نیم نگاهى بـه زندگانى دخت رسول اکرم (ص) حضرت رقیه س

نویسنده


 

دخت خورشید
((نیم نگاهى بـه زندگانى دخت رسول اکرم(ص)حضرت رقیه(س))
(بـخش نخست )
ناهید طیبى

 

 

سـخـن از نقـشآفـرینان تـاریخ اسـت, آنان کـه در آینه تـاریخ درخشیدند بـه گونه اى که پس از قرنها, تلالو و درخشش آنها دیدگان آدمى را خیره مى کند. سخن از کسانى که خداوند یکتا را برگزیده و بـراى حفظ آرمانهاى سبـز خویش زیستند و رنجها و مشقتها کشیدند. آنان که هجرت را آفریدند و شکیبـایى را سرلوحه زندگى خویش قرار دادند.
رقیه, بانوى هجرت, در دامان خدیجه بالنده شد و در چشمان رسول خدا(ص)اسلام آورد و با بـیعت سبـز خود پویایى و جاودانگى را بـه ارمغـان آورد. ویژگیهاى والا و همت بـلند او در زندگى کـوتـاه و گذرا, نشان از عظمت روحى وى دارد. فراز و فرود در زندگى مشتـرک و نیز آزار و شکنجه مشرکان او را چونان تـندیسى بـراى شکیبـایى نمایان مى کند و براستى که از گذر آشنایى با زندگانى این بـانوى بـزرگوار مى تـوان راه حـقیقت را جـویا شده و بـه دریاى بـیکران خوبیها و زیباییها پیوند خورد.
برخى از صاحب نظران معاصر(1)رقیه را دختر پیامبـر(ص)ندانسته و نام او را در زمره دختـرخـواندگان رسول رحـمت مىآورند. از سویى دیگر نویسندگان اهل سنت و حتى بـرخى از تاریخ نگاران شیعى بـراى پـیامبـر اکرم(ص)چهار دختـر را ذکر مى کنند که یکى از آنان رقیه است. اگرچه دلایل صاحب نظرانى چـون آقاى جـعفر مرتـضى پـسندیده و قـابـل تـإمل اسـت, اما در این نوشـتـار بـه بـیان همه اقـوال پرداخته ایم ـ و انتخاب بهترین را به خوانندگان وا مى گذاریم ـ و بیشتر به تحلیل زندگى آن بزرگوار مى پردازیم.

در دامان خورشید و ماه
رقیه مرواریدى بود که در صدف رسالت نمایان شد و در مدت کوتاه عمر خویش چهره تابناک و درخشانى را در دل تاریخ به ودیعه نهاد. او دختر رسالت بـود و در دامان مادر احسان, حضرت خدیجه(س), رشد یافته و بالنده شد. بـرخى از مورخان او را دختر خدیجه خوانده و بر این باورند که پدرش یکى از همسران پیشین خدیجه بوده است ولى بـا اندک تـإمل در روایات و کـتـب تـاریخـى شـیعـه و اهل سـنت درمى یابیم که او دختر پیامبر(ص)است.
احمد خلیل جمعه در کتاب ((نسإ اهل البـیت)) مى نویسد: ((رقیه بنت رسول الله الهاشمیه و ...)) (2)
و در ذیل این مطلب نام مورخان و محدثـان بـزرگى را ذکر مى کند که رقیه را دختـر پـیامبـر(ص)مى دانند و بـا ذکر ((هاشمیه)) نسب شریف این بـانو را بـیان مى کند. در طبـقات ابـن سعد نیز فرزندان پیامبر(ص)این گونه بیان شده اند:
((... و اکبـر بـناتـه زینب, ثـم رقیه و قیل رقیه ثـم زینب و ام کلثوم و فاطمه هولإ کلهم من خدیجه ولدوا بـمکه)) و بـزرگترین دختر[ پیامبر] زینب است و بعد رقیه و گفته شده است که بزرگترین رقیه است و سپـس زینب و ام کلثوم و فاطمه و اینها (فرزندان)همگى از خدیجه بوده و در مکه به دنیا آمده اند.(3)
در کتـابـهاى روایى مى بـینیم که نام رقـیه بـه عـنوان یکى از دختران پیامبر(ص)آمده است. از جمله در کتاب بحارالانوار بـه نقل از مناقب ابن شهر آشوب مى خوانیم که:
((إولاده: ولد من خـدیجـه القاسـم و عبـدالله و هما الطاهر و الطیب و اربع بنات: زینب و رقیه و ام کلثوم و هى آمنه و فاطمه و هى ام ابیها و ...)) (4)
فرزندان پیامبر(ص): قاسم و عبدالله که طیب و طاهر نام داشتند و چهار دختـر بـه نامهاى زینب و رقیه و ام کلثوم(آمنه)و فاطمه ـ که او را ام ابیها مى نامیدند ـ از خدیجه(س)متولد شده اند و ...))
