نویسنده

 

مشاور شما
مشاور این شماره:
دکتر زهرا آکوچکیان

 

 

این شماره
خواهر ف.ب ـ تبریز
خواهر م.س ـ بیرجند
برادر احمد.ا ـ قائن ـ اسفدن
خواهر الف ـ ؟
خواهر ؟ ـ آذربایجان

یادآورى:
1 ـ خواهران و برادرانـى که مایل به دریافت کتبـى پاسخهاى خـود در اولیـن فرصت مـى باشنـد لازم است نشانـى کامل خـود یا یکـى از دوستـانشـان را همـراه طـرح مشکلات خـویـش درج نمـایند.
2 ـ آن دسته از نامه هایـى که به خـاطـر فقـدان یا نقص نشـانـى, امکان ارسال پاسخ بـراى آنها نیست, پـس از آماده شـدن پـاسخ در اولیـن شمـاره مجله منتشـر خـواهـد شد.
3 ـ بخـش مشـاوره مجله خـود را امـانت دار نـامه هـا و مطـالب آن مـى داند و حـداکثر دقت را در حفظ اسرار و مسایل خصـوصـى صاحبان نامه ها خواهد نمود و با رعایت ایـن مهم, طرح مشکلات و پاسخها را بـراى عمـوم خـواننـدگـان مفیـد و حتـى راهگشـا مـى داند.
4 ـ در صـورتـى که مایل به درج نام کامل خـویـش در مجله نیستید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تقاضاى ما ایـن است که از درج حـروف لاتیـن اجتنـاب شود.
5 ـ لطفـا در نـامه هـاى خـود از یک طـرف کـاغذ استفـاده کنیـد.
چگونه با دوستانم دوست باشم؟
چـرا دیگـر بـراى حـرف استـادانـم احتـرام قـایل نیستم؟

خواهر ف.ب ـ تبریز
جـوانى 20 ساله هستـم و در رشته کودکان استثنایى درس مى خوانـم. در حالى که مـن مى توانم دوستان زیادى داشته باشـم, ولى قادر به بـرقـرارى ارتباط مناسب و دایمـى حتـى با یک نفـر از همکلاسانـم نیستـم. وقتى با کسـى دوست مى شـوم, مدتـى از او خـوشـم مىآید و رابطه مان خـوب مى شـود, ولـى بعد از مدتـى از او بدم مىآید و به محض آنکه مى بینم رابطه مان محکم شده است, سعى در گسستـن آن دارم و از آن فرد فاصله مى گیرم.
همه به مـن مى گویند تـو ناسازگارى. اخیرا دوست دیگرى پیدا کرده و با او صمیمى شده ام, ولى وقتى از دیگران شنیدم او در باره مـن گفته: براى برادرش مـى خواهد از مـن خـواستگارى کنـد, از او هـم بریدم. هر چند او هنـوز به دوستى وفادار است و سعى مى کند خـودش را به مـن نزدیک کند. زندگى با ایـن وضعیت خیلى برایـم سخت شده است.
مشکل دیگر, نگرش من به استادانـم مـى باشـد. مـن قبلا بـراى حـرف معلمـان و مـربیـانـم خیلـى ارزش قـایل بـودم, ولـى حـــالا نه. نیـرویـى مـرا از تـوجه عمیق به گفته هـاى آنـان بـاز مــى دارد.
البته بـرخـورد همکلاسـانـم نیز بـى تـإثیـر نیست.
اگر استاد بگـوید: شما باید بیشتر مطالعه کنید, کتابهاى متفرقه بخـوانید و ... آنها مى گویند: ما را چه به ایـن کارها! مگر کار با کودک استثنایى نیاز به ایـن همه دردسر دارد؟! مشکل دیگرى هم در نـوجـوانـى داشتـم که حالا کنار گذاشته ام و امیدوارم خـداوند بخشیـده باشد و هـم, عوارض جسمانـى برایـم نـداشته باشـد. ضمنا رابطه صمیمـانه اى بـا مـادرم نـدارم.
خواهر گرامى!
