در محضر خورشید درسهایـى از تفسیـر سـوره نـور قسمت چهاردهم


 

در محضر خورشید
درسهایـى از تفسیـر سـوره نـور
((قسمت چهاردهم))
سیدضیإ مرتضوى

 

 

((یا ایها الذیـن آمنـوا لا تـدخلـوا بیـوتا غیـر بیـوتکـم حتـى تستإنسـوا و تسلمـوا علـى اهلها ذلکم خیر لکم لعلکـم تذکرون * فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتى یوذن لکم و ان قیل لکـم ارجعوا فارجعوا هـو ازکى لکـم و الله بما تعملـون علیـم * لیـس علیکم جناح إن تدخلوا بیوتا غیر مسکـونه فیها متاع لکـم والله یعلم ما تبدون و ما تکتمون.))
((آیات 27 تا 29))
بیان کلى:
آنچه در شانزده آیه گذشته آمـد چنان که به تفصیل گذشت, مـربـوط به جریان افک و اتهامـى که دشمنان دانا و دوستان نادان در ایـن جریان متـوجه خانـواده پیامبر اکرم(ص) کردند و مسایل پیوسته به آن بـود. اینک در ادامه بیان بخشى از احکام و مقررات اجتماعى و خانوادگى اسلام, سه آیه مورد بحث, در خصـوص آداب و احکام و نکات مورد توجه در ورود به اماکـن عمومى و خصوصى, دستوراتى مى دهد که نشـان از لطـافت و ریزه کـاریهاى اخلاقـى و اجتماعى دیـن شـریف و احکام جامع و انسانى اسلام دارد. دو آیه نخست مربـوط به خانه هاى شخصى و آیه سـوم در خصـوص اماکـن عمـومى و غیر مسکـونى مى باشد.

نکات ادبى:
پیـش از شرح آیات, تـوضیحاتى در خصـوص برخى کلمات و مفردات آیه مى تواند مفید باشد.
((تستـإنسـوا)): ایـن کلمه از ریشه ((انـس)) و مصـــــــدر آن ((استیناس)) مى باشد. ((انـس)) عبارت است از الفت و آرامـش قلب; یعنى معنایى در مقابل معناى وحشت و فزع. از ایـن رو ((استیناس)) با تـوجه به معنایى که ایـن قالب, نـوعا به ریشه لغت مى دهد, به معنـاى ((انـس جـویـى)) و ((الفت طلبـى)) خـواهـد بود.
لازمه ایـن جـویایى و طلب, انجام دادن کارى است که مـوجب انـس و سکـون قلب گردد. مثل اینکه با گفتـن ((یاالله)) به گونه اى خـود را به شنونده که هنوز او را ندیده, معرفى مى کند و بدیـن وسیله, یک نوع الفت و سکون قلب را براى او ایجاد مى نماید و نتیجه ایـن مـى شـود که شنـونـده با مشاهـده او و مـواجه شـدن بـا وى دچـار دستپاچگى و آشفتگى و احیانا دچار وحشت نمى گردد, چرا که خـود را بـراى مـواجهه بـا او آمـاده ساخته است.
((ازکـى)): اصل ((زکات)) چنان که بـرخـى لغت شناسان گفته انـد به معناى آن نمـو و رشدى است که دستاورد برکت خـداوندى مـى باشـد و اختصاصى نیز به امور مادى نداشته و در امـور معنـوى نیز به کار مى رود. برخى نیز گفته اند:
افزون بـر معنـاى یـادشـده, به معنـاى ((طهارت و پـاکــى)) نیز مى باشد. ولى مى تـوان این گفته را ایـن گونه کامل نمود که طهارت لازمه نمو و رشد است چرا که با طهارت و پاکـى زمینه رشـد و نمـو تحقق مى یابد و آن کـس که زکات امـوال خـود را مـى پردازد نیز به این امید است که با ایـن پاکسازى و تطهیر مال, برکت آن افزایـش یابد, و یا به این انگیزه که با ایـن کار, نفـس و جان خویـش را در مسیـر رشـد و تـرقـى معنـوى قـرار داده است, و آن کـس که به ((تزکیه)) خود مى پردازد, درون خـویـش را از آلودگیها و زشتیهاى اخلاقـى و نفسانى, در راستاى نمـو و رشد, پاک مى سازد. بنابرایـن کلمه ((ازکـى)) را مـى تـوان به معناى ((پاکتر و مفیدتر)) شمرد.
