آموزه هاى زندگانى حضرت زهراس قسمت 13 بخش دوم شخصیت شناسى فاطمه

نویسنده


 

آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا(س) (قسمت 13)
(بخش دوم)
شخصیت شناسى فاطمه(ع)
احمد لقمانى

 

 

طلیعه
آفرینش بسـان صدفى اسـت که در آغوش خـود گوهرهاى جـهان افروزى دارد که چون آفتاب روشنى بـخش, دل و دیده همگان را از نور هدایت بـهره مند مى سازد. ((اسوه حسنه)) نمادى از چهره هاى روشنگر هستـى اسـت که در فرهنگ قرآن, شـیفتـگان سـعـادت بـه پـیروى از هر یک فراخوانده شده اند.
... بـخش نخست این نوشتـار, آغاز معرفى الگوهایى اینچـنین از نگاه حقیقت جو و کمال یاب شخصیتى چون فاطمه زهرا(ع)بـود که در آن مجـموعه سیره و سخن آن حضرت در بـاره رسول اکرم(ص)ارائه گردید. اینک بـا گشودن دائره المعارف معرفت آن پـاک بـانو, از سـلسـله گفتار و رفتار زهراى مرضیه ـ علیهاالسلام ـ در بـاره شخصیت مولاى متـقیان, على ـ علیه السلام ـ آشنا مى شویم تـا ابـتـدا ((ارزشهاى والاى على(ع )) در نگاه فاطمه(ع)را جـویا شـویم سـپـس دیدگاه آن حضرت را در باره ویژگیهاى شوهر خویش در خانواده بیابـیم, آنگاه از بینش روشن پیروى معصوم, از پیشوایى معصوم, در باره امامت آن امام آگاه شـویم و سـرانجـام ((ابـعاد عبـادى)) , ((مقام عرشـى شـیعیان)) , ((مصـائب على(ع), دفاع فاطمه و گریه هاى آن مظلومه, براى امام مظلوم خویش)) را از نظر مى گذرانیم.

2. امیر مومنان, امام على علیه السلام
شناخت انسانهاى معصوم همانند نگاه بـه خـورشید و سرازیر کردن اقیانوسى بـى کران در جـامى کوچک است که کارى غیر ممکن مى نماید. از این رو قدرتـى بـرتـر یا عظمتـى همانند, تـوان تـوجهى جامع و همه سویه بـه ابـعاد شخصیتـى معصومان ـ علیهم السلام ـ را داراست. پـروردگار حـکـیم در کـتـاب خـود, در دهها آیه, آینه هاى صـفـات على(ع)را پدیدار کرده است(1)تا انسـانهاى سـعادت جـو و اسـوه یاب براى همیشه ایام جلوه هاى جاودان آن امام را پیش رو داشته و بـا پیروى تمام عیار پاک و تابناک,راه زیستن و رفتن رابیاموزند.(2) به یقین با نگاهى معرفتآفرین به صحیفه صفات امیر مومنان(ع)در قرآن به این حقیقت دلربا دست مى یابیم که:

اوصاف على به گفتگو ممکن نیست
جا دادن بحر, در سبو ممکن نیست
مداح على, خدا بود در قرآن
شرحش به زبان خلق او ممکن نیست
فاطمه زهرا درود الهى بـر او بـاد ـ بـا وجودى آسمان صفت, در کنار آفتـاب ولایت, همراه و همدل بـود و بـا چـنین عظمتـى شخصیت کم نظیر على(ع)را مى نگریست و گرچـه خـود از ستـودگان الهى(3)است اما زبـان بـه سـتـایش آن حـضرت گشـوده و امام را در جـلوه هایى اینچنین مى ستاید:

