مشاور شما

نویسنده


 

مشاور شما
مشاور این شماره:
دکتر زهرا آکوچکیان

 

 

این شماره
خواهر ک.ب.ا ـ خوزستان
خواهر الف.م ـ اصفهان
خواهر ر.م.ز ـ همدان
برادرM.T.A ـ تالش
خواهر M.Z 197 ـ آذربایجان شرقى
خواهر ن.س.ک ـ آذربایجان شرقى

یادآورى:
1 ـ خواهران و برادرانـى که مایل به دریافت کتبـى پاسخهاى خـود در اولیـن فرصت مـى باشنـد لازم است نشانـى کامل خـود یا یکـى از دوستـانشـان را همـراه طـرح مشکلات خـویـش درج نمـایند.
2 ـ آن دسته از نامه هایـى که به خـاطـر فقـدان یا نقص نشـانـى, امکان ارسال پاسخ بـراى آنها نیست, پـس از آماده شـدن پـاسخ در اولیـن شمـاره مجله منتشـر خـواهـد شد.
3 ـ بخـش مشـاوره مجله خـود را امـانت دار نـامه هـا و مطـالب آن مـى داند و حـداکثر دقت را در حفظ اسرار و مسایل خصـوصـى صاحبان نامه ها خواهد نمود و با رعایت ایـن مهم, طرح مشکلات و پاسخها را بـراى عمـوم خـواننـدگـان مفیـد و حتـى راهگشـا مـى داند.
4 ـ در صـورتـى که مایل به درج نام کامل خـویـش در مجله نیستید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تقاضاى ما ایـن است که از درج حـروف لاتیـن اجتنـاب شـود.
5 ـ لطفـا در نـامه هـاى خـود از یک طـرف کـاغذ استفـاده کنیـد.
هشت سال از عمـرتان را به امیـد ورود به دانشگاه گذرانـده ایـد! خواهر ک.ب.ا ـ خوزستان
خواهر گرامى!
شما هـم اکنـون دختر جـوان بیست و هفت ساله اى هستید که هشت سال از عمر خـود را براى شرکت در کنکـور دانشگاه و به امید قبـولـى گذرانـده اید. مـدت زمانـى که اگر صرف آمـوختـن مهارت یا حرفه اى مى شد تا حالا دیگر براى خود استادى بـودید و سابقه کارى داشتید. شما تصور کرده اید با قبـولى در دانشگاه همه مسایلتان حل مى شود.
از اجتمـاع کناره گـرفته ایـد. به دلیل شکست متـوالـى در کنکـور افسرده شده اید. تمایلـى به آمیزش و معاشرت با دوستان و آشنایان نـداریـد و اغلب عبـوس و افسـرده ایـد, حتـى در مجـالـس به شادى دیگران.
شما همه درها را به روى خـود بسته اید. حتـى حاضر نیستید دیگران تعریفـى از شما بکننـد و روزبه روز بیشتر خـود را از دید دیگران پنهان مى کنید, و بعد ناراحت و پریشان, که چرا با وجـود متانت و وقارى که در شما هست خواستگاران محدود و کـم بـوده اند. شما همه وقت خـود را با مادر پیـرتان مـى گذرانیـد, از همه دنیا خـود را مخفى مى کنید, در هیچ جمعى حضـور نمى یابید یا اگر باشد به اکراه و با حالتى افسرده و تکیده; آن وقت چگـونه انتظار دارید دیگران شما را و خصـوصیات اخلاقـى شما را بشناسند و بفهمند و قدمى پیـش بگذارند.
رفت و آمـد مناسب بـا دوستـان و آشنـایـان, شـرکت در فعالیتهاى دسته جمعى, هم در کاهـش ایـن دلمردگـى شما مفید است و هـم مـوجب آشنایى و شناخت بیشتر افراد با شخصیت واقعى شما مى شود. از ایـن تخیلات که فکر مـى کنید که یا باید دانشگاه رفته باشیـد یا شاغل, تـا همسـرى منـاسب بیـابیـد, دست بـرداریـد که خیلـى از همیــن دانشگاه رفته ها یا شاغلیـن نیز به گـونه اى دیگـر گـرفتـار تخیلات واهى بیشترخـواهى و کمال گرایى شده و هنـوز تنها مانده اند. دیگر وقت گرانبهاى خـود را تنها براى قبـولـى در دانشگاه یا تخیلاتـى دیگر هدر ندهید.
با ایـن حال و روحیه افسرده اى که داریـد آزردگـى خـود را بیشتر مى کنید. کمى جدىتر و منطقـى تر به زندگى و آینده خـود فکر کنید. به دنبال آموختـن حرفه و مهارتى باشید که هـم لحظه هاى خالى شما را پر کند, و هم راهى براى اشتغال مفید شما باز مى کند و هـم با حضـور در جمع روحیه شاد خـود را بار دیگـر باز خـواهیـد یافت و آشنایى دیگران نیز با شما بیشتر خـواهد شد. و شما در ایـن نشست و برخاستها مى تـوانید ارزشهاى اخلاقى و وجـودى خود را به دیگران نشان دهید و در عیـن حال از دیگران هم درسهاى زیادى براى زندگى بیاموزید.خدا یارتان.

