پیامبر (ص) در خانه ،سـازگـارى ، مهربانى ، مـدیـریت قسمت دوم

نویسنده


 

پیامبر(ص) در خانه,سـازگـارى, مهربانى, مـدیـریت
((قسمت دوم))
احمد عابدینى

 

 

در بخـش اول به ذکر نمـونه هایـى از ناسازگارى همسران پیامبر با استناد به آیات پرداختیـم. اینک به ذکر نمونه هایى با استناد به روایات مى پردازیم.
نمـونه هـایـى از نـاسـازگـاریها بـا استنـاد به روایت و تـاریخ

 

نمونه اول:
روایت ابن عباس از طلاق حفصه
ابـن عباس مـى گـوید: ((بسیار حریص بـودم از عمر بپرسـم آیه ((ان تتوبا الى الله فقد صغت قلـوبکما;(1) اگر شما دو زن تـوبه کنید بهتـر است, زیـرا دلهایتان از حق بازگشته است.)) در باره کـدام زنان نازل شـده است. تا اینکه عمر بـراى سفر حج حرکت کرد و مـن با او حج کردم. در مسیر کاملا به خـدمت او مشغول بـودم. روزى او از راه به کنارى رفت و مـن همراه او رفتم و براى دستشویى رفتـن او آفتابه بردم و سپس براى وضو گرفتـن, آب بر دستـش ریختـم[ تا بسیار بـا او صمیمـى شـوم و وى نیز پـاسخ سـوالـم را بگـویـد]. سپـس گفتـم: کدام زنان از همسران پیامبر در آیه ((ان تتوبا الى الله فقد صغت قلـوبکما)) اراده شده اند؟ گفت: بسیار عجب است (که تـو نمـى دانـى!) مـراد عایشه و حفصه است.
سپـس گفت: ما گروه قریـش بر زنانمان غالب بودیـم. هنگامى که به مدینه آمدیم, گروهى را یافتیـم که زنانشان بر آنان غالب بودند. زنان مـا نیز شـروع کـردنـد از آنان یاد بگیـرنـد و تسلیـم محض نباشنـد. روزى به همسرم خشـم گرفتـم, ولـى باز او حـرف خـود را تکرار کرد. تکرار او را ناپسند شمردم. همسرم گفت: چرا ایـن کار مـرا زشت مـى شمارى؟ به خـدا سـوگنـد! همسـران پیامبـر حـرفها و خـواسته هاى خـود را تکـرار مـى کننـد و بـا او صبح تـا شـام قهر مـى کننـد. گفتـم: هـر کـس چنیـن کنـد, زیانکار و خسارت بار است.
عمر افزود: منزل مـن در منطقه ((عوالـى)) بـود و همسایه ام مردى از انصار بـود. به طور مرتب روزى او و روزى مـن بر پیامبر وارد مى شدیم, تا از وحى و غیره آگاه شویـم. در آن روزها منتظر قبیله غسان بودیم که با ما جنگ کند. روزى همسایه در خانه را زد و مـن خـارج شـدم. گفت: اتفاق مهمـى افتـاده است. گفتـم: قبیله غسـان آمـده اند؟ گفت: مهمتر از آن. پیامبر اکرم همسرانـش را طلاق داده است! پیـش خـود گفتـم: حفصه زیـان کـرد و خسـارت دیـد. به نظرم مى رسید که چنیـن اتفاقى بیفتد. پـس از نماز صبح آماده شدم و بر حفصه داخل شـدم. دیدم مـى گرید, گفتـم: پیامبر طلاقتان داده است؟ گفت: نمى دانـم. او اکنـون در مشربه ام ابراهیـم نشسته است. حرکت کردم. پیش غلام سیاه آمدم و گفتم براى مـن اجازه ورود بگیر. غلام برگشت و گفت: پیامبر سکـوت کرد و اجازه نـداد. به مسجـد آمـدم. ناگهان افرادى را اطراف خود دیدم که مى گریند. بیـن آنان نشستم. باز به سراغ غلام رفتم. اذن خـواستـم و او برگشت و گفت: پیامبـر سکوت کرد و چیزى نفرمود. برگشتـم. ناگهان غلام مرا خواند و گفت: وارد شـو, اجازه داد. وارد شـدم و حضـرت را دیـدم که بـر حصیرى دراز کشیـده است و اثـر آن بـر صـورتـش وجـود دارد.