((جناح)): اصل ایـن کلمه, با فتحه جیـم به معناى بال پرنده است و از آنجا که بالهاى پـرنـده در دو طرف او قرار دارد, از لبه و طرف سایر اشیا نیز به عنـوان ((جناح)) تعبیر شـده است; چنان که گفته مـى شـود: دو جناح کشتـى و یا دو جناح لشکـر و یا دو جنـاح دره. از همیـن روى است که به گناه نیز ((جناح)) (بـا ضمه جیـم) گفته شـده است, چرا که انسان را از مسیر حق متمایل به ایـن سـو یا آن سـو مى کند. و سپـس در معنایى وسیعتر, هر گـونه سرپیچـى و گناهـى را ((جناح)) نامیـده انـد و ایـن تعبیرى است که بارها در قرآن کریم به کار رفته است.
((متـاع)): کلمه ((متـاع)) به دو معنـى به کـار رفته است; یکـى بهره ورى و استمتاع که معنایى مصدرى است, و دیگرى معنایـى اسمـى که عبارت است از هـر چیزى و وسیله اى که به گـونه اى مـورد نفع و استفاده باشـد. در آیه مـورد بحث, ظاهـرا معناى نخست مـورد نظر است.

شرح تفصیلى:
((یا ایها الذیـن آمنـوا لا تـدخلـوا بیـوتا غیـر بیـوتکـم حتـى تستإنسوا و تسلموا على اهلها)) در ایـن آیه شـریفه, خطاب به مـومنان, در ورود به خانه دیگران, به رعایت دو نکته تـوجه داده شـده است; ((استینـــاس)) و ((سلام کردن)). با ایـن بیان که اى مومنان! وارد خانه هایى جز خانه هاى خـودتان نشـوید تا نخست ((استیناس)) کنیـد و بر ساکنان آن درود فرستیـد. به عبارت دیگر, قرآن کریـم, دو نکته را به عنـوان ادب ورود به خانه دیگران گـوشزد کرده است; آشنایى دادن و سلام کردن. در ((استیناس)) همان گـونه که گذشت ایجاد یک نوع رابطه عاطفى و آرامـش و سکـونت, پیـش از ورود به خانه گنجانـده شـده است. اگر تعبیـر ((استیذان)) به کار رفته بـود, تنها اجـازه خـواستـن را مى رساند ولى ((استیناس)) در واقع اجازه خـواستنى است که تـوإم با محبت و لطف و آشنایـى دادن مـى باشـد و طبعا همـراه با رعایت ادب و دورى از خشونت و تندى خواهد بـود و به دور از ورود سرزده به خانه و محل سکونت دیگـران. کسـى که قصـد ورود به محل سکـونت دیگـران دارد بـاکلمـاتـى چـون ((یـا الله)), ((سبحـان الله)), ((الحمـد لله)) و امثال اینها چنان که در سخـن پیامبـر اکرم(ص) در شرح ((استیناس)) آمـده, ساکنان خانه را از قصـد خـویـش آگاه مـى سازد و آنان نیز فـرصت آمادگـى لازم را بـراى مـواجهه با شخص تازه وارد خـواهند یافت چرا که نـوعا افراد در درون خانه و محیط آسایـش و استراحت خـود در وضعیتـى مى باشند که اختصاص به زندگـى خصـوصـى آنان دارد و طبعا باید فرصت لازم را براى آمادگـى پذیرش دیگران داشته باشند; هم آمادگى ظاهرى و هـم آمادگى روحـى. و به خوبى روشـن است که فلسفه این رهنمود قرآنى, از جمله, عبارت است از حفظ آبـرو و شخصیت مـردم و صیـانت کـرامت انسـان و جـامعه و مستـور ماندن مسایل شخصى و زندگى خصـوصـى و خانـوادگـى افراد و تقـویت و تثبیت امنیت و آسـایـش مـردم.
ضرورت رعایت آسایـش و حفظ امنیت افراد در محیط زنـدگـى شخصـى و خصـوصى آنان تا آن جاست که از نقطه نظر فقهى اگر کسـى بدون اجازه به ایـن محیط, تجـاوز کنـد و یا حتـى به درون خـانه و کـاشـانه دیگران و به فضاى زندگى خصـوصـى آنان که نگاه دیگران جایز نیست چشم بدوزد و دفع او جز به زدن یا حتى کشتـن امکان نداشته باشد, ایـن امر بـراى صاحب خانه با حفظ شـرایط و مراتب, مجاز خـواهـد بـود.(1) ((سلام)) نیز که مظهر خـواست درونـى شخص سلام کننده, در جهت سلامتـى و آسایـش مادى و معنـوى دیگـرى و ارزشگذارى به مقام انسانى او است, نقـش خاص خود را در تحکیـم صفا و دوستى و آرامش درونى و تقـویت پیـونـدهاى اجتماعى و زدودن کـدورت و نگرانـى و الفت و نزدیکـى میـان دلها, ایفـا مـى کند.