بـا شـوهـرم که به اعتیـاد روى آورده چه کنـم ؟
خواهر الف.م ـ اصفهان
زنـى 26 سـاله و داراى یک دختـر هستـم.

همسرم کارمند است و حدود شـش ماه است متـوجه شده ام که به مـواد مخـدر گرایشـى پیدا کرده است. تا مـدتـى به رویـش نیاوردم ولـى چندیـن بار غافلگیرش کرده ام هر چنـد اعتیاد را انکار کرده است. چندیـن بار به او گفته ام اگر برایم کاملا مشخص شود که آلوده است سریعا از وى جدا خواهم شد. مـن نیز چون کارمند هستـم و تا ساعت 2/5 بعدازظهر سر کارم مشغول مى باشـم محیط خانه براى او و انجام کارهایـش مهیاست. مـن عاشق زندگـى و شـوهر و فرزندم هستـم ولـى نمـى دانـم چگـونه مـى تـوانـم زنـدگیـم را حفظ کنـم.
خواهر گرامى!
ایـن مصیبت تنها گریبان زندگـى شما را نگرفته است بلکه بسیارند خانـواده هایى که چنیـن آتشـى دامـن آنها را هـم سـوخته است. در بررسى کلى به مسإله اعتیاد و علل شیوع آن و علل گرایـش جوانان و بـالغیـن به آن مسایل متعددى به چشـم مـى خـورد. مثلا دسیسه هاى عوامل ضـد انسانـى خارج از مرزها, تـوطئه هایـى در جهت به رکـود کشیـدن نسل جـوان, تجـارت بیـن المللـى سـودجـویان مـواد مخـدر, ... شرایط فرهنگـى ـ اجتماعى جامعه ما و ... عوامل متعدد دیگر. یکـى از نکات مهمى که در ایـن زمینه به نظر مى رسد آن است که در مقایسه با مصرف مشروبات الکلـى مصرف مـواد مخـدر شیـوع بیشتـرى دارد. یکـى از علل آن مـى تـواند ایـن باشد که از نظر اعتقادى و فرهنگـى, مصرف الکل یک حـرام است و ناخـودآگاه کشـش به سـوى آن کمتر است. ولى مـواد مخـدر علـى رغم تخریب زیادى که روى شخصیت و روان فرد ایجاد مـى کند, در گذشته در مجامع حـوزوى و مباحث فقهى به صـورت گسترده به عنوان یک ماده ممنوعه مورد بحث قرار نگرفته است. اما متـإسفانه به دلیل پیشـرفتهاى روزافزون علـم شیمـى و امکان ساخت و ساز مـواد مخدر ممنـوع تر و مخرب تر و حتى ارزانتر, مـا در جـوامع بشـرى چنیـن پـدیـده شـومـى را شـاهـدیـم.
مواد مخدرى همچـون تریاک, مرفین یا هروئیـن وابستگى مفرط روانى علاوه بر وابستگـى جسمى ایجاد مى نماید که فرد حتـى با ترک آن به دلیل وابستگـى روانـى اراده رهـا کـردن آن را از دست مـى دهــد. مواد دیگرى که هـم اکنون به وفور, ارزان و حتى رایگان در اختیار جـوانان ما قـرار مـى گیرد, مثل حشیـش, متإسفانه گرچه ظاهرا به عنـوان مـوادى که اعتیاد ایجاد نمى کند معروف شده است ولى تخریب روانى ایجاد مى کند که شاید بدتر از اعتیاد به دیگر مـواد باشد. در مصرف ایـن مـواد حالات جنـون و هذیانى رخ مـى دهد که در افراد مستعد ممکـن است حتـى یک بار مصرف منجـر به بـروز حالات هذیان و جنـون شدید شـود که سالها عمر فرد را تحت الشعاع خـود قرار دهد.