ارزشهـاى والاى علـى(علیه السلام)
در دوران خلافت ابوبکر, زلزله اى در مدینه رخ داد. مردم هراسان به سوى ابوبکر و عمر رفتند ولى آن دو را نیز چون خود ترسان, در حال حرکت به سوى على بن ابى طالب(ع)دیدند. از این رو, مردم نیز به دنبـال آن دو رفتـند. امیر مومنان(ع) بـا کمال خونسردى از منزل بیرون آمده, به بـیرون شهر رفت و بـر روى تپه اى نشست. مردم نیز به پـیروى از او بـر روى آن تپـه نشستند و بـه تماشاى دیوارهاى مدینه که در حال تکان خوردن بود, مشغول شدند.
حضرت روى بـه آنان کرده فرمود: گویا از این حادثه ترسیده اید؟
جـمعیت یکصدا گفتـند: چـگونه تـرس نداشتـه بـاشیم و حال آنکه تاکنون چنین چیزى ندیده ایم!
فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ در ادامه مى فرماید:
در این لحظه حضرت على(ع)لبهاى مبارک را تکان داد, سپس دست بر زمین زده فرمود:
((تو را چه شده است؟! آرام باش!))
بلافاصله زمین آرام شد. مردم ـ خـوشحـال و خـرسند و ـ شگفت زده شدند. امام فرمود: شما از این کار من دچار شگفتى شدید؟ گفتـند: آرى فرمود: من کسى هستـم که خـداوند متـعال در بـاره او فرموده است:
((اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان ما لها)) (4);
هرگاه زمین به واسطه لرزشهاى آن بـلرزد و بـار گران درونش را بـیرون ریزد و انسـان از آن پـرسـش کند زمین را چـه شـده اسـت؟
و من همان انسانى هستم که به زمین مى گوید: هان! تو را چه شده است؟ ((یومئذ تحدث اخبارها)) (5)و زمین با من سخن مى گوید.)) (6
در سخـنى دیگر از پـدر خـود, رسول اکرم ـ درود خـدا بـر او و خاندان پاکش باد نخست نام خداوند را بـر زبـان جارى کرده, سپس اعتقاد قلبى خود را این گونه بیان کرد:
خدا را شاهد مى گیرم که از پـدرم رسول خـدا ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ شنیدم که فرمود:
((على بهترین کسى است که در بین شما بـه جانشینى مى گذارم, او پـس از من خلیفه است و دو نوه من و نه نفر از صلب حسین, امامان نیکوکـارنـد. اگـر از آنـان پـیروى کـردید, آنـان را راهنـمـاى هدایت یافته خواهید دید و اگر بـا آنها مخالفت نمودید, اختلاف تا روز قیامت در بین شما خواهد بود.))
به دنبـال این سخن ادامه داد: ((بـه خدا سوگند اگر مى گذاشتند که حق بر محور خود بچرخد و آن را بـراى اهلش بـاقى مى گذاشتند و از خاندان پیامبـر خدا پیروى مى کردند, هیچ گاه دو نفر در بـاره خـدا بـا یکدیگر مخـالفت نمى کردند ... اما اینان آن کسـى را که خداوند موخر دانسته, مقدم داشتـه و آن کسى را که خداوند پـیشوا قرار داده کنار زدند و همین که پیامبـر خدا را در قبـر گذارده, جسم شریفش را به خاک سپردند, هوى و هوس را بـرگزیده, بـه آرا و افکار خود عمل کردند. نفرین بـر آنان!)) (7)جـلوه اى چـشم نواز و معرفت افروز از سخنان دیگر دخت آفتـاب, حـدیثـى است که خـود, از رسول خـدا(ص)شنیده اسـت: پـدرم فرمود: هنگامى که مرا بـه معراج بردند, وارد بـهشت شدم. کاخى از در سفید میان خانه دیدم که درى آراسته با در و یاقوت داشته و بـر آن پرده اى آویخته بـود. پرده را به یک سوى زده, دیدم بر روى در نوشته شده است:
((لا اله الا الله, محـمد رسـول الله, على ولى القوم)) ; نیسـت خدایى جـز الله, محمد فرستـاده پـروردگار است, على سرپـرست امت است.
و بر روى آن پرده نوشته شده بود: ((بخ بخ من مثل شیعه على؟)); مبارک باد! مبارک باد! چه کسى مثل شیعه على(ع)است؟
وارد آنجـا شدم, کاخى از عقیق سرخ میان خالى دیدم که درى نقره داشت و آراسته به زبرجد بـود و بـر آن در, پرده اى آویخته بـود, پـرده را بـالا زدم دیدم بـر روى آن نوشته شده است: ((محمد رسول الله, على وصى المصطفى ...)) (8);
محمد سفیر الهى است, على جانشین محمد مصطفى ـ برگزیده خداوند ـ است.
سیناى سخنان فاطمه عزیز چنان روشن و روشنگر ـ نسبـت بـه مقام والاى امیر مومنان, على(ع)ـ است که در بـینش او ((خـوشبـخـت)) و ((سعادتمند)) واقعى کسى است که ((تـمامى سعادت را دارا بـاشد و او فردى است که در حیات على(ع)و پـس از آن دوستدار و شیفته مولا باشد)) .(9)همان گونه که گفتارى گرانقدر از رسول خدا(ص)در باره آن حضرت شنید: در حالى که دست على(ع)در دستان پـیامبـر(ص)بـود, رسول اکرم(ص)فرمود:
((این على با قرآن اسـت و قرآن بـا على اسـت, از یکدیگر جـدا نمى شوند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند, در آنجا از شما پرسش خواهم کرد که سفارش مرا در باره اینان چگونه عمل کردید؟)) (10)
واى بر آنان که خیره سر شدند
با تو اى قرآن ناطق, کر شدند
کینه شمشیر تو در جانشان
مى چکد شک از لب ایمانشان(11)