شرح بیشتر:
در میان اعراب, در محیطـى که قرآن کریـم نازل شـده است, چنـدان مرسوم نبـود که کسى براى ورود به خانه دیگرى اجازه بخـواهد. در خانه ها باز بـود و همان گونه که اینک نیز در بسیارى از روستاها دیده مى شود, و چنان که نوشته اند, هیچ گاه مرسوم نبـوده است, چه شب و چه روز که درها را ببندند و اجازه خـواستـن نیز میان آنان متداول نبـوده است و حتى آن را نوعى اهانت به خود مى شمردند. از ایـن رو وارد شدن سرزده و بـى اطلاع به خانه و کاشانه دیگران امرى معمول و متداول بود. اسلام ایـن شیوه نامطلوب و غلط را به کنارى نهاد و از ورود سـرزده به خانه دیگران باز داشت و همه را مـوظف ساخت با اجازه قبلى وارد خانه دیگران شـوند. حکمتـى که در ایـن رهنمود وجود دارد یکى حفظ حرمت و حیثیت دیگران و پـوشیده ماندن زنان و مـردان از چشـم نامحـرمـان; و از همیـن روى است که ایـن دستور با آیات مربوط به پوشـش چنان که خواهد آمد, یکجا ذکر شده است. و دیگرى اینکه, هر کسـى در محیط سکـونت و محل زندگى شخصـى خویـش, اسرار و نهفته هایى دارد که مایل نیست دیگران از آن آگاه شـوند. این حد و مرز حتى در میان صمیمى تریـن دوستیها نیز وجـود دارد و بالاخـره مسایلـى میان دوستان بسیار نزدیک نیز هست که هر یک جزء اسرار زندگـى خـود مى داند و از اینکه دیگران مطلع شـوند پرهیز مى کند.
بنابـرایـن لزوم اجازه خـواستـن و ((استیناس)) در ورود به خانه دیگـران اختصـاص به آن دسته از منازل و خـانه هایـى که زن در آن زندگـى مـى کند نـدارد. ایـن دستـورى مطلق و عام است و مـردان و زنانى که مقید به پـوشـش شرعى نیز نیستند, به هر حال ممکـن است خـانه و زنـدگـى شخصـى آنـان یا خـودشـان در وضعیتـى بـاشـد که نمى خـواهند دیگران شاهـد باشنـد. ایـن دستـور, حکمـى کلـى تر از مسإله حجاب است و فلسفه و حکمت آن نیز امـرى فـراتـر از فلسفه حجاب مى باشد.

اتاق یا خانه؟
نکته قابل تـوجه دیگـر ایـن است که کلمه ((بیت)) در زبان عربـى به معنـاى اتـاق است نه خـانه. معادل ((خـــانه)) کلمه ((دار)) مى باشد. بنا بر ایـن, آیه شریفه که از ورود به ((بیوت)) دیگران بـدون استیناس و بـدون سلام کـردن باز مـى دارد به معناى ورود به اتاق دیگـران است. ولـى بایـد تـوجه داشت که در محیط نزول آیات شـریفه, هماننـد روستانشینان ما, در خانه ها معمـولا بـاز بـود و قهرا حیاط خانه, کمتر جنبه خصوصى پیدا مى کرد و یا چنیـن بود که در اتاقها مستقیما در فضاى عمـومى و کـوچه ها باز مى شد, ولـى در جایى که حیاط منازل حکـم اتاق را دارد, چنان که در نوع محیطها, معمـول است, لزوم اجازه خـواستـن و اجتناب از سـرزده وارد شـدن امرى روشـن است.(2) $ ((ذلکم خیر لکم لعلکـم تذکـرون)) استمرار ایـن شیوه پسندیده در ورود به محل سکـونت و کاشانه دیگران موجب استحکام اخـوت و الفت و همکـارى عمـومـى بـراى ابـراز نیکیها و زیباییها و پـوشاندن بدیها و زشتیها خواهد شد. بخـش پایانى آیه شریفه مى تواند ناظر به همین امر باشد که شما با ادامه ایـن روش و شیـوه, شایـد لزوم رعایت و ضرورت احیإ وظیفه اخـوت و تإلیف قلـوب که اساس هر سعادت اجتماعى است را به خاطر آوریـد, چرا که تقویت ایـن علقه هاى عاطفى و انسانى ریشه در جان آدمى دارد و از ایـن رو, انسان با کمى تـوجه و تإمل, پى خواهد برد که به خیر و مصلحت او است و آنچه قرآن کریـم و اسلام عزیز بر آن تإکید دارد تنها یادکردى از همان خوى انسانى و خصلت خـودیافته آدمى است. و ایـن چنیـن است که آیه شـریفه با جمله ((ذلکم خیـر لکـم لعلکـم تذکرون)) یادآور مـى شـود که ایـن روش و منـش براى شما بهتر است شایـد که همان خـوى انسانـى و خصلت برخاسته از نهاد و فطرت پاک آدمى را به یاد آورید.
((فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتى یوذن لکـم)) آیه پیش, بـراى ورود به محل سکـونت دیگـران دو وظیفه ((استینـــــاس)) و ((سلام)) را گوشزد نمود. روشـن است که استیناس و اجازه خـواستـن به انگیزه اطلاع صاحب خانه و اجـازه گـرفتـن است. از ایـن رو, در دومیـن آیه که اینک مـورد بحث و شرح است با عطف ((فإ)) و جمله ((ان لـم تجدوا فیها احدا)) تإکید مى شود که اگر کسى را در خانه نیافتید داخل آن نشویـد تا به شما اجازه ورود داده شـود. تعبیر ((نیافتـن)) لزوما به ایـن معنا نیست که شخص عملا وارد خانه شود و کسى را در آن نیابد. و در اینجا واضح است که منظور ایـن نیست که شخص مـى تـوانـد نخست وارد خانه شـود و با سـر کشیـدن و نگاه کردن, اگر کسـى را نیافت از ورود خـوددارى کنـد چرا که آنچه از ایـن آیات به خوبى برمىآید لزوم خـوددارى از ورود غیر مترقبه و بـى اجازه به درون زنـدگـى دیگران و پـرهیز از به هـم زدن امنیت درونـى و سر نکشیدن به محیط سکـونت و زوایاى زندگـى شخصـى آنان مى باشد. کما اینکه خـود آیه شریفه نیز با تعبیر ((فلا تدخلوها)) تإکید مـى کند که اگر کسـى در خانه نبـود که به شما اجازه ورود دهد وارد نشـوید. نه اینکه بروید ولى نمانید. بنابرایـن, منظور از این فراز آیه ایـن است که اگر فهمیدیـد کسـى داخل خانه نیست که به شما اجازه ورود بدهد, باز بدون اجازه وارد نشـوید. البته مراد از وجود یا عدم وجـود شخصـى در داخل خانه, کسـى است که حق اجازه دادن را داشته باشد و مثلا به صرف وجـود یک کـودک و اجازه او, اگر اطمینان به رضایت صاحب خانه, نباشـد نمـى تـوان و نباید وارد شد.
به بیانى دیگر, در ایـن مسإله کسـى که قصد ورود به محل سکـونت دیگـران دارد بـا یکـى از ایـن سه فـرض مـواجه مـى شـود:
1ـ صـاحب خـانه حضـور دارد و اجـازه ورود نیز مـى دهد.
2ـ صاحب خانه حضور ندارد.
3ـ صـاحب خـانه هست ولـى اجـازه ورود نمـى دهد.
حکـم صورت نخست, در آیه قبل آمد که شرح آن گذشت. فراز نخست آیه مورد بحث, در بر دارنده حکـم صـورت دوم است و ادامه همیـن آیه, بیان کننـده حکـم صـورت سـوم مـى بـاشـد ((و ان قیل لکـم ارجعوا فارجعوا هو ازکى لکـم و الله بما تعملون علیم)) ایـن فراز چنان که اشاره شد در بر دارنده حکم صورت سوم مى باشد. جزء بدیهى تریـن حقوق آدمى ایـن است که عدم آمادگى یا عدم تمایل خـویـش را نسبت به ورود دیگران به محدوده زندگى شخصـى خـود و راهیابـى آنان به محل سکـونت خـویـش اعلام دارد و روشـن است که استینـاس و اجـازه خـواستـن نیز برخاسته از همین حق مسلـم و طبیعى است. بـر همیـن اساس, در ایـن بخـش از آیه تإکید مى شود هنگامى که قصد ورود به محل سکـونت شخصـى دیگران دارید و منتظر اجازه صاحب خانه هستیـد ((اگر به شما گفته شـد برگردید, باید برگردیـد; ایـن کار بـراى شما پاکتر و مفیدتر است)).