در همین کتاب از قول چهار کتاب روایى مى نویسد که رقیه و زینب دخترخواندگان پیامبر(ص)از ((جحش)) هستند و دختران پیامبر(ص)نیستند. بـا توجه بـه کثرت روایاتى که رقیه و زینب را دختران پیامبر(ص)مى داند در مقابل این چهار مورد, که ((بـلاذرى)) نیز از این جمله است, مشخص مى گردد که رقیه دختر پیامبر(ص)است و مادر بزرگوارش نیز حضرت خدیجه است.
شناخت افراد بـا تـوجه بـه نسب و حسب آنها از سنتـهاى دیرینه تاریخ نگاران بوده است. و همواره آشنایى بـا مردان و زنان بـزرگ تاریخ یا از طریق نسـب شریف آنان بـوده و یا بـه وسـیله دقت در ویژگیهاى والا و صفات آسمانى آنان صورت مى گرفتـه اسـت. رقیه, گل بـوستـان رسالت, در مرحله اول شناخت, نیازى بـه تـوضیح و بـیان ندارد چـرا که رسول رحـمت(ص), بـهتـرین آفریده حـق, پـدر اوست; ((آفتاب آمد دلیل آفتاب)) .
سخن از عظمت و شرافت کسى که شرف ریزه خوار خوان اوست و کسى که آفرینش به طفیل و بـهانه خلقت او ایجاد شد و هستى در خال لب او تفسیر مى گردد, فرصتها مى طلبد و نوشتنهاى بـى انتها, از این رو ما قلم خـویش را در مى کـشـیم و دریایى را بـا قـطره اى ـ کـه همانا واژه هاى نارساى ماست ـ تـعریف نمى کنیم و بـه شعر حـافظ بـسـنده مى کنیم که:
شهسوار من که مه آیینه دار روى اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است

گفتنى است که برخى از ادیبان و مفسران اشعار حافظ ((شهسوار)) را پیامبـر گرامى اسلام دانسته و ماه, که آیینه دار روى اوست, را به مولى الموحدین حضرت على(ع) تعبیر کرده و به تإویل برده اند و حق هم جز این نیست.(5)
مادر بزرگوار رقیه, خدیجـه(س)است که در جـاى جـاى تـاریخ صدر اسلام قدمهاى استـوار و بـلند او دیده مى شود. اولین زن مسـلمان, اولین نمازگـزار و اولین قـلبـى کـه بـراى میهمان حـرا, حـضـرت محمد(ص), تپید و با طپش خود قلب اسلام را حیاتى دوچندان بـخشید.
رسول خـوبـیها در مورد خـدیجـه(س)مى فرماید: آنگاه که همه مرا تکـذیب کـردند او مرا تـصـدیق کـرد و آنگاه کـه همه از من دورى مى کردند او مرا حـمایت کرد. همانا او زن پـربـرکتـى بـود ...(6 در روایات آمده است که هرگاه دوستـان خـدیجـه(س), پـاک بـانوى بهشتى بـه خدمت پیامبـر(ص)مى رسیدند مورد احترام فراوان و اکرام حضرت ختمى مرتبـت قرار مى گرفتند(7)زیرا حضرت همیشه دین اسلام را مدیون ایثارگریهاى او مى دانست. در کتب اهل سنت نیز به این نکته اشاره کرده و مى نویسند:
یثنى عـلیها, یفضـلها عـلى سـائر امهات المومنین و یبـالغ فى تعظیمها و ...(8)
پیامبر گرامى اسلام خدیجه(س)را ستایش مى کرد و بـر سایر همسران خویش برترى مى داد و در بزرگداشت وى بسیار کوشا بود.