چنان که در بـاره بـرتـرى در اسلام و علم و حلم على(ع)از پـدر شنید که فرمود:
((فاطمه جـان! شـوهرت از همه مردم در عـلم آگاهتـر, در اسـلام پیشگام تر و در حلم و بردبارى برتر است.)) (12)
بـى گمان بـا مقامى آنچنان و صفاتـى اینچنین, مى سزد که چون در یکى از روزهاى سخت زندگى که گرسنگى بـر خاندان پـیامبـر(ص)فشار شدیدى آورده بود, زهراى بـتـول(ع)وضو گرفتـه, پـس از خواندن دو رکعت نماز دست به دعا برداشته, بگوید:
((خدایا! سرورا! این پیغمبـر تو محمد است و این على پـسرعموى پـیامبـر توست. اى خداى من! مائده اى از آسمان بـرایشان بـفرست, چـنان که بـر بـنى اسرائیل فرستـادى و آنان از آن غذا خـوردند و ناسپاسى کردند, اى پروردگار من, آن مائده را بر ما فرو فرست که ما مومنانیم.))
ناگاه, ظرفى از غذا و طعام بهشـتـى نازل شـود که بـوى عطر آن منزل على ـ علیه السلام ـ را معطر سازد!!(13
آرى, چنین عظمت چـشمگیرى, شور و شوقى ملکوتـى آفرید که فاطمه زهرا(ع)در لحـظه هاى آغازین زندگى زناشویى, غنچـه لب بـه ستـایش امام خود بگشاید و بگوید:
اضحى الفخار لنا و عز شامخ
و لقد سمونا فى بنى عدنان ...

افـتـخـار و عـزت والا از آن مـا شـد و مـا در مـیان فـرزندان ((عدنان)) سربلند شدیم.
تو به بزرگى و برترى رسیدى و از همه آفریده ها والاتر شدى و جن و انس از عظمت تو عقب ماندند.
معصوم ((على)) است, بهترین کسى که گام بر خاک نهاده, بزرگوار و داراى احسان و نیکى است.
والاییهاى اخلاقى و بزرگیها از آن اوست, تا آنگاه که مرغان بـر شاخه ها به ترنم مشغولند.(14)