مصیبت دیگر در افرادى که اقـدام به مصرف زیاد آن مـى کننـد بروز اختلال شخصیت بـى تفاوت است. اینها هیچ انگیزه اى براى هیچ حرکتـى و جنب و جـوشى ندارند. نسبت به اطرافیان بى اعتنا مى شوند و نسبت به حـوادث پیرامـون خـود هر چه که باشد هیچ گـونه واکنشـى نشان نمى دهند. هیچ مسـوولیتـى را نمى پذیرند و نظر کسى برایشان اهمیت ندارد. قدرت ابراز عاطفه, تـوانایى برقرارى ارتباط با دیگرى را ندارند. هر گـونه صفات اخلاقى, انسانى و یا ارزشهاى اجتماعى نزد اینها بى اهمیت مى شـود. دیگر علاقه اى به تحرک, جنب و جـوش, رقابت و ... نداشته و به موجـودى بى هدف, بى انگیزه و بى اعتنا, بى تفاوت و غرق در پـوچى مطلق تبدیل مى شوند و متإسفانه ایـن وضعیت قابل درمان نمى باشد.
امیدواریـم ایـن مسإله به طور جدىترى در محافل حـوزوى ما مطرح شـود و مـوضعى قـویتـر در بـرابـر آن اتخـاذ شـود.
خـواهر محترم, در مـورد مشکلى که دامنگیر خانواده شماست بایستى عرض کنیـم که پنهان کارى و مکتـوم نگه داشتـن چیزى که مى دانید و او نیز مى داند که شما به آن پـى برده اید, کار درستى نیست. و نه تنها راه حل ایـن معضل نمـى باشـد بلکه جرىتر نمـودن او و جسارت ادامه دادن و حتى آشکار مصرف کردن ایـن مواد است. از طرف دیگر, تنها تهدید به طلاق براى برگرداندن همسرتان از ایـن راهـى که جز به طلاق, نیستـى و تباهـى نمـى انجامـد و نیز چاره کار نیست. پـس بحثـى از طلاق نکنید, چرا که شما به قـول خـودتان عاشق زندگـى و همسـرتان هستید. آن وقت چنیـن تهدیـد سنگینـى که احتمال ضعیفـى بـراى انجـام دارد, مهمتـریـن حـربه را از دست شمـا مـى گیــرد. خودتان نیز به تنهایى احتمال دارد نتـوانید مسإله را حل کنید. لذا در فضایى به دور از جنجال و هیاهـو ایـن مـوضـوع را با فرد عاقل و صاحب درایت و محرمـى که بتـوانـد مـوضع مناسبـى در ایـن زمینه داشته باشـد و برخـورد سنجیده اى با وى بکند مطرح نمایید.
سعى کنیـد سـر و صـدا و جنجـالـى ایجـاد نشـود که شخصیت و غرور همسرتان را خدشه دار کنید.
بلکه اگر مشکل در مجمـوعه معقـولى مطرح شـود احتمال طرح راه حل مناسب وجـود دارد. در ایـن شور و مشورت چند مسإله اساسى را در نظر داشته باشیـد; بخصـوص خـودتان اول, علت بروز ایـن وابستگـى شناخته شـود. چرا که مى تواند خستگـى مفرط از کار و سپـس تـوصیه دیگـران به استفاده از مـواد مخـدر بـراى کاهـش خستگـى بـاشـد.
درد مزمـن نیز از علل دیگر تشویق کننده به مصرف است و عامل دیگر وجـود دوستان و آشنایانـى که او را تشـویق به مصرف مـى کننـد در حالى که دایـم به او اطمینان مى دهند معتاد نخواهد شد و در واقع مشتـرى مـى خـواهنـد که جنـس خـود را بفـروشنـد.
یکـى از علل مهم دیگر وجـود خلا عاطفـى و نیازهاى ارضإ نشده در کـانـون خـانـواده است که به آن بـایستـى توجه داشت.
خـواهر گرامى, هر چند ایـن نکته را در آخر نکات فـوق به عنـوان علل مطرح کردیـم ولى از اهمیت بسزایى برخوردار است. مردى که در کانون خانواده نیاز به محبت, آرامـش و لذت و ... برایـش فراهـم نباشد یا قصورى در آن باشـد, بخصـوص اگر از نظر شخصیتـى فرد با ثباتى نباشد دچار سرخـوردگى مى شود و به دنبال کانون دیگرى براى این نیازهاى خود مى گردد.