از بـانوى نیایش و ایثار سخن گفتن نیز مجال فراوان مى طلبـد و ما به همین مختصر بسنده مى کنیم و به بـررسى زندگانى نورانى رقیه دختر رسول خدا(ص)مى پردازیم تا از خرمن خصال او خوشه اى برچینیم.

تولد یک گل در بوستان رسالت
در مورد تاریخ تولد رقیه, تاریخ سکوت کرده است. همان گونه که تـاریخ تـولد و وفـات بـسـیارى از مادران و همسـران و دخـتـران ائمه(ع)مشخص نیست و اگر هم تاریخى در دست باشد مورد اختلاف بوده و اقوال گـوناگـون دارد, تـاریخ تـولد رقـیه نیز از این مقـوله مستثنى نبوده و نیست و شاید بى مهرى زمان جاهلیت نسبت به زنان و یا غیرت ناموسى در پاره اى از خانواده ها و یا بى اهمیتى نسبت بـه سرنوشت دختران و زنان علت این شکاف و خلإ تاریخى شده باشد. بـه هر حال با جستجوى دقیق تر در ژرفاى تاریخ مدون اسلام مى توان حدود تاریخ تولد پرشکوه افرادى چون رقیه را یافت.
دانستـیم که رقیه دومین دختـر پـیامبـر(ص)و چهارمین فرزند آن بزرگوار است و مى دانیم که پیامبـر(ص)و حضرت خدیجه(س)پانزده سال قبل از بـعثت ازدواج کردند و در آن زمان حضرت خدیجه(س)چهل ساله و پیامبر(ص)بیست و پنج ساله بودند.(9)
با توجه به دو مطلب فوق تاریخ میلاد رقیه به بـیشتر از ده سال قبل از بـعثت نمى رسد اما نکته دیگرى در کتابـها ذکر شده است که ما را به تاریخ دقیق ترى نزدیک مى کند و آن اینکه رقیه در حبـاله نکاح عتبه بن ابى لهب بوده است و قبل از بعثت این عقد خوانده شده بود. طبق نقل تاریخ, در سال سوم بعثت, پیامبـر(ص)بـا آیه شریفه ((و انذر عشیرتـک الاقربـین)) دعوت سـرى خـویش را از خـانه ارقم بن ارقم به دعوت آشکارا براى قریش و خانواده خویش تبـدیل نمود و با برپا کردن یک میهمانى تصمیم به دعوت علنى گرفت. در مجلس اول ابولهب مانع اجراى تصمیم حضرت شد و پیامبـر(ص) شب بـعد میهمانى دیگرى ترتیب داده و اعلام نبوت نموده و حتى وصى و جانشین بـر حق خویش, على(ع), را نیز معرفى نمود.
پـس از آزار فـراوان ابـولـهـب در همـان اوایل دعـوت آشـکـار پـیامبـر(ص), سوره ((تبـت)) نازل شد(10)و ابـولهب و همسرش مورد لعنه و نفرین قرار گرفتند. ام جمیل دختر حرب, خواهر ابـوسفیان و همسر ابولهب بود که پس از نزول این سوره بیشتر بـه آزار و اذیت پیامبـر(ص)پرداخت و دختران ایشان, رقیه و ام کلثوم, را که بـراى عتبه و عتیبه عقد کرده بود طلاق داد. او به فرزندش عتبه در مورد رقیه گفت: طلقها یا بنى فانها قد صبت(11). پسرم او(رقیه)را طلاق بـده که خردسال و کوچـک است. در مفردات راغب ((صبـى)) این گونه تعریف شده است:
((الصبـى من لم یبـلغ الحلم)) (12)صبـى کسى است که بـه بـلوغ نرسیده است احتلام از نشانه هاى بـلوغ است. از سوى دیگر در کتـاب مجمع البـحرین آمده است[ :((و آتـیناه الحکم صبـیا 19 / 16)) اى الحکمه و النبوه و هو ابـن ثلاث سنین(](13 یعنى آیه شریفه که در مورد حضرت یحیى(ع)مى فرماید ما, در کودکى به او حکم دادیم منظور از حکم, حکمت و نبوت است و او در آن زمان سه ساله بود. در واقع صبـى در آیه شریفه بـه کودک سه ساله اطلاق شده است. در جاى دیگر مى خوانیم که:
((و بـنت تسع سنین لا تستصبـى الا ان یکون فى عقلها ضعف)) اى لا تعد فى الصبایا(14).
