ویژگیهاى زن نمونه


 

ویژگیهاى زن نمونه
سیدمهدى موسوى کاشمرى

 

 

این بخش اختصاص به بـخشى از پرسشهاى خوانندگان محترم دارد که در بـخش مشاوره مطرح مى گردد و مى تواند بـه صورت مستقل و مبـسوط پاسخ گفته شود.

سوال: لطفا مشخصات یک زن نمونه را بیان کنید.
جـواب: وقتـى سخن از نمونه بـودن چـیزى بـه میان مىآید اولین سوالى که مطرح مى شود این است که نمونه بودن در چه جنبـه اى و از چه دیدگاهى؟ مثلا وقتـى از نمونه بـودن یک انسان گفتـگو بـه عمل مىآید بـاید دید اولا در چـه زمینه اى در جـستـجـوى آنیم, از نظر عـلمى, هنرى, ادب و اخـلاق و یا چـیزهاى دیگر؟ و ثـانیا: از چـه منظرى بـه آن نگاه مى کنیم. ما از هر دیدگاهى بـخـواهیم در صـدد معرفى نمونه برآییم بخصوص در مسایل انسانى طبـعا بـاید فرهنگ و ارزشهاى خاص پذیرفته شده آن را در نظر بگیریم و بر اساس آن بـه داورى بـنشینیم. تعریف زن نمونه اگر از منظر انسان غربـى انجام گیرد, صورتـى دارد و اگر بـا تـوجـه بـه اصول و ارزشهاى دینى و اسلامى باشد, شکلى دیگر خواهد داشت. طبـیعى است که ما از دیدگاه فرهنگ خودى و قرآنى در پى آن هستـیم و الزاما بـایستـى در مقام قضاوت به همان ارزشها چشم بدوزیم و همان را ملاک داورى خود قرار دهیم.

معیارهاى لازم در زن نمونه
ارزشهاى اسلامى در باب انسان دو گونه اند. بـرخى از آنها مشترک بـین زن و مردند و جـنسیت افراد در آنها دخالتـى ندارد. و آنها همانهایى هستند که به انسانیت انسان بـرمى گردند, از قبـیل علم, عقلانى بودن, مکارم و فضایل اخلاقى, معنویت و معرفت الهى و مانند آن, و برخى دیگر مسایلى است که با توجه به ویژگیهاى جنسى افراد مورد توجهند که در هر کدام از مرد و یا زن متـفاوتـند, و در عین حـال فلسفه این گونه ارزشـها که بـه صورت احـکام و یا حـقوق تـجـلى مى کنند, در راستاى تإمین همان مصالح کلى نوع بشر و اصل انسانیت است. براى مثال, مسإله وجوب رعایت پـوشش بـدن بـه جز صورت و دستها تا مچ گرچه از احکام اختـصاصى زنان است ولى این قانونى است که مراعات آن هم نگهبـان عفت و طهارت روحى و حرمت خود زن است و هم پاسدار حریم معنویت و اخلاق بـین مردان است و یا جـهاد, گرچـه از احکام ویژه مردان اسـت و لکن در سـایه جـهاد اسـت که کرامت و شـرافـت انسـانى جـامعه, از زن و مرد مصـون مانده و ازدسـتـبـرد و غارت بـدخواهان و سرکشان در امان مى ماند, که تـمامى اینها از اصول و ارزشهاى نوع بشرى اسـت و این موضوع ریشه در انسـان شناسـى اسـلام دارد زیرا بـر اساس معرفت دینى و قرآنى زن و مرد اولا انسانند و سپس دو جنس مخالف و این جنبه, موضوعى است جانبى و ثانوى. و این نکته اى بسیار مهم است, زیرا اگر در نگرش ما قضیه بر عکس بوده و تعدد و تخالف اصل باشد, در قضاوت ما نسبت به زن و شخصیت و حقوق او, اثر خواهد گذاشت.
قرآن کریم مى فرماید: ((هو الذى خـلقکم من نفس واحـده و جـعـل منها زوجـها ...)) او کسى است که شما را از جـان واحـد آفرید و جفتـش را از آن قرار داد.(1)این جـمله: ((و جـعل منها زوجـها)) بـویژه بـا تقدیم کلمه ((منها)) خود گویاى این حقیقت است که از منظر قرآنى زن و مرد داراى یک ریشـه و اصـلند که همان انسـانیت است و مذکر و مونت بودن, مسإله اى فرعى است.
لذا در معرفى زن نمونه, اگر تنها به جنبـه هاى مشترک توجه شده و جنبه هاى اختصاصى او فراموش شود بـه همان اندازه مضر و انحراف از حق است که تإکید بـر احکام و حقوق ویژه و بـه نسیان سپـردن وجه مشترک, زیان بـار است. و تعریف جامع از آن بـایستى بـا نگرش همه جانبـه و فراگیر نسبـت بـه شخصیت و احـکام و حـقوق زن صورت بگیرد تا تعریفى صحیح و منطبق با حقیقت باشد.