گفتم: اى پیامبر! زنانت را طلاق داده اى؟ فرمود: نه. گفتـم: الله اکبر! کاش مـى دیـدى ما گروه قریـش را که بر زنان غالب بـودیـم. هنگامى که به مدینه آمدیم, گروهى را دیدیـم که زنانشان بر آنان غلبه دارند و زنان ما از آنان یاد گرفتنـد. روزى بـر همسرم غضب کردم, ناگهان او را دیـدم که کار خـود را تکرار مـى کنـد. آن را زشت شمـردم. گفت: چـرا زشت مـى شمــارى و ... بـر حفصه وارد شـدم و گفتـم: آیا شما روى حـرف رسـول الله حـرف مى زنید و با او صبح تا شب قهر مى کنید؟ گفت: بله. گفتـم: هر کـس چنیـن کنـد, در زیان و خسران است. آیا از اینکه پیامبر بـر شما خشم بگیرد و به خاطـر او خـدا بـر شما خشـم بگیرد, در امانیـد؟
در ایـن هنگـام پیـامبـر(ص) تبسـم کرد.
باز به حفصه گفتـم: روى حرف پیامبر حرف نزن و از او چیزى نخواه و هر چه مـى خواهى, از مـن بخـواه و اگر دیدى همسر دیگر او بهتر از تـو است و در نزد رسـول الله محبـوبتـر است, حسـادت و غیـرت زنانگى تو را فرا نگیرد.
باز رسول الله(ص) تبسم کرد.
گفتـم: ادامه دهـم؟ فـرمـود: بله. سـرم را بلند
کردم. در خانه غیر از سه پـوست دباغى شـده چیزى نیافتم. گفتـم: اى پیامبر! از خداوند بخـواه بر امت تـو گشایشى قرار دهد; همان طـور که بر فارس و رومى ـ که غیر خدا را عبادت مى کنند ـ گشایـش قرار داده است.
پیـامبـر درست و مستقیـم نشست و فـرمـود: آیـا در شک هستــى اى ابـن خطاب؟! آنان گروهـى هستند که خـداوند لذایذشان را در همیـن زندگى دنیا قرار داده است.))(2)
از ایـن داستـان چنـد نکته فهمیـده مـى شـود:
1. سلوک عمر به گونه اى بـوده است که ابـن عباس جرإت سوال از او را نداشته است.
2. ابـن عباس زیرک بوده و مى خواسته این واقعه را ـ که به زیـان حفصه است ـ از زبـان عمـر بشنود.
3. مـردان مکه بـا زنـان خـود بـا خشـونت رفتـار مـى کـردند.
4. مردم مـدینه براى زنان آزادى بیشترى قایل بـودند و زنان روى حـرف مـردان مـى تـوانستنـد حـرف بزننـد.
5. زنان رسـول الله(ص) روى حرف او حرف مـى زدنـد و رو در روى او مـى ایستـادنـد و گـاه بـا او قهر مـى کـردند.
6. گاه مسإله مهمى پیـش مىآمد که باعث مـى شد پیامبر با همسران خـویـش یا برخى از آنان قهر کند و از آنان کناره بگیرد. و ایـن حـادثه اى بـود که نه تنها حفصه را به گـریه انـداخته و عمـر را ناراحت کرده, بلکه غبار حزن و اندوه را بـر دیگران نیز افکنـده و اشک آنان را جارى ساخته بود.
7. غیرتهاى زنانگـى یکـى از مشکلاتـى بـود که وجـود داشته و عمر دخترش را از آن بر حذر مى داشت.
8. قهر کردن پیامبر اکرم با همسرانـش از حوادث بسیار مهم بوده, به طـورى که حمله قبیله غسـان در مقـابل آن نـاچیز بــوده است.
9. وضع زندگـى پیامبر اکرم بسیار ساده بـود و بر حصیرى مى نشست.
10. شإن نزولهایى که در ذیل آیات 1 ـ 4 سـوره تحریـم بیان شد, براى ابـن عباس معلـوم بـوده و چـون شإن نزولها نقص بزرگى براى همسران پیامبر به حساب مـىآمد, ابـن عباس خـواست از زبان عمر که دختـرش در آن تـوطئه شـرکت داشت, نـام تـوطئه گـران را بشنــود.

