زن پژوهى آفاق تازه و تحولات فکرى گفتگو با حضرت آیت الله فضل الله

نویسنده


زن پژوهى,آفاق تازه و تحولات فکرى
در گفت و گو با: آیت الله سیدمحمدحسین فضل الله

ترجمه: مجید مرادى

 

 

آیت الله سیدمحمدحسین فضل الله, که خوانندگان عزیز مجله با آرا و افکارشان از طریق سلسله مقالات و مصاحبه هاى ایشان در مجله, آشنایى دارند در طى حدود نیم قرن فعالیت اصلاح گرایانه فرهنگى ـ دینى خود اهتمام ویژه اى به مسایل زنان و ارأه برداشت و قرأت جدید از حقوق, جایگاه و وظایف زنان در جامعه اسلامى داشته اند. ایشان که از پیشگامان حرکت اسلامى معاصر و از پیشتازان اصلاح دینى هستند با تفکیک عادات و رسوم و سنتهاى فکرى و عملى جوامع اسلامى از متون دینى مقدس, در پى برداشتن بار اضافى فرهنگ مسلمانان که بر متون دینى (کتاب و سنت) تحمیل شده و با آن در آمیخته, برآمده اند و البته طبیعى است که دین و متون دینى در هر جامعه اى متناسب با زمینه فرهنگى ـ تاریخى آن جامعه درک و عمل مى شود. فربه شدن دین بر اثر بارها و پیرایه هایى که در بستر تاریخ و در میان فرهنگهاى مسلمانى سبب کند شدن حرکت و جنبش آن شده است. تفاوت گونه هاى دین پذیرى در جوامع اسلامى نقش عوامل غیر دینى را بر تلقى آنان از دین و عمل آنان به دین نشان مى دهد و طبعا نمى توان همه این شیوه ها را درست شمرد. بارى چنان که گفته آمد, آیت الله سیدمحمدحسین فضل الله بنا به مسوولیتى که نسبت به بازاندیشى و نواندیشى دینى در مسایل زنان احساس مى کرده اند, نوشته ها و گفته هاى فراوانى در این زمینه ارأه کرده اند که به برخى از آنها اشاره مى شود:
1ـ کتاب ((تإملات اسلامیه حول المرإه)) که تاکنون حدود 9 بار به چاپ رسیده و ترجمه کامل آن ـ به این قلم ـ در مجله پیام زن به صورت سلسله مقالات چاپ شد.
2ـ کتاب ((دنیا المرإه)) مجموعه گفت و گوهایى در باره مسایل زنان است که بیش از 6 بار چاپ شده است.
3ـ ((قرإه جدیده لفقه المرإه الحقوقى)) که جزوه سخنرانى ایشان در جمع زنان مسلمان لبنانى است و ترجمه آن در مجله پیام زن چاپ شده است.
4ـ ((المرإه بین واقعها و حقها)) این کتاب هم پیاده شده سخنرانى و پرسش و پاسخ ایشان در موضوع زنان است و ترجمه بخشى از آن در مجله پیام زن چاپ شده است.
در گفت و گویى که از نظرتان خواهد گذشت, آیت الله فضل الله به سر اهتمام جدى خویش به طرح تازه مسایل زنان پرداخته و به پرسشهاى متعددى پاسخ گفته است. ((مترجم))
کسى که به فرآورده هاى فکرى و فرهنگى شما آگاه است, متوجه مى شود که

حضرت عالى میزان فراوانى از اهتمام خویش را به موضوع زن اختصاص و به آن اولویت داده اید, چنانکه دربیشتر تإلیفات و سخنان به این موضوع پرداخته اید. مهمترین علل این امر چه مى تواند باشد؟
آیت الله فضل الله: موضوع ((زن)) در اوج اهتمامات فکرى و اجتماعى ام قرار دارد. زیرا ملاحظه کرده ام که رفتار اجتماعى اى که با زن در عموم جوامع اسلامى مى شود از رفتار صحیح اسلامى فاصله دارد و بگذریم از اینکه نگاه انسانى به زن ـ حتى از سوى زن به خویش ـ نگاهى غیر اسلامى به شمار مىآید. مخفى نیست که نگرش انسانى به زن به جهت تعیین نقش او در زندگى و اعتراف به حقوقش چه پیامدهاى واقعى اى دارد.
بارى نگرش پست انگارانه به زن تنها از سوى مرد نیست بلکه بیشتر زنان نیز خود را به لحاظ انسانى در جایگاهى پست تصور مى کنند. علت این امر فشار نگرش رایج اجتماعى به آنان به عنوان جنس ضعیف و ناقص العقل است. نوع نگرش اجتماعى, در سخنان حقارتآمیزى که مردم و از جمله خود زنان در باره جنس زن مى گویند, آشکار است. مانند این سخن متداول که ((زن از14 عقل بهره مند است.))
من به دقت, خطاهاى فراوانى در نگرش مردان و زنان نسبت به زن مشاهده کرده ام و دیده ام که رفتار مردان با زنان و حتى رفتار زنان با خود داراى اشتباهات زیادى است و این گویاى انحراف فکرى و رفتارى از اسلام مى باشد. با توجه به این وضعیت, سخنى که مى گوید: ((اسلام چیزى است و مسلمانان دیگرند)) راست مى نماید. از این رو من در بسیارى از نوشته ها و سخنان خود براى خاص و عام, به موضوع زن پرداخته ام و کوشیده ام تا به لحاظ فکرى و عملى حالت آگاهى به اسلام حقیقى را پدید آورم و سیماى اصلى و حقیقى زن را در اسلام به دیگران نشان دهم. با این کار مى توانیم برچسبهایى را که دشمنان اسلام براى آلوده کردن سیماى اسلام بر آن چسبانده اند برکنیم. متإسفانه این برچسبها هم دست ساخته مسلمانان است نه اسلام. غیر مسلمانانى که مى خواهند از آرإ اسلام آگاه شوند باید به منابع حقیقى و مصادر اصلى مراجعه کنند.

