نویسنده

 

مشاور شمـا
مشاور این شماره:
دکتر زهرا آکوچکیان

 

 

ایـن شمـاره خـواهـر زهـراعبـداللهى ـ قم
خواهرR.M.A.Z ـ قم
خواهر ه.ج.ص ـ زنجان
خواهر نسرین قریشى زاده ـ مراغه
خواهر زینبM ـ استان کرمان


یادآورى:
1 ـ خواهران و برادرانـى که مایل به دریافت کتبـى پاسخهاى خـود در اولیـن فرصت مـى باشنـد لازم است نشانـى کامل خـود یا یکـى از دوستـانشـان را همـراه طـرح مشکلات خـویـش درج نمـایند.
2 ـ آن دسته از نامه هایـى که به خـاطـر فقـدان یا نقص نشـانـى, امکان ارسال پاسخ بـراى آنها نیست, پـس از آماده شـدن پـاسخ در اولیـن شمـاره مجله منتشـر خـواهـد شد.
3 ـ بخـش مشـاوره مجله خـود را امـانت دار نـامه هـا و مطـالب آن مـى داند و حـداکثر دقت را در حفظ اسرار و مسایل خصـوصـى صاحبان نامه ها خواهد نمود و با رعایت ایـن مهم, طرح مشکلات و پاسخها را بـراى عمـوم خـواننـدگـان مفیـد و حتـى راهگشـا مـى داند.
4 ـ در صـورتـى که مایل به درج نام کامل خـویـش در مجله نیستید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تقاضاى ما ایـن است که از درج حـروف لاتیـن اجتنـاب شـود.
5 ـ لطفـا در نـامه هـاى خـود از یک طـرف کـاغذ استفـاده کنیـد. آیـا خـرده گیـرى از دیگـران عیب است ؟

