارى شماست.
در مـورد ایـن بیمارى همـان گـونه که بـایـد شمـا مـراحل مختلف ارزیابـى را طـى کرده اید و نتایج آن را پزشکان به شما گفته اند, تا این درجه که مـى دانیـد ایـن بیمارى تحلیل تـدریجـى سلـولهاى عضلانـى است. اما افت بیشتر فعالیتهاى جسمـى شما بخصـوص تحریکات گـوارشى شدید علت روحـى دارد. و به نظر مى رسد یکى از عوامل مهم در زمینگیر شدن و انزواى بیشترتان همین مسإله باشـد. علت ایـن بیمارى ناشناخته است مثل بیمارى قند (دیابت) که نه علت اصلـى و واقعى آن و نه درمـان نهایـى بـرایـش شنـاخته نشــده و در واقع درمانهاى انجام شـده, علامتـى عمل مـى کنـد. هـر چنـد بیماریتـان ناتوانى جسمى برایتان ایجاد کرده ولى ایـن به مفهوم آن نیست که روح و روان خویش را هـم از دست بدهید, دچار جنون شوید یا تبدیل به موجـود به دردنخورى که خـود را فقط سربار ببیند و مزاحمى که خود هم از آن نفرت داشته باشد.
خـواهر گـرامى! شما وقتـى مـى میرید و از دست رفته ایـد که بـراى خـودتان هـم مرده باشید, یعنـى قبل از آنکه مرگ سراغتان بیایـد اداى مرده اى را در آورده اید که هیچ جنبـش و جـوششـى ندارد و به هیچ چیز و هیچ کـس نمـى خـورد. نه فکر دارد و نه احساس. آرى اگر خـود روى اینها خط قرمز بکشید آن وقت مرده اید. پـس گـواهى فـوت خویـش را با دست خـودتان امضا نکنید. بگذارید همچـون همه ما که معلـوم نیست چه در تقدیرمان باشد مرگ خـودش بیاید, نه آنکه شما زودتر خود را به مرگ بسپارید. امید خود را تا آخریـن لحظه اى که زنده هستید حفظ کنید و براى ادامه حیات مبارزه کنید. ایـن حیات حتما حیات مادى نیست. چه بسیار فرهیختگانى بـوده اند که هر کدام با ضعفهاى شـدید و نقصهاى جسمانـى تـوانسته اند تإثیرى مثبت در دنیاى دیگـران حتـى انسانهاى سالـم بگذارنـد مثل ((هلـن کلـر)) نـویسنده و ادیب مشهور و ((بریل)) نابینایى که خط بریل را براى نابینایان ابداع کرد.
بیمارى جسمـى شما از یک طرف مـوجب ضعف جسمانـى تان شده است و از طرف دیگر وضعیت روحـى شماست. شما مبتلا به افسردگـى شدید هستید. در بیمارى افسـردگـى فرد احساس ضعف مفـرط و کمـى انرژى کـرده و کنـدى حـرکتـى روانـى پیـدا مـى کنـد. و شما که به دلیل بیمـارى زمینه اى خـود ضعف عضلانـى داریـد و با بروز افسردگـى بـر شـدت و وخـامت آن اضـافه شـده است, احسـاس ناتـوانـى, پـوچـى, حقـارت, انزواطلبى تحریک پذیرى و زود از کوره در رفتـن, ناامیدى و احساس درمـانـدگـى نیز از دیگـر علایم آن است.

برادر على.ب.ى ـ گنبدکاووس
جوانى نوزده ساله هستـم که در سال سوم کار و دانـش مشغول تحصیل مى باشم. سه ماهه بودم که پدرم را از دست دادم و ایـن فقدان پدر در طـول عمر ضربه هاى زیادى به مـن زده است. اما حالا مـوقعى است که از نظر خانواده من مى تـوانم همسرى اختیار کنـم. مـن خودم به فـردى از فامیل علاقه زیادى دارم, خـواهـرهایـم بـا مـن مخـالفت مى کنند و فرد دیگرى را معرفى مى کنند و مادرم هـم مى گوید هر طور خودت مى دانى عمل کـن. حالا نمى دانم روى انتخاب خودم پافشارى کنم و آن وقت فکر مى کنـم ارزشـى براى خانـواده ام قایل نشده ام و اگر دخترى را که به او علاقه ندارم انتخاب کنـم تا خانواده ام خوشحال شـونـد, فکـر مـى کنـم زنـدگـى خـوبـى نـداشته بـاشم.

برادر گرامى!
