خوشبختى چیست؟ سپیده سخن پـرسشهاى حقیقت آفـریـن در بـاره خـوشبختـى خوشا به حال کسى که ...
خوشبخت کیست؟ احمد لقمانى
همــاى اوج سعادت بــه دام مــا افتد
اگر تـو را گذرى بــر مقام مــا افتد
حبــاب وار برانــدازم از نشــاط کلاه
اگر ز روى تو عکسى به جام ما افتد(1)
خوشبختى, شادکامى و کامیابى, آرزوى دیرینه تمامى انسانها بـوده است. همه ما فقر, محـرومیت, درد, انـدوه و مصیبت را پـدیـده هاى تلخ در زندگى مى دانیـم و با تلاش بیشتر خود, در پى رفاه و راحتى بـوده و به دنبال روزى هستیم که هـر آنچه را دوست داریـم, تهیه نماییم و به جاهایـى که علاقه مندیم به راحتـى سفر کنیـم, محفلـى خـوش, زندگـى لبریز از مـوفقیت, صفا و صمیمیت فراهـم نماییـم و سـالیـان سـال خـوشبختـى و سعادت را در آغوش خـود بگیـریم.
ایـن آرزو در سالهاى مختلف زندگى, جلوه هاى خاص خود را به همراه دارد. از ایـن رو در دوران کـودکـى, شیـریـن تـریـن خـواسته مـا, بهره مندى از خـوراکیهاى لذیذ, لباسهاى زیبا و بازیهاى گوناگـون است و ایام نوجـوانى با جلب اعتماد دیگران, مطرح ساختـن خـود و کسب محبـوبیت و معروفیت همراه است. اما آرزوى دوران جـوانـى که حضور جدى ما در جامعه است با آراستـن قیافه, تنظیـم رنگ لباس و به دست آوردن مـوفقیتهاى شهرتآور میسـر خـواهـد شد.
و سـرانجـام افتخـار و تفاخـر آرمان شیـریـن دوران میانسالـى و ثـروت اندوزى و سـرمایه طلبـى مادى در جلـوه هاى دارایـى, فرزنـد, مـوقعیت و مقـام, اوج سعادت در ایام کهنسـالـى است; حقیقتـى که قـرآن مجیـد بـا ژرف نگـرى والاى خـود بـدان اشاره کـرده است که: ((اعلمـوا انما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکـم و تکاثر فى الامـوال و الاولاد)).(2) بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمـى و تجمل پـرستـى و تفاخـر در میان شما و افزون طلبـى در اموال و فرزندان است.
((خـوشبختـى)) و دیدگاههاى گوناگـون
دیـدگاههاى متفاوت و گاه متضاد درباره زنـدگى,خـوشبختى و عوامل سعادت و بهروزى,به گونه اى است که پاره اى ازآنها تعجبآفـرین,برخى حیرت افزا وتعدادى مـوجب خنـده و یا استهزا خـواهد بود.از این رو انبوه بى شمارى از انسانهاى حقیقت جو که به دنبال زلال واقعیت وناب مفاهیـم و معارف هستند, سرگردان و حیران گشته و گاه سرخـورده و اندوهگیـن مى شوند. به طور مثال; ((شکسپیر)), تمام جهان را صحنه نمایـش مى داند و تمامـى مردان و زنان را تنها بازیکنان پرده هاى مختلف که نقـش خـوشبختى یا بـدبختى ایجاد مـى کنند. او هستـى را داراى ورودى و خروجیهاى خاص خـود مـى دانـد و انسانها را صاحبان نقشهاى فـراوان مـى بیند.(3) و یا ((کارل سندبـرگ)), زنـدگـى را مانند پیاز مى داند که انسانها, پـوستهاى آن را یکى یکـى مى کنند و گاهى نیز گریه مـى کنند.(4) در کنار ایـن دو, ((آلفرد تنیـس)) مى گوید: ((مـن که هستم؟ یک طفل که در تاریکى مى گرید؟ یک طفل که براى روشنى مى گرید؟ آن هـم با هیچ زبانى, غیر از گریستـن!))(5) اما ((فردریک پرلز)) نگاه افراد به خوشبختى, یا اداى خـوشبختـى و یا واقعیت هستى را با سه گروه جامعه بیان مى کند و به صـورتـى زیبا مى نویسد:
دیـوانه مى گوید: ((مـن آبراهام لینکـن هستـم)), عصبـى مى گـوید:
((کاش من آبراهام لینکـن بودم)) و آدم سالم مى گوید: ((من منم و تو تـویـى)).(6) آویزان کردن خرمهره را به خـود, فرزنـدان و یا وسیله نقلیه, پاشیـدن آب پشت سر مسافر و یا نشستـن کبـوتر, پشت پنجره اتاق را زمینه ساز سعادت و خـوشبختـى مـى دانند اما رد شدن زیر نردبان, گره کردن انگشتان هنگام خطبه عقد, شکسته شـدن آینه عروس و یا یکـى از لـوازم جهیزیه هنگام چیدن آنها, خـواندن کلاغ بـر روى بام و عطسه کردن شخصـى وقت شـروع کار را سبب تلخکامـى, سیاه بختـى و ظلمت زندگـى مى شمرند! و گاهى بدانجا مـى رسند که با فال بد, سـوء ظن و یا تلقیـن بدى و بدبختى, کانون پرمهر و محبت زندگـى و همسر دلسـوز و کـوشاى خـود را از دست داده و با یإس, نـومیـدى و اندوه کشنـده, روزهاى پرنشاط و زیباى خـود را تلخ و اندوهبار مـى کننـد. و در پایان با نگاهـى واژگـون به آفرینـش و هستـى و گمانى بد نسبت به آفریدگار جهان, زندگـى خـود را خاتمه مى دهند!!