شوهرى شایسته و همسرى بس والا
ازدواج تحولى تإثیرگذار و سرنوشت ساز در تمامى عمر انسان است که ((صعود)) یا ((سقوط)) ارزشهاى الهى دستـآورد آن خواهد بـود. گاه انتـخاب شایستـه و بـجا, همسرى نمونه و نیک نهاد نصیب انسان مى کند که از آغازین لحظه زندگانى مشترک ((بال)) پرواز و پیشرفت مى شود و گاهى نوع نگاه به زندگى و دلبـستگى بـه جلوه هاى زودگذر آن, تـصـمیمى نادرسـت مىآفـریند که تـا واپـسـین روزهاى حـیات, ((وبال)) ترقى و تـکامل در کنار انسان مى سازد. بـى تـردید نگاهى گذرا بـه گذشتـه خـود و دیگران گویاى این حـقیقت تـلخ یا شیرین خواهد بود!
زهراى مرضیه(س) چونان بـسیارى از بـانوان امروز ما ـ بـا نیش زهرآگین زبان افراد و تحقیر و استهزاى برخى زنان روبـه رو بـود.
کسانى که جلوه هاى زر و زیور زندگى در عمق جانشان نهفتـه بـود و تمام معنى حیات را در ارزشهاى مادى و نشست و بـرخاستـهاى جاهلى خـلاصه مى کردند, از این رو نسـبـت بـه همسـرانى که شخـصیتـشان در دسـتـانشان دیده مى شد ـ نه در دلها و اندیشه ها ـ روى خـوش نشان مى دادند و بس! اما آن پاک بـانوى آفرینش, هیچ گاه اسیر احساسات درونى و هیجانات بـیرونى نگردید. از آغاز, هدف حیات و زندگى را درست و سنجیده تشخیص داد و تا پـایان ـ بـدون هیچ درنگى ـ راست قـامت و اسـتـوار بـرابـر تـمامى هجـوم هوسـها و هواهاى دیگران ایستادگى کرد.(15)
روزى رو بـه پـدر کرده, از گرایشهاى جـاهلى زنان لب بـه شکوه گشود و گفت:
((یا رسول الله! دخل على نسـإ من قریش و قلن لى زوجـک رسـول الله ـ صـلى الله علیه و آله و سـلم ـ من فقیر لا مال له)) ; اى رسول خدا! زنان قریش بـه منزل من وارد شدند و سرزنش آغاز کردند و گفـتـند: پـیامبـر تـو را همسـر کسـى قـرار داد که سـرمایه اى ندارد.(16)
این در حالى بود که خواستگارانى از بزرگان قبایل و سرمایه دارانى چشمگیر از دور و نزدیک از فاطمه خواستـگارى کردند اما بـا جواب منفى رسول خدا(ص)روبـه رو شدند, زیرا پیامبـر(ص)از عیار پذیرش و معیار نگرش دختر خود به خوبى آگاه بـود. از این رو پس از خواستگارى على(ع)و قبول فاطمه(ع)چون صبـح عروسى از زهراى عزیز پـرسید: ((کیف رإیت زوجـک؟)) ; دخـتـرم! شوهرت را چـگونه دیدى؟
پـاسـخ داد: ((یا ابـه! خـیر زوج)) ; اى پـدر! بـهتـرین شوهر دیدم.(17)
و در روزى دیگر ـ پـس از گذشت ایامى چـند و پـرسشى دوبـاره ـ پاسخ پدر را اینچنین داد:
((خیر بعل; خوب شوهرى است.(18)
همان گونه که امام على(ع), پرسـش رسـول خـدا(ص)را که: همسـرت فاطمه را چگونه یافتى؟ این گونه پاسخ داد:
((نعم العـون على طاعه الله)) (19); فاطمه, خـوب یار و یاورى در اطاعت خداوند ـ براى من ـ است.
کمک مشـتـاقانه و همدلى و همراهى مشـفـقانه عـلى(ع)در منزل ـ افزون بـر مسوولیت سنگین حضرت در بـیرون ـ جلوه قدسى غیر قابـل توصیفى به نگاه زهراى اطهر نسبت به همسرش بخشیده بود که گاه از نگهدارى حسن و حـسین ـ علیهماالسلام ـ تـوسط على(ع)و مددکارى او در زندگى بـا پـدر سـخـن مى گفت و لب بـه سـتـایش او مى گشود.(20 بـا چـنین نگـاه درسآموزى بـه زندگـانى فـاطمه زهرا(س)و امیر مومنان(ع)به خوبى مى توان, خوب زیستن و خوب رفتن را آموخت, بدون آنکه غوغاى زندگى کمترین غبار غربت بـر آینه عقل و اندیشه و دل و دیده ما بیفشاند.