مبادا شما با اینهمه مشغله اى که دارید از زنـدگـى خصـوصـى خـود غفلت کرده باشیـد. 10 ـ 8 ساعت شما در خارج خانه مـى گذرد و بعد هـم نگرانـى رسیدن به کارهاى دخترتان و کارهاى خانه, ممکـن است وقتى براى پرداختـن به رابطه خودتان و همسرتان برایتان نگذارد. آیا شما چنان غرق در رسیدن به کارهاى روزمره نشـده اید که وقتـى همسرتان به خانه مـىآید با حالتـى خسته و آشفته کنارش بنشینید, چنان که روابط عاطفـى و روحـى شما خلاصه شـود در سلامى و علیکى و صحبت از غذا و مسـایل روزمـره, دیگـر آیـا به خـودتـــــان نیز مـى پردازیـد, استقبال از همسر, بـدرقه اش, زمیـن گذاشتـن کارهاى خانه براى پرداختـن به او و دلجویى از همسر به گونه اى که کانون خانـواده مملـو از گرمـى و شادى باشد. و او دنبال وسیله اى دیگر بـراى سـرگرمـى و شاد شدن کاذب نباشـد. سعى کنیـد اگر خللـى در میزان رسیدگى و تـوجه به همسرتان وجود دارد آن را بشناسید و حل کنید. هر چند مـى دانیـم گرفتاریهاى یک خانـم شاغل و محدودیتهاى زمانى ـ جسمـى و روانى او زیاد است. ولـى براى حفظ زندگـى خـود حتى اگر لازم باشد مدتـى را مرخصى بدون حقـوق بگیرید, یا ترفندى دیگر, وقت بیشترى را براى زندگى خـود بگذارید و از نزدیک مراقب زندگى خود باشید.
بعد از ارزیابى علل و پى بردن به علت اصلى, هـم با تکیه بر عشق و علاقه تان به زندگـى و همت خـود و هـم با کمک گرفتـن از فرد یا افـراد رازدار و بصیـر به رفع آن علل اقـدام کنیـــد. و انگیزه بهبـود یافتـن و تغییر سلوک و رفتار را در شوهر خود تقویت کند.
اعتیاد موجب وابستگى فرد به ایـن مواد مى شـود و در ابتدا اراده و شخصیت او را مـورد هجـوم قرار مـى دهد. با پیشرفت وابستگـى به مـواد, ایـن بى ارادگى و رخـوت در سایر زوایاى شخصیتى فرد نفـوذ مـى کنـد و او را به فردى بى انگیزه, بى هدف, بى تفاوت, بـى خیال, و حتى بى احساس تبدیل مى کند.
سردى عاطفى منجر به ناتـوانى از دوست داشتـن دیگران حتـى خـودش مـى شـود. همـراه با اینها احساس حقارت, زبـونـى, پـوچـى, احساس ناتـوانـى در مقابل مـواد که به آن وابسته شـده, قدرت هر گـونه جوشـش, تلاش و حرکت فعالانه اى را براى تحرک ایـن مواد و برگشت به کانون خانواده از او مى گیرد.
اگر انگیزه هاى او بیدار شود. و حمایت دیگران (نه تنها شما) هـم باشد مى توان از پزشک هـم کمک گرفت تا به او براى ترک کردن ایـن مـواد یارى نمـود. و در همه ایـن مـراحل شما بایستـى به دور از جنجـال و نشان دادن ضعف و گـریه و زارى یا تهدیـدهایـى آنچنان, قوى و محکـم, مسلط و مصمم در برابر ایـن شیطان بایستید و با آن مبارزه کنید. به همسـرتان نشان دهیـد به خاطر عشقـى که به او و فـرزند و زنـدگیتان داریـد در مقابل او و شیطانـى که گرفتار آن شده, خواهید ایستاد. و نهایتا ایـن شمایید که مى مانید و مبارزه مى کنید نه فرار, و او است که باید تغییر کند. شما با ایـن گونه رفتار به او عملا نشان مـى دهید که حتـى بیشتر از خـودش, او را و فرزند و زنـدگیتان را دوست دارید و مـى خـواهید کمکـش کنید و او مى تواند روى ایـن سرمایه عظیـم حساب کند. و در واقع شما هـم به او تکیه گاه امـن و قوى را نشان مى دهید و هم انگیزه هاى خاموش در او را مشتعل مـى سـازیـد.خـداونـد یـار و یـاورتـان.