از کجـا بفهمـم اعتمـاد به نفـس دارم؟
خـواهر زهراعبداللهى ـ قـم

اگر کسى به سبب عادت خانـوادگى و به طـور اکتسابـى از والدیـن و فامیل, داراى خصلت خرده گیرى و دیدن معایب دیگران باشـد, نه آنکه ایراد به خـود شخص گفته شـود, آیا بد یا گاه لازم است؟
مـن اعتقاد دارم ایـن صفت بـدى نیست, البته اگـر به شخص مقابل, عیب و ایراد گفته نشـود, ولى دیدن و دانستـن معایب هر چیز براى خـود انسان ایرادى ندارد. اما نمى دانـم ایـن براى روحیه فرد که نـاظر عیـوب دیگـران بـاشـد, مضـر است یـا خیـر.
نکته دیگر اینکه مى خـواستـم بدانـم چگـونه فرد مـى تـواند بفهمد اعتماد به نفس دارد, یا خیر؟ و چگـونه مـى تـوان اعتماد به نفـس داشت و از خودخواهى اجتناب نمود؟ مـن فکر مى کنـم در بعضى مواقع یا حالتها و یا وقتـى لباس خاصى مى پـوشـم, در مقابل بعضى افراد اعتماد به نفـس دارم و در مواقع و شرایط دیگر خیر. چرا؟ خـواهر گرامى! تیزبینى, نکته سنجى و هـوشیارى نسبت به محیط از خصـوصیات مثبت و ارزنـده هـر شخص, نشـانه هـوشمندى او است.
انسان هـوشمنـد به دقت در احـوال دیگران و وضع محیط خـود نظارت مى کند تا بتـواند در انتخاب موقعیتهاى مناسب, دوستان و همراهان یا امکانات و اوضاع مفید, مـوفق باشد. اما خرده گیرى و عیب جـویى از دیگران, صفت مذمـومـى است. حتـى اگر عیب به فرد گفته نشـود, ناپسنـد است, چـون در واقع غیبت است. خـداونـد به صـراحت چنیـن خصلتهایى را مذمت مـى کند, آن هـم با قهر بسیار: ((ویل لکل همزه لمزه; واى بـر هر عیب جـوى طعنه زننـده.)) چنیـن کسـى طعمه آتشـى خـواهـد بـود و قلب و دل چنیـن فـردى در آتـش و عذاب خـدا است.
اگر کسى در محیطى رشد کرده که افراد, ایـن گـونه رفتار کرده اند و یا به ایـن دلیل که عادت خانوادگى است, نمى تـواند از زیر بار مسـوولیت آن شانه خالـى کند. اگر از دیگرى خرده گیرى و عیب جـویى شود, حتـى اگر به خود او گفته نشـود, ولى ناخـودآگاه روى رفتار شخص و مـوضع گیرى و نـوع برخـورد او با فرد عیب جـویى شده تإثیر منفى مى گذارد.
کسى که مرتب از ایـن و آن ایرادگیرى و یا حتى به صورت آشکار یا درونى, انتقاد مى کند, به این معناست که در ایـن مورد که به تـو ایراد گرفتـم یا انتقاد کردم, مـن از تـو بهتر مى فهمـم یا بهتر عمل مـى کنـم. آیا واقعا ایـن گـونه است؟ آیا کسانى که دایما به دیگران خرده مـى گیرند, در همان مـوارد, بدون عیب و نقص هستند؟! در روایت آمـده است عیوب دیگـران را بسیار و عیـوب خـود را کـم نبینید.
البته عبرت گرفتن و پنـد آموختـن از آنچه پیرامـون ما مـى گذرد, اشکال نـدارد, بلکه به آن سفارش شـده است. بیشتریـن یادآوریهاى آموزشى و تربیتى قرآن ایـن گونه است. قرآن به خطاها و انحرافات اقـوام گذشته و به سرانجامى که به آن دچار شدند, اشاره مى کند و از انسانها مى خواهد که ببینند و تفکر کنند و سپـس عمل و اندیشه خـود را بـر روشـى درست استـوار کنند.
احساس اعتماد به نفـس وقتى مشخص مى شود که فرد, خـود را پذیرفته باشد, و خود و تواناییهایـش را باور داشته باشد و بتـواند براى عمل بر خود مسلط باشد و خود را تحقیر و سرزنش نکند. چنیـن فردى مى تـواند در زمینه هاى مختلف, تصمیـم گیرى داشته و بر رفتار خـود مسلط باشـد و کمتر دچار تزلزل و تردیـد شـود. اگر در مـوقعیتـى احساس اعتماد به نفـس دارید و جایـى دیگـر نـداریـد, احتمالا به خاطر آن است که آن مـوقعیت برایتان داراى ارزش است. وقتى در آن وضع قـرار مـى گیرید, مثلا لباس خوبى پـوشیده ایـد و احساس خـوبـى دارید, و یا در واقع به خـودتان, ارزش و بها نـداده اید بلکه به آنهایـى که ناظرند و شما را به خاطـر ظاهـرتان باور کـرده انـد, ارزش داده ایـد. یا جـایـى که شما از دیگـران چیزى بیشتـر داشته باشیـد, یا امکاناتـى بیشتر یا لباسـى بهتر و یا امتیازى برتر, در واقع باز ارزش به چیزى غیر از وجـود خـودتان داده ایـد. ایـن ارزشمنـدى لحظه اى, ارزش دادن به چیزى غیـر از خـودتان است.
وقتـى انسان عارى از هر پیرایه و بـر خود مسلط باشـد و خـود را باور داشته باشـد, مـى توانـد روى محیط تإثیـر بگذارد, و تـوان تصمیـم گیـرى و استـوار مـانـدن را داشته بـاشـد و کــارى را که مـى خواهد, بکند. به خود احترام بگذارد, هر چند دیگران بخـواهند او را حقیر کننـد. این انسان اعتماد به نفـس بالایـى دارد. ایـن فرد اگر تاجـرى باشد و ورشکسته شـود, باز خـود را بالا مـى کشـد.
دانـش آموز یا دانشجو باشد و به دلیل خاصى, شکستى در تحصیل پیدا کند, به سبب اعتماد به نفـس باز تلاش بیشترى مـى کنـد, تا جبـران شکست قبلى بشود.
البته رسیدن به اعتماد به نفـس, تلاش مـى خـواهد و مراتبـى دارد.
کسـى مثل امام خمینـى وقتى همه, حتـى برخـى نزدیکانـش او را از فعالیت بر ضـد نظام شاهـى بـرحذر مـى داشتنـد, و بعد که تهدیـدش کردند و تبعید و آواره اش ساختند و در نجف او را تحریـم کردند و فـرزندش را که امید اسلام بـود, شهیـد کردنـد, باز از پا ننشست. آنها صدها تبر از خشـم و کیـن به جانـش نشاندند, اما او استوار ماند و پایدارتر شد. در مراحل پاییـن تر یک کودک یا نوجوان نیاز دارد دیگـران او را بپذیـرنـد, به او احتـرام بگذارنـد, بـاورش کنند, تا اعتماد به نفـس در عمق فکـر و روح او رسـوخ کنـد و او نیز خـود را بپذیـرد و محتـرم بشمـارد.