امامت و ولایت على(ع)

یا رب از دل هاى ما عشق و ولایت را مگیر
این تضرع, این تجمع, این عنایت را مگیر
هستى ما بستگى دارد به عشق اهل بیت
هر چه مى خواهى بگیر اما ولایت را مگیر

((ولایت)) , سـیناى محـبـتـى اسـت که شـناخـت و معرفت, گامهاى دستیابـى بـدان است و بـارش رحمتى است که آدمى بـدان تغییر رنگ مى دهد, گفتـار و رفتـار رنگى الهى مى یابـد, آنچـه را که محبـوب مى خـواهد او نیز مى طلبـد و نسبـت بـه ناخـرسندیهاى او, بـیزارى مى جوید.
ولایت کامل, در سه آینه تجلى مى کند; ((زبان و گفتار)) ; ((قلب و اندیشـه و پـندار)) و ((عـمل و رفتـار)) ; حـقیقتـى که رسـول اکرم(ص)به امیر مومنان, على(ع)این گونه فرمود:
على! تـو در بـین امت من, همانند ((قـل هو الـلـه)) در قـرآن مى مانى!, اگر کسى تو را دوست داشته باشد و با زبـان اقرار کند, یک سوم ایمان را داراست و هر گاه زبـان و قلب او آغشته بـه عشق تـو بـاشد, دو سوم ایمان را داراست و چون بـا زبـان و قلب دوست داشته, با قلم, قدم و عمل, تو را یارى کند تمامى ایمان را دارا خواهد بود. چنانکه خواندن یک بار قل هو الله, برابـر بـا قرائت ثلث قرآن است و دو بار, دو سوم قرآن و سه بار تمامى قرآن!!(21)دخت رسول اکرم(ص), یگانه بانویى بود که تمامى ولایت و محبت و امامت على(ع)را در باور وجود خود اندوخته بود, از این رو در گستره سخـنان او, شعاع شناخـت و عشق بـى کرانى از امامت دیده مى شود. روزى که یکى از افراد مدینه خـفاش صفت در بـرابـر آفتـاب ولایت, زبان به نکوهش على(ع)گشوده بـود, فاطمه زهرا(ع)بـا عظمتى الهى رو به او کرد و فرمود: مى دانى على کیست؟:
((على امامى است ربـانى و الهى, وجودى نورانى, مرکز توجه همه عارفان و خداپـرستـان و فرزندى از خـاندان پـاکان, گوینده حـق, جایگاه اصلى محور امامت و پدر حسن و حسین, دو گل پـیامبـر و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت)) .(22)
در سخن دیگر رسول اکرم(ص)و على(ع)را دو پـدر امت اسلام دانسته که کجـى ها را راسـت و انحـرافات را اصلاح مى نمایند و اطاعت مردم مایه نجات آنان و فراهم سازى نعمتهاى جاودان الهى خواهد شد.(23)