ابتـدا ان شإالله بعد از تمام شـدن تحصیلات دبیـرستان, خـود به طـور جـدى بـرنامه اى را که داریـد دنبـال کنیـد. امـا اینکه در انتخاب همسر مردد مانـده اید شاید به خاطر آن است که همه جـوانب مسإله را خـوب بررسـى نکـرده ایـد. اول از هر چیز بـراى انتخاب همسر ملاکهایـى را که دارید بشناسید یعنـى اینکه از همسر آینـده خود چه تـوقعاتى دارید و مى خواهید در زندگى مشترک بعدى چه نقاط تفاهمى داشته باشید. بعد با تـوجه به خصـوصیات افراد, فرد مورد نظر را با اطمینان انتخاب کنید.
اگر به ایـن امـر تـوجه داشته اید مسإله دیگـرى که بایـد به آن التفات داشته باشیـد ایـن است که به خاطـر بیاوریـد مادرتان با زحمت و مشقت, شما را بدون حضـور پدر بزرگ کرده است. حتما همیشه سعى داشته است هم نقش پدر و هـم نقش مادر را برایتان ایفا کند.
حالا نیز که خود مستقیما نمى خـواهد شما را به انتخابى وادار کند و به خودتان وا گذاشته است, توصیه مى کنیـم بدون رودربایستى, با صمیمیت بـا مـادر خـود به درددل بنشینیـد. او تجـربه زیـادى در زندگـى دارد و شما ندارید. به کار گرفتـن تجربه او مى تـواند به شمـا بـراى بهتـریـن انتخـاب کمک کنـد.
دلایلـى که خـواهرها براى تإیید یا رد مـوارد انتخاب شده دارند را هـم بشنوید. نظر مادر و خواهران بخصوص مادر را جـویا شوید و از جنبه هاى مختلف به موضـوع انتخاب همسر نگاه کنید و نهایتا با تـوکل به خدا انتخاب خویـش را انجام دهید و براى تصمیـم گیریهاى اساسى و مهم در زندگى (مثلا ازدواج) بیـش از آنکه احساس خـود را جلـو بیاندازید عقل و منطق را حاکـم کنید و سپـس وقتـى با نگاه عقل دیـدیـد بـا احسـاس قلبـى بپذیـرید.
بـا آرزوى مـوفقیت و شـادکـامـى بـراى شمـا.

ملاک دوستیابى
خواهر هما.ق ـ رشت

خواهر گرامى!
همـان طـور که نـوشته ایـد دوستتـان ((ن)) به دلیل خـوشــــرو و خوش برخورد بـودن تـوانسته است نظر دیگر همکلاسان را به خـود جلب کنـد. اما یک نقطه ضعف مهم دارد و آن نـداشتـن صـداقت و وفادارى نسبت به دوستان خـود است, که در درازمـدت عامل مهمـى براى جـدا شدن دوستانش از او خواهد شد. شما نیز اگر خوب به ایـن چند نکته باارزش دقت کنید خـوب مـى تـوانید راه دوست یابـى و از دست ندادن آنها را یاد بگیرید. وقتـى در قرآن به رسـول خدا(ص) چنیـن گفته مى شـود ((که اگر زبان خوش و خلق خـوب تو نبـود, مردم از گرد تـو پراکنده مـى شـدند)) براى ما درسـى خوبـى است که با خـوشرفتارى, خـوش خلقى و مهربانى مى تـوان به دلهاى مردم نفـوذ کرد. اما براى نگهداشتـن آنها و حفظ دوستـى و رابطه خـود با آنها, صـداقت, از خـودگذشتگـى و ایثار و احترام به حقـوق آنها و زیر پا نگذاشتـن حقشـان به عنـوان اینکه دوست ما هستنـد مـى تـوان آنها را همیشه براى خـود نگهداشت و اینها چیزى است که گـویا طبق نوشته شما در ((ن)) کمرنگ است.
بنابرایـن دوستیهایى که تنها براى سرگرمـى و خـوش بـودن لحظه اى باشـد دوام ندارد و به زودى دوستان آن فرد از اطراف او پراکنده مى شـوند و فرد را تنها مـى گذارند. و در ایـن رابطه ها افرادى که دور و بر یک نفر را تنها به صرف جاذبه ظاهرى او گرفته انـد قـدر و قیمت وفا و صفا را مى فهمند. بنابرایـن شما آن گونه که هستید, باشعور, مهربان و عاقل عمل کنیـد آن وقت مـى بینیـد دوستیهایتان اگرچه ممکن است کمى دیرتر رنگ بگیرد ولى با دوامتر و حتى ممکـن است همیشگـى باشد. اگر از گذشت در دوستـى سخنـى به میان مـىآید ایـن نیست که شما بیایید از آینـده و سـرنـوشت خـود بگذریـد تا دیگرى بد بیفتد. یعنى عمدا امتحان خـود را بد بدهید تا دوستتان شاگرد اول شود. دوستى آن است که به او کمک کنید و تـوان علمى اش را بالا ببرید تا هر دو اول شـوید. ایـن یعنى دوستى از سر صدق و شعور.