بسیـارى از افـراد هـوشمنـد, دانـا و زیـرک ـ بـویژه انسـانهاى تحصیل کرده و جـوانان فرزانه ـ بدون اعتنا به سخنان سست افراد و یا رفتار نادرست جاهلان و خرافه پرستان, پرسشهایـى مطرح مـى کننـد که نشان از کمال خـواهى و حقیقت جـویى آنان دارد. سوال مى کنند که به راستـى; خـوشبخت کیست؟ خـوشبختى واقعى چیست؟
عوامل و اسباب سعادتمندى ما در امروز و فرداى زندگـى کـدامنـد؟
نشـانه هـاى بهروزى و خـوشبختـى در مـا و خـانـواده مـــا چیست؟
بهتـریـن سعادتها و نیک بختیها چیست؟ و آیـا سعادت جــــاودان و همیشگى به دست مىآید؟ خـوشبختى دنیا و آخرت چطور؟ در کنار ایـن نظرات, دیدگاههاى دیگرى وجـود دارد که ((خـوشبختى و بـدبختـى)) تمـامـى انسـانها را به دست آنان نـدانسته, بلکه امـرى جبـرى و سرنوشتى قطعى مى داند; آینده اى روشـن و یا شـوم که از ((پیـش از تـولـد)) رقـم خـورده, ((پیشانـى نـوشت)) افراد شـده, در ((کنار قنـداق)) آنان گذاشته شـده و ((قسمت)) حتمـى آنان خـواهد بـود. اینان در لحظه هاى سخت و طاقت فرساى زنـدگـى زمزمه اى اینچنیـن سر مى دهند که:
گلیـم بخت هـر آنکـس که بـافتنـد سیاه
به آب زمزم و کـوثـر سفیـد نتـوان کرد
و بـدیـن گـونه از اعماق قلب خـود معتقـدنـد سرنـوشت هر کـس که خوشبختى, رفاه و شادمانى است, هیچ کـس تـوان تغییر آن را ندارد و آینده افرادى که بدبختى, فقر, درد و ماتـم است, هر گونه تلاش, تدبیر و تدبرى, نقشى در دگرگونى آن نخـواهد داشت زیرا قسمت است و قسمت, دست دیگرى است نه ما! دیدگاههاى خرافى و خندهآور برخـى دیگر از افراد در ایـن زمان ـ که قرن اتـم و عصـر فضا و رایانه نام دارد ـ به گونه اى غیر منطقى و نادرست است که راه هیچ گـونه تـوجیه و تفسیرى را باز نگذاشته است. رفتارى که اکنون در اقوام و ملل مختلف در شرق و غرب به چشـم مى خورد و دورى انسانها را از سرچشمه معارف الهى بیشتر از پیشتـر مـى نمایانـد. اینان نعل اسب را سبب خـوشبختى,(7) روز سیزده را مایه بدبختـى و بلا, پریدن از روى آتـش در آخـریـن چهارشنبه سـال(8) را زمینه سـاز سعادت سـال آینده, و آواز خـواندن مـرغ را سبب نکبت و بـدبختـى مـى داننـد.
خوشبخت کیست؟
خوشبختى چیست؟
ساقى بیا که از مــدد بــخت کــارساز
کامى که خواستــم ز خــدا شد مــیسرم
شاها اگر به عـرش رسانــم سریــر فضل
مملوک این جنابم و مسکیـن این درم(9)
نخست از مفهوم بخت آگاه مى شویم تا بدانیم آیا ماهیت ایـن واژه, موهبتى است که به یکباره به آدمى داده مى شـود یا حقیقتى است که انسان, خود باید با تـدبیر و تلاش خـویـش آن را مهیا نماید و به آن دست یابـد. اندیشمنـدان و خـردورزان, بخت را به معناى طالع, شانـس و سرنوشت مى دانند(10) و همانند سیمرغ و غول, شیئى به دور از حقیقت دانسته که در افسـانه ها و خـرافـات به عنـوان هـدیه اى ارزشمند و کیمیاگـون دانسته شده است; مـوهبتـى که به برخى داده مـى شـود و آنان را به آسمانهاى شادى و خـوشـى پـرواز مـى دهـد و سالیان سال به دور از هـر گـونه درد و انـدوه, روزگارى خـوش را مـى گذرانند!! با نگاهـى به حقیقت ((بخت)) و مفهوم نهفته در آن, در مـى یابیـم که ایـن واژه هماننـد شانـس, طالع, سـرنـوشت و یا تقـدیر, به دور از افکار, اندیشه, گفتار و رفتار ما نیست. آنجا که با ژرف نگـرى و تحقیق به کارى مشغول شـدیـم و همراه با تلاشـى روزافزون بدان پرداختیـم, بى شک موفقیت, شانس و خوشبختى نصیب ما خـواهد شد و هرگاه شتابزده, بدون بررسى و یا با تنبلى, بـى حالى و سستى به دنبال هدفى بودیـم, شکست, محرومیت, یإس و نومیدى به ما روى خـواهد کرد. که آن را اقبال بد, سرنوشت شوم و یا بدبختى مـى نامنـد!! آنان که با دانـش و بینـش خـود, حقیقت هستـى و راز آفـرینـش را دریافته اند به خـوبـى مـى داننـد با تخیلات, رویاهاى شیریـن, افکار کودکانه و یا تصـورات موهوم نمى تـوان به زندگانى زیبا و شایسته رسیـد و هرگاه سخـن از سعادت و نیکبختـى به میان آمد, از آمدن اسب سفید, رفتـن به سوى دختر شاه پریان, ترتیب هفت شب و هفت روز جشـن در تمامـى دنیا و رسیدن به سالیان سال, شادى و خـوشبختـى سخـن گفت تا بـدیـن سان به سعادت جاودان دست یافت! بلکه ((خوشبخت)) کسى است که نخست ارزش والاى خـود را بداند و از مـوقعیت بسیـار بلنـد و رفیع خـویـش در آفـرینـش آگـاه بـاشـد.