زن نمونه, مفهوم و مصداق
معرفى هر چیز نمونه گاهى بـه صورت مفهومى و کلى انجـام مى شود که در این تـعریف همان گونه که اشاره کردیم بـاید معرف, مجموعه اوصاف و مسایلى که در کمال آن چیز دخالت دارند در نظر بـگیرد و بـه آن بـپردازد ـ و گاهى هم بـه گونه نشان دادن و تعیین مصداق است. در مورد انسان و یا زن نمونه هم این چنین است. شکل اول آن بـا دشوارى چـندانى روبـه رو نیست و بـا وقوف نظرى بـه ارزشها و کمالات انسانى مى توان بدان دست یافت.
بر این اساس مى توان گفت: زن نمونه کسى است که بـا بـرخوردارى کامل از دانش مفید و هدایت گر, اندیشه و تـعقل, معنویت و اخلاق و خداشناسى, ادب خانوادگى و اجتـماعى و تـواناییهاى جسمى و روحى, بتواند همسرى شایسته بـراى شوهر و مادرى خوب و وظیفه شناس بـراى فرزندان بـوده و بـا حفظ معقول و خداپسندانه شوونات و خصایص زن مسلمان, در بیرون خانه نقشى را که اجتـماع بـر عهده او گذاشتـه است بـه درستـى و امانت ایفا کند. و بـدیهى است آنچه بـرشمردیم مراتب و درجات بـسیار زیاد داشته و دامنه اى بـس وسیع دارد و هر زنى در آنچه گفتیم قوىتر باشد, جنبه نمونه بودن او هم برجسته تر و درخشنده تر خواهد بود.
و اما اگر معرفى زن نمونه, بـه لحاظ مصداقى و عینى آن بـاشد, خـالى از دشوارى نیست زیرا چـنین کارى مستـلزم این است که شخـص معرفى کننده بـه خوبـى بـه اوصاف و سجایاى اخلاقى و ملکات نفسانى شخـص معرفى شده و نیز دیگرانى که بـاید در مقایسه بـا آنان این کار صورت پذیرد و میزان قوت و ضعف هر یک از آنها واقف باشد, تا بتواند قضاوتى درست و منطبق با واقع داشته باشد و این بـه خاطر این است که ما با این کار به دنبـال این هستیم که شخص معینى را بـه عنوان نمونه انسانى بـه سایر مردم نشان دهیم تا آنان او را الگو و مقتداى خود قرار داده و با دلى راحت بـه سوى همانندسازى خویش با او حرکت و اقدام کنند. و همه مى دانیم چنین کارى بـسیار سخت و پیچیده و نسبت بـه مراحل و مراتبـى از آن بـراى انسانهاى عادى غیر ممکن اسـت. و هر چـه دامنه علم, فرهنگ, تـعـقل و آداب انسانى بـین اقشار مختـلف جـامعه بـه لحاظ کمیت و کیفیت گستـرش یابد, این کار با دشوارى بیشترى روبـه روست. زیرا بـر اثر گسترش معرفتـها, افراد انسانى بـه لحـاظ مکارم و درجـات کمالى بـه هم نزدیک تر شده و فاصله بین مراتب آنان کمتر مى شود و در این اوضاع انگشت تعیین روى فردى خاص بـه عنوان نمونه انسانى گذاشتن, کارى است در نهایت اشکال.
تـوجه دقیق بـه آنچه گفتـیم دو نکتـه اساسى را بـراى ما روشن مى سـازد. اول آنکه معلوم مى شـود شـناخـت و معرفى مصداق و نمونه جامع و کامل انسانى جـز از سـوى آفریدگار انسـان و کسـى که بـه هدایت و الهام از او سخن مى گوید ممکن نیست. زیرا تـنها اوست که مى داند چه آفریده و به تمامى مراتب و کمالات و شایستگى هاى افراد بشر واقف است و بهترین و بـرجسته ترین آنها را که لایق حمل رسالت و عهد الهى اند مى شناسد. و این نکته اى است بـسـیار مهم که اسـاس اعتقاد ما شیعیان را تشکیل مى دهد.
قرآن کریم مى فرماید: ((الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبـیر)) آیا خدا بـه آفریده خود آگاه نیست او آگاه و بـه دقایق و ظرایف امور و اشخاص مطلع است.(2)
به کارگیرى کلمه ((لطیف)) که آگاهى به لطایف و خفیات کارها و مردمان است و از ویژگیهاى علم الهى است, در این آیه شایان توجه است.
در جاى دیگر مى فرماید: ((الله إعلم حیث یجـعل رسالتـه ...))
خداوند بهتر مى داند رسالت و عهد خود را به چه کسى بسپارد ...(3)
و دیگر آنکه معلوم شد هر چه دامنه علم و فرهنگ بـشر تـوسعه و رشد یابد, نیاز انسان به نمونه هاى بـرتر و معصوم الهى که داراى مقامهایى دست نیافتـنى بـراى بـشر عادى است زیادتـر و محسوس تـر مى شود و به تدریج الگوهاى معمولى کمرنگ شده و کارآیى خود را از دست مى دهند و اوضاع جهانى و قافله بـشرى بـه سرحدى مى رسد که جز با وجود حضرت ولى عصر(ارواحنا فداه)و رهبرى او اشباع شدنى نیست.