بسیارى از واکنشهاى یک فـرد به حـادثه هـایـى که رخ مـى دهـد, به عوامل متعددى بستگى دارد:
1ـ یکى از ایـن عوامل خصوصیات مزاجى و شخصیتى ما است که در چند شماره گذشته مجله به برخـى از خصـوصیات شخصیتـى در افراد مختلف اشاره کردیـم. برخى از آنها ایـن گونه اند که فرد تمایل به حضور در جمع نـدارد. اصلا هیچ علاقه اى نسبت به ایـن مسـإله نشـــــان نمى دهد. بعضـى دیگر همراه بـودن با جمع را دوست دارند, ولـى در جمع شدیدا دچار اضطراب مـى شـوند, مگر آنکه تـوسط دیگران تإیید شـوند یا مـورد انتقاد قرار نگیرند. بعضى دیگر در کنار و حمایت دیگران ـ که به آنها وابسته اند ـ احساس آرامـش مـى کنند; حال چه در جمع, چه در تنهایـى. و برخـى تمایلشان براى نزدیکـى به جمع, تنها براى ارضاى نیازهاى خـود, و شیفتگـى شان براى سـوء استفاده قرار دادن دیگران است. دسته اى هم براى آنکه مورد توجه و تحسیـن دیگران قرار بگیرند, با اشتیاق خـود را به دیگران نزدیک کرده و حتـى روابط سست و سطحى را بسیار صمیمانه تلقى مى کنند. و دسته اى هـم همیشه نسبت به دیگران حالت تردید, سـوءظن و بدبینى دارند و فکـر مـى کنند دیگـران قابل اعتماد نیستند که بخـواهنـد با آنها رابطه برقرار کنند.
بعضیها هـم ایجاد رابطه را دوست دارند, ولى هیچ ثباتى براى حفظ آن روابط نـدارنـد و روابطشـان بـا دیگـران شکننده است.
خصوصیاتى که به آن اشاره شد, حتى مى تـواند حالت بیمارى به خـود بگیـرد و مـوجب دردسـر بـراى فـرد و اطـرافیـان او شود.
2ـ عامل مهم دیگر, تجاربـى است که فرد در گذشته به دست آورده و یـا در روابط خـود بـا دیگـران مـىآمـوزد. مثلا فـردى که تجـربه برقرارى روابط با کسانـى را داشته که طرد کننده مفرط بـوده انـد یا انتقاد کننده و یا مـداخله گر و یا حتـى حمایت کننده مفرط به طورى که هیچ کدام به او اجازه رشد طبیعى را نداده اند, مى تـواند از ایـن گونه روابط یا هر گونه رابطه اى گریزان باشد. مورد دیگر وقتى است که فرد به دوستـى دیگران اعتماد مى کند, ولى به دلیلـى مورد سوء استفاده قرار مى گیرد.
عامل سـوم, نـوع حـوادثـى است که براى فرد رخ مـى دهد. حادثه هاى استرسآور اگر همراه با تجربه روابط بیـن فردى باشـد, ممکـن است حالت شـرطـى شدن بـراى فـرد ایجاد کـرده و او از نزدیک شـدن یا دوستـى بـا دیگـران هـراسـى داشته بـاشـد.
خـواهـر گـرامـى! آیا شما تاکنـون روى علت رفتـارهاى خـود فکـر کرده اید؟ آیا قبل از آنکه به فکـر فـرار از ایـن حالات باشیـد و تنها یک راه حل را که سبب استحکـام دوستیهایتـان شـود, جستجـــو کنید, به عوامل زمینه ساز رفتارتان دقت نمـوده ایـد؟ چـرا که اگر روى عوامل دقت کنید, مسلما در وجـود خـود کلید حل بسیارى از مسایل را داریـد.
آیـا شمـا تجـربه دردنـاک و نـاراحت کننــده اى از یک دوست نزدیک داشته اید؟ آیا دیگـران بعد از آنکه به آنها دل بستیـد و اعتماد کـردیـد, حـریـم ایـن اعتماد را شکستنـد و به آن همه اعتماد در دلبستگـى پشت پا زدند؟ و آیا دیگران در برخـوردهایتان با آنها, آن وقت که به آنها احساس نیاز مـى کـردیـد, به دلیلـى شما را وا گذاشتند و طرد کرده اند؟
آیا از خـود نمـى ترسیـد؟ آیا از وابستگـى مفرط و درگیر شـدن در رابطه نزدیکـى که نتیجه اش وابستگـى به دیگـران و نهایتـا مـورد تمسخـر یا ملامت و یا مـورد بـى اعتنـایـى قـرار گـرفتـن بـاشـد, هراسانید؟
آیا شما شاهد ایـن رفتارها در مورد دیگران نبوده اید و از تکرار آن در مورد خود نگران نیستید؟
آیا از اینکه دیگران به شما نزدیک شـوند و اسرار درونـى تان فاش شود, دلواپسید, و از رنج ناشى از ایـن مسإله اجتناب مى کنید, و