و شما با رفتار سنجیده و عاقلانه خود مى توانید از پس ایـن دوستى که حتـى نمـى خـواهـد دوستـش مـوفق بـاشـد بـرخـواهیـد آمــــد.
فقط کمـى نیاز به گذشت زمان دارید. با جـدیت درس خـود را دنبال کنیـد. ایـن اراده اى که در شما هست قادر خـواهـد بـود بـا یارى گرفتـن از خداوند درهاى موفقیت در زمینه هاى مختلف را به رویتان باز کند.دوستیهایتان برقرار.

پدرم اصلا ما را دوست ندارد
خواهر ز.ذ ـ گلستان

در کلاس دوم راهنمـایـى درس مـى خـوانم.
پـدرم اصلا ما را دوست ندارد و دایـم با مادرم یا ما دعوا دارد. ما کار کشـاورزى داریـم و همه کمک مـى کنیـم. وقتـى کـارها تمام مى شـود او اصلا به ما اهمیت نمـى دهـد. او همسر دیگرى دارد که لال است. پـدرم او را بیشتـر دوست دارد و به بچه هـایـش هـم بیشتــر رسیدگى مى کند; حتـى بعد از تمام شدن فصل کار آنها را به مسافرت مى برد ولى ما را نه. هیچ وقت حرف خوبى نسبت به ما از دهانـش در نمىآید. مـن با وجـودى که استعداد خوبى در نوشتن شعر یا نوشتـن مطلب دارم و خواهرم هم مرا تشویق مى کند دیگر نمى توانم بنویسـم. از درسهایـم هـم خیلى عقب افتاده ام و زیاد مریض مى شوم چون خیلى غصه مى خورم.
غصه مـى خـورم که چـرا ما چنیـن پـدرى داریـم که اصلا ما را دوست ندارد. چکار کنـم که او ما را دعوا نکنـد و دوست داشته باشـد و دوباره بتوانـم خوب بنویسـم. خواهر گرامى! از اینکه به ما نامه نوشتید و ما را دوست خود شناختید متشکریـم. مشکلاتى که از زندگى خـود گفتیـد و غصه هایـى که داریـد ما را هـم متإثـر ساخت. اما خـواهر عزیز, هستند بسیار دختران و پسران همسال شما که مشکلاتـى ایـن گـونه دارند. اما شما که فرزنـد روستا و بزرگ شـده خاکیـد خیلى بیشتر از اینها باید قوى باشید و ایـن قدر ضعف نشان ندهید و در مقابل مشکلات زندگى به ایـن راحتى تسلیـم نشـوید که هـم از درس بمانید و هـم طبع لطیف خـود را رها کنیـد و هـم دچار ضعف و بیمارى شـوید. شما دخترى زحمتکـش از خانـواده اى کشاورز هستید و روى زمیـن و در کنار آن همه مشقت کشاورز بـودن بزرگ شـده ایـد و بایـد خیلـى بیشتـر از اینها مقاوم و قـوى بـاشیـد. شما الگـوى دختران نوجـوان مایید که با همه سختیها براى بهتر بـودن و بهتر شدن مبارزه مى کنید.
درست است که دلتان مـى خـواهد پـدرى آرام و مهربان داشته باشید. پـدرى که زبان به مهر باز کند, نه به درشتـى و خشـونت. ایـن حق شماست که چنیـن بخواهیـد. اما خـوب, کار کشاورزى که خـود بهتـر مى دانید, چندان هـم آسان و کـم زحمت نیست و فشار زندگـى نیز روى پـدرتان زیاد است. او به هـر صـورت حالا بایستـى دو خانـواده را اداره کنـد. ایـن شـرایط مـوجـود است که بـایـد پذیرفت.
خـواهر عزیز, آیا شما تا حالا به ایـن نکته فکر نکرده اید که چرا پـدرتان با دیگر فـرزنـدانـش از همسـر دیگر یا با همسـر دیگـرش برخـورد بهترى دارد و تـوجه بیشترى به آنها نشان مى دهد. آیا تا به حـال شـاهـد رفتـار آنها بـا پـدر بـوده اید.
