مشاور شما

نویسنده


 

مشاور شما
دکتر زهرا آکوچکیان

 

 

این شماره
خواهر ا.ن ـ ...
خواهر ش.م ـ استان فارس
برادر ع.ش ـ تهران
برادر ر.ع.ه
ـ استان اصفهان
خواهر م.ب ـ کرمان
خواهر ق ـ شیراز

یادآورى:
_1 خواهران و برادرانى که مایل بـه دریافت کتبـى پاسخهاى خود در اولین فرصـت مى بـاشـند لازم اسـت نشـانى کامل خـود یا یکى از دوستانشان را همراه طرح مشکلات خویش درج نمایند.
2ـ آن دسـتـه از نامه هایى که بـه خـاطر فقدان یا نقص نشانى, امکان ارسال پـاسخ بـراى آنها نیست, پـس از آماده شدن پـاسخ در اولین شماره مجله منتشر خواهد شد.
3ـ بـخـش مشـاوره مجـله خـود را امانت دار نامه ها و مطالب آن مى داند و حداکثـر دقت را در حـفظ اسرار و مسایل خصوصى صاحـبـان نامه ها خواهد نمود و بـا رعایت این مهم, طرح مشکلات و پاسخها را براى عموم خوانندگان مفید و حتى راهگشا مى داند.
_4 در صورتـى که مایل بـه درج نام کامل خویش در مجله نیستـید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تـقاضاى ما این است که از درج حروف لاتین اجتناب شود.
5ـ لطفـا در نامه هاى خـود از یک طرف کاغـذ اسـتـفـاده کنید.
دلم مى خواهد دوباره بـا شوهرم که مرا طلاق داده است زندگى کنم
خواهر ا.ن ـ ...
مادرى 28 سـاله و صـاحـب دو فرزند هسـتـم. مدرک تـحـصـیلى من فوق دیپلم است. سال گذشته بـه دنبـال اختلافى که بـر اثر بـیمارى فرزندم بین من و شوهرم پـیش آمد, درگیریهاى زیادى پـیدا کردیم.
در یکى از این درگیریها, بعد از سیلى که شوهرم بـه صورت من زد, بى اختیار با سنگ ضربه محکمى به سر او زدم و بعد بـه شدت پشیمان شدم, ولى آن لحـظه اصلا حـال خودم را نمى فهمیدم. کار ما بـه طلاق کشـید و دادگاه حـکم طلاق را صادر کرد. من مى خـواهم بـا او حـرف بزنم, ولى او حرف نمى زند. من دلم مى خواهد دوبـاره بـا هم زندگى کنیم. هنوز بـه او علاقه دارم و مهرش در دلم هست. وضعیت شرعى ما چگونه است؟ چگونه مى توانم به زندگى ام سامان بدهم؟
خواهر گرامى!
حکایت کوزه شکسته و آب رفته است! حالا با این شکستگى و آشفتگى و از دست رفتن زندگى چه باید کرد؟ شما که حالا توانسته اید بـراى ما نامه بـنویسید, اى کاش آن موقع که اولین ضربـه ها را خوردید, از ما یا دیگران راهنمایى مى خواستید که چگونه مشکلات بـین خود و شوهرتان را حل و فصل کنید, تا کار به اینجا نکشد و شاید به چنین واکنش عجولانه و دور از عقل گرفتار نمى شدید. بـه نظر مى رسد خیلى عجولانه تصمیم به جدایى گرفته اید. اگر قبـل از جدایى, کمکى از کسى مى خواستید, خیلى آسانتـر مى شد کارى کرد, تـا حـالا که بـخواهید زندگى از هم گسسته و به طلاق کشیده اى را ترمیم کنید.
اگر به خواست خدا بشود دوباره این وضع را به صلاح کشانید, این مسإله نیازمند عملکرد عاقلانه, منطقى و بـه دور از احـساسات هر دوى شما بـخصوص شما خواهر گرامى است. الان هم که حـکم طلاق جـارى شده است, اگر عده شما نگذشتـه بـاشد, امکان رجـوع هست, ولى اگر عده گذشتـه بـاشد, بـاید مجددا مراسم عقد بـرگزار گردد. در این زمان همسر شما حکم مرد اجنبـى را دارد که بـایستـى بـه احکام و محرمات توجه کنید, هر چند پدر فرزندانتان مى باشد.