دومین نمونه:
نزاع حفصه با پیامبر اکرم(ص)
ابـن عباس نقل مى کند: ((روزى رسول الله با حفصه نشسته بود. بیـن آنان نزاعى رخ داد. پیامبر اکرم به او فرمود: آیا مى خواهى بیـن مـن و بیـن خـودت شخصـى را حـاکـم قـرار دهى؟ گفت: بله.
پیامبـر به دنبال عمـر فـرستاد. وقتـى عمـر بـر آنان وارد شـد, پیامبر به حفصه گفت: سخن بگو.
حفصه گفت: اى پیامبـر! تـو بگو, ولـى حق را بگـو. عمر دستـش را بلند کرد و به صورت دخترش زد و دوباره دست بلند کرد و به صـورت او زد.
پیـامبـر اکـرم فـرمـود: اى عمر! دست نگهدار.
عمـر خطـاب به دختـرش گفت: اى دشمـن خـدا! پیامبـر, غیـر از حق نمى گوید. سوگند به کسى که او را مبعوث ساخته است, اگر مجلـس او نبـود و او مرا منع نمى کـرد, آن قـدر تـو را مـى زدم, تا بمیرى! پیامبر از آنجا برخاست و به غرفه اى رفت و در آنجا یک ماه مانـد و در ایـن مـدت به هیچ یک از همسرانـش نزدیک نشـد و در آن غرفه صبحانه و شام مى خـورد. آن گاه خداوند آیات 28 ـ 31 سـوره احزاب را نازل کرد.(3)

سومین نمونه:
عایشه و شکستن ظرف غذا
روزى پیـامبـر اکـرم(ص) در خانه عایشه بـود, که خـادم صفیه ظرف غذایى را براى پیامبر آورد. عایشه محکـم بر دست خادم زد و کاسه افتاد و دو نیم شد و غذا بر زمیـن ریخت. پیامبر اکرم(ص) تکه هاى ظرف را کنار هـم گذاشت و طعام را جمعآورى کـرد و در ظرف ریخت و فرمود: کلوا, غارت امکـم; بخورید, مادرتان غیرتـش به جـوش آمده است. و خادم را نگه داشت تـا هنگامـى که از خـودش فارغ شـد. آن گاه کاسه سالمـى از خانه عایشه به جاى کاسه شکسته شـده به خادم داد و کـاسه شکسته شده را نگه داشت. (4)
ایـن قصه با عبارتهاى مختلف در سنـن بیهقـى, بخارى, مسند احمـد حنبل آمده است و نشان مى دهد
اولا: ایـن داستان پس از نزول سوره احزاب و پس از جنگ خندق واقع شـده است, چـون در سـوره احزاب زنان پیامبـر(ص) مادران مـومنان دانسته شده اند. و بر طبق روایتـى که صفیه تهیه کننده غذا باشد, حادثه پس از جنگ خیبر واقع شده است, زیرا صفیه پـس از ایـن جنگ همسر پیامبر شد.
ثانیا: پیامبر به جاى عصبانى شدن و نشان دادن عکـس العملـى تند, با گفتـن جمله ((غارت امکم)), خشم خود را فرو نشاند. ایـن قسمت را بعدا به طـور مشـروح تـوضیح مـى دهیم.
ثالثا: پیامبـر بـراى پـایان دادن مسإله و ناراحت نشـدن همسـر دیگـر و جبـران خسارت وارده و نیز مجازات شکننـده کاسه, کاسه اى را از خـانه عایشه به خـادم داد, تـا به صفیه بـدهــد.