حـاضـرم بمیـرم تـا کسـى نفهمـد چه مشکلـى پیـش آمـده
خواهر ر.م.ز ـ همدان

مـن دختر بزرگ خانـواده اى با فرهنگ روستایـى, معتقد و مذهبـى و متعصب هستـم, البته متعصب بیشتر در مورد دخترانشان. مـن در محل به نجابت معروفـم ولى ایـن نجابت از نظر خودم بیشتر گوشه گیرى و کـم ظاهر شـدن در انظار است. چـون تقریبا هشت سال پیـش بـرایـم اتفاقى رخ داد که حالا دارد همه زندگیم را مى سوزاند. یک روز مـن از بلندى روى زمیـن پرت شدم به طـورى که پاشنه پایـم زیرم قرار گرفت. آن مـوقع همه گفتند طـورى نشـده اى و اتفاقـى نیفتاده است اما حالا که بزرگ شده ام به مدت سه سال است که با اطلاعاتـى که به دست آورده ام, ایـن فکر مثل خوره مرا مى خورد که نکند عفتم را از دست داده بـاشـم و از فکـر ایـن مـوضـوع دارم دیـوانه مـى شـود.
البته از سه سـال پیـش نیز مادر عزیزم را از دست داده ام و حـالا حتى کسى که برایش درد دل کنم ندارم. نمى دانـم چرا هشت سال پیـش مادرم به ایـن مسإله تـوجه نکرد. خیلى افسرده شده ام. خـودم را از همه پنهان مـى کنـم زیـرا حالا خـواستگاران زیادى دارم. وقتـى صحبت از آمـدن خـواستگارى مطرح مى شود, دیـوانه مـى شـوم. ترس از ازدواج و رسـوایى, خدایا! نمى دانم چه کنـم. دیگر آن دختر شاداب و سر حال نیستـم. بیشتر در خـودم فرو مـى روم, اگر بخنـدم ظاهرى است. بارها فکر خـودکشـى به سرم زده که ترس از خدا و امید آنکه او کمکـم کند مانع شده است. حاضرم بمیرم تا کسى نفهمد چه مشکلى برایـم پیش آمـده است. به هیچ کـس هـم اعتماد نـدارم تا برایـش بگـویـم. از ظاهر شـدن در انظار وحشت دارم. از اینکه کسـى مـرا ببیند و به خواستگاریم بیاید و مهر بدنامـى به پیشانیـم بخـورد مـى ترسـم. به آینده امیدى ندارم; درمانده شده ام. حالا هـم که به خـود جـرإت دادم بـرایتـان نامه بنـویسـم به خـاطـر آن است که خـواستگار سمجى پیدا شده است که مرا رها نمى کند. او انسان شریف و از خانواده سرشناسـى است. واقعا خانـواده خـوبـى هستند. پدرم قبول کرده و اطرافیان نیز به من اصرار مى کنند. اما مـن مى ترسم. تا حالا خـواستگاران زیادى را رد کـرده ام ولـى دیگر مانـده ام چه کنم. در آستانه بیست سالگى احساس پیرى و شکست مى کنـم. دیگر حتى علاقه نـدارم به ظاهـرم بـرسـم مـى تـرسـم دیـوانه شـوم.
خواهر گرامى!
از اینکه چنین حادثه کوچکى ایـن قدر توانسته زندگى و روحیه شما را تحت الشعاع قرار دهد متإسفیـم. اگر واقعه, دقیقا آن گونه که نـوشتید بـوده است, جاى هیچ نگرانى نیست چرا که آنچه شما از آن مى ترسید به ایـن آسانى رخ نخـواهد داد و حتما بایستى تـوسط شىء برنده یا نافذ آسیب دیده باشید و معمولا ایـن گونه حوادث اتفاقى به ندرت رخ مى دهد.
چـون در حـوادثـى مثل پـرت شدن و ... اغلب سطـوح خارجـى بدن دچار آسیب و صدمه مى شـود. و مطمئن باشید اگر هر حادثه آسیب رسانى براى شما رخ داده بـود, خانواده بخصـوص مادر اولیـن کسى بـود که متوجه مى شد. چون اغلب مادران به دنبال اتفاقاتـى مشابه, همیشه نگـران رخ دادن آن چیزى هستنـد که حـالا شما نگران آنید. هر جراحتى همراه با درد شدید و خـونریزى است و اینها مسلما علایمـى نیستنـد که از چشـم یک مادر نگـران یا حتـى خـودتـان پنهان بمـاننـد. اغلب مـوارد به دلایل ذکـر شـده ایــن نگرانیها بى مورد است. بنابرایـن خواهر گرامى! به هیچ وجه نگران نباشید و به سلامتـى کامل خـود اطمینان داشته باشید. از آنجا که مـادرتـان سه سـال است که فـوت شـده و به رحمت خـدا رفته انــد, افسردگى ناشى از فـوت مادر مى تـواند تشدید کننده ایـن مشغولیات ذهنى بیهوده و آزارنده شما باشد. و اشتغال ذهنى با ایـن مسإله بهانه بروز علایـم دیگر افسردگى مثل گـوشه گیرى, انزوا, عدم علاقه به فعالیتهاى لذت بخشـى مثل رفت و آمـد بـا دیگـران و رفتــن به مهمانـى و ... و نداشتـن امیـد به آینـده و احساس درمانـدگـى و احساس گناه بى مـورد, احساس بى ارزشى و فکر کردن به مرگ شده است. ایـن فکر باطل را از خود دور کنید و با امید به زندگى آینده تان بیندیشید.
براى مسـوولیتهاى مهمتر زندگى زناشـویى خـود را آماده کنید. در زندگى آینده نیز ممکـن است با مسایل و حـوادثى روبه رو شـوید که اگر بخواهید ایـن گونه بدون دوراندیشى و واقع نگرى با آن برخورد کنید و از کاهى, کوهى بسازید, زندگى هیچگاه روى خوش خـود را به شما نشان نخـواهد داد و هر حادثه کوچکى منجر به آشفتگى شدید در شما خواهد شـد. بـى جهت خـود را اسیر افکار واهـى نکنید و در لاک خودخورى فرو نروید. ارتباط خـود را با دیگران افزایـش دهید. از تنهایـى خـود بکاهید. در جمع حاضر شـوید. با کاستـن از لحظه هاى خلوت از اسیر شدن در خیالات بیهوده رها شوید. با افزایـش تحرک و ارتباط با دیگران مى تـوانید نشاط از دست رفته خود را بازیابید. بدون هراس به خواستگار خود اجازه دهید حضور یابد و از ایـن پـس بیشتر در فکر تـدارک آینـده اى روشـن و پربار براى خـود, همسر و فرزنـدان خود باشید. تلاش کنیـد براى خـود کانـونـى پر از مهر و عطوفت و ایمان و طراوت فراهـم کنید و فرزندانى که منتظران حضرت مهدى(عج) بـاشنـد را به بـار آوریـد.
ذکر صلـوات را زیاد بگـویید و از امام زمان(عج) درخـواست کنیـد بـراى شما و همه جـوانـان مـا دعا کننـد.خـدا یار و یـاورتـان.