آیـا دلیلـى داریـد که به ایـن وسیله خـود را آزار دهیــــــد؟
بنابـراین شما در مرحله اول به علل درونى و بیرونـى ایـن رفتار با دقت و کنجکاوى توجه کنید. از خود سوال کنید چرا اینقدر روابط بیـن فردى شما بى ثبات است و در صـورتـى که احساس کنیـد دوستیهایتان پررنگتر مـى شـود, تصمیـم به فروپاشـى آن مى گیرد. از خـود سـوال کنید چرا بعد, از تنهایى مى نالید و به دوستیهاى دیگران غبطه مـى خـورید. در مرحله بعد به تـوقعات و انتظاراتى که از دوست خـود دارید, فکر کنید و سپـس ببینید آیا خود شما نیز عملا مى تـوانید انتظارات دیگران را بـرآورده سازید; یا خـواسته هاى شما یکطرفه است و حاضـر نیستیـد رابطه متقابل باشد. ایـن نخواستـن مى تـواند به علت خودخـواهى و خودشیفتگى و یا ترس و اضطراب از احساس نتوانستـن و قادر نبـودن باشد. وقتى دیگران به شما به عنـوان فردى مطلـوب نگاه مى کنند و تمایل دارند با شما ارتباط خـوبـى داشته باشند, به ایـن نعمتها بـى اعتنا نباشید و آن را قدر بدانید. چه بسا زمانى برسد که همه از ایـن بـى ثباتى و رمیدنهایتان خسته و ملـول شده و ترجیح دهند شما را از خـود طرد کننـد. تـواضع, خلـوص و صـداقت و احترام به خـواسته هـا و شخصیت دیگـران در رابطه دوستـــــى و محبتآمیز از ضروریات است.
در مقال دیگران تواضع کنید. اگر با دیگران برخـوردى متـواضعانه و محترمانه داشته باشید, تصور نمى کنیـم روابطتتان چنیـن شکننده باشد. شما هم اکنون در تمریـن با دیگران و سنجش تواناییهاى خود, بـراى زنـدگـى آینـده مـى تـوانیـد خـود را محک بزنید.
در مـورد نگـرشتان به تـوصیه هـاى استادان, خیلـى متـإسفیـم که دوستـان شمـا چنان بـرداشتـى دارنـد. آنها فکـر مـى کننـد کـودک عقب مانده ذهنى و دیگر کودکان استثنایى موجـوداتى هستند که براى برقرارى رابطه و آمـوختـن دانستنیها به آنان, چندان مهارتى لازم نیست.
ایـن تلقـى بسیـار نـابجـا و بـى انصـافـى است.
اگر کسـى دارد براى کار با ایـن افراد که کمى ناتـواناییهایشان تقصیر خـودشان نبـوده, آماده مى شـود, ولى چنیـن طرز فکرى دارد, بهتـر است هـرچه زودتـر کار خـود را رها کنـد; چـرا که نه تنها نمـى تـواند به دانـشآمـوز خـود چیزى یاد بدهد (زیرا اعتقادى به اینکه مـى تـواند به آنها کمک کند, نـدارد), بلکه خـود نیز دچار فرسایـش ذهنى و جسمى و روانى خواهد شد. کارى که شما دارید, عشق و پشتکار مـى خـواهد. وقتـى ایـن دو نباشند, دیگر انگیزه اى براى تلاش بیشتر وجـود نخـواهد داشت. و وقتى انگیزه ها بمیرند, میل به تلاش در انسان مى میرد. چنیـن انسانى بشدت مستعد افسردگى, اضطراب و احساس یإس و پوچى خواهد بود.
مشکلاتـى هـم از نظر جسمـى قبلا داشته اید و حالا بحمدالله رفع شده است ان شإالله تـإثیـرى روى شما نـداشته بـاشـد. در شماره هاى متعددى به تفصیل در ایـن بـاب سخـن گفته ایـم. به آنها مــراجعه کنید.
بیگانگـى شما با مادر, همچـون غریبه گـى با دوستان است. اگـر در زندگـى ایـن گـونه ادامه دهید, چه بسا روزهایى برسد که در حسرت یک لحظه آن بسـوزیـد و هیچ کـارى نتـوانیـد بکنید.
از آنجا که مادران بـى تـوقع به فرزندان خـود مهر مى ورزند, آنها را مى پذیرند و خطاهایشان را نادیده مـى گیرنـد. براى شروع رابطه بهتر با مادر تمریـن کنیـد. دوست داشتـن و ابـراز آن و نیاز به ادامه مهرورزى را به او نشان دهید. برخورد نیازمندانه و تـواضع را تمرین کنید.
موفق باشید.

او را قبـول دارم, هـرچه بـاشـد, حتـى اگـر بیکـاره بـاشــــد!