شناخت تواناییها, استعدادها, امکانات و اعتماد به خود داشتـن و احسـاس کفایت و عرضه کـردن, بـا خـودخـواهـى متفـاوت است. فـرد خودخواه در ارزیابى تواناییهایش واقع بیـن نیست. او خود را بیـش از آنچه است, مى بیند و توقع او از دیگران بیـش از لیاقتـش است.
حکـایت اعتماد به نفـس و خـودخـواهـى مثل آب و سـراب است. فـرد خودخواه, بیش از لیاقتـش خود را باور دارد و براى دیگران ارزشى قایل نیست. هـرچه هست, بـراى خود مـى خـواهـد. او, شیفته و عاشق تعریف و تمجیـد و تکریـم دیگران است و از دیگران براحتـى بـراى رسیدن به مقاصـد خـود بهره مـى گیرد. او همدردى ندارد. کینه تـوز است و براى امکاناتـى که دارد, جـویاى بـرتـرى است. او به هرچه نگاه کند, خـود را مـى بینـد. اما فردى که اعتماد به نفـس دارد, ایـن گونه نیست. او خود را آن گونه که است, باور دارد. خـود را حقیـر و ذلیل نمى شمارد. همان گـونه که به خـود ارزش مـى گذارد و حتـى خود را محترم مى شمارد, به دیگران نیز احترام خـواهد گذاشت و حـرمت آنها را حفظ خواهـد کـرد. افـراد خودخـواه رفتارشان در واقع فـرار از احسـاس حقـارت و ذلت است, نه رفتـارى حـاکــى از اعتماد به نفس و ارزشمندى خـود. براى آنکه اعتماد به نفـس پیدا کنید, زیر را تمرین کنید:
ـ احساس تعهد و مسـوولیت پذیـرى نسبت به وظایفـى که به عهده تـان گذاشته مى شـود, داشته باشید. سعى در انجام مسـوولیتها و وظایفى که در زنـدگـى به عهده تـان مـى گذارنـد, داشته بـاشیـد.
ـ تـوانایـى برقرارى ارتباط سالـم با دیگران از طریق خـوب گـوش دادن, انتقادپذیـرى, شهامت بیان نظر خـود, احساس همـدردى و درک نیازهاى مشتـرک بیـن خـود و دیگران متقاعد کردن دیگران با بیان دلایل روشـن و نظرخواهى از دیگران به جاى تحمیل کردن نظرات خـود به دیگـران, کسب مهارت در بـرقـرارى روابط انسـانـى و اجتماعى, واگذارى امـور به اهل فـن و کنار کشیدن از کارهایـى که قادر به انجام آنها نیستیـد, که در واقع نـوعى شهامت است, نه ترس. کارى را بـایـد انجام دهیـد که تـوان انجـامـش را داریـد. ایـن کـار نشـان دهنـده صـداقت, واقع بینـى و دلسوزى است.
اعتراف به اشتباهات خـود, عامل مـوثر دیگرى در بـرقرارى ارتباط مـوثر است. فردى که به نقایص و کاستیهاى خـود اعتـراف مـى کنـد, زمینه را بـراى تحکیـم اعتمـاد به نفـس فـراهـم مـى کند.
ـ عامل دیگر در ایجاد اعتماد به نفـس, تسلط و کنتـرل ارادى بـر افکـار و احسـاسـات و رفتـار و نیـازهـا است. ایـن تسلط هــرچه آگاهانه تر و اختیارىتر باشـد, ارزشمنـدتر است, زیرا کنترلـى که از سر ترس و اجبار باشد, در صـورت رفع عوامل کنترل, به عصیان و بى بند و بارى تبدیل مى شود. مثل محصلى که از ترس, درس مى خـواند, و روزى که عامل تـرس حذف شـود, ممکـن است تحصیل را رهـا کند.
ـ درک صحیح از واقعیتها و بـرداشت صحیح از جـــامعه و محیط, در تحکیـم اعتماد به عزت نفس موثر است. برداشت غلط و غیر واقعى از گفته ها و احساسـات و رفتـارهـاى اطـرافیان و یـا وقـایعى که رخ مى دهد, از مشکلات کسانى است که اعتماد به نفـس ندارند. ایـن سوء برداشتها آنها را به سـوء ظن, تردید, بدگمانى و ترسهاى بى مـورد و وسواس مبتلا مى کند.
ـ مفید بـودن به حال خـود و جامعه و پرهیز از کسلى و تنبلى, که مـوجب فرسـودگـى جسـم و روان مى شـود, ضرورى و مهم است. کسالت و تنبلـى, امیـد و آرزوى فرد را به تباهـى مـى کشانـد, و او را به ناامیدى مى رساند.(1)
ـ داشتـن هدف در زندگى مادى و معنوى و تلاش براى دستیابى به این اهداف, کلید عزت نفـس است. بى هدفى در زندگى منجر به احساس پوچى مـى شـود و معنـى و مفهوم را از زنـدگـى مـى گیرد.
ـ آگاهـى از انگیزه هاى درونـى, احساسات و افکار, یکـى دیگـر از ویژگیهایـى است که بـراى داشتـن اعتماد و عزت نفـس لازم است. به میزانـى که فرد از خود, غافل باشد و خـود را نشناسـد, آسیب پذیر است و خطر ابتلا به اختلالات رفتارى و روانـى بیشتر خـواهـد بـود.
تـرس, اضطـراب, حسادت, تنفـر, خشـم, خصـومت, احساس گناه, احساس حقارت, افسردگـى و .. . همه احساسهایى هستند که آگاهـى از آنها و عواملى که در به وجـود آمدن آنها مـوثر هستند, اولیـن قدم در جهت کنتـرل و جـایگزیـن نمـودن بـا احسـاسهاى سـالمتر است.
ـ مـراقبت و محاسبه مستمـر عملکـرد و رفتار خـود و تقـویت نکات مثبت و سازنده و کاستـن از خصـوصیات منفـى و رفتارهاى نامناسب, از ویژگیهاى فردى است که به خـود اعتماد دارد, زیرا چنیـن فردى خواهان رشـد و پیشرفت است. براى پیشرفت, نقاط ضعف خـود را باید بهتر دید; مثل تاجرى که براى مـوفقیت در تجارت خـویـش و عایـدى سود بیشتر ناچار است مکررا وضعیت تجارت و درآمـد و سـود و زیان خود را محاسبه کند, تا با ترفندهاى جدیدتر از زیان, کـم کرده و منفعت را بیشتر نماید.
فرد با عزت نفـس, هیچ گاه به خـوب, قانع نیست و همیشه به دنبال خـوبتر است. ایـن مسیرى رو به رشـد و کمال و تعالـى, در زندگـى مـادى و معنـوى است. شمـا نیز امتحـان کنیـد. موید باشد.
پى نوشت :
1ـ ((مـن دام کسله خاب امله)), امام على(ع), غررالحکم, مستدرک, ص114.