حفظ حـدود و حقـوق دیگران و رعایت شـوون خصـوصـى, خانـوادگـى و اجتماعى آحاد مردم و حرمت داشتـن امنیت و آسایش دیگران از جمله امـورى است که در قـداست و پاکـى جامعه و سلامت روابط اجتماعى و خانوادگى نقش دارد و یکى از مصادیق روشـن آن همیـن نکته هاست که در بخشى از آیات شریفه سوره نور آمده است. نکته هایى که از ایـن قرار است:
پیـش از آشنایـى دادن و سلام کـردن و سـرزده وارد خـانه دیگـران نشوید: لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکـم حتى تستإنسوا و تسلموا على اهلها.
اگر کسـى نبـود که به شما اجازه ورود دهـد سرخـود وارد نشـوید: فـان لـم تجـدوا فیها احـدا فلا تـدخلـوهـا حتـى یـوذن لکم.
اگـر به شما اجازه ورود داده نشـد بـرگـردیـد; ایـن بهتـر است: و ان قیل لکـم ارجعوا فـارجعوا هـو ازکـى لکم.
در پایان آیه مـورد بحث بـا جمله ((و الله بما تعملـون علیـم)) یادآور مى شـود که خداوند از آنچه مى کنید آگاه است و بدیـن طریق به کسانـى که به ایـن حـدود و احکام پـایبنـدنـد و عملا از آنها پاسدارى مى کنند بشارت مـى دهد که خـداوند ایـن نیکیها را در نظر دارد. همچنان که به آن دسته از کسانـى که مرزهاى ادب اجتماعى و حـدود الهى را زیر پا مى گذارند و در صـدد تخطـى برمـىآیند و چه بسا آنگاه که مـواجه با پاسخ منفـى صاحبخانه مى شـوند و به آنان اجازه ورود داده نمـى شـود حـس کنجکاوى آنان تحریک شده و در صدد اطلاع یافتـن از درون خانه و مسایل شخصـى اهل آن برمىآیند و مثلا با گـوش فرا دادن یا نگاه کردن از شکاف در, مـى خـواهند از درون زندگـى وى آگاه شـوند, هشدار مـى دهد که اینان بدانند خداوند از کارشان آگاه است.

امنیت و آسایش در خانه
همان گونه که انسان در زندگى و مناسبات اجتماعى خـود نیاز مبرم به امنیت و آسـایـش و آزادى دارد و ایـن جزء روشـن تـریـن حقـوق اجتمـاعى او به شمـار مـى رود, در زنـدگـى شخصـى خـود نیز کـاملا نیازمند امنیت و آرامش خاطر است. بر هم زدن ایـن آرامش و امنیت از جمله با ورود سرزده به محیط زنـدگـى شخصـى او, تجاوزى آشکار به حقـوق مسلـم و اولیه وى مـى باشد و ایـن واقعیتـى است که همه جـوامع انسانـى اجمالا دیـدى یکسان به آن دارنـد و امرى پذیرفته شـده بـراى همه است ولـى در اسلام نسبت به آن تـإکیـد ویژه اى و همراه با ظرافتها و لطافتهایى, صـورت گرفته که پاره اى از آن را در روایاتى که خواهیـم آورد بازگو شده است. پرواضح است ورود به محدوده زندگى خصـوصى و شخصى افراد در چارچـوب اجراى قانون و با اجازه مقامات قضایى و امنیتى جامعه و با رعایت مـوازیـن شرعى و ضوابط قضایـى و با حفظ ارزشهاى اخلاقـى, مـوضـوعى است که در همه جـوامع به گونه اى پذیرفته شده و جزء ضرورتهاى اجتماعى و مدیریت جامعه به شمار مـى رود. در ایـن فرصت و پیـش از پرداختـن به شرح سـومیـن آیه و در جهت تـإکیـد و تـوضیح بیشتـر نسبت به دو آیه پیشیـن, بخشهایى از توضیحات آیت الله شهید مرتضى مطهرى را بازگو مى کنیم:
((اعراب اجازه خـواستـن را ننگ مى شمردند و ایـن از نادانى آنها بود, کما اینکه الان هم در اجتماع ما نپذیرفتـن وارد, هر چند به مـوجب عذرى باشد, اهانت به وارد تلقى مى شـود, و ایـن از نادانى ما است. اگر کسـى به در خانه اى برود و صاحب خانه بگـوید: ((مـن الان وقت نـدارم شما را بپذیرم)) به او برمـى خـورد و چه بسا قهر کند و هر جا بنشیند بگوید: مـن رفتـم به در منزل فلانى, مرا راه نـداد! ایـن هـم یک نـادانى و جهالت است.
