خیمه عفاف3 داور خانوادگى

نویسنده


 

خیمه عفاف(3)
داور خانوادگى
جواد محدثى

 

 

اشاره:
در گذشتـه, از ((خانواده)) بـه عنوان نهادى مقدس یاد کردیم و از سازندگیهاى آن گفتـیم و ((معیارگرایى)) را در انتـخاب همسر, به عنوان عامل ثبـات و سلامت خانواده دانستیم و لحاظ کردن دیانت و نجابت را در ازدواج, یک ارزش شمردیم. ویژگیهاى همسر نمونه هم بحث شد. ((منطقى بودن)) هم به عنوان عامل جلوگیرى از اختلافها و حل اختـلافها دانستـه شد. اینک بـه روشهاى شایستـه حل اختـلافهاى خانوادگى مى پردازیم:

شعله اختلاف
خیلى اوقات, یک جرقه, خانه اى, خرمنى و کارخانه اى را بـه آتـش مى کشد و نابود مى سـازد. ((اخـتـلاف)) , جـرقه اى اسـت که گاهى در کانون یک خانواده مى افتد و آن را تـا مرز سوختـن و خاکستـر شدن پیش مى برد.
باید از پیدایش این جرقه, که به شعله خانمانسوز تبدیل مى شود, جـلوگیرى کرد و ریشـه آن را در رفتـار هر یک از دو شـریک زندگى شناخت و خشکاند. اگر هم این آتش برافروختـه شد, پـیش از گستـرش دامنه آن, بـاید در اولین فرصت آن را فرو نشاند و از در افتادن آن در همه ارکان زندگى جلوگیرى کرد.
اگر از دست خود زوجین کارى ساخته نیست, ضرورتا باید از بیرون کمک گرفت. مثل ((آتش نشانى)) که هنگام اشتعال یک خانه و ناتوانى افراد خانه براى فرونشاندن آتش, بـه ((امداد)) خانواده مىآید و نجات مى دهد و شعله ها را خاموش مى کند.
طرفین اختـلاف, اغلب هر کدام مى کوشند تـا حق را بـه جـانب خود بـدانند و مشکل و علت اخـتـلاف را بـه گردن دیگرى بـیندازند. از این رو تـفـاهم و صـلـح و سـازش بـه دسـت نمىآید و نفـسـانیات و خودخواهى هاى انسان مانع از اعتـراف بـه حـق بـه سود طرف مقابـل مى شود.