شما گرفتار حسادت هستید
خـواهرR.M.A.Z ـ قـم
دختـرى بیست ساله هستـم. مشکل اصلـى مـن, احساس تنهایى همیشگـى مـن است. با اینکه در خانـواده اى پرجمعیت رشد کرده ام, ایـن احساس همیشه باقى است. اگر به کسـى دل ببندم, از اینکه فـرد دیگـرى به او نزدیک شـود, رنج مـى بـرم و نـاراحت مى شـوم; حتـى اگر فرد ثالث, خـواهرم باشد. مـن در کـودکى تـوسط خـواهران بزرگتـر طرد مـى شـدم و همیشه نیازمنـد محبت بـودم. در هنگام ارتباط با افراد مختلف, حضور فرد ثالث برایـم رنجآور است و ناراحت مى شوم اگر دوستانـم به دیگران تـوجه نشان دهند. همیشه ذهنـم مشغول ایـن مسایل است. ایـن احساس, حتـى حـالا که دانشجـو هستـم, باقى است. فکر مى کنـم این احساس, گناه باشد. راه حل ایـن مشکل چیست؟
خواهر گرامى!
احساسـى که شما به آن گـرفتار شـده ایـد, حسادت است. فـرد حسـود همیشه خواهان مـوفقیتها یا امکانات, فقط بـراى خـود است و دوست ندارد دیگران داراى چیزى باشنـد که او دارد و یا فاقـد آن است.
شما که طعم تنهایـى و طرد شـدن را چشیده اید, چرا قدر نزدیکـى و آشنایـى را نمـى دانیـد؟! چرا تنها یک دل, شادمان باشـد و دلهاى بـى شمار, با شادى نتپند؟ شما تحمل شاد بـودن دیگرى را, به خاطر دوستى و توجه دیگران, ندارید. ایـن احساس تلخ, صفا و صداقتى را که بایـد در رابطه دو انسان, دو دوست و دو همراه باشـد, چرکیـن مـى کنـد; چرکیـن به لکه هاى خشـم, عدم اطمینان, ناباورى و حسـد. حسـادت, بیمـارى مهلکـى است(1) که ایمـان و عشق و بـاورهــا را مى سوزاند(2) در ابتـدا آنکه رنج مـى کشـد, فرد حسـود است(3). او است که وجـودش از درون تحلیل مـى رود. او همیشه انـدوهگیــــن و افسرده است و تحمل نشاط دیگران را ندارد. چنیـن کسى مظلوم ظلـم (حسد) خـود واقع مى شـود و مظلوم تریـن مظلومهاست. مظلومى است که به خود ستـم مى کند(4). اگر ظلـم, گناه است, پـس حسادت نیز گناه است.
نگاه و تـوقع خـود را از دیگران و دنیایتان تغییر دهیـد. وقتـى احساس شادمانـى کنیـد که دیگـران شادمان بـاشنـد, وقتـى احسـاس آشنـایـى و دوستـى کنیـد که دیگـران از تنهایـى رنج نبـرنـد.
خـواهر گرامـى, چنان که گفته اید دخترى هستید که از کـودکـى, با خـدا و سخـن او آشنا شـده اید و قلبتان با نماز طپیـده است. اگر پیرو و شیعه امام علـى(ع) هستید, به یاد آوریـد او به خاطر رنج دیگران مـى گریست و به خاطر گرسنگـى آنها هیچ وقت سیر نخـوابید. بخشـش را از خورشید و از درخت بیاموزید. بخشیدن و سهیـم شدن را تمریـن کنید. مـى توانید از مادیات شروع کنید. اگر تـوانستید در معنـویات نیز شریک شـدن را بیازمایید. قسمت کردن شادیها چنـدان سخت نیست; لذت هـم دارد. این لذت را تمریـن کنیـد. قبل از آنکه در حصار خودبینى, خودخـواهى, حسادتها و کینه تـوزى محصور شـوید, خـود را نجات دهید. به رشد و کمال و عزت و اقتدار نمـى رسید مگر آنکه با دیگران درآمیزید و براى دیگران ارزش قایل شـویـد; حتـى بـا افـراد ثـالثـى که در دوستیها و امکـانـاتتـان شـــــــریک مى شوند.شادکام باشید.
1ـ الحسـد شـر الامـراض; حضـرت علـى(ع), غررالحکـم.
2ـ ان الحسـد لیـاکل الایمـان کمـا تـإکل النـار الحطب; امــام باقر(ع), بحارالانوار, ج73.
3ـ الحـاسـد مضـر بنفسه قبل ان یضـر بـالمحسـود; امام صادق(ع), بحارالانوار, ج73, ص255.
4ـ و ما رإیت ظالما اشبه بمظلوم مـن الحاسد ...; حضرت على(ع), بحارالانوار, ج75, ص251.