ما بایـد دستـور قرآن را در ایـن باره به کار ببنـدیـم. به کار بستـن ایـن دستـور, تکلفـات و نـاراحتیهاى زیادى را از مـا دور مـى سـازد. یک سلسله دروغها و خلاف گـوییها, معلـول همیـن رفتــار نادرست و تـوقعهاى نابجا است که در بیـن ما رایج مى باشد. شخصـى بـدون اطلاع قبلـى, در خانه شخص دیگرى را مـى زند; صاحب خانه میل ندارد او را بپذیرد. بسا هست که کارهاى لازمـى دارد و آمدن ایـن شخص مزاحمت است, مـى گوید: بگـویید فلانى در خانه نیست. شخص وارد غالبا ایـن دروغها را مـى فهمـد. شخص وارد خلاف مـى کنـد که بـدون تعییـن وقت قبلى توقع دارد او را بپذیرند و صاحب خانه هم آن قدر شهامت و صراحت ندارد که بگـوید معذرت مى خـواهـم, فعلا وقت ندارم بپذیرم. و اگر بگـوید وقت نـدارم, باز آن شخص وارد آن قـدر فهم ندارد که عذر او را بپذیرد, تا آخر عمر گله مـى کند که رفتـم به در خانه فلان شخص, و او مـرا نپذیرفت. این است که در ایـن گـونه مـواقع, هم دروغ گفته مى شـود و هـم رنجـش پدید مىآید, ولـى اگر دستـور قرآن رعایت شود نه دروغى گفته مـى شـود و نه رنجشـى پدید مىآید.))(3) در آیه بعد, موضـوع خانه ها و اماکـن غیر مسکـونى و عمومى بیان خواهد شد.
((لیـس علیکم جناح إن تدخلوا بیوتا غیر مسکونه فیها متاع لکـم و الله یعلـم مـا تبـدون و مـا تکتمـون )
سـومیـن آیه شریفه چنان که اشاره شد مربـوط به ورود به خانه هاى غیـر مسکـونـى و به تعبیـرى ورود به اماکـن عمـومـى مـى بـاشـد.
مـى فرماید: بر شما گناهـى نیست که داخل خانه هایـى غیر مسکـونـى شـوید که در آنها متاع و بهره اى دارید و خـداوند به آنچه آشکار مـى سـازیـد و آنچه پنهان مـى داریـد آگـاه مـى بـاشـد.
پرسش اصلى در شرح این آیه شریفه ایـن است که منظور از خانه هایى غیر مسکـونى که ورود به آنها مجاز است چیست؟ نظرهاى چندى وجـود دارد. اما آنچه بیشتر به نظر صحیح مى رسد و حدیث شریف نیز مـوید آن است, ایـن گفته است که منظور آن دسته از امـاکـن و محلهایـى است که نـوعا به هدف سکـونت شخصـى افراد و گذران زنـدگـى در آن ساخته نشـده است و مردم از آن به صـورت اماکـن عمـومـى استفاده مـى کنند; مانند کاروانسراها, حمامها, فروشگاهها, مهمانخانه ها و باشگاههاى عمومى.
در شرح معناى ((متاع)) اشاره شد که ایـن لفظ هم به معناى مصدرى یعنـى بهره مندى و استفاده آمده است و هـم به معناى اسمـى و غیر مصدرى که جنـس و وسیله باشد. با توجه به آنچه در بیان منظور از خانه هاى غیر مسکـونـى گفته شـد, کلمه ((متاع)) بیشتـر با معناى نخست یعنـى بهره منـدى و استفاده, تناسب دارد; یعنـى آن دسته از اماکنـى که براى استفاده شما و بهره منـدى از آن است. وضع نـوعى ایـن دسته از محلها و اماکـن نشان دهنده اجازه عمومى براى ورود به آنهاست و ورود به چنیـن اماکنى به هدف استفاده معمول از آن, مجاز است.