نکته دیگرى که باید به آن توجه کنید, عجله نکردن دوباره است. سعى کنید در این مدتى که از هم دور شده اید, مدتـى رفتـار خود و همسر و روابطتان را با یکدیگر مرور کنید. بفهمید اشتباهتان کجا بـوده است و چـه کارهایى اگر انجـام نمى شد, بـهتـر بـود یا چـه کارهایى اگر انجام مى شد, به حفظ زندگى کمک مى کرد.
اگر این فکـرها را کـرده اید و بـه این نتـیجـه رسـیده اید کـه رفتارتان را تغییر دهید یا به مسایلى بیشتر توجه داشته بـاشید, مى توانید با همین مرد زندگى خوبـى داشته بـاشید. و اگر اطمینان دارید که ایشان هم بـه چنین نتـیجه اى رسیده اند, ولى اقدام کردن برایشان سخـت است, سعى کنید خـود مستـقلانه عمل نکنید, بـلکه از افراد عاقل و دوراندیش و ریش سفیدان فامیل کمک بخواهید, تا آنها پا در میانى کرده و بـبـینند آیا واقعا تعلق خاطرى بـاقى مانده اسـت؟ و آیا همسـر سـابـقتـان بـه نتـیجـه اى که شما رسـیده اید, رسیده انـد؟ و آیا واقـعـا بـراى هر دوى شـمـا آینـده و سـعـادت فرزندانتان مهم است که به خاطر آنها از خودخواهیهایتان بـگذرید و براى حفظ زندگى به تفاهمى برسید. بـعد از آن در جلساتى که هر دوى شما بـایستى حضور داشته بـاشید, حرفهاى دلتان را بـگویید و مرور و اصلاحى بر توقعاتتان از یکدیگر داشته باشید. تا حصول این وضع, متـانت و وقار خود را حفظ کنید و در روابـطتـتـان حدود را رعایت کنید. در فرصتهایى که دادگاه در اختیارتان گذاشته که بـا فرزندان ملاقات داشته باشید, سعى نکنید نسبت بـه پدر در دل آنها بدبینى و یإس ایجاد کنید, بلکه مرتبا از خصوصیات مثبـت او بـا بچه ها حرف بزنید و اینکه آنها بایستى بـه او احترام بـگذارند و دوستش داشته بـاشند; حتـى اگر متـوجه شوید پـدر بـدگویى شما را مى کند. گرچه طلاق گرفته اید, ولى بـچه ها حق دارند پدر و مادر خود را دوسـت داشتـه بـاشند. اگر شما این گونه عمل کنید و پـدر بـه گونه اى دیگر, آنها خود قضاوت خواهند کرد و در نهایت حتى اگر به زبان نیاورند, انتخاب خود را خواهند کرد.
دقت کنید بـچه ها را درگیر مشکلات خود و شوهرتان نکنید, هر چند متإسفانه در فرهنگ ما بعد از طلاق این تصور وجود دارد که بچه ها بـعد از طلاق پـدر و مادرشان بـا هر کدام که زندگى کنند, مجبـور مى شوند دیگرى را فراموش کنند و یا پـدر و مادر, هر کدام دستشان برسد, سعى مى کند تخم کینه, نفرت و بى اعتمادى نسبت به طرف مقابل را در دل کودک بـنشاند, ولى نمى دانند بـچه هایشان را مورد هجـوم قرار مى دهند و احـسـاس عـدم امنیت, یإس و بـدبـینى نسـبـت بـه بـزرگتـرها را در دل آنها مى کارند. در این صـورت کودک از اولین کسانى که متنفر خـواهد شد, پـدر یا مادر بـدگوست. آنها خـشمگین هستند از اینکه والدین بدون توجه به احساس آنها حتى بى توجه بـه حضور آنها تـصمیمى گرفتـه و آن را انجـام داده اند و حـالا تـوقع دارند کودکانشان بدون چون و چرا آن را بـپذیرند و حتى مى خواهند احساس کودک نسبت به شخص مقابل را معین کنند.
آرزو مى کنیم بتوانید بـا اقدام عاقلانه و همراه بـا درک و فهم واقعى بـر مشکلات فایق بـیایید و دوبـاره کانون زندگى را تـرمیم کرده و زندگى شادى داشته باشید.
خدا یار و یاورتان.

