گزارش یک کتاببه زیر مقنعه


 

گزارش یک کتاب

 

 

به زیر مقنعه
بنفشه حجازى
نشر علم
ابوالفضل هدایتى1376

در بـاره زن, مقام و حـقوق انسـانى ـ اجـتـماعى اش, کم و بـیش نوشته اند واز پس ابـرهاى تیره تعصب و نادانى, چهره واقعى زن را نمایانده اند. اگر امروز مى نگریم کـه زنان ایرانى, شـور و تـوان حـضور در عرصه هاى اندیشـه, فرهنگ و سـیاسـت, را یافتـه اند و در راستاى تثبیت بـاورهاى دینى و انقلابـى نظام جمهورى اسلامى, نسلى نو و زنده و بـانشـاط و مقاوم در رویارویى بـا امواج فـرهنگى و سیاسى بیگانه, آفریده اند; از موضع همسر یا مادر بـودن, مردان و جوانان را در جهت خودباورى, رشد و تکامل روانى ـ اجتماعى, یارى رسانده اند, بى گمان, حاصل دگرگونى نگاهها و تصویرهایى است که در دو, سـه دهه گذشتـه, از سـوى عالمان روشن بـین حـوزه و دانشگاه, پیرامون زن و شخصیت وى, صورت گرفته است.
در گذشته این مرز و بـوم زن موجودى بـود, بـیگانه بـا زمین و زمان! نه, مى توانست انتظارى بـپـرورد و نه, کسى از او, انتظارى داشت, تا به خویشتن خویش بازگشت نماید و خود انسانى اش را بـاور کند و از رهگذر شناختن جایگاه انسانى و کشف
نیرومندى خویش در گستره حیات, پـاى در صراط بـهبـودى جامعه و جهان گذارد.
اما امروز, دیگر چنین نیست. زن مسلمان, خواه ناخواه در برابر آینه عصر خویش, به تـماشا ایستـاده است. او دیگر نمى تـواند بـه پستـى ها تـن در دهد و یا در خـاموشى و گنگى و سـسـتـى ها, مإوا گزیند. او, به نقش تعیین کننده اش به عنوان همسر و مادر, پى برده و مى برد, سهل انگارى و سکوت در قبـال دین, نظام و مردم را, ستمى نابخشودنى برمى شمرد; ستـمى که دانستـه و ندانستـه, دامن نسلهاى آتـى این مرز و بـوم را فرا خواهد گرفت و از بـینایى طریق حـفظ اصالتها و شکوهمندیهاى حضور در جبهه نور خواهد کاست.
زن شناسى, محدود بـه ارایه نگرشهاى دینى, اخلاقى و اجتـماعى در باب مقام و حقوق زنان نیست و نمى بایست باشد. خواندن سرگذشت تلخ و شیرین, زشت و زیباى زنان ایرانى در سده هاى پیشین, سهم بسزایى در روند تعالى شخصیت زن خواهد داشت. گاه بـا پـیروى از منشها و کنشهاى والا, و گاه بـا عبـرتآموزى و رجوع بـه فطرت الهى و روان کوشا. درسـت اسـت که تـاریخ ما, شمارى از زنان در ارتـبـاط بـا دربارها و مشهور شهرها را مى نمایاند, که بـه دلیل قدرت و ثروت, در واقع نزدیکى به خلیفه و سلطان و اتابک و امیر, شانس نام نیک را به چـنگ آورده اند, و چـه بـسیار شیرزنانى که پـارسایان شب و شـیران روز را آفـریدند و در گـمـنامـى زیسـتـند و دیده از این محنتآباد بـردوختند ... بـا این وصف, خواندنى و آموختنى است. و بـه میزان بـالایى از خودکم بـینى و سستیها و پـستیها, فرو خواهد کاست.
کتاب ((بـه زیر مقنعه)) , نمایانگر زن شناسى بـه روایت تـاریخ است. خانم بنفشه حجازى, در پیشگفتـارى کوتـاه بـر تـحقیق خویش, مى نویسـد: سـعى شده اسـت بـا دریوزگى هفت شهر عشق بـایگانیها و منابـع و مآخذ و مراجعه بـه اسناد, تـصویرى واضع از وضعیت زنان ارایه شود, تا علاوه بـر روشـن کردن گوشـه هایى از تـاریخ ایران, نحـوه ساخـت و پـرداخـت اسطوره فرودستـى زن نیز معلوم شود.(ص10 نویسنده, از قرن یکم تا عصر صفوى یعنى هزاره اى که پس از هجرت و نفوذ اسلام و جذب تـشنگان آزادى و حرمت, بـر زن ایرانى گذشتـه است, احوال و افکار زنان را در معرض نمایش و گزینش گذارده است, بى هیچ حکم و پیش داورى; تحلیل و مقایسه و نتیجه گیرى را بـر عهده خواننده نهاده است.
ملاک انتخاب زنان در این کتاب, خوبى و کمال اخلاقى نیست, بـلکه اثـرى اسـت ـ مثـبـت یا منفـى ـ که آنان را در جـاى جـاى پـهنه میهن مان, بـه یادگار گذاشته اند. نویسنده, کوشیده است تا گزارشى واقع بـینانه از وضع گونه گون زن در ایران دیروز را بـه دست دهد, که با توجه به برداشتهاى مذهبـى و سلطه هاى سیاسى و نظامى موجود یا مهاجم پیش از صفویه, روایتها, از تنوع و تضاد, بـرخوردارند.
روش به روایت تاریخ, نمایانگر خوشایندها و ناخوشایندهایى است کـه سـایه اى از مذهب, بـر آن افـتـاده اسـت. از این رو, مطالعـه کتابهایى از این دست, ما را بـا نگرشهاى درست و نادرست, آشنایى مى دهد و مسیر را بـراى پـژوهش و سـامان گرفتـن, هموار مى نماید. کتاب به زیر مقنعه, در هشت فصل, تنظیم شده است.
فصل یکم به تحقیر تـاریخى زنان, اختـصاص یافتـه. در این فصل, نویسنده از مشاهیر علم, ادب و سیاست, گلایه دارد. چـرا که جـانب انصاف را نگاه نمى دارند و در تحلیل تاریخى یا روایت ادبـى, بـه گونه اى سیر مى کنند که ناخواسته, نهایت آن, تـحقیر جنسى, روحى و حتى فیزیکى و شغلى زنان اسـت. او, که خـود یک زن اسـت, احـسـاس مطلوبـى از این بـرخـوردهاى ریشه گرفتـه در فرهنگ و سنت ایرانى ندارد و از نوع بـهره مندى عـوام در قبـال آثـار مکتـوب ادبـى و تاریخى, که غالبـا منفى است و زیانبـار و بـاعث تداوم ستمگریها نسبت به جامعه زنان, سخت رنج مى برد.
در این بخش از کتـاب, شاهد مثـالهایى از آثـار مورخان; تـارخ جـهانگشـاى, عـجـایب المقدور فى الاخـبـار تـیمور, ظفرنامه مطلع السعدین, منتـخب التـواریخ, راحه الصدور, تـاریخ آل جلایر, جامع التـواریخ, تـاریخ بـیقهى و آسیاى هفت سنگ, و نیز نحوه بـرخورد خواجـه نظام الملک در سیاستـنامه را, مى خوانیم, که بـه اعتـقاد مولف; بـاعث القاى صفات زشت و منفى بـه زنان شده, که ممکن اسـت گاهى واقعا نیز وجود داشته باشد, ولى همانندسازى بـا این جملات, خـطر آفرینش نوع خـاص رفتـار و منش را ایجـاد کرده و یا افزایش مى دهد.(ص39