نیاز به ((داور))
در صورت عدم تفاهم, بـراى حل اختلافها گاهى نیاز بـه ((داور)) است, داورى بى طرف, دلسوز, عاقل, باتجربه و بـى غرض. داورى که هر دو طرف, بـراى او احـتـرام قایل بـاشند و حـرف و صلاحـدید او را بپذیرند و بـه داورى او رضایت دهند. داورى که مورد رضایت طرفین باشد و به تعبیر فقهى: ((قاضى تحکیم)) .
اصل این کار, بسیار پسندیده است و اگر کسى بتواند نقش ((داور مصلح)) را ایفا کند, بـزرگترین پـاداش الهى را نصیب خویش ساخته است, چون که در تـعالیم اسلامى یکى از ثواب تـرین و شایستـه تـرین کارهاى خداپسند, ((اصلاح)) و آشتى دادن میان افرادى است که دچار فتنه و کدورت و قهر و دشمنى شده اند. ((اصلاح ذات البین)) در آیات قرآنى هم آمده است و خداوند, مکرر بـه ایجاد آشتـى و اصلاح میان مردم فرمان داده است.(1)
امام صادق(ع)فرمود: ((صدقه یحبـها الله, اصلاح بـین الناس اذا تفاسدوا و تقارب بینهم اذا تباعدوا)) (2)
صدقه اى که خـداوند دوسـت مى دارد, آشتـى دادن میان مردم اسـت, آنگاه که گرفتار تـبـاهى شوند و نزدیک ساختـن آنان بـه یکدیگر, آنگاه که از هم دور شوند.
حتى دروغ مصلحتآمیز بـراى حل اختلافات و ایجاد تفاهم و دوستى, مجـاز شـمرده شـده اسـت. از این رو, آنکه مسـوولیت ((اصـلاح)) را مى پذیرد و به عنوان داور بـین دو طرف حضور مى یابـد, یک نیکوکار راستین است. گاهى هم به دو قـاضـى و داور نیاز اسـت, دو نماینده عـاقـل و فهمیده و مجرب, تا به حل مشکل بپردازند و صلح و صفا را دوبـاره برقرار کنند و ریشه کدورت و نزاع را بخشکانند.
قرآن کریم نیز به چنین حکمیتى رإى داده است. تلاش از سوى این دو ((قاضى خانوادگى)) و اصلاح از سوى خدا. یعنى یک گام را اینان برمى دارند, گام دیگر را خداوند با نزدیک ساختن دلها بـه یکدیگر و ایجـاد مودت بـرمى دارد. گرچه دو طرف, راضى بـه حکمیت و داورى مى شوند و گرچه دو داور, براى آشتـى دادن تـلاش مى کنند, اما دلها در قبضه قدرت خداست و او الفتآفرین است و این تلاش را سبـب حصول توافق و هماهنگى مى سازد.
در قرآن کریم مى خوانیم:
((و ان خفتـم شقاق بـینهما فابـعثـوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما ...)) (3)
اگر از نزاع و اختـلاف میان آن دو(همسران)بـیم داشتـید که بـه جدایى بـیانجامد, پس یک داور و حکم از سوى خانواده مرد و داورى هم از سوى خانواده زن انتخاب کنید و بـفرستید, اگر آن دو در پى اصلاح و آشتى بودند, خداوند نیز میان آنان آشتـى و تـوافق پـدید مىآورد.
در این آیه چند نکته زیبا به چشم مى خورد:
((اول)) : اینکـه داور, از خـانـواده بـاشـد نـه از بـیرون و بیگانه, تـا اخـتـلافات و اسرار خـانوادگى بـه خـارج درز نکند و آبروریزى نشود و نزاع داخلى آنان بر سر زبـانها نیفتد. بـعلاوه, اقوام نسبـت بـه مسایل فیمابـین آنها, آشناتر و بـه راه حل نیز واردترند.
((دوم)) : آنکه واقعا دو طرف, در صدد اصلاح و رفع مشکل باشند, نه در حالت لجاجت و تـعصب و یکدندگى و خودمحورى و خودخواهى, که هر کدام بخواهد اثبات کند که حق بـا اوست و طرف مقابـل اشتبـاه کرده یا گنهکار است و تقصیر اوست. در این صورت هرگز تلاش مصلحان و داوران به نتیجه نخواهد رسید.
((سـوم)) : آنکه ((اراده اصلاح)) , جـدى بـاشد و طرفین بـه یک تـوافق و وحدت نظر بـرسند یعنى بـزرگتـرها و ریش سفیدها و داوران خـیرخـواه و صادق و امین, حـرفهاى آنان را بـشنوند و دیدگاههاى موکل خود را به طرف مقابل برسانند و نتیجه این صحبتها آن بـاشد که خود زوجین, مشکل را حل شده ببینند و اختلاف ریشه کن شده باشد, نه آنکـه بـا سـلام و صـلوات و رودربـایسـتـى قـرار دادن آنها و ((مإخوذ به حیا شدن)) و شرم حضور, مسإله به ظاهر حل شود, ولى ریشه اختلاف و غده کدورت همچنان باقى مانده باشد.
((تا ریشه به جاست, درد درمان نشود.))
آشتـى و صلح دلخـواه و ارادى, پـایدار اسـت. و گرنه ((آشـتـى تحمیلى)) , سرپوش گذاشتن بر ((شعله خلاف و اختلاف)) است, که روزى از زیر خاکستر سر مى کشد و برافروخته مى شود.
چنین داورى, نباید مانند یک ((مداواى سطحى)) بـاشد و اصل غده باقى بماند و به تدریج رشد کند و یک بار دیگر به بهانه دیگر سر باز کند و صفاى خانه را برهم بریزد.
((چـهارم)) : علت اینکه قرآن, تـوصیه بـه گزینش و داورى ((دو قاضى)) مى کند, براىاطمینان هرچه بیشتر به این است که هیچ ستم و اجحاف و حق کشى یا یک سویه نگرى در قضیه پـیش نخواهد آمد. وقتى دو طرف, از خـود سلب اخـتـیار کردند و کار را بـه دو داور مطمئن و منصف سپـردند, روشن است که آنان بـه تـوافقى دست خواهند یافت و راه حلى ارائه خواهند کرد که به سود و صلاح هر دو جانب بـاشد.(4
((داوران خانوادگى)) , هم مسوولیت دارند, هم اخـتـیار و قدرت تصمیم گیرى و هم رإى و داورى آنان بـراى دو طرف اختلاف خانوادگى الزامآور و لازم الاتباع است.
تعیین چنین داورانى, بـراى جلوگیرى از تـفرق و از هم پـاشیدن خانواده هاست. وظیفه عموم مومنین, فامیلها و وابـستـگان و حـتـى دستگاه قضایى و دادگسترى آن است که تا مى توانند بـا چاره اندیشى و تدبیر, مانع تفرقه, جدایى و طلاق شوند و ایجاد آشتى و وفاق را سرلوحه کار خویش قرار دهند.