از وضعیت خانوادگى خود سرگردانم
خواهر ش.م ـ استان فارس

دخترى بـیست و سه ساله هستم و پنج سال است دیپلم گرفته ام. در این مدت کارهاى زیاد ولى نیمه کاره کرده ام. سه ماه کلاس کـنکـور, پـنج ماه کلاس خـیاطى, سه ماه کلاس ماشین نویسى و پـانزده روز کلاس امداد رفته ام و در هیچ کجا چیزى یاد نگرفته ام.
خانواده ما خـانواده شلوغ و پـرجـمعیتـى است. مشکلات اقتـصادى زیادى داریم. پدرم درآمد خوبـى ندارد و درست خرجى نمى دهد. اغلب مواقع دیگران به ما کمک مى کنند و حتى لباسهاى نیمدار دیگران را مى پوشیم. من ظاهر خوبى ندارم و روحیه درست و حسابـى که پى کارى را بـگیرم ندارم, ولى خواهر کوچـکتـرى دارم که سریع فکر مى کند.
زرنگ است و به کلاس قـرائت قـرآن مى رود و قـارى قـرآن اسـت. کلاس خیاطى را هم با جدیت دنبال مى کند و خیلى در خانه نمى ماند که با مشکلات داخل خانه درگیر شود. ظاهر خوبى هم دارد.
من در کار خود سرگردانم. هر بـار تـصمیم مى گیرم که بـه آموزش علوم قرآنى بـپـردازم یا در فروشگاهى شروع بـه کار کنم و خـودم درآمد داشته باشم, یا بـه کارخانه تولیدى بـا ماهى پانزده هزار تومان بروم, نمى تـوانم. مشکلاتـمان زیاد است. بـا کسى رفت و آمد نداریم. دوستان صمیمى نداریم.
خانه شلوغ و پرسر و صدا, بـى بـند و بـارى پدر و بـرادر, آمدن خواهرم با بچه هایش به خانه ما با شوهر نااهلش و هزار مشکل دیگر روبه روى ماست. همیشه فکرم به دنبال درس بـوده است, ولى استطاعت دانشـگـاه آزاد را نداریم. همین طور هر روز بـى حـاصـل مى گـذرد.
خواهرم یک برنامه روزانه که استراحت و کار و بـرنامه هاى شخصى و آموختـن مهارتـى مثل خیاطى یا قلاب بـافى در آن هست, بـه من داده است, ولى نمى دانم چقدر مى تواند مفید باشد.
خواهر گرامى!
شما از وضع دشوار خانوادگى, اجتماعى و اقتصادى خود و آشفتـگى خـانوادگى و مشکلات زیادى که بـا اطرافیان دارید, شکایت دارید و مى گویید که این اوضاع نابـهنجار موجب شده است شما نتـوانید هیچ کار مثبتى در زندگى یا حتى نسبت بـه خود رفتار گناهآلودى انجام دهید و مقصر همه اینها, سرگردانى در انتخاب کار و دنبـال نکردن رشته هاى هنرى است که هزینه آن را فرد خیرى تقبل کرده بود. رفتن بـه دانشگاه را چون خانواده بـراى دانشگاه آزاد پـول نمى دهند و درس نخـواندن را چـون سر و صداى دیگران مزاحـم شماست و ... بـه گردن دیگران انداخته اید و آنان را بـه خاطر این همه مشکل سرزنش کرده اید. از سوى دیگر خواهر کوچکترى دارید که او نیز وضعى کاملا مشابه شما دارد. او هم پدر و برادرى بـى مسوولیت دارد و بـچه هاى خواهر پرسر و صدایى که به خاطر نااهلى پدرشان بیشتر اوقات خانه شمایند و نیز مشکلات اقتصادى و اجبـار در پوشیدن لبـاس نیمدار و هزار مشکل دیگر که با آنها دست به گریبان هستید.
آیا تا به حال از خود پرسیده اید چرا شما چنین در مقابل مسایل واکنش نشان مى دهید و خواهرتان به گونه اى دیگر؟ اگر همه تقصیرها بـه گردن اطرافیان است که بـاعث شده شما هنوز هدف خود در زندگى را نمى دانید و هیچ کارى را تـمام نمى کـنید و نمى دانید بـا وقـت گرانبهاى خـود چـه کنید, چـرا نحـوه عملکرد و واکنش خـواهرتـان
