تربیت غلط زن

 

 

[همسرم,
مسـوولیت اداره زندگى خانـوادگـى, بسـى سنگیـن است. وقتـى تعهد سپردى ایـن مسوولیت را به عهده بگیرى, باید از تمام وجـود براى اجـراى تعهدت مـایه مـى گذاشتـى.
همسـرم,
تو نازپرورده بـودى و هرگز خودت را براى پذیرش مسوولیت اجتماعى و خانوادگى آماده نکرده بودى.
همسرم,
تـو بیـش از حد وابسته به خانواده بودى. همیـن وابستگى بـود که باعث شده بود موجودى وابسته, سربار و تـن پرور بار بیایى. همیـن تربیت غلط تو بـود که باعث مى شد نتـوانى در زندگى مشترکمان روى پاى خود بایستى.
همسرم,
خانواده ات با آن تربیت غلط بزرگتریـن خیانت را در حق تـو و مـن که زنت بـودم و حتـى جـامعه روا داشته اند.
همسرم,
تربیت غلط باعث شد تا هیچ گاه حـس مسوولیت پذیرى در تـو بـوجـود نیاید.
همسرم,
در ناکامى زندگى ما, خانواده مـن هم مقصرند چرا که در رابطه با مسـوولیت پذیرى و اثبات تواناییهاى تـو بقدر کافى تحقیق نکردند. آنها دخترشان را به کسـى شـوهـر دادنـد که بـر اثـر تـربیت غلط تن پرور بود و دل به کار نمى داد.
همسرم,
حال که کار ما به جدایى مى کشد, بدان که مسبب اصلى, خانـواده هاى ما بـوده اند. پدر مادر تو به دلیل تربیت غلطشان و پدر مادر مـن که چشـم بسته و آسان و سریع با همسرى مـن و تـو مـوافقت کردند. هر چند, چه فـرق مـى کنـد؟ نتیجه یکـى است: یک ازدواج نامـوفق]!
تـواضع, خلوص و صداقت و احترام به خـواسته ها و شخصیت دیگران در رابطه دوستـى و محبتآمیز از ضـروریات است.