طلاق, هرگز!
برخلاف آنچه در ابتداى بروز ((اختلاف)) و ((ناسازگارى)) به نظر مى رسد, طلاق, تـنها ((راه حـل)) نیست. پـیچـیدگى بـافت ((روابـط خانوادگى)) و تإثیر و تإثرهایى که هر یک از ((پـیوستن)) ها و ((گسستـن)) ها بـر افراد مى گذارد و جـدایى, آثـار سوء اخـلاقى و اجتماعى و تربیتى و معاشرتى بر هر دو طرف و وابستگان و فرزندان مى گذارد, سبب مى شود که در بـروز اختلافات, طلاق را ((بـدترین راه حل)) بدانیم.
طلاق, شاید آسانترین راه باشد, ولى هرگز بـهترین و عاقلانه ترین راه حل براى ناسازگاریها نیست, بـخصوص اگر در شرایط عصبـانیت و خشم به آن اقدام شود.
از این رو, طلاق, از منفورترین ((حلال)) هاى الهى بـه شمار آمده است. هر چند جایز است, ولى بسیار ناپسند است.
امام صادق(ع)فرمود: ((هیچ چیز, از آنچه خداوند متعال آنها را حلال قرار داده است, نزد او از ((طلاق)) , منفورتر و ناپسندیده تر نیست.)) :
((ما من شئى مما احله الله عز و جل ابغض الیه من الطلاق ...)) (5)
و در سخنى دیگر فرموده است: هیچ چیز نزد خداوند, مبـغوض تـر و نکوهیده تر از خـانه اى نیست که در اسلام, بـا جـدایى(و طلاق)خـراب شود.(6)
کودکانى که بى سـرپـرسـت, یا محـروم از محـبـت پـدرى یا مادرى مى مانند, از نظر تربـیتى مشکل پیدا مى کنند و از نظر عاطفى دچار کمبـود مى شـوند. اغلب نیز ((نامادرى)) نمى تـواند ((خـلا عاطفى)) فقدان مادر را در کودکان بى پـناهى که سـایه شوم طلاق بـر سـرشان افتاده است, پر کند.
خود زن و شوهرى هم که از هم جدا مى شوند, اغلب گرفتار بحرانها و مشکلات عـجـیب و فـراوانى مى شـوند که قبـلا هرگز فـکر آن را هم نمى کردند.
اینجاست که خـراب شدن خـانه در اثـر جـدایى(که در حـدیث آمده است)مصداق پیدا مى کند.
طلاق, نوعى ((آوار)) است که بر سر افراد خانواده فرو مى ریزد و بنیان خانواده را ویران مى سازد. ((خـانه خـرابـى)) در سایه طلاق, یعنى این!
طلاق به خـاطر ناسازگارى اخـلاقى و عدم تـفاهم, یک مسإله است, طلاق از سر هوس و تـمایلات نفسانى و تـجـربـه کردن زنهاى مختـلف, مسإله اى دیگر که زشت تر و ضد اخلاقى تر است.
رسول خدا(ص)بـه مردى گذر کرد و از او پرسید: زنت را چه کردى؟
گفت: یا رسول الله! طلاق دادم.
فرمود: بىآنکه بدى و بدرفتارى داشته باشد؟
گفت: آرى, بدون بدرفتارى و بدى.
سپس آن مرد, زن دیگرى گرفت. پیامبر اکرم(ص)او را دید. پرسید:
چه کردى؟ گفت: ازدواج کردم.
سپس, بـعد از مدتى او را دید و پرسید: بـا زنت چه کردى؟ گفت:
طلاقش دادم.
حضرت پرسید: بىآنکه بدى و اشکالى داشته باشد؟
گفت: آرى.
بـار دیگر رسول خدا(ص)او را دید و او از ازدواجى دیگر و طلاقى دیگر خبر داد. رسول خدا(ص)فرمود:
خداوند, دشمن مى دارد(یا لعنت مى کند)هر زن یا مردى را که ذواق و چـشـنده بـاشـند (ان الله عز و جـل یبـغض(او یلعن)کل ذواق من الرجال و کل ذواقه من النسإ)(7)
یعنى ازدواج نه بـر اسـاس بـنیان نهادن یک کانون مسـتـحـکم و بـى خـلل, و طلاق نه از سـر ناسـازگارى و عـدم امکان ادامه زندگى مشترک و به عنوان آخرین راه حل, بلکه بر اساس هوسرانى و تجربـه کردن زنهاى مختلف و شوهرهاى متعدد.
این گونه نگاه به زندگى, بـه بـازیچـه گـرفـتـن زندگـى اسـت.
زندگیهاى تلخ تر و شکننده تر پس از طلاق, عبرت خوبى بـراى کسانى است که بـا بـروز کوچکترین ناهماهنگى در زندگى, پاى طلاق را بـه میان مى کشند.
تـا مى تـوان, بـا حـسـن نیت و بـه کـمک داور بـى طرف و داوران خانوادگى, اختلافات را ریشه یابى و ریشه کن کرد, چرا سخن از طلاق و جدایى؟
ادامه دارد.

پى نوشت :
1ـ انفال 3, نسإ 85 و ;115 حجرات 10 و بقره 244.
2ـ اصول کافى, ج2, ص209.
3ـ نسإ, آیه 35.
4ـ این نکته در المیزان, ج4, ص368 آمده است.
5ـ فروع کافى, ج6, ص54.
6ـ وسائل الشیعه, ج15, ص266.
_7 میزان الحـکمه, ج5, ص547(بـه نقل از فـروع کافـى, 6 / 54).