و این عبارت که ((دختر نه ساله کودک بـشمار نمى رود مگر اینکه ضعف عقل داشته باشد)) یعنى[ این دختر 9 ساله] جزء کودکان محسوب نمى شود.
اکنون شاید بتـوان بـا تـوجه بـه مطالب مذکور حدود سال تـولد رقیه, پاک بـانوى هجـرت, را تـخمین زده و گفت: در سال سوم هجـرى رقیه صبى بوده است و ممکن است دلیل بـاکره بـودن وى هنگام طلاق که به اتفاق, همه مورخان ذکر کرده اند همین سن کم باشد ـ و صبـى طبق نظر لغت شناسان به دختر یا پسر قبل از بلوغ مى گویند و بویژه در مورد دختر قبل از 9 سالگى واژه صبیه آورده مى شود. پس در سال سوم هجرى حداکثر سن رقیه مى توانست هشت سال باشد.
و اگر چنین باشد او در سال پنجم قبـل از بـعثت بـه دنیا آمده است. البته اگر کمتر از هشت سال بـگیریم بـا مشکل مواجه خواهیم شد زیرا رقیه و همسرش عثمان در مهاجرت اول به حبشه شرکت داشتند و این هجرت در سال پـنجم بـعثت صورت گرفت و بـنا بـر نقل تاریخ رقیه بـاردار بـود, و فرزندش در این سفر سقط شده است پس اگر سن وى را هنگام طلاق از عتبه بن ابى لهب کمتر از هشت سال بـگیریم بـا توجه بـه اینکه دو سال بـعد از طلاق بـاردار شده است; سن او بـا مسإله باردارى از جهت علم فیزیولوژیست زنان تناسب نخواهد داشت و اما در مورد جمع مفاهیم ((صبـى)) مى توان گفت سه ساله بـودن و کمتر از 9 ساله بـودن دختران و نیز کمتر از سن بـلوغ را مى توان در یک جمله جـمع کرد, و گفت که صبـى یعنى بـه سن بـلوغ نرسیده. بنابراین رقیه پنج سال قبل از بعثت به دنیا آمده و طبـق رسوم منطقه اى قبل از بلوغ و در کودکى نام او را بر عتبـه بـن ابـى لهب گذاشتـه اند تـا پـس از بـلوغ رسما ازدواج کنند و در سال سوم یا چهارم بعثت در هشت سالگى عتبه بـا اصرار مادر و پدرش او را طلاق مى دهد و با فاصله کمى ـ که در آینده توضیح خواهیم داد ـ به عقد عثـمان در مىآید و این ازدواج بـاید در اوایل سال چهارم بـعثـت باشد.

در آینه صفات
ویژگیهاى والاى رقیه را مى توان با تدبـر و تإمل در مدت کوتاه زندگانى او دریافـت و بـراى نسـلهاى آینده واگـویه کـرد. دوران کودکى رقیه نسبت به دیگر دختران مکه امتیاز ویژه اى دارد. او در خانه بـزرگ مردى زندگى مى کند که آینده بـشریت در دستان توانا و قلب وسیع اوست. مردى که براى رسالت بـرگزیده شد و پیش از رسالت بـا صفت ((امین)) در میان مردم جاهلیت زندگى مى کرد و نور ایمان به خداى یکتا و عبادتهاى او در حرا قبـل از بـعثت مشاهده مى شد. خلوتهاى ملکوتـى بـا خدا و تـوجه در آیات تـکوینى در زندگانى پیامبر(ص)ـ قبل از بعثت ـ در تاریخ ثبت شده است و این ارتباطها به یقین جلوه اى ویژه در خانه یتیم قریش داشته است و رقیه بر سر این سفره نورانى و معنوى میهمان بوده است.