بانوى برتر
شاید به خاطر آنچه گفتیم است که حضرت زهرا سلام الله علیها به عنوان سیده و سرور زنان در همه دورانها و حضرت مریم(س)نمونه زن کامل در زمان خود معرفى شده است. حضرت صادق(ع)در حدیثـى پـس از آنکه لقب ((محدثـه)) بـودن آن حضرت را بـیان و تـفسیر مى کنند و جریان گفتگوى فرشتگان بـا او را که خداى متـعال او را بـر زنان عالم بـرگزیده است شرح مى دهند مى فرمایند: ((فقالت لهم ذات لیله إ لیست المفضله على نسإ العالمین مریم بـنت عمران؟ فقالوا: لا, ان مریم کانت سیده نسإ عالمها و ان الله عز و جـل جـعلک سـیده نسـإ عـالـمک و عـالـمها و سـیده نسـإ الاولـین و الاخـرین)) .
یک شب حضرت زهرا بـه فرشتگان فرمودند: آیا حضرت مریم بـرترین زن جـهان نیست؟ گفتـند: نه آن بـانو سرور زنان عصر خـود بـود و خداوند تعالى تو را بر همه زنان در تـمامى دورانها از گذشتـه و آینده برترى و فضیلت داده است)) .(4)
از این حدیث و روایات مشابـه آن بـه خوبـى روشن است که حـضرت مریم(س)در حدى نبوده است که بتواند بـه عنوان زن بـرتر و الگوى زنان در همه عصرها به ویژه در زمانهاى متإخر و دوران ما بـاشد و قطعا در عصر نزول قرآن که شعاع آن همه هستـى را گرفتـه اسـت, زنانى تحت هدایتهاى این کتاب آسمانى و در دامن آن تربیت مى شوند که حضرت مریم(سلام الله علیها)را توان هماوردى با آنان نیست. ولى حـضرت زهرا سلام الله علیها از آن چـنان مقامى بـرخـوردار است و پهنه وجودش آن اندازه وسیع و گسترده است که تا دامنه قیامت نیز اسوه زنان اسـت و احـدى از زنان را بـا او در هیچ دورانى یاراى هماوردى نیست.
روى این اساس بـا این بـرهانى که گفتـیم اگر ما بـخـواهیم از نمونه عینى و خارجى زن مسلمان که در همه زمانها و مکانها قابـل ارائه بـه عنوان کاملتـرین و شایستـه تـرین زن است سخن بـه میان آوریم, نخـست بـاید حـضرت فاطمه سلام الله علیها را نشان دهیم و سپس بـه تربـیت شدگان دامان او همچون زینب کبـرا و فضه خادمه که حدود بـیش از بـیست سال از عمر خود را جـز بـا آیات قرآنى کلامى نگفت, چشم بدوزیم, و آن گاه از بـرخى زنان معاصر که توانسته اند در شعاع تربیتهاى فراگیر قرآنى و بهره گیرى از هدایتهاى معصومان ـ علیهم السلام ـ بـویژه تإسى در رفتار خود بـه بـانوى پرافتخار همه دورانها حـضرت فاطمه(س)آن چـنان خود را بـسازند و بـه پـیش بـبـرند که در دوران دفاع مقدس حاضر شدند بـا یک دنیا متـانت و استقامت بىآنکه خمى به ابـرو بـیاورند و یا شکایتى از این و آن داشته بـاشند تـنها بـه عشق الهى و سـرمسـت از بـاده معرفت او, عزیزترین فرزندان و جگرگوشگان خود را بـه مسلخ عشق بـفرستـند و سپس با دستان خود بـدن خونآلود آنان را بـه خاک قبـر بـسپارند.