نمونه چهارم:
بـرخـورد حفصه بـا زنـى که خـود را به پیـامبـر بخشید
در کتاب کافـى از امام باقـر(ع) نقل شـده است: ((زنـى از انصار نزد رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد: یا رسـول الله! زن هیچ گاه به خـواستگارى مرد نمى رود, ولى مـن زنى بى شوهر و فرزند هستـم. آیا نیازى به من دارى؟ اگر نیازى هست , مـن خودم را به تو بخشیدم; اگر قبول کنى.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: خیر است و برایـش دعا کرد و سپـس فرمود: اى خـواهر انصارى! خـداونـد از ناحیه پیامبـرش به شما جزاى خیر دهد. مردان شما مرا یارى مـى کنند و زنان شما به مـن رغبت دارند و متمایلند.
حفصه به آن زن گفت: چقـدر بـى حیایـى! پیامبـر اکرم فـرمـود: اى حفصه! بس کـن. او بهتر از تو است! او به رسول خدا متمایل شده و رغبت پیـدا کرده است, ولـى تـو او را سرزنـش و از وى عیبجـویـى مى کنى؟! سپـس پیامبر به زن گفت: خداوند تو را رحمت کند! برگرد.
خـداونـد به خاطر رغبتت به مـن براى تـو بهشت را واجب کرد و به زودى فرمان من به تو مى رسد.
آن گاه خداوند ایـن آیه را نازل کرد: و اگر زن مـومنى خـودش را به پیامبر ببخشد, پیامبر مى تـواند با او ازدواج کند. ایـن حکـم ویژه تـو است و ربطـى به سـایـر مـومنان نـدارد.(5) بنابـرایـن خداوند, تنها براى او حلال شدن زنان از راه هبه را قرار داد.(6)

نمونه پنجم:
بـرخـورد عایشه بـا زنـى که خـود را به پیـامبـر بخشید
در مجمع البیان آمده است: هنگامى که زن, خـود را به پیامبر اکرم هبه کرد, عایشه گفت: زنان را چه شده است که خـود را بدون مهریه مـى بخشنـد؟! آن گـاه آیه فـوق نـازل شد.
عایشه به پیامبـر گفت: خـداونـد تنها به میل و خـواسته تـو زود مى رسد!
پیامبر فرمـود: تـو نیز اگر خداوند را اطاعت کنى, خداوند میل و خواسته ات را زود برآورده مى کند.(7) عایشه کم کـم اعتراض خود را متـوجه خدا کرده و به عبارت بهتر: از کار خـدا ایراد مـى گیرد و اظهار شگفتى مى کند, که چرا خداوند هماهنگ با خـواست پیامبر عمل مـى کنـد و هـر چه را او بخـواهـد, خـدا نیز مـى خـواهد!
نمونه ها در این باب بسیار است و در هر مـوردى چندیـن خبر وجـود دارد, که بـراى طـولانـى نشـدن کلام از ذکـر آنها خـوددارى مى شود. اکنون نمونه دیگرى نقل مى شود, تا روشـن شـود ایـن امـور گاه به خارج از خانه نیز کشیـده مـى شـد و مزاحـم کارهاى اساسـى پیـامبـر(ص) نظیـر تبلیغ و تبییـن دیـن مـى شـد.