خواهر م.س ـ بیرجند
دخترى 18 ساله هستـم که پنج برادر و یک خـواهر دارم. دو تـن از برادرهایـم ازدواج کرده اند. پـدرم پنج سال پیـش فـوت کرد و حالا مادرم پشت دار قالـى, چرخ زندگـى ما را مـى چرخاند. مـدت یک سال است به دوست بـرادرم علاقه منـد شـده ام. او در کنکـور شرکت کرده, ولى قبول نشده است و احتمالا به سربازى برود. هر دو نگران هستـم در ایـن مدت چه خواهد شد, زیرا امکان دارد اطرافیان, سبب جدایى ما از یکدیگر شـوند. او به مادرش اصرار کرده است به خـواستگارى من بیاید, ولى مادرش قبـول نکرده و مى گـوید زود است. برادر مـن هم مخالفت مى کند و مى گوید او آدمى بددل و شکاک است و ممکـن است در زندگـى با او دچار مشکل شـوى. پذیرش ایـن مسإله برایـم سخت است. مى دانـم او در چگونگى پوشش و رفتار من حساس است و مـن هـم به خاطر او ایـن مسایل را مـى پذیرم. برادرم هر بار در مـورد او چیزى مى گـوید, ولى مـن به خانـواده گفته ام او هر چه باشد, حتـى اگـر بیکاره بـاشـد, او را قبـول دارم و کسـى دیگـر را انتخـاب نمى کنم. چه باید بکنم؟
خواهر گرامى!
ما تاکنون مـوردى مشابه مشاوره شما داشته ایـم و خدمت آن عزیزان مطالبـى را عرض کرده ایـم. اگر خـواننده دایمـى مجله بـوده و به مجله دستـرسـى داشته باشید, مـى تـوانیـد مـرورى روى مطالب فـوق بکنیـد. خـواهـر گـرامـى, ازدواج امـرى نیست که بتـوان تنها با احساسات با آن برخـورد کرد; گرچه دلبستگـى و علاقه نیز از عناصر مهم دوام ازدواج هستند, ولـى اول بایستـى عقل و منطق را به کار گـرفت و سپـس به احساسات اجازه جـولان داد. چه بسا اگـر با ایـن مشکل عاقلانه و خردمنـدانه بـرخـورد کنید و سنجیده عمل نماییـد, بتـوانید هـم به آرزوى خـویـش جامه عمل بپـوشانیـد و هـم حمایت خـانـواده و بـرادران و خـانـواده همسـر را به دست آوریـــــد.
ازدواج امرى نیست که بتـوان تنها با احساسات با آن برخورد کرد; گرچه دلبستگـى و علاقه نیز از عناصر مهم دوام ازدواج هستند, ولى اول بایستى عقل و منطق را به کار گرفت و سپـس به احساسات اجازه جولان داد.
به شما توصیه مى کنیـم براى ازدواج با آن فرد, منطقى بـوده و با برادر خود صحبت کنید. فرض کنید ازدواج خـودتان در میان نیست و براى یکى از دوستانتان مى خواهید چنیـن بحثى داشته باشید. آن وقت بدون برخوردهاى تند و احساساتى و با هیجان, علت نظراتـى را که بـرادرتان نسبت به فرد مورد نظر دارند, جستجـو کنید. از او دلایل منطقى بخواهید. در یک نشست خانـوادگـى به دور از مجادله و با حفظ حـرمت یکـدیگـر, با حضـور مادر و معتمـدى از نزدیکان و بـرادران خـود, ازدواجتان و دلایل منطقـى رد یـا قبـول را به بحث بگذاریـد. از جهت گیـــــرى احساساتـى بپرهیزید. واقعا شایـد دلایل بـرادرتان منطقـى و درست باشـد. آن وقت آیا شما زمانـى دیگر که ازدواجتان رخ داد, ممکـن نیست پشیمان شوید و افسـوس بخـورید که چرا بیشتر دقت نکردم؟ آن مـوقع خیلى دیر است. البته ممکـن است در صحبتـى که با احترام و صمیمیت در جمع خانواده مى شـود, برادرتان به ایـن نتیجه برسد که در قضـاوت خـود واقع بینـانه بـرخـورد نکرده است.
به هر صـورت ایـن شخص زمانى دوست برادرتان بـوده است و وى نکات زیادى را در مورد خواستگار مى داند. ایـن دانسته ها مى تواند براى تصمیـم گیرى صحیح و عاقلانه به شما کمک کنـد. حال چه شـده است که او مخالف ازدواج شما با دوست خـود است؟ بایـد با روشـى که گفته شد, علت را جویا شوید.