خـود را بـرده نام و نان نسازد و هیچ گاه چـون کـودکان خردسال, شخصیت خـویـش را در زیباییهاى زودگذر و جلـوه هاى ناپایدار دنیا نبینـد. سرمایه پرارزش عمر را در تجارتـى جاودان به کار گیرد و افزون بر ظاهر زندگـى, به واقعیت آنکه رشـد, تکامل, پـویایـى و وارستگـى است همت گمارد. به دور از احساسـات و هیجـانات خـود و دیگران, هر از گاهى نگاهى نو به گذشته, حال و آینده خـود نماید و نقش خود را در برابر خویشتـن, خانواده, جامعه و خداوند بررسى نماید, آنجا که سرافراز و مـوفق بـود, شکر کامیابى خـود را تلاش بیشتر قرار دهد و هرگاه ناکام بـود, تمامى تدبیر, تصمیـم و تلاش خـود را در انجـام مسـوولیت خـویـش به کـار بنـدد.
به راستى ایـن شخص, ((خوشبخت)) نیست؟ و آیا خوشبختى واقعیتى به دور از به کارگیرى داده هاى خداوند در مسیر اصلى آن خواهد بـود؟ با هـم از پرسـش شخصى در باره خـوشبختى از امیرمومنان على(ع) و پاسخ آن حضرت آگاه مى شویـم تا صحیفه دیگرى از معرفت و بینـش در کتـاب انـدیشه خـود بیفزاییـم. امـام در پـاسخ آن شخص فـرمـود:
((خـوشبختـى در ایـن نیست که مال تـو فراوان و فـرزنـدانت زیاد شوند. خـوشبختى آن است که علم ات افزون گردد و حلـم ات زیاد شود; و با پرستـش پروردگار مباهات کنى, و اگر نیکى کردى, شکر خداوند به جا آورى و اگر بـدى کردى استغفار نمایـى. دنیا فقط بـراى دو کـس خوب است: کسـى که گناهانى کرده و مى خـواهد با تـوبه, جبران کنـد و کسـى که بـا سـرعت به کـارهــــاى نیک مشغول است))(11).
در سخنـى دیگر حضرت, سعادت و شقاوت جبرى و بدون اختیار انسانها را مردود دانسته و نیکبختى و بـدبختـى آنان را در گرو اعمالشان دانسته که تا پایان عمر, قابل بازگشت و یا جبران خـواهـد بـود.
از این رو مى فرماید:
((حقیقت سعادت و خـوشبختـى آن است که آخریـن مرحله زندگى انسان با عمل سعادتمنـدانه اى پایان پذیرد و حقیقت و شقاوت و بـدبختـى آن است که آخریـن مرحله عمر آدمـى با عمل شقاوتمنـدانه اى خاتمه یابـد.))(12) آنجـا که امام علـى(ع) ویژگیهاى انسان خـوشبخت را بیان مـى کنـد, بـا بینـش و بصیـرتـى فـراتـر از امـروز و فـردا مـى فـرمایـد: ((سعادتمند کسـى است که از سـرنـوشت دیگـران پنـد گیرد,(13) طاعات و عبادات خـود را خالص ساخته, تنها بـراى خـدا انجام دهد,(14) از عذاب آخرت ترسان گشته, به معصیت و نافرمانـى رو نکند, با امید به ثـواب الهى, نیکوکار گردد و براى رسیدن به بهشت خداوندى, تمامـى تـوان خـود را به کار گیرد.(15) با نگاهى به اعمال گذشته خویـش, یکایک آنها را محاسبه نماید.))(16) آرى:
طفـیل هستــى عشقــند آدمــــى و پــرى
ارادتى بنما تـــا سعــــادتــى ببــرى
کلاه سروریــــت کــــج مبـاد بر سر حسن
که زیب بخت و سزاوار ملک و تاج سرى(17)
آرزوها و آرمانهاى افـراد هر منطقه و یا گـروههاى مختلف با هـر سلیقه, شغل, مـوقعیت, دارایى و یا دانـش در واژه هایـى که گاه و بیگاه بـر زبان جارى مى کننـد, نمایان مـى شـود و در لابه لاى هر یک ((خـوشبختى)) و یا ((بـدبختـى)) در نگاه آنان به خـوبـى نمایان مـى گردد. از ایـن رو پـس از دیدن صحنه اى یا شنیـدن ماجـرایـى با شتـابـى فـراوان, عبـاراتـى اینچنیـن بیـان مـى کنند:
خوشا به حال ..., اى کاش ما هـم ..., چقـدر خـوب بـود اگر ..., خدا را شکر که ما . .., ما که نتـوانستیـم ..., خـوشبختـى یعنى ایـن ..., و در پـى ایـن کلمـات و اظهار معیـارهــــاى سعادت و نیکبختى, با اظهار تإسف, انـدوه و حسرتـى بـى پایان از ناکامـى خویـش و یا شادى و شادمانى از دور ماندن از پرتگاههاى گوناگون, به سلامت و شادکامى خـود افتخار مى کنند. و این شیوه اى دیریـن در تمامى جوامع بـوده است, همان گونه که در زمان حضرت موسى(ع) چون نگاه ساده لوحان و خـوش باوران به قارون افتاد آرزوى چنان دارایى و ثروتى را نمودند و از تهیدست بودن خویـش, آهى سوزان از اعماق وجـود کشیـدنـد.(18) پـاره اى از گفته هـاى گـرانسنگ معصـومـان ـ علیهم السلام ـ هنگـام سخـن با مـردم, بـدیـن مهم پـرداخته و بـا واژه اى چون ((طوبى)) به ایـن معیارها و ارزشها اشاره نموده است تا تمامى حقیقت جـویان و دیـن باوران با خوشیها و ناخوشیهاى ظاهرى دیگران, قضاوتـى شتابزده نکـرده و بنیان سلامت و سعادت واقعى را به دست آورند تا از آن به بعد بنا بر چنیـن الگوها و شاخصهایى, خـود را محک زننـد. بعضـى از ایـن سخنـان را بـازگـو مـى کنیـم:
خوشا به حال کسـى که به دانـش خود عمل کنـد, زیادى مال خـود را انفاق نمایـد و زیادى سخنان خـویـش را ـ که از حـد لازم و ضرورى است ـ نزد خود نگه دارد.(19) خوشا به حال آن کـس که اشتغال به عیب خود, او را از تـوجه به عیوب دیگران باز دارد. خوشا به حال کسـى که ملازم خانه خود گـردد, تـوشه خویـش را بخـورد, به اطاعت پروردگارش مشغول باشـد و بر خطاهاى خود بگریـد, او به خـویشتـن مشغول و انسانها از دستـش راحت باشند.(20) خوشا به حال کسى که قلبى سلیم دارد:
از کسـى که هـدایتـش مـى کنـد اطـاعت و از آنکه او را به پستــى مـى کشانـد دورى جـویـد. به راه امـن و درست با بینایـى کسـى که بینایـش سازد, برسـد, به اطاعت آن کـس که به هدایت دعوتـش کند, گـردن نهد و به سـراى هـدایت, پیش از آنکه درهایـش بسته شـود و اسبابـش قطع گردد, مبادرت ورزد, در تـوبه را بگشایـد و گناه را از بین ببرد. اگر چنیـن کنـد, بر جاذبه سعادت و حق, قرار گرفته و به راه راست هدایت شده است.(21) خـوشا به حال کسـى که به یاد معاد بـاشـد, بـراى روز حسـاب عمل کنـد, به مقـدار کفایت قناعت نماید و از خـدا راضـى باشد.(22) خـوشا به حال کسـى که در نزد خـود کوچک است (گرچه در نظر مردم بزرگ و عزیز باشد), کسب و کار او پاک و حلال, بـاطـن او صالح و شایسته و اخلاق او آراسته است و آزار او به مردم نمـى رسد.(23) نکته بسیار چشمگیر و هشدار دهنده که آه از نهاد انسان بـرمـىآورد آن است که حضرت علـى(ع) پـس از بیان سعادتمنـدان واقعى و خـوشبختـان زنـدگـى به بـاور مـردم و بـرداشتهاى آنان از نیکبختـى و سعادت اشاره کرده, مـى فـرمایـد: ((تاکنـون مـردم به هیچ چیز ((آفـریـن بـر او)),[ و به هیچ کـس ((خـوشبخت](( نگفته انـد مگر اینکه سـرانجام روزگار, روز بـدى و فرجام سیاهى براى او فراهم ساخته است!))(24) شاعر شیریـن سخـن و حقیقت گـرا, باباطاهـر, نیز خـوشبخت را در نگاه خـود ایـن گـونه معرفى مى کند:
خـوشا آنان که الله یارشان بى به حمد و قل هـو الله کارشان بـى خـوشا آنـان که دایـم در نمـازنـد بهشت جـاودان بـازارشـان بـى ((پلـوتـارک)), شکـوه و جلال را در صفات پسنـدیـده و دیـدگاههاى ارزشمنـد افـراد نمـى بینـد, بلکه ((خـانـواده)) و بـرتـر از آن ((اجـداد)) را نشـان شـادى و شکـوه مـى دانـد. او مـى گـوید:
((واقعا بسیار خوب است که از خانواده خوبى باشـم, لیکـن شکوه و جلال, متعلق به اجـدادمان است.))(25)
عوامل سعادتمنـدى مـا در امـروز و فـرداى زنـدگـى
سعادتمنـدى و کـامیـابـى در زنـدگـى, عظمتـى آن گــونه دارد که امیرمـومنان على(ع) از خداوند تمناى دستیابـى به آن را داشته و در کنار منزلت شهیـدان و رفاقت انبیاى خـداوند, بیان مـى کنـد و مى فرماید:
((نسـإل الله منـازل الشهدإ, و معاشیه السعدإ و مـــــرافقه الانبیـإ)).(26) از خـداونـد متعال مقـام شهیـدان, زنـدگـانــى سعادتمندان و دوستى با رسولان را خـواهانـم. از ایـن رو تـوجه به عوامل خـوشبختى و تصمیـم در استفاده از یکایک آنها ـ گرچه ایـن مسیر با سنگلاخهاى دشوارى همراه باشد ـ به یقیـن پایانى جز شادى و شادمانـى نخـواهـد داشت. فـرصت انـدک ایـن نـوشتار, ما را به گزیده گویى فرا مى خـواند, بدیـن خاطر به اختصار پاره اى از اسباب سعادت زندگى را مرور مى کنیم:
1ـ بیـدارى و بینـایـى; آگـاهـى و دانـایـى
انبـوه دارایـى, عمر طـولانـى, دانـش و آگاهـى و تمامـى امکانات رویایى, در صورتى زمینه ساز نیکبختى و سعادت خـواهند بـود که در راهى روشـن و انگیزه اى الهى به کار گرفته شوند. و این مهم بدون بینـش و بصیرت که همان ((معرفت و شناخت)) است میسر نخـواهد شد.