ششمین نمونه:
مزاحمت عایشه بـا خلـوت پیـامبـر و امـام على(ع)
در شرح نهج البلاغه ابـن ابى الحـدیـد از قـول ابـى مخنف آمـده است:
((عایشه نزد ام سلمه آمـد تا او را بـراى خـروج جهت خـونخـواهـى عثمان فریب دهد; لذا به او گفت: تو اولیـن همسر رسول الله هستى که هجرت کرده اى. تـو بزرگ مادران مومنان هستى و رسول الله قسمت شب خـوابگـى همسران را از خانه تـو شروع مـى کرد و جبـرئیل بیشتر فرود آمدنش در منزل تو بود. ام سلمه گفت: براى چه ایـن حرفها را مى زنى؟ عایشه گفت: عبدالله به مـن خبر داده است که مردم, عثمان را تـوبه داده انـد و پـس از تـوبه او را در ماه حـرام و در حال روزه کشته اند و مـن بر خروج به سوى بصره تصمیـم گرفته ام و طلحه و زبیر بامنند. تـو نیز با ما خارج شو. شاید خداوند به واسطه و به دست مـا ایـن مسـإله را اصلاح کنـد.
ام سلمه گفت: تو دیروز علیه عثمان تحریک مى کردى و بدتریـن کلمات را در باره او به کار مى بـردى و نزد تـو نامـى غیر از ((نعثل)) نداشت[ نعثل پیرمـردى مصـرى ـ یهودى بـود که داراى ریشـى بلنـد بـود, و چون عثمان نیز ریـش بلندى داشت, عایشه او را نعثل خطاب مى کرد] و منزلت على بـن ابـى طالب را نزد رسـول الله مى دانى, آیا مـى خـواهـى بـرخـى آن امـور را به یـادت بیـاورم؟

عایشه گفت: بله.
آیا به یاد مىآورى روزى که رسـول الله در مسیرى مـى رفت و ما با او بودیـم, تا وقتى که در نقطه قدید فرود آمد و با على(ع) خلوت و با او نجوا کرد و به طول انجامید و تـو خواستى بر آنان هجـوم برى و مـن تو را نهى کردم و تو گوش ندادى و به آنان هجوم آوردى و به سرعت گریان برگشتى, گفتـم: چه شد؟ گفتـى: بر آنان در حالى که نجوا مى کردند, هجوم آوردم و به على گفتـم: مـن از رسول الله در هـر نه روز یک روز سهم دارم. آیـا روز مـرا بـراى مـن وا نمى گذارى؟ رسـول الله روى به مـن کرد و با صـورتـى برافروخته و غضبناک گفت: برگرد. به خدا سوگند! هر کس ـ چه از اهل بیت مـن و یا از سایـر مـردم ـ کینه علـى را به دل داشته باشـد, از ایمان خـارج است, و تـو پشیمـان و سـرشکسته بـرگشتى؟!
عایشه گفت: بله یاد مىآورم.
ام سلمه گفت: و باز به یادت بیاورم که مـن و تو با رسول الله(ص) بـودیـم. تـو سرش را مى شستى و مـن او را با روغن خوبى که خوشـش مىآمد, تدهیـن مى کردم و او فرمـود: اى کاش مى دانستـم همراه شتر گنهکـار کـدام یک از شما است که سگهاى حـوإب به سـوى او پـارس مـى کنند! او از راه راست منحرف است. مـن از تدهیـن دست کشیدم و گفتـم: به خدا و رسول از آن واقعه پناه مى برم. سپـس دست بر پشت تـو زد و گفت: مـواظب بـاش تـو آن شخص نبـاشــى؟! ...
عایشه گفت: بله به یـاد مــىآورم.))(8)
قبل از بررسـى کلام ابـن ابـى الحدید, نکته اى را که در مقدمه بیان شد, یادآورى مـى کنیـم و آن اینکه: گاه شخصـى با هدف و قصدى خاص کارى را انجام مـى دهـد, ولـى چـون زمینه اى بـراى بـروز آن حالت ایجاد نمى شـود, علت و انگیزه آن کار و حادثه براى دیگران مخفـى مى ماند.
جلـوگیـرى عایشه از نشستـن حضـرت علـى(ع) در کنار پیامبـر(ص) و ایجاد مزاحمت با نجـواى آنان از همیـن گونه است. اگر جنگ جمل و دعوت عایشه از ام سلمه پیـش نمـىآمـد و ام سلمه پـرده از کـارهاى عایشه بـرنمـى داشت, درون وى که از سـابق کینه علـى(ع) را در دل داشت, بر کسـى روشـن نمـى شـد. چه بسا حـوادث زیاد دیگرى نیز در زندگـى خصـوصـى پیامبر اکرم(ص) رخ داده که زمینه اى براى بیان و نقل آنها در تاریخ پیـش نیامده است. بنابرایـن نباید تصور شـود مشکلات درونى زندگى پیامبر منحصر به نمـونه هایى است که در اینجا ذکر مى شود و یا تصـور شـود تمامـى آن مشکلات را از لابه لاى کتابها مى تـوان فهمید, زیرا عایشه با کینه اى که از حضرت على(ع) و حضرت زهـرا(س) به دل داشت, کارهایـى را که در طـول یک دهه به عنـوان همسر پیامبـر انجام داد, مسلما بسیار بیـش از اینها بـوده است.