اگر شخص مـورد نظرتان واقعا بـدبیـن به دیگران باشد, در زندگـى مشترک خود به دشـواریهاى زیادى برخورد خـواهید کرد, ولى اگر در حد غیرت و حمیت مردانه باشد و افراط نکند, ایـن خصلتها نه تنها مشکلـى ایجـاد نمـى کنـد, بلکه حفظ کیـان خـانــــواده لازم است.
به هر حال مراقب باشید براى شروع زنـدگـى جـدیـد, پلهاى پشت سر خـود را خراب نکنید, چرا که شما و همسر آینده تان هر دو جـوانید و نیازمند حمایت دیگران. حتـى اگر از نظر مادى کمکـى از دیگران نخـواهید, از حمایت معنـوى آنها نمى تـوانید بى نیاز باشید, زیرا بـراى سلامت روان شمـا و زنـدگـى زنـاشـوییتـان ضـــــرورى است.
شما که سایه پـدر را بر سر خـود ندارید, حریـم برادر بزرگتر را حفظ کنید, حتـى اگر جـوانتر از شما باشد, و بـدانید عزت زن نزد شـوهر و خانـواده او علاوه بر آنکه به رفتار زن بستگـى دارد, به عزت زن نزد خانواده خود نیز بستگى دارد. پـس عزت خـویـش را حفظ کنید.
خدا یار و یاورتان.

به دانشگاه برویم یا حوزه؟
برادر احمد.ا ـ قائن ـ اسفدن
جـوانى هجده ساله هستـم و در سال چهارم دبیرستان رشته ادبیات و علـوم انسانى (نظام قدیـم) تحصیل مى کنـم. وضعیت تحصیلـى خـوبـى دارم. از سال سـوم راهنمایـى علاقه زیادى به حـوزه علمیه بخصـوص حوزه علمیه قـم داشتـم. در توسل به قرآن نیز علاقه ام تإیید شده است, اما بعضـى از اساتید مى گـویند: چـون استعداد خـوبـى دارى, بهتر است به دانشگاه بروى, بعد اگر خـواستـى, به حـوزه برو, تا پشیمان نشوى.
اطرافیانـم مرا در انتخاب مخیر گذاشته اند. در دو راهـى بدى گیر افتاده ام.
برادر محترم!
به خاطـر استعداد خـوب و پشتکارتان به شما تبـریک مـى گـوییـم و امیدواریـم ایـن توانایـى خدادادى را بتـوانید به گـونه اى صحیح شکـرگزار بـوده و از آن بهره ببـریـد.
نـوشته اید که برخى به خاطر خـوش استعدادى شما, تشـویق مى کنند به دانشگاه بروید. به نظر مى رسد ایـن امر ناشـى از تصـور نادرستـى است که از حـوزه و شـرایط تحصیلـى و سطح دروس آن وجـــود دارد. کسانى که با متـون آمـوزشـى و شرایط تحصیلى حـوزه آشنایى دارند مى دانند که در حـوزه تنها افرادى مـى تـوانند مراتب عالیه تحصیل را طى کنند و ایـن راه طـولانى و زمان بر را با مـوفقیت بگذرانند که از ضریب هـوشـى و استعداد بالایـى برخـوردار باشند. البته در گذشته که شکل آزادتر و بازترى براى تحصیل در حـوزه وجـود داشت, افراد در سنیـن مختلف و با اختلاف مراتب استعداد مى تـوانستند به تحصیل بپردازند ولـى اینک بـویژه با تـوجه به استقبال زیادى که وجـود دارد طبعا افراد خـوش استعداد در اولویت قرار دارند. و به هـر حـال حـوزه جـاى افـراد خـوش استعداد است.
برادر گرامى! کار شما مشکل چندانى ندارد. هـم اکنون جامعه ما به خاطر فرصتى که دیـن عرصه حضور پیدا کرده است, به طور فزاینده اى نیازمند پاسخهایى بیشتر از دین و دین شناسان است و در ایـن میان جامعه به شدت نیازمند افرادى است که هـم آشنایى با حـوزه علـوم انسانى و تجربى داشته باشند و هـم در حـوزه فکرى دینى صاحب نظر باشند, تا کسانى که با متـون آمـوزشـى و شرایط تحصیلى حـوزه آشنایى دارند مى دانند که در حـوزه تنها افرادى مـى تـوانند مراتب عالیه تحصیل را طى کنند و ایـن راه طـولانى و زمان بر را با مـوفقیت بگذرانند که از ضـریب هـوشـى و استعداد بـالایـى بـرخـوردار بـاشنـــــد.
بتـواننـد بـا استفـاده از منـابع دینـى به طـرح نظریه هـــــاى انسان شناسانه و جامعه شناسانه بپـردازنـد و نیازهاى انسان جامعه امروز از متـن دیـن را, با مقتضیات خاص جـوامع امروزى, و مسایل مستحدثه پاسخگو باشند; گرچه بزرگـوارنـى هستند, ولـى ایـن حیطه امکـان جـولان انـدیشه هـاى بیشترى را دارد.