او اعتنایى به من نمى کند!
برادرM.T.A ـ تالش

پسرى نوزده ساله هستـم و در خانواده اى با شرایط اقتصادى متـوسط زندگى مى کنـم. دو سال پیـش با دخترى آشنا شدم ولى او تـوجهى به مـن نـداشت. به خـاطـر علاقه به او و جلب تـوجهش سعى کــردم درس بخـوانـم تا مـوقعیت شغلى و اجتماعى مناسبى به دست بیاورم. مـن مى دانستـم که او قبلا با فرد دیگرى دوستى داشته و حالا هـم تمایل به ادامه آن رابطه دارد, هر چند آن فرد, پسرى لاابالـى و بیکاره است.
از اینکه او به من اعتنایـى نـدارد و مـن نمـى تـوانـم او را به عنوان زن زندگى خود در کنار داشته باشـم احساس افسردگى مى کنم و از زندگى سیر مى شوم. گرچه آنها از نظر خانوادگى با خانواده مـن تعارض زیاد دارند به طـورى که مادر و خواهرش و همچنیـن خـود او به روابط آزاد معتقـدنـد و در برابـر افراد نامحـرم بـدون حجاب ظاهـر مـى شـونـد ولـى مـن پذیـراى ایـن هـم هستم.
در شهر خودمان مشاور خـوبى داریـم ولى براى مـن مشکل است با او که از مـن پـانزده سـال بزرگتـر است صحبت کنم.
برادر گرامى! تمایل و توجه به جنـس مخالف یکى از خصوصیات طبیعى مرحله رشـد و بلـوغ نـوجـوان است که او را بـراى ورود به دنیاى بزرگسالـى و برگزیـدن یک همراه مناسب براى زندگـى آینـده آماده مى سازد. ولى چگونگى عملکرد نوجـوان و تـوجه به واقعیتهاى زندگى و مصلحت اندیشى و در نظر گرفتـن ارزشهاى اخلاقى توسط نوجوان, نقش مهمـى در جهت دهـى ایـن تمایلات دارد. میزان مـوفقیت نـوجـوان در برقرارى روابط عاطفى با دیگران حال چه همجنس و چه غیر همجنـس و حفظ او از مواجه شدن با شکست یا آسیبهاى روانى ـ عاطفى باز هـم بستگى به عوامل فـوق دارد. اگر نوجوان یا جـوانى بدون تـوجه به ارزشهاى اخلاقى, واقعیتهاى زندگى و محیط خـود و تنها با تکیه بر احساس و هیجانات خویـش بخواهد در وادى دوستى و تمایلاتى از ایـن دست که شما دارید وارد شـود بدون تردید دچار یإس و سرخـوردگـى خواهد شد.
با تـوجه به شیفتگـى و ظاهر فریبنـده یک دختر, آن هـم دخترى که پایبند مسایل اخلاقـى و اجتماعى نیست و بعد پاسخ منفـى شنیدن از او آیـا همه دنیـاى شمـا درهـم ریخته شده است.
شما به عنـوان جـوانى که مـى خـواهد مرد بـودن را تجربه کند اول بایستى به حریـم خـود احترام بگذارید, تا بتـوانید در آینده به عنـوان یک مرد نامـوس زنـدگـى خود و عزت خـود را از هر خـدشه و صدمه اى حفظ کنید.
شما که به عنوان یک مرد بایستى یکى از خصـوصیات اصلى شخصیتى تان که فـردا زن زنـدگیتان بایـد بـر آن اتکا کنـد, غرور و حمیتتان باشـد, چنیـن به سـوابق آن دختر واقفید و اشاره مـى کنید و حتـى رفتارهاى فعلى او برایتان بـى اهمیت است, چگـونه یک زن مى تـواند به شما اعتماد کند.
شما مـى خـواهید کسـى را براى زندگـى آینـده خـود بـرگزینیـد که دوستیهاى همچـون شما را بارها و بارها تجـربه کرده است. آیا در زندگى زناشویى که باید مایه آرامش, قوت قلب, شادى و رشد زوجیـن باشد, چنیـن مسایلى جایى دارد. بى بند و بارى, بى قیدى و بى توجهى به ارزشهاى انسانى و اخلاقـى مهمترین و اصلـى تریـن آفت یک رابطه زناشویى است.
حالا اگر شما چنیـن به حریـم محبت و علاقه خـود و حریمـى که باید همسر آینده تان داشته باشـد بى اعتنا و بـى قید باشید, چه تضمینـى است که فردا همسرتان ایـن حریم را پاسدارى کند. شما که هم اکنون به آنچه مـى دانیـد به خاطـر تهییج احساسات و عواطفتان بـى تـوجه هستید چگـونه فردا مى خواهید حمیت, غیرت و غرور خـود را به همسر اثبـات کنیـد و آیا او پذیـراى ایـن مـدعاى شمـا خـواهـد بـود.
و چه تضمینـى است که چنیـن همسـرى فـردا خـود را به لبخنــدى و نـوازشـى دیگـر معامله نکنـد. و حـالا که او بـى قیـدى شما را به ارزشهاى اخلاقـى و اجتماعى ببیند در آینده چه ارزشها و حریمهایى را بر زندگى خود حاکـم بداند تا خود نیز پایبند آن باشد. برادر محتـرم, قصـد ما به هیچ وجه مـوعظه و نصیحت نیست بلکه هـدف باز کـردن پنجـره اى به حقـایق پیـرامـونتـان و آنچه در آینـــده در انتظارتان است مـى باشـد. شما به ما اعتماد کردید و درد دل خـود را بیان کردید. ما نیز صادقانه آنچه را باید به اختصار بگوییـم گفتیم. حال این خود شما هستید که باید قدرى بیشتر در برابر ایـن طغیان احساساتتان که براى ما قابل درک است تإمل کنیـد و بهتریـن عمل را انجام دهید. در مورد مشورت کردن با مشاور نیز توصیه مى کنیـم تردید نداشته باشید. گرچه ممکـن است او پانزده سال بزرگتر باشد ولـى او نیز هنـوز جـوانى است که از اواخـر نـوجـوانـى و اوایل بزرگسالـى خـویـش چنـدان فاصله نگـرفته و قادر به درک احسـاس و انـدیشه شما, ان شإالله خـواهـد بـود. از نظرات و راهنماییهاى سودمند او نیز بهره بگیرید. دل آیینه وار خـود را به کلام کسى که بیـش از هر کـس حتـى پدر و مادر, شما را دوست دارد و به انتظار تـوجه و علاقه شما به خود است تا چندیـن برابر بیشتر لطف و محبت خـود را نشـانتـان دهـد, بسپـاریـد که او مـى فـرمـاید:
((چه بسا چیزى بـرایتـان ناخـوشاینـد است و اکـراه داریـد, اما بـرایتان بهتریـن چیز است و مایه خیر, و چه بسا چیزى که دوستـش مـى دارید ولى براى شما مایه شر و مصیبت است.)) صـدق الله العلـى العظیم خدا یارتان.