بررسى:
1. نکته مهمـى که از کلام ابـن ابـى الحـدید در باره بحث ما روشـن مى شود, ایـن است که عایشه مى خواست از نجواى پیامبر اکرم و حضرت علـى جلـوگیرى کنـد و شایـد گمان مـى کرد پیامبر اکرم فقط بـراى زن دارى آمده و اکنـون که روز عایشه است, پیامبر(ص) باید کارهاى رسـالتـى خـود را تعطیل کنـد و فقط در کنـار او قـرار گیرد.
2. از ایـن خبر روشـن مى شـود از راههاى گوناگون بر عایشه اتمام حجت شده بـود, تا بداند سفرش به سوى بصره و خروجـش علیه على(ع) معصیت و کینه او را به دل گـرفتـن خـروج از ایمــان است.
3. عایشه توانست فتـواى قتل خلیفه سوم, عثمان را صادر کند و به دنبـال آن مـردم عثمان را بکشنـد و اجازه نـدهنـد در قبـرستـان مسلمانان دفـن شـود. او فـورا چهره عوض کرده و عثمان را تائب و مظلوم جلوه داد و خود را خونخـواه عثمان دانست و لشکر عظیمى را که بتـواند مقابل حکـومت امام علـى(ع) بایستد, به راه انداخت و رهبرى لشکر از مکه تا بصره و هجـوم بر شهر بصره و رهبرى جنگ تا آخـریـن لحظات را به عهده گرفت. اینها, همه ثابت مـى کنـد عایشه شخصیت پیچیده اى داشت.
مهم است بدانیـم پیامبر اکرم چطـور در خانه تـوانسته است عایشه را کنترل کند و با تـوجه به نقشه هاى متعدد و رنگارنگ وى, طـورى عمل کند که همه همسـران از دست حضرت راضـى باشند و او نتـوانـد بیت رسـالت را به دلخـواه خـود بگـردانـد. در صفحـات آینـده به نمـونه هایـى از کـارهاى ماهـرانه او و در کنار آن, راههایـى که پیـامبـر طـى کـرد تـا مشکلـى پیـش نیـایـد, بـرمـى خـوریـم.

هفتمین نمونه:
تجسس از حالات زناشویى پیامبر
ابـوبکر و عمر نزد ام سلمه همسر رسـول الله آمدند و به او گفتند: اى ام سلمه! تـو قبل از پیامبـر همسـر مرد دیگرى بـودى. در حالت تنهایى و امـور مخفى خانوادگى چه فرقى بیـن رسـول الله و آن مرد است؟
گفت: او نیز مـاننـد سـایـر رجــال است.
آنان از نزد ام سلمه خارج شـدند. پیامبر در حالـى که منتظر بـود از آسمان امرى نازل گردد, وارد شد. ام سلمه قضیه را برایـش گفت. پیامبر غضبناک شد, به گـونه اى که عرق از صـورت و بیـن چشمهایـش سرازیر شد و در حالـى که عبایـش به زمیـن مى کشید, از خانه خارج شـد و بـر منبـر نشست. انصـار فـورا بـا اسلحه حـاضـر شـدند و ایشان دستـور داد لشکر آماده شـود و پـس از حمد و ثناى الهى گفت: چـرا گـروههایـى اسـرار مرا دنبال مـى کننـد و از حال تنهایى مـن سوال مى کنند; در حالى که ـ به خدا سـوگند! ـ از نظر حسب از همه شما باکرامت تـر هستـم و از نظر ولادت, نطفه ام از همه پاکتر است و خیرخواه تریـن شما هستم! هر کس از شما در باره پدرش سوال کند, خبر مى دهم.
انصـار گفتنـد: یـا رسـول الله! از مـا, درگذر! خـداونـد از تـو درگذرد!(9)