نکنـد مادرتان به خاطر محـرومیتهایـى که دارد و به خاطـر حضـور همسر دیگرى در زندگى شـوهر خود هر بار که با او برخـورد کند به جاى نشان دادن صفا و محبت خـود به همسر, آن غصه ها جلو بیفتند و روى رفتار او اثـر بگذارند و به همسر بـى اعتنایـى کنـد و مـوجب دعوایـى و مسإله اى در خانه شـود. یا نکنـد شما چـون از دست او ناراحتیـد و اینکه بیشتر وقتها با مادرتان دعوا مـى کنـد از دست او عصبانـى باشیـد و نسبت به او بـى اعتنایـى و کـم محلـى کنیـد.
خـواهر گرامى, خـداونـد به دخترها تـوانـى داده است که با کمـى ابراز محبت و احترام به پـدرها مـى تـوانند براحتـى در قلب آنها نفـوذ کنند. در خانه اى که به جاى سلام و علیکـى و محبتـى, جنگ و دعوا باشد دیگر براى پـدر و مادر حـوصله اى براى تـوجه به بچه ها نمى ماند. شما هـم بیایید براى اینکه تـوجه پدر را بیشتر به خود جلب کنید و کمتر هـم دعوا شـود مدتى رفتار خـود را تغییر دهید. سعى کنید تا پـدرتان به خانه مـىآید بیشتر به او محبت کنید. از او پذیرایـى کنید تا خستگـى اش در برود. در برخـورد با او به او احترام بگذاریـد و خیلـى رفتارهایـى از ایـن دست که خـود بهتـر مى دانید بعد از مدتى متـوجه خواهید شد حتى نگاه او نسبت به شما عوض خواهد شد. با سلاح محبت و احترام پدرتان را تسلیـم کنید, به خـواهران دیگر هم بگویید چنیـن کنند. اگر مادر هـم از جر و بحث با پـدر خـوددارى کند, هر چنـد او غصه دار و عصبانـى است و دلـش مى خـواهد ناراحتى اش را سر پدر خالى کند, اما ایـن راهـش نیست و نه تنها پدر به شما تـوجهى بیشتر نخواهد کرد که همان طور که هر روز شاهدید بیشتر سعى مـى کنـد در خانه همسر دیگرش باشـد و کمتر علاقه دارد به خانه شما بیاید.
بـالاخـره او پـدر شمـاست و در قلبـش به شمـا علاقه دارد و دلــش مـى خواهـد پیشرفت کنید. هیچ گاه پـدر خود را بد نخـوانید و بـد ندانید. و با خـود عهد کنید این آخریـن بار باشـد که او را بـد مى نامید. هر چه از دست او غمگیـن و افسرده و رنجیده خاطر هـم که باشید, باز هـم پـدرتان است و خـداوند خـواسته است که احترامـش کنید و حتى وقتـى شما صاحب چندیـن فرزند هـم باشید پدرتان باقى مـى ماند و عزت و احترام شما عزت و احترام او است. البته او هـم مدیون حق شماست که بر گردن دارد. اگر ادا کند که مإجـور است و اگـر ادا نکنـد, تا قیامت ایـن حق بـر گـردن او است و در درگاه خداوند مواخذه خواهد شد.
ان شإالله با روشهایى که پیشنهاد کردیـم بتوانید در آرام کردن محیط خانه از جنجال و دعوا مـوفق باشیـد. و بتـوانیـد با جـدیت بیشترى درس بخوانید. البته هر مـوفقیت شما خـوشحال کننـده پـدر است که زحماتـش به هدر نرفته و علاقه اش را به شما بیشتر مـى کند.
براى کم کردن غصه ها و ناراحتیهاى خود به خواندن بیشتر و نوشتـن بهتر رو بیاورید.
بخصـوص شما یک دختر روستایى بـوده و در فضاى سبز روستا و زمیـن خدا با روح بلندتان خیلى نکته هاى ظریف و زیبا را از زندگى خـود و مردم پیرامون خود مى تـوانید بفهمید و روى کاغذ بیاورید. خـوب نگاه کنید, زیاد مطالعه کنیـد و به دقت ذهـن خـود را به فعالیت وادارید و سپـس بنـویسید. اگر آثارى دارید براى ما بفرستید. از آنجـا که بـرایمان نامه نـوشته ایـد احتمالا به مجله ما دستـرسـى داریـد, بخـش قصه و شعر مجله راهنماى خـوبـى بـراى رفع اشکال و تقـویت تـوانایـى و طبع لطیف شمـاست. و هستنـد دختـران مهربـان روستـایـى از دیگـر روستـاهـاى کشـور که دوستـان همیشگـى مـا و نـویسنـدگـان قصه هـا و شعرهـاى زیـادى بـراى مـا هستنـد. مـــا منتظریم.شاد باشید.

