عصبى


 

عصبى

 

 

مرد :مى دانم مقصرم. مى دانم بى ملاحظه و بى گذشتم. اما ایـن را نیز خـوب مـى دانـم که زن بسیـار خـوب و صبـورى نصیبـم شـده است.
زن :همسر من عصبانى مزاج است. همسر مـن تندخـو و عصبـى است. اما مـن همیشه همچـون آب بـوده ام که بر آتـش خشـم او ریخته مى شـود.
مرد :گاهى فکر مى کنم عصبى شدنـم غیر ارادى است. دست خودم نیست. اما اگر ایـن همسر صبور و باگذشتـم نبـود؟ با آن حرفهایى که به وقت عصبانیت مـى زنـم. با آن کارهایـى که به وقت عصبـانیت انجام مى دهم.
زن :مـن کار مهمـى نکـرده ام فقط درک درستـى از روحیات شـوهـرم دارم. مى توانـم حرکات و حرفهاى او را در لحظات عصبانیت پیش بینى بکنـم. کـارى مـى کنـم تـا او زود به آرامـش بـرسـد. در بـرابـر عصبانیتهاى او کوتاه مىآیم.
مرد :مـن با حرفهایى که به وقت عصبانیت مى زنـم, احترام خـود را پاییـن مىآورم و بعدا پشیمان مى شوم. همسر مـن با عکس العمل صحیح مرا شرمنده مى سازد.
زن :الان شوهر من خیلى بهتر شده است. مـن کارى مى کنم که موجباتى براى عصبـى شدن او پیـش نیاید. امیدوارم براى همیشه تندخـویى و عصبانـى مزاجـى از سرش بیفتد. مـن ((هـم)) ((سر)) او هستـم و تا جـایـى که در تـوان دارم به او کمک مـى کنـم.