نکته ها:
1. چون پیامبر اکرم, تنها از خدیجه داراى فرزند بـود و از زنان متعددى که بعد از خـدیجه گرفت, فرزندى به وجـود نیامـد, و نسبت دادن نقص به حفصه و عایشه و سایر زنان سخت بـود, آنان به دنبال راهـى مـى گشتند که عیبها را به پیامبر نسبت دهنـد و او را ناقص قلمـداد کنند و مـى خـواستند ام سلمه ـ که از زنان مومـن و مـورد اعتماد بـود ـ در ایـن راه با آنان همگام شـود. ایـن تـوطئه با فـرزنـددار شـدن پیـامبـر اکـرم(ص) از مـاریه قبطیه خنثـى شـد.
2. نـوعا زنان نازا نسبت به زنـى که داراى فـرزنـد است, احسـاس حسادت مى کنند; همان طـور که عایشه مـى گـوید: ما غرت علـى امراه لرسول الله کما غرت علـى خدیجه لکثره ذکر رسـول الله ایاها;(10) براى هیچ زنـى از زنان پیامبر غیرت به خرج نـدادم آن مقـدار که براى خـدیجه به خرج دادم; از بـس که پیامبر او را یاد مـى کرد و مدح مى نمود.
البته او در اینجـا نقطه ضعف خـود را صـریح بیـان نکــرده و فرزنددار بـودن خدیجه و عشق رسـول الله به فاطمه را, بیان نکرده است, ولـى در ماجراى ماریه و انتساب ابراهیـم ـ فرزنـد وى ـ به شخصـى غیـر از رسـول اکـرم اوج حقـد خـود را نشان داده است.
3. اساسا تحقیق و تفحص در امـور زناشـویـى دیگران ناپسند است و پیامبر اکرم بسیار باغیرت بـود و نمـى گذاشت به هیچ روى کسـى از امـور داخلـى خـانه حضـرت, آگـاه شود.
4. از ایـن روایت برمىآید عایشه براى تـوجیه نازایى خود, دنبال چاره اى مـى گشت و چـون تنها دختر باکره اى بـود که پیامبـر با وى ازدواج کـرد و شـوهرى قبل از پیامبـر نـداشت, احتمالا مـى خـواست نازایـى خـود را به پیامبر(ص) نسبت داد. شایـد حفصه چنیـن فکرى مى کرد و ایـن فکر و نظر به گـوش دیگران رسیده بود که ابـوبکر و عمر به فکر تحقیق افتادنـد; تا اگر چنیـن است, نقص و عیب را از دختران خـود پاک کنند. حتـى عایشه در ایـن راه آن قدر جرإت به خرج داد که ابراهیـم فرزند رسـول الله(ص) را که در مدینه متـولد شـده بـود, به دیگرى نسبت داد و گفت: او فرزنـد جریح است! معاذ الله!
البته اهل سنت ایـن ادعا و تـوطئه را قبـول ندارنـد و داستان و اتهام به ماریه فقط در کتب شیعه است. ایـن شإن نزول اگـرچه در کتب شیعه در ذیل آیه شـش حجرات آمـده است, ولـى در کتب اهل سنت نیز یافت مى شـود; مثلا ابـن ابـى الحدید در آنجا که کینه هاى عایشه علیه حضرت على را برمى شمارد, یکى از آنها, کشف همیـن مسإله از سـوى حضـرت علـى و مبـرا بـودن مـاریه از فسـاد است.(11)