او افزون بـر اینکه سجایاى اخلاقى پـدر و صفات شایسته مادر را در نهاد خویش دارد; شاهد بزرگترین هدیه الهى به بـشریت بـوده و این هدیه بـه کسى جز محمد(ص), وارث صفات انبـیإ, داده نمى شود.
حضور جبرائیل, فرشته امین وحى, در خانه پیامبر(ص)و شمیم عرشى او در نورانیت سـیماى آسـمانى پـدر, همه و همه در آینه چـشـمان رقیه, دخـتـر کوچـک خـانه پـیامبـر(ص), درخـششى ناگفتـنى دارد.
در مورد رقیه, دخـتـر رسـالت, بـه چـند پـدیده مهم و اسـاسـى بـرمى خوریم: اسلام آوردن او, بـیعت و هجرت تاریخ سازش. در طبـقات ابن سعد آمده است که:
اسلمت حین اسلمت امها خدیجه بنت خویلد و بایعت رسول الله(ص)هى و اخواتها حین بایعه النسإ,(15)
[رقیه] آن هنگام که مادرش اسلام آورد, دین اسـلام را پـذیرفت و با رسـول خـداوند(ص) در ((بـیعت النسـإ)) بـیعت کرد(همراه بـا خواهرانش).
در کتب تاریخى ذکر شده است که اولین زنى که به پـیامبـر(ص)ایمان آورد و اسلام را بـه عنوان دین آسمانى پـذیرفت خدیجه بـنت خویلد, همسر گرامى پیامبـر(ص)اسلام, بـود. در واقع او اولین کسى بـود که شاهد حالات معنوى و عارفانه پـیامبـر(ص)بـود. آنگاه که پـیامبـر اسلام(ص)از ((حرا)) بـرمى گردد و بـار نبـوت و هدایت مردم را بر دوش مى گیرد و حریت را براى ابـدیت بـه ارمغان مىآورد, خدیجه آرام بـخش روح و روان او بـوده و بـا تصدیق سخنان وحیانى او از سنگینى این بـار مى کاهد. و دختران پیامبـر(ص) بـه استـثـناى فاطمه(س)که در آن زمان بـه دنیا نیامده بـود در همان خانه شاهد سخـنان پـدر و مادر بـوده و همزمان بـا مادر صدیقه و مصدقه خود به آیین نوپاى اسلام مى گروند.
بنا بر آنچه پیش از این در مورد تولد رقیه, پاک بـانوى هجرت و ایمان, گفتیم در هنگام بـعثت, او بـاید پـنج یا شش ساله بـاشد. ممکن است شبـهه اى ایجـاد شود که دخـتـر 5 سـاله تـکلیف ندارد و اسلامآوردن براى او معنا ندارد. این شبهه را در چند جمله مى توان پاسخ داد.
اولا اسلام در مراحل آغازین بـر اساس اعتقادات و بـاورهاى دینى مردم ابـلاغ شده و فروعات دینى و فقهى پـس از اصول دین مطرح شد.
از این رو سن تکلیف و اصلا تکالیف تشریعى دین در روزهاى اول بعثت مورد توجه نبود. رقیه همزمان با مادر و خواهران خود اعتقادات و باورهاى دین مبین اسلام را مى پذیرد اگرچه خردسال باشد همان گونه که حضرت على(ع)هنگام اسلام آوردن به سن بـلوغ نرسیده و بـا توجه به اینکه سال 30 عام الفیل بـه دنیا آمده بـود, در ده سالگى دین اسلام را پذیرفـتـه و ایمان آورد و نشـان افـتـخـارآفـرین ((اول مسلمان)) را به سینه آویخت.
ثـانیا مرحله اسلام و ایمان بـا هم متـفاوت هستـند. اسلام یعنى گفتن شهادتین و قبـول توحید و نبـوت پـیامبـر(ص)در مراحل اولیه تـشریع دین اسلام و داشتـن پـدر و مادر و یا جد و جده مسلمان در مراحل بـعدى و سالهاى پس از تشریع. و ایمان یعنى بـاور قلبـى و التزام عملى که در پى سن تکلیف مطرح شده و مکلف بـاید آن را در وجود خویش نهادینه کند.