چارچوب اساسى فکرى شما در مطالعه مسایل زنان کدام است؟
آیت الله فضل الله: دیدگاه فلسفى و اجتماعى اسلامى نسبت به انسان چارچوب اسلامى فکرى براى مطالعه مسایل زنان است.
مقصود ما از دیدگاه فلسفى اسلام نسبت به انسان همان دیدگاهى است که در سطح حقیقت و جوهره انسانى مرز و تمایزى بین زن و مرد رسم نمى کند, زیرا به نظر اسلام زن و مرد به لحاظ ماهیت انسانى یگانه اند.
خداوند بزرگ فرمود: ((یا ایها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها.)) (نسإ, 1) ((اى مردم از پروردگارتان که شما را از ((نفس واحدى)) و جفتش را[ نیز] از او آفرید, پروا دارید.))(1)
تنها تمایزى که اسلام به رسمیت مى شناسد تمایز در شکل آفریده شدن یا تمایز جسمى است. این تمایز مانند هر واقعیت دیگرى آثارى در عرصه زندگى دارد و در امر قانونگذارى, عوارض و مقتضیات ویژه خود را داراست. طبیعى است که این دوگونگى [بدنى] به لحاظ وظیفه اجتماعى و انسانى اى که هر کدام از زن و مرد دارند, بین آن دو تمایز پدید آورد. این تمایز در عین حال مستند به منبع واحد, یا حقیقت انسانى واحد مى باشد که روح است. روح منبعى است که افعال زن و مرد در شوون زندگى فردى و مشترکشان از آن سرچشمه مى گیرد. چنین تمایزى به طور مشخص چنان که گفتیم تمایز کارکردى است نه تمایز ماهوى.
شإن تمایز کارکردى یاد شده این نیست که به ایجاد رابطه اى نابرابر بین زن و مرد کمک کند, زیرا هر دو در سطح انسانى برابرى قرار دارند و در جایگاه وجودى واحدى ایستاده اند. این امر گویاى آن است که تمایز وظیفه اى, تنها دوگانگى نقشهاست نه نابرابرى جایگاهها و مراتب وجودى.
دستاوردى که زن و مرد از تکوین الهى داشته اند, پایه گذار تقسیم وظایف و به دنبال آن محدوده ها و زمینه هاى مختص و مشترک کار آن دو است.
آنچه که این نتیجه گیرى را مورد تإکید قرار مى دهد معیار کلى و یگانه اى است که قرآن کریم براى ارزیابى انسانها بر آن اعتماد کرده است که همان معیار تقواست, خداوند بزرگ فرمود: ((ان اکرمکم عند الله اتقاکم)) (حجرات, 13) ((در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.))
تقوا فرآیند معنوى, اخلاقى, عقلى و عملى ورود انسان در مسیر بندگى خداست. مسیرى که مرزهایش را احکام و اوامر و نواهى و ارزشهاى الهى معین مى کند. در این مسیر زن و مرد مشترک هستند, هرچند به تناسب نقشها و موقعیتهایشان در ساختار جامعه یا در چارچوب خانواده, در برخى از احکام از یکدیگر متمایزند. اما مبدإ و مقصد یکى است و آن خداوند سبحان است. در اینجا مرز مشخصى وجود دارد که نگاه واقع گرایانه اسلام را باز مى شناساند, زیرا اسلام چنان که خود, خویش را معرفى مى کند دین فطرت است. یعنى دینى است که از طبیعت انسانى حکایت مى کند و سنتهاى هستى را چنان که هست رعایت مى نماید بىآنکه از آن سرپیچى کند یا آن را به بازى بگیرد. آن مرز مشخص کلام خداست که فرمود: ((فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون)) (روم, 30) ((پس روى خود را با گرایش تمام به حق, به سوى این دین کن, با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار, ولى بیشتر مردم نمى دانند.))
تردیدى نیست که چیرگى و غلبه, از آن سنتهاى الهى است. هر چند در نگاه نخست به نظر مىآید که انسان توان عصیان بر سنتهاى الهى را دارد اما به تحقیق, خداوند بر کار خویش چیره است. ((الله غالب على امره)) (یوسف, 21).
از آنجا که انسان در نگاه قرآن, مشتى از خاک زمین و دمى از روح خداست و جوهر این دم الهى, عقل و روح است که به انسان خصوصیت انسانى مى دهد, بنابراین, انسان, شکل گرفته از توانى مادى است که در پیکر و جنبش بدنى و غریزىاش نمود مى یابد و نیز از توانى معنوى شکل یافته که عقل و احساس و شعور, نماد آن است. در این مسإله نیز زن و مرد برابرند.
بنابراین, ناچار باید این دو بعد در حیات انسان به دقت مراعات شود و در کنار این, نیاز و لوازم و توانایى ها و قابلیتهاى این دو بعد, بر پایه اصول کلى اسلامى یعنى توازن و عدل رعایت گردد. پس نمى توان هیچ یک از ابعاد انسانى را نادیده گرفت, زیرا انسان, از آن رو که انسان است ـ حداقل در بعد دنیوى ـ تجسم حضور ابعاد متعدد است.
همچنین هر گونه کم و زیاد کردن یا زیاده روى کردن در تعامل با بعدى از ابعاد هستى انسانى, در حکم لکه دار کردن این هستى و گمراه کردن آن از مسیر صحیح آن است.
این نگاه کلى همان است که مبانى روابط عام اجتماعى ـ چه بین مرد و زن و در درون محیط خانواده و خارج آن و چه بین مرد و مرد پى مى افکند و تحکیم, توازن و تعادل منافع در بستر مصلحت عمومى جامعه ـ به عنوان یک واحد ـ موجب شکل گیرى و قوام این روابط مى شود.
جامعه چارچوبى عمومى براى تعامل و همکارى و ارتباط عموم انسانها و در عین حال عرصه تزاحم و برخوردهاست. این امر اقتضا مى کند که در توزیع وظایف و تدبیر امور دقت کافى به کار رود تا در صورت امکان منافع همه و در صورت عدم امکان, مصلحت عمومى و نوعى جامعه تإمین شود.
به دیگر سخن مى گوییم از نظر اسلام به مفهوم عمیق انسانى, زن و مرد مطرح نیست زیرا هر دو تجسم حقیقتى یگانه هستند که نفس انسانى است. خداى بزرگ فرمود: ((الذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها)) (نسإ, 1) ((آن که شما را از نفس واحدى و جفتش را[ نیز] از او آفرید.