خواهر ه.ج.ص ـ زنجان
خواهر گرامى!
بـا تـإسف از مسـإله اى که بـرایتـان رخ داده است, نکـاتـى را خدمتتان عرض مى کنیم.
قبل از اینکه بخواهید در مورد حادثه پیـش آمده ذهنتان را مشغول کنید, یا راه حلـى براى آینـده بجـویید, باید تـوجه داشته باشید چنیـن حـادثه اى ـ آن هـم بـراى دختـربچه ده, یازده ساله ـ چیزى نیست که شما و والدیـن متـوجه آن نشده باشید. صرف تماس یا لمـس بدنـى مشکل ایجاد نمـى کند. هر گـونه دستکارى به عنف, آن هـم در دختربچه, بشدت دردناک و همراه با خـونریزى شدید است. اگر چنیـن چیزى رخ مى داد, برادرتان که همراهتان بـود و نیز مادرتان متوجه ضایعه مـى شـدند. اگـر بـرادر و مادرتان متـوجه چیزى نشـده انـد, بدانید نگرانى شما بى مورد است و تنها بر اساس وهم و گمان چنیـن فکـرى کـرده ایـد و خـود را بـى دلیل عذاب داده اید.
اگر حادثه, واقعا آن گـونه که بیان کرده اید باشـد, جاى نگرانـى نیست. با آسـودگـى خاطـر ازدواج کنیـد. اگر نگرانیهاى دیگرى در مورد آلودگى و عفونت دارید, با مادر خـود صحبت کنید و به متخصص زنـان مـراجعه نمـاییـد, تا خیالتـان راحت شـود.خـدا یـارتـان.