فصل دوم: احترام به زنان
نخست از مردانى نام برده مى شود که شهرت اجتماعى و تاریخى شان, وامدار زنى بـوده اسـت ـ مادر یا همسـر یا معشوقه. ((چـون مادر محمود غزنوى, دختر یکى از بزرگان زابلستان بود, به محمود زابلى معروف گردید.)) (ص47). امیر ناصرالدین یحیى بـن مجـدالدین محـمد ترجمان معروف به ابن بى بى, پسر بى بـى منجمه بـوده است.)) (ص47). ابوطاهر خاتونى ـ از ادبا و شعراى قرن پنجم ـ از مردم ساوه بود که به سبب انتساب به دستگاه گوهرخاتون, زوجه ملکشاه سلجوقى, به خـاتـونى معـروف شـده اسـت.(ص47 ـ 48). عـلاوه بـر این, در مورد نامگذارى شهرها و طوایف, نویسنده کتـاب, حضور زن را مى نمایاند: ((تاریخ طبـرستـان و رویان و مازندران, در ذکر بـنیاد شهر آمل, این نام را مإخوذ از اسم دخـتـرى بـه نام آمله مى داند.)) (ص48 در ادامه گفتار, تـکریم دختـران, همسران و کنیزان, و گستـاخى پـیرزن در بـرابـر سـلطان, کمال معنوى و عرفامى رابـعه عدویه و فاطمه سام ـ شاعره قرن هفتـم, مقیم هند ـ را خاطرنشان مى سازد و همچنین, تـلاش ادبـى زن در فراغت را[ دلشاد خاتـون], که خواجـوى کرمانى و سلمان ساوجى را به ستایش خویش برانگیخت:

فصل سوم: ازدواج
[در تاریخ ایران] بـه نمونه هاى زیادى از حرمت نداشتـن نکاح و وجه المصالحه قرار گرفتن زنان در ازدواج بـرمى خوریم که بـنا بـه علل و اهداف مختلفى چون صلح بین قبایل و کشورها, نجات جان از مرگ, انتـقام گیرى,ایجـاد اتـحاد, دادن جـایزه و قدردانى از متـحد و هوسرانى, حقوق انسانى و رضایتـهاى مشروع زنان در ازدواج نادیده گرفته شده است.(ص63
مهریه, جهیزیه, شیربها, اختـلاف سن ازدواج, مراسم خواستـگارى, مراسم ازدواج, دلایل ازدواجهاى سلطنتى, تـعدد زوجات, واکنش زنان در مقابل تعدد زوجات و طلاق, در این فصل, در لابـه لاى اوراق تاریخ دربارها, مطرح شده است.
در بخش خواستـگارى, نویسنده اشاره هایى تـاریخى دارد که حکایت مى کند, چه بـسا, عروسها و دامادها تا شب زفاف, یکدیگر را ندیده و ناگزیر از زناشویى بودند, و مصلحت اندیشى سیاسى و نظامى, سبـب آن بوده است, و البـتـه گاه بـه متـارکه مى انجامید. نویسنده از مراسم ازدواج مإمون با دختر حسن سهل و دیگران چنین یاد مى کند: ((چندان اسب و گوسفند مى کشتند که خون ذبایح بـه جیحون مى رسید و چندان مـسـکـرات در مـیدان مـىآوردند کـه زمـین و زمـان در این سـراندازن مـى شـد.)) (ص82, نقـل از روضـه الـصـفـا, ج6, ص267). ازدواج سیاسى, چنان که در تاریخ مکتـوب ما آمده, چشمگیر است.
گاه مایه دوسـتـى و گاه بـاعـث دشـمنى و کینه تـوزى نهان. بـراى خوابانیدن فتنه ها نیز, دختران را به عقد مخالفان در مىآوردند.(ص88), گاهى براى برقرارى صلح و متوقف کردن وحشیگریها, دختران را بـه متـجاوزان مى دادند.(ص88). کار که بـه تعدد زوجات کشیده مى شد, مصیبت زنان, آشکارتـر و رنجشان فزون تـر مى گشت و به وى, به دیده یک انسان نمى نگریستند. بـخصوص که مصلحت ایجاب مى کرد و ارباب زر و زور, زن را رها مى کردند. ((آلب ارسلان ... دختر را نکاح کرد و با بقراط[ پادشاه ابخاز] صلح کرد. بخشش او را پـذیرفت و وى را تإمین داد. سپـس همسر خود ملکه گرجى را طلاق داد و او را بـه نکاح وزیر خود نظام الملک در آورد.) (ص98)

فصل چهارم: نبود امنیت جنسى
تـبـهکارى جنسى, که زنان در پـیدایش و گستـرش آن, بـى تـإثیر نبـودند بـرگهایى ننگآورى را بـر تاریخ افزوده است. و مرکز این شیطنتها و هرزگیها, دربـارها بـوده است. ((زنان نه تنها از طرف شوهران خود در معرض مرگ بـودند, که بـه دسـت دشمنان قسـم خـورده مردانشان نیز کشتـه مى شدند: ابـونصر بـن بـختـیار یکى از پـسران عزالدوله را در ذىالحجه سال 380, بـه قتل رساند و پس از وى امر کشتن مادر او نیز داد.)) (ص125)
تـاریخ گواه نمونه هایى از کشـتـه شـدن مردان تـوسـط زنان نیز مى باشد, که به علت ... عشق, انتقام خون شوهر, بـرادر, عمو, پدر و فرزند و قتل شوهران بـه علت بـدرفتاریها یا خیانت آنان بـوده اسـت ... زنان طبـرسـتـان که شوهر از مردم خـلیفه کرده بـودند, شوهرهاى خود را مى گرفتند و بـه مازندرانیان مى سپردند و آنها را مى کشتند ...(ص126 ـ 127). در پـایان فصل, از قساوت زنان و حضور در صحـنه هاى جـنگ, نقل مى شود: ((در جـنگ بـین سـلطان ولد و شاه محمود, بر سر جـانشینى سلطان احمد, سرانجـام در سال 814, سلطان ولد کشتـه شد. اما همسر وى, تـاندو, که دختـر سلطان حسین و زنى بسیار باهوش و زیرک بود, زمام امور را در دست گرفت و همچنان به جنگ بر ضد دشمن ادامه داد ...)) (ص137).