اکنون که منافاتى بین سن کم رقیه و اسلام آوردن او نیافتیم به مراحل بـعدى مى پردازیم. در ادامه روایت مى خوانیم که همزمان بـا خواهران خود در بیعت النسإ با پیامبر اسلام(ص)بیعت کرد. بیعت با رهبرى یکى از مظاهر حضور سیاسى اجتماعى مسلمانان و بـویژه زنان در صدر اسلام بود و اطاعت از ولایت و رهبرى و
حـمایت و دفاع از دین و آیین اسـلام و جـان رهبـر از مفاد این بیعت بود. خداوند متعال در قرآن کریم بیعت بـا پیامبـر(ص)را در حکم بیعت با خدا دانسته و مى فرماید:
((ان الذین یبـایعونک انما یبـایعون الله ید الله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث على نفسـه و من اوفى بـما عـاهد عـلیه الله فسیوتیه اجرا عظیما. فتح / 10)) در حقیقت کسانى که با تو بـیعت مى کنند, جز این نیست که بـا خـدا بـیعت مى کنند, دست خـدا بـالاى دستهاى آنهاست پس هر که پیمان شکنى کند, تنها به زیان خود پیمان مى شکند هر که بر پیمانش وفادار بماند به زودى خدا پاداشى بـزرگ به او مى بخشد.
و رقیه در ((بـیعت النسإ)) بـا رسول خدا(ص)و در واقع بـا خود خدا بیعت کرده و بر این پیمان تا سر حد جان پایبند بود و ما در آینده موارد وفادارى او بـه این پیمان را بـیان مى کنیم. در سال دوازدهم بـعثـت گروهى مرکب از دوازده نفر از مدینه حرکت کرده و در عقبه(نقطه اى در منا)با حضرت پیامبـر(ص)ملاقات نموده و نخستین پیمان اسلامى بـسته شد. متن این پـیمان بـه قرار زیر بـوده است:
((با رسول خدا پیمان بستیم که به خدا شرک نورزیم, دزدى و زنا نکنیم, فرزندان خود را نکشیم, بـه یکدیگر تهمت نزنیم و کار زشت انجـام ندهیم و در اعمال نیک نافرمانى نکنیم.)) (16)این پـیمان در اصطلاح مورخان ((بیعه النسإ)) نام دارد.
رقیه به همراه خواهران خود زینب و ام کلثوم در این بـیعت شرکت کرده و با رسول گرامى اسلام(ص)نه به عنوان پدر که به عنوان رهبر دینى و سیاسى و ولى امر خویش پیمان بست.
جلوه جاودانه دیگرى که بـه زندگى رقیه درخششى افزونتر بـخشید هجرت اوست. تـاریخ نگاران او را در زمره اولین مهاجران مى دانند.
در طول تاریخ صدر اسلام در زمان پـیامبـر گرامى(ص)سه هجرت اساسى صورت گرفت. هجرت اول در سال پنجم بعثت بـه علت آزار قریش بـود.
رهبر اسلام مقصد مهاجرین را بـا بـینش و بـصیرت ژرف خویش انتخاب کرده و فرمود: ((اگر به حبشه سفر کنید براى شما مفید خواهد بود زیرا بر اثر وجود زمامدار نیرومند و دادگر در آنجا بـه کسى ستم نمى شود. آنجا خاک پاکى و درستـى است و شما مى تـوانید در آن خاک به سر برید تا خداوند فرجى برایتان برساند. )) (17)
تاریخ نگاران مى نویسند:
عثمان همراه با رقیه دختر رسول خدا به سوى حبـشه هجرت کرد پس از آن به سوى مدینه هجرت کرده و چاه رومه را به قیمت بیست هزار درهم خریدند.
((ذهبـى)) مورخ شـهیر اهل سـنت مى نویسـد: ((و هاجـرت معه الى الحبـشه الهجرتـین جمیعا)) (18)و رقیه بـا عثمان بـه سوى حبـشه مهاجرت کرد و در هر دو هجرت حضور داشت.