واژه ((زوج)) به مفهوم لغوىاش بر مذکر و مونث, با هم اطلاق مى شود. زیرا نفس و روحى که در مرد جریان دارد, همان است که در زن جریان دارد, در عین حال که تنوع زوجیت تنوع در آفاق هستى است. بنابراین در نظر قرآن دوگانگى اى در جوهر مفهوم نفس (روان) و در محل ظهور حرکت نفس وجود ندارد. هنگامى که خداوند سبحان از تجربه آغاز آفرینش سخن مى گوید بر این نکته تإکید مى کند که زن و مرد با هم این تجربه را گذرانده و هر دو در معرض اغوا قرار گرفته اند: ((انى لکما من الناصحین)) (اعراف,[)) (21شیطان گفت]: من قطعا از خیرخواهان شما هستم.)) ((فاکلا منها)) (طه,121) ((آنگاه[ از آن درخت ممنوع] خوردند.)) مشکل از ناحیه آدم نبود که حوا را به گمراهى کشانده باشد, چنانکه مشکل از ناحیه حوا نیز نبود تا آدم را اغوا کرده باشد. بلکه مشکل آن دو ـ با هم ـ بود و ریشه این مشکل هم ضعف عنصر انسانى است که هر دو ـ آدم و حوا ـ در این نقطه مشترکند. ((و خلق الانسان ضعیفا)) (نسإ,28) ((انسان ناتوان آفریده شده است.))
هنگامى هم که آن دو به زمین هبوط کردند خداوند هر دو را به طور مساوى مخاطب قرار داد: ((فاما یإتینکم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون)) (بقره, 38) ((پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد, آنان که هدایتم را پیروى کنند برایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد.))
اما در سطح ارزشى ـ مثبت یا منفى ـ وقتى سخن خداوند تعالى را در سوره احزاب مى خوانیم که مى فرماید: ((ان المسلمین و المسلمات و المومنین و المومنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصأمین و الصأمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین الله و الذاکرات اعد الله لهم مغفره و اجرا عظیما)) (احزاب, 35) ((مردان و زنان مسلمان, و مردان و زنان باایمان, و مردان و زنان عبادت پیشه, و مردان و زنان راستگو, و مردان و زنان شکیبا, و مردان و زنان فروتن, و مردان و زنان صدقه دهنده, و مردان و زنان پاکدامن, و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند, خدا براى[ همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است.))
در این آیه خداوند فرقى بین زن و مرد به لحاظ ارزشى نگذاشته است. ارزش, واحد است و براى زن و مرد, یکى است. و لباس یکى است که هر دو را مى پوشاند و دعوت به تعهد نیز هر دو را مورد خطاب قرار مى دهد:
((و ما کان لمومن و لا مومنه اذا قضى الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم)) (احزاب, 36) ((و هیچ مرد و زن مومنى را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کارى فرمان دهند, براى آنان در کارشان اختیارى باشد.))
خداوند سبحان همان طور که مرد را مسوول عواقب تمام کارهایش مى داند, زن را نیز پاسخگوى تمامى کارهایش مى داند و بر این اساس همان گونه که مرد را مجازات مى کند, زن را نیز عقاب مى دهد. و همانند مرد, به زن نیز پاداش مى دهد. خداوند در باره اعمال انسان چنین مى فرماید: ((انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى)) (آل عمران, 195) ((من عمل هیچ صاحب عملى از شما را, از مرد یا زن, تباه نمى کنم. ))
((الزانیه و الزانى فاجلدوا کل واحد منهما مإه جلده)) (نور, 2) ((به هر زن زناکار و مرد زناکارى صد تازیانه بزنید.))
((السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزإا بما کسبا نکالا من الله)) ((مرد و زن دزد را به[ سزاى] آنچه کرده اند, دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببرید. ))
از این رو هنگامى که از نمونه[هاى انسانى] سخن مى گوید, مى فرماید: ((ضرب الله مثلا للذین کفروا امرإه نوح و امرإه لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرإه فرعون اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنه و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمین و مریم ابنه عمران ...)) (تحریم, 10 ـ 12)
((خدا براى کسانى که کفر ورزیده اند, زن نوح و زن لوط را مثل آورده[ که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست[ شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود. گفته شد: ((با داخل شوندگان داخل آتش شوید.)) و براى کسانى که ایمان آورده اند, خدا همسر فرعون را مثل آورده, آنگاه که گفت: ((پروردگارا پیش خود در بهشت خانه اى برایم بساز, و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان.)) و مریم دختر عمران را...))
مفهوم این آیه چنین است که زنى که در مسیر حرکت, تابع عناصر ضعف مى شود و به خط انحراف ملتزم مى گردد, الگو و نمونه همه کافران مى شود و زنى که توان مبارزه با مفاسد موجود را داراست و به نیکى و پاکى پاىبند است, الگو و نمونه همه زنان و مردان مومن است. این سیماى کلى اى است که قرآن ارأه مى کند.
ما در قرآن جریان فکرىاى را نمى یابیم که مرد را به لحاظ مسوولیت پذیرى و نتایج آن بر زن برترى داده باشد. و وقتى که مى خوانیم: ((یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبأل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم)) (حجرات,13) ((اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله, قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست)) مى فهمیم که مقیاس مرکزى اعمال در اسلام, تقواى الهى و میزان قرب و بعد از اوست. بنابراین هنگامى که زنى عملش را براى خدا خالص مى گرداند, بر مرد برترى مى یابد, زیرا مقیاسى که قرآن براى برترى و ارتقإ نوع انسانى قرار داده, مقیاسى است کلى که به طور مساوى, شامل زن و مرد مى شود. تفاوتى هم که بین زن و مرد وجود دارد تفاوت در ارزش انسانى نیست, بلکه تفاوت در عمل است.