بـا مسـایل خـود احسـاسـى بـرخـورد نکنیـد
خواهر نسرین قریشى زاده ـ مراغه

خواهر گرامى!
اگر در روابط خـود با دیگران ابتدا بشدت علاقه مند مى شـوید و بعد احساس دلسردى مـى کنید, به علت ایـن است که در برخـورد با افراد یا مسـایل پیـرامـون خـویـش بیـش از آنکه عقل و منطق را به کار گیرید, احساساتى برخورد مـى کنید. وقتـى در برخـوردهاى ابتدایـى احساساتى شـویـد, پـس از مـدتـى جنبه هاى دیگر شخصیت و خصـوصیات افراد را مى بینید و اینجاست که منطق و عقل شما, با تـوقعاتى که داریـد همـاهنگ نبـوده, در نتیجه دلزده مـى شـوید.
بنابرایـن, در برخـورد با دیگـران و پذیـرش آنان, بخصـوص بـراى ازدواج سعى کنیـد بـرخـورد خـردمنـدانه و منطقـى بیشتـرى داشته باشید.
ارزشهایـى را که خـود معتقـدید و بـدانها احترام مـى گذارید, در وجود دیگران جستجو کنید.
به خصوصیات رفتارى فرد, نحـوه برخـورد او با دیگران و واکنشهاى وى در مسایل گوناگـون تـوجه کنید. اگر آن را مطلـوب یافتید, به احساسات خـود اجازه فعالیت بـدهید. هر چنـد در عمل, مشکل است و ما به آنان نمـى توانیم به آنچه تـوصیه شـد, عمل کنیـم, ولـى با تمریـن و برخوردهاى بیشتر, توانایى افزونترى پیدا خواهیـم کرد. در مـورد ازدواج, ایـن گـونه عمل کنید:
خصوصیات فردى و اخلاقى و رفتارى خـواستگار را مورد ارزیابى قرار دهیـد, ارزشهاى انسـانـى و اخلاقـى را در وى جستجـو کنیــد و از دیگران بـراى کسب اطلاعات بیشتر کمک بگیریـد. همچنیـن مسإله را با خانـواده مطـرح کنیـد, زیـرا آنها از جنبه هاى دیگـر به ایـن موضوع تـوجه خـواهند کرد. وقتى شما اطلاعات بیشترى داشته باشید, عقلانى تر مى توانید برخورد کنید.
وقتى منطقـى تـر عمل کنیـد, حتـى در بحرانهایـى که ممکـن است رخ بدهد, از اختلاف سلیقه و فراز و نشیبهاى زندگـى دلسرد و مإیـوس نمـى شـویـد. از ابـراز لطفتـان به مجله سپـاسگزاریم. موفق باشید.