با این مشعل روشنگر, تمامى لحظه هاى انسان, زمانهاى زریـن زندگى گـردیـده و همه نعمتها به کیمیـایـى ارزشمنـد در راه رسیـدن به خوشبختى و سعادت خـواهد بـود. حقیقتـى والا که قرآن کریـم, براى دستیابى به آن, همه ما را به مسابقه فراخـوانده است که: سارعوا الـى مغفـره مـن ربکـم و جنه عرضها السمــــــاوات و الارض اعدت للمتقیـن;(27) به سوى آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهناى آن[ به اندازه] آسمانها و زمیـن است[ و] براى پرهیزگاران آماده شده است, بشتابید. و براى برنده شـدن در ایـن مسابقه, تشـویقـى بى مانند نموده است که:
ان هذا لهو الفوز العظیـم(28) راستى که ایـن همان کامیابى بزرگ است! و بـراى بـرطـرف کـردن تمـامــــى شبهات در ((داشتنها)) و ((نداشتنها)), از نمـونه هایـى ارزنـده نام مـى برد که براى آنها سعادت جـاودان و ابـدى در دنیـا و آخـرت, جمع گـردیـد, بـىآنکه لحظه اى هـدف را فراموش, خـود را فـرامـوش و یا خـداى خـویـش را فـرامـوش نمـاینـد; همـاننـد حضـرت ابـراهیـم(ع)(29) و حضـــرت سلیمان(ع).(30) بـا ایـن نگـرش ارزشمنـد, چـون بـرخـى از سخنان معصومان ـ علیهم السلام ـ را مى نگریـم, به خـوبى از عمق عبارات و مفاهیم آگاه مى شـویـم و به شیـوه استفاده یکایک اسباب سعادت پى مى بریـم. به طور مثال رسول اکرم(ص) فرموده اند: چهار چیز است که از اسباب سعادت است:
همسر صالح, خانه وسیع, همسایه شایسته و مرکب خـوب.(31) بى شک هر یک از این عوامل, زمینه ساز خواهند بود نه آنکه هر آنکس از ایـن نعمتها بى بهره است, بدبخت و شقاوتمند! خواهد بـود; هرگز. اندکى دقت به ما مىآمـوزاند که نوع انگیزه و نیت انسان در استفاده از فرصتهاى طلایى, سرعت آدمـى را در دستیابـى به سعادت واقعى بیشتر فراهم مى کند. از ایـن رو همسر خوب, ما را به انواع نیکیها تشویق مى کند, خانه وسیع, عرصه حسنات جارى بـوده و در طـول سال, روح و روان انسان را آرامـش مى بخشد و او را آماده خدمت بیشترى مى کند, و یا همسایه خـوب کمک کار ارزشمند و مرکب مفید, عامل استفاده از لحظه هاى عمـر آدمى خـواهـد بـود, در غیر این صـورت تمامـى ایـن عوامل, نه تنها ((بال)) پـرواز نبـوده, بلکه ((وبال)) افراد در دنیا و آخرت خواهد بود.