بـا بـى دقتـى, عجـول بـودن و بـى ارادگـى ام چه کنم ؟
در کـارشنـاسـى ارشـد چه رشته اى را انتخـاب کنم ؟
خواهر مریم.م ـ ماکو

دانشجـوى سـال دوم رشته معارف اسلامـى دانشگـاه آزاد هستـم و آن چنان که باید در درسهایـم پیشرفتى ندارم. هر چه بیشتر بخـوانـم کمتر نتیجه مى گیرم. درس خـواندن و پیشرفت تحصیلـى را دوست دارم ولى معدل خوبى ندارم. به خاطر زحماتى که والدینـم برایم مى کشند دچار عذاب وجدان هستم.
دوست دارم در همه کارهایـم زرنگ باشـم و زودتر انجامـش بـدهـم. براى همیـن در کارهایم بى دقتـم. بى دقتى و عجول بودن در خصلت بد مـن است. مشکل دیگـر بـى ارادگـى من است.
هیچ کارى را نمى توانـم تا آخر انجام دهم و هر کارى را نصفه نیمه رها مى کنم. حالا نمى دانم مى توانم در کارشناسى ارشد شرکت کنـم یا نه و نمى دانـم بهتریـن رشته معارف اسلامـى در کارشناسـى ارشد چیست؟
خواهر گرامى!
شما از ما علت پپشرفت نـداشتـن در تحصیلات خـود را پرسیده اید در صـورتـى که خـود از همه به جـواب آگـاهتـرید.
ساعات طـولانـى را روى کارى صرف کردن تنها ارزش آن نیست و مـوجب مـوفقیت نمى شـود. بلکه داشتـن انگیزه قـوى براى انجام یک کار و سپـس دقت و حـوصله در انجام هر کارى از شـرایط اصلـى مـوفقیت و رسیدن به هدف است.
آیا شما با علاقه ایـن رشته تحصیلى را شروع کرده اید یا صرفا فقط بـراى ورود به دانشگاه رشته اى را انتخـاب نمـوده ایـد. هـر رشته تحصیلـى در هـر مقطع خـوب و با ارزش است.
اگر روى آن خـوب سرمایه گذارى شـود فردا مى تـواند نیازهاى علمـى کشور را پاسخگو باشد.
چرا که رشته هاى دانشگاهى بنا بر نیاز کشـور طراحى و برنامه ریزى مى شوند. پـس اول انگیزه خود را بررسى و آن را تقویت کنید. رشته خـوبـى را تحصیل مـى کنید که نیاز مهم کشـور است; یعنـى کار روى مبناى فـرهنگـى غنـى ما که نیاز جامعه امروز ماست. ما نیازمنـد اساتید مجرب, باسـواد و اهل تحقیقـىE در ایـن زمینه هستیـم تا پاسخگوى سـوالات و تـوقعات روزبه روز نسل جـوان ما از فرهنگ دینى باشنـد. شما به رشته خـود به عنـوان پنجـره اى بـاز رو به دریاى بیکران معارف اهل بیت(ع) نگاه کنید که مقـدمه ورود شما به ایـن دریـاى بیکـران و شناورى در آن است.
براى آنکه شناورى در ایـن پهنا را خوب بیاموزید و بیراهه نروید و عمر خود را به باطل صرف نکنید, بایستى تمام هوش و حـواس خـود را براى آمـوختـن بیشتر متمرکز کنید. وقتـى که در ذهـن خـود هر لحظه آماده جستـن گوهرى باارزش در قعر این معارف باشید نه خسته مى شـوید نه حـوصله تان سر مى رود و وقتـى به خـود مىآیید مى بینید ساعتها گذشته و شما غرق در دنیاى آموختنها هستید. آمـوختـن عشق مى خواهد و علاقه و ایـن عشق و علاقه هدفـى مـى خـواهند براى وجـود یافتن. هدف شما براى آموختن ایـن رشته چیست؟ آموختـن شناورى در معارف دینى, خوب اگر چنیـن است که گفتیـم عاشقانه خواهید رفت و همه ابزار را براى بیشتر فهمیدن دانستن و آموختـن بسیج مى کنید.
اما اگر هـدفت تنها رتبه دانشگاهـى پیدا کردن و دانشجـو شـدن و مدرکـى باشـد, از ایـن حیات سبز جز پـوسته خشک و بـى روحـى گیرت نخواهد آمد. و به دست آوردن یک لاشه هـم, عشق و ذوق و علاقه اى به دنبال ندارد و دانستـن آن همه دانستنیها چنگـى به دل نمى زند. و امـا در مـورد انتخـاب بهتـریـن رشته در کـارشنـاسـى ارشــــد.