به خـاطـر شغلـم, نگـرانـم خـواستگـار نیـاید!
خواهر زینبM ـ استان کرمان

دخترى 26 ساله هستـم که قبلا در کـویت زنـدگـى مـى کردم و در جنگ کـویت و عراق مجبـور به بـازگشت شـدیـم. مشکلات زیـاد مـالــى و خانوادگـى داریـم. خانـواده ما پرجمعیت, ولى خـوب است. به دلیل مشکلات مالى, برادرانـم کار مى کنند و همه درآمد خـود را نزد مـن مى گذارند مـن مـورد اعتماد و احترام همه افراد خانواده هستـم و به دلیل زحمات زیادى که برادرانـم مـى کشند, همیشه مـدیـون آنها هستم.
به خاطر همیـن سعى کرده ام هرگاه فردى از خانـواده مشکلـى دارد, به او نزدیک شـوم و با او صحبت کنـم, تا ناراحتیـش را فـرامـوش کند.
براى کمک به خانواده مـدت دو سال است به عنـوان سرایدار در ... مشغول به کار هستـم. از آن مـوقع تاکنـون روحیه ام خیلى عوض شده است; اغلب غمگیـن هستم, در خانه که باشم حوصله بچه ها را ندارم, با تندى حرف مـى زنـم, دوست نـدارم زیاد از خانه خارج شـوم و از شادى و نشاط گذشته در مـن اثرى نیست. به پدر و برادرانم گفته ام کمک ماما هستم, ولى مادر و خواهرم مى دانند سرایدار هستـم. گرچه سرایـدارى شغلى شریف است, ولـى احساس سـرافکندگـى و شـرمنـدگـى مـى کنـم. از طعنه دیگـران به خـاطـر شغلـم نـاراحتم.