2ـ تعهد, توجه, توکل
راه روشـن و بیـدارى گام نخست, کامیابـى بـود اما همـراه با آن تعهد در تلاش و پایـدارى, تـوجه در جهت دهـى به اعمال و پاکسازى, تـوکل در راه پـرفراز و نشیب زنـدگانـى مراحل بعدى در گام دیگر است. تعهد در تلاش و کـوشـش, حقیقتى لبریز از پـویایى و بالندگى است که امام علـى بـن ابیطالب(ع) همه شیفتگان را بدان دعوت کرده است:
((به دانایـى و آمـوخته هاى خـود عمل کنید تا به سعادت بـرسیـد; بدون تلاش و پایدارى, نیکبختـى و کامیابى آرزویى پـوچ و بـى ارزش است; آنگـاه که ملازم حق و حقیقت گشتیـد به خـوشبختـــــــى دست یافته اید; آن کـس که نفـس و جان خـود را در راه صلاح و درستى به تلاش و زحمت وا داشت, سعادتمنـد خـواهـد شـــد و آنکه در لذات و خوشیهاى باطل, گـوهر وجـود خـود را رها ساخت, بدبخت و شقاوتمند خواهد شد; خوشبخت و کامیاب نخـواهد شد کسـى که حدود الهى را بر پا نداشت و شقاوت پیشگى فراهـم نمى شـود مگر با بى اهمیتى و تحقیر احکام خداوندى; که با طاعت پروردگار, سعادت به دست مـىآید و با معصیت او شقاوت))(32) و آن حضـرت, در بـاره پـاکسازى نیت و ناب نمـودن انگیزه براى پروردگار خـود یعنـى ((تـوجه)) مـى فرمایـد:
((سپیـدبخت و شادکام, انسـانـى است که بـدون تـوجه به دیـدار و گفتار اطرافیان, کارهاى خـود را براى خداوند بزرگ انجام دهد تا ذخیره اى جاودان از لحظات زودگذر خـود فراهـم نماید. هیچ گاه به آنچه فناپذیـر و پـوچ است تـوجهى نمـى کنـد و تلاش پـى گیـر او در ابـدیت بخشـى به کارهاى شایسته است. همانا ایـن شخص, قدر و ارزش خود را مى داند و با زر و زیـور, زندگـى خـود را معاوضه نمى کند. او از سرنـوشت دیگران پنـد مـى گیرد و هیچ گاه فریب هـواى نفـس, غرور و خودخواهى را نمـى خـورد.))(33) ((تـوکل)), مرحله بعدى در ایـن گام است که در آن افزون بر تـوجه به هدف پاک و پیراسته از ریا, و علاوه بر تلاش و تکاپـوى بسیار, خود را صاحب تمامى توانها و صلاحیتها نمـى بینیـم. با دیده اى فراتر از چشمان ظاهرى, کارهاى خود را به دست کارساز آفرینش و توفیقآفریـن هستى مى سپاریم و با ایـن نشـاط روحـى و قـوت قلبــــى در عرصه سعادت و سلامت فعالیت مى کنیم.
سید ساجدان و بزرگ عابـدان, امام علـى بـن الحسیـن(ع) در گفتارى ارزشمند ((تمامى سعادت و خـوشبختى)) را ایـن گـونه تفسیر مى کند که:
((مـن همه نیکبختـى و سعادت را در قطع طمع و دورى از آنچه مردم از آن برخـوردارنـد, مى دانـم(34) و تمامى شادکامـى را در حفظ و صیـانت هـواهـا و هـوسها مـى بینم.))(35)
3ـ اخلاق شـایسته, زبـان ذاکـر, قلب خـاشع
اى دل ریـش مرا با لب تـو حق نمک حق نگه دار که مـن مى روم الله معک تویى آن گوهر پاکیزه که در عالـم قدس ذکر خیر تو بـود حاصل تسبیح ملک بگشا پسته خندان و شکر ریزى کـن خلق را از دهـن خویش مینداز به شک(36) ارمغان دانش و بینـش و رهآورد تلاش و بیدارى و پایدارى, جز اخلاق نیک, زبان سپاسگزار و قلب خاشع نخـواهد بـود. زیرا انبـوه اعمال صالح بسان عسل شیرینـى است که چـون با تلخـى اخلاق, زهر سخـن و غرور قلب در هـم آمیزد, همانند سرکه اى بـدبـو مـى ماند که در ظرفـى لبریز در عسل واژگـون شـود. در ایـن صـورت ذره اى از شهد, با شیرینى دلپذیر باقـى نخـواهد ماند و حاصلى جز بـى حاصلى نخـواهد داشت. برخى از دانشمندان, بلندنظرى و ژرف نگرى در تمـامـى لحظه هاى زنـدگـى را مـوجب استفـاده از تلاشهاى آدمـى دانسته و معتقـدنـد همیشه بایـد ((در مقیاس کلان انـدیشیـد و در مقیاس خـرد, عمل کـرد)) تـا هیچ گـاه زحمات فـراوان ما دستخـوش تندباد هواها و هـوسها نشـود و پاره اى دیگر بر ایـن باورند که:
((انجام کارهاى درست مهمتـر از انجام دادن درست کارهاست)).(37) پـس گام سوم در دستیابى به قله رفیع سعادت و نیکبختى آن است که در عرصه زندگى و در مـدار حق و بندگـى, اخلاق شایسته پیدا کنیـم به دور از افراط و تفریط و شکستـن حریم دین, رویى گشاده, اخلاقى ملایم و سخنانـى زیبا و مـودبانه داشته باشیـم. آنجا که در محفل دوستان و خانـواده, سخـن از گفته هاى طنز و ماجراهاى خنده دار به میان آمـد, با آنان بخنـدیـم و با نکته هاى ظریف و زیبـا طـراوت روحى براى خود پدید آوریـم. از سلیقه هاى شخصى به نام دیـن دورى کنیـم, خـودسازى را در خمـودى, بى حالى, بداخلاقـى و سکـوت بـى جا ندانیم و از آن سو, خـوش اخلاقى را در شکستـن حریـم الهى و دریدن مرزهاى دین نبینیـم, که ایـن صفت پربها در نگاه پاک معصـومان ـ علیهم السلام ـ خـوشبختـى جـاودان معرفـى شده است.
رسـول اکـرم(ص) فـرمـود: کسـى که ایـن ویژگیهاى شایسته را دارا بـاشـد, نیکبختـى دنیـا و آخـرت را از آن خـود کرده است:
ـ اخلاق نیک که بـا آن در بیـن مـردم و بـا آنـان زنـدگـى کنـد.
ـ قلب خـاشع و سپـاسگزار از تمـامى نعمتهاى الهى.