متـفاوت است؟ وضع هر دو که یکسان است, ولى چرا چنین است؟ آیا این را از خود پـرسیده اید و لحظه اى بـه آن فکر کرده اید تـا علت واقعى را بیابید؟
به جاى این شاخه و آن شاخه پریدن یک کار را انجام بدهید; فقط یک کار کوچـک, و سعى کنید آن را خـوب انجـام دهید. چـون هر کار بـزرگ از کارهاى کوچک تـشکیل شده است. اگر کارهاى کوچک بـه طور مرتب و متناسب انجام گیرد, نهایتـا کار بـزرگى انجام خواهد شد.
شما که از خواهرتان کمتر نیستـید, ظاهر زیبـاتـر هم که ملاک عمل درست نیست و چه بـسـا شما یک سـر و گردن از او بـالاتـر بـوده و تواناییهاى بیشتـرى داشتـه بـاشید. او را نگاه کنید. آن طور که خود گفتـه اید او یک کار را شروع مى کند و بـا جدیت آن را دنبـال مى کند. سپس کار دیگرى را با علاقه بـیشترى پى مى گیرد. او هم وضع نامطلوبى را که شما گرفتـارش هستـید, تـجربـه مى کند, ولى اجازه نمى دهد این وضـع دایم او را بـه خـود مشـغـول کند و آزارش دهد.
او به جاى نشستـن و نوحه سرایى کردن و غصه خوردن بـراى نداشتـن آنچه آرزو دارد, سعى مى کند با دنبال کردن برنامه هاى خود از این اوضاع ناهنجار خانواده دور بـاشد و موقعیتهاى مناسب اجتماعى را براى خود فراهم آورد و تـواناییهاى خود را تـوسعه دهد. البـتـه آنچه در مورد خواهرتان به شما یادآور شدیم به این معنا نیست که اگر شما از او تقلید کنید, مثل او موفق و شاد خواهید بود, بلکه توجه شما به نحوه عملکرد و برخورد او مهم است, زیرا امکان دارد شما در جنبـه هاى دیگر بـتوانید بـهتر عمل کنید. حالا او چون بـه بـسـیج مى رود و قرائت قرآن را بـه عنوان یک قارى تـمرین مى کند, دلیل ندارد شما هم حـتـما بـخـواهید این گونه شـوید. یک کار در برنامه روزانه داشته باشید. روى آن وقت بگذارید و تا آخر آن را دنبـال کنید, که بـهتر از هزار کاره و هیچ کاره بـودن است. مثلا خیاطى که حـتـى فرد خـیرى هزینه هاى آن را پـرداخـت مى کرد و شما دغدغه هزینه اش را نداشتید, مى تـوانست ساعات زیادى از اوقات شما را پر کرده و از افسردگى و احساس پوچى رهایتان کند; در آن صورت فراغت و وقت زیادى نداشتید که صرف خیالپردازى در بعضى رفتارهاى ناشایست را بـکنید. بـا مهارت در کار و بـا گذشت زمان مى توانید درآمدى داشته باشید و با افراد بیشترى آشنا شوید; یعنى هم مشکل مالى تان کمتر مى شود و هم نداشتـن دوست و هم صحبـت رفع مى شود. از طرف دیگر دهها دردسر دیگر را ندارید.
شما با سردرگمى نمى توانید برنامه ریزى را که خواهرتان برایتان کرده است, اجرا کنید.
بـیایید کار عملى ترى بـکنید; طبـق توصیه قرآن عمل کنید; سوره انشراح را بخوانید: بـا هر سختى آسانى و راحتى هست. هر زمان که فراغتى پیدا کردید, بلافاصله بـه کار دیگرى بـپردازید(فاذا فرغت فانصب). وقت را تـلف نکنید. اگر مى خـواهید بـه راحـتـى و آرامش برسید و از مشکلات رها شوید و بـار سختیها و دشواریها از دوشتان بـرداشته شود و نزد دیگران عزیز و محترم بـاشید, بـه محض اینکه کارى را به پایان رساندید, کار دیگرى را شروع کنید و از بـطالت و بـیهودگى دست بـردارید. این پیام قرآن است که راه را بـه شما نشان داده, انتخاب با شماست. موید باشید.