شما با استعداد و توانـى که دارید, مـى تـوانید یکـى از رشته هاى دانشگاهى را از طریق رشته تحصیلى خـودتان (علوم انسانى) انتخاب کنیـد که نزدیک به علـوم حـوزوى باشـد. در کنار آن مـى تـوانیـد بتـدریج و مستمر دروس مقـدمات حـوزه را نیز فرا گیرید. رشته هاى مختلفى مثل ادبیات عرب, الهیات, جامعه شناسى, حقـوق و روانشناسى مباحثى هستند که در حـوزه نیز مطرح اند و مکمل خـوبـى براى دروس دانشگاهـى بخصـوص در سطـوح بالاتـر خـواهـد بـود.دست حق یارتان.

از من کوچکتر است; آیا او هم به من علاقه دارد؟
خواهر الف ـ ؟
دخترى 21 ساله هستـم. از اوایل دوران دبیرستان به یکى از افراد نزدیک فامیل علاقه مند شـدم. او فرد متـدیـن و باایمانـى است. از همه نظر فـرد ایـدهآلـى است. با گذشت زمان, علاقه ام بیشتـر شـده است, اما تاکنـون نشانـى از علاقه متقابل او نـدیـده ام. گاه فکر مى کنم علاقه مـن یکطرفه است; چون چند مسإله وجود دارد که ممکـن است باعث شـود هیچ گاه او به طرف من نیاید و قصد ازدواج با مـن را نکند:
مـن از او یک سال و نیـم بزرگتر هستـم, گرچه به دلیل آنکه نیمه دوم سال متولد شده ام, یک سال دیر به مدرسه رفته ام و حالا هـم که هـر دو در دانشگـاه تحصیل مـى کنیــــــــــــــــــــــــم, او قبل از آنکه سـن, عامل مهم تإثیرگذار, در زندگى زناشویى باشد, شخصیت و منـش آنها و پختگـى شخصیت هـر دو و تمایل به ازدواج با فـرد مقابل و درک متقابل و سازگارى و احتـرام به دیگرى و انسان دیـدن فـرد مقـابل در درجه اول, سپـس زن یا مـرد بـودن او است.
زودتر درسـش تمام مـى شـود و از نظر ظاهر نیز او بزرگتـر به نظر مىآید. اما مى ترسـم به خاطر همیـن تفاوت اصلا فکر خاصـى در باره مـن نـداشته بـاشـد. آیـا زن بـایـد از مـرد کـوچکتـر بـاشــد؟ حالا اگر یک مـورد استثنا باشد و زن کمـى از مرد بزرگتـر باشـد, مسإله اى پیش مىآید, که کارشناس تلویزیون مى گوید: اصلا ایـن کار را نکنید, زیرا ایـن نـوع ازدواج باعث طلاق مـى شـود؟! مشکل دیگر ایـن است که واقعا من نمى دانم تکلیفم چیست و نمى دانم او به مـن علاقه دارد یا نه. چگونه مى توانم ایـن مسإله را بفهمـم؟ تا حالا خواستگاران بسیار خوبى داشته ام و همه را رد کرده ام. مى ترسـم تا آخر چنین کنم, ولى هیچ وقت او به سراغ مـن نیاید. احساسم را به کسـى نگفته ام, ولى فکر مى کنـم مادرم فهمیده است. حتـى مادرم او را بسیـار دوست مـى دارد و او فـرد, مـورد تـوجه مــــادرم است.
خواهر گرامى!
متـإسفانه بـرخـى از کارشناسـان گاه به جـاى طـرح کارشناسـى و محققانه یک مطلب, بدون آنکه مطالعه دقیقـى در موضـوع مـورد بحث از نظر همگانـى بـودن یا علت شناسـى انجـام داده بـاشنـد, نظر و تجارب فردى را به عنـوان اصلى کلـى بیان مى کنند و چند تجربه را به کل موارد تعمیم مى دهند!