راز نمونه بودن براى دورانها
در اینجا پـرسشى وجود دارد و آن این که: مقتـدا بـودن یک فرد بـراى همه دورانها بـا تـوجـه بـه دگرگونى و رشد مدنیت و فرهنگ چگونه ممکن است؟ و آیا مى شود کسى تربیت شده عصرى بـاشد ولى الگو و اسوه مردم در قرنها پس از زمان خود باشد؟
ولى بـاید این نکتـه را در نظر داشت که اگر شخصى تـربـیت شده فرهنگ خاص دوران معینى بـود و تمامى چارچوب شخصیت و منش و دانش او را همان مناسـبـات و علوم و آداب حـاکم بـر آن عصر شکل داد, گرچـه همچـون حـضرت مریم نمونه یک انسان کامل در عصر خود بـاشد طبـعا نمى تـواند الگوى دیگران بـراى زمانهاى آینده بـا فرهنگ و اوضاع رشدیافته و کمال یافته تر باشد زیرا او در عین حالى که زنى بـسیار بـرجسته و کمال یافته بـود ولى نهایت تربـیت و رشد او در دائره شریعت حضرت موسى(ع)بـوده است و نه بـیشتر و چنین زنى هیچ گاه نمى تواند نمونه و الگوى تمامى زنان حتى بـراى کسانى که بـا تربیتهاى قرآنى رشد کرده و به کمال انسانى رسیده اند قرار گیرد.
در صورتى که حضرت زهرا(س)گرچه در زمان خاصى مى زیسته است ولى با توجه به عنایت ویژه اى که خداوند متعال نسبت بـه آن حضرت و سایر معصومان علیهم السلام
داشته است, اوضاع و مناسبات زمان کوچکترین تإثیرى در ساخت و تکوین شخصیت آنان نداشته است بلکه تمامى ابـعاد وجودى آنان بـا آیات قرآنى شکل گرفتـه و مصدر همه افکار و احساسات و آداب آنها وحى الهى است و کتاب الهى در همه هستـى آنها نفوذ یافتـه و بـا پـوست و استـخوانشان عجین گشتـه است, آن گونه که اگر قرآن کریم بخواهد به صورت انسانى درآید در چهره حضرت زهرا(س)نمایان مى شود و اگر فاطمه(س) هم بنا شود بـه عنوان کتابـى نشان داده شود, در صورت قرآن تجلى خواهد کرد.
و از سوى دیگر قرآن کریم نیز کتـابـى است که در بـاره اش حضرت امام بـاقر(ع) فـرمودند: ((... یجـرى کما یجـرى الشـمس و القمر ...)) مانند خـورشید و ماه جـریان دارد و کهنگى و اندراس در آن راه ندارد.(5)
خورشید گرچـه صدها میلیون سـال پـیش آفریده شده اسـت ولى آیا احدى تا کنون گفته است چون خورشید مربوط بـه گذشته است بـه درد انسان امروزى نمى خورد؟ در این تشبـیه اسرارى هست که توجه بـدان براى موضوع بحث ما بسیار کارگشاست:
1ـ همچنان که خورشید منبع نور و نشان دهنده اشیا و ارائه دهنده راه از چـاه است قرآن نیز روشن کننده حـقایق و هدایتـگر بـه سوى نجات است.