شما انسان خودخواهى هستید و خود را نشناخته اید
برادر ع.ش ـ تهران

برادر گرامى!
از اینکه این گونه صمیمى بـا ما درد دل کرده اید و بـخش مشاور را امین خود دانسته اید, سپـاسگزاریم و از اینکه بـه دلیل غیبـت چند ماهه مشاور پاسخ نامه شما به رغم تعجیل در خواستن پاسخ بـا تإخیر مواجه شد, پوزش مى طلبیم.
آنچه از نوشته طولانى شما متـوجه شدیم, این است که بـا دختـرى آشـنا شـده اید و سـپـس بـه دلایل وضـع روحـى ـ که علت آن را ذکر نکرده اید ـ افت تحصیلى داشته اید و بـعد بـدون مشورت بـا یک فرد عاقل و صاحب نظر ترک تحصیل کرده اید و تـاکنون بـه خانواده دروغ گفته اید. سپـس عجولانه آن دختر را بـه بـاد فحش و ناسزا گرفته و بعد پشیمان شده اید و بـاز بـدون مشورت تقاضاى رفتن بـه سربـازى کرده اید. اکنون بـدون خواستـن نظر هیچ کس خواهان ازدواج بـا آن دختر هستید و از ما کمک خواسته اید که چگونه ماندن بر سر دوراهى را بگذرانید و هم به خواسته خود برسید و هم رابطه بـا اطرافیان را حفظ کنید.
بـرادر محترم! از آنجا که شما صمیمى و بـاصراحت مسایل خود را با ما در میان گذاشته اید, اجازه دهید ما نیز صادقانه و صریح با شما سخن بگوییم.
بـر عکس افراد بـسیارى که بـر سر یک انتخاب یا درگیرى بـا یک مسإله کمک مى طلبند, شما همه راه ها را رفته اید و پـلها را پـشت سـر خـود خـراب و نهالهاى اعـتـماد و اطمینان را ـ بـا اتـکـاى ناآگاهانه به خود ـ زیر پا له کرده اید. در نهایت باز بدون توجه بـه خـواسـت و میل دیگـران, مایلید آنچـه ((خـود)) مى خـواهید و مطلوبتان است, انجام شود و در این ((خود)) خواستن, اگر بـه دقت نگاه کنید, گرچه در ظاهر این گونه نگفته اید, بـاز آنچه مهم است خواسته هاى خودخواهانه شماست. شما بهایى بـه خواسته ها و ارزشهاى خانواده و زحماتى که بـرایتان متحمل شده اند, نداده اید و در هیچ مورد رفتارتان, حاکى ازقدرشناسى نبوده است, حتـى بـه دختـرى که مى گویید: باوقار و متین و محترم است, بها نداده اید. شما از عشق سخن گفته اید, ولى متإسفانه حتى الفباى آن را نمى دانید. عشق با احترام و از خودگذشتگى و تلاش بـراى رشد و پـیشرفت دیگرى و سپـس خود ... همراه اسـت. عشق مملو از صداقت و صمیمیت و پـاکى اسـت. عشق, سوختن خود و ساختن, براى دیگرى است.
در کدام رفتار شـما چـنین چـیزى را مى تـوان دید؟ شـما همه را مى سوزانید و به خاطر ((خود)) , از همه مى خواهید مایه بـگذارند.
خواستن آن دختـر هم بـه خـاطر ((خـود)) تـان است. بـراى او چـه خواسته اید و چه کرده اید؟ بـیایید کمى بـیشتـر بـا خودتـان صادق بـاشید. مگر نه این اسـت که تـا حـال هر چـه کرده اید, ((خـود)) خواسته اید؟ بـراى معشوق چه خواستـه اید و چه کرده اید؟ بـه او چه مى خواهید بدهید؟ بـراى فرداى او چه فراهم کرده اید؟ مزد وفاى او را چه داده اید؟ او را ندیده, توهین و تحقیر کردید و سپـس وى را خواندید و او بـا پاکدلى پذیرفت. مزداین پاکدلى چیست؟ پریشانى, آشفتگى, بى هدفى و بى برنامگى؟! شما تکلیفتان حتى با خودتان روشن نیست. هنوز نمى دانید ((که)) هستید, ((چـه)) مى خواهید و چـه کار مى خواهید بکنید. هنوز مسیر رفتنتان را در زندگى مشخص نکرده اید.
آن وقت چگونه مى خواهید در مسیرى که هنوز نمى دانید چـیست و هدفى که نمى دانید کجاست, یک همسفر را بـه دنبـال خود بـکشانید؟! اگر خواهان او هستید, او را کجا مى خواهید بـبـرید؟ بـرایش چه تدارک دیده اید؟
این پرسـشها انتـقاد بـى رحـمانه و واله گونه نیسـت, واقعیت یک انتخاب است. مى خواهیم آینه اى باشیم که شما خود را بهتر ببینید.
اى کاش شـما همان قـدم اول, بـا فـرد بـزرگ و عـاقـلى مشـورت مى کردید. شاید اشتـغالات ذهنى یا افسردگى یا چیز دیگرى موجب افت تحصیلى شما بود و با مداخله مناسب قابـل رفع بـود. بـرخوردها و انتـخـابـهاى بـعدى, نشـان دهنده عدم هوشـیارى و زیرکى لازم و یک روحـیه سـرکش و خـودمحـور اسـت. اینها از عـاشـقى بـه دور اسـت.
شما در آخر خطى ایستاده اید که اولش را معلوم نکرده اید. ادعاى ارثـى را مى کنید بـىآنکه فـرزندیتـان را اثـبـات کرده بـاشـید! اگر آن خانم کمى بـیندیشد, بـه شما جـواب ((نه)) خواهد داد و جواب پـدرش نیز مسلما منفى خواهد بـود. علاقه اى که نتـواند مایه ((حـرکت)) و ((زایندگى)) و ((پـویش)) و ((تـحـرک)) بـاشد, علاقه نیست, بلکه فقط یک بازى و ((هوى)) و ((هوس)) است. اگر واقعا از صمیم قلب دوستـش مى دارید, او را در جـهنم بـیهودگیهاى خود شریک نکنید.
کمى عاقلانه تـر بـه وضع موجـود خـود نگاه کنید. خـانواده او و خانواده خودتان بـایستى از وضع فعلى شما مطلع گردند. وضعیت خود را بیش از این بـا تـصمیم گیریهاى عجولانه پـیچیده تـر و لاینحل تـر نکنید. ازدواج امر سـاده اى نیسـت و مفـهومش تـنها کنار هم قرار گرفتن دو نفر نمى باشد.
در ازدواج دو نفر ناچارند تـعهداتـى را پـذیرفتـه و بـه آنها پاىبند باشند. و بـعد در مورد فرزندانشان متعهدند. شما ناچارید قبل از پذیرفتـن چنین تـعهدى, تـعهدات دیگر خود را اجرا کنید و تعهدات خود در مورد اطرافیان را محترم بشمارید.
ولى ما احساس مى کنیم شما نه تنها احساس تـعهد و مسوولیتـى در مورد دیگران نمى کنید, بـلکه روى وضـع مادى یا اجـتـماعى دیگران حساب مى کنید و به حساب آنها مى خواهید خرج کنید.
شما نه تحصیل خود را ادامه داده اید و نه شغلى را پى گرفته اید و نه مهارتـى کسـب کرده اید, ولى مى خـواهید بـه حـسـاب وضع مادى پدرتان سربازى خود را بخرید و زندگى مشترکى را شروع کنید و ...
مهمترین توصیه اى که بـه شما داریم, روراست بـودن بـا خودتان, والدینتـان و خانواده آن دختـر است. نکتـه دیگر اینکه در زندگى خود ـ قبـل از هر تـصمیم گیرى قاطعانه ـ از نظریات دیگران که از تجربه بیشترى در زندگى برخوردارند, استفاده کنید. آگاه باشید و معقول بیندیشید.