روشن است که چارچوب اساسى و ویژه فکرى شما در بررسى مسایل زنان, اسلام است. بنابراین آیا شما شیوه ویژه اى در استنباط از متون اساسى اسلامى ـ قرآن و سنت ـ به کار مى گیرید؟
آیت الله فضل الله: مبناى شیوه من نخست, مطالعه نظریه اسلام از طریق قرآن است و در درجه دوم مراجعه به احادیث شریف نبوى و احادیث امامان اهل بیت(ع) که در حقیقت ـ و لااقل در نگاه ما ـ همان احادیث نبوى است. زیرا أمه[ به نمایندگى] از پیامبر(ص) سخن مى گویند. با این حال من مى کوشم تا بر اساس قرآن در باره احادیث حکم کنم. و حدیث را مبناى حکم در باره قرآن قرار ندهم, زیرا اعتقاد دارم که قرآن اصول کلى و راهبردى را در اختیار ما قرار مى دهد, اما احادیث نظر به تفصیلات و جزییات دارد. طبیعى است که جزییات تابع فضاها و شرایط معینى باشد. من به ماهیت موضوع از منظر عناوین راهبردى ـ مانند عدالت ـ نگاه مى کنم. از این رو تلاش مى کنم تا با عقل و اندیشه باز و با رعایت اصول علم تفسیر و علم لغت و ... که در فرآیند استنباط دخیل اند, از قرآن استنباط کنم. پس از قرآن نظر خود را به احادیثى معطوف مى کنم که با موضوع بحث ارتباط دارد, البته با دقت در سند و متن احادیث که این کار با اصول تحقیق موافق است. در عین حال تإکید دارم که قرآن میزان اول و آخر است و بر این اساس آنچه را که با قرآن سازگار باشد مى پذیرم و آنچه را که مخالف قرآن باشد رد مى کنم. من معتقدم که این شیوه جدید, بهترین شیوه براى بحث و تحقیق در هر موضوعى است. زیرا این شیوه بر مبنا بودن قرآن به عنوان بنیاد اساسى و اصیل اسلام تإکید مى ورزد.