ایـن احتمال نیز وجـود دارد که منظور, آن دسته از خانه هاى شخصى است که هنـوز کسى در آن ساکـن نشده و یا خالى از سکنه شده است. ورود بـدون اجازه به چنیـن خانه هایـى براى برداشتـن چیزى اشکال ندارد.
آیه شـریفه در پـایـان بـا جمله ((والله یعلـم ما تبـدون و مـا تکتمـون)) در واقع هشـدار مـى دهد که خـداوند از قصـد و کار شما آگاه است و مـى دانـد که شما با چه هـدفـى وارد خانه و محل کسـى مى شوید.

روایات:
در شـرح و تفسیـر آیـات مـورد بحث, روایـاتـى نیز از نــــاحیه اهل بیت(ع) رسیده است که ما را در دستیابـى به منظور آیات شریفه یارى مـى کنـد. 1ـ عبـاده بـن صـامت که از اصحـاب پیامبـر(ص) است مـى گـویـد از رسـول خـدا(ص) در باره اجازه گرفتـن براى ورود به خانه ها پرسش شد; حضرت فرمود:
((مـن دخلت عینه قبل إن یستإذن و یسلـم فقد عصى الله و لا اذن له));(4) کسـى که چشمـش پیـش از اجازه گرفتـن و سلام کردن, وارد خانه دیگرى شـود, خداى را نافرمانـى کرده و اجازه اى نیز ندارد.
2ـ ابـى ایـوب انصـارى نیز که از صحـابه بنـام پیـامبــر(ص) است مـى گـویـد: به پیامبر(ص) گفتیـم: اى رسـول خـدا! استیناس چیست؟ فرمود:
((یتکلـم الرجل بالتسبیحه و التحمیده و التکبیره و یتنحنح علـى اهل البیت));(5) اینکه انسـان هنگـام ورود ((سبحـان الله)) یـا ((الحمدلله)) یا ((الله اکبر)) بگـوید و یا با تنحنح و صـدا در آوردن, اهل خانه را آگاه کند.
روشـن است که اینها به عنوان نمـونه هایى از مصادیق استیناس است و نه مفهوم آن و نه اینکه مصادیق منحصـر در ایـن مـوارد باشـد.
3ـ سهل بـن سعد نیز که از اصحاب پیامبـر اکرم(ص) است مـى گـویـد: مردى به یکـى از اتاقهاى رسول خدا(ص) سر کشید. رسـول خدا(ص) در حالى که با شانه اى که در دست داشت مشغول شانه کردن سر خود بـود فرمود:
لـو اعلـم انک تنظر لطعنت به فى عینیک.
انما الاستیذان مـن النظر));(6) اگر مى دانستـم که تو سر کشیده و نگـاه مـى کنـى, حتمـا بـا ایـن شـانه به چشمـانت مى زدم.
چـرا که اجـازه خـواستـن و استیذان به خـاطـر نگـاه کـردن است.
جمله ((انما الاستیذان مـن النظر)) را ظاهرا باید به همیـن صورت ترجمه کرد; یعنـى اساسا اجازه خـواستن به خاطر نگریستـن و نگاه دوختـن است و کسى که مى خواهد به داخله زندگى دیگران نگاه افکند باید اجازه بگیرد و نبایـد بـى اجازه آنان نگاه کنـد. ولـى ایـن احتمال نیز مـى رود که جمله یادشـده را به ایـن شکل معنا کنیـم:
استیذان و سر کشیـدن براى کسب اجازه نیز جزء نگاه دوختـن ناروا به انـدرون خـانه دیگـران به شمـار مـى رود و مجاز نیست.
4ـ مردى از پیامبر(ص) پرسیـد: آیا براى وارد شـدن بر مادرم نیز اجازه بگیرم؟ پیامبر فرمـود: آرى. او عذر آورد که: مادرم خادمى جز مـن نـدارد, آیا هر بار که بر او وارد مـى شـوم اجازه بگیرم؟ پیامبر(ص) فرمـود: آیا دوست دارى او را عریان ببینـى؟ مرد گفت: نه.
پیـامبـر(ص) فـرمـود: پـس اجـازه ورود بگیـر.
((ان رجلا قال للنبـى(ص): إستـإذن علـى امـى؟ فقال: نعم. قال:
انها لیـس لها خادم غیـرى; إفإستـإذن علیها کلما دخلت؟ قال: اتحب ان تـراهـا عریـانه؟ قـال الـرجل: لا. قال:
فـاستـاذن علیها)).(7) 5ـ حضـرت امـام صـادق(ع) فـرمـوده است : ((نهى رسـول الله(ص) إن یـدخل الـرجل علـى النسـإ الا بــــاذن اولیائهن));(8) رسـول خـدا(ص) از اینکه مرد بـدون اجازه اولیإ زنان, بـر آنان وارد شـود نهى فـرمـود.