ابـن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه, از قـول استاد خـود چنیـن نقل مى کند: ((پیامبر(ص) علـى را به خـود نزدیک کرد, به طـورى که او آمـد و بیـن پیامبر و عایشه نشست, در حالـى که آن دو کنار هـم بـودند. عایشه فریاد زد: براى نشیمنگاهت جایگاهـى غیر از ران مـن پیـدا نکردى؟! ... فاطمه داراى اولاد زیادى شـد; هم پسـر و هـم دختـر, ولـى عایشه اصلا فرزنددار نشـد و پیامبر(ص) فرزندان فاطمه را به جاى فرزند خویـش مى دانست و مى فرمود: پسر من! پسر مـن چکار کرد؟ مزاحـم ادرار کردن پسرم نشـوید, بگذارید تمام کند ـ در حالى که او در دامان حضرت بـود و بر حضرت ادرار مى کرد. چه گمان مـى کنید راجع به همسرى که از شوهر خـود فرزند نـداشته باشـد و آن شـوهر بچه هاى دختـر خـود را به فـرزندى انتخاب کنـد و آنان را اکـرام نمایـد؟! آیا دوست او و فـرزنـدان و شـوهـرش مـى شـود, یا دشمـن آنان؟)).(12)
ایـن کلام از شیخ ابـى یعقـوب, یـوسف بـن اسماعیل لمعانى ـ که سنى معتـدلـى و استاد ابـن ابـى الحـدید است ـ دلالت مـى کنـد عایشه از بـى فـرزنـد بـودن خـود بسیـار رنج مـى برده است.
اگرچه همه نمـونه هاى ذکر شده, متـواتر و یا خبر همراه با قرائن نیست و همه آنها مـورد اتفـاق فـرقه هاى مسلمانان نیست, ولـى از مجمـوع آنها ایـن نکته به طـور یقیـن ثـابت مـى شـود که زنـدگـى خانوادگى پیامبر اکرم(ص) از ناحیه برخى همسران حضرت, مـواجه با مسایلى ناراحت کننده بوده است.
تک تک حوادث اگرچه به طور متـواتر نقل نشده, تا یقیـنآور باشد, ولى همه ایـن حوادث اجمالا وجـود روحیه ناسازگارى و پرخاشگرى را در بیت رسالت بیان مى کند.
تا اینجا کارى به عوامل ایـن حـوادث نداشتیـم و در صـدد بررسـى ریشه اشکالات نبودیم. در ایـن قسمت, مهم آن بود که نمونه هایى از ناسازگاریهاى زنان پیامبر را بیان کنیم, ولـى در ضمـن مى فهمیـم که با اینهمه ناسازگارى, پیامبر اکرم(ص) طـورى بـرخـورد کرد که تـوانست همسـران خود را تا آخـریـن روزهاى حیات, کنار خـود نگه دارد و همه آنان از احتمال طلاق ناراحت بـاشنـد و گـریه کننـد و وقتـى بیـن طلاق و بقا با زندگـى ساده مخیر شـوند, همه به اتفاق مـانـدن نزد پیـامبـر اکـرم را قبـول کننـد.
اما پیامبر چگـونه عمل مى کرد؟ چه سیاستهایى را به کار مى برد که این قدر همگان را به خـود جلب مـى کرد؟ ایـن مسإله اى است که در بحثهاى بعدى پـى مـى گیـریــم.ادامه دارد.

1ـ تحریم (66), آیه 4.
2ـ المیزان, ذیل سـوره تحـریـم, ج19, ص339 ـ 340, به نقل از جوامع روایى اهل سنت.
3ـ مجمع البیـان, ذیل آیـات ســوره احزاب.
4ـ سنن بیهقى, ج6, ص96.
5ـ احزاب (33), آیه 50.
6ـ المیزان, ج16, ص;342 کـافى, ج5, ص568.
7ـ مجمع البیـان, ج7 و 8, ص365, ذیل آیه 51 سـوره احزاب.
8ـ شـرح نهج البلاغه ابـن ابـى الحـدیـد, ج6, ص217.
9ـ کافى, ج5, ص565, روایت 41.
10ـ صحیح بخارى, ج6, ص193.
11ـ شـرح نهج البلاغه ابـن ابـى الحـدیـد, 9 / 195. 12ـ همان.