آغاز تا فرجام زندگى مشترک فاطمه زهرا(س)و امیر
مومنان(ع)بزرگترین راوى صادق بر اطاعت خالص آن بانوى بـهشتى از امام خـود اسـت, اطاعـتـى که گاه در تـوفـانهاى تـند احـسـاس و خواستـه هاى درونى دیده مى شد و بـدون هیچ ناخـرسندى یا اعتـراضى انجام مى پذیرفت.
پس از بـردن امام(ع)بـه مسجـد و گرد آمدن جـمعیت زیاد, خلیفه دوم, على(ع)را با تهدید وادار به بیعت کرد.
در این هنگام حضـرت زهرا(ع)رو بـه خـلیفـه اول کرد و فـرمود: اى ابابـکر! آیا مى خواهى همسرم را از دستم بـگیرى؟ سوگند بـه خدا اگر دست از او بـرندارى گیسوانم را پـریشان کرده و گریبـان چاک زده, کنار قبـر پدرم رسول خدا(ص) مى روم ـ و نفرین مى کنم. ـ پس از این سخن دست امام حسن و امام حسین را گرفته به سوى تربـت پاک پیامبر(ص)روانه شد.
ناگهان امام على(ع)رو به سلمان کرده فرمود:
سـلمان! فاطمه را دریاب, گویى دو طرف مدینه را مى نگرم که بـه لرزه در آمده است. سوگند به خدا اگر فاطمه موى پریشان و گریبان چاک کند و در کنار قبـر پـیامبـر(ص) نفرین و ناله سر دهد, دیگر مهلتى براى مردم مدینه باقى نخواهد ماند و زمین همه آنان را در کام مرگ خود فرو خواهد برد.
به یقین سخن حضرت خبر از ولایت زهراى مرضیه بـوده که بـرخاسته از قداست و عصمت آن پاک بانو بـود, از آنجا که سلمان نیز معرفتى برتر از مردم مدینه نسبت به آن حضرت داشت, شتابان خود را به او رسـانده و نخـسـت نام و یاد رسـول خـدا را که رحـمت الهى بـراى جـهانیان بـود بـا فاطمه(ع)در میان گذارد و درخواست بـرگشتـن و انصراف از نفرین نمود. اما آن حضرت را بـسیار مصمم و جدى یافت, از این رو گفت:
امام(ع)مرا فرستـاد و فرمود بـه شما بـگویم: فاطمه! بـه خانه بازگردید و از ناله و نفرین خوددارى کنید.
تا نام امام(ع)و پیغام او بـه گوش زهراى مرضیه رسید, از رفتن باز ایستاد و فرمود:
((اذا ارجع و اصبر و اسمع له و اطیع)) (24);
حـال ـ که امام و همسر من فرمان داده که بـه خانه بـازگردم ـ مى روم و صبـر مى کنم و سـخـن او را مى شنوم و از وى اطاعت مى کنم. و پس از دیدن امیر مومنان على(ع)به او گفت:
((روحى لروحک الفدإ و نفسى لنفسک الوقإ, یا ابـاالحـسن! ان کنت فى خیر کنت معک و ان کنت فى شر کنت معک)) ; جـانم فداى تـو باد و جان و روح من سپر بلاهاى جان تو. اى ابـاالحسن همواره بـا تو خواهم بـود, اگر تو در خیر و نیکى بـسر مى بـرى بـا تو خواهم زیست و یا اگر در سختى و بلاها گرفتار شدى بـاز هم بـا تو خواهم بود.)) (25)
یا على تو محو مطلق بوده اى
با تو حق بود و تو با حق بوده اى
اى همه دروازه خیبر تو خود
اى نخستین کشته حیدر تو خود
اى گریبان حقیقت چاک تو
آسمان سرگشته ادراک تو
نام تو یعنى سحر یعنى سلام
نام تو یعنى خدا در یک کلام(26)
یادآورى ((حماسـه غدیر)) و ((حـدیث منزلت)) ـ که در آن رسـول اکرم(ص), على(ع)را بـراى خـود همانند هارون بـراى موسى دانست ـ شیوه اى بیدارگر براى وجدانهاى خفته در مسیر حمایت از ولایت بـود که فاطمه زهرا(ع)با تمامى توان بدان همت گمارد و بـارها یادآور آن صحنه بود و مى فرمود:
((إ نسیتـم قول رسول الله ـ صلى الله على و آله و سلم ـ یوم غدیر خم, من کنت مولاه فعلى مولاه؟ و قوله ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ انت منى بمنزله هارون من موسى)) (27);
آیا فراموش کرده اید سخنان رسول خدا را در روز عید غدیرخـم که فرمود: هر که را من مولا و رهبـر اویم ـ على مولاى اوست و آیا از یاد برده اید که آن حضرت رو بـه على کرده فرمود: یا على! موقعیت تو نسبت به من همانند هارون به موساى پیامبر است.