فصل پنجم: حکومت زنان
قدیم ترین سند حکومت زنان, پس از اسلام, مربوط بـه سال 53 هجرى و بخاراست. در این سال عبیدالله بن زیاد در خراسان حکومت مى کرد. امیر بخارا در گذشته بود, ((کودکى شیرخوار از او باز مانده بود به نام طغشاده, که مادرش خاتون به جاى او, کار ملک مى راند و در زمان وى, تازیان چند بار به بخارا آمدند. وى هر بـار صلح کرد و خراج مى گزارد.)) (ص141). زنان مغـول چـون بـنا بـر سـنت مغـولان اختیارات بى شمارى در اداره امور مملکت داشتـند, از تـحرک سیاسى وسیعى نیز برخوردار بودند. (ص143)
نویسنده در جمع بندى خود, مى گوید: زنان چون مردان بـه گونه هاى مختلف حکـومت کـرده و مملکـت خـود را اداره مى کـرده اند, فـرمان مى داده اند و براى حفظ قدرت همچون مردان دسیسه چیده, توطئه کرده و رشادتـها مى ورزیده اند. آنان قسـى القلب بـوده و مرتـکب قتـل و کشتـار مى شده اند و بـراى حـمایت از افراد مورد تـوجـه خود لشکر مى کشیده اند. (ص144)
نمونه هایى متـعدد نیز در بـیان اقدامات زنانى است که اگر چـه رسما شاه و سلطان نبـوده اند, ولى آن چنان از خود هوش و ذکاوت و سیاسـت نشـان داده اند که کمتـر از شـوهران خـود در حـکومت کردن نبوده اند چون دلشاد خاتون همسر شیخ حسن بزرگ ... هنگامى که شیخ حسن بزرگ به جنگهاى بزرگ و کوچک اشتغال داشت. وى به امور داخلى مى پرداخت و کارها را اداره مى کرد و نفوذ فوق العاده اى بر امرا و شخصیتهاى مهم مملکت داشت.(ص152 ـ 153)

فصل ششم: سفارت, مشورت و استشفاع زنان
در این فصل, به زنانى هوشیار و کارآمد برمى خوریم که از همدلى و همراهى با مردانشان در سخت و سست زندگى دریغ نمى ورزیدند, بـا شفاعت خویش, مانع خونریزى مى گشتند, در هنگام مشاوره, آینده نگرى داشتـند, و نیز بـازدارندگى شوهران حاکم از اعمال جـنونآمیز, و مدد رسانیدن در امور کشور یا مقاصد سیاسى همسر و برادر, یا سفیر شدن و پیام صلح و دوستى بردن, از استعداد والاى زن ایرانى حکایت مى کند.