6ـ امام صـادق(ع) در دو فراز فرمود:
((یستإذن الرجل اذا دخل على إبیه و لا یستإذن الاب على الابـن. و یستإذن الـرجل علـى ابنته و اخته اذا کانتا متزوجتیـن)).(9) مرد آنگاه که بر پدر خـویـش وارد مى شـود باید اجازه بگیرد, ولى پدر نسبت به پسر اجازه نمـى گیرد. و نیز: مرد در ورود بر دختر و خـواهـرش اگـر ازدواج کـرده باشنـد بایـد اجازه بگیرد. 7ـ امام باقر(ع) ایـن جریان را از جابر بـن عبدالله انصارى نقل مى فرماید که روزى رسـول خدا(ص) عازم دیدن فاطمه علیهاالسلام شد و مـن نیز همراه حضرت(ص) بـودم. وقتـى به در خانه رسیدیـم, پیامبر(ص) دست بـرد و در را گشـود و بعد فرمـود: السلام علیکـم. فاطمه(س) گفت: سلام بر شما اى رسـول خدا! پیامبر(ص) فرمود: وارد شوم؟ فاطمه(س) گفت: وارد شو اى رسول خدا.
فـرمـود: مـن و کسـى که همـراهـم است وارد شـویـم؟
گفت: اى رسـول خـدا! پـوشـش و مقنعه اى بـر سـرم نیست.
فرمود: اى فاطمه! آن اضافه بالاپـوشت را بگیر و سر خود را با آن بپـوشان. او ایـن کار را کرد. سپـس پیامبر(ص) بار دیگر فرمـود: السلام علیکـم. فـاطمه(س) پـاسخ داد: و علیک السلام. پیـامبـر(ص) فرمود: وارد شـوم؟ گفت: آرى اى رسـول خدا(ص)! فرمود: مـن و کسى که همراهم است؟
پاسخ داد: آرى و کسـى نیز که همـراهتان است. آن گاه پیامبـر(ص) وارد بـر فـاطمه(س) شـد و مـن نیز داخل شـدم.(10)
8ـ حضـرت امـام صـادق(ع) در تفسیـر آیه ((لیـس علیکـم جناح إن تدخلـوا بیوتا غیر مسکـونه)) فرمـود: ((هى الحمامات والخانات و الارحیه تدخلها بغیر اذن));(11) خانه هاى غیر مسکـونـى عبارت است از حمامها, کاروانسراها و آسیابها که مـى تـوانـى بدون اذن وارد شوى.
ترجمه:
با توجه به توضیحاتى که گذشت مى تـوان سه آیه مـورد بحث را ایـن گونه ترجمه نمود: ((اى کسانـى که ایمان آوردید! به خانه هاى دیگران بـدون اجازه و سرزده و بـدون سلام کردن بر اهل آن, وارد نشـوید; ایـن براى شما بهتر است, بدان امید که متذکر شـوید و به خـود آیید و اگر کسـى را در آنها نیافتید وارد نشـویـد تا به شما اجازه داده شـود, و اگر به شما گفته شـد برگردید, برگردید; ایـن براى شما پاکیزه تر و مفیدتر است, و خداوند بر آنچه مـى کنید آگاه است بر شما گناهى نیست که به اماکـن غیر مسکـونى که در آنها متاع و بهره اى دارید وارد شـوید و خـداونـد آنچه را آشکار مـى سازید و آنچه را پنهان مى دارید مى داند.)) ادامه دارد.

پى نوشت :
1ـ از جمله نگاه کنید: تحریرالـوسیله, حضرت امام خمینى, ج1, صص 487 ـ 492.
2ـ نگاه کنیـد: مسإله حجاب, شهیـد مـرتضـى مطهرى, ص129 ـ 132.
3ـ مسإله حجاب, ص 132 ـ 133.
4ـ المیزان, ج16, ص115, به نقل از الـدرالمنثور.
5ـ مجمع البیـان, ذیل تفسیـر آیه شـریفه.
6ـ همان.
7ـ همان.
8ـ نورالثقلین, ج3, ص586.
9ـ همان.
10ـ همان, ص587.
11ـ همان.