نگرانـم که شاید کسى به خواستگارى مـن نیاید, آیا سرایدار بودن مانع ازدواج مى شود؟
خواهر گرامى!
به شما براى داشتـن چنین خانواده خوب و زحمتکشى تبریک مى گوییم. خانـواده اى که همدلى و یکرنگى در آن باشد, براحتـى مى تـواند با بسیارى از مصایب و مشکلات دست و پنجه نرم کنـد و سرافراز باشـد. وضع روحى که شما به دنبال شروع کار خـود پیدا کرده اید, چند علت مى تـواند داشته باشد; تغییر محیط, افزایـش مسـوولیتها, خستگى و فشار کار مى تـواند از عواملـى باشد که تا حدى شما را فرسـوده و مستعد افسـردگـى کرده است. علایمـى که از رفتار و حالات خـود ذکر کرده اید, علایـم افسردگى خفیف تا متـوسط است. وقتـى فردى افسرده مى شود, علایمى به صورت کـم حوصلگى, از کوره در رفتـن, احساس غم و دلتنگـى, زود به گـریه افتـادن, حسـاس بـودن و زودرنجـــــــى, فرامـوشکارى, اختلال در خواب, زود بیدار شدن از خواب, کـم خـورى, پرخورى, احساس بـى ارزش بـودن, خـود ملامتگرى, کـم شدن نیروى بدن, خستگى زودرس, احساس ناامیدى, درماندگـى و اضطراب پیدا مـى کنـد.
البته هر کسى ممکـن است برخى از این حالات را تجربه کند. شما از یک طرف با تغییر وضع زندگى کمـى دچار اضطراب و افسردگـى شده اید و از طرف دیگر به خاطر حـرفهاى دیگران و ذهنیت خـودتان و احساس کـم ارزشـى تا حد زیادى نسبت به وضع شغلـى خـود احساس نگرانـى و سرافکندگـى دارید. احساس حقارت نیز به نـوبه خـود مـوجب تشـدید گـوشه گیـرى و انزواطلبـى و افسـردگـى شمـا شده است.
خواهر گرامى!
بـراى رفع ایـن حـالات به چنـد نکته تـوجه کنید:
ـ در درجه اول سعى کنیـد حتمـا بـا روانپزشک, مشــــاوره داشته باشید. اقدامات درمانى خـوشبختانه خیلـى پیچیده نیست و مشکلتان نیز خیلى شـدیـد نیست و ان شإالله خیلـى زود بـرطـرف مـى شـود. ـ تصـور خـود نسبت به کارى را که مى کنید اصلاح نمایید. شما دختر باغیرتـى هستیـد که به خاطـر قـدردانـى و جبران زحمات بـرادران تلاشگـر و مهربانتان سعى در پیدا کـردن شغلـى نمـوده ایـد. وقتـى پیامبـران خـدا ـ بـا آن همه عظمت ـ چـوپان هستنـد و یا امامان کشاورزنـد و دستهاى آنها از بیل زدن پینه بسته است, چه جاى فخـر بـراى کسـى است که کارى غیـر از اینها داشته بـاشـد؟! وقتـى یک خدمتکار مثل ((فضه)) چنان مقام و معرفتـى پیدا مى کند که همه به او احترام مى گذارند و قصه او نقل مجالـس است که هر سوالى را با قـرآن جـواب مـى دهـد, بـراى چه شما غصه مـى خـوریـد؟! شمـا کـار شرافتمندانه اى دارید و رزق حلالـى را به خانه مـى برید. هدفـى که شما به خاطر آن کار را شروع کرده ایـد, مقـدس و باارزش است. کار حلال ـ شمـا هـر چه بـاشـد ـ شرافت و ارزش دارد.
کارى که موجب رزق حلال شـود, شریف است; هر شغلى که باشد. کار در دیـن اسلام عار نیست. بیکـارى و بـى خـاصیت بـودن عار و ننگ است.
متإسفانه در فـرهنگ ما ایرانیان ـ که میراث دوران شاهـى است ـ ارزشگذارى مفرطى روى انـواع شغلها مى شـود, به طـورى که افراد ـ حتـى با وجـود نیاز مبرم ـ حاضر نیستنـد بسیارى از کارها را به خاطر تمسخر و تحقیر بپذیرند; مثلا ممکـن است از کمک به خانم, در کارهاى خانه یا نگهدارى بچه و یا کارهاى مشابه بپـرهیزنـد. عار بـودن برخى کارها در مملکت ما به گونه اى است که گاه به کارگر و یا آن کـس که براى گذراندن زندگى خود به مشقت تـن مى دهد, ارج و ارزش نمى گذاریم; ولـى در کشـورهاى اروپایى مى بینیـم فرد ـ حتـى دانشجـوى پزشکـى ـ خیلـى راحت مـى گـوید:

پـرستـار بچه یـا کمک کـار خـانه هستم!
ـ خواهر گرامى!
شما آن گـونه که خـود را بـاور داریـد, به خـود نگاه مـى کنیـد. دیگران نیز همین طـور و همیـن حـد شما را باور دارنـد و به شما نگاه مى کنند. اگر شما با دید مثبت به خود بنگرید و کار خـود را باارزش بـدانیـد, دیگـران نیز بـا دیـد شمـا خـواهنـد نگـریست. ـ با گذشت زمان و سپرى شـدن سنـوات خـدمت, اگر بتـوانید تحصیلات خـود را به شکل غیر حضورى ادامه دهید, امید به ترقى شغلى بیشتر خواهد شد.
پـس با مراجعه به پزشک و درمان جـدى افسـردگـى و تغییر نگـرش و خـودبـاورى و ادامه تحصیل, آینـده روشنـى بـراى خـود بسـازیـد. عنـوان ایـن شغل هیچ مشکلـى بـرایتان فـراهـم نخـواهـد کرد. ان شـإالله همسـر منـاسب, فهمیـده و متـدینـى نصیبتـان شـــــود. حق یارتان.