چه کسى را به همسرى انتخاب کنم؟
برادر ر.ع.ه
ـ استان اصفهان

پـسرى 25 ساله و مجرد هستـم که بـه دلیل مشکلات اقتـصادى هنوز ازدواج نکرده ام. گرچه شاغل و کارمند هستـم, ولى بـه خاطر مسایل مالى نگرانم که همسر آینده ام مجبـور بـاشد مشکلات زیادى را تحمل کند. اگر هم بخواهم دخترى انتخاب کنم, نمى دانم دخترى را انتخاب کنم که مثل خودم شاغل بـاشد تا بـا حقوق دو نفرمان زندگى اداره شود یا دخترى که خانه دار باشد و در کارهاى خانه به مادر از کار افتاده ام کمک کند.
برادر گرامى!
متـإسـفانه تـرس از مسـایل مالى و بـه دنبـال آن انصـراف از ازدواج, هم اکنون بـلاى جـان بـسیارى از جـوانان ما شده است, در صورتـى که اگر دختـر و پـسر هر دو تـوقعات خود را از یکدیگر کم کنند, زندگى مشتـرک امکان پـذیر خواهد بـود, حـتـى بـا وضع مالى محدود, ولى متإسفانه مصرف گرا شدن بیشتـر دختـران ما و تـإکید پسران بـر تمکن مالى بـالاى خانواده دختر و توقعات زیاد از آنها بـراى دادن جـهیزیه سنگین سد راه انجـام چـنین فریضه مقدسى شده است. بالا رفتن سن ازدواج و سخت شدن شرایط ازدواج منجر به بـروز بسیارى از مشکلات اخلاقى, اجتماعى و فرهنگى شده است.
ازدواج داراى برکاتـى نهفتـه است و اگر زن و شوهر هر دو یکدل بـاشند, مى توانند بـسیارى از مشکلات را از سر راه خود بـردارند.
دودلى شما موردى ندارد. هم یک زن کارمند با بـرنامه ریزى درست در زندگى و انجـام هر کار بـموقع و بـا کمک شوهر خـود مى تـواند بـخـوبـى از عـهده کارهاى منزل بـرآید و هم یک زن خـانه دار اگر استعداد و هنر خود را بـه کار اندازد, مى تواند علاوه بـر رسیدگى به کارهاى خانه, نقش اقتصادى خوبى در زندگى داشته باشد. همچنان که یک زن شاغل بـدون بـرنامه و مصرف گرا نه تنها درست بـه زندگى خود نمى رسد, بلکه چیزى هم باید روى حقوق او گذاشته شود تا کفاف ریخت و پـاشهایش را بـدهد. یک زن خانه دار هم اگر تـوان و سلیقه مناسبـى در اداره زندگى نداشته بـاشد, نه تنها هیچ کمک اقتصادى نمى تواند به زندگى خود بکند, بلکه یکى دو نفر دیگر را لازم دارد تا سامانى به خانه و زندگى آشفته او بدهند.
برادر ارجمند! شما به دنبال همسرى فهمیده, عاقل و علاقه مند به زندگى مشترک و سازگار بـاشید. اگر چنین زنى را یافتـید ـ که در بین دختران ما کم نیست ـ چه خانه دار بـاشد و چه شاغل, در هر دو صورت ان شإالله مى تـوانید زندگى خـوبـى را در کنار او داشـتـه بـاشید. بـا تـوکل بـه خدا و بـه دور از تـرس فقر ازدواج کنید. سعادتمند باشید.