شـوهـر خـواهـرم بسیـار خجـالتـى و کـم رو مـى بـاشـد
خواهر M.Z 197 ـ آذربایجان شرقى

حدود 5 ماه پیـش خـواهرم با پسر خاله ام نامزد شدند. پسر خاله ام دیپلمه و کارمند است و خواهرم دانشجـوى رشته علوم اجتماعى است. گرچه خـواهرم در ابتدا با ایـن وصلت مـوافق نبـود ولى با اصرار اطرافیان و تعریف و تمجیـد آنها موافقت نمـود. او محاسـن زیادى دارد; نجیب, آرام و خـوش قیافه است و کار خـوبـى هـم دارد ولـى فـردى کـم حـرف و گریزان از معاشـرتهاى اجتماعى است. از روبه رو شـدن با دیگران حتـى فامیل واهمه دارد و علـى رغم اصرار خـواهرم براى رفت و آمد با فامیل رغبتى نشان نمى دهد. ایـن کم رویى او به حـدى است که حتـى گاه جرإت سلام و احـوالپرسـى با فامیل را هـم ندارد. به خاطر ایـن اخلاقش خواهرم به شدت از او متنفر شده است.
خواهر گرامى!
با تـوجه به سابقه رفتار پسـر خاله تان در گذشته که از حضـور در جمع هـراسان بـوده و غالبا دوست داشته از دیگـران کناره بگیرد, چند احتمال مطرح مى شـود. یا او به اضطراب اجتماعى مبتلاست که در ایـن شرایط فرد از اینکه در برابـر دیگران قرار بگیرد و مجبـور باشد با آنها دست بدهد یا حرفـى بزند بشدت مضطرب مى شـود و چـون نگران است نکند رفتارى از او سر بزند یا حرفـى بگـوید که مـورد تمسخر یا تحقیر قرار گیرد ترجیح مـى دهد از جمع دیگران, خـود را کنار بکشد. در مـوارد شـدیـدتر فرد شخصیت دورىگزیـن دارد که در ایـن مورد فرد بدون اطمینان به حمایت یا تإیید دیگران قادر به حضـور در جمع نیست و از مـورد انتقاد قـرار گرفتـن یا تمسخـر و تحقیـر بشـدت وحشت دارد ولـى بـا اطمینـان بخشـى از اینکه مـورد تإییـد یا حمایت قرار مى گیرد مـى تـوانـد حضـور در جمع را تحمل کند.
این افراد در روابط بیـن فردى خـود غالبا به دنبال تإیید شـدن از جانب دیگران هستند.
حالت سـومـى هـم وجـود دارد که فـرد شخصیت درونگرایـى دارد. او نگران تمسخر یا تحقیر یا مـورد قضاوت قرار گرفتـن نیست. اصلا به انتقاد یا تعریف اهمیتى نمى دهد و بیشتر تنهایى و خلـوت و مشغول بـودن با سرگرمیهاى خـود را دوست دارد. دوستان و روابط اجتماعى بسیـار محـدودى دارد. در بـرقـرارى روابط صمیمـــــانه, عاجز و نمى تـواند دوستى یا صمیمیتى به دیگران ابراز نماید. او در خلوت خود احساس آرامـش دارد. یکى از بهتریـن راه حلهاى موجود براى هر سه ایـن اختلالات آمـوزشهاى رفتـارى و حسـاسیت زدایـى و آمــــوزش مهارتهاى ابراز وجـود (قاطعیت) و آمـوزش مهارتهاى اجتماعى است.
ایـن آمـوزشها به فرد کمک مى کند تا قادر باشد براحتى بیشترى با دیگـران ارتبـاط بـرقـرار نمایـد و اعتمـاد به نفـس بیشتـرى در بـرخوردهاى اجتماعى خـود داشته باشـد. در شهر شما اگر روانپزشک یا مشاور روانشناسـى وجـود داشته باشد از آنها مى تـوانند در حل ایـن مشکل کمک بگیرید. در مـواردى که اضطراب اجتماعى علت اصلـى بـروز مردم گریزى باشـد, کمکهاى مختصر دارویـى که بایستـى تـوسط روانپزشک تجـویز شـود تا حد مطلـوبـى مـى تـواند به او کمک کند.
روش دیگر, درمان مشاوره است که پزشک مـى تـواند راهنمایى لازم را به شما بکند. با خواهر خـود صحبت کنید و مـوارد یاد شـده را با او در میان بگذارید تا قبل از هر گونه پیـش داورى, غصه خـوردن و رنجیـده خاطـر شـدن از رفتارهاى همسـر خـود به شکل منطقـى تـر و اصولى تر با ایـن مشکل برخورد نماید تا خداى ناکرده در اول مسیر زنـدگـى خـود دچـار یـإس و دلزدگـى نشـود.
او مـى تـواند براى حل مشکل همسر خود کمک خـوبـى باشـد. در ایـن مـوارد تنها اصـرار کردن و مجبـور کردن همسـرش راه حل مشکل نیست بلکه روشهاى معقول و منطقى که یک متخصص پیشنهاد مى کند مى تـواند بـراى حل مشکل مفیـدتـر و عملـى تـر بـاشـد. خدا نگهدار.