شما تصریح کردید که شیوه پذیرفته اتان, استنباط از قرآن با اندیشه باز و آنگاه توجه به حدیث موثق و تطبیق و مقایسه آن با قرآن است, سوال این است که در صورت وجود تعارض بین عقل و نقل چه مى کنید؟
آیت الله فضل الله: در چنین حالتى باید سطح حکم عقل را بررسى کنیم. اگر دیدیم حکم عقل در دایره یقین قرار مى گیرد یعنى حکمى قاطع و قطعى است مانند 2=4*2, در چنین حالتى ناچاریم که جهت رعایت مصلحت حکم عقل, حکم نقل را به تإویل ببریم. مثلا عقل حکم مى کند که امکان ندارد, خداوند به کسى ستم کند و محال است که ستمى از خداوند صادر شود زیرا ستم ناشى از نوعى ضعف است و حتى اگر از انسان سر بزند قبیح است تا چه رسد به خداى انسان. از این رو وقتى که مى خوانیم:
((ان الله یضل من یشإ و یهدى من یشإ)) (فاطر, 8) ((خداست که هر که را بخواهد بى راه مى گذارد و هر که را بخواهد هدایت مى کند.)) در برابر سخن این آیه که مى گوید:
((خداست که گمراه مى کند)) توقف[ و تإمل] مى کنیم. اگر خداست که گمراه مى کند, پس چرا انسان را به خاطر چیزى که خود سبب آن بوده عقاب مى کند؟ در اینجاست که باید گمراهى را تإویل کنیم و بگوییم که معنى گمراهى این است که خداوند, چنین بنده اى را به حال خود وا مى گذارد و رهایش مى کند و عنایتش را از او مى گیرد, در این حال او به دست خویش گمراه مى شود. اما نسبت گمراه کنندگى به خداوند به این معنا نیست که خداوند سبب مستقیم گمراهى است بلکه به این معناست که خداوند لطفش را از انسان برمى گیرد.
همچنین وقتى که عقل ـ بر اساس منطق بسیارى از متکلمان ـ حکم مى کند که خداوند, جسم ندارد زیرا جسم نواقص و نیازهایى دارد, در حالى که خداوند به تمام و کمال بى نیاز است و با این غنا, به هیچ چیزى نیازمند نیست, باید آیات آینده را تإویل کنیم:
((فاینما تولوا فثم وجه الله)) (بقره, 115) ((پس به هر سو رو کنید, آنجا روى [به] خداست.))
((... یداه مبسوطتان ...)) (مأده, 64) ((هر دو دست او گشاده است.)) و ((ید الله فوق ایدیهم)) (فتح, 10) ((دست خدا بالاى دستهاى آنان است.))
زیرا به حکم عقل محال است که خداوند دست و رو داشته باشد, چنان که ظاهر این آیات مى گوید. پس با تإویل این آیات مى گوییم: ((دست)) در این آیات کنایه از قدرت و بخشش است و مراد از ((وجه)) ذات است. به این ترتیب هرگاه حکم عقل قطعى بود نص قرآنى و حدیث نبوى را به ملاحظه مصلحت حکم عقل تإویل مى کنیم. اما اگر حکم عقل ترجیحى یا تحلیلى و یا ـ چنان که مى گویند ـ ظنى بوده, نمى توانیم نص را براى رعایت مصلحت عقل ـ که چه بسا حقیقى و قطعى نباشد ـ تإویل کنیم, زیرا در چنین شرایطى, ترجیح حکم عقل به نسبت 60% است و قطعى و جزمى نیست. پس نمى توانیم بنا به مصلحت حکمى ظنى از حقیقت یقینى اى که قرآن تقریر و بیان مى کند دست بکشیم. از این روست که در مسإله تصدیق نقل به وسیله عقل, حکم عقل قطعى با حکم عقل ظنى دوگانه است.
زیرا عقل ظنى در قرأت خویش تحت تإثیر بسیارى از احکامى است که انسان, در زندگى اش عادت به تسلیم در برابر آن دارد و حکم آن نیز در باره اشیإ از دقت کافى برخوردار نیست.
چه چیزى شما را وا داشته تا با جرإت, به بررسى مسایلى بپردازید که دیگران در باره اش سکوت کرده و مى کنند. آیا فکر مى کنید که این شیوه شما بتواند دامن گسترده و در نهایت پیروز شود؟
آیت الله فضل الله: من به نقش ((اقدام ضربتى)) در دگرگون سازى وضع موجود ایمان دارم, زیرا علاج مشکلات سخت به شیوه تقلیدى (سنتى) هیچ فایده اى ندارد. زیرا موضوعات و مسایل غیر تقلیدى نیاز به درمانهاى غیر تقلیدى هم دارد. شیوه ضربتى مى تواند انسان را از خواب راحتش بیدار سازد و بر غفلتش تازیانه هشیارى زند و وادارش کند تا با ورود به عرصه گفت و گویى که افقش را از زمانه مى گیرد به آنچه در پیرامونش در جریان است اهتمام ورزد, بویژه اگر ضربات پیاپى فرود آید و محور این ضربات هم امور حیاتى مانند جایگاه و نقش و سرنوشت انسان باشد. از این رو من فکر مى کنم که براى ما بسیار ضرورى است تا در برابر چالشهاى بزرگى که فرا روى ما قرار دارد, از همه ابزارهایى که توانایى ثبات و پایدارى و رویارویى با این چالشها را داشته باشد, استفاده کنیم. زیرا هنگامى که ما به عنوان دعوت کنندگان به اسلام و اسلام گرایان جنبشى, درصدد تغییر واقعیت موجود ـ خواه واقعیت تحمیل شده بر ما و خواه ساخته دست خود ما ـ برآمدیم و مسوولیت مستقیم این تغییر و دگرگونى را به عهده گرفتیم, اندیشه و انگاره ها و مفاهیم و مقولات و شیوه ها و منطق آن باید هدف مرکزى و اصلى تغییر باشد. چرا که خداوند فرموده است: ((ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم)) (رعد, 11) ((در حقیقت, خدا حال قومى را تغییر نمى دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.))