این بـانوى بـزرگوار را ((سـیده نسـإ المهاجـرین)) مى نامند.
بـنابـراین در هجرت اول بـه حبـشه و هجرت دوم حبـشه و نیز هجرت مسلمانان به سوى مدینه, رقیه دختر پیامبر(ص)حضور داشته و تاریخ برخى از نکات مهم زندگانى وى را در رابطه با همین مهاجرتها ذکر مى کند از جمله اینکه در هجـرت اول بـه خاطر سختـیهاى راه اولین فرزند رقیه سقط شده و او بـا تـإثر روحى و روانى و همچنین ضعف جسمى این راه را ادامه داده و حتـى این سختـیها مانع هجـرتـهاى بعدى وى نشد.
ابن سـعد مى گوید: کانت فى الهجـره الاولى قد اسـقطت من عثـمان سقطا ثم ولدت بعد ذلک ابنا سماه عبدالله.(19)
در هجرت اول(رقیه)جنینى که از عثمان داشت سقط کرد و سپس پسرى به دنیا آورد و نام او را عبدالله نهاد.
دورى از عزیزانى چـون پـیامبـر(ص)و حـضرت خدیجـه(س)و خواهران دلسـوز و نیز غربـت و تـنهایى و از دسـت دادن فرزند و مشـکلات و سختیهاى ناشى از آزار مشرکان غمهاى بزرگى بود که بـه رقیه فشار آورده و او را آزار مى داده و او چونان کوهى استوار این سختـیها را تـحـمل کرده و چـشم بـه آینده دین نوپـاى اسلام دوختـه بـود. مورخان مى نویسند: در هجرت دوم که به سرپرستى جعفر ابن ابى طالب صورت گرفت, 83 مرد و 18 زن حضور داشتند. رقیه دختر پیامبـر(ص), اسمإ بـنت عمیس, ام سلمه, ام کلثوم دختـر سهیل و ... از بـانوان مهاجر بـودند.(20)در تـفسیر قرطبـى نیز آمده است که رقیه در دو هجرت به حبشه شرکت داشت. او مى نویسد:
((و من ثـم عدت من اصحاب الهجرتـین)) (21)از این جهت رقیه را از یاران دو هجرت شمرده اند.
هجرت سوم به سوى مدینه بود. سختیهاى این سفر از سفرهاى پیشین بـیشتر بـود. از مکه تا مدینه حدود 470 کیلومتر بـیابـان خشک و سوزان است و مهاجرین در سال سیزدهم بعثت این مسیر را طى کرده و بـه امر رهبـر خویش از وطن و زادگاه خود دست بـرداشتـند و حتـى اموال و خانه هاى شخصى خود را هم رها کردند.
ظاهرا هنگام هجرت بـه مدینه, رقیه, دختر نبـوت و ولایت, نوزده سال بـیشتر نداشته است و اگر بـه نقل تاریخ نویسان که آورده اند:
((عبـدالله, فرزند رقیه, در شش سالگى(22)در سال چهارم هجـرى از دنیا رفت)) (23) توجه کنیم مى یابـیم که فرزند او در آن زمان دو ساله بوده است. عبور از راههاى سخت در هواى گرم و طاقت فرسا بـا فرزند شیرخواره بـسیار سخت و مشکل اسـت و نیاز بـه یک روح بـلند و انگیزه الهى هسـت تـا این سختیها را بتوان تحمل کرد. رقیه, مادر صبر و استوارى, بـه یقین داراى انگیزه اى آسمانى و روحى به بلنداى حقیقتها بوده است و با رفتـار و زندگانى خـویش این مسإله را بـراى همه نسلها و عصرها ثابت کرده است.
اکنون که بـا ابـعاد سیاسى ـ اجتماعى زندگى رقیه در جلوه هایى مانند اسلام آوردن, بـیعت و هجرت او آشنا شده و گوشه اى از پـهنه وسیع شـکـیبـایى او را بـیان کـردیم بـه ویژگى مهم دیگرى از او پرداخته و خشم مقدس و غیرت دینى وى را مورد بررسى قرار مى دهیم.