و چون باز بـهانه اى از سر بـى بـهانگى مى شنید که مى گفتند: اگر عـلى زودتـر شـروع مى کـرد ما بـا او بـیعـت مى کـردیم!, فـرمود:
((پس از حـادثـه عـظیم غدیرخـم, خـداوند بـراى هیچ کس عـذر و بهانه اى باقى نگذاشته است ...(28)و آیا پدرم رسول خدا(ص)بعد از معرفى امیر مومنان بـه ولایت و امامت بـعد از خـود, جـایى بـراى عذرتراشى و بـى تـفاوتـى بـاقى گذارده است؟!(29 )) .
ادامه دارد.
پى نوشت :
1 ر.ک: سـوره بـقره, آیه 207(و من الناس من یشرى نفسـه ...); سوره مائده, آیه 87,(یا ایها الذین آمنوا ...); سوره سجده, آیه 18(افمن کان مومنا کمن کان ...
2 نک: سوره مومنون, آیه ;11 سـوره نور, آیه ;17 سـوره فرقان, آیه ;39 سوره آل عمران, آیه ;61 سوره مطففین, آیه 29 و ;36 سوره معارج, آیه ;8 سوره انعام, آیه ;55 سـوره حـاقه, آیه ;12 سـوره مائده, آیه ;67 سوره فاتـحـه, آیه ;6 سـوره نمل, آیه ;82 سـوره احزاب, آیه ;33 سوره تـحـریم, آیه ;4 سوره اعراف, آیه ;44 سوره انسان, آیه 5 و ;22 سوره هود, آیه ;17 سوره توبه, آیه 19 و ;22 سوره مطففین, آیه 29 و سوره مائده, آیه 55 و ... .
3ـ ر.ک: سوره کوثر, آیه مبـاهله, آیه تطهیر, آیه ایثار و ...
4ـ سوره زلزال, آیه 3 ـ 1.
5ـ همان, آیه 4.
6ـ دلائل الامامه, ص;1 شادمانى دل پـیامبـر(ص)(ترجمه بـهجه قلب المصطفى(ص), تـإلـیف آیت الـلـه رحـمانى همدانى, افـتـخـارزاده سبزوارى, ص398.
7ـ عوالم المعارف, ج11, ص;228 شادمانى دل پـیامبـر(ص), ص405.
8ـ بحارالانوار, علامه مجلسى, ج68, صص 77 ـ 76.
9 ر.ک: اسنى الـمطالـب, شـمس الـدین جـزرى, ص;66 شـادمانى دل پیامبر(ص), ص393 و 392.
10ـ ینابیع الموده, ص40.
11ـ شرجى آواز, ص24.
12ـ شادمانى دل پیامبر(ص), ص431.
13ـ ر.ک: بـحـارالانوار, ج35, ص;251 تـفسیر فرات بـن ابـراهیم, ص;199 احقاق الحق, ج10, ص;322 نزهه المجـالس, ج1, ص;224 ریاحین الشریعـه, ج1, ص133, فـاطمه الزهرا, نائینى, ص203, الثـاقب فـى المناقب, ص121.
14ـ نهج الحیاه, ص185 و 184.
15ـ نگاه کنید بـه سلسله نوشتارها از همین مجموعه بـا عنوان; صفات همسـران در خـانواده فـاطمـه زهرا(ع)و امـیر مـومـنان(ع).
16ـ کتاب امالى شیخ صدوق, ص438 و ;260 احقاق الحق, ج11, ص426 و ج15, ص;333 الارشاد شیخ مفید, ص;23 ریاحـین الشریعه, ج1, ص;89 کتاب عوالم, ج11, ص;375 مناقب على بـن ابـى طالب(ع), مغازلى, ج3, ص143.
17ـ المراجـعات, ص303, کنزالعمال, ج13, ص;108 جـامع الاحادیث, ج4, ص;377 مختصر تاریخ دمشق, ج17, ص136.
18ـ بـحارالانوار, ج43, ص133 و ;117 مناقب ابـن شهر آشوب, ج3, ص355 و ;356 کوکب الدرى, ج1, ص166.
19ـ همان.
20ـ مسـند احـمد, ج6, ص;298 کتـاب عـوالم, ج11, ص;587 ذخـائر العقبى, ص;105 بحارالانوار, ج43, ص134 و 84 و 85.
21 ر.ک: امالـى شـیخ مفـید, ص402 و امالـى شـیخ صـدوق, ص;471 نهج البلاغه, خ;224 بحارالانوار, ج48, ص18.
22ـ ریاحین الشریعه, ج1, ص93.
23ـ تفسیر ـ منسوب به ـ امام عسکرى(ع), ص330, تفسیر البرهان, ج3, ص;245 بحارالانوار, ج23, ص259, ح8.
_24 تاریخ یعقوبـى, ج2, ص;116 احتجاج طبـرى, ص;86 الوافى, ج2, ص;187 روضه کافى, ج8, ص;238 اخـتـصاص, ص;181 تـفسیر عیاشى, ج2, ص66.
25ـ کوکب الدرى, ج1, ص196.
26ـ شرجى آواز, ص26 و 20 و 22.(با گزینش
27ـ الغدیر, ج1, ص;197 احقاق الحق, ج21, ص26 و 27.
28ـ خصال, ج1, ص;173 احتجاج طبـرى, ج1, ص;146 معانى الاخبـار, ص;354 بـحـارالانـوار, ج8, ص203 ـ ط قـدیم ـ و ج43, ص158 و ;161 دلائل الامامه, ص38.
29ـ ریاحـین الـشـریعـه, ج2, ص50, امـالـى شـیخ طوسـى, ص384.