خواهر گرامى, ایـن را بدانید هر بحث علمى هر چند کوچکى را, اگر به آن بپردازید و در آن خوب دقت کنید رازها کشف مـى کنیـد. خـوب یا خوبتر نـدارد. خـوب و بهترش به علاقه, ذوق, همت و عشق شما به آن بستگـى دارد. حالا ببینید چقـدر مرد راهیـد. چنـد نکته کـوچک دیگر را هـم لازم است براى خواندن و فهمیدن بیشتر رعایت کنید تا ان شـإالله نتیجه بیشتـرى بگیـریـد.
از خوردن غذاهاى پرچربـى و سنگیـن بخصـوص شبها خـوددارى کنیـد.
حتمـا مسـواک بزنیـد. 20 عدد مـویز صبحها نـاشتـا بخـوریــــد.
روزى حداقل یک لیـوان شیر خـوب است. وقتى بانشاط و سرحال هستید مطالعه کنیـد. محل مطالعه خیلـى شلـوغ و پـر سر و صـدا و داراى تزیینات زیاد که مـوجب حـواس پرتـى مـى شـود نباشد هر وقت رسیدید قرآن بخوانید. مطالبـى را که مطالعه مـى کنیـد مجـددا براى خـود وقتـى کار فیزیکـى و جسمى مـى کنید مرور کنید. اینها که گفته شد به تقـویت حـافظه و یـادگیـرى کمک مـى کند.
اگـر رشته هاى کارشناسـى را نمـى شناسیـد مـى تـوانیـد از مشاور و اساتید خود در دانشگاه کمک بگیرید. آموزش دانشگاه هـم مى تـواند پاسخگـوى شما و اینکه چه رشته هایى موجـود است و چه شرایطى باید بـراى شـرکت در کارشناسـى ارشـد داشت, باشنـد. دست حق بـا شما.

آنچه مـى مـانـد زیبـایـى درونـى است نه ظاهـرى
خواهر ف.س ـ بروجن

دخترى هفده ساله هستـم که قد کـوتاهى دارم و به واسطه آن مـورد تمسخر و بـى اعتنایـى قرار مـى گیرم. مدتـى است زودرنج و عصبانـى هستم. از فرق گذاشتـن بین دخترها و پسرها در خانه ناراحت مى شوم و انگار بایستـى همه وظایف خانه بـر عهده دخترها باشـد. از طرف دیگر علاقه دارم به دانشگاه بروم ولى نمى دانـم چگونه برنامه ریزى کنم و مى ترسم نتوانم.
خواهر گرامى!
درست است که اغلب مـا فکـر مـى کنیـم وضعیت جسمـى و ظاهــــرى و جذابیتهاى ظاهرى ماست که توانسته سبب جلب نظر دیگران و تـوجه و محبت آنها به ما شـود, ولـى واقعیت ایـن است که بیشتـر مردم به زیباییهاى واقعى و درونى اهمیت مـى دهند حتـى آن اقلیت ظاهربیـن نیز قلبا علاقه مند زیباییهاى درونى هستند و در مـى یابند که ظاهر زیبا دوامى و وفایى ندارد.
ما در جامعه بـا بسیارى افـراد بـرخـورد مـى کنیـم که به دلیلـى متفاوت از دیگـران هستنـد, چهره زیبـا نـدارنـد, نارسایـى رشـد استخـوان و کـوتـاهـى قـد دارنـد و یا معلـولیتهاى جسمـى و ...
اما چنان با رفتار و کلام خود دیگران را مجذوب خـود مـى کننـد که دیگر کاستیهاى ظاهرى آنها به چشـم نمـىآیـد. حتما قضیه لیلـى و مجنون را بسیار شنیده ایـد که مجنـون حاضـر بـود هر درد و رنج و سختـى را براى رسیدن به لیلى تحمل کنـد. آیا فکر مـى کنید لیلـى بسیـار زیبـا و رعنـا بـوده است؟ خیـر, چنیـن نبوده است.
لیلـى اصلا زیبایى ظاهر نداشته است و اگر جاه و جلال مادى پدر او نبـود شاید خـواستگارانـى از میان آن مردم ظاهربیـن نداشت. اما آنچه مجنـون را دیـوانه وار به دنبال لیلـى مى کشاند, صفاى باطنى لیلـى بـود, همان چیزى که مجنـون در معناى وجـود لیلـى مـى جست.