در مـورد فاصله سنـى زن و مـرد نیز چنیـن حکمـى جارى شـده است. فاصله سنـى زیاد بیـن زن و شـوهـر و ایجـاد اختلاف و درگیـریهاى زناشـویـى که منجـر به طلاق مـى شـود, دلایل متعدد روانشنـاختـى و جامعه شناختـى و فرهنگـى دارد. مـوارد زیادى را شاهـد هستیـم که وقتـى مرد فاصله سنـى زیادتـر از 5 ـ 6 سال با همسر خـود دارد, مشکلاتى با هم پیدا مى کنند. مـواردى هـم هست که حتـى فاصله 8 تا 10 سال چنـدان تـإثیـر مشهودى در زنـدگـى به جـا نگذاشته است. زوجهایى را مـى بینیـم که فاصله سنى چندانى با هـم ندارند, ولـى تـوافق کامل و روابط پایایى در زندگى مشترک ندارند. مواردى هـم هست که مثل دو دوست با یکـدیگر زندگـى را سر مـى کنند و راضـى و خوشبخت هستند.
گاه زن از شوهر بزرگتر است و نه تنها شـوهر احساس سرخـوردگـى و تحقیر نمـى کند و زن احساس بزرگ منشـى ندارد و زندگـى را با شادى مـى گذراننـد, بلکه ایـن تفـاوت اصلا به چشـم نمـىآید.
در تـاریخ نیز مـوارد زیـادى را شـاهـد هستیـم.
در تاریخ اسلام رسـول اکرم(ص) و همسرش خدیجه کبرا را مـى بینیـم, که مرد حـدود 15 سال از همسر خـود کـوچکتر است. آیا ایـن تفاوت سنى براى آنها منشإ اختلاف و درگیرى بـود؟! آنها در ایـن مـورد انسان بودند, مثل دیگران. پـس آنها چگونه با ایـن وضعیت خود را تطبیق دادند؟ آن زن در ایـن زندگى مشترک چه مى جست؟ او با تـوجه به پیـش گوییهایى که در مورد نبى خاتـم(ص) شنیده بود, حـس مى کرد راه سخت و دشـوارى در پیـش دارد. آیا قـوام زندگى او بستگـى به تفاوت زیاد سنى او با شـوهرش داشت یا به آرمان ارزشى و اخلاقى و انسانى, که هر دو به آن معتقد بودند؟ هر یک به فرد مقابل خویـش چگـونه مـى نگـریستنـد, و تـوقعشـان از یکـدیگـر چه بود؟
قبل از آنکه سـن, عامل مهم تإثیرگذار, در زندگى زناشویى باشد, شخصیت و منـش آنها و پختگـى شخصیت هـر دو و تمایل به ازدواج با فـرد مقابل و درک متقابل و سازگارى و احتـرام به دیگرى و انسان دیـدن فرد مقابل در درجه اول, سپـس زن یا مرد بـودن او و تجارب زندگى هر دو در زمینه تربیتـى و خانـوادگـى و ... از عوامل مهم اثرگذار بر زندگى زناشـویى و ادامه یا قطع رابطه و یا آرام بخـش یا مخدوش بـودن آن است. اگر تحقیقـى علمى روى عوامل طلاق و نـوع افرادى که به دلیل درگیریهاى خانـوادگـى مراجعه مـى کنند, انجام پذیـرد, کـدام عامل بـالاتـریـن تـإثیـر را خـواهــــــد داشت؟
خواهر گرامى, تـوصیه مى کنیـم بیـش از ایـن خـود را محصور خیالات خویـش نکنید. احساس پاک خود را با فرد محرمى خردمند مطرح کنید. چه مشاورى بهتـر از مادر؟ گـویا او تا حـدى مسإله را درک کرده است. مسلما او راهـى بـراى طـرح مسإله با خانـواده طـرف پیـدا خواهد کرد, تا احساس او به شما معلوم شده, بتـوانید تکلیف خـود را بدانید.
همیشه در خانـواده ها افرادى هستنـد که مشتاق انجام کارهاى خیرى از این قبیل هستنـد. با توکل به خـدا مـى تـوان ایـن قضیه را از جانب فرد سـومـى مطـرح کرد, تا هـم غرور شما ـ با تـوجه به وضع فـرهنگـى جـامعه ما ـ حفظ شـود, و هـم شما از تمایلات آن فـرد و خانواده اش آگاه شـوید و بتـوانید هر چه سریعتر به ذهـن آشفته و زندگى خـود سامان بدهید. اگر جـواب آن فرد منفى بـود, سعى کنید مإیـوس و ناامید نشـوید, زیرا خداوند براى هر انسانـى, کفـو و همشـإنـى قـرار داده است. ان شـإالله او را در مسیـر زنـدگـى خواهید یافت.شاد باشید.