2ـ خورشید گرچه نسبت به زمان ما بسیار قدیمى است ولى شعاع آن لحظه بـه لحظه تازه و نو است و روشنایى خورشید روزمره و آن بـه آن اسـت. قرآن کریم نیز گرچـه قرنها پـیش از این نازل شـده ولى خداى متعال اراده کرده است با بـندگان خود درصورت قرآن آن چنان سخن بگوید که تا دامنه قیامت هدایتها و تابش انوار آن, لحظه به لحظه و بروز باشد و هر بار و در هر زمان که کسى خود را در شعاع آن قرار دهد, نکتـه اى تـازه و هدایت و معرفتـى نو کسب کند و هر روز کتاب همان روز و هر سال کتـاب همان سال بـاشد. و این حقیقت بـراى کسـانى که بـا قـرآن آشـنایند مانند آفـتـاب روشـن اسـت.
و لذا ما بـا همه وجود معتقدیم که اگر خداوند مى خواست در این زمان کتابى آسمانى نازل کند بـیش از این قرآن نبـود, همچنان که اگر بنا بود خورشیدى دیگر بـیافریند بـاز هم همین خورشید بـود.
3ـ اشـعـه خـورشـیدى در همه قـرون و اعـصـار یکسـان اسـت ولى استـفاده هایى که مردم در هر دوران از آن کرده و مى کنند متـفاوت اسـت و هر چـه اسـتـعداد و دامنه فکر و اندیشه بـشر رشد یابـد, بهره ورى از آن بـهتر و کاملتر است. هدایتهاى قرآنى نیز گرچه در تمامى قرون یکنواخت و مساوى است ولى انتفاعى که مردم هر عصر از هدایتـهاى آن مى کنند بـا زمان دیگر فرق دارد, بـه یقیین هر چـه دامنه فرهنگ و دانش و فهم بـشر کامل شود و تـوسـعه یابـد میزان استفاده و بهره مندى او از قرآن کریم بـیشتر خواهد شد. و لذا در حدیثى حضرت امام سجاد(ع)فرمودند: ((خداوند متعال که مى دانست در آخـرالزمان گروههایى از مردم خـواهند آمد که داراى عـمق فکرى و اندیشه اند سوره ((قل هو الله احد)) و آیاتـى از سوره حدید را ـ که در خصوص توحید است ـ نازل فرمود. پس هر کس بیش از این جستجو کند به هلاکت خواهد افتاد.)) (6)
4ـ همچنان که خورشید کهنگى ندارد و شعاعش بـه روز و تازه است ماه که نور از خورشید مى گیرد نیز, براى مردم راهنما و روشنگر و هر زمان تازه و جدید است و به همین سان تربیت یافتگان و وجودهاى نورگرفته از قرآن نیز, همچون خود آن کتاب آسمانى, در هر زمان و هر دوره اى مقتدا, نمونه و روشنگر راه قافله بشرى به سوى خوبیها و کمالات اند. در اینجـا مطالب دیگرى اسـت که بـه جـهت طولانى شدن نوشتار از آن صرف نظر مى شود.

پى نوشت :
1ـ سوره اعراف, آیه 189.
2ـ سوره ملک, آیه 14.
3ـ سوره انعام, آیه 124.
4ـ فـاطمه الزهرا, عـلامه امینى, بـه کوشـش حـبـیب چـایچـیان, انتشارات امیرکبیر, ص71.
5ـ تفسیر المیزان, چ بیروت, ج3, ص72.
6ـ تفسیر صافى, چاپ قدیم, تفسیر سوره توحید, ص540.