خواهر گرامى, در دوره نوجـوانى, که همه ما هـم تجربه کرده ایـم, نـوجـوان نسبت به انـدام و بـدن خـود بسیار حسـاس است و به نظر دیگـران نسبت به خـود هـم بـى نهایت اهمیت مـى دهد.
نوجوان آن تصویر ذهنى که از بدن خود دارد اگر منفى باشد, ممکـن است از جـوش کوچکى روى گونه اش به اندازه یک زخـم بزرگ رنج ببرد یا کمـى بزرگى بینـى اش همه زندگـى را به او تلخ کند و فکر کند, زشت تـرین آدم روى زمیـن است و ... به همیـن دلیل ممکـن است شما نیز بیـش از حد نسبت به کوتاهى قد خود نسبت به همسالان حساس شده باشید. البته گاهى ممکـن است بعضـى افراد در سـن بلـوغ نسبت به دیگر همسالان تإخیر رشـد داشته باشنـد که بعد جبـران مـى شـود و نباید نگران ایـن تإخیر بود. تمرینات ورزشى و مصرف مواد غذایى کلسیـم دار مى تـواند موجب تحریک سلولهاى استخوانى و افزایـش طول قـد شما باشـد. البته در هر چیز باید رعایت اعتـدال و میانه روى را نمود.
اما کار مهمترى که بایستـى انجام دهید, اولا مرورى مجدد و نگاهى دوبـاره به اعمال و رفتار و گفتارتـان در خانه نسبت به دیگـران است, شاید برخـى از بـى مهریهایى که مـى بینید به دلیل همان حالت تنـدخـویـى و عصبانیت شما باشـد. چـون به هر صـورت والـدیـن از فرزندان انتظار اطاعت و احترام دارند و ممکـن است شما کمى نسبت به ایـن مهم بى توجه باشید. و البته چون دیگران خیلى متـوجه غصه درونـى شما نیستنـد رفتارتـان را به حساب بـداخلاقـى و بـى ادبـى بگذارنـد. دوم اینکه تلاش هر چه بیشتر براى آنکه زیباییهاى دیگر وجـودتان را اضافه کنید, چـون براى محبـوب شدن و مـورد تـوجه و احترام واقع شدن لازم است. غصه خورى, عبوس بـودن, بداخمى کردن به دیگران, کم حوصلگى نمودن, پرخاشگرى, تندخویى, نداشتـن دلسوزى به دیگران, احتـرام نگذاشتـن به حـرف دیگـران, نشان نـدادن محبت و مهربانى خـود و لجبازى, بددهنـى و ... همه از رفتارهایى است که اگـر نسبت به اطـرافیان انجـام دهیـد همه را از خـود رنجیـده و نـاراحت مـى کنیـد و آنها را نسبت به خـود بـى اعتنـا و بـى تـوجه مى سازید.
شما دختر و رحمت خداوند (ایـن کلام رسول خدا(ص) است) هستید, بله شما رحمتید و مایه آرامـش. پس رحمت بودن خود را نشان دهید. مهر و محبت دخترانه و خـواهرانه شما به همه زیباییهاى دنیا مـى ارزد و ایـن سلاحـى است که هر دل سختـى را نرم مى کند. راه ورودتان به دلهاى دیگـران مهربـانـى و محبت, دلسـوزى و ادبتــــان نسبت به آنهاست. اگر مـى خـواهید دیگران دوستتان بـدارند, (و البته ایـن توقع بحقى است), شما هـم دیگران را دوست بدارید و احترام کنید.
حالا خـوب فکـر کنید آیا شما نیز واقعا دیگران را دوست داریـد و به آنها احترام مى گذارید. ادب را در برابر آنها رعایت مـى کنید. تندخویـى و پرخاشگرى نـداریـد. اگرهست حتـى ذره اى, خـود را عوض کنیـد و آن بـاشیـد که رسـول خـدا(ص) تـوصیفتـان کــــرده است. پـدر و مادرهاى عزیز نیز باید تـوجه کننـد که نه دختر و نه پسر رجحانـى بر یکـدیگر نداشته و هر دو باید عزیز والـدیـن باشنـد. آنچه مهم است اولاد صالح است که باید نور چشـم والدیـن و باقیات صالحات آنها باشند. فرزندانمان را از حالا آن گـونه تربیت کنیـم که به یکدیگر به عنوان یک انسان احترام بگذارند و حدود خـود را رعایت کنند نه آنکه بـرتـرىطلبـى نسبت به هـم را تمریـن کننـد.