آیا به انتظار او بمانم؟
خواهر م.ب ـ کرمان

دختر هیجده ساله اى هستم که در خانواده اى مذهبـى بـزرگ شده ام. حدود دو سال پیش پسردایى مادرم به خواستگارى من آمد. او اول از خواهر بزرگتـرم خواستـگارى کرده بـود و چون او نامزد داشت, بـه سراغ من آمد و من هم قبـول کردم. اما او نه سربـازى رفتـه و نه دیپلم گرفته است و دنبال کار و شغلى هم نیست. با توجه به تعریف زن دایى از علاقه او بـه من, من هم احساس علاقه بـه وى پیدا کردم. تا اینکه سال گذشته متوجه پچ پچهاى بین اطرافیان شدم و آنها به من گفتند: زن دایى گفته است پـسـرش مرا دوسـت ندارد. من احـسـاس مى کنم اظهار بى علاقه گى بیشتر به خاطر بدگوییهاى خواهرش و یکى از دختران فامیل باشد که بـه پسردایى مادرم علاقه مند است. حالا بـعد از گذشت مدت طولانى نمى دانم علت واقعى بـى اعتـنایى او چیست؟ آیا به انتـظار او بـمانم بـه امید آنکه سـوء تـفـاهمها رفـع شـود؟
خواهر گرامى!
ما نامه مفصل شما را به صورت خلاصه بیان کردیم. در پاسخ بـاید روى این نکته تإکید کنیم که در تصمیم گیرى براى ازدواج علاوه بر ملاک علاقه و احساس, باید در ابتدا عقلانى و منطقى برخورد کرد, تا مبادا احساسات پاک و لطیف چشم واقع بین ما را ببندد و ناخودآگاه بسیارى از حقایق و واقعیتهاى مربوط به طرف مقابـل یا وضع محیطى را نادیده بـگیریم. درست است که عشق و محبـت خمیره اصلى رابـطه بین زن و شوهر است, اما در رابطه اى بـه این نزدیکى همه چیز بـه مهر ورزیدن آن هم تنها به زبان خلاصه نمى شود. در یک رابطه محبـت و احساس مسوولیت و تلاش به خاطر دیگرى و ازخودگذشتـگى و احتـرام به شخصیت دیگرى و اهمیت دادن به رفاه را باید دید.
اگر کسـى مدعى دوسـت داشـتـن دیگرى بـاشـد و هیچ کدام از این ویژگیها را, در رفتار او نبـینیم, این عشق و محبـت واقعى نیست, بلکه تنها یک احساس مالکیت آن هم سطحى است. دوستدار بودن واقعى همراه با احساس مسوولیت و احترام و ایثار و فداکارى و تلاش براى آسـودگى معشوق و بـرآوردن نیازهاى اوسـت. حـال شما قیاس کنید و ببینید آیا رابطه قبلى یک رابطه دوستدار, بوده یا تنها یک نیاز براى ازدواج کردن بوده است و طبق تعریف عامیانه که, بـالاخره هر پـسرى بـاید زن بـگیرد, حـالا بـا کدام وضع و چـه امکاناتـى خدا مى داند; بخصوص بـى مسوولیتى و بـى بـرنامگى و بـى توجهى بـه عواطف انسانى دیگر که قرار اسـت بـه عنوان همسـر در کنار ایشان زندگى کند.
لذا به شما توصیه مى کنیم نه تنها از این واقعه دلگیر نباشید, بـلکه آن را حـکمت خـداوند بـدانید و منطقى تـر فکر کرده و عـمل نمایید و موارد شایستـه و مطلوبـى را که بـه سـراغ شما مىآیند, بى مورد رد نکنید ان شإالله همشإن خویش را در بین آنها بیابید و زندگى خود را سامان دهید. این را به شما اطمینان مى دهیم پسرى که احساس مسوولیت و غیرت مردانه بـراى حفظ و نگهدارى خانواده و پشتکار براى تإمین معاش همسر را نداشته باشد, ارزش انتخاب شدن براى یک زندگى مشترک را ندارد.
تعهد بـراى بـرآوردن نیازهاى مادى و معنوى دیگران از ضروریات حفظ و ادامه رابطه است; حال رابطه همسرى که روشن است همراه خود چـه مسـوولیتـهایى را بـه دنبـال دارد. زن و مرد بـراى تـإمین نیازهاى عاطفى و مادى یکدیگر متـعهد مى شوند و بـعد هم هر دو در مورد فرزندانشان تعهد دارند بـراى رشد و پرورش آنها از هیچ چیز دریغ نکنند. بـرایتـان زندگى پـر از بـرکتـى را آرزو داریم.خدا نگهدار.