شمار زیادى از متفکران گذشته و امروز موضوع زن را مورد بحث و بررسى قرار داده اند و در غالب ابعاد این موضوع غور کرده اند. آیا شما به ابعاد جدیدى راه برده اید که کسى بدان التفاتى ننموده باشد؟ اهمیت این ابعاد چه اندازه است؟
آیت الله فضل الله: نمى توانم ادعا کنم که به ابعادى راه یافته ام که پیش از من کسى متوجه آن نبوده است. زیرا من مجموعه آنچه را که در باره زن نوشته شده بایگانى و ثبت نکرده ام. اما گمان مى کنم که چندین بعد را شکافته ام که پیش از این در جوامع اسلامى چه در حوزه هاى علمیه و چه در غیر آن بدان پرداخته نشده بود. من از مسإله دوستى مرد و زن و مسإله جنسى به شیوه اى متفاوت از شیوه معمول در حوزه ها سخن گفته ام. برخى آرا و نظرها را که نسبت به روش سنتى شناخته شده, تندروانه به شمار مىآید, عرضه کرده ام. از این رو تصور مى کنم که برخى از مسایل جالب توجه را مطرح کرده ام و نمى خواهم بگویم که بیشتر از چیزى که در این زمینه جسورانه به نظر مى رسد, ارأه کرده ام.
همواره و هنوز در جهت برداشتن و فرو ریختن موانع واقعى موجود, اقدام کرده و مى کنم. موانعى که بسیارى از دیگران هم به بیهودگى آن پى برده اند, اما از ابراز نظر مى ترسند. من معتقدم که در طرح امورى که بسیارى از آن در گوشى سخن مى گویند, شجاعت داشته و دارم و این امر سبب شده تا صداى برخى به بدگویى از من بلند شود.