در صـورت علاقه شما خـواهر گرامى براى ادامه تحصیل به طور جدى و منظم مطالعات درسـى خـود را دنبال کنیـد و به جاى دل مشغولـى به افکار بیهوده, خـود را براى هدف آینده آماده کنید. تـواناییهاى خـود را در زمینه هاى مناسب دنبال کنیـد, نه آنکه براى تفاوتهاى ظاهرى که حتـى ممکـن است تنها تإخیر در رشد شما باشد و نهایتا رفع شـود زانوى غم به بغل بگیرید و از زنـدگـى و خانـواده خـود بیزار شوید. شما پاره تـن پدر و مادر هستید. اگر کمى منصفانه تر قضاوت کنید مـى بینید همه بچه ها براى پدر و مادرها عزیزند منتها بعضى از آنها به واسطه رفتارشان رضایت بیشتر والدین را تإمیـن کرده, و بالطبع کمى بیشتر مورد تـوجه واقع مى شوند. خوب پـس چرا شما بى کارید.
کارى کنید که مایه عزت و افتخار والدیـن خود باشید و بسیارى از محـرومیتها را با تلاش و همت خـود, بـراى پیشـرفت و رشـد بیشتـر جبران کنید.موفق و پیروز باشید.
از وقتـى یـادم مـىآیـد پـرنـده بـا مـن بـود.
او را پدرم آورده بود و مادر مى گفت کوچکتر که بـودى برایت لالایى مى گفتـم: پرنده بهارى خانه ما بخوان براى طفل نوپاى شیریـن زبان سراسیمه به خانه رسیـده بودم. سایه برگـى به قفـس افتاده بـود.
پـرنـده ام در داخل همـان سـایه خـود را جـاى داده بود.
به نظرم رسیـد مثل خودم تشنه تشنه است.
تشنه قطـره آبـى! دهـانـش گشـوده بود.
در قفـس را باز کردم و خـم شدم تا کاسه اش را از آب حوض پر کنـم اما بناگاه پرنده از قفـس پر گرفت. باورم نمـى شـد! ایـن پرنـده دوست داشتنى و باوفاى من بـود که از مـن دور مى شد. بال مـى زد و مـى رفت. هراسان سر برگردانیدم. پرنـده ام در هـوا چرخـى زد و بر لبه بام نشست. گویى پرواز از یادش رفته بـود. گویى فراموش کرده بـود چگـونه پـر بگیـرد. با شتـاب و نگـران خـود را به پشت بـام رسانیدم. پابرهنه بودم و کف پاهایم از زمیـن داغ مى سوخت. قلبـم به شدت مى زد. پرنده ام تشنه بود. به دنبال چیزى بال گشوده بـود. ایـن را خوب مى فهمیدم. او را مى دیدم که اطرافـش را سیرىناپذیر, اما هراسان دید مـى زند. آهسته و پاورچین پاورچیـن نزدیکـش شدم. مى خـواستـم او در چنگال من باشد اما او بـى اعتنا به مـن بـود و آسمان را نگاه مى کرد. خیلـى نزدیک شده بـودم. دست دراز کردم تا او را در چنگـم بیـاورم. امـا بنـاگـاه پشت دستـم سوخت.
پرنده ام خطى با نـوکـش پشت دستـم کشید و به آسمان اوج گرفت. با نگاه حسرت بارم آن قـدر تعقیبـش کردم تا که دیگر چشمهایـم او را ندیدند و مـن دانسته بـودم او مرا تنها گذاشته است و رفته است! و حالا دو روز گذشته بود و مـن سخت غصه دارش بود. صبح زودى بـود. در خـواب بـودم. حـس کردم با نسیـم خنک و لطیفـى که بر صـورتـم مى وزد, آرام آرام چشمهایـم گشوده مى شـوند. پرنده اى مـى خـوانـد. نیـم خیز شدم. از پنجره به بیرون نگاه کردم. خـدایا چه مـى دیدم؟ باورکردنى نبود! پرنده ام برگشته بـود. بر فراز قفسـش که همچنان همان جا بـود نشسته و مى خواند. از خوشحالى اشک شوق به چشمهایـم هجـوم آورد. پرنده همچون زمانى که نارنجها پر از شکوفه بـودند, بـى وقفه مـى خـواند. به کنار پنجره آمـده بـودم. پرنده سر حال و پرنشاط بـود. از چشمانـش شادى و زندگـى مى بارید. او که با صداى بلند مى خواند من سبک مى شدم. با آوازش زیر لب همآوا شدم: مـن در سبزه زاران, در بهاران بى قفس, پیش یاران دوستـم با شما مهربانان و از آن روز به بعد پرنده ام صبح زود مىآمد و با نغمه سراییهایـش مرا از خـواب بیدار مى کرد. مرا سرشار از شادى و مهربانى مى کرد.