ـ زبـانـى که به ذکـر خـداونـد مشغول است.(38) و چـون شخصـى از رسول الله(ص)
دستـورالعملى خواست تا با عمل بدان محبت خدا, خلق خدا, افزایـش مال و دارایى, طـولانـى شدن عمر و محشـور شدن با پیامبر را ـ که دستاوردى جز خوشبختى دنیا و نیکبختـى آخـرت نخـواهـد داشت ـ به دست آورد حضرت فرمـود: ((اگر محبت خداوند مـى خـواهى پرهیزکار و متقى باش; اگر علاقه مردم را مى جویى به آنان نیکى کـن و از آنچه در دستشان مى بینى, روى بگردان, اگر افزایـش دارایى خـود را طلب مـى کنى, آن را پاک ـ از حقـوق الهى و مردم ـ کـن, اگر سلامت تـن مى خواهى, بسیار صدقه بده, اگر بلندى عمر مى جویى, صله رحـم کـن و اگـر به دنبال محشـور شـدن بـا مـن هستـى سجـده هایت را طـولانـى نما)).(39)
نشـانه هـاى خـوشبختـى در مـا و خـانـواده مـا
سخنان حکمتآمیز و گفته هاى پنـدآمـوز, گاه تإثیـرى آن گـونه در رواق قلب و آینه اندیشه انسان مـىآفرینـد که بـى درنگ نگاهـى به گذشته خود کرده و با هـوشیارى فراوان براى حال و آینـده خـویـش تدبیرهایى ارزشمند مى نماییم.
بررسى نشانه هاى سعادت و خوشبختى در زندگى از ایـن موارد است که افراد بصیر و روشنگر را به سـوى خود فرا مـى خـوانـد تا فرصتهاى گرانبها را از دست نداده; بهتـر از گذشته زندگـى کنـد. در نگاه ظاهربینان و ساده لوحان ایـن نشانه ها, جلـوه دیگـرى دارد اما در دیـدگاه ژرف نگـران و فـرهیختگـان, چهره خـاصـى مـى یابـد. آنـان نشـانه هـاى خـوشبختـى را در ایـن نمـودهـا مـى نگـرند:
الف ـ رفت و رو
پاکسازى دل و دیده از غبار کینه, سیاهـى حسـد, تیرگیهاى گناه و لکه هاى کـدورت و بـددلـى چنانکه امـام امیـرالمـومنیـن علـى(ع) فـرمـوده انـد: ((خلـو الصـدر مـن الغل و الحسـد مــــــن سعاده العبد)).(40) پاک نمـودن سینه از کینه و حسادت از ـ نشانه هاى ـ خوشبختى انسان است.
ب ـ شست و شو
زدودن ذرات ریز غبارهاى غفلت از خانه وجـود و شفاف ساختـن دیده و دل از هـر گـونه تیـرگـى, نشـانه دوم خـوشبختـى مــــاست که:
شستشـو مى کـن و آنگه به خرابات خرام رسـول اکرم(ص) ریزش اشک از دیـده(41) و در پـى آن یافتـن احساسـى لطیف و دلـى نرم را نشان دیگر سعادت دانسته اند.
ج ـ جست و جو
آراستـن کعبه دل به زینتهاى زیباى معنـوى و معطـر ساختـن آن به گلابهاى خـوشبـوى اخلاقـى, در جست و جـوى ارزشها و صفات همیشه سبز میسـر مـى شـود. نشـان سـوم خـوشبختـى که در سخنـان معصـومـان ـ علیهم السلام ـ بـر آن تإکیـد فـراوانـى شـده است, صفاتـى چـون: سخـاوت, قناعت, اخلاص, سبکبالـى, همنشینـى بـا صـالحـان دانـش و انـدیشه, تلاش بیشتـر بـراى ذخیره اخروى و زهـد دنیـوى, تعهد در دیـن محـورى زندگى و دورى از هـواهاى نفسانى, بردبارى و شکیبایى در سختیهاى زنـدگـى, درخـواست بسیار از پـروردگـار متعال بـراى عاقبتـى نیکـو و فـرجـامـى شیـریـن در زنـدگـى.(42)
د ـ گفت و گو
اکنـون که خانه خدایى دل و حرم الهى قلب خـود را پیراسته ایـم و پـس از آن آراسته ایـم, نـوعى یکرنگـى و سنخیت بیـن ما و محبـوب یگانه و بـى همتا احساس مـى کنیـم, خـود را سبکبال, دل را آینه اى شفاف و روشـن و اندیشه را آبشار افکار ناب و طلایى مـى بینیـم که حاضـر نیستیـم ذره اى از ایـن ثـروت گـرانسنگ را از دست دهیـم و لحظه اى از معنـویت حـالات خـود بکـاهیـم. چنـان بینـش ارزنـده اى یافته ایم که هیچ گاه خـود را تنها نمـى بینیـم, بلکه با خـداوند بزرگ و یاد و نام او شاد و شـادمانیـم و دلبستگیهاى زمینـى را, رهزنان برکات آسمانى مى بینیـم و بـس. گفت و گـو با خالق مهربان را بـرتریـن وظیفه خـود مـى شمریـم و استفاده از مهربانان عالـم وجـود, یعنى معصومان و پیروان آنان ـ که رسالتى جز هدایت همگان به سـوى بلنداى تکامل, سعادت و خـوشبختـى نـدارنـد ـ را طـوباى برکات مى بینیم.