ازدواج موقت بازیچه نیست
خواهر ن.س.ک ـ آذربایجان شرقى

دختـر 20 سـاله اى هستـم که با یکـى از همکاران بـا عنـوان صیغه ازدواج نمـودم. او همسـر دارد. در ابتـدا او نسبت به مـن تـوجه زیاد نشان مى داد ولـى بعد از گذشت مدتـى, بـى اعتنایى مى کرد. با تمام شدن مدت صیغه مجـددا خطبه را تکرار کرد. اما همیشه بعد از مدتى بدرفتارى و بـى اعتنایى او شروع مى شـود. حالا مـن مانده ام و سـوءاستفـاده هاى او و بـرخـوردهـاى نـاراحت کننـده اش. بـا ایـن بلاتکلیفى نمى دانم چه کنم؟
باید متذکر شوم ما خودمان خطبه صیغه را خـواندیـم. استخاره هـم کردم خوب آمـد. خـواهر محترم! گرچه پذیرفتـن ایـن نکته برایمان بسیار دشوار است که چگونه یک دختر جـوان بتـواند بدون اجازه یا اطلاع خانـواده خـود دست به چنیـن اقـدامـى که شبهه زیادى دارد, بزنـد. اما از سـر وظیفه به شما پاسخ مـى دهیـم. شما راه حل مشکل فعلى که چگـونه درد سرتان کـم شـود و با آن فرد کنار بیایید را خواسته اید در صورتى که ایـن دیوار از ابتدا کج بـوده و تا ثریا نیز کج خـواهـد بـود و روز به روز انحـرافـش بیشتـر مـى شـــود. باعث تعجب است که شما که گـویا به نظر مـى رسد تحصیلکرده باشید, که تـوانسته اید در اداره اى شروع به کار کنید, آن وقت چنیـن گوش و چشـم بسته و بـى تـوجه تـن به چنیـن کارى داده اید, مگر شما به تنهایى زندگى مى کنید و پدر یا مادر یا خـواهر و برادرى که ناظر به اعمـال شمـا بـاشنـد در کنـار شمـا نیستند.
اجازه پـدر براى ازدواج ((دختر)) واجب است و بـدون اذن او عقـد جایز نیست. شمایى که حتى در نـوشتـن کلمات بسیار ساده املایى در نامه خـود غلطهاى زیاد و فاحشـى داشتید, (اگرچه به نظر مـى رسـد تعمـد بـوده است) چگـونه تـوانسته اید خطبه اى چنیـن مهم را درست قرائت کنید. ایـن گونه عقدها از همان ابتدا خالى از شبهه نیست. از طرف دیگر, ادعا کرده اید استخاره کرده اید, خـوب بـوده و سپـس اقدام به ایـن کار کرده اید. گـویا شما دچار اختلالـى شـده اید که قدرت تشخیص درست و نادرست در شما کـم شده است و به آنچه مى کنید توجه ندارید.
استخاره یعنـى طلب خیر از خداوند کنیـم, آن هـم وقتـى که انسان مـى خـواهد کارى را انجام دهد; البته کارى که معصیت خـداونـد یا شکستـن ارزشهاى اخلاقى و انسانى نباشد. آن هـم در ایـن صـورت که انسان قادر نیست بعد از فکر کردن و مشـورت کردن با افـراد عاقل و بصیر همه نتایج عمل خـود را بـرآورد کنـد, به استخاره اقـدام مى کند و البته استخاره به شکلى که در جامعه معمـول است جاى بحث دارد.
نقل شده است که حضرت علـى(ع) هرگاه مى خـواستند دست به عمل مهمى بزنند استخاره مى کردند و کیفیت استخاره حضرت به ایـن صورت بـود که ابتدا وضـو ساخته و دو رکعت نماز مى خـواندند. سپـس دعایى به ایـن مضمـون را قرائت مـى کردند که ((خـداونـدا! اگر در کارى که مى خـواهم انجام دهـم خیرى است و به صلاح مـن, وسایل انجام آن را بـرایـم فراهـم کـن و تسهیل نما و اگر در انجام آن به شرى مبتلا مـى شـوم, خـود, مـرا از آن بـازدار و منصـرف کن)).
بنابرایـن اگر مسـوولیت انجام کارهاى خود را بخـواهیـم به گردن ایـن و آن که اصرار کردند یا به گردن استخاره کردن, بیاندازیـم آن هـم به آن نحـو انـداختـن, ایـن جز فـرار از پذیـــرش عواقب رفتارمان چیز دیگرى نیست. به هر صـورت ایـن بازى خطرناکى را که شـروع کرده اید, هر چه زودتـر رها کنیـد. درود بـر آنها که پیرو هدایتند.