جواب خواستگارم را چه بدهم؟
خواهر ؟ ـ آذربایجان
دخترى نـوزده ساله و دیپلمه هستـم. در شانزده سالگـى وقتـى کلاس دوم دبیرستان بـودم, پسـرى که در همسایگى ما زنـدگـى مـى کـرد و دیپلم گرفته بود, به من پیشنهاد دوستى و ازدواج داد. مـن همیشه او را پسرى باحیا, مودب و دور از نگاه حرام مى دیدم و چـون خودم به خداوند ایمان دارم, هیچ گاه حاضر نبـودم کارى که رابطه ام را با خـدا قطع کنـد, انجـام دهـم. بـا وجـودى که او مـورد علاقه و بگذارید جـریان خواستگارى و ازدواج مسیر طبیعى خود را طى کند. از ایشـان بخــواهید از طـریق خـانـواده اقـدام کنـد و شما نیز مادرتان را آگاه کنید.
احترامـم بـود, به او جـواب رد دادم, تا اینکه دو سال بدون هیچ کلام و نگاهى گذشت. حالا او معلـم و با سابقه سه سال تدریـس است. او به مـن پیشنهاد ازدواج داد و قـرار شـــــد جلسه اى گذاشته و حرفهایمان را بزنیم, ولى میسر نشد. در این مدت نه مـن و نه او, کارى خلاف ادب نکرده ایـم. هر چند مـن با ایـن علاقه زندگـى کرده و سوخته ام, ولى به خاطر آنکه پیوندم را با خدا محکـم کرده بـودم, ایـن محبت را از هر گـونه آلودگى حفظ کردم. وقتى امکان گذاشتـن جلسه اى میسر نشد, پنج ماه بعد او پیغام داد دیگر نمـى خـواهد با مـن ازدواج کند. او قلب مرا جریحه دار کرد, به طـورى که از شـدت ناراحتى سه روز روزه گرفتـم و سعى کردم خونسردیم را حفظ کنـم و رفتارى ناشایست انجام ندهم یا به او توهینى نکنم. با خود گفتـم شاید سردى و سکـوتى که در همه مراحل از خـود نشان داده ام, موجب دلسردى او شده است, ولـى خـدا مـى داند مـن عفتـم را از همه چیز بیشتـر دوست دارم. حـالا بعد از 5 مـاه مجـددا به مـــن پیشنهاد ازدواج داده است.
مانـده ام چه کنـم نه مـى خـواهـم به او ناسزا بگـویـم و به خاطر رفتارش سرزنشـش کنـم و نه مى خواهم او را از دست بدهـم. بهتریـن برخورد منطقى چیست؟
خواهر گرامى!
به شما به خاطر پایدارى در حفظ حریم خـویـش تبریک مى گوییـم. از آنجا که شما در برخـورد با ایـن مسإله تقـوا ورزیده و در واقع به کلام خـدا دل سپـرده و طبق فـرمان او عمل کـرده ایـد, او خـود پـاداش ایـن صبـر را به شمـا خـواهـد داد; ان شــــــــإالله.
شما تاکنـون درست عمل کرده اید و اگر مى خـواهید بعد از ایـن هـم عملـى درست و رفتارى مناسب داشته بـاشیـد, تـوجهتان را به چنـد نکته جلب مى کنیم:
ـ اگر مى خـواهید پاکى ایـن رابطه را حفظ کنید, از مخفى کارى دست بردارید; یعنى اگر هدف شما, که گـویا چنیـن است, برقرارى رابطه مقـدس ازدواج است, مخفـى کـارى نکنید.
ـ بگذاریـد جـریان خواستگارى و ازدواج مسیـر طبیعى خـود را طـى کند. از ایشان بخـواهید از طریق خانـواده اقـدام کند و شما نیز مادرتان را آگاه کنید.
ـ سعى کنید به هیچ وجه جلسه صحبتى بدون اطلاع خانـواده با ایشان نداشته باشید.
ـ دو مورد فـوق را ایشان اگر واقعا خـواستار شما به عنوان همسر خـود بـاشـد, بـدون هیچ عذر و بهانه اى مـى پذیـرد.
ـ در قدم بعدى ـ که در مسیر طبیعى, خـواستگارى مطرح مى شود ـ در جلساتـى که بـا اطلاع والـدیـن خـواهیـد داشت, علت رفتار دوگانه ایشان را اگر خیلـى برایتان مهم باشد, مـى تـوانید جـویا شـوید. ـ مجـددا تإکید مـى کنیـم به هیچ وجه شخصا در پـى دانستـن دلیل رفتار او یا انجام ملاقاتهایى نداشته باشید. بگذارید مـوارد اول تا سوم که گفتیـم انجام شود, سپـس کمى صبـورى مى تـواند راه گشاى شمـا بـراى تصمیمهاى بعدىتـان بـاشـد. در آخـر بـرایتـان آرزوى شادکامى داریم و امیدواریـم در همه لحظه هاى زندگى خـود در پناه خدا و مطیع حق باشید.
خدا نگهدار.