آیا اینکه محقق مسایل زنان از جنس خودشان باشد, تإثیر مثبتى بر تحقیق دارد؟ چگونه؟
آیت الله فضل الله: کاوش و پژوهش زن از مسایل زنان چه بسا آثار مثبتى داشته باشد, زیرا وى در عمق مشکلات حقیقى این جنس قرار دارد و چه کسى مشکلات آنان را بیشتر از خودشان احساس مى کند؟
زن رنجها و دردهاى خاص زن و احساس منفى او را نسبت به جامعه اى که به شخصیت انسانى اش ستم کرده و به صورت تحقیرآمیز در او نگریسته, بهتر احساس مى کند و از این رو توانایى بیشترى براى تشخیص مشکل و ارزیابى راه حلهایى که دیگران پیشنهاد مى کنند, دارد.

آیا فکر مى کنید آنچه که شما در موضوع زن تاکنون مطرح کرده اید کافى و وافى است یا اینکه دیگران را به استمرار بحث و بررسى و ارزیابى نتایجى که بحثهاى پیشینیان در پى داشته فرا مى خوانید؟
آیت الله فضل الله: من معتقدم که انسان نباید به لحاظ معرفت و آگاهى در هیچ مرحله معینى باز ایستد. از این رو احساس مى کنم که باید به اندیشه در باره آنچه که نوشته ام و در باره مشکلات و چالشهایى که قابل طرح است, ادامه دهم. و در عین حال که به وقوف و ایستایى خویش در این مرحله از تجارب فکرىام ـ در موضوع زن ـ رضایت نمى دهم, به جمود دیگران در آرا و اندیشه هایى که هر متفکرى عرضه مى کند, خرسندى ندارم, بلکه بر آنان لازم است تا به دنبال کشف افقهاى جدید و نقد و بررسى فرآورده هاى متفکران ـ هر که باشند ـ اقدام کنند و مناطق جدید فکرى و راه حلهاى تازه را جست و جو کنند. من همگان را به این کار تشویق مى کنم و از همه متفکران مى خواهم تا باب اندیشه و انتقاد در فرآورده هاى فکرى و نوآوریهاى فکرى خویش را به روى دیگران نبندند.

برداشت از متون دینى بین گذشته و حال
به نظر مى رسد که قرأت نص قرآنى به این شکل, تا حدى تازه باشد, بویژه در سطح نگرش به زن که موجودى درجه دوم به شمار آمده است. آیا واقعا چنین تغییرى پدید آمده است؟ سبب این تغییرات چیست؟
آیت الله فضل الله: اگر مقایسه اى کنیم بین نگرش گذشته به زن ـ که او را موجودى کم عقل و سست دین و کم توان و داراى شإن انسانى ناقص نسبت به مرد مى دانست ـ و نگاه تازه به زن که معتقد به تساوى انسانى زن و مرد است, به وجود دگرگونى در این سطح اقرار خواهیم کرد, زیرا نگرش تازه که به شکل دقیق و باز از قرآن و سنت استنباط مى کند, به ایجاد تغییرات و دگرگونیهاى مثبتى توفیق یافته که به طور روشن به رسمیت شناختن جایگاه انسانى و نقش سازنده زن در عرصه زندگى از آن جمله است. سبب این امر آن است که در گذشته فهم نص قرآنى که نص ثابتى است تا حد زیادى تحت تإثیر اوضاع اجتماعى رایج در آن زمانها ـ که چندان از فضا و مفاهیم جاهلیت به دور نبوده ـ قرار داشته است. در حالى که طرح مسإله زن به صورتى قوى در عصر ما, علما را به بازخوانى نص و مطالعه واقعیت ـ جهت دستیابى به نگاهى عادلانه نسبت به زن ـ فرا مى خواند. من ادعا نمى کنم که این امر به طور کامل به دست آمده است زیرا بسیارى از مردم ـ و از میان آنان علماى دین ـ همچنان نگرشى پست انگارانه به زن دارند و این پستى را سرنوشت خدادادى زن مى دانند.
منظور از نگرش عادلانه نسبت به شخصیت زن این نیست که سبب این نگرش سعى در راضى کردن دیگران بوده است, بلکه پیدایى چالشهاى روز, این شیوه اندیشه را ایجاب کرده است, زیرا معمولا, انسان تا زمانى که مشکلات را نچشد, درک نمى کند و تا زمانى که مجبور نشود, به حل آن نمى اندیشد. محرکهاى فکرى و اجتماعى اى که در موضوع زن پدید آمده, بسیارى را به نواندیشى در این مسإله وا داشته و به تصحیح نگرش نادرست نسبت به زن کمک کرده است.

شما مى گویید که امروز,نگرش به زن تغییر یافته ورویکردى مثبت دارد. این تغییرنگرش به لحاظ واقعى و عملى چه اندازه تإثیر داشته است؟
آیت الله فضل الله: تغییر واقعیات اجتماعى تابع عواملى است که فراتر از قدرت عالمان و متفکران و روشنفکران است. زیرا واقعیات تحت تإثیر عوامل سیاسى, اقتصادى و اجتماعى است و در بسیارى امور متإثر از عناصر جهل و پس ماندگى است که جلوى اندیشه هاى سالم را مى گیرد و با آن مى ستیزد. از این رو من تصور مى کنم که وضع زنان در جوامع اسلامى در حال تغییر و تحول است, اما تسلط اندیشه هاى اسلامى بر ذهنیت مسلمانان نیازمند فرصتى طولانى است.

آیا معناى سخن شما این است که معرفت صحیح تر به نگرش اسلام نسبت به زن درعصر کنونى شکل گرفته است؟چرا؟
آیت الله فضل الله: معتقدم در عصر کنونى علماى اسلام انفتاح بیشترى نسبت به ابعاد انسانى و اجتماعى اى که انسانیت زن را هم وزن انسانیت مرد مى داند, داشته اند.
شاید علت این برخورد باز و روشن, افقهاى جدید فکرى ـ اجتماعى اى باشد که در جهان گشوده شده است. گشایش این افقهاى جدید علما را وا داشته تا به گونه اى دیگر بیاندیشند. در حالى که پیشترها غرق در ابعاد محدود جامعه اى بودند که در آن مى زیستند و متون دینى را هماهنگ با ذهنیت اجتماعى حاکم, درک مى کردند.