در جریان پناهندگى مغیره بن ابى العاص بـه خانه عثمان شاهد عشق و ارادت بانوى هاشمى به پیامبر(ص)و در پى آن خشم مقدس او نسبت به دشمنان دین و رسـول خـدا(ص)هسـتـیم و ما در آینده بـه این مطلب مى پردازیم.
در روایت آمده است که وقتى رقیه درگذشت پیامبر(ص)بـر قبـر او ایستاده و سر را به سوى آسمان بلند کرده و فرمود: انى ذکرت هذه و ما لقیت فرفقت لها و استوهبتها من ضحه القبـر فقال: اللهم هب لى رقیه من ضجه القبر فوهبها.(24)به یاد آوردم این دختر را(ضعف و ناتـوانى یا ستـمى که بـر او روا شده است)و آنچه او کشید پـس براى او سوخـتـم و از خـداوند خـواستـم که فشار قبـر را بـر او ببخشاید. سپس فرمود: پروردگارا رقیه را به خاطر من از فشار قبر امان ده. و خداوند او را بر پیامبـر بـخشیده و از فشار قبـر در امان داشت.
محبـوب پیامبـر(ص)محبـوب خداست و رقیه مورد علاقه رسول خداست. پیامبـرى که حب و بـغض او در راستاى شریعت و خدامحورى است رقیه را نه بـه خاطر اینکه دختـر اوست بـلکه بـه خاطر کمالات روحـى و نفسانى او دوست دارد و اگرچه بـه علت موقعیت زن در جـامعه آن روز و محدود بودن محیط جامعه اسلامى, اخبار مربوط بـه خانه رسول خدا(ص)از خانه حـضرت بـیرون نیامده و روایاتـى در مورد کمالات و صفات دختران نبـى نداریم و یا کم داریم و یا بـه دست ما نرسیده است ولى بـا تـوجـه بـه سخـنان دیگران و ژرف نگرى در روند زندگى رقیه, پاک بانوى هاشمى, مى توان به گوشه اى از وسعت روحى این بزرگ مهاجر پى برد. بخش پایانى مقاله را در شماره بـعد مى خوانیم.
ان شإالله.
ادامه دارد.

1ـ سیدجعفر مرتضى العاملى, بـنات النبى ام ربـابـئها؟!, ص30.
2ـ احمد خلیل جمعه, نسإ اهل البیت, ص485.
3ـ محمد بن سعد, الطبقات الکبرى, ج1, ص133.
4ـ علامه مجلسى(ره), بحارالانوار, ج22, ص152.
5ـ احمد بهشتى شیرازى, شرح جنون, ص802.
_6 ذبیح اللـه رسـولـى محـلاتـى, ریاحـین الـشـریعـه, ج2, ص207.
7ـ بحارالانوار, ج16, ص8.
8ـ صحـیح البـخـارى, ج7, ص107. ذهبـى, سیر اعلام النبـلإ, ج2, ص110.
_9 جـعـفـر سـبـحـانى, فـرازهایى از تـاریخ پـیامبـر(ص), ص85.
10ـ جمعى از نویسندگان, تفسیر نمونه, ج27, ص412.
11ـ محمد بـن ابـى بـکر طبـرى مکى, خلاصه سیر سید البـشر, ص136.
12ـ راغب اصفهانى, مفردات القرآن, ص274.
13ـ فخرالدین طریحى, مجمع البحرین, ص582(الربع الثانى, محمود عادل).
14ـ همان.
15ـ طبقات ابن سعد, ج8, ص36.
16ـ فرازهایى از تاریخ پیامبر(ص), ص182.
17ـ ابن جریر الطبرى, تاریخ طبرى, ج2, ص70.
18ـ نسإ اهل البیت, ص503.
19ـ طبقات ابن سعد, ج8, ص36.
20ـ همان, ج1, ص207.
21ـ قرطبى, تفسیر جامع, ج4, ص242.
22ـ شمس الدین ذهبى, سیر اعلام النبلإ, ج2, ص251.
23ـ مختصر تاریخ دمشق, ج16, ص110.
24ـ بحارالانوار, ج22, ص163.