فصل هفتم: چهره اجتماعى زنان
مولف در ارتـبـاط میان زن, فرهنگ و جـامعـه, چـنین از تـاریخ بـرداشـت دارد: زنان در جـامعه اى و هر زمانى که فرصـت و اجـازه تحصیل مى یافتـند, نه تـنها فرا مى گرفتـند که بـه نشر و تـبـلیغ پـرداختـه و یار و مشاور همسرانشان مى شده اند. این گونه زنان نه تنها به مجالس بـراى استماع سخنرانیها و یاد گرفتن اشعار و ... مى رفته اند که منازلشان نیز محل بـرگزارى اجتماعات بـوده است.)) (ص177)
در شرح زندگى فاطمه معروف به ((حره دقاقیه)) (480 ـ 391ق.)از زنان بـرجسته خراسان, قرن پنجم, که از روات حدیث و علماى زمانه بـوده, مى نویسند: ((چـون فاطمه نخستـین اولاد دقاق بـوده, وى در پـرورش علمى و مذهبـى وى کوشش بـسیار کرده است و جمع کثـیرى از علما, از او سماع حدیث داشته اند.)) (ص181). در شرح حال ((نهانى اصفـهانـى)) , شـاعـر اواخـر قـرن نـهم و اوایل قـرن دهم هجـرى مى نویسند, ((وى آموزگار زنان حرم سـلطان حـسـین میرزا بـایقرا, بـود.)) (ص181)نمونه هایى از وجـود دخـتـران فاضل و یا خـواهران دانشمند در یک خانواده, در دست است. دختـران شیخ طوسى, هر دو از زنان دانشمند شیعه بـوده اند, که در قرن پـنجـم و اوایل قرن ششم زندگى مى کردند. آنها فنون ادب, فقه و حدیث را از محـضر پـدرشان شیخ طوسى(260 385ق.)و بـرادرشان, شیخ ابـوعلى حـسـن طوسـى فرا گرفتند و در این رشتـه تـرقى شایانى کردند. مادرشان, دختـر شیخ مـسـعـود بـن ورام نیز از زنان دانشـمـند زمـان خـود بـود.(ص182 و اما پوشش زن ایرانى چگونه بوده است؟ ابـن بـطوطه در سفرنامه خود, در بـاره زنان شیراز مطلبـى نوشته است: مردم شیراز و خصوصا زنان آنان به زیور صلاح و سـداد و دین و عفاف آراسـتـه اند. زنان شیرازى موزه به پاى مى کنند و هنگام بـیرون رفتن از منزل خود را مى پوشانند و برقع بر رخ مى افکنند, بـه طورى که چیزى از تن آنان نمایان نمى شد.(ص210 ـ 211). جامه زنان[ تبریز] در خیابان عبارت است از پارچه سفیدى که سراپاى آنها را مى پوشاند و نقابى از موى اسب که بـر چـهره مى افکنند, تـا هیچ کس آنان را نشناسد.(ص210). در اسرار التوحید آمده است که خواهر شیخ ابوسعید ابى الخیر که در میهنه, عمه خوانده مى شد, زنى در غایت زهد و پوشیدگى بود ... چون از خانه بیرون آمدى, چادر و موزه, در پس سراى نهاده داشتى, در موضعى که از جهت آن کار ساختـه بـود. و دستـى جامه از بـراى بـیرون ساخته بـود. و آن جامه که در سراى پوشیده داشتى, بـیرون کردى و در پس در بنهادى, و آن جامه و چادر و موزه, در پوشیدى و بیرون شدى. و چون به خانه درآمدى, چادر و موزه و آن جامه هم در آن موضع بکندى و بنهادى و در سراى نیاوردى, تا گرد و غبـارى که از کوى و راه بـر آن جامه نشسته بـاشد, در سراى او وارد نشود و نظر نامحرمان که بر آن جامه افتاده باشد, در خانه نرود.(ص208).

فصل هشتم: چهره اقتصادى زنان
در این فصل آمده که زنان در ایران, همیشه حق تـصاحـب اموال و یا حق مالکیت بر منقول و غیر منقول داشته اند, ولى در مقایسه با مردان از سهم کمترى برخوردار بوده اند.(ص230)
زنان, علاوه بر انجام دادن کلیه امور خانه دارى ... بـه کارهاى تولیدى, چون قالیبافى, گلیم بافى, جاجیم بافى, پارچه بافى و خیاطى اشتغال داشته اند ... پرداختن زنان بـه این امور, اگر چه در جهت رفع نیازهاى خانوادگى بـوده, ولى جنبـه اشتـغال و تـولید درآمد داشته است. (ص243).
در ضمن زنانى را هم در امور مذهبى, فرهنگى و ادبى, فنى و حتى جاسوسى, و نیز پزشکى, و همچنین جادوگرى, تعبـیر خواب, موسیقى و خوانندگى, که بـه کسب درآمد مشغول بـوده اند, در جاى جاى تـاریخ ایران مى توان سراغ گرفت. (ص244 ـ 249).
در پایان, تلاش نویسنده را مى بایست ستود, که رنج پژوهش را بـر خویش هموار ساخت و در چارچوب تـنوع پـذیر و پـاسخگو, زنان را در آینه تاریخ نمایاند. و دور از هر گونه پیش داورى, تعصب, اصرار و عقده گشایى زیانبـار, از نیک و بـد رفتار زنان, روایت نمود. بـه گونه اى که همگان بدانند; هم, بـر زن ایرانى چـه گذشت و هم, چـه استعدادهایى در او نهفتـه است که نیاز بـه تـجلى دارد و از سوى زنان فرهیختـه و دوسـتـدار تـعالى و حـرمت زن, در این راسـتـا, مى بـایست, جهادى فکرى و اجتماعى, صورت پذیرد. و پیداست که هنوز در خـم یک کوچـه ایم و هنوز محـتـاج پـژوهشها و روشناییهاى مسیر هستیم, تا از رهگذر آن, زن مسلمان ایرانى, خویشتن خویش را باور نماید و دشت کلمات را, بارور. چنین باد.