از آنجا که نص قرآن به روشنى دلالت بر برابرى دوجنس دارد, قرأتهاى مخالف درگذشته و حال چه توجیهى مى تواند داشته باشد؟
آیت الله فضل الله: عقب ماندگى جوامع اسلامى, سبب شد تا مسلمانان تحت تإثیر فرهنگها و جوامع دیگر که نگرش منفى نسبت به زن داشتند, قرار گیرد. رسوبهاى جاهلى به جا مانده در جوامع اسلامى این تإثیرپذیرى را تقویت کرد. سنتهاى جاهلى اى که قرآن از آن به زشتى یاد مى کند مانند رفتار ناپسند با نوزاد دختر: ((و اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسودا و هو کظیم یتوارى من القوم من سوء ما بشر به ایمسکه على هون ام یدسه فى التراب الا سإ ما یحکمون)) (نحل, 58 ـ 59) ((و هرگاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند, چهره اش سیاه مى گردد, در حالى که خشم[ و اندوه] خود را فرو مى خورند, از بدى آنچه بدو بشارت داده شده, از قبیله[ خود] روى مى پوشاند. آیا او را با خوارى نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند؟ و چه بد داورى مى کنند.))
و یاد مى کند از احساس سرخوردگى و پریشانى و احساسات منفى اى که مردم هنگام ولادت دختر داشتند, ملاحظه مى کنیم که این وضعیت هنوز هم به صورت پنهان وجود دارد. احساس ننگ بودن دختر یا دلپسند نبودن دختر هنوز هم وجود دارد. معمولا به مادرى که دختر زاییده است گفته مى شود: ((خدا را شکر که سالم هستى.)) اما به مادرى که پسر زاییده, گفته مى شود: ((مبارک است!))
اینها رسوبهاى جاهلیت است که همچنان در عمق جامعه اسلامى وجود دارد. این رسوبها همراه با عقب ماندگى اجتماعى که مزید بر علت بوده, بر فهم نصوص دینى مربوط به مسإله زن انعکاس یافته است.

از آنجا که قرأت از نص غالبا به وسیله علماى دینى انجام مى شود, آیا ضرورى نیست که قرأت اینان به دور از تإثیرات اجتماعى باشد؟
آیت الله فضل الله: وقتى سایه عقب ماندگى گسترده مى شود, علماى دین را ـ در صورتى که آمادگى پذیرش آن را داشته باشند ـ استثنا نمى کند, به گونه اى که این تإثیرپذیرى ناخودآگاه از محیط و رسوبهاى عقب ماندگى موجود در آن در فهم او از نص و واقعیت انعکاس مى یابد. از این رو است که غالب علماى دین تا امروز نگرشى منفى نسبت به زن را مبنا قرار داده اند و از میان آنان کمتر کسى به جنبه انسانى اى که زن و مرد در آن برابرند ـ و قرآن بر آن تإکید کرد, توجه داشته و در مسایل ژرف اندیشى کرده است.

بنابراین آیا مى توانیم بگوییم که تإثیر عادات و سنتها درجوامع ما قوىتر از تإثیر دین بوده و دین در خدمت این عادات و سنتها به کار گرفته شده است؟
آیت الله فضل الله: سنتها و عادات ما فرهنگ جامعه را پدید مىآورد و این فرهنگ خود را بر مردم ـ با وجود اختلاف سطح فکرى و اجتماعى ـ تحمیل مى کند و بسترى را پدید مىآورد که افکار و آراى مردم ـ چه متدین و چه غیر متدین ـ بر اساس آن شکل مى گیرد. زیرا این عادات و سنتها, هویت اجتماعى آنان را تشکیل مى دهد و به گونه اى که هر تغییرى در این عادات و سنتها به عنوان شورش بر این هویت, تلقى مى شود.
به این ترتیب است که سنتها و عادات بر شیوه تفکر فشار مىآورد و فکر را به تسلیم و مبنا قرار دادن این سنتها و عادات وادار مى کند. مثالهاى زنده اى در این باره داریم.
مثلا قمه زنى و زنجیرزنى در مراسم عاشورا به عادتى ریشه دار تبدیل شد که علماى بزرگ از ایستادگى در برابر آن بیم داشته اند, زیرا این امور به مثابه مظاهر هویت شیعه به شمار مىآمد. عالمان همواره و هنوز جزیى از جامعه بوده و هستند و بنابراین طبیعى است که تحت تإثیر افکار رایج در جامعه خویش بوده و باشند.

 

1ـ در ترجمه آیات, از ترجمه استاد محمدمهدى فولادوند استفاده شده است.