و این پاسخـى بـراى پـرسشهاى دیگر است که ((بهتـریـن سعادتها و نیکبختیها)), ((خـوشبختى پایدار و جاودان)), ((نیکبختـى دنیا و آخـرت)) نام دارد. مـرحله اى که در آن لذت تـرک لذتها بیشتـر از شـوق خـوشیها و لذت از آنهاست و رتبه اى که آدمـى اختیار تمامـى اعضـاى خـود را در دست دارد, از افکار بـاطل و تخیلات پـوچ دورى مى کند, از کارهاى خـود احساس پشیمانى و ندامت نداشته, چنان نور معرفتى در صحـن دل و دیده خـود مى افزود که هیچ گاه دچار ظلمت و ضلالت نشـده, افزون بر هدایت خـود, رهبرى دیگران را نیز به عهده مى گیرد(43) و افواج انسانهاى پاک سیرت و شیفته خـوشبختى و سعادت را به سرمنزل مقصـود که ((رضایت پـروردگار بزرگ)) و ((خـدمت به مردم دین باور)) است, مى رساند.
چنیـن کسـى همیشه بـا خـود زمزمه اى حیـات بخـش دارد که:
(اى طـائر قـدوسـى, بر (تن) متن و (تن)هـا
دارى پـس از ایـن منزل, بـر عرش نشیمـن ها)
بـا خـاک سیه بـودى یک عمـر در ایــن منزل
بـا روح قـدس پـرى, زیـن بعد به گلشـن هـا)
پى نوشت :
1ـ دیـوان حـافظ, بـرگزیـده از غزل 108.
2ـ سـوره حـدیـد, آیه 20, نک: تفسیر المیزان, ج19, ص;164 تفسیر نمـونه, ج23, ص;348 تفسیـر اطیب البیـان, ج12, ص;434 انـــــوار درخشـان, ج16, ص;188 صـافى, ج5, ص137.
3ـ براى خـوشبختى و موفقیت آفریده شده ایـم, دکتر مـوریل جیمز و دکتـر دورتـى جنگـواره, تـرجمه دکتـر حسـن قـاســـم زاده, ص112.
4ـ همان, ص282.
5ـ همان, ص199.
6ـ همان, ص42.
7ـ تفسیر نمـونه, آیت الله مکارم شیرازى و جمعى از نـویسنـدگان, ج9, ص252.
8ـ مراجعه کنیـد به سخنان اول فروردیـن 1378 مقام والاى رهبـرى, حضـرت آیت الله خامنه اى در مشهد مقـدس در باره نـوروز, بـرکات و خرافات آن.
9ـ دیـوان حـافظ, بـرگزیده از غزل 222.
10ـ فـرهنگ بزرگ جـامع نـویـن, احمـد سیـاح, مجلـــد اول, ص70.
11ـ نهج البلاغه, حکمت, ش94.
12ـ نک: تفسیـر نـورالثقلین, ج2, ص398.
13ـ بحـارالانوار, ج10, ص99 و ج77, ص115.
14ـ میزان الحکمه, ج4, ص459.
15ـ همان.
16ـ التفسیر المعین, ص233.
17ـ دیـوان حـافظ, بـرگزیـده از غزل 445.
18ـ سوره صافات, آیات 70 تا 76.
19ـ نهج الفصاحه ( طـوبى لمن عمل بعلمه و انفق الفضل مـن ماله و امسک الفضل من قوله).
20ـ نهج البلاغه, خ176, ف35.
21ـ همان, خطبه 214, ف8.
22ـ همان, حکمت 44.
23ـ همان, حکمت 123.
24ـ همان, حکمت 286.
25ـ براى خـوشبختى و موفقیت آفریده شده ایـم, دکتر مـوریل جیمز, دکتـر دورتـى جنگـواره, تـرجمه دکتـر قـاسم زاده, ص161.
26ـ نهج البلاغه, خطبه 23.
27ـ سوره آل عمران, آیه 133.
28ـ سوره صافات, آیه 60.
29ـ سوره عنکبوت, آیه 27.
30ـ سوره ص, آیه 36.
31ـ رک: مکارم الاخلاق, ص65.
32ـ غررالحکم و دررالکلم.
33ـ میزان الحکمه, ج4, ص459 و ;460 نهج البلاغه, صبحـى صالح, خ86.
34ـ بحارالانوار, ج73, ص171.
35ـ همان, ج78, ص;136 نک: سـوره نحل, آیه ;43 سـوره مائده, آیه 23 و 11, آل عمـران, آیه 109, 101, 173 و 122.
36ـ دیـوان حـافظ, بـرگزیـده غزل 294.
37ـ برنامه ریزى استراتژیک در نظام آمـوزشى, تإلیف راجر کافمـن و جـرى هرمـن, ترجمه دکتر فـریـده مشایخ و دکتـر عباس بازرگان.
38ـ بحـارالانـوار, ج93, ص;311 کنزالعمـال, خ30811.
39ـ بحارالانوار, ج85, ص164.
40ـ میزان الحکمه, ج4, ص461.
41ـ تفسیـر نـورالثقلیـن, ج2, ص398.
42ـ التفسیـر المعین, ص;233 میزان الحکمه, ج4, ص461 و 462 و ;463 بحـارالانـوار, ج77, ص145 و ;149 غررالحکـم.
43ـ میزان الحکمه, ج3, ص200 تا 205 و ج4, ص463 و 464.