آداب و رسوم ازدواج در خوزستان
در ایـن دیار, پسر که به سـن ازدواج مـى رسد, خانـواده اش به فکر مـى افتند که زنى برایـش انتخاب کنند تا که سر و سامانـى بگیرد.
به همیـن خاطر توسط پیرمردان قابل احترام و یا جوانان هـم سـن و سال به او پیشنهاد مى کنند.
زمانـى که مـوافقت پسـر حاصل آمـد (که البته با کلـى حجب و حیا همراه مى باشد), پـدر و مادر به تکاپـو مـى افتند که دخترى مناسب پیدا کنند.
آنان دختر دم بختـى را در نظر گرفته و یکـى از روزها بـدون اطلاع قبلـى, زنهاى فامیل پسـر و مادر پسـر به خـانه دختـر مـى رونـد.
آنان در لفافه مـوضـوع را به میان کشیده و اطلاع مـى دهند. از آن طرف, مادر دختر این خبـر را به شـوهرش مـى دهـد. در همیـن روزها پیرمـرد محترمـى از بستگان پسـر بـراى ((دلالـى)) به خانه دختـر مـى رود و بعد از کلـى حاشیه رفتـن و از مسایل مختلف صحبت کردن, موضوع را در میان مى گذارد.
پدر دختر دو جـواب براى ایـن درخـواست دارد, یا اینکه مى گـوید:
فکرهایمان را بکنیـم که یعنى موافقـم و یا اینکه مى گوید: قولـش را به قـوم و خـویـش خـودمـان داده ایـم که یعنـى مخـالفـم.
مخالفت اقدامى به دنبال ندارد اما در صـورت موافقت, بعد از چند روز چند نفر از ریـش سفیدان به اتفاق پدر پسر براى ((کدخدایـى)) به خانه دختـر مـى رونـد. بعد از گفتگـوى زیاد و مطـرح کردن اصل مـوضـوع, پـدر دختر بنا به خـواسته ریـش سفیدان, مقـدار خرج روز ((شیروا برون)) را تعیین مى کند.
شیربهاى دختر هم با چک و چانه فراوان و قرض و نقد تعییـن مى شود که نقدش را در روز ((شیروا بـرون)) نقـدا مـى پـردازنـد و قرضـش مى ماند براى بعد. این گفتگوها میان ایـن چند نفر محرمانه بـوده و تـا روز شیـروا بـرون بقیه افـراد از آن بـى اطلاع مـى مـاننـد.
در طـى یکى دو روز بعد از ایـن قرار و مدار, پدر پسر خرج شیروا برون را تهیه کرده و به خانه دختر مـى فرستد. جشـن شیروا برون و شیـرینـى اشکـون (که هـر دو در یک روز است) بـا حضــور جمعى از دعوت شـدگـان بـرگزار مـى شـود و وکیل خـانـواده عروس که یکـى از ریـش سفیدان است مقـدار شیربها را بیشتر از اندازه قرار و مدارى که داشته انـد به وکیل خـانـواده دامـاد پیشنهاد مـى کنـد که بـا اعتراض او مواجه مى شود.
پـدر عروس خرده خـرده از آن را به احترام هـر یک از بزرگتـرهاى مجلـس مـى بخشد تا به مقدار قراردادى خـودشان برسد و علـى الظاهر موافقت حاصل مى شـود و داماد به دستـور ریـش سفیدان دست پدر عروس را مى بـوسد و همه دست مـى زنند که مبارک است و نقل و نبات و چاى بـا اجـازه پـدر عروس بیـن مـدعویـن تقسیـم مـى شود.
بین روز ((شیروا برون)) و ((جهاز خرید)) ممکـن است ماهها فاصله بیفتد تا اینکه هر دو فامیل خـود را جمع و جـور و خرج عروسى را روبه راه مى کنند. دختر در تمام طـول ایـن مدت سعى مى کند که خـود را از چشـم فـامیل دامـاد مخفى نگهدارد.