خواهر ق ـ شیراز
خواهر گرامى!

از اینکه با این سـن کـم این همه مشـکـلات و رنجـها را تـحـمل کرده اید, بـسیار متـإسفیم, ولى از آنجـا که مى گویند خـدا گر ز حکمت ببـندد درى, ز رحمت گشاید در دیگرى; شما بـرادر مومن و زن برادر متدینى دارید که به خاطر تدین خود با تمام قوا شما را در حمایت خود گرفته اند و بـه هر شکل تـلاش دارند بـه شما کمک کنند.
گرچه تا کنون زیاد آزار دیده اید, ولى اگر کمى صبـور بـاشید و طبـق تـوصیه اى که بـرادر و زن بـرادرتـان کرده اند عمل کنید, ان شإالله مى تـوانید زندگى خوبـى تـشکیل بـدهید. همان طور که شما نگرانید اگر بـدانند مطلقه اید, علت را جـویا مى شوند و ممکن است بگویند اشکالى در شما بـوده است, اگر مردى هم سراغ شما بـیاید, همین تصور در مورد او صدق مى کند. شـما که بـارها طعم شـکسـت را چـشیده اید, مسلم است اطرافیان نمى خواهند مجـددا چـنین رنجـى را تجربه کنید; پس همان طور که تا کنون عمل کرده اید, بـه خدا توکل و از او طلب خیر کنید و با حوصله منتـظر نتـایج تـحقیق در مورد خواستگاران خود باشید. دعا مى کنیم بهترین مورد سر راه شما قرار گیرد و بر خلاف گذشته طعم خوشبـختى را بـچشید. گرچه ازدواج کردن خواهران کوچکتـر خـیلى مهم نیسـت, ولى متـإسـفانه بـسـیارى از خانواده ها به شدت و به طور رسواگونه اى متعصبـانه روى این عقیده پاى مى فشارند و دلایلى را به خاطر این طرز تفکر عنوان مى کنند که حتما بایستى دختر بزرگتر ابتدا ازدواج کند!
آن طور که از نوشته شما برمىآید, مشکل اصلى, آمدن پدر و مادر نزد بـرادر و سپـس شرایط مالى شماست. اگر مورد پـسند خواستـگار قرار گرفتید, پدر و مادرتان مى توانند در جلسه حضور داشته باشند تـا نیازى بـه پـى جویى خواستـگاران از روستـا نبـاشد. مراسم را حـتـى الامکان ساده بـرگزار کنید و از خـانواده شوهر تـوقع زیادى نداشته بـاشید. بـرایتـان دعاى خیر داریم. بـا هوشیارى و حوصله جلوى مشکلات بعدى را مى توان گرفت. خوشبخت باشید.