در روز مقرر پـدر و مادر عروس و داماد و یکـى از ریـش سفیدان به بازار رفته تا هـم خـریـد جهیزیه را داشته بـاشنـد و هـم ((رخت برون)) براى عروس و داماد.
روز بعد سـردفتـر رسمـى ازدواج مـىآیـد و از عروس و دامـــاد و پدرهایشان امضا مى گیرد و عروسـى شروع مى شـود. دو شب و روز جشـن مى گیرند و به پایکـوبـى مـى پردازنـد و داماد بـراى دوستان خلعت مـى فـرستـد (بـراى هـر کـس سه متـر پـارچه).
دومیـن شب عروسى را حنابندون مى گویند. زنهاى خانواده داماد حنا درست مـى کننـد و آن را در خـانه عروس به کف دست و پــــاى عروس مى بندنـد. دختران دم بخت نیز براى سفیدبختـى از حناى عروس سهمـى دارند.
در نیمه هاى همان شب, دوستان نزدیک داماد, دست و پاى او را تـوى رختخوابش حنا مى بندند.
بعد از خـوردن نهار, لبـاسهاى عروس را تـوى سینیهایـى بـر ســر دختران به همراه نـواى ساز و دهل به خانه او مـى برند و هر کدام از زنها تکه اى از لبـاس عروس را تنـش مـى کننـد.
در همیـن روز توشمال ها داماد را بدرقه مى کنند. داماد به همراهى چند تن از دوستانـش و پس از شستشو, لباس دامادى را بر تـن کرده و برمى گردد. موقع برگشتـن داماد از حمام, جشن و سرور تماشایى تر است. مردم به پیشـواز رفته و هیچ کـس از روبـوسى داماد بـى نصیب نمـى مانـد. جلـوى خانه داماد تخـم مـرغى را جلحى پایـش به زمیـن مى زنند و بعد او را سر کرسى مى نشانند و هر کسـى شاباشـى مى دهد. سلمانـى با گفتـن ((فلانـى فلانقـدر شاباش, خانه اش آباد)) دهنـده شاباش را معرفى مى کند و بعد از هر معرفـى مردها دست مـى زننـد و زنها ((کل)) و ایـن شعر را مـى خـواننـد:
عزیـزم لــر خـــوروم دورت
سر کرسى نشینى کل زنم دورت
و عروس را در حـالـى که آیینه اى روبه روى او گـرفته شـده, بـــا پـایکـوبـى به در خـانه داماد مـى بـرنـد. دامـاد روى دروازه در مى ایستـد و عروس از در مـى گذرد تا همیشه فرمانبردارش باشد. دست عروس را مادر داماد و عمه اش گـرفته و او را تا دم در اتاق حجله مى برند. در جلـوى پاى او مرغى را چنان سر مـى برند که قطره اى از خونـش روى زمیـن نریزد (توى طشت و یا ظرف دیگرى) و عروس را توى حجله مى برند. دست داماد را نیز یکى از ریـش سفیدان گرفته و تـوى اتـاق مـىآورد و آنها را دست به دست مـى دهد.
صبح روز بعد یک یک اقـوام و اهالـى براى دیدن عروس مىآیند و هر کسى با دادن هدیه اى به عنوان ((روگشـون)) (روگشا) موفق به دیدن روى عروس مى شود.
سه روز بعد روز ((پاگشـون)) (پـاگشـا) است که عروس و دامـاد به خانه پـدر عروس دعوت مى شـوند و هدیه اى قابل تـوجه مـى گیرند. از صبح فرداى ((پاگشـون)) عروس به کارهاى خانه جدیدش مـى رسد. قابل ذکر است که این مراسم در شهرهاى مختلف ایـن استان تفاوتهایى با هم داشته و نیز امروزه بعضى از ایـن آداب و رسوم دچار تغییراتى شده اند.
منـابع:
1ـ خـوزستـان در منـابع ایـرانشنـاسـى, ص50.
2ـ سفـرنـامه خـوزستـان, ص143 ـ 150.
3ـ نگـاهـى به خـوزستـان, ص188 ـ 186.